سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

دشمن ترینِ مردم نزد خداوند متعال، کسی است که کار بد مؤمن را سرمشق قرار می دهد؛ امّا کار نیکش راسرمشق قرار نمی دهد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
انشای احمد + چهارشنبه 95 دی 22 - 7:51 عصر

خوشحال بود
خنده را می‌شد روی لب‌هایش دید
نه
در تمام چهره‌اش
وقتی به سرعت از پله‌های مدرسه پایین می‌آمد
و به سویم می‌دوید

انشاء نوشته بود
البته الآن دیگر آن همزه تهش را نمی‌گذارند
در رسم‌الخط جدید
انشا یعنی
دو صفحه و نیم
در کلاس خوانده
طولانی‌ترین انشای کلاس
معلّم جایزه داده
تشویق کرده
تشویق هم دارد البته
این مقدار نوشتن
در این سن کم...



قبلاً درباره نوشتن سیدمرتضی هم چیزی نوشته بودم
این‌جا
و درباره اولین نوشته سیده‌مریم
در این‌جا

اساساً نظام آموزشی تحوّل یافته است
کودکان
در همان دوره ابتدایی
نوشتن را می‌آموزند
نوشتنی که بخشی از توانایی مورد نیاز برای فعالیت‌های اجتماعی‌ست
یکی از چهار مهارتی که باید فراگرفت
خواندن، نوشتن، صحبت کردن و شنیدن
دو تای آخر را اول در خانه آموخته
دو تای اول را می‌بایست در مدرسه آموخت
در کودکی ِ ما
بیشتر خواندن بود
امروز اما
نوشتن هم کتابی مستقل دارد
و کودکان ما آن را می‌آموزند
و این خیلی خوب است!

بزرگان ما تأکید زیادی بر «نوشتن»‌ داشته‌اند
و آن را ارج نهاده‌اند:

امام صادق ع: «وَکَذلِکَ الْکِتابَةُ الَّتى بِها تُقَیِّدُ اَخْبارُ الماضِیْنَ لِلْباقینَ وَ اَخْبارُ الْباقینَ لِلآتینَ وَ بِها تُخلِّدُ الْکُتُبُ فِى الْعُلُومِ و الآدابِ وَ غَیْرِها و بِها یَحفِظُ الاِنْسانُ ذِکْرَ ما یَجْرى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ غَیْرِهِ مِنَ الْمُعامِلاتِ وَالْحِسابِ، وَ لَوْلاهُ لانَقطَعَ اَخْبارُ بَعْضِ الاَزْمِنَةِ عَنْ بَعض، وَ اَخْبارُ الْغائِبینَ عَنْ اَوْطانِهم، وَ دَرَسَت الْعُلُوم وَ ضاعَتِ الآدابُ، وَ عَظُمَ ما یَدْخُلُ عَلَى النّاسِ مِنَ الْخَلَلِ فى اُمُورِهِمْ وَ مُعامِلاتِهِمْ، وَلا یَحتاجُونَ اِلَى النَّظَرِ فیهِ مِنْ اَمْرِ دینِهِمْ وَ ما رُوِىَ لَهُمْ مِمّا لایَسَعُهُمْ جَهْلُهُ»
امام صادق علیه‌السلام: همچنین (یکى دیگر از نعمت هاى الهى) کتابت و نوشتن است که به وسیله آن اخبار گذشتگان براى موجودین، و اخبار موجودین براى آیندگان نگهدارى مى شود، و نیز به وسیله آن کتابها در علوم و آداب مختلف جاویدان مى گردد، و نیز از طریق آن قراردادها و معاملات و حساب هایى که میان انسان و دیگران است حفظ مى شود، و اگر کتابت نبود رابطه خبرى بعضى از زمان ها از بعضى دیگر قطع مى شد، و نیز پیوند کسانى که در وطن خود نبودند از هموطنانشان بریده مى گشت، علوم و دانش ها از بین مى رفت، آداب و رسوم و سنّت ها ضایع مى شد، و در امور مردم و معاملات و آنچه از امر دین نیاز به آن داشتند و روایاتى که براى آنها ذکر مى شد و آگاهى بر آن لازم بوداختلال شدید ظاهر مى گشت. (بحارالانوار، ج58، ص257)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - انشا 12 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
چند غنچه + یکشنبه 95 دی 12 - 7:49 صبح

هر سه‌تایشان
دعوتی هر ساله از سوی مرکز خدمات
خدا خیرشان بدهد
چقدر خوشحال می‌شوند کودکان

امسال هر سه‌تایشان
بهترین ِ کلاس‌شان هستند
شاگرد اول یعنی
این گفته معلم‌هایشان است
درس‌هایی را می‌خوانند
که یک‌بار
به صورت کامل
تابستان خوانده‌اند
چطوری؟
این‌طوری که روزهای ابتدای تابستان هر سال
به کتاب‌فروشی درسی بازارچه المهدی صفائیه می‌رویم
با هم
و کتاب ریاضی و بنویسیم سال بعدشان را می‌خریم
هر روز دو صفحه از هر کتاب را می‌نویسند
به مِهر نرسیده
کتاب‌ها تمام می‌شود
به مدرسه که می‌روند
درس‌های اصلی را پیشاپیش خوانده‌اند!

این روش را از شیوه آموزشی حوزه فراگرفتم
اصراری که اساتید ما داشتند بر پیش‌مطالعه
این‌که شاگرد سر کلاس حاضر نشود
مگر این‌که از قبل
درس را از روی کتاب خوانده باشد

کمی هم به روش G5 شباهت رسانده
تکراری که با فاصله همراه می‌شود
و اطلاعات را به حافظه درازمدّت منتقل می‌سازد

خدا را شکر که در این چند سال خوب جواب داده
و تأثیر مثبتی در یادگیری آنان داشته

آموزش نیز از وظایفی‌ست که پیش از مدرسه
و البته که بیش از مدرسه
بر عهده والدین است!

دعا می‌کنم خدا حفظ‌شان کناد و از خواصّ اهل حق قرارشان دهاد! آمین!

پ.ن.
دو تا شلوار آبی را
همین‌هایی که پسرهایم پوشیده‌اند
چند روز پیش خودم برایشان دوختم
پارچه‌اش را هم از سه‌شنبه‌بازار محل خودمان خریدم
ارزان و مناسب
گفتم کودک‌اند
به نظرم رسید رنگی شاد برایشان انتخاب کنم
چون جیب داخلی هم دارد
بزرگ و جادار
دو تا
یکی در هر طرف
که راحت پول‌هایشان را در آن قرار بدهند
خیلی به آن علاقه‌مند شده‌اند! :)

پ.ن.
تصویر همین همایش را
اولین‌باری که شرکت کردیم
دو سال پیش
در این نشانی قرار داده بودم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
نظر دهید! + سه شنبه 95 آذر 30 - 7:8 صبح

بخش نوشته‌ها را که راه انداخته بودم
جایی برای ارسال نظر مخاطبان نداشت
اخیراً دستی در طراحی آن بردم
و جعبه‌ای اضافه کردم



اکنون هنگامی که یک مطلب را دانلود نمودید
از این بخش
مطالعه یا استفاده
می‌توانید نظر مثبت یا منفی خود را بیان فرمایید
دو خاصیت دارد؛
نخست برای نگارنده
تا پند گیرد و کارهای آتی را بهتر نماید
و دیگر
مر خوانندگان را
تا با نظر به نظر شما بتوانند بهتر تصمیم بگیرند
در تشخیص مفید بودن یا نبودن یک مطلب

تشکر


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
حتی بابا + دوشنبه 95 آذر 29 - 8:0 عصر

قیمه‌بادنجان پختم
برای نهار
اصرار مریم بود
و گرنه من می‌دانستم که...
خلاصه بادنجان است دیگر
به مذاق بچه‌ها جالب نمی‌آید
خودمان هم بودیم روزی...

و همین هم شد
سیداحمد تا اسم بادنجان را شنید
همان ادای «اَه» همیشگی‌اش را درآورد...
رویش را هم از ظرف خورش برگرداند
ولی صدایش کردم:
«پسرم
بادنجان‌هایش در تمام خورش که مخلوط نشده
برای تو بادنجان نریخته‌ام»
یعنی در حقیقت برای پسرها نریخته بودم
به حسب این‌که حدس می‌زدم باب طبع‌شان نباشد

نهار که می‌خوردند
مشغول صحبت شدم
و چنین روایت کردم:
«من هم بچه بودم
در سن شما
حالم از دو غذا به هم می‌خورد
می‌گویم به هم می‌خورد یعنی واقعاً به هم می‌خورد
طوری که می‌خواستم بالا بیاورم
یکی بادنجان
و یکی گوجه فرنگی پخته درون غذا
این دو را اصلاً دوست نداشتم»

تعجب را در چهره‌شان دیدم
همان‌طور که می‌خوردند
قبل از آن‌که بپرسند
ادامه دادم:
«وقتی بزرگ‌تر شدم
با خودم فکر کردم
دیدم چقدر رفتارم غیرعادی‌ست
و ناهنجار
این‌که در مهمانی‌ها
هر جایی که می‌روم
باید صاحب‌خانه را ناراحت کنم
و غذایش را نخورم
به خاطر بادنجان و گوجه‌فرنگی
دیدم با این کار دارم اعتبار و آبروی خودم را از دست می‌دهم
فهمیدم انسان باید با فرهنگ جامعه سازگار باشد
و نسبت به ناملایمات آن انعطاف بدارد
این شد که تصمیم گرفتم
خوردم
و می‌دانید که ذائقه بر اساس عادت شکل می‌گیرد
عادت کردم
و امروزه هر دو را می‌خورم و ناراحت هم نمی‌شوم!»

صدای سیدمرتضی درآمد که:
عجب بادنجان خوشمزه‌ای
دیدم یکی درسته از ظرف خورش برداشته
دارد خالی خالی می‌خورد
اخطار کردم:
«با پلو بخور، خالی شاید مزّه‌اش خوب نباشد و کلاً زده شوی!»
ولی با رغبت خورد و گفت: نه،‌ خیلی خوشمزه است!
سیداحمد هم برداشت
گذاشت روی پلو
خورد و با به‌به گفت:
بابا قیمه‌بادنجان را در برنامه غذایی بگذار!

و این بار نیز
هر دو مرا در بهت و حیرت فروبردند
از این که «اراده» چقدر قدرت دارد
و خداوند برای انسان
چه «اختیار»‌ وسیع و گسترده و توانمندی تدارک نموده است!

خود را جای آن‌ها قرار دادم
فکر کردم که اکنون در ذهن‌شان چه می‌گذرد:
«حتی بابا هم از بادنجان بدش می‌آمد
ولی توانست بخورد
پس:
اولاً این فقط مشکل من نیست؛ حتی بابا...
ثانیاً این مشکل قابل حل است؛ حتی بابا...»

و پروردگار نیز وقتی که از خطای بزرگان می‌گوید
و توبه آنان
و رفع مشکلات‌شان
برای این‌که شاید همین دو نکته را دریابیم
و بدون ترس و واهمه و با اعتماد کامل
راه اصلاح و توبه پیش گیریم:
«وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى» (طه:121-122)
و آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و [از رسیدن به آنچه شیطان به او القا کرده بود] ناکام ماند. آن گاه پروردگارش او را برگزید و توبه اش را پذیرفت و او را راهنمایی کرد. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
راه برنامه نویس شدن + یکشنبه 95 آذر 21 - 9:40 صبح

در این سه مورد هیچ تخصص و اطلاعاتی ندارم.
می خواهم آموزش ببینم. تا بتوانم مقاله بنویسم، طرح نویسی کنم
و بربرنامه نویسی مسلط باشم.
از کجا و چگونه باید آغاز کنم؟
بدون یادگیری کلاسیک می توانم موفق باشم؟


پیش از آموختن هر علمی
باید دلیلی برای آن یافت
آری، دلیلی برای آموختن
علوم فراوانی در دنیا وجود دارد
اما قطعاً حتماً همه مورد نیاز ما نیست
گمان نمی‌کنم برنامه‌نویسی و طرح‌نویسی مورد نیاز شما باشد
اما درباره مقاله‌نویسی
قطعاً هر پژوهشگری باید بتواند
زیرا مقاله
خروجی فعالیت‌های پژوهشی‌ست
پژوهشگری که مقاله‌نویسی نداند
قادر به دخالت دادن نتایج مطالعات خود
در سیر پیشرفت و توسعه علوم نیست
منزوی می‌شود
مقاله‌نویسی را به گمانم در حوزه علمیه خواهران
در قالب کتاب «روش تحقیق»
نوشته حجةالاسلام واسطی تدریس می‌نمایند
ایشان از طلبه‌های خوشفکر مشهد هستند

اما اگر اصرار بر این مطلب دارید
این که حتماً فرابگیرید
باید عرض کنم که
برنامه‌نویسی و طرح‌نویسی
بیش از آن‌که یک دانش باشند
یک نوع مهارت‌اند

مهارت‌ها کلا این‌گونه‌اند
در عصر ما
نه در گذشته
در گذشته استادی بود و شاگردی
همه چیز را می‌دید
کم‌کم تجربه می‌کرد و مهارت کسب
امروز اما
مهارت‌ها با یک «دانش پایه» آغاز می‌شوند؛ Basic knowledge
درست مانند رانندگی
باید که ابتدا خودرو را شناخت
کلاچ و گاز و ترمز و دنده را
بدون این دانش اولیه
رانندگی معنا و مفهوم ندارد
امکان‌پذیر هم نیست
اما این «دانش پایه» امکان رانندگی را فراهم نمی‌کند
شرط لازم است
نه کافی
مهارت لازم است؛ Skill
مهارت از تمرین به دست می‌آید
از تجربه خود
و تجربه دیگران
اطلاعات ضمنی دیگر
دانش‌های عالی‌تر
در حین این تجربیات حاصل می‌شود
اما بدون تمرین نمی‌شود

پیشنهاد:
برای شروع برنامه‌نویسی
شرکت در یک دوره مقدماتی خوب است
در یک کلاس آموزشی
دانش پایه که به دست آمد
باید برنامه نوشت
باید پروژه‌هایی برای خود تعریف نمود
و کار کرد
در حین کار
هر جا گیر و مشکلی پدید آمد
از منابع یافت
راه حل را
اینترنت منبع بزرگی‌ست
پاسخ خیلی از پرسش‌ها را دارد
و جامع‌ترین مکان برای یافتن پاسخ پرسش‌های برنامه‌نویسی
این‌جاست: http://stackoverflow.com
کم‌کم مهارت که به دست آمد
فرد می‌شود برنامه‌نویس

برای طرح‌نویسی اما ندیدم جایی کلاس آموزشی
سبک و سیاق واحدی هم ندارد
آن را نمی‌دانم چطور بشود فرا گرفت
ایده‌ای به نظرم نمی‌رسد
شاید باید نوشت
یا شاید باید خواند
تا نوشتن فرا گرفت
نمی‌دانم دقیقاً

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
جشن ِ الفبا + چهارشنبه 95 آذر 17 - 6:53 صبح

نمی‌دانم از کجا آمده
یا چه کسی آورده
ولی اتفاق خوبی‌ست
بد نیست یعنی

آخر سال اول دبستان که می‌شود
کودکان خواندن و نوشتن را که یاد گرفتند
تمام الفبا را
یک جشنی مدرسه می‌گیرد
البته هزینه را از والدین
مدرسه دولتی هم حتّی
و خوب سنّتی‌ست ظاهراً
این که دانش‌آموز احساس می‌کند آدم جدیدی شده است



امسال
تصویر سیدمرتضی را که به دیوار متصل کردم
به عنوان آخرین فرزند باسوادم
مریم پرسید:
«با آن جای خالی چه کنیم؟»
گفتم: «نمی‌دانم»
ادامه داد:
«کاش یه بچه دیگه هم بود که عکسشو اون‌جا می‌زدیم!»

جوابی ندادم
ولی
به این اصل مهم بیشتر واقف شدم:
بچه‌ها هر چه بیشتر؛ شادتر و خوش‌تر!

کودکان برای یکدیگر
در رفتارهای کودکانه‌شان
محیط و شرایط پرورش و رشد فراهم می‌آورند
هر کدام اخلاق و منشی دارد
می‌شود آموزشی برای دیگران
تا شیوه‌های رفتار متقابل را بیاموزد
به صورت تجربی
به روشی که فراموشی‌ناپذیر است

مثل واکسن می‌ماند
وقتی سه بچه داری
هر کدام انگار فقط دو نوع واکسن را دریافت کرده
ولی وقتی ده تا بچه داشته باشی مثلاً
هر کدام تعامل با 9 نوع انسان مختلف را می‌آموزد
با رفتارها و اخلاق‌های متفاوت
و هنگامی که رشد یافت
در بزرگسالی
می‌تواند با گستره وسیع‌تری از انسان‌ها همکاری نماید
و دلم سوخت برای نسل جدید و با خود گفتم:
«بیچاره و بدبخت آن‌هایی که برادر و خواهر ندارند! چه ظلمی می‌کنند والدینشان به آن‌ها»

امام صادق (ع): «ثَلَاثَةٌ مِنَ السَّعَادَةِ؛ الزَّوْجَةُ الْمُؤَاتِیَةُ وَ الْأَوْلَادُ الْبَارُّونَ وَ الرَّجُلُ یُرْزَقُ مَعِیشَتَهُ بِبَلَدِهِ یَغْدُو إِلَى أَهْلِهِ وَ یَرُوح» (الکافی، ج 5، ص 258)
سه چیز مایه خوشبختی است؛ همسر ِ همراه، فرزندان ِ نیکوکار و شغلی که در شهر فرد باشد و فرد پس از کار، نزد خانواده‏اش رفته و با آنها خوش باشد. (منبع: http://www.mojtabatehrani.ir/fa/Content/1131)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
من ِ او + شنبه 95 آذر 13 - 7:29 صبح

او کودک است
نقاشی می‌کشد
می‌خواهد «بابا» را بکشد
چگونه؟
چه شکلی؟
با چه شمایلی؟
این‌جاست که من خود را در نگاه ِ او می‌بینم
وقتی او تصویر مرا می‌کشد:



قبلاً
بار اولی که یک نقاشی متفاوت از کودکانم دیدم
این‌جا درباره‌اش نوشتم
و از شگفتی آن در نظرم گفتم
سیده‌مریم کشیده بود
این‌بار اما سیدمرتضی
ناگهان سمتم آمد و این نقاشی را نشانم داد و بی‌درنگ نظرم را پرسید
و من
این‌بار خود را از منظر ِ او می‌دیدم
این‌جا من، نه من ِ خود که «من ِ او»* بودم!
چقدر از نگاهش لذّت بردم! :)

«رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ» (فرقان:74)
پروردگارا! ما را از سوی همسران و فرزندانمان خوشدلی و خوشحالی بخش!(ترجمه انصاریان)

* ترکیب «من ِ او»
از عنوان کتاب استاد امیرخانی اقتباس شده است
بدون این‌که ارتباطی معنایی و مفهومی در نظر بوده باشد
این کاربرد صرفاً نوعی استفاده از ترکیب ماسبق است
نه ارجاع.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
من؛ یک دانشجو + جمعه 95 آذر 12 - 5:0 عصر

چندی پیش
بنده خدایی درباره دوران دانشجویی پرسید
خواست تا چند نکته مفید طرح شود
مهم‌ترین چیزهایی که در ابتدای ورود به دانشگاه
باید مدّ نظر یک دانشجو باشد
و چنین شد که این‌چنین نوشته آمد:


1. حالا من یک دانشجو هستم!
خودمان را فریب ندهیم؛ ما همان بچه دبیرستانی هستیم. هیچ چیزی تغییر نکرده است. فکر نکنیم یک شبه با آمدن به دانشگاه یک آدم حرفه‌ای در روابط اجتماعی شدیم و دیگر خطری ما را تهدید نمی‌کند. ما همان بچه دبیرستانی هستیم که همیشه در معرض تهدیدات اجتماعی قرار داشتیم. این‌که در کلاس درس دانشگاه دخترها و پسرها با هم حضور دارند ما را نفریبد. گمان نکنیم ناگهان بزرگ شده‌ایم و تمام تجربیات لازم برای یک زندگی خارج از خانه را داریم.

2. آمده‌ام درس بخوانم یا...
باید هدف خود را روشن کنیم؛ آمده‌ام دانشگاه درس بخوانم، یا همسر پیدا کنم، یا به فساد کشیده شوم و در اعتیاد و فحشاء غوطه بخورم؟ لوازم درس خواندن را باید بشناسم و بدانم که دانشجویان سال‌های اول بیشترین فسادها و تباهی‌ها را پشت سر می‌گذارند، چون نمی‌دانند وارد چه محیطی شده‌اند. ولی نگاه کنیم به دانشجویان کارشناسی‌ارشد و دکترا، چه سرشان به درس گرم است. آن‌ها هدف دارند. حالا اگر تو می‌خواهی موفق باشی، از همین امروز مثل دانشجویان سطح بالا عمل کن.

3. همه رفیق‌های خوابگاه دوست من نیستند
انسان در غربت نیاز به همدم دارد. دانشجو در خوابگاه غریب است. با کسانی زندگی می‌کند. نیاز به درد دل کردن و حرف زدن پیدا می‌کند. خاطراتی را برای هم بازگو می‌کنیم که حتی به برادر و خواهر خودمان هم شاید نگفته باشیم. امّا یادمان نرود این ضرورت‌های غربت است. این‌ها هیچ کدام به معنای دوستی نیست. چرا که اگر مدتی از هم دور باشیم وقتی دوباره هم را ببینیم احساس دوری و فاصله می‌کنیم. تجربه ثابت کرده روابط نزدیک در خوابگاه‌ها به معنای دوستی نیست، ناشی از نوعی احساس نیاز است. دوستی شرایطی خاصّ دارد که طرفین باید شباهت‌های اخلاقی و رفتاری شدیدی با هم داشته باشند و اهداف مشترکی. دوست‌های خود را به خوبی انتخاب کنیم و بدانیم تمام رفاقت‌مان با هم‌خوابگاهی‌ها و هم‌کلاسی‌ها زودگذر و موقتی است و به دلیل شرایط دوری از خانواده.

4. جامعه همه‌اش خوب نیست
حالا که به دانشگاه می‌آیم، وارد جامعه شده‌ام. تا دیروز از پنج کیلومتری خانه دور نمی‌شدم. شب دور از خانواده نمی‌خوابیدم. با دوستانم هم اگر بیرون می‌رفتم بدون اطلاع و نظارت خانواده نبود. تا به حال کسانی بودند که بر ارتباط من با جامعه نظارت داشتند و مرا از خطرات آن مصون نگه می‌داشتند. ولی من با خطرات جامعه آشنا نیستم. همه جامعه خوب نیست. جامعه خطراتی هم دارد. حالا که به ناگزیر خودم مستقیم وارد جامعه شده‌ام باید خطرات آن را شناسایی کنم و منافع آن را هم بشناسم. اکنون این من هستم که باید خود را نسبت به خطرات جامعه مصون بدارم. پس باید نگاهی درازمدّت به زندگی خود داشته باشم و عاقلانه برای خود برنامه‌ریزی نمایم. تا این‌جا مرا بکسل کردند، از این‌جا به بعد را خودم باید بروم. طی کردن این جاده سخت است، آسان نیست. این را باید فهمید.

5. من جوان هستم، پس قدرت دارم
من جوانم، پس بسیار قدرت دارم. در جامعه کسانی هستند که بنده قدرت‌اند. کسانی که می‌خواهند تمام دنیا را ببلعند و همه چیز را برای خود داشته باشند. آن‌ها عادت کرده‌اند از قدرت دیگران استفاده می‌کنند. من نباید قدرت خود را خرج هر بی‌سروپایی کنم. هر کسی که برای خود گروهی راه می‌اندازد و از من می‌خواهد او را حمایت کنم، لزوماً نباید تحت حمایت من قرار بگیرد. او می‌خواهد قدرت مرا به بردگی خود بکشد. من قدرت خود را جایی خرج می‌کنم که در مسیر اهدافم باشد. تمامی فعالیت‌های سیاسی خود را با بصیرت انجام می‌دهم.

6. صخره‌نورد به قلاب احتیاج دارد
زندگی در جامعه سخت است. به بالارفتن از صخره می‌ماند. من برای بالارفتن از صخره به قلاب احتیاج دارم. اگر طناب را به قلابی نیاندازم نمی‌توانم بالا بروم. ولی قلاب حتماً باید بالاتر از من باشد. اگر قلاب بالای سر من نباشد، چطور آن را بگیرم و به بالا بروم؟ نقش اساتید در زندگی دانشجویی چون قلاب است. من به این قلاب‌ها نیاز دارم تا خود را در دانش و اخلاق بالا بکشم. امّا نباید خود را اسیر یک قلاب کرد. وقتی راهی را طی کردی، نیاز به قلابی بالاتر داری. دانشجویی که خود را اسیر یک راهنمای خاصّ کند، چطور می‌تواند تا بالای قله به پیش رود. همیشه به یاد خواهم داشت که با بالارفتن از پله‌ها، ناگزیر باید پله‌های پایین‌تر را پشت سر بگذارم تا به اوج برسم. همین است که داوینچی می‌گوید: بیچاره شاگردی که از استاد برتر نشود!

7. من هستم، پس هستم
اگر شهرستانی هستم، پس هستم. اگر وضع مالی خوبی ندارم، خُب ندارم. واقعیت‌ها را باید پذیرفت. از آن‌چه که دارم باید پلی بسازم برای پرواز، برای رسیدن به آن‌چه ندارم. تمام کسانی که بر اسب خیالات سوار می‌شوند، روزی به زمین می‌خورند. آن‌چه امروز دارم نتیجه زحمات دیگران است، امکاناتی است که آنان برایم فراهم کرده‌اند. من که نباید نسبت به تلاش یا کوتاهی دیگران پاسخگو باشم. من نسبت به رفتار خودم مسئولم. من باید چیزهایی را که دارم و در اختیارم گذاشته شده، بشناسم، قدرشان را بدانم و در مأموریت خود به کار بگیرم. اگر امروز آن‌چه می‌خواهم نیستم، مهم نیست، کسی هم نمی‌تواند مؤاخذه‌ام کند. امّا اگر ده سال دیگر آن‌چه می‌خواستم نشدم، حتماً شایسته سرزنش و ملامتم. زیرا از امروز که دیگر خودم مسئول خودم شده‌ام، نسبت به تمام رفتارهایم باید مراقبت داشته باشم. اگر به اهدافم نرسم، باید خود را سرزنش کنم. اگر می‌خواهم ملامت نشوم، امروز باید تلاش کنم. آینده را خودم باید بسازم. کسانی که امروز به گذشته خود افسوس می‌خورند، فردا هم به امروز خود افسوس خواهند خورد. امّا کسی که از گذشته خود پلی بسازد، برای رسیدن به آینده، اوست که همیشه هست و همیشه خواهد بود!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
سامانه خانواده 10 + چهارشنبه 95 آذر 10 - 8:0 عصر

فرزند: دقیقاً همان عنصری که هدف از تشکیل خانواده است، به عنوان یادگیرنده و دریافت‌کننده تمامی تجربیات و دانش گذشتگان در یک دوره زمانی طولانی از لحظه تولد، تا رسیدن به قدرت حضور اجتماعی، برای عملگری در نظام سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی.
پذیرندگی فرهنگ: عنصر یادگیرنده وظیفه دارد با دید کاملاً باز و فراگیر به تعالیم فرهنگی بنگرد و ذهن خود را تماماً بگشاید تا هر چه می‌بیند سریع یاد گرفته و به حافظه بسپارد.
   این وظیفه به صورت تکوینی در این عنصر قرار داده شده است و صفر بودن دانش و تجربه وی و ناتوانی او در انجام کوچک‌ترین امور زندگی، روحیه تواضع و تسلیم را نسبت به کارگزاران خانواده پدید می‌آورد، تا بتواند به صورت جبری و غیرارادی، هر چه به وی القاء می‌شود بپذیرد.
   بنابراین مسلم است در این دوره زمانی که هیچ دیواره امنیتی و دیواره آتشی روی ذهن او هنوز فعّال نشده، باید او را از دستبرد هر اندیشه و فرهنگی خارج از خانواده به شدّت دور و مصون داشت. رسانه‌ها، بازی‌های رایانه‌ای، شبکه‌های مجازی و نظام آموزشی خطرناک‌ترین حیطه‌های آسیب به این ذهن خام و کشتزار زرع‌نشده هستند.
   با رسیدن به سن بلوغ، این وضعیت جبری به ناگهان متبدّل شده و نوعی بدبینی نسبت به تمام آن‌چه اندوخته به صورت درونی در وی ایجاد می‌نماید که تا مرز شک به همه داشته‌های دانشی و تجربی پیش می‌رود.
   باید به مخاطبین نشان دهیم که در این مرحله اگر برخورد سلبی با این شک‌ها نمایند، عنصر یادگیرنده را به وضعیت لجاجت کشیده و از تمام آن‌چه فراگرفته بیزار و دور می‌نمایند. باید یک فرصت چند ساله به وی داده شود تا با نشخوار آن‌چه یاد گرفته و ارزیابی مجدّد، از یک سو تلائم نظری آن ارزش‌ها با اختیار و اراده و میل، شوق و انگیزه‌های خویش را بررسی نماید و با ارزش‌های اجتماعی مقایسه و سنجش نماید، سپس دوباره به کانون خانواده بازگشته و با نظام فرهنگی آن سازگار گردد.
   بلوغ یک سامانه امنیتی بسیار کارآ و موفق است که مانع می‌شود تا خانواده‌های ناهنجار بتوانند نسل آینده را به یکباره ویران و نابود سازند. مجالی که عنصر یادگیرنده در مرحله بلوغ نیاز دارد تا بتواند فرهنگ منتقل شده را بازبینی نماید را باید قدر بدانیم و بدان احترام گذاریم و باید ارکان تعلیم‌دهنده مترصّد باشند تا به محض ورود جوان به این مرحله، نظام آموزشی داخل خانواده را از وضعیت «جبری» به وضعیت «اختیاری» سوئیچ نمایند. البته با حفظ نظارت‌های پنهان و دورادور، برای ایجاد بستری که به آرامی او را به حضور در جامعه آشنا ساخته و عادت دهد.

   انتظار می‌رود زن و مردی که مبادرت به تشکیل یک نهاد تازه‌تأسیس به نام خانواده نموده‌اند، با دانستن فلسفه، اهداف، جایگاه و وظایف آن و آگاه شدن نسبت به تکلیفی که هر یک از اجزا در حفظ و حراست و پایداری و تعالی و ارتقاء و رشد و پیشرفت آن دارند، بتوانند بسیار بهتر از نمونه‌های غیرمطّلع، کارکردها و کارویژه‌های این نهاد مهم را که سلول نظام فرهنگی جامعه است به منصه ظهور و بروز برسانند. این دوره آموزشی می‌تواند و قادر است بالکل نگاه به هویّت و ماهیّت خانواده را تغییر دهد و جلوه‌های درخشان و متعالی آن در توسعه نظام اجتماعی و ترسیم آینده بشری را ظاهر نماید.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
سامانه خانواده 9 + سه شنبه 95 آذر 9 - 2:0 عصر

پدر و مادر: پاره‌ای وظایف میان تمامی عناصر یاددهنده در خانواده مشترک می‌باشد و بایستی به سهم خود در انجام آن وظیفه تلاش و همکاری نمایند.

انتقال فرهنگ به نسل بعد: انتقال فرهنگ به ارکان یادگیرنده خانواده بر اساس الگوسازی صورت می‌پذیرد. با توجه به این‏که تمامی تعلیم‌دهنده‌ها در نقش الگو حاضر می‌شوند، بایستی تنسّک به فرهنگ پذیرفته شده اجتماعی داشته باشند تا بتوانند همان را به نسل بعد منتقل سازند.
توسعه و ارتقاء فرهنگ: هر کدام از این عناصر می‌باید تجربیّات خود را به فرهنگ فراگرفته‌شده‌اش اضافه سازد. اگر پدری پدر یا مادر بدرفتار داشته، آن رفتار بد را از مؤلفه‌های فرهنگی با تغییر رفتار خود حذف می‌نماید. مادر نیز اگر رفتار بدی در گذشته تعلیم گرفته، امروز اگر تجربه کرده و به ضدارزش بودن آن پی برده، تغییر آن را در فرهنگ تعلیمی لحاظ می‌نماید.
تأثیرپذیری از تحوّلات فرهنگ: روابط اجتماعی فرصتی پدید می‌آورد تا ارکان تعلیم‌دهنده فرهنگ، تجربیات خود را به اشتراک بگذارند. خانواده الف ارزشی نوین را در عرصه فرهنگ دریافته و خانواده ب ارزشی دیگر را، تضارب فرهنگ‌ها از طریق صله رحم و مهمانی و رفت و آمد، مجالی‌ست تا برترین ارزش‌های فرهنگی فراگرفته شوند. یاددهنده‌ها وظیفه دارند این تحوّلات را نیز در عملیات انتقال فرهنگی لحاظ نموده و مورد توجه قرار دهند.
   از سوی دیگر بایستی نسبت به دستاوردهای سیاسی و اقتصادی جامعه و همچنین مراکز پژوهشی حساس باشند. اگر نظام سیاسی تغییر کرد یا قوانین و ضوابط اقتصادی، نظام اداری یا کارگری، خانواده آگاه می‌گردد که عملگرهایی متفاوت با گذشته باید تربیت نماید، تا در نظام اجتماعی فعلی، بتوانند تأثیرگذار و مفید باشند. رسانه‌های عمومی نقش فوق‌العاده مهمی در این روند اطلاع‌رسانی دارند.

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   86   87   88   89   90   >>   >

یکشنبه 04 خرداد 18

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X