سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

دلها، خاک و دانش، نهال و گفتگو، آب است . هرگاه آب از خاک جدا افتد، نهال خشک گردد . [امام صادق علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
آسیب فعالیت فرهنگی 12 + شنبه 96 اردیبهشت 9 - 6:0 عصر

طراحی «سازمان جهادی» برای مدیریت فعالیت‌های فرهنگی
وقتی «جهادی»مان آسیب دارد، «سازمانی»مان را هم غربی‌ها طراحی نموده، قوانین استخدامی و حقوقی‌اش را طوری نوشته‌اند که به هیچ صراطی مستقیم نشود، راهی نیست جز این‌که سازمانی نو طراحی کنیم. سازمانی که بر الگوی حرکت جهادی شکل بگیرد و همان مبانی را تشکیلاتی نماید.
تعریف سازمان جهادی
سازمان جهادی نوع جدیدی از سازماندهی نیروها و امکانات است. نه بر اساس انباشت سرمایه کار می‌کند و نه بر اساس تساوی مطلق درآمدی. نه کاپیتالیستی‌ست و نه سوسیالیستی. نه شرقی و نه غربی.
درآمد هر فرد به اندازه زحمتی‌ست که می‌کشد و کاری که بالفعل انجام می‌دهد. او که تحصیل کرده، خُب، مال داده، وقت داده، علم کسب کرده. اکنون چرا باید سازمان هزینه «دکترای» او را بپردازد؟! اگر این تحصیلات توانسته توانمندی وی را در انجام امور بالا برد، این را باید بعینه دید. باید در محصول مشاهده کرد.
سازمان جهادی دستمزدها را مساوی تقسیم می‌نماید و در این میان هیچ تفاوتی میان مدیر و کارمند نیست. اما مدیری که قابلیت بیشتر دارد، طبیعتاً بیشتر درآمد به دست خواهد آورد، وقتی در یک‌ساعت کار، قدر دو ساعتِ یک کارمند جزء کار می‌کند، زیرا تخصص دارد، تحصیلات دارد و کارآمدی‌اش بیشتر است. درآمد را کارآمدی تعیین می‌نماید، در صحنه عمل.
اما در عین مساوی بودن دستمزدها، نسبت به کار انجام شده، توقع از مدیر و کارمند یکسان نیست. مدیر مدام در مظانّ اتهام است. هزینه مدیر بودن بالاست. مدیر پیوسته بازخواست می‌شود؛ هم نسبت به اشتباهات خودش، هم نسبت به اشتباهات زیردستانش. هر فردی در سازمان، هم مسئول عمل خود است و هم مسئول عمل و فعل کارمندانش. بنابراین، هر چه پست سازمانی بالاتر رود، مخاطرات و مسئولیت‌ها زیادتر شده، سختی کار بیشتر می‌گردد.
سیستم‌های خودکنترلی سازمان جهادی
بر اساس همین الگوی ساده‌ای که عرض شد، سازمان جهادی قدرت‌های شگفتی در کنترل درونی خود پیدا می‌کند.
ممانعت از ورود دنیاپرستان
بدون نیاز به هیچ گزینشی، اصلاً حراست و نگهبانی و مدرک و هزار کنترل پیش‌استخدامی لازم نیست، خودبه‌خود آدم‌های دنیاپرست وارد سیستم نمی‌شوند.
به جای این‌که حشره‌کش بیاوریم و هزینه‌های سرسام‌آور تورهای ضدپشه را بپردازیم، کافیست شیرینی را برداریم. شیرینی نباشد مگس نیست. سازمان جهادی طعم لذیذ دنیاپرستی را از ذائقه مدیران حذف می‌نماید.
تعیین خودکار سلسله‌مراتب مدیریت بر اساس تقوا و اخلاص
وقتی قدرت بیشتر با سختی فزون‌تر مواجه باشد، چون تحمّل سختی با میزان تقوای فرد نسبت مستقیم دارد، او که خداپرست‌تر است آمادگی بیشتری برای تحمّل رنج از خود نشان می‌دهد، به سادگی و به صورت کاملاً خودکار، باتقواتران در بالای هرم مدیریت سازمان قرار می‌گیرند.
افراد ضعیف‌تر هم ترجیح می‌دهند در سطوح پایین‌تر به همکاری خود با سازمان ادامه دهند و برای بالاتر رفتن رغبتی نشان نمی‌دهند. در جنگ هم وقتی قرار بود فرمانده خودش به عملیات شناسایی برود، کمتر کسی هوس فرمانده بودن به سرش می‌زد.
ما چقدر باید هزینه کنیم تا تقوای انسان‌ها را محک بزنیم، اعتماد کنیم و سمت‌های مهم را به ایشان واگذاریم، آن‌هم تقوایی که در طول زمان تغییر وضعیت می‏دهد. چه بسا باتقوا بوده و ما به مدیریت سازمان فرهنگی‌مان گذاردیم، امروز از دست داده، چطور بفهمیم و برداریم؟! می‌ماند و فساد می‌آفریند. آن‌هم تقوایی که سنجش آن دشوار و زمان‌بر است و احتمال ریا و تظاهر، تشخیص آن را تقریباً محال می‌نمایاند.
وقتی از نسبت‌ها استفاده کنیم، تحمّل سختی با تقوای حقیقی نسبت مستقیم داشته، کار ما ساده نموده، سخت کردن محیط کار مدیران، نتیجه می‌دهد نظام سلسله‌مراتبی تقوا در سازمان را. اطاعت‌پذیری کارمندان هم به حسب ایمان‌شان محقق خواهد شد، نه بر اساس تحقیر ناشی از تفاوت در الگوی مصرف سازمانی.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
توپ ِ غصه + شنبه 96 اردیبهشت 9 - 12:4 عصر

گریه‌اش بند نمی‌آید
با عیدی‌های خودش خریده بود
نه چندان گران
ولی دوستش داشت
تا این حد؟!

یعنی این‌قدر توپتو دوست داشتی؟
تو که دو تا توپ دیگه هم داری؟!
- این یکی فرق می‌کرد
این خیلی نرم بود
یه بار اون یکی توپم خورد توی سرم خیلی درد گرفت
ولی این یکی خوب بود

داشت بازی می‌کرد که سوراخ شد
همین چند روز پیش



سر نهار که دیدم هنوز ناراحت است
حرف‌هایی زدم
برای تسکین آلامش
- سیداحمد! امام علی (ع) یه حرف خیلی عجیبی داره
می‌دونی چی؟!
یه جمله خیلی جالب
من عربی‌شو برات می‌گم
بعد فارسی‌شو:
لدوا للموت وابنوا للخراب!
می‌تونی بگی یعنی چی؟!
سیدمرتضی: من بگم؟! یعنی همه چیز یه روزی خراب می‌شه!
تقریباً...
کاملش این طور معنایی داره:
وقتی بچه‌دار می‌شی، بدون که یه روز باید از این دنیا بره
وقتی هم چیزی می‌سازی، بدون که یه روزی باید خراب بشه
مثلاً به این ظرف شیشه‌ای نگاه کن
این شکستنیه
یعنی بالاخره یک روز می‌شکنه
توپ تو هم بادکردنی بود
بالاخره یه روزی باید می‌ترکید
این دنیا که باقی نمی‌مونه
خاصیتش این طوریه اصلاً

خدا هم به ما گفته:
لاتأسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم
وقتی چیزی از دست رفت، رفته
غصه خوردن واسش چه فایده‌ای داره؟!
فقط آدم‌های ضعیف‌اند که برای این جور چیزها گریه می‌کنند
آدم قوی راه حل پیدا می‌کنه، غصه نمی‌خوره!

تمام شد!
بله، تمام شد.
بعد از آن دیگر نه گریه کرد
و نه اصلاً از آن توپ یاد کرد
داد به من تا برایش کلاهش کنم
و من با قیچی از وسط بریدم
توپ تبدیل به دو کلاه شد
گذاشت روی سرش و خوشحال و خندان...! :)

حالا یک سؤال:
آیا یک توپ ترکیده این همه وقت گذاشتن می‌خواهد؟!
پدر یا مادر باید این همه برای آن صحبت کنند؟!
قرآن بخوانند و حدیث بگویند؟!
یا بهتر است کودک را رها کنیم تا خودش با مشکلش کنار بیاید؟
آبدیده گردد و از غمش تجربه کسب کند؟!

خیر...
به نظر من این ده دوازده سال نخست زندگی
هر حادثه کوچکش خیلی بزرگ است
هر اتفاقی که می‌افتد
حتی به اندازه ترکیدن یک توپ
حتی یک غم ساده و کوچک برای کودک
این‌ها همه «نخستین‌ها»ی کودک‌اند
و این نخستین‌ها
تمام آینده او را می‌سازند
تمام شخصیت او را
چیزی که خواهد «شد»
این‌ها برای مادر و پدر فرصت‌اند
برای والدین
که از همین مجراها وارد شوند
از همین چالش‌های کوچک
و شخصیت او را پرداخت نمایند
گوشه‌های تیز و ناهموار را

قبل‌ترها استادی می‌گفت:
کودک چون خمیری‌ست
به دست والدین
تا او را شکل دهند و حالت گیرد
ولی...
سال‌های بودن ِ با کودکانم ثابتم کرده
کودکان سنگ‌هایی هستند تازه از کوه کنده شده
دیده‌اید چقدر تیز و برنده
با شکل‌های ناجور و ناهنجار
پدر و مادر کارشان ساییدن لبه‌هاست
تا نرم شود و شکل گیرد
چون سنگ‌های لطیف ساحل دریا
عقیق شوند یا فیروزه
نگین انگشتری خلقت
خارا نمانند و بدشکل!

شاید این نگاه دقیق‌تر تربیت را توصیف نماید...


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما یک ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
آسیب فعالیت فرهنگی 11 + پنج شنبه 96 اردیبهشت 7 - 6:0 عصر

نمایش آسیب‌های متوجه نظام از زاویه محوریت یقین فردی
حالا بیاوریم تاریخ را به زمان حال. آن روز آن طور شد. امروز چه می‌شود اگر همان اشتباهات تکرار گردد؟! لایُلدغ المؤمن من جُحر مرّتین را که از رسول خدا (ص) شنیده‌ایم. آن روز اولین مواجهه شیعه با چنان اوضاعی بود. به مانند آدم ابوالبشر که فریب ابلیس را خورد، نه چون ضعیف بود، چون تا آن روز قسم دروغ نشنیده بود و گمان نمی‌کرد مخلوقی بتواند به نام خالقش قسم بخورد و کلام دروغ براند. ما نمی‌دانستیم که «یقین» هم ساختنی‌ست و کفار یاد گرفته‌اند این مقوله را.
اگر نشان دهیم به خواص‌مان که اگر یقین فردی را حجّت بدانید، چه بلاها سر نظام خواهد آمد و چگونه عِضین خواهد شد، پاره‌پاره، امید که به تکاپو افتند و تدبیر کنند.
ترویج اندیشه استقراء‌محور شهید صدر (ره) و شیوه نوین وی در تبیین برهان نظم
شهید صدر (ره) توجه به این معنا پیدا کرده بود. ایشان متوجه اشکالاتی در توصیف «یقین ناشی از تواتر» شد. دنباله‌اش را که گرفت، دید بیان «برهان نظم» هم خالی از ایراد نیست، در اثبات واجب‌الوجود. کتابی که ایشان در منطق نوشته، انقلابی روشی در منطق است.
اگر چه بزرگان فلسفه در حوزه با نگرش ایشان همچنان مخالفند، اما ایشان تلاش کرده نوعی از استقراء را تعریف نماید که مفید یقین است. این نوع یقین کارآمد است و می‌تواند متّکای سازمان‌های فرهنگی گردد.
ظاهراً همین بحث را از زاویه فلسفی هم نگاشته، اما نوشته‌ها در حمله بعث به خانه‌شان مفقود شده، به روایت شاگرد ارشد ایشان؛ سیدکاظم حائری.
ترویج نظریات شهید سیدمحمدباقر صدر (ره) می‌تواند نگرش متدیّنین نسبت به یقین را تعدیل نماید و این دگمیّت، تحجّر و استبداد رأی را که آفت اصلی تجمّعات دینی سده‌های اخیر ماست از میان بردارد.
ترویج دیدگاه‌های انتقادی استاد حسینی الهاشمی (ره) به حجیّت یقین فردی
استاد حسینی الهاشمی (ره) به زعم حقیر نخستین اندیشمندی‌ست که به تفاوت یقین فردی و یقین اجتماعی به صورت مبسوط پرداخته است. ویژگی‌های هر یک را برشمرده، آسیب‌شناسی نموده و راه‌حلی برای دست‌یابی به نوعی یقین اجتماعی ارائه کرده.
توجه دادن به این حجم مطالعات و تدبّرات و پژوهش پیرامون ماحصل فعالیت این استاد فرزانه، می‌تواند گامی باشد در مسیر رهایی از حجیّت خانمان‌برانداز یقین فردی، نوعی خلط میان یقین بمثابه حالت با یقین نظری.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
آسیب فعالیت فرهنگی 10 + چهارشنبه 96 اردیبهشت 6 - 2:0 عصر

نهراسیدن برای از دست دادن مدیران دستمزدمحور
می‌روند که می‌روند. از این نباید ترسید. این‌که عده‌ای از مدیران می‌روند، از کارشناسان می‌روند، این نباید نگران‌کننده باشد. اتفاقاً مایه شادی‌ست. آن کارشناسی که برای بریدن گوش سازمان تا کنون مدیر بوده، قصد پرکردن جیب خود داشته، دزد با چراغ است، بگذار برود در سازمان خصوصی خود هر چه می‌خواهد بچاپد. چرا در سازمان فرهنگی ما بماند؟
نترسیم از این‌که اگر به آقای الف میز دراز ندهیم و اتاقش را عریض نکنیم، عرض و طول خودرویش اگر کم شود، روی ترش می‌کند و به سازمان رقیب می‌رود. از این نهراسیم. اصلاً او باید برود تا سازمان فرهنگی ما اصلاح شود، جهادی شود و خدمتش به اسلام بیشتر گردد. خود او مزاحم است. او باید برود و ما طوری سازمان را طراحی می‌کنیم که این‌طور آدم‌ها بروند، ولو دانشمند باشند. ما این‌طور دزدهای چراغ به دست نمی‌خواهیم.
باز شدن فضا برای مخلصین
این‌جاست که ترکیب جدیدی به نام «سازمان جهادی»‌ شکل می‌گیرد. سازمانی‌که آدم‌هایش اگر چه کسب و کار می‌کنند و درآمد دارند، اگر چه کارشان گستره وسیع دارد و سازمان‌یافته است، ولی اخلاص دارند.
مزدبگیران که بروند، جا برای صالحین باز می‌شود. آن‌هایی که به خاطر اسلام حاضر به شهادت بودند و هستند، حالا که جایگاه ریاست خالی شده، حالا که مدیر بودن هزینه دارد، باید از جیب بگذاری و مانند کارمندانت به ماهی یک‌بار خوردن مرغ بسنده کنی، بلکه هم کمتر، حالا اهل اخلاص پیدایشان می‌شود. از هر طرف سر می‌کشند و جمع می‌شوند. سازمان أسّس علی التقوی می‌گردد. این‌ها برای ادای تکلیف می‌آیند و اگر مدیر می‌شوند، نه برای اعتبار و آبرو، که برای خدمت است. جبهه‌ها این‌طور اوایل جنگ تحمیلی مدیریت می‌شد.
این‌ها همان مادران واقعی فرهنگ‌ند، آنانی که سازمان‌های آسیب‌زده طردشان کرد، غار تنهایی پناهشان شد و به انزوا کشیده شدند. آن‌هایی که عقب افتادند، اکنون جلو می‌ایستند، الگو می‌شوند و فرهنگ می‌زایند، زیرا این‌ها برخلاف قبلی‌ها سترون نیستند،‌ اینان زایندگان فرهنگ اسلامی‌اند.
تغییر نگرش فلسفی از یقین فردی به یقین اجتماعی
اما همین‌ها هم آسیب دارند. دیدیم وقتی جهادی کار می‌کردند هم تنازع داشتند. سر نه دنیا، که آخرت. برای آخرت با هم دعوا می‌کردند. این یکی اصول‌گرا، آن یکی هم. اما دعوا دارند، نه برای این‌که تقابل دنیا و آخرت را رقم زنند، برای این‌که از دو روش مختلف، با دو داده مختلف، با دو ذهنیّت عادت کرده به موضع‌گیری‌های مختلف، به یقین رسیده‌اند. ما هم به آن‌ها گفته‌ایم: «یقین حجّت است ذاتاً، مادامی‌که هست، تخلّف از آن مشروع نیست». یقین ارسطویی را از فضای ذهن آوردیم به فضای رفتار، بردیم در دایره موضوعات شرعی، حالا احکام شرعی را بر همین یقین ذاتی بار می‌نماییم.
نشان دادن احتمال بطلان یقین فردی و آسیب‌های ناشی از آن با یادآوری تاریخ
تاریخ را باید نشان‌شان دهیم. این‌که انگلیسی‌ها آدم فرستادند برود پیش مرحوم آخوند (ره) خمس بدهد و بعد بگوید شیخ فضل‌الله فلان. پیش سید طباطبایی یزدی (ره) هم برود علیه آخوند بگوید. آن‌وقت دو مرجع تقریباً هم‌رتبه را روبه‌روی هم قرار دهد. سیدمحمدکاظم را مقابل شیخ‌محمدکاظم، آن یزدی و این خراسانی. مردم ایران هم دوپاره شوند، گروهی به تبع آخوند مشروطه‌خواه و گروهی به پیروی از صاحب عروه، ضد مشروطه، هم را بکشند و به خاک و خون بکشند و شیخ فضل‌الله نوری، نماینده میرزای شیرازی که استاد هم صاحب کفایه است و هم صاحب عروه، بر دار رود. حالا چه آخوند به آن فتوا داده باشد یا که نداده باشد، حداقل انگلیسی‌ها که شایعه کردند و مردم را به تردید انداختند. به مدد یقینی که برای مراجع شیعه «ساختند».
وقتی حجیّت یقین ذاتی شد، «یقین سنتزی» هم حجیّتش را با خودش دارد و عمل به آن مجزی خواهد بود و کفّار بعد از رنسانس یاد گرفتند چگونه یقین سنتز کنند و برای مراجع و بزرگان موضوع بسازند و موضوع، تکلیف ایجاد کند و تکالیف به دلیل حجیّت ذاتی یقین متخالف شود و به تضاد و تقابل انجامد. این‌جا چه باید کرد؟!
این تواریخ را نشان خواص بدهیم تا بدانند با چه مصائبی روبه‌رو هستیم، اگر به یقین فردی ارسطویی بسنده کنیم و آن را به شرع منسوب سازیم و بگوییم: اصلاً شارع خودش حجیّتش را از قطع گرفته‌، چگونه می‌تواند حجیّت را از قطع سلب نماید؟!

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
خاک ارّه + چهارشنبه 96 اردیبهشت 6 - 10:14 صبح

چشم می‌بیند
دل می‌خواهد
برای همه همین است
تا نفس ما رام نشده باشد
تحت سیطره عقل در نیامده
می‌خواهد
و بر خواستنش پای می‌فشارد



سیدمرتضی در سه‌شنبه‌بازارمان دید
کیسه بوکسی را
و اصرار به خریدن
فروشنده هم 30 هزار تومان قیمت گذاشت
پرسیدم داخلش چیست؟
- ویسکوز
همین الیاف نایلونی‌ای که در بالش‌ها اخیراً پر می‌کنند
خب این چطور بوکسی خواهد شد؟!
و چه خاصیت قدرت‌افزایی خواهد داشت؟!
این شد که گفتم:
«سیدمرتضی
این هم گرونه
هم محتویاتش به درد نخور
اجازه بده یکی واقعی‌اش را برایت تولید کنم!»

خوشحال نشد
ولی خواهشم را پذیرفت
عکس مرد عنکبوتی روی کیسه بوکس مستش کرده بود
نمی‌توانست آرام بگیرد
ولی قبول کرد تا هفته بعد صبر کند
تا اگر من کیسه بوکس مقبولی برایش نساختم
همان را برایش بخرم!

پارچه‌ای نخی و محکم برداشتم
لوله‌وار دوختم
یک دایره برای انتهای آن
و چند بند برای ابتدا
و رفتم بازار کهنه
نجار خاک ارّه را رایگان در اختیارم گذاشت
خاک‌اندازی داد و کیسه را پر کردم
کیسه دومی هم مانند آن دوخته بودم
برای حمایت بیشتر
این را در آن قرار دادم
و از سقف آویختم

سیدمرتضی خیلی خوشحال شد
گفتم حالا خودتان مرد عنکبوتی بکشید
یا هر چیز دیگری که دوست دارید
نقاشی کردنش با شما
مریم استقبال کرد
اما سیدمترضی مخالف: «نه، همین‌طور سفید باشه!»
دیدم قشنگ نیست
با هم رفتیم پارچه‌فروشی
چهارنفری
سپردم به خودشان سه نفری
پارچه‌ای را انتخاب کردند
همین که در تصویر می‌بینید
مدرسه موش‌ها



اندازه‌ها را گفتم
یکی پارچه را پهن کرد
یکی قیچی را برداشت و برید
یکی هم آن‌طور که گفتم زیر چرخ گذاشت و دوخت
البته معلوم است که این آخری کدام‌شان بود؛
مریم مدتی‌ست استفاده از چرخ خیاطی را به طور کامل فراگرفته! :)

و امروز آن‌ها یک کیسه بوکس دارند
کیسه بوکسی که خودمان در خانه تولید کرده‌ایم
یک تولید ملّی! :)

پ.ن.
از سیدمرتضی پرسیدم راضی هستی
یا این‌که برویم مردم عنکبوتی را بخریم؟
راضی شد و قبول کرد
گفت همین خوب است و آن یکی را نمی‌خواهد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - بازی 21 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
تبعیض؛ اختیار یا اجبار؟ + سه شنبه 96 اردیبهشت 5 - 6:55 عصر

«چرا من نرم نون بخرم؟!»
معمولاً سیداحمد می‌رود
مدّتی‌ست نان‌خر خانه شده
دو قدم هم بیشتر نیست البته
تا سر کوچه و خرید نان و بازگشت
اما این‌بار مریم تاب نیاورد و گله کرد



باید برایش توضیح می‌دادم
باید متقاعدش می‌ساختم
درونش گر گرفته از این بی‌عدالتی
قطعاً احساس کرده ظلمی روا شده
او حتی سنش نیز از سیداحمد بیشتر
أولی به این‌که مسئول خرید‌های خانه شود

- دختر گلم!
واقعاً برای من تفاوتی نمی‌کند
چه تو بروی و چه سیداحمد
همه شما برای من مساوی و برابر هستید
اما...

بنایم بر صداقت است
باید راست گفت
اما چطور می‌شود همه راست‌ها را گفت؟!
من چطور می‌توانم برای او توضیح دهم
این‌که تبعیض از جانب من نیست
بلکه...

- دختر عزیزم
نگاه کن
من وظیفه دارم امنیت همه شما را حفظ کنم
هر سه تای‌تان را
اما مسأله‌ای در بین است
آمارهایی که پلیس هر سال منتشر می‌کند
نشان داده که دخترها نسبت به پسرها آسیب‌پذیرترند
یعنی چه؟!
خوب دقت کن تا برایت توضیح بدهم
فرض کن از هر هزار پسربچه‌ای که تنها به خیابان می‌روند
یکی‌شان مثلاً دزدیده می‌شود یا اذیت می‌گردد
اما آمار و اطلاعات نیروی انتظامی
می‌گوید که از هر هزار دختربچه
پنج‌تای‌شان آسیب می‌بینند
متوجهی؟!
حالا کاری ندارم به دلیل آن
چون آن یک بحث علمی و جامعه‌شناسی‌ست
نیاز به تحلیل دارد
متخصصان آن باید قضاوت نمایند
ولی این هست
این اتفاقی‌ست که دارد می‌افتد
آسیب دخترها بیشتر از پسرهاست
همین
حالا من چه وظیفه‌ای دارم؟!

اوقاتش شیرین نشد
راستش را اگر بخواهم بگویم
متقاعد شد
پذیرفت یعنی
ولی آن لحظه
همان ناراحتی را می‌شد در چهره‌اش دید



زمان که گذشت...
دو سه هفته‌ای می‌شود از این گفتگو گذشته
چند بار دیگر هم سیداحمد به خرید رفته
ولی در تمام این بارها
دیگر هیچ گله و شکایتی از مریم صادر نشده!
به نظرم حرفم را باور کرده
این‌که تبعیض از طرف من نیست
از طرف ویرانه‌های فرهنگی جامعه است
بیماران گناهکاری که سلامت جامعه را تهدید می‌نمایند
و متأسفانه دختران را بیشتر از پسران!

رسول خدا ص فرمودند: إنّ اللّه‏َ تبارکَ وتعالى علَى الإناثِ أرأفُ مِنهُ علَى الذُّکورِ ، وما مِن رجُلٍ یُدخِلُ فَرحَةً علَى امرأةٍ بَینَهُ وبَینَها حُرمَةٌ ، إلاّ فَرَّحَةُ اللّه‏ُ تعالى یَومَ القِیامَةِ . (الکافی : 6 / 6 / 7)
خداوند تبارک و تعالى به زنان مهربانتر از مردان است . هیچ مردى نیست که زنى از محارم خود را خوشحال سازد ، مگر این که خداوند متعال در روز قیامت او را شادمان گرداند .


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما 3 ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
آسیب فعالیت فرهنگی 9 + دوشنبه 96 اردیبهشت 4 - 11:0 صبح

پیشنهاد راهکار
وقتی پس از آن همه مقدمه، به دو آسیب اصلی منتهی شدیم، یکی بیشتر متوجه سازمان‌های فرهنگی و دیگری معمولاً مبتلی‌به گروه‌های جهادی فرهنگی، راهکارهای اصلی هم روشن می‌شوند؛ اولی در نفی اولی و دومی در نفی دومی. دو آسیب که برطرف گردند، مسأله حل است. سخن این فصل از نوشتار، بیشتر در بیان راهکارهای خُرد ماجراست، پیشنهاد اتفاقات کوچکی که آن دو رویداد بزرگ را پدید آورد.
تغییر ساختار مدیریت اداری
عدالت‌محوری نظام پرداخت حقوق و دستمزد
هر دو یک‌ساعت کار کرده‌اند. اگر قرار است اختلافی در پرداخت دستمزد هم در بین باشد، چرا به حسب تحصیلات، چرا به حسب سابقه کار، چرا به حسب سمت در سازمان، حداقل به میزان خروجی، محصول‌، کاری که تولید کرده است. اگر قرار است مدیر بیشتر از کارمند حقوق بگیرد، این را طوری طراحی کنیم که به حسب محصول قابل شمارش باشد. اگر کارمند چهار محصول فرهنگی را تولید کرد، مدیر که متخصص است، داناتر است، تکنیکی‌تر است، ده محصول تولید کند، اثر تخصص همین است دیگر، اثر سابقه همین است، تحصیل کرده، دکترا گرفته، باید بتواند بیشتر محصول بدهد، در زمانی کمتر. حالا حقوق بیشتر بگیرد حلالش. رقابت ایجاد نمی‌کند، دعوا نمی‌شود، صالح جای خود را به طالح نمی‌دهد. اگر نه، که ماجرا همین است که می‌بینید‌؛ شایسته می‌رود و ناشایسته می‌ماند، کاردان جای خود را به مدّعی می‌دهد.
بالابردن هزینه مسئولیت و مدیریت
مدیریت قدرت دارد، اعتبار دارد، احترام و عزّت دارد، لذّت دارد. این‌ها اوصاف مدیریت در نظام کفر است. در نظام اسلامی مدیریت مملوّ از مسئولیت است، گرفتاری‌ست، ترس و اضطراب و استرس است، بیداری و کم‌خوابی‌ست. مدیریت در اسلام هزینه دارد، بهره ندارد. بهره‌اش اخروی‌ست، نه دنیوی.
وقتی حتی حقوق و دستمزدها هم برابر باشد، همچنان مدیریت چیزهایی دارد که جذّاب است، می‌کِشد و رقابت می‌آفریند، این‌ها باید گرفته شود.
وقتی خطایی روی می‌دهد، اتهامات کی متوجه مدیران می‌شود؟! آنان به سادگی تقصیر را به گردن کارمندی می‌اندازند که متن گزارش را اشتباه نوشته است یا در تولید محصول خطا کرده. اما نقش مدیر در انتخاب نادرست کارمند چه؟ نقش وی در عدم نظارت کافی بر پروژه چه؟ اگر مدیر قدرت بیشتری دارد، مسئولیت بیشتری ندارد؟! نباید بیشتر پاسخگو باشد؟!
هزینه مدیریت باید زیاد شود، تا دنیاپرستان از آن بگریزند. کاری که شهید رجایی در کابینه کرد. حقوق وزرا را به حدّ حقوق پایه پایین آورد. وقتی مدیریت ارزش مالی نداشته باشد، ارزش اعتباری و آبرویی آن هم به میزان عقوبت و جزای در خطاکاری‌اش نیارزد، دنیاپرستان به سوی آن خیز برنمی‌دارند.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما 2 ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
آسیب فعالیت فرهنگی 8 + شنبه 96 اردیبهشت 2 - 6:0 صبح

سلطه فلسفه «مطلق‌پندار» (ارسطویی یا انتزاعی)
اما اگر یک گام از سازمان‌ها پایین‌‌تر بیاییم و فعالیت‌های فرهنگی جهادی را مورد توجه قرار دهیم، شالوده‌ای مبتنی بر مطلق‌گرایی ارسطویی را می‌یابیم.
شاید مرحوم آخوند خراسانی نخستین فقیهی بود که تا این حدّ فلسفه و منطق را به علم اصول فقه وارد کرد و کتاب «کفایةالاصول» خود را بمثابه شاهکاری علمی بر تاریخ صدساله اخیر حوزه‌های علمیه مسلّط ساخت. بعضی این را نتیجه شاگردی وی از ملاهادی سبزواری در سفری که از خراسان تا نجف داشت می‌دانند.
در هر صورت، عارضه‌ای که پیش از آخوند هم گریبان‌گیر نظام‌های اسلامی بوده، همین مطلق‌نگری متأثر از منطق ارسطویی‌ست. یکی از نتایج روشن نهضت ترجمه خلفای غاصب عباسی.
وقتی یقین نظری به یقین عملی که پدید آمدن نوعی حالت درونی در فرد است پیوند بخورد عوارض ناگوار و وصف‌ناپذیری دارد. اگر قطع طریقی حجیّت ذاتی بیابد، حالا هر فردی در هر مسئولیتی وقتی یقین به مطلبی پیدا کرد، ولو از پریدن کلاغ، آیا این یقین برای خودش حجّت نخواهد بود؟!
تأثیر عمیقی که مدوّن منطق صوری، ارسطاطالیس، بر فرهنگ اسلامی گذاشته قابل اغماض و چشم‌پوشی نیست و آثار آن امروز هم به روشنی دیده می‌شود. آقای الف مسئول نهادی می‌گردد، او از ملاقات با چند تن از مشاوران و همکارانش به یقین می‌رسد که «جیم دال است». حالا همه عالم هم جمع شوند که «جیم دال نیست» و تو اشتباه می‌کنی، او به چه عمل نماید؟ خلاف یقین خودش؟! مگر ممکن است؟!
اگر حجیّت یقین ذاتی باشد، خیر، ممکن نیست و او پیوسته به یقین خود عمل می‌نماید، حتی اگر اشتباه نماید و نابود گردد، هم خودش و هم سازمانش.
می‌گویند مرحوم آقای بروجردی (ره) در مقام پیش‌نمازی، در حرم حضرت معصومه (س)، یک رکعت در نماز اشتباه کردند. صف اول که معمولاً از طلاب برجسته، افرادی ثقه، به آقا فرمودند. ایشان پاسخ دادند که یقین دارم درست خوانده‌ام. شما اگر شک دارید اعاده بفرمایید. یقینی که این‌قدر حجیّت دارد، می‌تواند با شهادت عدول مؤمنین مقابله کرده، آن‌ها را ردع کند، چنین یقینی چه بلایی سر نظام‌های اجتماعی خواهد آورد؟!
اما اگر نگرش خود را اصلاح کنیم و بدانیم آن یقینی که ارسطو می‌گفته، نه این یقین «حالت» است، آن نظری‌ست و این عملی، مربوط به عقل عملی یعنی. یقین نظری همان است که شیخ در شفا توصیف می‌فرماید به سه شرط: اعتقاد جازم داشته باشد الف ب است، اعتقاد جازم داشته باشد الف ب نیست نادرست است و اعتقاد جازم داشته باشد که این دو اعتقادش جائزالزوال نیستند! بله، آن‌طور یقینی حجیّتش ذاتی‌ست. اما چنین یقین اصلاً مبتلی‌به انسان نیست و تحققش سالبه به انتفاء موضوع است. انسانی که خودش محدود است، عقلش محدود است، حسّش محدود است، درکش محدود است، مفکّره و مخیّله‌اش محدود است، چنین انسانی هرگز چنین جزم‌هایی نمی‌تواند بیابد و اگر انسانی چنین جزم سه‌گانه‌ای که شیخ توصیف فرموده یافت،‌ او یا دیوانه‌است و یا غافل. وقتی یقین غیرقابل تحقق برای بشر را بشری کردیم و همین حالت اطمینان مختصری که در نفس‌مان پدید می‌آید را «یقین» نامیدیم، این خطا ما را دچار گرفتاری‌هایی کرد که آثارش امروز هویداست؛ آقای الف یقین می‌کند ب مهدورالدم است، ب ولی از صلحاست و الف این را نمی‌داند. آقای جیم هم قاضی‌ست و مکلّف است قاتل را قصاص نماید. الف و ب هر دو مرده‌اند، آیا هر دو به بهشت می‌روند؟! این‌که پاره‌ای بگویند هر دو به یقین خود عمل کرده، پس هر دو فعل مجزی‌ست و اگر هم عقوبتی باشد به مقدمات یقین است و نه عمل به خود یقین، این ناشی از همان اشتراک لفظی در «یقین» است.
تا زمانی‌که قطع به طریقی و موضوعی تقسیم شود و قطع طریقی بالذات حجّت دانسته شود، نمی‌شود سازمان تأسیس کرد و رفتار سازمانی را شکل داد. هر جزء از سازمان باید بداند که یقین حتماً مسیر مشخصی دارد و تا اجتماعی نشود، حتی برای خود فرد دارای حالت یقین هم حجّت نیست، چه برسد برای این‌که معیار جهت‌گیری سازمان گردد.
استبداد رأی و خودمحوری فعلی که گروه‌های جهادی را آسیب‌پذیر نموده، در یک کلام و مختصراً‌ عرض می‌شود که ریشه در چنین آبشخوری دارد. در سوءتفاهمی تاریخی- فلسفی که دو یقین را به یک معنا گرفته و حکم اولی را به دومی سرایت داده، ظن هر انسانی را در مقابل ظن دیگری، تضاد و تقابل راه انداخته. این باید حل شود.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
آسیب فعالیت فرهنگی 7 + پنج شنبه 96 فروردین 31 - 6:0 عصر

دو مثال می‌تواند این وضعیت را تشریح کند. نخست «ظروف متصل به هم». ترازویی را تصور بفرمایید که دو کفه در دو سو دارد و در هر کفه ظرفی آب و هر دو مساوی و تراز. استکانی آب اگر به ظرف سمت راست بیافزاییم چه می‌شود؟! مقداری آن کفه پایین می‌رود. اکنون همان مقدار آب، یک استکان، به ظرف چپ می‌افزاییم، چه شد؟! بله، تراز شد، دوباره ظرف‌ها به وضعیت تعادل باز گشتند. این یک وضعیت ایده‌آل است، وضعیتی که هرگز در جامعه رخ نمی‌دهد. زیرا… این‌بار فرض کنید با شیلنگی دو ظرف را به هم متصل کرده‌ایم؛ نوعی لوله لاستیکی که نرم و انعطاف‌پذیر است. قانون ظروف متصل و مرتبط در فیزیک می‌گوید که آب در هر دو ظرف در سطحی برابر خواهد ایستاد. درست. حالا استکان آب اضافه را به ظرف راست می‌ریزیم. قبل از این‌که سطوح آب به جهت متصل بودن به وضعیت مساوی در‌آیند، کفه راست اندکی پایین می‌آید. این پایین آمدن به دلیل قانون فیزیکی سطوح مساوی در ظروف متصل سبب می‌شود تا مقداری آب از ظرف چپ به ظرف راست حرکت کند، از طریق شیلنگ و به آرامی، به اندازه‌ای که سطح ظرف سمت راست را با ظرف سمت چپ مساوی کند، ظرفی که اکنون پایین‌تر ایستاده است. چه می‌شود؟! وزن دوباره افزایش یافته، زیرا آب باز هم زیاد شده، کفه راست باز هم پایین‌تر می‌رود. پایین‌تر؟! خُب پس فیزیک می‌گوید به آب بیشتری در ظرف راست نیاز داریم و ظرف چپ این کاستی را جبران خواهد کرد. کفه راست آن‌قدر پایین خواهد رفت تا تمام محتویات کفه چپ را خالی نماید، راهی بدون بازگشت. این‌بار با ریختن یک استکان آب در ظرف چپ نمی‌توانیم ضایعه را جبران نموده، تعادل را بازگردانیم، هر چقدر یارانه هم بدهیم تأثیری ندارد، ظرف راست آن‌قدر پایین رفته که هر چه در ظرف چپ بریزی می‌مکد! اقتصاد انباشت‌سرمایه یعنی این.
نظام اقتصادی «انباشت‌محور» چنین وضعیتی دارد. همان ظرفی‌ست که همه آب‌ها را می‌مکد و سنگین‌تر می‌شود. انباشتگی سرمایه چنین خاصیتی دارد اصلاً.
می‌پرسیم چرا یک میلیون بسپری دوبرابر وام داری، یک میلیارد بدهی صد برابر؟! پاسخ را این مثال بهتر روشن می‌نماید، مثال «قپان». وقتی تکیه‌گاه ترازو را وسط می‌گرفتند، یک کیلو سنگ ترازو تنها یک کیلو گندم را بلند می‌کرد، امروز اما نظام اقتصادی به تعادل قپانی رسیده، تکیه‌گاه را به کناری کشانده، از وسط برداشته، امروز تعادل حاصل می‌شود، ولی درست وقتی همه‌چیز متعادل به نظر می‌رسد، می‌بینی که یک گرم سنگ ترازو توانسته یک کیلو گندم را بالا ببرد، به مدد افزایشی که در بازوی کار به دست آورده و از ترازو اهرمی نامساوی ساخته است.
یک میلیارد در طول بازوی کارگر اهرم ضرب می‌گردد و اثری که در اقتصاد دارد، بیش از اثری‌ست که هزار تا یک میلیون می‌توانستند ایجاد نمایند. این راز نظام کاپیتالیسم یا همان نظام «انباشت‌محور» است؛ راز توسعه ناگهانی اقتصادی غرب و این همه فن‌آوری‌های به دست آمده از نظام کارخانه‌ها که در این فضا عمل می‌نمایند و به افزونه جیم وابسته‌اند.
شهرام جزایری و بابک زنجانی و امیرمنصور آریا از معدود کسانی بودند که این معادله را شناختند و به خوبی از آن استفاده کرده، پله‌های ترقّی را تصاعدی و شتاب‌دار طی نموده، شگفتی همگان برانگیختند. تورّم محصول جبری چنین نظام‌هایی‌ست که البته در کشورهای توسعه‌یافته «صادر» می‌‌گردد و کمتر خودنمایی می‌کند.
کلام ما این بود که به ضرورتی به حاشیه رفت؛ نظام سرمایه‌داری که بهتر است آن را نظام «انباشت‌محور» بنامیم، حقّه‌ای در خود دارد که ما را بدان فریفته؛ پرداخت ناهماهنگ دستمزد. به این بهانه که یک‌ساعت کار مدیر بیش از یک‌ساعت کار کارمند سودآور است و سازمان بیشتر از آن منتفع می‌شود. چون سهم تأثیر مدیر بیشتر است، بازار کار تقاضایش برای مدیر خبره بیشتر است، طبیعی‌ست که دست نامرئی پشت سر بازار به کار آمده، نرخ دستمزد وی را ارتقاء بخشد. اما کارمند تا دلت بخواهد هست، عرضه بیش از تقاضا، باز هم بازار تعیین‌کننده نرخ دستمزد… نتیجه این می‌شود که مشاهده می‌کنید؛ فساد اداری، جزئی غیرقابل حذف از مدیریت سازمان.
مراجعه به تواریخ نشان می‌دهد نخستین فردی که تفاوت پرداخت‌ها در نظام اسلامی را عُرف کرد عمر بود. او درآمدی که از گسترش مرزهای نظام اسلامی عاید می‌شد را به صورت نابرابر تقسیم می‌کرد؛ حتی برای فرزند خود بیش از خود در نظر گرفته، به همسران پیامبر و استانداران و گروهی از امویان پرداخت‌های نامتعارف و ویژه داشت.
فساد اخلاقی پدید آمده از فاصله طبقاتی از طلحه و زبیر آدم‌هایی ساخت که شورش جمل را راه بیاندازند، اصحاب رسول خدا (ص) که سابقه روشن جهادی و انقلابی داشتند، زیرا مساوات امیرالمؤمنین (ع) در پرداخت را برنتافتند، از عادت به فاصله طبقاتی. درگیری معروف عایشه همسر رسول خدا (ص) با عثمان نیز سر همین کاهش مواجبی بود که عثمان برای همسران پیامبر (ص) در نظر گرفت.
نتیجه یک کلام بیشتر نیست؛ تا شکاف طبقاتی حذف نشود، حقوق و دستمزد مساوی نشود، ضریب جینی صفر نگردد، هر سازمانی در هر جایی از دنیا که باشد، حتی اگر مؤمن‌ترین مؤمنان در آن تصدّی‌گری نمایند، دیری نخواهید پایید که بدترین‌شان بر بهترین‌شان مسلّط خواهند شد و دنیاپرستان امور سازمان را به دست خواهند گرفت و این نتیجه قهری فاصله طبقاتی ناشی از پرداخت دستمزدهاست.
فاصله طبقاتی باشد، نه سوسیالیسم کمونیسم با حقوق برابرش، اما نه ناشی از این تفاوت‌ها، که ناشی از تفاوت زحمت‌ها و تلاش‌ها. هر که بیشتر بکارد باید بیشتر درو کند و هر که بیشتر کار کند، بیشتر دستمزد بگیرد. معیارها باید عوض شود.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
آسیب فعالیت فرهنگی 6 + سه شنبه 96 فروردین 29 - 10:0 صبح

جمع‌بندی آسیب‌ها
قرار بر کوتاه‌نویسی بود و اکنون می‌بینم مطلب فراوان شده، خلاصه می‌کنم تا درکش آسان کرده باشم.
سلطه اقتصاد «انباشت‌محور» (کاپیتالیسم یا سرمایه‌داری)
مهم‌ترین فریبی که اقتصاد سرمایه‌داری متوجه نظام ما نمود، اقناع دروغین برای ایجاد تفاوت در پرداخت حقوق‌ها میان سطوح مختلف کارمندان بود. دلایل عدیده آوردند و ما را راضی کردند که باید چنین کنیم، باید وزیر از معاونش بیشتر حقوق بگیرد و او از مشاورش و او از مدیر کلّش و او از مدیر اداراتش و او از معاونان ارشدش و هلمّ جرّا تا برسی به کارمند جزء، او که باید پایه حقوق را بگیرد، کف حقوق دریافتی در سازمان را و نه بیشتر.
این‌که «گروه» درست کردند و «پایه حقوق» و گروه رئیس‌جمهور را 20 قرار دادند و وزرا و وکلا را 18 و آوردند پایین تا برسند به یک. این‌ها فریب بود. چه فریبی؟!
فریب این است که وقتی بالاتری حقوق بیشتری بگیرد، رقابت در پایین‌دست ایجاد می‌نماید و این رقابت لاجرم به بالارفتن فردی منجر خواهد شد که حاضر باشد از خیلی چیزها برای دستیابی به سطح بالاتر بگذرد و دقیقاً خطر در همین‌جاست.
نظام سرمایه‌داری که بهتر است آن را نظام «انباشت‌محور» بنامیم… آن‌طور که آدام اسمیت این نظام را توصیف می‌نماید، شاخص اصلی تفاوت آن با سایر نظام‌ها اصالت سرمایه نیست، بلکه اصالت «انباشت سرمایه»‌ است. نظام اقتصاد اسلامی نیز برای سرمایه ارزش قائل است و به آن بها می‌دهد. سرمایه منفور نیست. آن‌چه کاپیتالیسم را ویرانگر ساخته، معادله شگفت «انباشت سرمایه» است.
همین مطلب هم مورد توجه شهید مطهری قرار گرفت، اشتراک لفظی دو «سرمایه»؛ در اسلام و غرب، که ما را فریفته بود و معادلات نظام سرمایه‌‌داری را سازگار با اقتصاد اسلامی تعبیر می‌کرد. شیخ شهید فهمید که این سرمایه با آن سرمایه اساساً تفاوت دارد و آن‌گاه که مطالبی از ایشان در همین خصوص منتشر شد، در روزنامه، به بلوا کشید و مخالفت‌ها سربرآورد.
کشف مهم اسمیت همین بود، این‌که اگر فردی فلان مقدار سرمایه داشته باشد و با آن بتواند یک تن گندم تولید کند و فرد دیگر هم همان مقدار سرمایه داشته و قهراً او هم یک تن گندم بدرَود، اگر سرمایه‌ها روی هم بریزند و بشود دوفلان سرمایه، این اشتباه است که گمان کنیم حالا دو تن گندم تولید می‌شود، بلکه حالا سه تن گندم تولید خواهد شد! یعنی:
الف سرمایه = ب کیلو گندم، اما 2 * الف سرمایه = ( 2 * ب ) + ج کیلو گندم.
تمام رمز و راز نظام سرمایه‌داری در همین مقدار جیم است. مقدار افزونه‌ای که از «انباشتگی» پدید می‌آید و نه از «جمع جبری» مقادیر.
اقتصاددانان این افزونه جیم را ناشی از تسهیلاتی می‌دانند که در کار پدید می‌آید، این‌که ابزارهای جدید ساخته می‌شود، در پرتو انباشتگی سرمایه، این‌که نوآوری می‌شود و فن‌آوری می‌آید و امروز این‌که در حقیقت «ربا» کمک می‌کند، اعتباری می‌شود برای وام‌های بیشتر از بانک‌ها.
تصوّر کنید فرد الف یک میلیون تومان پول دارد و بانک با احتساب چنین سپرده‌ای به او دو میلیون تومان وام می‌دهد، یعنی تا این حدّ به وی اعتماد می‌نماید. اگر همین نسبت را حفظ کنیم، فرد ب نیز که یک میلیارد تومان پول دارد، باید بتواند تا سقف دو میلیارد تومان تسهیلات بانکی دریافت نماید. در حالی‌که قضیه خیلی تفاوت می‌نماید و ناگهان می‌بینیم بانک در معادلات خود «نمایی» عمل کرده، صد میلیارد تومان وام در اختیار وی می‌نهد. از چه روی؟!

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   86   87   88   89   90   >>   >

دوشنبه 04 تیر 2

امروز: 1,060  بازدید

دیروز: 1,382  بازدید

کل: 4,744,195  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد 4,744,195 بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X