سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

دانش یاری می رساند، حکمت ره می نماید . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
آسیب فعالیت فرهنگی 4 + شنبه 96 فروردین 26 - 12:0 عصر

آسیب‌ها
دشواری ارزیابی نتایج فعالیت‌ها و فریب در گزارش‌سازی
هنگامی‌که بدانی هر چه بیشتر گزارش بدهی بیشتر پول می‌گیری، انگیزه برای تولید گزارش‌های غلوآمیز زیادتر می‌شود. هر کارمندی تمایل دارد ارشد خود را بفریبد و به او بقبولاند که کار بسیار مهمّی انجام شده و تحوّلی در فرهنگ به واسطه این اقدام در شُرُف وقوع است.
روشن است که ارشد نیز همین تمایل را نسبت به مدیر مافوق دارد. این اتفاقی‌ست که به صورت پلکانی می‌افتد و همگان چیزی بر کار کوچکی که انجام شده می‌افزایند تا به کار بزرگ و در خور و شایسته تقدیر و تشکری دست یابند.
در محیطی که منافع آدم‌ها با گزارش‌سازی بدجور گره خورده است، نیازهای اولیه؛ خوراک، بهداشت و مسکن ناگزیرشان می‌سازد دروغ بسازند و فریب بپردازند. مطالعه و بررسی رفتار چنین پرسنلی دشوار است. ارزیابی سخت و به سادگی نمی‌شود دست‌ها را رو کرد. انسان‌ها موجودات ذاتاً خلاّقی هستند و هنگامی‌که نیاز مادّی بر ایمان غلبه نماید، آن‌که فاصله طبقاتی به شِکوه‌اش واداشته و به ستوه آورده، می‌داند چگونه ارزیاب‌ها را دور بزند و اگر هم نداند، فکر می‌کند و می‌یابد.
دیوان‌سالاری و بوروکراسی اداری
ساختار مفصّلی که برای سازماندهی و هماهنگ‌سازی کارها طراحی شده، اگر چه هویّت سازمان را شکل داده و بدون آن نمی‌توان این وسعت فعالیت را رقم زد، اما خیلی دست و پاگیر و مشکل‌ساز است.
کوچک‌ترین خریدی باید به امضای پلکانی مقامات برسد و کوچک‌ترین تصمیمی باید در شوراهای خاصّی بررسی گردد. کارها کند پیش می‌رود و چرخه‌ها آن‌چنان طولانی‌ست که نباید از وصول «نوشدارو پس از مرگ سهراب» به شگفت آمد.
اتلاف بودجه و صرف مخارج فراوان
بودجه‌ها هر چقدر هم که گشاد گرفته شود، زود پایان می‌یابد و خرج می‌شود. سازمان تنوره می‌کشد و باز هم بودجه مطالبه می‌کند.
مخارج زیاد است و این‌که هر کاری متولّی خاصّ خودش را دارد، از آبدارچی و باغبان تا مسئول تأسیسات و سایر اموری که معمولاً سازمان‌ها برای آن نیرو استخدام می‌نمایند، فضایی را گشوده که هر چه در آن بودجه ریخته می‌شود پر نمی‌گردد و «هل من مزید» می‌گوید.
نیروی انسانی زیاد و یافتن نقش «نان‌آوری»
هر کاری که بخواهد در سازمان به انجام برسد، مدیری نیاز دارد که او نیز بلافاصه مکانی را طلب می‌کند. یک چارت جدید می‌دهد و تعدادی نیرو به سازمان می‌افزاید.
پس از مدت زمان کوتاهی، سازمان متورّم شده به بیشترین پرداخت حقوق ودستمزد و کمترین تولید محصول دچار می‌گردد. زیرا کار در سازمان برای پرسنل «نان» دارد، دیگر چه باک برای سازمان «آب» داشته باشد یا خیر. چه کسی در سازمان به این مسأله اهمیت می‌دهد؟!
سقوط اخلاقی نیروی انسانی به دلیل نظام طبقاتی پرداخت حقوق
انسان هنگامی که احساس بی‌عدالتی نماید، وقتی می‌بیند مدیرش ساعات کمتری در اداره است، کمتر وقت می‌گذارد، دیرتر می‌آید و زودتر می‌رود، اما بیشتر حقوق و دستمزد دریافت می‌کند، آماده هر رفتار نامطلوب و خُلق رذیله‌‌ای می‌گردد.
غیبت و تهمت یکی از عوارض چنین شکاف‌های طبقاتی‌ای‌ست. کارکنان پیوسته به دلیل نارضایتی از ظلمی که حسّ می‌نمایند، مدیران را متهم می‌سازند و از آن‌ها بد می‌گویند.
«تحقیری» که اساس تحریک کارمندان برای کار بیشتر است، همان که با مصرف بیشتر طبقه بالا، طبقه پایین را به فرمان‌پذیری وامی‌دارد، منشأ تلاش فوق طاقت برای کسب سمت‌های بالاتر در سازمان می‌گردد. هنگامی که مسیرهای میان‌بری برای دستیابی به این سمت‌ها تصوّر شود، غالباً از آن‌ها ابایی نشده، پرهیز نمی‌گردد. هر کارمند فقط و فقط برای رهایی از «تحقیری» که نمی‌تواند بپذیرد، می‌خواهد آن پست را بگیرد و چون پست‌های برتر کم‌ترند، رقابت شدید می‌شود و این‌جاست که اخلاق رذیله‌ای پیدا می‌شود که به «زیراب‌زنی» معروف گشته است و «کله‌پاکردن» یکدیگر. افراد وقتی در چنین سیستم‌هایی قرار می‌گیرند، ناگزیر می‌گردند برای حذف دیگران و بالاکشیدن خود از هیچ تلاشی فرونگذارند.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
آسیب فعالیت فرهنگی 3 + پنج شنبه 96 فروردین 24 - 5:0 عصر

فعالیت‌های سازمانی
ویژگی‌ها
داشتن ساختار تشکیلاتی منظّم مهم‌ترین ویژگی‌ این نوع از فعالیت‌هاست.
نیروی انسانی
افراد در سازمان استخدام می‌شوند. با قراردادی که تعهّد حقوقی و قضایی دارد به کار گماشته شده و هر فرد وظیفه مشخص و معیّنی بر عهده دارد. ساعت‌های کار از پیش تعیین شده است و معمولاً افراد در غیر ساعات کار وظیفه‌ای برای پی‌گیری امور اداری حسّ نمی‌نمایند.
انگیزه‌ها در بیشتر مواقع ماد‌ّی‌ست و حقوق و دستمزد بر اساس ضوابطی خاصّ توسط واحد مشخصی از سازمان پرداخت می‌گردد.
نیروهای انسانی زیادی درگیر فعالیت هستند و تعداد آد‌م‌‌هایی که در اکثر اوقات رفت و آمد به سازمان دارند بیشتر از یک گروه جهادی‌ست.
پرداخت حقوق در سازمان‌ها کاملاً طبقاتی و متأثر از جایگاه و سمت هر فرد در سازمان، میزان تحصیلات و سابقه کار وی است. کارمندان برجسته از حضور در جلسات و یا مأموریت‌هایی بهره‌مند می‌گردند که حقوق مالی ویژه‌ای را نصیب‌شان می‌نماید.
تفاوت درآمدها سبب تفاوت در الگوی مصرف گشته، اطاعت‌پذیری پرسنل را نسبت به مافوق افزایش می‌دهد. امکان استفاده از خودروی اداری، سرویس، خدمات ویژه پذیرایی، اتاق‌های وسیع و انفرادی، میز و صندلی و مبلمان گران‌قیمت، همه و همه تفاوت‌های آشکاری در الگوی مصرف سازمانی هستند. علامت‌هایی که به تمامی کارمندان، هر لحظه و هر ثانیه جایگاه‌شان را بانگ می‌زند و مانع تخطّی آنان از اوامر مافوق می‌‌شود. به همین سبب، فرمان‌پذیری در سازمان بیشتر و عمیق‌تر و نهادینه‌تر است.
در مقابل، انگیزه درونی نیروی کار کمتر می‌شود و خلاقیّت رنگ می‌بازد. اگر فشار کار زیاد شود به مدد سازمان‌های حمایت از اقشار ضعیف و بعضاً رسانه‌ها مقاومت می‌نمایند و اگر فشار کم گردد، از زیر کار در می‌روند. اگر بتوانند مدیران را بفریبند، دریغ نمی‌کنند، تا کار کوچکی را چند برابر بزرگ‌تر نشان دهند.
شیوه انجام فعالیت‌ها
تمامی فعالیت‌ها بر حسب سلسله‌مراتب اداری انجام می‌پذیرد؛ تصمیم در یک شورای عالی مرکزی اخذ می‌گردد. رئیس با تمام محدودیت‌هایی که شوراها برای وی پدید می‌آورند، تصمیم را ابلاغ می‌نماید. مدیران یک به یک دستور را از مافوق دریافت داشته و به زیر دست اعلام می‌کنند، تا زمانی که به آخرین شاخ و برگ‌های چارت اداری می‌رسد. پایین‌دست‌ترین افراد کار فرهنگی را به انجام رسانده و گزارش را به همین ترتیب به سطوح بالا می‌رسانند.
در چنین ساختارهای طولی و مفصلی، اگر قرار بر نیازسنجی هم باشد، کارگروه ویژه‌ای تأسیس می‌گردد و آن کارگروه نیز کار را به افرادی دیگر وامی‌گذارد و فقط نتایج تحقیق را به شور می‌گذارد. بیشتر از آن‌که در سازمان کارمند باشد، مدیر است.
کارها پروژه‌محور نیست و بیشتر پروسه‌ای را طی می‌نماید به وسعت سازمان. در سازمانی که تا بودجه دارد، هست و بودجه آن به سادگی قطع نمی‌گردد، طبیعتاً همه از حقوق و دستمزد بهره‌مندند و مجبور نیستند برای دریافت آن حتماً محصول مشخصی را ارائه نمایند، صرف ثبت ساعات کار و حضور در مکان اداری کفایت می‌نماید.
واحدهای نظارتی قدرتمندی بر سازمان سایه می‌اندازند. متناسب با وسعت فعالیت‌های سازمان و حجم نیروی انسانی آن، اندازه و قدرت این نهادهای ارزیابی و نظارت افزایش می‌یابد.
همیشه برای عدم موفقیّت دلایل قانع‌کننده‌ای وجود دارد و هر بخش از سازمان می‌تواند بخش دیگری را متهم نماید و تقصیرات را به گردن آن بیاندازد. از این رو، آن‌چه در یک گروه جهادی به سادگی تولید می‌گردد، در یک سازمان زمان و هزینه چندصدبرابری را طلب می‌نماید.
امکانات و تأمین مالی
درخواست بودجه‌ها در واحدهای اداری و مالی پیش‌تدوین شده، با تأیید مدیران برای نهادهای تأمین‌کننده ارسال می‌گردد. غالباً با یک چکش‌کاری تصویب شده و وارد گردش مالی سازمان می‌شود.
هنگام اجرای پروژه همه چیز از قبل آماده است، زیرا اگر امکانات خاصّ یا بودجه مشخصی برای تولید یک محصول فرهنگی مهیّا نباشد، هیچ حرکتی صورت نخواهد گرفت. هیچ‌یک از پرسنل خود را موظف به انجام پیش از تصویب کارها نمی‌داند.
هزینه‌ها سرسام‌آور است و رقم‌ها صفر بسیار دارند. فهرست‌های هزینه‌ها با هیچ‌یک از فهرست‌های معتبر هم‌خوانی ندارد و عُرف سازمان‌ها این است که رقم‌ها را به بالا گرد می‌نمایند و البته زیادتر از حدّ معمول هم گرد می‌کنند.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
آسیب فعالیت فرهنگی 2 + چهارشنبه 96 فروردین 23 - 8:0 صبح

آسیب‌ها
با همه این ویژگی‌های مثبت،‌ حرکت جهادی با آسیب‌هایی جدّی مواجه است.
گستره محدود

فعالیت‌های فرهنگی گسترده، آن‌هایی که قرار است در منطقه مکانی وسیعی به انجام رسند، نیاز به ساختار مفصل و پیچیده، نظارت و ارزیابی قدرتمند و کارآ دارند. روابط دیگر آن‌چنان نزدیک نیست که اعتماد فرد به فرد کارگشا باشد و دستورات نمی‌تواند شفاهی به تمامی پرسنل برسد.
گروه‌های جهادی قادر نیستند کارهای وسیع به انجام برسانند، زیرا تا سخن از وسعت یک پروژه به میان آید، نیروی انسانی زیاد، روابط گسترده و فعالیت‌های متورّم و فزاینده را به همراه دارد و سازوکاری که فعالیت‌های جهادی با آن سامان می‌یابند قادر نیست این شرایط را مدیریت کند.
پس حرکت جهادی تا زمانی ممکن است که منطقه عملیاتی کوچک باشد و تمام نیروهای درگیر پروژه، هر روز با هم دیدار داشته باشند.
عمر کوتاه
فعالیت‌های جهادی پروژه‌محور است، یک هدف کوتاه‌مدت که عده‌ای نیروی مخلص را دور هم گرد آورده. وقتی کار به انجام رسد، انگیزه‌ها فروکش می‌نماید و برای پروژه بعدی رهبران گروه باید دوباره انگیزه‌سازی کنند؛ نیروها را جذب کار نمایند و قانع سازند.
توجه به این نکته نیز حائز اهمیت است که انگیزه‌های مشوّق تشکیل یک گروه می‌تواند در گذر زمان در گروه‌های دیگر عمیق‌تر شود و نیروهای فعّال در یک پروژه جهادی را به پروژه دیگری بکشاند. ارتباط میان فعالان فرهنگی همیشه آن‌ها را در معرض انتخاب‌های جدید قرار می‌دهد. این جابه‌جایی نیروها در فعالیت‌های جهادی، عملاً عمر کوتاهی برای این گروه‌ها رقم زده است.
مانند سیّاله‌هایی در فضا، گروه‌ها پیوسته منحل شده، در هم ادغام شده، تجزیه‌شده و دوباره‌سازی می‌شوند و روندی غیرقابل اعتماد و اتکا برای پروژه‌های درازمدت و طولانی طی می‌نمایند.
ناپایداری ضوابط
آدم‌هایی که برای ادای تکلیف گرد آمده‌اند، حجّتی بالاتر از تکلیف خود ندارند و طبیعتاً تنسّک کمتری به ضوابط و قوانین خودساخته نهادی دارند. هر جا که قانونی با تکلیفی ضد افتد، یا قانون را می‌شکنند و یا اگر دست و بال‌شان بسته شود، گروه را ترک می‌نمایند. نیروهای انسانی در یک گروه جهادی، هیچ انگیزه‌ای برای ادامه همکاری ندارند، مگر همان تکلیفی که آنان را جلب نموده.
روشن است که رهبران چنین تشکّل‌هایی تزلزل ساختاری مذکور را حسّ کرده، ضوابط و قوانین را متناسب با مسیر حرکت پروژه تغییر می‌دهند. هیچ قانونی را ثابت نمی‌گذارند و به تبع قاعده «ما مِن عامّ الا و قد خُصّ» پیوسته بر قوانین و ضوابط استثنا می‌زنند و افراد را تک به تک از شمولیّت قانون خارج می‌کنند.
همیشه در گروه‌های جهادی افرادی وجود دارند و پیدا می‌شوند که قدرت‌های ویژه دارند و از هر قاعده و قانونی مستثنی می‌باشند، زیرا تأثیرگذاری آنان در پروژه منوط به چونان اختیارات فراقانونی و عدم تبعیّت از ضوابط دست و پاگیر است.
این امر نه تنها عدالت‌محوری این گروه‌ها را در معرض تردید قرار داده، مشروعیت نهادی‌شان را نزد اعضای گروه بر هم می‌زند، بلکه اعتماد اجتماعی را نیز نسبت به گروه کاهش می‌دهد. مجموعه‌ای که هر روز می‌تواند ضوابط کاری خود را تغییر دهد، نمی‌تواند قراردادهای کاری باثباتی منعقد نماید و با شرکای معتبر همکاری کند.
فردمحوری و حکومت یقین شخصی
انگیزه‌ها به دلیل این‌که فردی هستند، یعنی هر کدام از اعضای گروه، انگیزه‌های شخصی خود را برای شروع همکاری و تداوم آن مطمح نظر دارد، فردمحوری نیز در حرکت‌های جهادی بیداد می‌کند.
این‌که هر فرد یقین خود را حجّت بین خود و خدایش می‌داند، آن‌چه به نظرش برسد را محور قرار داده، تلاش می‌نماید فعالیت فرهنگی را به آن سمت و سو بکشد. بی‌مهری و کم‌توجهی اعضای گروه به نظر وی نیز می‌تواند به سرعت، قطع ارتباط و همکاری را در پی داشته باشد.
ضمیمه شدن این دو گزاره؛ 1. حکومت یقین شخصی در فردمحوریِ حرکت جهادی و 2. قطع همکاری در صورت عدم تمکین جمع از یقین فرد، عملاً گروه‌های جهادی را در مظانّ نوعی از استبداد رهبران قرار می‌دهد. استبداد رأی افرادی که سهم تأثیر بیشتری در گروه دارند و نبودشان ضربه‌ای جبران‌ناپذیر است. گروه همیشه و پیوسته ناگزیر است از یقین آن‌ها تبعیّت نماید و خود را با نظر شخصی این افراد هم‌مسیر سازد.
در چنین شرایطی، آستانه تحمل اعضای گروه تا جایی‌ست که خود را قادر به تأسیس یک گروه جهادی جدید ندانند. اگر روزی بتوانند مؤسّس باشند، کار یاد گرفته و مدیریت بیاموزند، گروه را ترک کرده، انشعابی تازه می‌سازند و پروژه‌های خود را با رأی و یقین شخصی خود پایه می‌ریزند.
حجیّت یقین شخصی یکی از مهم‌ترین آسیب‌هایی است که فعالیت‌‌های جهادی را تهدید می‌نماید و به تجزیه گروه‌ها می‌انجامد. شگفت این‌که در این موارد، طرفین مخاصمه هر دو، خود را بر حق دانسته و بر صحّت طریق خود حجّت اقامه می‌نمایند و به تصمیم خویش یقین دارند.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
آسیب فعالیت فرهنگی 1 + دوشنبه 96 فروردین 21 - 5:58 عصر

مدتی پیش به مناسبتی تحریر شد
تحلیلی از آسیب‌های فعالیت‌های فرهنگی‌مان
کارهای فرهنگی خودمان
اگر می‌خواهیم جهادی باقی بماند
خواندنش شاید بی‌فایده نباشد

پیشگفتار
اگر چه، سخن از بیان آسیب اصلی سازمان‌های فرهنگی‌ست و هدف، بیان راهکاری ساده برای حل معضلات آن‌ها، اما پیچیدگی فعالیت این چنین سازمان‌هایی و تفاوت ماهوی پاره‌ای از آن‌ها در مدیریت و اختلافی که در شیوه حل مسأله دارند؛ دولتی، نیمه‌‌دولتی، خصوصی، مردمی، وابسته به شخص، تعاونی، تولیدی، پژوهشی، انتشاراتی و چه و چه، ضروری می‌نماید ابتدا تنوّع آن‌ها را مورد بررسی قرار دهیم و سپس به آسیب‌شناسی هر یک، متناسب با مأموریت و وظایف و اهداف و عملکرد آن بپردازیم.
اما در این نوشتار، جهت تسهیل در دستیابی به مقصد و پرهیز از اطناب، راهی میانه پی می‌گیریم و تمامی متولّیان فعالیت‌های فرهنگی کشور را در دو دسته کلّی تقسیم می‌نماییم و به بررسی هر یک می‌نشینیم.
تنوّع ساختار اجرایی فعالیت‌های فرهنگی
شیوه‌های عملیاتی نمودن فعالیت‌های فرهنگی در دو دسته قابل بررسی‌ست، دو دسته‌ای که گاهی می‌تواند دو مرحله از فعالیت یک گروه باشد؛ گروهی که ابتدا «جهادی» تشکیل شده و عمل می‌کنند و پس از مدّتی، در صورت تصمیم بر گستره فعالیت، شکلی نو می‌یابند و «سازمانی» به فعالیت‌های فرهنگی می‌پردازند. این دسته‏بندی تناظر با نظریاتی دارد که در عرصه ترسیم نظام‌های سیاسی، از «نهضت» و «نهاد» سخن می‌گوید.
البته ضرورتاً هر حرکت «جهادی» به تشکیل «سازمان» منجر نشده و هر «سازمان فرهنگی» لزوماً از حرکتی جهادی شکل نیافته است.
فعالیت‌های جهادی
ویژگی‌ها
همان‌طور که از نام آن پیداست به فعالیت‌هایی اطلاق می‌شود که با نیّاتی خیرخواهانه از بستر جامعه برمی‌خیزد و فی‌سبیل‌الله و بدون توقّع درآمد و راه‌اندازی کسب و کار شکل می‌گیرد.
نیروی انسانی
این گروه‌ها شامل افرادی می‌شود که معمولاً هدفی جز رضایت پروردگار ندارند و جز برای اقامه کلمه توحید برنخواسته‌اند. از آن رو که سنخ فعالیت‌شان بسیار پرهزینه و دشوار، وقت‌گیر و زمان‌بر است، انتفاع را بر نمی‌تابد و انسان‌های مترصّد کسب درآمد را به سوی خود جلب نمی‌نماید.
مگر آنانی‌که برای آینده این گروه کلاهی دوخته باشند، از دسته منافقین، برای کسب منافعی که از رهگذر تبدیل «حرکت جهادی» به «سازمانی فرهنگی»‌ محتمل می‌نمایاند که البته این افراد چون تا قبل از بدل شدن به سازمان، بر سبیل ریا گام بر می‌دارند، بیشتر منفعت دارند تا ضرر و به لباس جمع متلبّس، مجبور به خدمتند.
شیوه انجام فعالیت‌ها
امور بر ساختاری اداری نمی‌چرخد و از چارت سازمانی خبری نیست. اگر هم باشد، نه چندان پیچیده و نه چندان عملی، بیشتر صوری و ظاهری.
کارها به صورت گروهی انجام می‌شود و تقسیم کارها بر محور رهبر گروه با مشارکت تمامی اعضا صورت پذیرفته، انگیزه‌های درونی بیشتر حکم می‌راند تا فشارهای بیرونی.
هر کاری که زمین بماند، برداشته می‌شود و تخصص‌ها مانع پذیرفتن کارهای متفرقه نمی‌گردد.
ساعات کار، اداری نیست و این چنین گروه‌هایی شب و روز ندارند. هر زمان که کار نیاز به مشارکت داشته باشد، گرد می‌آیند و در صورت عقب ماندن از برنامه، ساعات کار را به سادگی افزایش می‌دهند و سرعت را زیاد می‌کنند.
انعطاف در روابط کاری بیشتر است و از مشارکت هر فردی که توانمندی بیشتری داشته باشد استقبال می‌گردد. چنین مجموعه‌هایی معمولاً بسته نیستند و به توسعه همکاری با هر فرد و نهادی روی خوش نشان می‌دهند.
کار فرهنگی وقتی جهادی انجام می‌شود، بیشتر متوجه نیازهای حقیقی جامعه است. انسان‌هایی که وقت خود را رایگان خرج فرهنگ می‌نمایند، طبیعتاً تلاش می‌نمایند جایی که واقعاً نیاز باشد هزینه کنند و نه جایی که سود بیشتر.
امکانات و تأمین مالی
فعالیت‌های فرهنگی گروه‌های جهادی معمولاً در ابتدا با هزینه‌های شخصی و نذورات و خیریّه‌ها آغاز می‌شود. اگر چه تلاش برای جذب سرمایه‌های بیشتر و ارتباط با منابع مالی همیشه یکی از اولویت‌های چنین گروه‌‌هایی هست، اما نه به اندازه‌ای که مسیر و جهت فعالیت را تغییر دهد.
این گروه‌ها در بیشتر مواقع درآمد ثابت و روشن و مشخصی ندارند و برای هر پروژه به جستجوی کارفرما یا شریک دولتی یا خصوصی می‌گردند. طبیعتاً درآمدشان متوجه محصول است و بهره‌وری یا محصول‌محوری (Productivity) یکی از ارکان اصلی فعالیت‌های جهادی‌ست.
ایده‌پردازی و بهره‌گیری از خلاقیّت یکی از مهم‌ترین عناصر مورد توجه در گروه‌های جهادی‌ست و آن‌ها پی‌درپی به دنبال یافتن بهترین روش‌های حل مسأله هستند؛‌ ساده‌ترین، سریع‌ترین و کم‌هزینه‌ترین شیوه‌ها را می‌جویند و در این مسیر ناگزیرند از تمام توان و استعداد نیروی انسانی و تمامی توان و امکانات موجود بهره برند. آبروی خویش را گرو بگذارند و هر چه در چنته دارند مصرف نمایند. ضرورتاً به انتقاد بها می‌دهند و خود را نیازمند آن می‌دانند.
آسیب‌ها
با همه این ویژگی‌های مثبت،‌ حرکت جهادی با آسیب‌هایی جدّی مواجه است.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
انشای باغ وحش + یکشنبه 96 فروردین 20 - 10:31 صبح

دیروز معلمش را دیدم
بعد از زنگ ورزش
خیلی تحویل گرفت و خیلی از سیداحمد تعریف کرد:
درسش خیلی خوب است
اخلاقش حتی از درسش هم بهتر
خیلی خوب تربیتش کرده‌اید

و سپس تعریف را خاص‌تر نمود و مصداقی:
انشاهای خیلی خوبی می‌نویسد
مثلاً همین انشای عیدش
خیلی خوب نوشته است
من برای دانش‌آموزان مثال می‌زنم نوشته‌هایش را
خصوصاً مقدمه انشا را خیلی خوب می‌نویسد
خیلی خوب شروع می‌کند

و سپس توصیه‌هایی ضمیمه نمود:
حیف است در مدرسه عادی باشد
مدرسه دولتی
ببریدش مدرسه نمونه دولتی
آینده خیلی خوبی دارد اگر نوشتن را ادامه دهد!


خانه که آمدم
گفتم انشایت را برایم بخوان
انشایی که برای پیک نوروزی نوشتی
خواند و من عکس گرفتم



بله می‌دانم
غلط املایی زیاد دارد
زیرا گفته بودم خودش را درگیر املای واژه‌ها نکند
پارسال که در نوشتن یک خط هم می‌ماند
یادش دادم که نیاز نیست خود را به کلمه‌هایی که در مدرسه خوانده‌ای محدود کنی
گفتم تو حرف زدن بلدی
همین حرف‌ها را بنویس
انشا، نوشتن حرف‌ها و سخن‌هاست
از این رو بی‌مهابا می‌نویسد
حتی اگر املای واژه‌ای را نداند

دروغ چرا؟!
خیلی حس افتخار کردم
خیلی از این‌که معلّمش تعریف کرد
خیلی از این‌که خدا این توفیق را نصیبم کرده

خیلی وقت بود که می‌خواستم ببرمشان
تا حیوانات زنده را ببینند
تا رفتارهای حیوانی را نشان‌شان دهم
تعمداً توجه‌شان را به دعواهای میمون‌ها سر غذا جلب کردم
به دعوای اردک‌ها سر قلمروشان
به هر چه که رفتاری غیرانسانی به نظرم می‌رسید
و توضیح دادم
این‌کارها را اگر بکنید فرق‌تان با این‌ها چیست؟!



گفتم اگر بهترین دونده دنیا باشید؛ شترمرغ
اگر هیکلی‌ترین آدم دنیا؛ فیل
اگر قوی‌ترین؛ شیر
اگر بلندپروازترین؛ قو
اگر زرنگ‌ترین و فریبکارترین؛ روباه
اگر و اگر...
تازه می‌شوید یکی مثل این‌ها
جایتان کجاست؟! پشت این قفس‌ها...
مگر این‌که انسان باشید
انسان به اخلاق و رفتارش از این حیوانات متفاوت شده است!
خواستم یادشان بدهم انسان باشند
خدا کند یاد گرفته باشند!

پ.ن.
سیداحمد وقتی دید دارم در وبلاگ می‌گذارم
متنش را
خواهشی کرد:
می‌شود خط نوشته‌هایم را عوض کنی؟
خیلی بدخط است
- نه پسرم
چرا؟!
- زیرا من هنوز نرم‌افزاری نمی‌شناسم که بتواند خط دستنوشته را عوض نماید! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سفر 33 - انشا 12 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
شاهان ِ بد + یکشنبه 96 فروردین 13 - 2:20 عصر

«همه شاهان بد بودند و ظالم، اصلاً شاه خوب نداریم!»
مگر می‌شود که داشته باشیم
شاه غاصب است
شاه به دنبال هوای نفس است
دنبال قدرت
شاه برای رسیدن به قدرت از خیلی چیزها می‌گذرد
مجبور است بگذرد
راه دیگری ندارد
وقتی سر قدرتی دعوا می‌کنی که مدعی زیاد دارد
معلوم است که باید از چیزهایی گذشت
و اگر قدرت برای خدا نباشد
معلوم است که اول باید از خدا گذشت
یا هر چیزی که به او منتسب باشد

این‌ها را برای بچه‌هایم توضیح دادم
وقتی که بلیط بازدید از کاخ گلستان را خریدیم
و در عمارت‌های آن قدم می‌زدیم



شاهانی که قبرشان را از سنگ یک تکه می‌تراشند
پسر برای پدر
نسل بعد از نسل
آنانی‌که بدون اذن خداوند
یا اذن صاحبان اصلی جامعه
بر جان و مال و آبروی یک ملّت حکومت می‌کنند
نه خلافت از جانب خدا دارند
نه وکالت از جانب ملّت
فارغ از مشروعیّت



تجمّلات را نشان‌شان دادم
تشریفات را
انواع ظروف غذاخوری را
سفالینه‌های گران‌بها را
نقاشی‌های روی کف زمین را
که به خاطر از بین نرفتن‌شان مجبور بودیم پوششی نایلونی روی کفش‌هایمان بپوشیم
و سپس داخل عمارت شویم



گفتم امروزمان را ببینید
این‌که بسیاری از مردم خودمان تشریفات دارند در مراسمات‌شان
در زندگی‌شان
تبذیر و اسرافی که رایج شده
گفتم برای این‌که همه‌مان در خودمان شاهی داریم
در نفس‌مان
هر کدام برای خودمان شاهی هستیم
اگر مانند شاه رفتار کنیم

ساعتی را دیدند که ملکه انگلیس برای شاه قاجار فرستاده بود
گفتم ببینید
او مردمش را به کار وادار کرده
تا به رشد علمی برسند
فنی و مهندسی
و این شاه را ببینید
مردمش را وادار کرده به نقاشی دیوارها
و اتلاف درآمدهای کشور با خرید کالا
گفتم‌شان که اگر امروز این‌طور عقب ماندیم از رشد مادی و معنوی
مال همین خودپرستی‌های ملوکانه و شاهانه است

ما مردم باید مراقب باشیم
صندلی‌ای که ناصرالدین‌شاه روی آن نشست را نشان‌شان دادم
پس از این‌که میرزا رضای کرمانی او را هدف گلوله قرار داد
اگر مردم عصر قجر مراقبت می‌کردند تا اموالشان را شاه به نابودی نکشد
امروزمان این‌طور نمی‌شد
و اگر امروز مراقب نباشیم تا دولت‌مردان‌مان
کسانی که به آن‌ها رأی می‌دهیم تا مراقب ثروت‌های مادی و معنوی‌مان باشند
ثروت‌های عمومی را بر باد ندهند
آبروی ملّت را نریزند
و داشته‌های‌مان را نابود نکنند
آیندگان از ما ناراضی خواهند بود
حق هم خواهند داشت
و در کاخ‌های برجای مانده از دولتیان ما قدم خواهند زد
و درباره عبرت گرفتن از دولت‌های عصر ما سخن خواهند راند
انسان شرمنده می‌شود از این‌که می‌بیند بخشی از کاخ‌های باقی مانده از دوران ستم‌شاهی هنوز در دست دولت است و مورد استفاده مسئولین قرار می‌گیرد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سفر 33 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
کنجکاوی در خبر مرگ + پنج شنبه 96 فروردین 10 - 9:40 عصر

سلام آقا سید

سال نو مبارک
ان شا الله سالی پر خیر و برکت داشته باشید

نمیدونم، خبر دارید یا نه؟!
آقای [...] یا [...] فوت کردند.
ظاهرا در مسیر شیراز تصادف کردند.

منتظر بودم ببینم پستی میذارید یا نه! ولی خبری نبود.
میخوام فضولی کنم
میتونید جواب ندید ولی.....

به فرزندانتان گفتید که پدر بزرگشان کیست؟ و الان فوت کرده یا سوالاتی از این قبیل


سال 1388 که دختر ایشان از منزل من رفت
وقتی گفت می‌خواهد به مدارج علمی مورد نظرش برسد
پس از این‌که در قلم‌چی ثبت نام کرده و یک میز تحریر بزرگ و یک صندلی چرخدار خریده بود
تا با فراغ بال به تست‌زنی بپردازد
تا بلکه پس از چهار بار شکست در کنکور
این‌بار برنده این کارزار ملّی گردد
وقتی اصرار کرد: باید زن دوم بگیری تا سه فرزند را نگه دارد
تا بتواند به تحصیل ادامه دهد
و هویتی که همیشه در پی آن بوده حاصل نماید
وقتی به دلیل این‌که قبول نکردم زن دوم بگیرم قاطعانه گفت: طلاق می‌گیرم
و از خانه رفت
دقیقاً شب عید غدیر سال 88
همان سال فتنه
سیدمرتضی فقط دو ماه داشت
سیداحمد یک ساله بود
و سیده‌مریم دو ساله

دو سه ماه که از دادگاه و شکایت‌های ایشان گذشت
یازده شرط اعلام کردند*
که تنها و تنها با پذیرش آن‌ها بازخواهند گشت
و تهدید کردند اگر قبول نکنم
فرزندانم را باید تا آخر عمرم به تنهایی بزرگ کنم!
وقتی این تهدیدات تأثیری در من نگذاشت
و به روشنی دیدند که برای طلاق دادخواست داده‌ام
ناگهان حضانت فرزندان را گرفتند
تا از زاویه دیگری فشار بیاورند
وقتی دیدند با بچه‌ها تسلیم نشدم
تصوّر کردند بدون آن‌ها می‌شوم
وقتی بچه‌ها را با مأمور کلانتری آمدند که ببرند
سرزده و بدون خبر قبلی
سیدمرتضی یک سال داشت
سیداحمد دو ساله بود
و سیده‌مریم تنها سه سال

چند ماه که گذشت دیدند خبری از من نیست
طلاق که به سرانجام رسیده
من هم دارم راست راست درس خارج فقه و اصول شرکت می‌کنم
در چند مؤسسه هم مشغول به کار
چندین پروژه هم در دست اقدام
وقتی دیدند به شکست خورده
از طریق دادگاه اقدام کردند که بچه‌ها را بازگردانند
دادخواست الزام به حضانت دادند!
دادگاه برای من احضاریه فرستاد
ولی می‌دانستم که غیابی هم می‌تواند برگزار گردد
پس نرفتم
و دادگاه به صورت غیابی به نفع من رأی داد
گفت نفقه فرزندان را که می‌دهد
حضانت را هم که خود زوجه قبلاً از دادگاه گرفته است
پس باید حداقل تا 7 سالگی خودش نگه دارد!

وقتی از حکم دادگاه بدوی و سپس تجدیدنظر ناامید شدند
مدتی درگیر بودند که چه کنند
در نهایت یک روز بچه‌ها را گذاشتند دم در منزل ما
زنگ را زدند
و در رفتند!
آن روز سیدمرتضی دو سال داشت
سیداحمد سه سال
و مریم چهار ساله بود

بچه‌ها تا وقتی که مدرسه نروند
خیلی خاطرات در ذهن‌شان نمی‌ماند
آموزش است که به ذهن آن‌ها نظم می‌بخشد
و فرآیند یادگیری و به خاطر سپاری را در ذهن‌شان فعال می‌نماید
کودکان من خاطرات زیادی از آن دوران ندارند
چیز زیادی یادشان نیست
جز چند حادثه ناگوار
مثلاً یکی‌اش همین پشت در گذاشتن و فرار کردن مادر

وقتی شرایط را این طور دیدم
یعنی حس کردم که فرزندانم دچار بی‌اعتمادی به «والدین» شده‌اند
یعنی این حس که نمی‌شود به بزرگ‌ترها اعتماد کرد
و هر لحظه ممکن است از آن‌ها جدا شوی
دیدم مهم‌ترین تکلیفم الآن همین است
این‌که این اعتماد را بازگردانم
این شد که درس و کار را تعطیل کردم
از خانه خارج نشدم
ماندم در کنارشان
تمام وقت
و پیوسته
و هر چه توانستم با آن‌ها وقت گذراندم**
و بارها و بارها و پشت سر هم
به آن‌ها گفتم که هرگز ترکشان نخواهم کرد
و این‌که آن‌ها تقصیری ندارند
و اگر با آن‌ها این طور رفتار شده
تقصیر یک شخص بوده
نه به عنوان والد
بلکه به عنوان یک بیمار
آدمی بوده که به آن‌ها ستم نموده
و ستمگری ناشی از خلق و خوی شخص وی
نه از اشتباهات فرزندان
این را به آن‌ها قبولاندم
قبولاندم که شایسته چنین رفتاری نبودند
و تقصیری ندارند
و برای این پذیرش
همیشه با آن‌ها بودم
تا به سن مدرسه رسیدند
و امروز سیدمرتضی هشت سال دارد
سیداحمد نه ساله است
و مریم به سن ده رسیده

امروز نه مادر را می‌شناسند
و نه از خانواده او اطلاع چندانی دارند
نه می‌دانند چند دایی دارند
و چه پدربزرگ و مادربزرگی
خاطرات اندکی و تصویر مبهمی

حالا مثلاً پسر همسایه مرده باشد
در تصادف شیراز
یا پدر آن زن
این چه تفاوتی می‌کند برای یک کودکی
که این دو در ذهنش اختلافی بر نمی‌انگیزند!

من هیچ خبری به هیچ کسی ندادم
نه فقط فرزندانم
حتی پدر و مادرم
چرا؟!

مؤمن خوب نیست به گمانم که از مرگ دیگران خشنود گردد
حتی انسان شاید
ولی دروغ است اگر بگویم قلباً شاد نشدم
وقتی خبر آن را [...] به من داد
یکی از دوستان قدیمی
تلفن زد و گفت
و من سعی کردم تظاهر نمایم که خوشحال نیستم
و بعد [...] پیامک زد
و بعد هم در وبلاگ کامنت گذاشت
و من که ابتدا تصور می‌کردم این خبر یک بلوف باشد***
بعد از این‌که [...] تماس گرفت و گفت خبرش در رجانیوز منتشر شده
باور کردم
و بعد [...] زنگ زد و تسلیت گفت
و عرض کردم که من صاحب عزا نیستم
و بعد [...]
مؤسس [...]
زنگ زد و اصرار فراوان که حتماً باید در ختم شرکت کنی
حالا که در تشییع نیامدی
و من استنکاف نمودم
که حال روحی‌ام مناسب چنین مجالسی نیست
و او خودش می‌دانست که منظورم چیست
ولی گویا می‌خواست با بودنم
حلالیت برای [...] ردیف کند
و شاید هم ایمان مرا محک بزند
که چقدر حاضرم از کینه‌هایم دست بردارم و اهل عفو باشم
که البته نرفتم
و اهل عفو نبودم

پدرم خبرش را از نماز جمعه فهمید
آقای [...] در انتهای خطبه‌هایش اشاره کرده بود
وقتی آمد به من گفت
بدون نمایش احساسی در چهره‌ام گفتم
بله خبر دارم!

انسان در دو گاه خبری را منتقل می‌نماید
گاهی که از آن خبر دلشاد است
و گاهی که از آن متألم
یعنی تا تحت تأثیر خبری واقع نگردی
دلیلی نداری تا آن را نقل نمایی
ابتدا باید در خودت اثر کند
تا بخواهی اثر را بر دیگران نیز بنهی
من از این خبر حس شادی داشتم
و خوش نداشتم این حس را با نقل آن به دیگران هویدا سازم
خبر را به هیچ گرفتم
و تا کسی خودش ندانست
ابراز نکردم
ولی برای فرزندانم...
اصلاً حس نمی‌کنم اهمیتی داشته باشد که بگویم

اما چیزی که بیشتر برایم جذاب بود دانستنش
این‌که آیا همسر و دخترش نیز با او مرده‌اند یا خیر
که البته تحقیق نکردم
و پاسخی ندارم
چرا؟!
زیرا برعکس آن‌چه در یک خبرگزاری منتشر شد
گمان نمی‌کنم
یعنی اصلاً بعید است که برای سخنرانی عازم شیراز بوده باشد
زیرا سابقه ارتباط با ایشان
این تجربه را برایم نمودار ساخته
که برای فعالیت‌های کاری ایشان هرگز تنها نمی‌رود
حداقل باید [...] و [...] همراهش باشند
که البته بیشتر اوقات با [...]
نمی‌شود که تنها پا شود و برود برای سخنرانی
آن زمان که من هم بودم
گاهی پشت فرمان ماشین ایشان می‌نشستم
به خواست خودشان
هرگز ندیدم تنهایی ماشین را بردارند و بروند جلسه کاری
ولی برعکس
معمولاً شب عید خانوادگی می‌رفتند شیراز
برای دیدن پدر و بیشتر مادرشان
که قدرتی بود برای خودش در خاندان‌شان
از این رو گمانم این است که با خانواده باید رفته باشند
و اگر راننده در این تصادف مرده باشد
یا حداقل یکی از سرنشینان
باید دو سه تای دیگر ناکار شده باشند
حداقل لت و پار یعنی
این است که به گمانم زن و فرزندان ایشان نیز باید حادثه دیده باشند
ته قلبم خیلی مشتاقم که بدانم چه بلایی سر تک‌دختر ایشان آمده است
زنده است یا مرده
فلج شده یا دست و پایش شکسته
یک جور تشفّی قلبی به من می‌دهد
اگر خبر ناگواری از آن‌ها بشنوم
خبری از بی‌چیز و نابود شدنشان
اگر چه می‌دانم که این‌ها از هوای نفس است
و ضعف ایمان
که ما با دیدن نابودی دشمنان‌مان
دلشاد می‌گردیم****

امید که خداوند پناه تمام مؤمنین باشد
و مرا نیز به خاطر این قلب محجوب
و نفس معیوب
و عقل مغلوب
و هوای غالب
به واسطه اقرار لسانم به ذنوب
حیلتی سازد
و مورد عفو و رحمت خود قرار دهد
و پس از آمرزش از دنیا ببرد
نه پیش از آن!

ممنون از این‌که فرصتی فراهم نمودید تا این مطالب را واگویم.
در پناه حق

* آن روز مصرّ بودند که شرط‌ها از خودشان است
هر چه در جلسات دادگاه اصرار داشتم که ادبیات پدرشان است
نه خودشان
نپذیرفتند و داد و هوار که: پدرم هیچ دخالتی ندارد!
بعدتر که کار به سرانجام رسید
اقرار نمودند که تمام شرط‌ها «املای» پدرشان بوده
و ابراز ناراحتی کردند و پشیمانی
از این‌که به حرف پدرشان گوش کرده‌اند!


** از کجا کسب کردم؟!
دورکاری
در خانه کار کردم و پروژه‌هایی به انجام رساندم
تلفنی کار را تحویل می‌گرفتم
پژوهش و برنامه‌نویسی گاهی
و محصول را ایمیل می‌کردم
خداوند هم کم نگذاشت و زندگی گذشت
اگر کم بود قناعت کردم
و اگر زیاد
برای فرزندان پرخرجی کردم تا حالش را ببرند!


*** چرا بلوف؟!
زیرا پیش از این چندباری از آن‌ها بلوف دیده بودم
وقتی می‌خواستند مرا تحریک کنند
تا تعادل و موازنه در رفتارم را بر هم بزنند
1. مثلاً همان اوایلی که طلاق واقع شده بود
در حسینیه شهدا نماز مغرب و عشاء بودم
ناگهان [...] زنگ زد و اجازه عجیبی خواست
یکی از شاگردان پدرزن
اجازه این‌که با زن سابق ازدواج موقت کند
خواست مثلاً بداند که آیا ناراحت نمی‌شوم که او را صیغه نماید!
و من گفتم: «من ایشان را طلاق داده‌ام و دیگر ربطی ندارد به من که چه بکند!»
این آدم را می‌شناختم
قبل‌ترها بارها دیده بودم پدر زن چطور او را مجاب می‌کند
که مثلاً برود پیش فلانی و فلان حرف را بزند
و او به سادگی تسلیم می‌شد.
بعدتر که در خیابان دیدمش
سوار پرایدش بود
بوی گاوهای گاوداری‌اش نیز فضای پراید را پر کرده
پرسیدم: کارت به سرانجام رسید؟!
مضطرب پاسخ داد: «این چه حرفیه؟! نه بابا، اصلاً!»
2. فردی تماس گرفت و خود را «خراسانی» معرفی کرد
مشاوره می‌خواست برای خواستگاری رفتن
گفت: نظر شما نسبت به زن سابق چیست؟!
من آن‌چه ضرورت داشت در مشورت بگویم گفتم
زمانی فهمیدم این نیز یک بلوف است
که ناگهان خواستگاری خودش را از خاطر برد
ساعتی اصرار که واسطه شود میان من و پدر زن
تا زن سابق باز گردد!
چند روز بعد نیز مجدداً زنگ زد
که با پدر زن صحبت مفصل درباره شما کرده‌ام
بیایید حل کنیم قضیه را...
3. با بچه‌ها از مدرسه باز می‌گشتم
دم نانوایی که رسیدم
آقایی را دیدم که نسبت دوری با خانواده زن سابق داشت
و اکنون نسبت نزدیک‌تری پیدا کرده
اصرار که صحبت کنیم
آمد منزل ما و نشست و گرم حرف شد
بلوف عجیبی زد:
«زن سابق شما رفته بوده حرم
شلوغ بوده کنار ضریح
یهو یه خانم چاق و سنگین‌وزن افتاده روی ایشان
به سر ایشان فشار زیادی وارد شده
مایع مغزی و نخاعی ایشان آسیب دیده
دچار غش و بی‌هوشی می‌گردد
خودش نمی‌داند
ولی نتایج پزشکی نشان داده که زیاد زنده نخواهد ماند»
گفتم: به من چه ربطی دارد؟!
گفت: «من فهمیدم شما از او راضی نیستی این بلا سرش آمده
ببخش ایشان را تا خوب شود!»
سال‌ها از این خبر هم گذشته
و دروغ بودن آن نیز روشن شده!
این بلوف‌ها بود که مرا ابتداءاً به مرگ پدرش مشکوک کرده بود!


**** شاید بیشتر کنجکاوی‌ام از این بابت باشد
در رابطه با وضعیت بازماندگان
که دقیقاً شب تصادف
پیامکی از جانب زن سابق دریافت کردم
چهارشنبه 25/12/1395 - 19:02
«آسید مهدی؟!»
من که پاسخ ندادم
ولی صبح روز بعد
بعد از شنیدن خبر مزبور
شک کردم که شاید این پیامک را پیش از سفر ارسال کرده باشند
مثلاً ساعت 7 عصر که قصد حرکت داشته‌اند
و پس از آن
دیگر کله‌پا شده‌اند و نتوانسته‌اند چیزی بفرستند
مطلبی که با ذکر نام من قصد آغاز کلام برای بیانش را داشته‌اند!؟
الله أعلم.


واقعا برایم درک این اتفاقات بسیار سخت است:

1. گذشتن از همه آینده هایی که برای خودتان داشتید
2. وقت گذاشتن برای فرزندان تا این حد
3. حفظ ناراحتی از خانواده سابق
4. و....


به نظرتان ذوری مجبور میشوید حقیقت را به فرزندانتان بگویید؟

یک نفر را می‌شناسم که وضعیتی مشابه فرزندان شما دارد
مادرش در زمان ازدواج واقعیت را به او گفت

تقریبا دو سالی طول کشید تا با این مسئله کنار امد
و خیلی در زندگی او مشکل ایجاد کرد.


من حقیقت را به فرزندانم گفته‌ام
چند وقت پیش از مریم پرسیدم
وقتی مادرم برای هزارمین بار اصرار کرد که باید زن بگیرم:
دخترم تو موافقی زن بگیرم؟!
مریم بلافاصله جواب داد:
بله، اما این بار تحقیق کن تا مثل دفعه قبل زن بد نصیبت نشود! :)

من پاسخ تمام سؤالاتشان را دادم
از همان کودکی
غیر از آن
غیر از تمام سؤالاتی که پرسیدند
خودم نیز مطالبی جمع کرده‌ام
اول همین مطالب وبلاگ است
چیزهایی که درباره طلاق نوشته‌ام را
از روز اول تا روز آخر
همه را تجمیع کرده‌ام در قالب یک کتاب:
http://movashah.id.ir/fa/index.php?w=work&x=640
به چه هدفی؟!
که وقتی بچه‌ها بزرگ‌تر شدند
بدهم به مانند یک رمان بخوانند
کتاب را چند نسخه درآورده‌ام
خودشان دیده‌اند
با هم رفتیم از صحافی گرفتیم
گفتم این مال شماست
گفتم این تمام ماجرای ازدواج من است
گفتم وقتی بزرگ‌تر شدید می‌دهم تا بخوانید
گفتم که هر کدام از این مجلّدات به یکی از شما می‌رسد

دو جلد دیگر هم هست
مطالبی دیگر در آن‌ها نوشته و تجمیع کرده‌ام؛
با عناوین: رمیده و رهینه
آن‌ها را نیز آماده نموده
مجلّد کرده
صحّافی شده
آماده است تا هر وقت به سن عقل رسیدند
بدهم تا مفصّل بخوانند
و البته که جز حقیقت
جز راست و درست
چیزی در آن‌ها ننوشته‌ام
هر چیزی که بوده
واقعاً بوده
همه را جمع کردم در این سه جلد کتاب

بچه‌ها امروز به من اعتماد دارند
زیرا هرگز از من دروغ نشنیده‌اند
حتی ساده‌ترین و روزمره‌ترین دروغ‌ها
چیزهایی که در جامعه ما عادی‌ست
من نگفتم
مصرّ بودم که نگویم
تا «اعتماد» پیدا شود
زیرا یاد گرفته‌ام که «تربیت» تابع «الگوگیری»ست
و «الگوگیری» تابعی از «اعتماد»
اولی نباشد، تا آخر زنجیره باز خواهد شد
و تربیت صورت نخواهد پذیرفت

و بچه‌ها امروز خیلی شادند
راحت‌اند یعنی
زیرا چیزی پنهان نیست از نظرشان
چیزی قایم نشده
چیزی تابو نبوده و ممنوع نگردیده
آن‌ها راحت درباره طلاق می‌توانند از من بپرسند
بدون این‌که از چیزی بترسند
وقتی تلویزیون فیلم یا برنامه‌ای درباره طلاق نشان می‌دهد
یا درباره مادر
کانال را عوض نمی‌کنم
مانند بعضی افراد که در چنین موقعیت‌هایی می‌کنند
وقتی درباره مادرشان می‌پرسند
با حوصله جواب می‌دهم
و عصبی برخورد نمی‌کنم
نه امروز
که از ابتدا
و نتیجه
نتیجه این است که همه‌مان آرامیم

من خشمی درون خود دارم
البته که دارم
من این طایفه را نبخشیده‌ام
البته که نبخشیده‌ام
ولی این خشم و غضب فروخورده نیست
نه در من
و نه در کودکانم
سرکوب نشده
اجازه ندادم که بشود یعنی
من هر بار که یاد بدی‌ها و شرارت‌های‌شان می‌افتم
بلافاصله لعن‌شان می‌کنم
خیلی عادی
با لحنی معمولی
و این ناراحتی بروز پیدا می‌کند
جلوی هر کسی که می‌خواهد باشد
چه فرزندان و چه غیر آن
نه با بغض
که با راحتی
و به فرزندانم نیز اجازه داده‌ام
تا چیزی را پنهان نسازند

گاهی با هم دعوایشان که می‌شود
یکی‌شان که در بعضی رفتارها به خانواده مادرش شبیه‌تر است
قهر می‌کند
ولش نمی‌کنم
فوری می‌روم از اتاق درش می‌آورم
می‌‌گویم باید حرف بزنی
ما قهر نداریم
هر چه داری بگو
اگر نگفت
من می‌گویم
فهرستی از مسائلی که ممکن است در درون خود به آن‌ها بیاندیشد
همه را جلویش می‌ریزم:
از دست فلانی عصبانی هستی
تو را ناراحت کرده
اسباب‌بازی‌اش را به تو نداده
دلت می‌خواهد خفه‌اش کنی
با خودت می‌گویی کاش برادری مثل او نداشتم
می‌گویی ای کاش زورش را داشتم و او را می‌کشتم؟!
آن‌قدر حرف می‌زنم تا به حرف بیاید
تا خودش بگوید
همه چیز را که گفت
نود درصد مسیر رسیدن به آرامش را طی کرده است
مسیر کنار آمدن با مشکل را
و بعد از تمام شدن حرفش
سعی می‌کنم دلداری بدهم
و اگر می‌توانم، برای رفع مسأله مداخله کنم

خدا انسان را «آزاد» آفریده است
و طالب آزادی
انسان باید «بتواند» هر چه می‌خواهد بگوید
و هر کار که می‌خواهد بکند
ولی به «میل» خود پرهیز نماید
تا «رشد» کند
از روی «آگاهی» و «اختیار» یعنی
از روی «جبر» هیچ منفعتی نصیب انسان نمی‌شود
این ترجمان همان مطلب گهرباری‌ست که از استادی نقل کردم:
«آدمی از عملش به اندازه بینشش بهره می‌برد!»
اصرار دارم تا فرزندانم هر چه در ذهن دارند بگویند
درباره من
درباره ازدواجم
درباره اشتباهاتم
مرا نقد کنند و از رهاورد آن به تعالی برسند
تکرارم نکنند و راهکاری جدید شوند

گمان نمی‌کنم با این شرایطی که امروز فرزندانم دارند
نیاز باشد تا روز ازدواج خودشان چیزی اضافه کنم
زیرا همین الآن هم هر چه که بخواهند بدانند در اختیارشان است
و ظاهراً که به خوبی با آن کنار آمده‌اند!

خیلی خوب بود

برای من هم آموزنده بود.

پوزش که از مسائل خانوادگی و شخصی سوال کردم


خواهش می‌کنم.
در پناه حق.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
صف سلام را دیدیم + یکشنبه 96 فروردین 6 - 9:44 عصر

رفته بودیم تا موزه ملی را ببینیم
جایی در وزارت ارشاد
اما بسته بود
وقتی وزارت بسته باشد...
اگر چه که توقع داشتیم باز باشد!

باران شدیدی می‌بارید
روز سوم فروردین
چشمم به تابلوی کوچکی در همان نزدیکی افتاد
«باغ موزه نگارستان»
گفتم تا این‌جا که آمده‌ایم
برویم و این را ببینیم



مشغول مشاهده نقاشی‌های کمال‌الملک
و تابعین و پیروان مکتب و سبک او
که به صورت غیرمترقّبه...

بازدید از نگارستان وقتی جالب شد که به این تابلو رسیدیم



یادم آمد خبر نصب این نقاشی را به تازگی خوانده بودم
یک اثر قدیمی که اخیراً بازسازی شده
http://www.isna.ir/news/95122113809

بهانه‌ای شد
تا دقایقی درباره ستم شاهان صحبت کنم
و ظلم و جور اعصار گذشته را برای کودکانم بازگو نمایم
گفتم که چطور به اسم اسلام
دنبال هوس‌های شخصی خود بودند
و به نام دین و دیانت
بر ثروت و رفاه خود می‌افزودند
چگونه کشور را تکه‌پاره کرده
به حلقوم استعمار تازه‌به‌دوران‌رسیده انگلیس سرازیر نمودند

در این بین بود که سیدمرتضی
تیزبینی خود را با این جمله نشانم داد:
«شکل کلاه تمام این شاهزاده‌ها با هم فرق می‌کنه!»
درست می‌گفت
من متوجه نشده بودم
و نه سایر فرزندانم
ولی بعد از توجه دادن او
دیدم آری
تک‌تک کلاه‌ها متفاوت‌اند
در طرح و نقش ثبت شده روی آن‌ها

دیدن با دیدن چقدر متفاوت است
دیدن جزئیات و دیدن کلیات...
انسان نگران می‌شود که مبادا نتواند این استعدادها را به خوبی هدایت نماید
صحیح رشد نیابند و ضایع سازد
خدا خودش باید کمک کند...
إن‌شاءالله به حول و قوه خودش!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سفر 33 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
ایده شهروندی + یکشنبه 96 فروردین 6 - 9:5 عصر

هر معلم، نه به همه دانش‌آموزانش
که به بهترین‌ها
آن‌هایی که می‌داند در نقاشی بیست‌اند
که بکشند
تا در مسابقه شهرداری شرکت جویند

سیدمرتضی با شوق و ذوق به خانه آورد
برگه مخصوص را
گفت فقط به ما سه نفر داده
پیش از رسیدن به مشق‌های مدرسه
ابتدا به ایده‌اش رسید



معتقد بود ایده از خودش است
و جایی ندیده
می‌گفت از تکنیک جان‌بخشیدن استفاده کرده
می‌گفت از معلّم آموخته
که می‌توان اشیاء بی‌جان را جان بخشید!

روز بعد به معلّم داد
تا در نخستین جشنواره ایده‌های شهروندی شرکت جوید
«شهروندی»
چه عبارت ثقیلی
مرا یاد «کیشوندی» می‌اندازد
جایی شنیده بودم در جلسه‌ای
و حسابی هم خندیده بودم بعد از آن جلسه! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
حوزه انقلابی + چهارشنبه 95 اسفند 25 - 8:42 عصر

اگر قرار باشد یک روز را
به عنوان «روز حوزه انقلابی» نامگذاری کنیم
چه روزی بهتر از امروز؟!

سال گذشته مقام معظم رهبری به خطراتی اشاره کردند
که متوجه حوزه‌های علمیه است
و متوجه نظام اسلامی
از ناحیه وضعیت انقلابی حوزه‌های علمیه
در بیاناتی که در دیدار با اعضای مجمع نمایندگان طلاب داشتند

چند ماه بعد البته
شاخص‌های انقلابی بودن را نیز ذکر فرمودند
که در این‌جا به نمودار درآوردم

این روزها اما
کار جدیدی انجام دادم
همه آرائی که درباره با انقلابی بودن حوزه طرح شده
در طول این یک‌سال...
همه که نمی‌دانم
ولی هر چه که به دستم رسید
از جستجو در سایت‌های خبری و نشریات اینترنتی
همه را جمع کردم
در یک نمودار واحد
در چنین نموداری



نسخه کامل را از این نشانی بردارید

یک سال پیش ایشان درباره «هندسه انقلاب» هم صحبت فرموده بودند
آن را هم در این نشانی نموداری کردم

سه سال پیش نیز مطلبی درباره «حقوق شهروند انقلابی» نوشتم
چیزی که در مقابل منشور حقوق شهروندی بود
توضیح آن نیز در این نشانی قرار دارد
و متن آن تحت عنوان «منشور امت اسلام» در این نشانی یافت می‌شود

خوب است امروز را از یاد نبریم
از یاد نبریم تا زمانی که به حوزه انقلابی تراز دست یابیم
از یاد نبریم تا برای دستیابی به چنین حوزه‌ای تلاش کنیم
این روز را شاخص بگیریم
ملاک و معیار
نقطه‌ای که هر سال وضعیت خود را در آن بسنجیم
تا ببینیم از 25 اسفند سال 1394
از همان زمانی که نظریه وابستگی نظام اسلامی و حوزه انقلابی طرح شد
تا 25 اسفند همان‌سالی که در آن قرار داریم
چقدر به سمت حوزه انقلابی حرکت کرده‌ایم!

پ.ن.
فایل قابل ویرایش با نرم‌افزار xmind در این نشانی قرار دارد.

پ.ن.
در نرم‌افزار صحیفه نور جستجوهایی انجام دادم
چند کلیدواژه مربوط به «انقلابی ماندن» و «انقلابیگری»
و فیش‌هایی به دست آمد
از فرمایشات امام راحل ره
عنوان‌گذاری کردم و در دو بخش «تعریف انقلابی بودن» و «راهکارهای انقلابی نگهداشتن» دسته‌بندی کردم
این نمودار شد



متن کامل فیش‌ها در این نشانی قرار دارد
مشابه همین کار را با فرمایشات مقام معظم رهبری انجام دادم
جستجو کردم در آرشیو سایت khamenei.ir
و هر آن‌چه به دست آوردم
در این نمودار قرار دادم



متن کامل این فیش‌ها نیز در این نشانی موجود است.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: سند 32 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   86   87   88   89   90   >>   >

یکشنبه 04 خرداد 18

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X