سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

آن که میان خود و خدا را به صلاح دارد ، خدا میان او و مردم را به صلاح آرد ، و آن که کار آخرت خود درست کند ، خدا کار دنیاى او را سامان دهد ، و آن که او را از خود بر خویشتن واعظى است ، خدا را بر او حافظى است . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - فقه هوش مصنوعی - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - فهرست فصوص و فتوحات - ما چند روح داریم؟ - 
به بهانه غزّه + شنبه 102 آذر 11 - 5:0 عصر

نگاهی متفاوت به حمله ابرهه
چند گزاره
در کنار هم
چه معنایی را [شاید] برساند؟

1. ابرهه همان ابراهیم است، در زبان حبشی.
(ابرهه لفظ حبشی ابراهیم یا ابراهام می‌باشد: دائرةالمعارف بزرگ اسلامی)

2. ابرهه یهودی بود.
(حاکم اشغالگر یهودی در یمن علیه اعراب مسیحی جنگی برپا کرد. ابرهه را بر یمن حاکم گردانید: دیکشنری آکسفورد)

3. او یک ماه و نیم قبل از تولد رسول خدا (ص) به مکه حمله کرد.
(این ماجرا [حمله به مکه] در ماه محرم، پنجاه- یا حداکثر پنجاه و پنج- روز پیش از میلاد محمد بن عبدالله روی داد. برابر اواخر فوریه یا اوائل مارس 571 میلادی)

4. او اهل حبشه (اتیوپی امروزی) بود که در گذشته یهودی بودند.
(یهودیان فلاشا به قومی یهودی گفته می‌شود که سابقاً در کشور اتیوپی زندگی می‌کردند.)

5. اسرائیل اصرار داشت تا این یهودیان را به اسرائیل بیاورد.
(یک گروه باستانی از یهودیان، اسرائیل بتا، در شمال غرب اتیوپی ساکن هستند، اگرچه تعداد زیادی در دهه‌های آخر قرن بیستم و به عنوان بخش هائی از هیئت نجات تحت نظر دولت اسرائیل به عنوان‌های عملیات موسی و عملیات سلیمان به کشور اسرائیل مهاجرت نمودند.)

6. پدربزرگ پیامبر به جای جنگ دستور به فرار کردن داد.
(شاید چون می‌دانست هدف آن‌ها «کعبه» نیست، بلکه رسول خداست.)

7. یهودیان پیامبر را مانند فرزند خود می‌شناختند.
(آیه قرآن: اهل کتاب، پیامبر اسلام را [بر اساس اوصافش که در تورات و انجیل خوانده اند] می شناسند، به گونه ای که پسران خود را می شناسند؛ و مسلماً گروهی از آنان حق را در حالی که می دانند، پنهان می دارند: بقره-146)
(عبدالله بن سلام، یکى از علماى بزرگ یهود، گفت: ما او را با صفاتى که خدا بیان کرده مى شناسیم و هنگامى که او را در میان شما ببینیم، او را تشخیص مى دهیم همان گونه که یکى از ما پسرش را هنگامى که در میان بچه ها ببیند مى شناسد: تفسیر مجمع البیان، ج3، ص282)

8. یهودیان حتی با جبرئیل هم دشمن بودند که چرا وحی را در غیر بنی‌اسرائیل برد.
(آیه قرآن: [آنان می گویند: چون جبرئیل، وحی را برای تو می آورد ما با او دشمنیم؛ بنابراین به تو ایمان نمی آوریم] بگو: هر که دشمن جیرئیل است [دشمن خداست] زیرا او قرآن را به فرمان خدا بر قلب تو نازل کرده است: بقره-97)

نتیجه:
شاید و فقط شاید
آیا لشکر ابرهه برای جلوگیری از تولد
یا به شهادت رساندن پیامبر در موقع تولد
به این هدف لشکر بر پا نکرده بودند؟
تا مبادا آخرین پیامبر از نسل اسماعیل باشد
نه از نسل اسحاق؟!
دشمنی تاریخی یهود؟!
این‌ها این‌قدر متعصب و کینه‌توزند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: دشمن 12 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - فقه هوش مصنوعی - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - فهرست فصوص و فتوحات - ما چند روح داریم؟ - 
خانه داری یا نداری + شنبه 102 آبان 27 - 4:0 صبح

نه
مسأله داشتن یا نداشتن خانه نیست
مسأله این است:
خانه‌دار بودن یا خانه‌دار نبودن

سؤال را که پرسید
این‌طور پاسخ دادم:

خانه مثل لنگر کشتی‌ست
همه وقتی بیرون می‌روند
یک‌جایی باید بازگردند
خانه لنگرگاه زندگی‌ست
احساس امنیت
این حس که «یکی‌» آن‌جا هست
هر وقت که بیایی

خانه‌دار لنگر خانواده است
این حس که وقتی در را باز کنی
همیشه یک نفر هست

مثل سازمان‌های جاسوسی
هر جاسوس دور می‌زند
در تمام منطقه فعالیت خود
مأموریت‌ها را انجام می‌دهد
جا و مکان درستی که ندارد
ولی
یک رابط دارد
یک خانه امن دارد
یک‌جایی
یک فردی
همیشه هست
همیشه منتظر
تا مشکلی پیش بیاید بیاید آن‌جا
تجهیزات بردارد
اطلاعات بدهد و بگیرد
یک تلفن که همیشه یکی پشت آن منتظر
تماس بگیری و گوشی را بردارد

«مادر» این نقش را دارد
نقش مادر فقط پخت و پز و نظافت نیست
نقش مادر «بودن» است
در خانه «ماندن» است
منتظر ماندن است
مرد و فرزندان
حس این‌که هر لحظه وارد شوی
یک فردی آماده و منتظر
همه چیز را مرتب می‌کند
لباس تمیز در اختیارت می‌گذارد
غذای آماده برایت
به حرف‌هایت گوش می‌کند
تیمار یعنی



مطلب مهم‌تر
اصلاً وقتی به دیگران غذا می‌دهی
تغذیه‌شان که با تو باشد
با تو صمیمی می‌شوند
و همین کافیست
تا آرام شوند
افسرده نشوند
امنیت را احساس کنند
وقتی نباشد
ناامنی و تنهایی به سراغ آدم می‌آید

خانه‌داری درست مثل برج مراقبت است
هواپیماها بدون برج مراقبت سقوط می‌کنند
امنیت پرواز ندارند
پایگاه ِ مرکزی‌ست

در شبکه رایانه‌ای جای سرور است
سرور نباشد ناهماهنگی می‌شود
منشأ هماهنگی‌ست خانه‌دار
نقطه اتکاست
همه چیز دور اوست
حول اوست
نه فقط مدیر خانه
بلکه او نقطه همگرایی تعدادی آدم است
همه به خاطر او دور هم جمع می‌شوند

خانه‌دار اگر نباشد
هیچ کدام دلیلی برای بازگشت به خانه ندارند
نظم از بین می‌رود
این‌یکی چرا از مدرسه زود بیاید خانه
آن‌یکی چرا نرود با رفقا دور دور
ولی اگر باشد
همه زود می‌آیند که در خانه باشند
گرد آیند
جمع شوند
محل تجمّع می‌شود خانه
دور هم فیلم ببینند
دور هم غذا بخورند
دور هم حرف بزنند

نخ تسبیح است خانه‌دار
نباشد هر کدام بیرون می‌مانند تا وقت خواب
فقط برای جنازه شدن به خانه می‌آیند
آن‌هم نه همیشه
چه بسا شب را در خانه رفقا بخوابند
یک‌کسی باشد که تماس بگیرد و بگوید: کجایی؟
چرا دیر می‌آیی؟
همین یک جمله
همه را منظّم می‌کند
نظم که باشد
آرامش می‌آورد
کارها درست پیش می‌رود
خستگی‌ها در می‌رود

اگر نقطه اتکا را برداری
لنگر را که بکشی
سوزن مرکزی پرگار که نباشد
مردم تا ته جان خود کار می‌کنند
بیرون وقت می‌گذارند
خسته می‌شوند
ولی خودشان نمی‌دانند چرا
روح‌شان خسته می‌شود
از این‌که جایی نیست که آن‌ها را فرابخواند
بودنشان را انتظار بکشد

خانه‌داری فقط انجام کارهای خانه نیست
ظرف را ماشین ظرفشویی می‌شوید
لباس را ماشین لباسشویی
غذا را هم مایکروفر
خانه را هم جاروبرقی‌های هوشمند
این‌ها که آدم نیاز ندارد
این‌ها هتل‌داری‌ست
خانه‌داری که نیست

خانه‌داری جمع کردن یک سری آدم در یک نقطه خاص است
این را سال‌هاست درک کرده‌ام
با تمام وجود
در تمام این چهارده سال
چهارده‌سالی که خانه‌دارم
و چقدر جذاب است این کار
و چقدر ابعاد مختلفی دارد
و چقدر آثار مفید و بابرکت

خانه‌ای که خانه‌دار نداشته باشد بی‌حال است
بی‌سر و سامان
آدم‌هایش رها و بی‌هدف
اصلاً یک‌جور ِ ناجور

اگر دور هم جمع نشوند
همگرا نمی‌شوند
هم را دیگر نمی‌شناسند
چون دیگر حرف نمی‌زنند
و همسخنی که نباشد
قرابت و رفاقت دیگر نیست
به نظر من

این‌هایی که خیال می‌کنند هم سر کار می‌روند و هم غذایشان آماده
این‌ها اشتباه می‌کنند
این‌ها خانه‌دار نیستند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - خانواده 56 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - فقه هوش مصنوعی - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - فهرست فصوص و فتوحات - ما چند روح داریم؟ - 
اتحادیه مستقل خبرنگاران + شنبه 102 آبان 20 - 4:0 صبح

نظرم را درباره خبرنگاری
یکی از خبرنگاران پرسید
در روز خبرنگار
نوشتم:


در جامعه‌ای که خط‌کش «پول» است
سرمایه یعنی
ارزش همه چیز با پول سنجیده می‌شود
وقتی می‌پرسیم: کدام شغل ارزشمندتر؟
دستمزد معلوم می‌کند
هر چه بیشتر
آن شغل مفیدتر و با ارزش‌تر

وقتی بپرسی: کدام خانه بهتر؟
می‌گویند: همان‌که گران‌تر
کدام گوشی موبایل؟
همان که قیمت بیشتر

همه چیز وقتی با خط‌کش پول سنجیده می‌شود
خبرنگار هم ارزشش با پول مشخص می‌شود

در چنین جامعه‌ای
پول و سرمایه تعیین‌کننده است
تعیین می‌کند تا چه چیزی اتفاق بیافتد

اگر پژوهشگر است
دستمزد می‌خواهد
دستمزد ِ بیشتر یعنی کار ارزشمندتر
پس سرمایه تعیین می‌کند که چه پژوهش‌هایی انجام شود
پژوهشگر ِ بدون دستمزد که می‌شود هیچ
بی‌ارزش یعنی

معلم ناراضی
می‌گوید: چرا دستمزد من با رفتگر مساوی
یعنی من ارزشم در حدّ رفتگر شهرداری؟



خبر هم می‌شود محصول سرمایه
خبرگزاری «باید» درآمد داشته باشد
سرمایه‌گذار دارد
سرمایه سود می‌خواهد
هر چه سود بیشتر یعنی کار بهتر
بهتر بودن با سود بیشتر فهمیده می‌شود

در چنین جامعه‌ای
خبرنگار در مسیر سود قلم می‌زند
چاره دیگری ندارد
سفارش از سوی سرمایه می‌آید
خبرگزاری‌ها برای خبری پول می‌دهند که سود بیشتری داشته باشد
دیگر خبر نمی‌تواند «منصفانه» باشد
چرا؟
زیرا برای «هر خبری» پول نمی‌دهند
و برای خبری اگر پول بدهند
باید در مسیر سود خودشان باشد
خبرنگار می‌شود عمله سرمایه‌دار

هزاران خبر هست
ولی کدام اخبار منتشر می‌شود؟
کدام اخبار جمع‌آوری می‌شود؟
کدام اخبار تولید می‌شود؟
کدام خبر کار می‌شود؟
چه منابعی برای اخبار تأیید می‌شود؟
اخباری که سرمایه تأیید کند

واقعیت این است
واقعیت می‌شود هر چیزی که سود داشته باشد

فرض:
دو موضوع پیدا می‌شود
خبرنگار قصد تهیه خبر
سؤال می‌کند از خبرگزاری
می‌گویند: فلان را گزارش کن
یا خودش اصلاً
هر دو خبر را تهیه
کدام را می‌پسندند و پول می‌دهند؟
همان «مسیر» می‌شود
مسیری برای تمام خبرنگاران جامعه

اگر دولت پول‌دهنده باشد
اخباری که تأیید آن باشد
اگر شرکت‌ها
هر چه آن‌ها را بزرگ‌تر نشان دهد
رپرتاژ اصلاً می‌شود یک نوع تبلیغ
خبر را سفارش می‌دهند
رپرتاژآگهی درست می‌شود
شرکت‌های بزرگی که دقیقاً کارشان می‌شود همین
برای معرفی سرمایه‌گذاران خبر تولید می‌کنند
طوری هم که مخاطب نفهمد
نفهمد که این دیگر خبر نیست
بلکه صرفاً تبلیغ است
تبلیغ کالا یا خدمات

خبرنگار لای چرخ‌دنده‌های نظام سرمایه‌داری خُرد می‌شود
تجزیه می‌شود
تبدیل می‌شود به ابزاری برای سرمایه
برای خدمت
خدمت به پول
تولید پول بیشتر
«خبرنگاری مستقل» دیگر معنا ندارد
خبرنگار مستقل فقیر می‌شود
چون کسی برای خبر ِ درست پول نمی‌دهد
و اگر پول نباشد
خبرنگار زنده نمی‌ماند
تا به تولید خبر ادامه دهد

شریان زندگی انسان‌ها به پول وابسته شده
چون تمام نیازهای بشر شهری با پول تأمین می‌شود
نیازها وقتی به پول وابسته است
رفع نیازها
خبرنگار هم محتاج پول می‌شود
و پول
یعنی همان سرمایه
دنبال سود بیشتر
خیلی سخت است در این زمانه بشود خبر برای واقعیت باشد
برای رساندن حقیقت
خبر تابع سفارش است
سفارش را چه کسی می‌دهد؟

کسی وبلاگ خبرنگار را که نمی‌خواند
خبر را باید در سایت ببینند
سایت مال چه کسی است؟
مال خبرنگار؟!
خبرنگار که رسانه در اختیار ندارد
صاحب رسانه است که مالک خبرنگار شده
مالک خبر
خبر مثل یک کالاست
خرید و فروش می‌شود
تولید آن تابع سرمایه است

می‌خواهی یک کالا تولید کنی
نیاز به سرمایه دارد
مواد اولیه می‌خواهد
دسترسی می‌خواهد
این‌ها در اختیار تولیدکننده نیست
در اختیار سرمایه‌گذار است
پس خبرنگار به مسیری می‌رود که تعیین شده است
و این مسیر
قطعاً آخرت نیست
دنیاست
زیرا سرمایه علاقه‌ای به آخرت ندارد
چون در آخرت وجود ندارد
دنیا همه‌چیز اوست!

خبرنگار تولیدکننده کالا یا خدمت است
و هر دوی این‌ها
صاحب دارد
مالک دارد
مثل یک بنا که خانه می‌سازد
خانه را سرمایه‌دار سفارش می‌دهد
هر چه او بخواهد ساخته خواهد شد
حتی اگر بنا خیلی آدم خوبی هم باشد!

چه کنیم؟
خبرنگار بایستی لیز بخورد
سُر بخورد
لای چرخ‌دنده‌های سرمایه لایی بکشد
خبر را چاره‌ای ندارد مثل سفارش بسازد
ولی با هنرمندی
لای این سفارش
حرف خود را بزند
مخفیانه
رمزگونه
فقط مشتری حقیقی بتواند بفهمد
بعضی افراد
فقط بعضی مخاطبین
نیاز به ترفندهای ادبی دارد
راست و درست نمی‌تواند حرف خود را بیان کند
زیرا چنین حرفی خریدار ندارد
و برای آن پول نمی‌دهند

حتی اگر خبرنگاری منتقد باشد
یقین سرمایه‌گذارش این را خواسته است
منافعی در انتقاد داشته است
برای انتقاد پول داده است
اگر یک روز برای تأیید پول بدهد
خبرنگار تأیید می‌کند
یک روز هم برای تخریب پول می‌دهد
خبرنگار تخریب می‌کند آدم‌ها را

متأسفانه واقعیت خبرنگاری امروز این است
یک چاره هست
ایجاد اتحادیه خبرنگاران
خبرنگاران یک صنف بشوند
یک «خانه» تأسیس کنند
باشگاه مستقل داشته باشند
خودشان مبلغی را به عنوان حق عضویت بپردازند
برای تأمین هزینه‌ها
تا اتحادیه‌شان مستقل بشود
برای دیگران کار کنند
پول در بیاورند
ولی
در اتحادیه
فقط برای نشر حقایق به هم کمک کنند
سؤالاتی طرح کنند
که مشتری ِ سرمایه‌دار ندارد
ولی مردم می‌خواهند
نیاز واقعی جامعه باشد

تا چنین اتحادیه مستقلی نداشته باشند
وابسته‌اند
و وابسته
نمی‌تواند واقعیت را بگوید
آن‌چیزی را می‌گوید که از او خواسته باشند!

خبرنگاران یک روز بایستی همه دور هم جمع شوند
اتحادیه بسازند
اتحادیه‌ای مستقل از تمام وابستگی‌ها
آن روز را می‌شود روز خبرنگار نامید
وگرنه امروز
فقط روز خبرگزاری‌هاست!

خلاص


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - اقتصاد 134 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - فقه هوش مصنوعی - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - فهرست فصوص و فتوحات - ما چند روح داریم؟ - 
فقر ِ عمومی و عمومیّت ِ فقر + دوشنبه 102 آبان 15 - 2:59 عصر

درباره فقر پرسید
گله می‌کرد
این‌طور پاسخش را دادم:


در گذشته فقر ناشی از ظلم یک فرد نسبت به یک فرد دیگر بود
زمین او را می‌گرفت
اموال او را می‌دزدید
یا در اثر حادثه‌ای توان کار را از دست می‌داد

امروزه اما فقر به عنوان یک امر رایج اجتماعی در آمده
علت آن هم «افزایش حجم پایه پولی»
یعنی بانک‌ها دزدی می‌کنند
از طریق قرض دادن ثروتی که «تولید نشده است» هنوز
اعتبار و پول رایج در جامعه را افزایش می‌دهند
اثر آن هم این:
میزان پول ِ در جریان جامعه بالا می‌رود
ارزش پول پایین می‌آید
چون با کار انجام شده در جامعه مساوی نیست
یعنی هزار تومانی که در جیب من است
فردا دیگر قدرت خرید هزار تومان را ندارد
تبدیل به پانصد تومان می‌شود

در این میان
افرادی که کالا دارند
خصوصاً کالاهای سرمایه‌ای؛
زمین، خانه، خودرو، طلا، ارز، سکه
این‌ها چیزی از ارزش کالایشان کم نمی‌شود

ولی کسانی که پول دارند
این پول دچار کاهش ارزش می‌شود
ولی درآمدها و حقوق‌ها چه؟!
به این میزان که افزایش نمی‌یابد

سال 1384 صداوسیما کار می‌کردم
ماهی 100 هزار تومان حقوق
سکه حدود 100 هزار تومان
یعنی
ماهی یک سکه طلا درآمد
به سادگی تمام نیازهای زندگی تأمین
به مغازه که می‌رفتم
هر چه نیاز داشتیم می‌خریدم
از همین سوپری محل خودمان هم

اما پایه پولی 30 برابر در این سال‌ها افزایش یافت
الآن دو سه میلیون حقوق
سکه به 25 میلیون تومان رسیده

دقت کنید
قیمت طلا بالا نرفته
طلا خود ابزار و خط‌کش محاسبه ارزش است
قیمت آن «مبنا»ست
تغییر در مبنا معنا ندارد
واحد اندازه‌گیری که تغییر نمی‌کند
بلکه ارزش پول پایین آمده

امروز اگر ماهی 25 میلیون تومان حقوق
تازه به اندازه آن سال درآمد
سال 1384
ولی درآمد یک دهم شده است
پس توان خرید هم یک دهم
نتیجه؟!

دیگر نمی‌توان از سوپری محل خرید کرد
باید برویم در صف بایستیم
همه‌مان
از فروشگاه‌های ارزان‌فروشی
مثل فروشگاه جانبازان



اما در عوض
آن‌هایی که کالاهای سرمایه‌ای داشتند
زمین، خانه، خودرو، طلا، ارز، سکه
تمام این ثروت را به جیب خود می‌ریزند
ثروتی که ما از آن محروم شده‌ایم
من و امثال من
بدون این‌که متوجه باشند
بدون این‌که خودشان هم بدانند
ثروت‌های هنگفت به دست می‌آورند
در حقیقت همان اعتباری است که از ما دزدیده شده
به همّت بانک‌هایی که وام می‌دهند
ربا می‌گیرند و ربا می‌دهند
بر حجم پول جامعه می‌افزایند

این سبب فقرهای بزرگ اجتماعی می‌شود
همه ما این فقر را می‌چشیم
همه ما که توان تهیه کالاهای سرمایه‌ای را نداشته‌ایم
به همین خاطر دچار فقر می‌‌شویم

در نظامی که مبتنی بر اقتصاد سرمایه‌محور است
ارزش هر چیزی با پول سنجیده می‌شود
معلم وقتی می‌بیند درآمد او مساوی با یک رفتگر است
احساس می‌کند ارزش اجتماعی پایینی پیدا کرده
وقتی خواستگاری برود
ارزش اجتماعی او را با چه می‌سنجند؟!
واقعاً با همین درآمد
به او دختر دلخواهش را نمی‌دهند

مدارس هم وقتی طبقه‌بندی می‌شوند
دولتی، نمونه دولتی، شاهد، سمپا، غیرانتفاعی
فقط ثروتمندان می‌توانند از آموزش‌های پیشرفته استفاده کنند
از بهترین معلم‌ها
طبیعتاً همین‌ها هم مدارک دانشگاهی مهم را کسب کرده
در آینده همین قشر می‌توانند مناصب را به دست بگیرند
همین قشر ثروتمند
همین قشر دارای کالاهای سرمایه‌ای
مناصب سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نظام را
جامعه تبدیل می‌شود به الیگارشی ثروت
بر فقرا حکومت می‌کنند!

تنها دو راه برای کاهش فقر ممکن است
در این میان؛
یکی این‌که مانند سرمایه‌داران شروع کند به چاپیدن
وام گرفتن
سرمایه جمع کردن
سرمایه را با بی‌انصافی و بی‌رحمی به کار انداختن
این سهام و آن سهام را خریدن
آن سهام و این‌یکی را به موقع فروختن
سود روی سود جمع کردن
یعنی قرار گرفتن در ساختار ظلم اجتماعی

راه دیگر چه؟!
این‌که نظام اجتماعی دوباره انقلاب کند
یک انقلاب فرهنگی
ساختارهای توزیع اختیارات را عوض کند
اختیارات قدرت و ثروت را
مثل سال 1357

در این صورت دوباره فقر کاهش یافته
سرمایه‌ها در طبقات پایین پخش می‌شود

در غیر این دو صورت
بایستی با فقر کنار آمد
به آن راضی شد
با کاهش مصرف
افزایش تولید
بلکه بتوان صرفاً در حداقل زندگی و حیات باقی ماند

استاد حسینی(ره) می‌گفت:
ظلم بر دو نوع است؛ ظلم فردی و ظلم اجتماعی
ما امروز گرفتار دومی هستیم
سبب فقر اجتماعی

یاعلی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - اقتصاد 134 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 - آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - فقه هوش مصنوعی - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - فهرست فصوص و فتوحات - ما چند روح داریم؟ - 
رابطه فاصله طبقاتی با استبداد + دوشنبه 102 مرداد 23 - 2:36 عصر

شرح چرخه تزایدی فاصله طبقاتی

فاصله طبقاتی که ایجاد شود، زیاد شود، ثروتمندان پیوسته تجلیل و تمجید می‌شوند، از سوی مردم، رسانه‌ها و خواصّ. خدمات مهم و اصلی در اختیار آن‌ها قرار می‌گیرد و از همه مواهب اجتماعی برخوردار. در سوی دیگر، مستضعفین مدام تحقیر می‌شوند، از سوی خانواده، خویش و قوم، اطرافیان، رسانه‌ها و حتی دولت. همین که یارانه و سوبسید می‌دهند، تحقیر از همین‌جا شروع می‌شود؛ خدمات اجتماعی مانند: بهزیستی و کمیته امداد. این‌ها برای رهایی از تحقیر دنبال کسب ثروت می‌دوند و حرص‌شان به دنیا پیوسته زیاد می‌شود. آن‌ها نیز وقتی با مراجعه بیش از پیش فقرا و نیازمندان مواجه می‌شوند، دست‌هایی که سمت‌شان دراز است، نگاه آرزومندانه‌شان را که می‌بینند، خود را عقب می‌کشند و خصلت خساست و بُخل در آن‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود. بدین‌ترتیب فاصله فرهنگی هم به تبع فاصله طبقاتی افزایش یافته و دزدی و تجاوز را آسان‌تر می‌کند. احساس همبستگی عاطفی و اجتماعی میان طبقات از دست رفته و برای فقیر دزدی از غنی ساده‌تر به نظر می‌رسد. افزایش جرم ایجاد ناامنی می‌کند و برای جلوگیری از درگیری‌ها، اغتشاشات و جرم‌ها و جنایت‌ها از طرفی باید پلیس تقویت شود و از سوی دیگر فرهنگ و اخلاق تقویت شود. اخلاقی که در این زمینه ترویج داده شده و توصیه می‌گردد حفظ آرامش و پذیرش حقارت و ظلم است. بهترین نمونه برای آن مذاهب ساختگی هندوستان است که ظلم استثماری انگلیس را توجیه می‌کرد. نیروی پلیس و نیروی رسانه‌ای دست به دست هم فضایی را فراهم می‌آورند که حاکمیت به سمت استبداد پیش رود و با عدم پاسخگویی و کاهش شفافیّت، رانت‌خواری را برای ثروتمندان ساده‌تر و فراوان‌تر سازد. این رانت مدام بر ثروت آن‌ها می‌افزاید؛ ثروتی که از کام فقرا بیرون کشیده می‌شود و آن‌ها را هر روز بی‌چیزتر می‌کند. پس فاصله طبقاتی بیشتر شده و در حلقه‌ای فزاینده در می‌غلتد.

[تصویر در اندازه بزرگ]

روش جلوگیری از فرایند تزایدی چرخه

هنگامی که با یک چرخه بی‌پایان مواجه باشیم، تأثیر و تأثّری که همواره خود را تقویت می‌کند و افزایش تصاعدی می‌یابد، باید ابتدا موانعی برای تأثیرات زنجیره‌ای ایجاد کرد، مانند رآکتورهای هسته‌ایی که با غلاف‌هایی ارتباط میله‌های سوخت را قطع می‌کنند، غلاف‌هایی که مانع حرکت نوترون‌ها هستند. اولین گام این است که تا می‌شود مانع تجلیل و تشویق ثروتمندان شویم، چون مانع تحقیر فقرا که نمی‌توان شد. آن‌ها را هر طور که حمایت کنی خود نوعی تحقیر است. از قوی‌تر شدن پلیس باید جلوگیری کرد. قوانین نباید به سمتی رود که دست پلیس را بازتر کند. افزایش نظارت بر پلیس و کاهش اقتدار آن اگر چه امنیت را کاهش می‌دهد، ولی تأثیر این کاهش امنیت بر مستکبرین بیشتر است تا مستضعفین. این نکته اگر چه دلیلی بر فرار سرمایه از کشور دانسته می‌شود، ولی مانع بزرگی برای افزایش فاصله طبقاتی‌ست. به جای رواج فرهنگ مدارا با ظلم، رسانه‌ها و خواصّ باید تأکید بر مطالبه‌گری کنند. قوه قضائیه بایستی شکایت از حاکمیت را ساده کند. هر فردی به راحتی بتواند علیه هر ارگان دولتی و حاکمیتی شکایت تنظیم کند و پیگیری شود. مدیران تحت تعقیب قانونی قرار بگیرند. با تأکید رسانه‌ها بر شفافیت و افزایش پرسشگری از مسئولین، استفاده از رانت برای ثروتمندان سخت‌تر خواهد شد و همه این امور مانند ترمز از سرعت افزایش فاصله طبقاتی خواهد کاست، اگر چه آن را کاهش نخواهد داد. بیشتر بار این مسئولیت‌ها هم بر عهده خواص؛ نخبگان حوزوی و دانشگاهی، سلبریتی‌ها، خبرنگارها و خبرگزاری‌هاست، یعنی رسانه.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 134 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - فقه هوش مصنوعی - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - فهرست فصوص و فتوحات - ما چند روح داریم؟ - 
فراموشی + پنج شنبه 102 تیر 22 - 8:47 صبح

خیلی کار شده است
یادمان رفته
اطلاعات مانده
خاطرات نه
نمی‌دانیم امروز که اصلاً چنین بحث‌هایی شده
باز از اول
دوباره آغاز می‌کنیم
مایی که بی‌خبریم

دهه 60
سال 1368
یک‌دور اقتصاد را بحث کرده
این استاد گرامی
و چقدر هم جالب
و چقدر هم اسلامی
و چقدر هم تلاش کرده برای نوآوری:

http://www.shiadars.ir/fa/%D9%81%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D8%A7%D8%AA-%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%85%DB%8C%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D9%87%D8%B1-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF

از نشانی فوق دریافت کردم
لذّت بردم
خیلی استفاده
و چقدر جذّاب

ولی توجه نشد
فرصتش شاید نبود
دوران سازندگی آن آقا
به دنبال اقتصاد غربی
این روش را پی نگرفتند
این افراد هم به سراغ علوم دیگر رفتند:

https://www.aparat.com/search/%D8%AF%D9%83%D8%AA%D8%B1%20%D8%AD%D8%B3%D9%8A%D9%86%20%D8%A8%D8%A7%D9%87%D8%B1

یک نمودار هم از بحث‌های روانشناسی در آوردم



چقدر مباحث جالبی در این سایت یافتم
در میان نوارهای کاست قدیمی
که امروز فایل آن رایگان برای شنیدن هست
این‌جا

http://www.shiadars.ir

اگر این تلاش‌ها را ندیده نگیریم
لازم نیست دوباره خیلی بحث‌ها را تکرار کنیم!

قال اصَلُ القَدیُم (ع): «وَ مِنَ التَّوْفِیقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ» (نهج‌البلاغه، ح211)
حفظ تجربه ها بخشى از موفقیت است.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 134 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - فقه هوش مصنوعی - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - فهرست فصوص و فتوحات - ما چند روح داریم؟ - 
انحراف در توحید + جمعه 98 خرداد 24 - 5:0 عصر

سلام علیکم
صحبت‌هایی از جناب استاد [...] که اصوات آن موجود است را گوش می‌دادم که ایشان می‌فرمایند:

"اگر موسی تنزل پیدا کند می بیند که با فرعون جنگ دارد، وقتی که همین موسی بالا می رود می بیند اصلا فرعونی نبود … در زیارت عاشورا می گویند بگو اللهم العن معاویه، بگو یزید بن معاویه، بگو شمرا ، بگو آل سفیان! نگویی که آقا چرا مقام فنای در ذات را نمی گویید؟ می گوییم این مال آنجا نیست … تو تنزل کرده ای داری امام حسین را جدا می بینی، و داری یزید را جدا می بینی این جا اختلاف مشهود است… و لذا به من و شما فرموده اند بگو اللهم العن معاویه. بله می خواهی بفرمایی که اصلا معاویه ای نمی بینم! حسینی نمی بینم! جز یک ذات حقیقی غیر متناهی وجود چیز دیگری من شهود ندارم! … لذا مشاهده می کنیم موسی هم دارد می آید، اتفاقاً پشت سرش فرعون هم دارد می آید وارد بهشت بشود…اِ! تو داری کجا می آیی؟! می گوید آقا آن اختلافی که تو دیده بودی مال دنیا بود! این اختلاف الان نیست. این جا اختلاف باید باشد طوری که ابی عبدالله هم شمشیر می کشد، دارد می کشد، آن هم در طرف مقابل شمشیر کشیده دارد می کشد… حالا رفتیم متن ذات وجود را مشاهده می کند … نه اوصاف متمایز می بیند، نه افعال مختلف مشاهده می کند، اصلا یک ذات است، وجود است، یک وجود صمدی قرآنی است، قل هو الله احد، الله الصمد."

آیا این مطالب برخلاف آموزه‌های اسلامی ما نیست؟
به نظر شما گوش کردن به سخنرانی‌های جناب آقای [...] اشکالی ندارد و میتوانم آنها را گوش داده و به کار ببندم یا اشکال دارد؟
چون برخی ایشان را که از شاگردان نزدیک [...] هستند دارای عقاید انحرافی می‌دانند و برخی در حد انسانی عارف قلمداد میکنند و حقیر سردرگم مانده‌ام چه کنم.


مثالی عرض می‌کنم
من را یک کاسب فرض کنید
پدرم هم آدم خوبی‌ست
من نسیه می‌دهم
خب سودم کم می‌شود
اما خدا را خوشحال کرده‌ام
پدرم ناراحت می‌گردد:
پسرم، نسیه نده، کاسبی‌ات نابود می‌شود!
من چه فکر می‌‌کنم؟
آیا پدرم را آدم بدی تصوّر می‌کنم؟

خیر
من بین حرف «بد» و آدم «بد» تفاوت قائلم
من می‌دانم پدرم مرا دوست دارد
خدا را هم دوست دارد
ولی
گاهی دوست داشتن من
که پسرش هستم
سبب می‌شود توجهش به دینش ضعیف شود
کمک با نسیه دادن را نهی می‌کند
در حالی‌که
من که می‌دانم خدا دوست دارد

ما باید این را بفهمیم
که
آدم‌های خوب ممکن است حرف بد بزنند
این طبیعی‌ست
همان‌طور که برعکس آن هم طبیعی‌ست
آدم‌های بدی
که حرف‌های خوبی زده‌اند
ناپلئون مثلاً
چقدر جملات ناب در اهمیت تلاش و کوشش دارد

نباید با یک حرف بد
یک آدم را بد کنیم
یا با یک حرف خوب
یک آدم بد را خوب

این استاد بزرگوار
و استاد بزرگوار ایشان
دغدغه دین دارند
دغدغه اعتقادات و خداشناسی
این اساتید
پیروان مکتب صدرالمتألهین هستند
چرا؟
زیرا
ملاصدرا بهترین تبیین را از ذات خدا بیان کرده
از دیرباز تا کنون
بهتر از ایشان کسی خدا را تعریف نکرده
که
قابل پذیرش توسط متدیّنان باشد
بله
این‌طور است
اگر ما خدا را دوست داشته باشیم
و
بخواهیم تعریف خوبی از خدا کنیم
دچار همین اشتباه می‌شویم
دقت کنید

اگر من غیر از خدا باشم
پس
جایی که من هستم خدا نیست
یعنی خدا مکانی محدود پیدا کرد
یعنی خدا همه جا نیست
جایی پیدا شد که خدا در آن‌جا نیست
اگر من درون خدا باشم
پس
هر آلودگی که در من هست در خدا هست!

دقت کردید؟
چه من خارج از خدا باشم
و چه درون خدا باشم
این ضعف و آسیب و آلودگی و کاستی برای خداست
در حالی که
ما خدا را بدون کوچک‌ترین بدی می‌شناسیم

حالا همین را تصوّر کنید برای معاویه
فرعون
تمام اشرار عالم حتی
اگر خدا درون فرعون نباشد
پس
فرعون شریک خداست
زیرا در دنیا دو چیز هست؛
خدا و فرعون
خدا این طرف
فرعون آن طرف
پس چه کنیم؟
آیا فرعون را یک موجودی در کنار خدا تصوّر کنیم؟
می‌شود؟
با اعتقادات ما که قائل به توحید هستیم می‌سازد؟
نمی‌سازد که
می‌دانیم نمی‌سازد

اگر هم خدا را درون فرعون تصوّر کنیم
یعنی خدا هم بیرون فرعون باشد و هم درون فرعون
تا فرعون نشود یک موجودی کنار خدا
پس
خدا شریک تمام شرارت‌ها و زشت‌کاری‌های فرعون می‌شود
بشود؟
شما قبول می‌کنید بشود؟
خدایی که ما می‌شناسیم شرارت می‌کند؟
گناه می‌کند؟
ظلم و بدی می‌کند؟
نمی‌کند که
پس چه کنیم؟

ملاصدرا راهی پیدا کرده
علامه طباطبایی و جوادی آملی و مصباح و حسن‌زاده نیز
همگی
همه این اساتید
این راه را بهترین تشخیص دادند
حتی شهید مطهری و امام راحل (ره) نیز
چون
راهی غیر از این نیافتند

این شد حکمت متعالیه
این‌که
وجود یک حقیقت واحد است
هم در خدا و هم در غیر خدا
و
این کثرتی که ما می‌بینیم
به ماهیات است
که امری اعتباری‌ست
وجود دارای مراتبی‌ست
مرتبه اعلی و بالای آن خداوند است
مراتب پایین آن
ما انسان‌ها و سایر مخلوقات
وقتی هم که دنیا پایان یابد
این کثرات کنار می‌رود
اعتبارات حذف می‌شود
و همه ما
همه خدا را حس می‌کنیم
ملاقات با خدا می‌کنیم
با تمام وجود خود
دوئیّت از بین می‌رود
کثرت نفی می‌شود
همه می‌شود وحدت
توحید
برهانی برای صدیقین

خب
این یک راه است
البته راه غلط
اما
نباید نادرستی این پاسخ را به آدم‌ها نسبت دهیم
آن‌ها خوب هستند
خیلی خوب
آن‌قدر خوب
که نخواستند نقصی در خدا بپذیرند
برای همین
معتقد به حکمت متعالیه شدند
نباید زشتی پاسخ سبب شود دانشمندانمان را زشت بدانیم
آدم‌های بد
یا نادرست
خیر
آن‌ها واقعاً خوب بودند
و هستند
حقیقتاً زاهد و پارسا و باتقوا
که امثال ما
هرگز به پای آن‌ها نمی‌رسیم
و خاک پای‌شان را
باید که توتیای چشم خود کنیم

اما درباره حرف غلط
بله
باید بایستیم
و نشان دهیم که نادرست است
نادرستی در این نقطه است:
ما قادر به تعریف خدا نیستیم
موجودی که مخلوق است
هرگز نمی‌تواند درکی از خالق خود داشته باشد
از ذات خالق
هر درکی پیدا کند
همین می‌شود
مخدوش
مغلوط
خراب و نادرست

ما نمی‌توانیم
نه امروز
که فردا هم
هرگز نمی‌توانیم خدا را بشناسیم
توصیف کنیم
تعریف نماییم
این محال است
ممتنع است
هر تصوّری از خدا که داشته باشیم
قطعاً خدا آن نیست
آن تصوّر نیست
هر چه درباره خدا بگوییم
قطعاً خدا آن نیست
فراتر از آن است
زیرا
ما محصول فعل خدا هستیم، مشیّت و امر او
عقل ما وسعت آن را ندارد که آن معانی وسیع را در خود جای دهد
فقط باید «نه» بگوییم
نفی کنیم
نفی همه صفاتی که می‌شناسیم از خدا
نفی همه تعاریفی که بلدیم
هر تعریفی که به ذهن مخلوق‌مان خطور می‌کند
همه را باید نفی کنیم از خدا

این در عبارات حضرت امیر (ع) هم هست
در خطبه اول نهج‌البلاغه
تنها راه توصیف خداوند «تسبیح» و «تنزیه» است:
«أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیرُ الصِّفَةِ، فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ. وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ. کَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ، فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَکَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِیرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَیهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَکَنَ یسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا یسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.»
آغاز دین شناخت اوست،
و کمال شناختش باور کردن او،
و نهایت از باور کردنش یگانه دانستن او،
و غایت یگانه دانستنش اخلاص به او،
و حدّ اعلاى اخلاص به او نفى صفات (زائد بر ذات) از اوست،
چه اینکه هر صفتى گواه این است که غیر موصوف است، و هر موصوفى شاهد بر این است که غیر صفت است.
پس هر کس خداى سبحان را با صفتى وصف کند او را با قرینى پیوند داده،
و هر که او را با قرینى پیوند دهد دوتایش انگاشته،
و هر که دوتایش انگارد داراى اجزایش دانسته،
و هر که او را داراى اجزاء بداند حقیقت او را نفهمیده،
و هر که حقیقت او را نفهمید برایش جهت اشاره پنداشته،
و هر که براى او جهت اشاره پندارد محدودش به حساب آورده،
و هر که محدودش بداند چون معدود به شماره اش آورده،
و کسى که گوید: در چیست حضرتش را در ضمن چیزى در آورده،
و آن که گفت: بر فراز چیست آن را خالى از او تصور کرده.
ازلى است و چیزى بر او پیشى نجسته، و نیستى بر هستى اش مقدم نبوده،
با هر چیزى است ولى منهاى پیوستگى با آن، و غیر هر چیزى است امّا بدون دورى از آن،
پدید آورنده موجودات است بى آنکه حرکتى کند و نیازمند به کار گیرى ابزار و وسیله باشد،
بیناست بدون احتیاج به منظرگاهى از آفریده هایش،
یگانه است چرا که او را مونسى نبوده تا به آن انس گیرد و از فقدان آن دچار وحشت شود.
(ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - فقه هوش مصنوعی - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - فهرست فصوص و فتوحات - ما چند روح داریم؟ - 
عقل ِ کلامی + دوشنبه 98 اردیبهشت 30 - 5:0 صبح

جدیدا با تفکرات شخصی آشنا شده‌ام که در قم ساکن است به نام "آیت‌الله ..." که هفته‌ای یک بار درمورد موضوعی به نام "قرائتی جدید از مبانی دینی"یا "جواز تعبد به جمیع ادیان و مذاهب الهی و بشری" صحبت می‌کند و نظرات شاذی دارد.
اگر اصوات جلسات ایشان را خواستید گوش کنید در سایت ایشان موجود است.
مخلص نظریه‌ی ایشان چنین است:
پیروان هم? ادیان و مذاهب - اعم از الهی و بشری - بنا به شروطی، مُجاز بلکه واجب است بر همان اعتقادات خود باقی بمانند و در آخرت نیز رستگار شوند.
ایشان حتی کافر یا مشرکی را که با دلیل و برهان کفر یا شرک می‌ورزد را نه تنها معذور بلکه ماجور می‌داند و منظور ایشان کافر یا مشرک قاصر نیست حتی کسی که امروزه در قم بین افراد عالم زندگی می‌کند.
نظر شما پیرامون نظریه‌ی ایشان که در بالا ذکر شد چیست آیا می‌توان پذیرفت؟
ایشان حتی قائل به این است که قرآن 3 جلد است و 2 جلد دیگر آن نزد امام زمان است و ایشان با خود می‌آورد.


ایشان را می‌شناسم
چند کلیپ از فرمایشات‌شان دیده‌ام

اما
این بحث که فرمودید
بحث فقهی نیست
بحث اخلاقی هم نیست
بحث عرفان و فلسفه هم نیست
این بحث کلامی‌ست
اعتقادی

خاصیت بحث اعتقادی چیست؟
عقلی
و فردی
حتی اگر نقل هم باشد
برای هر فرد
با عقل خودش
قابل تقلید نیست
درست است؟

اساساً تقلید در عقاید جایز نیست
مقبول هم
باید که انسان خود بفهمد
و با عقل خود
به قضاوت برسد
براهین را ببیند
ادله را
و تشخیص دهد
نمی‌شود از مرجع یا مجتهدی تقلید کرد:
چون او گفته معاد هست
پس هست!

اگر چه درباره مباحث ایشان می‌شود بحث کرد
ایراد وارد کرد
اما
چه تفاوتی برای افراد می‌کند؟!
شما به عنوان یک انسان
و من
هر کدام
باید ادله را خودمان بررسی کنیم
درباره خودمان
آیا شما یقین کردید که خدا هست؟
بر اساس برهان
و بعد یقین هم کردید که یکی‌ست؟
و پیامبرانی را ارسال کرده است؟
و روزی همه مردگان زنده می‌شوند؟
بهشت و جهنم را اعتقاد دارید؟

خب تمام
دیگر به این مباحث چه کار داریم؟
این‌که دیگری کافر است
یا اهل کتاب
این چه دخلی به ما دارد؟

البته دو جا
در دو جا ربط دارد؛
1. نحوه تعامل ما با غیر مسلمانان
2. تحلیل کلامی اندیشمندان از مسأله

بحث یک در فقه مطرح می‌شود
در احادیث تکلیف ما مشخص شده
ما با کافر حربی می‌جنگیم
از کافر غیرحربی ساکن در بلاد اسلامی جزیه می‌گیریم
با کافر غیرحربی غیرساکن نیز کاری نداریم اصلاً
اهل کتاب هم محترم هستند

بحث دوم نیز
کار متخصصان است
بحث‌های نظری‌ست
فقط برای ردّ براهین کفار
و آوردن براهین اعتقادی
متکلّمین از آن بحث می‌کنند
تا جامعه را از چالش‌های اعتقادی حفظ نمایند

الآن ورود ایشان به این بحث
در کدام دسته جای می‌گیرد؟
آیا ما وظیفه داریم برای خداوند تکلیف تعیین کنیم؟!
آیا پروردگار
به ما مأموریت داده است
تا تعیین کنیم کدام دسته از انسان‌ها به جهنم بروند و کدام دسته به بهشت؟!
یا این را خود تعیین فرموده
در قرآن نیز بیان
در احادیث نیز هست

بحثی که فایده نرساند اتلاف وقت است:
اول بهشتیان می‌آیند یا اول جهنمیان؟
سمت راست انبیاء هستند یا سمت چپ؟
سقر دقیقاً کجای جهنم است؟
چند تا در دارد؟
مردم در صف‌های چندتایی قرار می‌گیرند؟
همه کفار به جهنم می‌روند یا بعضی استثناء می‌شوند؟
آیا ما قرار است کافر شویم
که نگرانیم بعدش بهشت می‌رویم یا نه؟!

بحث این نیست
بحث اتلاف وقت است
سرگرمی‌ست
اهل علم هم گاهی بازی می‌کنند
نه
خیلی
بیشتر از گاهی
بیشتر اوقات بازی می‌کنند
زیرا
حرف‌های بی‌ثمر زیاد دارند
این‌ها فایده نمی‌رساند
بازی با مفاهیم است
بازی با براهین است
بازی با صغری و کبری
چالش ایجاد می‌کند
ذهن‌ها را درگیر می‌کند
و از مهمّات
دور

اینجاست دقیقاً که سوره کافرون نازل می‌شود:
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ
قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ، وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ، وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ، وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ، لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ.

زیرا
بحث و گفتگو فایده نمی‌رساند
و بر بازی ذهنی و سرگرمی فکری و گرفتاری عینی مردم در زندگی می‌افزاید
الآن جامعه اسلامی موضوعات مهم‌تری برای بحث علمی دانشمندان ندارند؟!

موفق باشید

درباره قرآن
ما دلایل نقلی متقن
و قابل اطمینان داریم
و نظر بزرگان و اعاظم فقها هم این بوده
در طول تاریخ
کل فرق مسلمین
قرآن همین است که دست ماست
بعضی درباره تفسیر آن
و شرح و توضیح آن
و اضافاتی که حضرت امیر (ع) بیان فرموده‌اند
یا مکتوب
سخن گفته‌اند
یا نحوه قرائت حروف و کلمات
اعراب یعنی
اما حرفی از قرآن نه کم شده و نه زیاد!

در پناه خدا


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - روحانیت 20 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - فقه هوش مصنوعی - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - فهرست فصوص و فتوحات - ما چند روح داریم؟ - 
راه برنامه نویس شدن + یکشنبه 95 آذر 21 - 9:40 صبح

در این سه مورد هیچ تخصص و اطلاعاتی ندارم.
می خواهم آموزش ببینم. تا بتوانم مقاله بنویسم، طرح نویسی کنم
و بربرنامه نویسی مسلط باشم.
از کجا و چگونه باید آغاز کنم؟
بدون یادگیری کلاسیک می توانم موفق باشم؟


پیش از آموختن هر علمی
باید دلیلی برای آن یافت
آری، دلیلی برای آموختن
علوم فراوانی در دنیا وجود دارد
اما قطعاً حتماً همه مورد نیاز ما نیست
گمان نمی‌کنم برنامه‌نویسی و طرح‌نویسی مورد نیاز شما باشد
اما درباره مقاله‌نویسی
قطعاً هر پژوهشگری باید بتواند
زیرا مقاله
خروجی فعالیت‌های پژوهشی‌ست
پژوهشگری که مقاله‌نویسی نداند
قادر به دخالت دادن نتایج مطالعات خود
در سیر پیشرفت و توسعه علوم نیست
منزوی می‌شود
مقاله‌نویسی را به گمانم در حوزه علمیه خواهران
در قالب کتاب «روش تحقیق»
نوشته حجةالاسلام واسطی تدریس می‌نمایند
ایشان از طلبه‌های خوشفکر مشهد هستند

اما اگر اصرار بر این مطلب دارید
این که حتماً فرابگیرید
باید عرض کنم که
برنامه‌نویسی و طرح‌نویسی
بیش از آن‌که یک دانش باشند
یک نوع مهارت‌اند

مهارت‌ها کلا این‌گونه‌اند
در عصر ما
نه در گذشته
در گذشته استادی بود و شاگردی
همه چیز را می‌دید
کم‌کم تجربه می‌کرد و مهارت کسب
امروز اما
مهارت‌ها با یک «دانش پایه» آغاز می‌شوند؛ Basic knowledge
درست مانند رانندگی
باید که ابتدا خودرو را شناخت
کلاچ و گاز و ترمز و دنده را
بدون این دانش اولیه
رانندگی معنا و مفهوم ندارد
امکان‌پذیر هم نیست
اما این «دانش پایه» امکان رانندگی را فراهم نمی‌کند
شرط لازم است
نه کافی
مهارت لازم است؛ Skill
مهارت از تمرین به دست می‌آید
از تجربه خود
و تجربه دیگران
اطلاعات ضمنی دیگر
دانش‌های عالی‌تر
در حین این تجربیات حاصل می‌شود
اما بدون تمرین نمی‌شود

پیشنهاد:
برای شروع برنامه‌نویسی
شرکت در یک دوره مقدماتی خوب است
در یک کلاس آموزشی
دانش پایه که به دست آمد
باید برنامه نوشت
باید پروژه‌هایی برای خود تعریف نمود
و کار کرد
در حین کار
هر جا گیر و مشکلی پدید آمد
از منابع یافت
راه حل را
اینترنت منبع بزرگی‌ست
پاسخ خیلی از پرسش‌ها را دارد
و جامع‌ترین مکان برای یافتن پاسخ پرسش‌های برنامه‌نویسی
این‌جاست: http://stackoverflow.com
کم‌کم مهارت که به دست آمد
فرد می‌شود برنامه‌نویس

برای طرح‌نویسی اما ندیدم جایی کلاس آموزشی
سبک و سیاق واحدی هم ندارد
آن را نمی‌دانم چطور بشود فرا گرفت
ایده‌ای به نظرم نمی‌رسد
شاید باید نوشت
یا شاید باید خواند
تا نوشتن فرا گرفت
نمی‌دانم دقیقاً

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - فقه هوش مصنوعی - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - فهرست فصوص و فتوحات - ما چند روح داریم؟ - 
چهارده اصل شبکه تحقیقات + یکشنبه 95 تیر 6 - 7:31 صبح

بیش از سی جلسه پژوهشی
در سازمان مدیریت صنعتی
سال 1375
استاد حسینی(ره)
موضوع این جلسات دقیقاً «سلسله مباحث طرح مدیریت شبکه‌ای تحقیقات»
و چهارده جلسه پژوهشی دیگر
در سال 1376
این‌بار تحت عنوان «مبانی مدیریت تحقیقات شبکه‌ای»

آن‌ها را که می‌خواندم
نکاتی استخراج کردم
به نظرم رسید
می‌توان «اصول حاکم بر معماری شبکه تحقیقات» نامگذاری‌شان کرد



نمودار بزرگ را از این‌جا بردارید

آن‌چه تمدن امروز غرب را ساخته است
هم‌افزایی ناشی از هماهنگی نظام تحقیقاتی‌ست
این‌که یک نفر نظری می‌دهد
دیگری اصلاح می‌کند
و دانشمند دیگری تکمله می‌زند
و دوباره باز می‌گردد به فرد نخست
و چرخ می‌خورد
هر ایده و فرضیه‌ای
تا رشد و ارتقاء یابد

حوزه‌های علمیه در گذشته این‌طور بودند
امروز هم هستند
منتها کمتر
بعضی موانع سبب کندی روابط علمی میان اندیشمندان شده
اگر موانع بر طرف گردد
اگر شبکه تحقیقات دوباره برقرار گردد
البته
این‌بار مفصل‌تر و سازمان‌یافته‌تر
اتفاقات شگفتی روی می‌دهد
سرعت تولید علم افزایش می‌یابد

این را دیگر همه می‌فهمند که سرعت کم است
و نیاز جامعه فراوان!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

   1   2      >

سه شنبه 102 اسفند 29

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
نوشته‌ها 9 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

X