سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

انسان خود رأی به خطا و غلط درافتد . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
فهرست پرونده + چهارشنبه 95 آذر 3 - 6:6 صبح

فهرست مطالب آرشیوشده از این پرونده:

شرایط عجیب
مهریه را باید داد...!
بردن جهیزیه از خانه شوهر!
نه شور، نه بی‏نمک
تضاد حقوق زوج و زوجه
دعا برای هم
چماق و هویج
تنها مجتهد روی کره زمین!
حالا از این بدتر نمیشود!
هویج ِ خیلی بزرگ
ناتوانی از عذر؛ محصول بیماری خودشیفتگی
چماق رسید!
قضاوت با شما
کالمعلقه
آزار برای طلاق
پاسخ پرسشهایت - بخش اول
پاسخ پرسشهایت - بخش دوم
پاسخ پرسشهایت - بخش سوم
پاسخ پرسشهایت - بخش چهارم 
نقشه طلاق
نامه‏‌ها - بخش اول
نامه‏‌ها - بخش دوم
نامه‏‌ها - بخش سوم
نامه‏‌ها - بخش چهارم
نامه‏‌ها - بخش پنجم
خداحافظ زندانی
پس گرفتند! 
رنج ِ فرزند 
تماس1
عام‏‌البلوایی 
اخلاق در دادگاه
بی هیچ قضاوتی
انسان‏‌پرستی
نصیحت در مطب
یک میلیون نحله
عجب اصلی!
پدرپرست!
کار مضاعف در دادگاه
ریاضیدان!
پیامک دیرهنگام
المغالطات العینیّة
اجرت المثل!
در حجره می زیَم
مرافقت بعد از طلاق
باز هم دادگاه
حکم ِ جلب
احضار برای دادگاه
ده ماه پس از طلاق
740 هزار تومان در 20 روز
بازی ِ حضانت
چه کار کردی؟
خب، بعد؟
این همه پیامک!؟
فتح بابی جدید
باز هم پیامک از زن مطلقه
و اما آن CD!
بچه ها را پس داد!
تشخیص نادرست
چه اشتباهی؟!
ملاطفت‌های شگفت!
احضاریه جدید
شوهر ِ ضد انقلاب
طلاق بمعروف
تفسیر سوره تحریم
راه جبران
چه جبرانی؟
بدترین زن دنیا
خورشید به راست
فرار از ملاقات با فرزندان
الزام به حضانت
هویت اجتماعی؛ برتر از فرزندان
اعتراف به نامادری!
                                            [بیشتر]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
سامانه خانواده 2 + سه شنبه 95 آذر 2 - 2:0 عصر

شناخت نظامات اجتماعی: آشنا شدن اجمالی کارآموز با نظام اجتماعی و نظامات اصلی زیرمجموعه آن، به نحوی که بداند یک جامعه از چه عناصر اصلی تشکیل شده است.
نظام سیاسی: آشنایی با «داری‌ها» و «کنسولگری‌ها» به عنوان سلول‌های اصلی داخلی و خارجی نظام سیاسی؛ استانداری‌ها، فرمانداری‌ها، بخشداری‌ها، دهداری‌ها.
نظام اقتصادی: آشنایی با «بنگاه‌ها» به عنوان سلول‌های اصلی نظام اقتصادی مبتنی بر کسب منفعت با تولید کالا یا خدمات و «هلدینگ‌ها» به عنوان «بنگاه ِ بنگاه‌ها» برای مدیریت فعالیت‌های اقتصادی چندین بنگاه بمثابه یک «کارتل».
نظام فرهنگی: متولّی انتقال دانش و تجربه از یک نسل به نسل دیگر

نقش خانواده در نظامات اجتماعی سنّتی: تبیین این‌که حکومت‌های موروثی و الیگارشی دلیلی‌ست بر سلول بودن خانواده برای نظام سیاسی در گذشته و نیز تشکیل فعالیت اقتصادی خانوادگی در کشاورزی و دامپروری و همچنین صنایع کوچک، دلیلی‌ست بر سلول بودن خانواده در نظام اقتصادی.
فارغ شدن نظام سیاسی و اقتصادی از سیطره خانواده: توضیح این مطلب که با ورود به عصر مدرن، خانواده مقبولیت لازم برای سلول بودن در نظام سیاسی را از دست داده است. در نظام اقتصادی نیز، منافع بیشتر در تضاد با خانواده‌محوری قرار گرفته است. لذا ما نمی‌پذیریم که خانواده سلول نظام سیاسی و اقتصادی باشد.
فارغ شدن نظام فرهنگی از سیطره خانواده در کشورهای توسعه‌یافته: در جوامع غربی، با تعمیم مهدکودک‌ها و به‌کارگیری پرستار کودک، عملاً خانواده از سلول بودن برای نظام فرهنگی عقب‌نشینی کرده و نقش خود را به نهادهای آموزشی و تربیتی سپرده است.
تعارض نقش خانواده با نظام آموزشی در انتقال فرهنگ: برای اعضای خانواده تشریح می‌شود که در کشورهای در حال توسعه، همچنان خانواده حضور خود را در انتقال فرهنگ حفظ نموده است و از همین رو با نظام آموزشی این کشورها به چالش خورده. در کشور ما با تأسیس انجمن اولیاء و مربیّان تلاش شد تا جایی‌که امکان دارد تضاد فرهنگی موجود میان تعالیم خانواده و تعالیم مدرسه یا تربیت در خانواده با تربیتی که در مدرسه صورت می‌پذیرد کنترل گردد. اما همچنان این تداخل وظایف وجود دارد.

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
سامانه خانواده 1 + دوشنبه 95 آذر 1 - 6:0 عصر

برنامه‌ای تنظیم کرده بودند
برای آموزش گروهی از زوج‌های جوان
گفتند تو نیز اگر پیشنهادی داری
درباره سرفصل‌هایی که باید در مباحث قرار گیرد...
مطلب زیر را نوشتم
تحلیل خانواده مبتنی بر «نگرش سیستمی»
و بر اساس آموزه‌های اسلامی

روشن است که هر فعالیت فردی یا اجتماعی نیازمند دانش و مهارت است. این دانش و مهارت را یا باید از طریق تجربه کسب نمود و یا از طریق آموزش و تربیت. دوره فوق فرصتی‌ست تا زوج‌های جوان را با کارویژه‌های فردی و اجتماعی خود آشنا سازد. از این رو، ابتدا باید این کارویژه‌ها فهرست گردند، سپس نیازهای دانشی و مهارتی هر کدام تجمیع شده، در اختیار کارآموزان جوان قرار گیرند. دستیابی به کارویژه‌های مذکور مبتنی بر نگاهی‌ست که ما به «خانواده» داریم. با تغییر نگاه به خانواده و فلسفه آن، کارویژه‌ها نیز تفاوت خواهد کرد. در این مسیر ما تلاش می‌کنیم تا نگاه اسلامی را مبنا قرار دهیم.
  
تبیین فلسفه خانواده: کارآموزان که همان زوج‌های جوان هستند در ابتدا باید بدانند اصلاً چرا و به چه دلیل تبدیل به «خانواده» شده‌اند و از زندگی فردی خارج گشته‌اند، به چه دلیل و با چه هدف و غایتی.
خانواده بمثابه سلول نظام فرهنگی جامعه: تبیین جایگاه خانواده به عنوان کوچک‌ترین واحد تکرارشونده نظام فرهنگی جامعه اسلامی
تعریف سلول در یک ارگانیسم زنده: سلول کوچک‌ترین واحد تکرارشونده در ساخت یک موجود زنده است.
تفاوت سلول با مولکول: مولکول کوچک‌ترین واحد تکرار شونده در مواد غیرزنده
تعریف سیستم: مجموعه‌ای مرکّب از اجزای متفاوت با یکدیگر و با عملکردهای نامساوی و نابرابر، ولی هماهنگ به گونه‌ای که مجموعه را به سوی هدف واحدی سوق داده و تمام اجزاء با هم سهیم در تولید محصول باشند.
سازمان‌یافتگی و سیستم‌وارگی سلول: ترکیب اجزایی متفاوت و مختلف در عملکرد و در عین حال هماهنگ در راستای هدفی واحد

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
دفتر یادگاری + پنج شنبه 95 آبان 27 - 6:8 عصر

هدیه گرفته بود
خیلی وقت پیش
دفتر زیبا و کوچکی
تازگی متوجه شدم تصمیم گرفته
آن را برای یادنوشته‌ها تخصیص دهد
وقتی که نشانم داد
و خواست یادگاری برایش بنویسم
در صفحه‌ای که نام مرا
با خط دبستانی خود نوشته بود
و آن را به وصفی زیبا مزیّن ساخته؛
«پدر مهربانم»

پرسیدم: برای چه؟!
پاسخ داد: برای این‌که خدای نکرده اگر یک روز از دنیا رفتی یادگاری داشته باشم!
لبخندی زدم :)
و برایش نوشتم...



خواست برایش بخوانم
گفتم: خودت بخوان!
خط اول را به سختی
خط دوم را دیگر نتوانست تمام کند
هر چه تلاش کرد...
در نهایت گفت:
اشکالی نداره، وقتی بزرگ شدم می‌خونم!

و من برایش
محوری‌ترین قصه «انسان» را نوشتم
اصلی‌ترین و کلیدی‌ترین داستان
مهم‌ترین پیامی که به گمانم یک پدر می‌تواند به فرزندش بدهد!

«وَلَـکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَى اللَّـهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا»
ولی می خواهد شما را در آنچه به شما داده امتحان کند؛ پس به سوی کارهای نیک بر یکدیگر پیشی گیرید. بازگشت همه شما به سوی خداست. (مائده:48)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
چرا تعدّد زوجات نه 12 + یکشنبه 95 آبان 23 - 9:0 عصر

بعضی آدم‌‌‌‌ها اهل استخاره‌‌‌‌اند
تا قرار می‌‌‌‌شود میان دو راه یکی را انتخاب کنند
فوری دست به تسبیح
یا قرآن
این‌‌‌‌ها اصلاً انتخاب ندارند
انگار اختیار هم ندارند
بعضی آدم‌‌‌‌ها هم مشاور را با تصمیم‌‌‌‌گیر اشتباه گرفته
تلفن در دست مدام
«امروز فلان مسجد بروم یا نروم؟ در منبر چه بگویم یا چه نگویم؟»
این‌‌‌‌ها نیز انتخاب نمی‌‌‌‌کنند
اختیار خود را به دست فردی دیگر سپرده
بالکل از عرصه انسانیت خلاص شده‌‌‌‌اند
زیرا انسان به اختیارش از فرشتگان متمایز شده
و توانایی برتر شدن یافته است
مشاور راه‌‌‌‌ها را نشان می‌‌‌‌دهد
نقاط پنهان و تاریک را روشن می‌‌‌‌کند
اما تصمیم را فرد باید بگیرد
زیرا به همین تصمیم است که بهشت و جهنم را توزیع می‌‌‌‌کنند
آیه مشاوره در قرآن نیز
در انتها حضرت رسول (ص) را امر می‌‌‌‌کند
که خود بنفسه تصمیم بگیرد
و با توکل به خدا به آن عمل نماید
نخستین چیزی که انسان مؤمن باید فرا بگیرد
از دار امتحان بودن دنیا
همین است
مسئولیت‌‌‌‌پذیری
پذیرش مسئولیت اعمال خویش
انتخاب‌‌‌‌های خود
مسئولیت ِ داشتن اختیار در انجام افعالش
من پاسخ سؤال شما را نمی‌‌‌‌دانم
اگر بخواهم بفهمم
باید ساعت‌‌‌‌ها با همسر شما هم‌‌‌‌سخن شوم
مشکلات خانواده ایشان را بشنوم
مشکلات زن اول را به دقت تحلیل کنم
اصلاً از ابتدا گام به گام زندگی ایشان را بررسی نمایم
اصلاً باید جایگاه انسان‌‌‌‌ها عوض شود
اصلاً‌‌‌‌ چگونه یک انسان دیگر می‌‌‌‌تواند بگوید من چه کنم یا نکنم؟
او که جای من نیست
او که همه آن‌‌‌‌چه من دیده و شنیده‌‌‌‌ام نشنیده و ندیده است!
او که احساس مرا درک نمی‌‌‌‌کند
او که عاشق چیزهایی که من هستم نیست
او که...

این تجربه بنده است
هیچ فردی نمی‌‌‌‌تواند به جای انسان تصمیم بگیرد
و بگوید: بکن یا نکن!
برو یا نرو!
طلاق بگیر یا نگیر!
نه تنها نمی‌‌‌‌تواند
که حق آن را هم ندارد
وقتی حسّ مرا ندارد
وقتی درک مرا از فرد مقابل ندارد
وقتی آن لحظاتی که من لمس کرده‌‌‌‌ام لمس نکرده است
حتی اگر بهترین مشاور دنیا باشد
خدا به انسان اختیار نداد
که انسان به اختیار خود آن را به دیگری واگذارد!
خدا به انسان اختیار داد
تا انسان آن را گرامی داشته
به کار بگیرد
انسان باید اختیار کند
باید تصمیم بگیرد
البته با فکر کردن
با مشورت کردن
با مطالعه کردن موضوع
و استفاده از تجربیات دیگران
اما...
انسان ِ مختار نباید اختیار خود را به غیر واگذارد

می‌‌‌‌دانم مطالبی که گفتم به موضوع پرسش شما ربطی ندارد
می‌‌‌‌دانم که نتوانستم جوابی برای سؤال شما ارائه نمایم
راستش جوابی هم نداشتم
ولی غرض این بود که توجه شما را به نکته‌‌‌‌ای جلب نمایم
امتحان شما دقیقاً همین است
دقیقاً آمده‌‌‌‌اید در دنیا که همین تصمیم را بگیرید
خود ِ شما تصمیم بگیرید
قرار است از روی همین تصمیم، نامه اعمال شما را تنظیم کنند
درجه و مرتبه شما را در بهشت
قرار است به همین تصمیم امتحان بعدی شما تعیین شود
که آیا برای کارشناسی امتحان دهید
یا کاردانی...
این امتحان شماست
و شما باید پاسخ آن را بیابید
با تمام عشق، عقل و ایمان‌‌‌‌تان!

راستی
خدا به مؤمن‌‌‌‌هایی که تضرّع داشته باشند
و شب‌‌‌‌ها را با او خلوت نمایند
و از او پنهانی یاری طلبند
التماس کنند
و اعتراف نمایند که جز او رهنمایی ندارند
ظلمتُ نفسی بگویند
و خُرد شدن خود در فشار مشکلات دنیا را به رخ او بکشند
تقلّب هم می‌‌‌‌رساند
از آن الهام‌‌‌‌هایی که به بعضی انسان‌‌‌‌ها در طول تاریخ داشته
با این‌‌‌‌که پیامبر و رسول هم نبوده‌‌‌‌اند
مثلاً به مادر موسی!
موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
چرا تعدّد زوجات نه 11 + جمعه 95 آبان 21 - 3:0 عصر

راهنمایی کنید بعدازطلاق چه باید بکنم؟
خانواده مخالف طلاق هستند.
90درصد ازحمایت آن ها بی بهره می شوم.
باید از حقوقم بگذرم و طلاق بگیرم، چون هم همسرم
در وضعیتی نیستند که بخواهم طلب حق کنم،
وهم تمامی شرایط را ازابتدا به من گفته بودند،
و الان به دورازانصاف است بخواهم بابت نوع طلاق گرفتن
(ایشان را به دادگاه کشیدن) و
طلب مهریه و ... آزاری به ایشان برسانم.
اما مسئله این جاست که همسرم مرد بزرگوار، با اخلاق و با تقوی ایست،
از جانب ایشان درحقم ظلمی نشده،
همه اش لطف بوده وعنایت وتوجه.
من نیز تمام تلاشم را کرده ام این گونه باشم.
و بارها ازایشان شنیده ام که ازحقیررضایت دارند.
الان با این که شرایط برایم تشریح شده بوده،
طلاق خواستن ظلم به ایشان نمی شود؟
ایشان سرازدواج با حقیر متحمل سختی های زیادی از قبیل مالی، آبرویی، خانوادگی و...  شده اند.
خودستایی نیست به چادرم قسم اما،
غیرازآرامش برایشان چیزی نداشتم.
حال خودخواهی نیست که وقتی نمی توانم این شرایط را تحمل کنم ایشان را ازآرامش محروم کنم؟
از طرفی من ظرفیت این را دارم که شیعه ی امیرالمومنین(علیه السلام) و محب اهل بیت(علیهم السلام) ونیرووسرباز برای امام زمان(عجل الله تعالی) به دنیا بیاورم. اما با ادامه دادن این زندگی باید از این نعمت الهی صرف نظر کنم.
شرایط سختی با دست خودم رقم زدم که ایشان نیز
درگیرآن شده اند. چه باید بکنم تا بتوانم مثل الگوهای الهی
از پس این امتحان الهی بر بیایم؟
چه باید بکنم؟


«چه باید بکنم؟»  
پرسش بسیار مهمی‌‌‌‌ست
این پرسش همه آدم‌‌‌‌های روی کره زمین است
در همه مراحل زندگی‌‌‌‌شان
از کودکی با همین پرسش مواجه هستند
تا بزرگ شوند
نوجوانی
جوانی
حتی تا وقتی که پیر می‌‌‌‌شوند
با هر مسأله و مشکلی که مواجه گردند
از خود می‌‌‌‌پرسند: «چه باید بکنم؟»
من جواب این سؤال شما را نمی‌‌‌‌دانم
یعنی قطعاً می‌‌‌‌دانم که نمی‌‌‌‌توانم به شما پاسخ دهم
که چه باید بکنید
اما می‌‌‌‌توانم درباره این پرسش توضیحاتی عرض نمایم
از منظر فلسفی
از نگاه به انسان
از همان زاویه‌‌‌‌ای که پیش از این اشارتی بدان رفت
دنیا دار امتحان است یعنی چه؟!
یعنی انسان پیوسته و مداوم
هر روز و هر ساعت
روبه‌‌‌‌روی گزینه‌‌‌‌هایی قرار می‌‌‌‌گیرد
که باید بین آن‌‌‌‌ها برگزیند
باید یکی و فقط یکی را
از میان تمام افعالی که می‌‌‌‌تواند انجام دهد
فقط یک گزینه
آن را که شایسته‌‌‌‌تر تشخیص می‌‌‌‌دهد
همان را به انجام برساند
امتحان کجاست؟!
امتحان در انجام فعل است؟!
پس چرا به «نیت خیر» هم ثواب می‌‌‌‌دهند؟!
امتحان در انتخاب است
امتحان در گزینش میان راه‌‌‌‌هاست
امتحان در حقیقت، رسیدن به پاسخ همین سؤال است
سؤالی که شما پرسیدید: «چه باید بکنم؟»

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
بحث ِ دانش آموزی + پنج شنبه 95 آبان 20 - 4:6 عصر

از مدرسه آمده
مشق‌ها را که نوشته
می‌گوید: درس بپرس که فردا امتحان هدیه‌ها دارم
می‌دانم منظورش کتاب هدیه‌های آسمانی‌ست
همان دینی یا بینش اسلامی قدیمی خودمان
مشغول کارم...
می‌گویم: آخرین درسی که خواندی را برایم تعریف کن و بگو از آن چه یاد گرفته‌ای



- فروتنی!
+ فقط همین؟! بیشتر توضیح بده
- قصه‌ای درباره امام کاظم (ع) که کارگرشان خرما پشت دیوار مخفی می‌کند و امام ایشان را می‌بخشد و با مهربانی سخن می‌گوید!
+ خب از این قصه چه یاد گرفته‌ای؟

مشخص است که نمی‌داند دقیقاً چه پاسخی به این سؤال بدهد
پرسشم را تفصیل می‌دهم و بنیادی‌تر می‌کنم:
+ چرا این قصه را در این کتاب نوشته است؟
از نگاهش معلوم است پرسشم را نگرفته:
+ چرا اسم مرا در کتاب نیاورده و از یک آدم‌های دیگری صحبت کرده است؟
- خب... چون آن‌ها امام بوده‌اند!
+ آفرین، دقیقاً سؤال من اینه: چرا قصه «امامان» را در کتاب شما نوشته‌اند؟

متوجه می‌شوم درک درستی از فضای کتاب هدیه‌ها ندارد:
+ دخترم اصلاً امام کیست؟
- جانشینان پیامبر (ص) را امام گویند!

همه چیز را حفظ کرده است
از این‌که این طور کتابی توضیح می‌دهد معلوم است:
+ چرا به آن‌ها امام می‌گویند؟
- بابا معلم این چیزها رو از ما نمی‌پرسه‌ها! تو آزمون نمی‌یاد این چیزا.
+ می‌دونم دخترم، فقط می‌خوام بدونم چه چیزایی بلدی.

نمی‌داند چرا به آن‌ها امام می‌گویند
ناگزیر برایش توضیح می‌دهم:
+ امام یعنی جلو، پیش رو، کسی که جلوتر است، خدا آن‌ها را تعیین کرده تا ما رفتارمان را از آن‌ها الگو بگیریم و دنباله‌رو آن‌ها باشیم. قصه آن‌ها را هم در کتاب نوشته‌اند تا ما بخوانیم و یاد بگیریم.

اکنون به قصه کتاب باز می‌گردم:
+ از قصه امام کاظم (ع) یاد گرفتی که به دزد محبّت کنی؟
- بله!
+ یعنی اگر یک شب از خواب بیدار شدیم و دیدیم یک دزدی در خانه ما هست، به او لبخند بزنیم و بگوییم: موفق باشی و بگذاریم همه چیزمان را بزدد!
- نـــــــــــه!
+ پس چی؟! مگه قرار نیست ما از این قصه الگو بگیریم؟ مگه امام (ع) این کار را نکرده است؟

پاسخ را نمی‌داند
اصلاً تا به حال از این زاویه به قصه ننگریسته
کتاب درسی را برای مدرسه می‌دانسته و امتحان و درس و نمره
این‌که «خیلی خوب» بگیرد و خلاص!
درست مثل کودکی خودمان
اما این درست نیست
این آموزش به چه درد بشریّت می‌خورد؟!
جز وزر و وبالی
که تا سنّش بالاتر رفت
در تمام حفظیّات خود شک کند
و بعد یک روز از خود بپرسد: این‌ها چه بود من حفظ کردم؟! چقدر غیرمنطقی!

سعی کردم غیرمنطقی بودن برداشتی که از قصه داشته را با پرسش‌هایم برایش بزرگ نمایم
در همین سن، تردید کند بهتر نیست تا این که وقتی بزرگ شد؟!
+ پس ما اگر از امام الگو بگیریم یک کار نادرست کرده‌ایم؟ زیرا به دزد مهربانی کردن، تشویق او به دزدی‌ست!

کمی مهلت دادم تا تردید خوب در جسم و روحش بنشیند
او به این شک و تردید نیاز دارد
تردید پلی‌ست، به قول شهید مطهری، که باید از آن گذشت!
بدون عبور از تردید که نمی‌توان به جزمیّت رسید:
+ نه دخترم... کمک کردن به دزد کار درستی نیست
اگر یک روز هم یک دزدی به خانه ما بیاید
ما نباید اجازه دهیم چیزی از ما بدزدد
اما...
امام کارگر خود را می‌شناخت
می‌دانست در مضیقه است
مشکلات مالی از یک سو
و فریب ابلیس از سوی دیگر
بنده خدا هم پنهانی مقداری خرمای ناچیز برداشته
و امام می‌دانستند که این آدم «قابل اصلاح» است
ما وقتی امید داریم دیگران اصلاح شوند
آن‌ها را می‌بخشیم
عفو می‌کنیم
عفو به امید تغییر رفتار
زیرا می‌دانیم اگر دعوا کنیم و برخورد سخت
لج‌باز می‌شوند و بیشتر در گناه فرومی‌روند!

توقع این است که معلّم این طور بحث کند
یعنی ما با این انتظار است که فرزندمان را به آموزش و پرورش می‌سپاریم
اما وقتی این طور نیست
دوباره تعلیم و تربیت به دوش خودمان می‌افتد
و رشد فرهنگی او دست خودمان را می‌بوسد!

اگر فرزندانمان این مفاهیم را «نفهمند»‌ و درک نکنند
وقتی بزرگتر شوند
با کوهی از شبهات مواجه می‌گردند
که سال‌ها با «حفظ کردن» این اطلاعات هضم نشده
وبال گردن خویش ساخته‌اند!

پناه بر خدا از توهّم ِ «دانستن»
خیال ِ «علم» داشتن
که خواندن کتاب‌های زیاد برای انسان پدید می‌آورد
داده‌هایی بدون تحلیل، علم‌هایی‌ست که سود نمی‌رساند!

امیر المؤمنین علیٌّ علیه‏السلام : وَاعلَم أ نَّهُ لا خَیرَ فی عِلمٍ لا یَنفَعُ ، ولا یُنتَفَعُ بِعِلمٍ لا یَحُقُّ تَعَلُّمُهُ . بـدان کـه در دانـش ناسودمند خیرى نیست و آموختن دانشى که سزاوار آموختن نیست، سودى ندهد . (نهج البلاغة : الکتاب 31 ، منتخب میزان الحکمة : 404)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
چرا تعدّد زوجات نه 10 + چهارشنبه 95 آبان 19 - 9:0 عصر

تجربه 4. در بن‌‌‌‌بست‌‌‌‌های خانوادگی
تک‌‌‌‌روی مجاز نیست
راه به جایی نمی‌‌‌‌برد
انزوا می‌‌‌‌آفریند
بن‌‌‌‌بست را بسته‌‌‌‌تر می‌‌‌‌کند
و گریز را ناممکن‌‌‌‌تر
از قدرت خانواده‌‌‌‌ها باید بهره برد
و بهترین مدیر در خانواده
کسی که بهتر بتواند با همه بنشیند و صحبت کند
و نظرات و آراء را تجمیع نماید
مسأله خانوادگی را باید در خانواده حل کرد
خانواده ارتشی‌‌‌‌ست از انسان‌‌‌‌های قدرتمند
همه خانواده‌‌‌‌ها
لابی باید نمود
تجربه می‌‌‌‌گوید اگر خانواده‌‌‌‌ها جلو بیافتند
کارها آسان می‌‌‌‌شود
زن یا مرد بد هم در این میانه
منزوی شده و تسلیم
وقتی حمایت‌‌‌‌ها از پشت‌‌‌‌شان خالی شود
و آبروی‌‌‌‌شان در خطر افتد
و کوچک‌‌‌‌ترین پشتوانه‌‌‌‌ها را هم از دست بدهند
اگر در مسأله‌‌‌‌ای خانوادگی اسیر شدید
که به مدیریت فرد شما و فرد همسر قابل رفع نیست
مسأله را به خانواده‌‌‌‌ها بکشید
همه و همه
همه را درگیر کنید
اما تک‌‌‌‌تک
با مادر همسر اول صحبت کنید
با پدر او
با خویش و قوم صاحب‌‌‌‌نفوذ او
مظلومیت خویش نشان دهید
رأفت و محبّت و اعتماد جلب نمایید
تا بدانند چه انسانی هستید
و قصد و غرض عدوانی و ناروا ندارید
به سراغ پدر و مادر همسر خویش
تک به تک
یک به یک
رایزنی و نظرسنجی و بیان مشکلات
طلب حمایت و کمک از وضعیت پسر خودشان
هیچ‌‌‌‌گاه همه را به دور هم جمع نکنید و همه را روبه‌‌‌‌روی هم قرار ندهید
تا بر آتش کینه‌‌‌‌ها نیافزایید
اما با تک‌‌‌‌تک باید لابی کرد
تا عرف به میدان بیاید
اگر خانواده‌‌‌‌ها همه بپذیرند که طلاق اول لازم است
و یا سرکوب او
با هم اقدام خواهند نمود
و انسان از طغیان دست برخواهد داشت
اگر حامی نداشته باشد و تنهایی را با تمام وجود حس نماید
طغیان انسان از سر حس بی‌‌‌‌نیازی‌‌‌‌ست
أن رآه استغنی
که این بی‌نیازی را اطرافیان پدید می‌‌‌‌آورند
بند ناف این اقتدار را ببرید
فرعون هم باشد
حتی نمرود
به خاک مذلّت می‌‌‌‌افتد و به تب راضی می‌‌‌‌شود که به مرگ نرسد!

تجربه 5. زندگی پنهان زندگی نیست
جنگ است
در جنگ آرامش نیست
امنیت نیست
مدام اضطراب است
اضطرابی که پایان ندارد
پنهان بودن در مسائل خانوادگی
هرگز راه مناسبی برای رسیدن به آرامش نیست
حتی به عنوان یک راه موقت
ارتباطی که پنهان آغاز شود
با رسوایی آشکار می‌‌‌‌شود
اما ارتباطی که از ابتدا آشکار باشد
ناگزیر است پیش از آغاز خود
همه مخالفت‌‌‌‌ها را ارزیابی کند
پاسخ دهد
راضی نماید
و به موافقت بدل کند
این موجب آرامش خانواده است
خانواده اگر لتسکنوا الیها باشد
اگر بنا باشد محل خلاصی از سختی‌‌‌‌های دنیای بیرون
گرفتاری‌‌‌‌ها و مشغله‌‌‌‌های اجتماعی
و خلاصی از استرس‌‌‌‌های محیط کار
باید که سکینه باشد
و برای این مطلب
چاره‌‌‌‌ای نیست جز رفتار آشکار
ادامه «پنهانی» هر لحظه‌‌‌‌اش خطاست
یک خطای بزرگ
بر خطای گذشته
و منجنیقی
کمانی
که هرچه زمان می‌‌‌‌گذرد بیشتر کشیده می‌‌‌‌شود
فنرش فشرده می‌‌‌‌شود
و لحظه «آشکاری»
انفجار اجتماعی حاصله از آن دردناک‌‌‌‌تر و شدیدتر

غرض این‌‌‌‌که بنده دست خالی هستم
نه دانشی از بابت مدیریت خانه و خانواده
و نه علمی قلبی
از آن سنخ که اهل دل دارند
که درون‌‌‌‌ها را ببینند و نسخه‌‌‌‌های مصیب به واقع ارائه نمایند
حقیر اما به جهت افتادن در چاه
چیزهایی از اندازه و ابعاد و جایگاه آن دریافته‌‌‌‌ام
این تجربیات را از همین رو عرض کردم
و از خداوند متعال
حل مشکل شما را خواستارم
و امیدوار به فضل الهی
که این مختصر تجربه مفید افتد
و به کار شما بیاید
و مرا نیز در حل مشکلات شما نصیبی باشد
از ثواب اخروی
و آن‌‌‌‌چه که در قیامت کبری سخت بدان محتاجم
التماس دعا


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
چرا تعدّد زوجات نه 9 + دوشنبه 95 آبان 17 - 7:0 عصر

تجربه 2. دنیا دار امتحان است
از امتحان یک خلاص شوید
امتحان دوم گریبان شما را می‌‌‌‌گیرد
و قطعاً امتحان بعدی
از قبلی دشوارتر است
امتحان درجه بالاتر را از آدم‌‌‌‌های قوی‌‌‌‌تر می‌‌‌‌گیرند
هر که در این بزم مقرّب‌‌‌‌تر است، جام بلا بیشترش می‌‌‌‌دهند
افتخار انسان است
باعث شادی درونی
نفس انسان متلذّذ می‌‌‌‌گردد
وقتی سخت‌‌‌‌ترین امتحان‌‌‌‌های عصر را از او می‌‌‌‌گیرند
وقتی شما را زیر پا له می‌‌‌‌کنند
له کردنی که راه پس و پیش نمی‌‌‌‌گذارد
و غیر از خدا از هیچ بنده‌‌‌‌ای کاری ساخته نیست
در رفع آن بلای بزرگ
بدانید و آگاه باشید
شما را در درجه‌‌‌‌ای از صبر
و مقام رضا یافته‌‌‌‌اند
که شایسته امتحان دکترا باشید
نه چون نگارنده
در امتحان نهایی دبستان جامانده!

تجربه 3. بارها شاید پرسیده باشند
شنیده‌‌‌‌ام و شنیده‌‌‌‌اید شاید
چرا فلان بززگ زن دوم نگرفت؟
چرا فلان بزرگ با زن بد ساخت؟
چرا فلان بزرگ زن بد خود را طلاق نداد و بر او صبر کرد؟
با این‌‌‌‌که می‌‌‌‌توانست
حلال هم بود
مباح ِ مباح!
راز آن شاید در «آبرو» باشد
انسان‌‌‌‌های بزرگ به آبروهای بزرگ نیاز دارند
آن‌‌‌‌هایی که قرار است مقتدا باشند
از یک منبری در مسجد یک محله کوچک گرفته
تا یک مرجع بزرگ
تا یک رهبر انقلاب
هر کدام الگو و راهبر بخشی از جامعه هستند
مردم «اعتماد» می‌‌‌‌خواهند
و اعتماد بر سبیل عرف و آن‌‌‌‌چه پسند و ناپسندشان است
تعریف می‌‌‌‌گردد
قطعاً جایی که واجب و حرام باشد
تکالیف قطعی الهی
عرف هیچ حرفی نباید برای گفتن داشته باشد
و مقتدا محلّی از اعراب برای عرف قائل نیست
اما در مباحات
حتی چه بسا مستحبات و مکروهات
باید نظر عرف را مقدم دارد
او که بناست راهبری بخشی از جامعه را بر عهده بگیرد
در قالب منبر
یا کرسی افتاء
این یعنی آن‌‌‌‌چه ناپسند عرف است پرهیز نماید
ازدواج موقت و دوم و طلاق و ...
همه این موارد

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
چرا تعدّد زوجات نه 8 + شنبه 95 آبان 15 - 5:0 عصر

خانواده ی همسرم ایشان را طرد کردند مخصوصا پدرشان. و می گویند هر دو
خانم را طلاق بده تا از شر زن اول در امان باشی بعد از مدتی اگر خواستی همسر
دوم (که من باشم) را عقد کن.من با همسرم مشکل جدی و حادی نداریم گاهی اختلاف و
مشکلاتی پیش می آید ه عادی و قابل حل است. خیلی به هم علاقه مندیم و کاملا با
هم رفیق هستیم.
حال نمی دانم چه کنم؟ تنهایی و بی آبرویی ها و حانه نشینی بعد از آن همه
فعالیت افسرده ام کرده. با همسرم نمی توانم راحت در خیابان قدم بزنم و زیر
پوشیه مخفی شدم از ترس اینکه آشنایی مارا ببیندو همسر ایشان من را بشناسد و بی
آبرویی راه بیاندازد. از لحاظ مالی نیز تحت فشار هستم چون همسرم طلبه و وضعیت
مالی او مشخص است که کفاف خرج دو زندگی را نمی دهد.
رابطه ام با خانواده ام یک طرفه شده چون نوز رسمی سر زندگی نیامده ام و فقط
ما به دیدن آن ها می رویم.
چه باید بکنم؟اصرار کنم همسرش را طلاق دهد؟ خودم طلاق بگیرم؟ یا منتظر باشم
روزی روزگاری شاید همسر اولش رفت که با وضعیت پیش آمده و بعد از گذشت ده سال
از زندگی بعید است برود.


از این‌‌‌‌که بنده را شایسته طرح مشکل مزبور دانستید سپاسگزارم
و چنین حُسن‌‌‌‌ظنی داشتید
که بتوانم راهی نشان دهم و کمکی نمایم
ولی...
عذر بنده را بپذیرید
حقیقتاً در زمینه مسائل ذکر شده تخصص ندارم
و ورود غیرمتخصص به مسأله تخصصی
برای ارائه مشاوره
امری ناروا و نادرست است
و مسئولیت شرعی دارد که حضرت‌‌‌‌تان بهتر می‌‌‌‌داند
اما از باب تجربه
این‌که دادگاه ویژه روحانیت را شناخته
و دیدم چطور این دادگاه توجه به «عُرف» دارد
زیرا بنای این دادگاه این است
که شأن روحانیت در جامعه حفظ شود
و این شأن را به مطابقت رفتار روحانی
با آن‌‌‌‌چه جامعه «می‌‌‌‌پسندند» معنا می‌‌‌‌نماید!
لذا فقط در حدّ بیان تجربه خود
مختصر توضیحی عرض می‌‌‌‌نمایم
امید که شما با توکل بر خداوند متعال
که همیشه «هست»
و همیشه «می‌‌‌‌بیند»
و همیشه «بهترین‌‌‌‌ها» را برای بنده‌‌‌‌هایش می‌‌‌‌خواهد
بتوانید تصمیمی درست
که برای دنیا و آخرت شما نیکو باشد اتخاذ نمایید.

تجربه 1. دنیا می‌‌‌‌گذرد
با تمام تلخی‌‌‌‌ها
و حتی شیرینی‌‌‌‌هایش
بهترین‌‌‌‌‌‌‌‌های تاریخ رفتند
بدترین‌‌‌‌هایش رفتند
مات الناس حتی الانبیاء
دنیایی که موقت است
یک شوخی بیشتر نیست
و ما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو
آمده‌‌‌‌ایم که امتحان بدهیم
نیامده‌‌‌‌ایم که لذت ببریم
خوش باشیم
راحت باشیم
قرار نیست به همه خوش بگذرد
اگر چنین قراری بود
اول به افضل انبیاء‌‌‌‌ الهی
و سپس به اولاد عزیز و اهل بیت طاهرینش خوش می‌‌‌‌گذشت
که می‌‌‌‌دانید نگذشت

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   91   92   93   94   95   >>   >

دوشنبه 04 خرداد 19

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X