سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

[ و به پسرش حسن فرمود : ] پسرکم چیزى از دنیا بجا منه چه آن را براى یکى از دو کس خواهى نهاد : یا مردى که آن را در طاعت خدا به کار برد پس به چیزى که تو بدان بدبخت شده‏اى نیکبخت شود ، و یا مردى که به نافرمانى خدا در آن کار کند و بدانچه تو براى او فراهم کرده‏اى بدبخت شود پس در آن نافرمانى او را یار باشى و هیچ یک از این دو در خور آن نبود که بر خود مقدمش دارى . [ و این گفتار به گونه‏اى دیگر روایت شده است که : ] اما بعد ، آنچه از دنیا در دست توست پیش از تو خداوندانى داشت و پس از تو به دیگرى رسد و تو فراهم آورنده‏اى که براى یکى از دو تن خواهى گذاشت : آن که گرد آورده تو را در طاعت خدا به کار برد پس او بدانچه تو بدبخت شده‏اى خوشبخت شود ، یا آن که آن را در نافرمانى خدا صرف کند پس تو بدانچه براى وى فراهم آورده‏اى بدبخت شوى و هیچ یک از این دو سزاوار نبود که بر خود مقدمش دارى و بر پشت خویش براى او بارى بردارى ، پس براى آن که رفته است آمرزش خدا را امید دار و براى آن که مانده روزى پروردگار . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
طلاق بمعروف + چهارشنبه 91 شهریور 15 - 9:57 عصر

در ادامه بحث از پیامک‌های ارسالی بودیم
که این را پرسیدم:
- چه حرف‌هایی هنگام طلاق به زنت زدی که در این پیامک به آن‌ها استناد می‌کند؟
«می‌خواستم بمعروف عمل کرده باشم»
اشاره به آیه‌ای از قرآن کرد
که خداوند مردان را توصیه فرموده
هنگام طلاق با زنان نیک‌رفتار باشند:
«وإذا طلّقتم النساء فبلغن أجلهنّ فأمسکوهنّ بمعروف أو سرّحوهنّ بمعروف»(بقره:231)
(و چون زنان را طلاق گفتید و به پایان عدّه خویش رسیدند، پس بخوبى نگاهشان دارید یا بخوبى آزادشان کنید)

«ایشان را از محضر تا منزل رساندم
با خودروی پدرم
در مسیر هم نه روی ترش کردم و نه تندخویی»

- چه حرفی زدی؟
«امید دادم
همان‌چیزی را گفتم که خودش در پیامکش ذکر کرده
به خدا توکل کن و اگر کاری از دست بنده هم آمد در خدمت هستم»

- واقعاً می‌خواستی بعد از طلاق هم در خدمت او باشی؟
«مسخره نکن!
فقط غرضم این بود که عمل به توصیه پروردگارم کرده باشم
و گرنه آن‌قدر از رفتارهای ناروای او در رنج بودم
که هرگز نمی‌خواستم چشمم به او بیافتد
چه برسد به یاری و کمک و این‌حرف‌ها»

اوقاتش دوباره تلخ شد
از یادآوری دروغ‌های زن در دادگاه
«آن همه دروغ و تهمت و بی‌حیایی را می‌شود فراموش کرد؟
من که نمی‌توانم
حتی اگر بتوانم ببخشم
هرگز نمی‌توانم به زندگی با چنین آدمی اندیشه کنم»

تعجب داشت
اما نه از او
می‌شناختمش
راست می‌گفت
او می‌توانست با تمام کدورتی که از یک آدم دارد
باز هم با مدارا رفتار کند
چنان که چهار سال کرده بود

در حال بحث بر سر این پیامک زن:

26/1/1391 - 20:58
یادته موقع طلاق چه حرفهایی بهم زدی:توکلت به خدا باشه و منم هستم کاری داشتی درخدمتم! پس کجایی؟چرا صدامو نمیشنوی؟!

- حالا به نظرت چه قصد داشته از این پیامک؟
«توقع نابه‌جا
هنوز نفهمیده آن‌چه در هنگام طلاق گفته شده
عمل به معروف بوده
نه کلامی که برخاسته از قلب باشد
من فقط برای این‌که خدا را راضی کنم، با مهربانی سخن گفتم
و گرنه چگونه می‌شود از درون نفرت، عشق زایید؟»

- بس است!
داشت بحث را به عرفان می‌کشید
مرز بین عشق و نفرت
از تیزترین تیغ‌های مباحث شناخت است
شناخت روح انسانی
و حتی فیزیولوژی تماماً مادّی بشری

- اما انگار مطلقه زود به نادرستی توقع خود پی‌برد؟
«بله، تقریباً در کمتر از ده روز
وقتی که این پیامک را ارسال کرد»

4/2/1391 - 17:26
باید تنها بزرگ کردن بچه های تو رو باور کنم!تو دیگه برنمی گردی!هرگز!

برگشت را به زوج نسبت داده
با این‌که خود زندگی را ترک کرده! :)

«بچه‌ها آن روز پیش او بودند»

بچه‌ها را پس از یک‌سال که نزد شوهر رها کرده بود
گرفت و یک‌سالی نگهداشت
اخیراً البته دوباره به نزد شوهر بازگردانده
«با مأمور آمد برد
با ساک هم آورد انداخت دم در و رفت!
با بی‌احترامی تمام به ارزش‌های انسانی فرزندان!»

زنگ زده بود
در را که باز کردند دیدند ماشین حرکت کرد و رفت
بچه‌ها جلوی در بودند!
قصه تلخی که در این پست به آن اشاره کردم.

چند قسمت بیشتر نمانده
تا تمام بحث حول پیامک‌ها را بنگارم
رو کردم و گفتم:
رویت سفید برادر، سرت را بالا بگیر که نه در طول زندگی کوتاهی کردی و نه در هنگام طلاق.
خدایت جزای خیر دهاد!

مطلب مرتبط:
 این همه پیامک!؟


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
شوهر ِ ضد انقلاب + شنبه 91 شهریور 4 - 4:33 عصر

باز هم قصه آن زوجه مطلقه است
و تهمت جدیدی که به مرد زده
«مرا ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه نامیده!»
- چرا؟! چه گفتی که ضد انقلابت پنداشته و آیا چیزی علیه رهبری از دهانت بیرون آمده؟!
«نه اخوی!
پدرش را حاقّ انقلاب می‌داند و ولایت فقیه را در خط پدر او بودن می‌شناسد»

عجیب است و باور نکردنی
ولی حقیقتی است کتمان‌ناپذیر
زوجه پیامک زده و شوهر را کسی دانسته که از انقلاب دست کشیده است
از رهبری دست کشیده است
چرا؟
زیرا از پدر مقدّس دست کشیده!
- پدر مقدّس؟!
«می‌دانی که این هفت فرزند
پدر را چون بت می‌پرستند»
قصه‌ای است که در پدرپرست توضیح داده بودم
«یادت هست همسایه‌شان آنان را مفتون پدر می‌نامید»

راست می‌گفت
قصه عجیبی است
اما از آن عجیب‌تر:
زوجه مطلقه حاضر شده از انقلاب دست بکشد
از رهبری دست بکشد
همه را رها کند تا دوباره به زندگی با شوهر سابق باز گردد
و مادری فرزندانی که رها کرده از سر گیرد!

- چه گفت؟
«پیامک‌های بسیاری زد، از جمله این...»

30/5/1391 - 17:08
«... درحال حاضر آبرویم انقلاب وآقاوفرهنگستان وپدرم هست،که حاضرم باشما که ازاینهادست کشیدیدزندگی کنم! ...»
[همه پیامک‌ها را داد که به زودی در وبلاگ می‌گذارم برای عبرت] 

- حالا واقعاً از این‌ها دست کشیدی؟ ؛)
«دقت کن اخوی!
انقلاب و آقا و فرهنگستان را به پدرش می‌شناسد
من پدر او را یک منحرف خطرناک در عرصه اندیشه می‌دانم
جزوه‌ای که در تشریح مغالطات او نوشته‌ام را که خوانده‌ای
پس من ضد انقلابم،‌ چون با پدر او مخالفم. همین!»

- آری! اما قضیه فرهنگستان چیست؟
مگر پدرش را از فرهنگستان بیرون نیانداختند و ورود خود و پیروانش را ممنوع نکردند؟!
«کردند! ولی می‌دانی که...»

آری می‌دانستم
پدرش فرهنگستان را یک مفهوم می‌دانست
و خود را ولی فرهنگی
و تنها مسئول فرهنگستان
و جانشین ولی قبلی
و معتقد بود سلسله ولات فرهنگی باید حافظ آن مفهوم باشند
مأموریتی که به او واگذار شده بود
وقتی در صحرای عرفات
خبر رحلت استاد را شنید!
اما اشتباه می‌کرد
یادم هست پسر استاد جواب خوبی داد:
«پدرم دو چیز بر جای گذاشت: مفهوم و سازمان»
هر دوی این‌ها داخل در عنوان فرهنگستان هستند
کسی که قدرت تفاهم ندارد
یا باید تسلیم اندیشه برتر شود
آن‌چه که توانسته تفاهم ایجاد کند
و یا...
اگر متکبّر باشی و خودشیفته
معلوم است که باید منزوی شوی
باید کنار بکشی و برای خود یک سوراخ، یک غار پیدا کنی
و در فضای موهوم ذهن خود
تصور کنی - فقط تصور - که اندیشه‌ای برتر داری
و قدرت تفاهمی شگرف
که چون برادران یوسف حق تو را خورده‌اند
و موسی به خضر ِ راه تن نداده
امروز به این انزوا دچار شده‌ای...!
انحراف این است برادر... انحراف در ساحت اندیشه!

هنوز نوار صحبت پدر آن مطلقه را دارد
وقتی با جسارت تمام فریاد می‌زد:
«توی این انتخابات همه اشتباه کردن [انتخابات سال 84] همه مراجع و همه دانشگاهی‌ها، فقط دو نفر درست فهمیدن؛ یکی آقا، یکی من [در این‌که بین آقای فلان و آقای بهمان کدام را انتخاب کنند!]»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
اکسس اینترنتی + شنبه 91 مرداد 28 - 4:43 عصر

سال 1379 - به نظرم - بود که دفتر مطالعات و تحقیقات زنان یک نرم‌افزار گران‌قیمت خرید
نام آن «دسترس» و ساخت شرکت گام‌الکترونیک
یک میلیون و خرده‌ای هزینه شده
نسخه تحت شبکه
البته بنده در جریان خرید آن نبودم
ظاهراً مسئول مؤسسه با یکی از بزرگان رایانه در قم مشورت کرده، به این نتیجه رسیدند
هدف هم در اختیار داشتن ابزاری برای مدیریت کتابخانه

نرم‌افزار را تحویل من دادند
نتوانستم نصب کنم
چرا؟!
دو نرم‌افزار بود؛ یکی روی سرور
مرتبط با قفل سخت‌افزاری
دیگری روی هر کلاینت
ولی کار نکرد
تلفنی از شرکت کمک گرفتم
نشد که نشد
با دلفی نوشته بودند
سرور را زدم زیر بغل و رفتم تهران
یکی دو ساعتی ور رفتند تا راه افتاد
کلّی IP و این چیزها ست کردند روی سرور
و دستوراتی برای gateway در کلاینت
و نصب بعضی ابزارهای شبکه که در حالت عادی استفاده‌ای ندارند
خلاصه درست شد

اما...
حالا باید خودمان بانک اطلاعات می‌ساختیم، فرم و ...!
متوجه وجه تسمیه‌اش شدم
مشابه اکسس بود (Microsoft Access)
نام هم ترجمه شده از همان

اما...
بسیار پیچیده
کار کردن با آن دشوار بود
یک بانک اطلاعات درست کردم برای کتابخانه
فرم ساختم و عناصر داخل فرم را
درست مانند آن‌چه در اکسس عمل می‌کنیم
کنار هم چیدم و تحویل مسئولین کتابخانه دادم

ولی...
نتوانستند
نتوانستند از آن استفاده کنند
این نرم‌افزار عملاً بلااستفاده ماند!

مشکل از کجا بود؟!
اصل ایده بسیار جالب است
اکسس هم واقعاً ابزار خوب و کارآمدی است
بسیار عالی است
ولی... نه برای استفاده یک فرد عادی
فقط یک اکسپرت می‌تواند با اکسس کار کند
مگر این‌که ابزارها را بسازد
و محصول آماده را تحویل کاربر عادی دهد
بسیار آماده...

اما چرا خاطره‌گشایی از گذشته؟!
الغرض...
در تمام این سال‌ها
با سفارشاتی مواجه می‌شدم از مؤسسات گوناگون
که پژوهش‌های‌شان جا و مکان نداشت
آواره...
Word، Excel، Access
و حتی زرنگار و گاهی Notepad...!
این است که برای تولید هر نرم‌افزاری
در مرحله پژوهش هم باید ابزاری می‌نوشت
آن‌که پروژه برنامه‌نویسی نرم‌افزار را بر عهده گرفته بود

«سامانه مدیریت اطلاعات پویا» را بر این اساس طراحی کردم
ابزاری برای ساماندهی هر بانک اطلاعاتی
که به سادگی:
بانک بسازید
فرم بسازید
فیلد بسازید
کاربر بسازید
دسترسی کاربر را تعیین کنید

و بدون معطلی:
ورود اطلاعات نمایید
ویرایش کنید
گزارش بگیرید
طبقه‌بندی‌های متنوّع موضوعی و غیرموضوعی بسازید
رکوردهای اطلاعات در تمام بانک‌ها را به طبقه‌بندی‌ها متصل کنید
متادیتا یا همان اطلاعات پایه ایجاد کنید
از تمام بانک‌ها بر اساس طبقه‌بندی‌ها گزارش بگیرید

و از همه مهم‌تر:
می‌توانید بانک‌ها را به هم متصل کنید
مثلاً فیلد پدیدآورنده یک کتاب را از بانک اشخاص انتخاب کنید
و کتاب‌ها را به بانک ناشرین متصل کنید

آن‌چه که در اکسس لوک‌آپ گویند.

اگر نرم‌افزاری می‌یافتم که این کارها را به این سادگی انجام دهد
هرگز وقت خود را برای نوشتن این ابزار نمی‌گذاشتم
ولی ندیده بودم
و ندیده‌ام
اگر شما دیدید، حتماً خبر دهید!

امکانات دیگری هم فهرست کرده‌ام
که به آن بیافزایم
که اگر فرصت شد، کم‌کم...
اما آن‌چه اکنون در اینترنت برای نمایش گذاشته‌ام
در نشانی pdmdemo.ir (با گران شدن هاست دیگر تمدید نکردم و این دمو حذف شد!)
قابل استفاده است و کار راه‌انداز
یک نسخه از آن را می‌توانید در نشانی IUECIS.ir ملاحظه فرمایید
بیش از 23 هزار رکورد اطلاعات در آن وارد شده
در قالب 13 بانک اطلاعاتی مرتبط با هم.

امید این‌که در نامه اعمال ثبت شود و جزء باقیات صالحات محسوب گردد
که غیر آن اگر باشد موجب خسران عظیم است.

پ.ن.
فیلم‌های معرفی نرم‌افزار را می‌توانید در هر کدام از نشانی‌های ذیل مشاهده بفرمایید:

http://movashah.id.ir/help

https://www.aparat.com/v/zo7qE?playlist=280363


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
احضاریه جدید + سه شنبه 91 مرداد 24 - 6:40 عصر

«دو دادخواست، دو شکایت، دو احضاریه»
زنگ زدم قبولی طاعات و عبادات بگویم
چه خبر که گفتم
از احضاریه‌های جدید خبر داد!
«دو هفته پیش پیامکی از دادگاه به دستم رسید
که در فلان تاریخ حاضر شو در شعبه 21»

- تو چه کردی، رفتی؟
«می‌دانی که
عهد کرده‌ام
قسم خورده‌ام
هرگز پایم را به دادگاه نمی‌گذارم»

- حتی اگر نرفتنت به ضررت باشد؟
«حتی...»
- موضوعش چه بود؟
«نمی‌دانم
ولی رأی غیابی صادر شد»

- چطور؟
«شنبه این هفته یک پیامک آمد
نوشته بود رأی پرونده شماره فلان صادر شد»

- رأی چه بود؟
«چه می‌دانم!
من این سر کشور ایران
دادگاه آن سر کشور
از کجا خبردار شوم
مثلاً مفقودالاثر هستم ها...!»
:)

«اما جالب قضیه امروز ظهر است»
- چه خبر شده؟
«یک پیامک جدید»
- این‌بار جه؟
«یک شکایت دیگر
یک دادخواست جدید
یک شماره پرونده جدید
این‌بار البته شعبه 23»

- می‌روی؟
«شوخی می‌کنی؟!»

گویا بی‌کار است این زوجه مطلقه
هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شود
سری به دادگاه می‌زند
ببیند آیا شکایت جدیدی می‌تواند علم کند یا نه!
رأی شعبه 21 تازه صادر شده
هنوز کاراکترهای پیامک آن خشک نشده
از شعبه 23 احضار شده!

نیاز به دلداری نداشت
می‌گفت به چیزی نمی‌گیرد
جایی که هست مطمئن بود
«دستشان به من و فرزندانم نمی‌رسد این‌بار!
دیگر تمام است
تمام نشانی‌ها و تلفن‌هایی که از من دارند خالی کردم
بگذار بگردد!»

وقتی پرسیدم: صحیح است از دادگاه فرار کنی؟!
«قانون که سر جایش نباشد
شاخ را که به سر الاغ نصب کنند
هرج و مرج فضا را انباشته کند
صدر به ذیل بیاید و ذیل به صدر برود
پالان را که سر و ته ببندند
قورباغه که ابوعطا خواند
بفهم آب دارد سر بالا می‌رود!
آنارشیسم را که با دموکراسی نمی‌توان علاج کرد
اتوریته می‌خواهد!»

- اگر با آجان بیایند و بگیرند؟
«بالاتر از سیاهی که رنگی نیست، هست؟!»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
پنج ماهی بحرین! + شنبه 91 مرداد 21 - 12:0 عصر

برایم سؤال بود
این جزیره کوچک
یک ذرّه زمین که بیشتر نیست
چرا این‌طور می‌کنند امرای نابه‌کار عربستان
یک‌هو همه متّفق شده‌اند که هیچ تغییری در حکومت آن حاصل نشود
ولو قتل عام بشود!

یک سر رفتم گوگل‌مپ
تنها بخش کوچکی در شمال آن مسکونی است
بقیه را که نگاه کنی
چیزی جز چند جاده نمی‌بینی
و زمین‌های بایری شبیه بیابان...
اما نه...
انگار آن پایین چیزی هست...
در ضلع جنوب شرقی بحرین
از فاصله دو کیلومتری نگاه می‌کنم:

بله، پنج ماهی و شش میگو دیده می‌شود!

در دوبی دیده بودم
جزایری که انسان می‌سازد
با ریختن شن و ماسه در دریا...
یک طرح کره زمین
و دو تا نخل بزرگ در دوبی
اما در بحرین
در کشوری این‌چنین کوچک
یک کیلومتر جلوتر...
اکنون فاصله‌ام تا سطح زمین یک کیلومتر است:

یک چیزهایی در جزیره‌های ساختگی پیداست
باز هم جلوتر می‌روم
فاصله‌ام صدمتر است الآن...
آ... نگاه کن...

شبیه یک دهکده است
شباهت زیادی به همین دهکده‌های ویلایی شمال دارد
خیابان و پارک و درخت و ...
انگار خانه‌هایی هم دارد
از نزدیک‌ترین فاصله‌ای که می‌توانم نگاه می‌کنم
بیست متر فاصله تا سطح زمین:

انگار هنوز خالی از سکنه است
هنوز بخش‌هایی در حال ساخت است
یک پل...
پل که چه عرض کنم
یک اتوبان بسیار طویل هم در غرب بحرین ساخته‌اند
بحرین را به عربستان متصل می‌کند
مستقیم و بدون هیچ واسطه

حالا بهتر  می‌فهمم حال و روز شاهان عرب را
در دفاع از حکومت جائر بحرین
می‌خواهند تغییر نکند
زیرا به نظر می‌رسد:
سلفی‌های عربستان تفریحات خفن‌شان را در جنوب بحرین انجام می‌دهند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
فیس و افاده اولین + جمعه 91 مرداد 20 - 12:0 عصر

فیس و افاده‌ها
همیشه مال ِ فرزند اول است
بهترین پستونک‌ها
جغجغه‌های عجیب و غریب
انواع و اقسام پیشبند‌ها
وسایلی که هرگز تصوّرش نیز برای فرزندان بعدی ممکن نیست
چه برسد به استفاده‌اش!
فرزند اول
حتی برای بیرون آوردن تراوشات بینی خود
ابزار مخصوص دارد!
و خیلی چیزهای دیگر...
یک سیسمونی مفصّل...

اما فرزند دوم بسیار کمتر
به سومی که می‌رسد...
خودش بزرگ می‌شود
هیچ ادا و اطواری ندارد وسایل نگهداری‌اش!
نگهداری هم ساده‌تر می‌شود
اساساً «هوس فرزندداری» می‌خوابد انگار!

این را امروز توجه کردم
وقتی پسر کوچکم غذا را روی لباسش ریخت
و من به سادگی
با یک دستمال آن را تمیز کردم
دفعتاً یادم افتاد
چه فیس و افاده‌هایی برای فرزند اول داشتم
بدون پیش‌بند اصلاً غذا نباید می‌خورد...
وقتی کوچک بود و
غذا خوردن استقلالی را
پله‌پله تجربه می‌کرد!

به زندگی خود هم نگاه کنیم
جز این نیست
همه تشریفات زندگی ما چنین است
فقط ادا و اطوار است
اصلاً کارآمدی مهمی ندارند
فقط تصوّر می‌کنیم
- فقط تصوّر -
که در زندگی بدان‌ها نیاز داریم
خیلی‌ها را می‌شود دور ریخت
خیلی‌ها را می‌شود نخرید
خیلی‌ها را حتی می‌شود تولید نکرد
خیلی‌ها را می‌شود

برای همیشه از تاریخ زندگی بشر پاک کرد...

استفاده از تجمّلات زندگی
و اصطلاحاً «فضول ِ معاش»
فقط یک «هوس کودکانه» است
مثل همان هوسی که برای اولین فرزند داریم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
به من ربطی ندارد! + پنج شنبه 91 مرداد 19 - 7:32 عصر

ناخن‌هایم را با قیچی می‌گیرم
تماشا می‌کند
می‌پرسم: می‌خواهی ناخن‌های تو را هم با قیچی بگیرم؟
می‌گوید: نه! دستم را می‌بـُرد!
لبخند می‌زنم و می‌گویم: نگران نباش، بابا بلد است چطور بگیرد که نبُرد.
جواب دندان‌شکنی می‌دهد:
«اگر بـُرید به من هیچ ربطی نداره‌ها...»

کودک است
و نمی‌فهمد اگر ببـُرد
خودش باید درد بکشد
اگر به او ربط ندارد
به که دارد؟!

گناه که می‌کنیم
خودمان را داریم نابود می‌کنیم
ولی چه کودکانه...
می‌گوییم: به ما چه ربطی دارد...؟ چرا حرام است؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
راه حل ساده کودکانه + چهارشنبه 91 مرداد 18 - 12:18 عصر

ماشین‌هایش را چیده‌ام کنار هم
با ماشین بزرگ‌تر
از دور می‌زنم

و او می‌خواهد بزند
ماشین را هل می‌دهد و رها می‌کند
از فاصله دو متری
به ماشین‌های کنار هم چیده شده اما اصابت نکرد

راه حلی پیدا می‌کند
ماشین بزرگ را بر می‌دارد
به فاصله بیست سانتی‌متری می‌برد
ماشین را هل می‌دهد
ماشین بزرگ به ماشین‌های کنار هم چیده شده برخورد کرد
شادی می‌کند
خود را برنده مسابقه می‌داند
و اصلاً احساس نمی‌کند تقلّب کرده است!

جرا؟!
زیرا او یک کودک است
و رفتارهایش
از الگوریتم‌های بسیار ساده‌ای تبعیت می‌کند
و درک اندکی دارد!

رفتار بعضی آدم‌ها هم این‌گونه است...
وقتی خیانت و تقلّب می‌کنند
و خیال می‌کنند
- فقط خیال می‌کنند -
برنده شده‌اند!
چه بچه‌گانه...!؟


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
فردگرایی و تجرّد؛ آینده جامعه + شنبه 91 مرداد 14 - 2:57 عصر

تماس‌های زیادی با من گرفته می‌شود
در سال‌های اخیر
پیغام‌ها و پیامک‌ها
در موارد کثیری
دخترانی که پسران مؤمن برای ازدواج می‌جویند!

ابتدا تلاش می‌کردم،
در معرفی دوستان مجرّدی که می‌شناختم
البته
وقتی تماس تلفنی است
چگونه می‌توان اعتماد نمود
و چگونه می‌توان تناسبات را بررسی کرد
چگونه می‌توان معرفی درستی داشت
ولی
در هر صورت معرفی‌هایی صورت گرفت
اگر چه ثمره‌ای برای تماس‌گیرندگان حاصل نشد

چند وقت پیش امّا
تماسی از شهرستانی
دختری که چونان دیگران
پسری مؤمن برای ازدواج مطالبه کرد
و مرا به عنوان فردی معتمد
که معرّف باشم

در جواب ماندم این‌بار
سن دختر کم بود
فرد مناسبی نیافتم
و هر چه پاسخ سربالا می‌دادم
که در چنته ندارم
آن‌چه شما را شاید
دست بردار نبود که نبود!
تصمیم گرفتم از دوستی کارشناس سراغ بگیرم
راه حلی بپرسم و ببینم این جامعه را چه می‌شود
چرا این‌قدر تماس‌های دختران برای یافتن شوهر مناسب
پسری که مؤمن باشد و چشم و دل پاک
زیاد شده است
آن هم در این سال‌های اخیر

مشاور خانواده است
روانشناس
برای بهزیستی کار می‌کند
و چند مرکز و مؤسسه دیگر
آن‌قدر پاسخ به پرسش‌های دختران و پسران داده
در مقوله ازدواج
مثل یک انبار باروت می‌ماند
کافیست باء بسم‌الله را بگویی
اطلاعات بسیار زیادی را بر سرت می‌کوبد
بدون نفس کشیدن و یک‌سره
بخشی از دوران طلبگی را رفاقت داشتیم
بسیار نزدیک و همکار
رفاقت را بهانه ارتباط قرار دادم
تماس گرفتم و راهنمایی خواستم

«تمایل پسرها برای ازدواج به شدّت کاهش یافته
بحران ِ یافتن شوهر برای دختران است»
این جمله را گفت و هزار مطلب در حاشیه آن
بمبی بود که در سرم ترکید
حقایقی را از بررسی‌های خود بیان کرد
راز تلفن‌های زیادی
که او نیز در مراکز مشاوره‌ای که با آن‌ها همکاری داشت
هر روزه و هر ساعت پاسخ می‌داد
«شوهر پیدا نمی‌شود!»

باقی قضیه را خود در ذهنم ترسیم کردم
وقتی مقاله‌هایی را در اینترنت دیدم
و مصاحبه‌هایی
دخترانی که تجرّد اختیاری طلب می‌کردند

روزی که توقّع دختران بالا رفت
و زندگی بر مردان ِ زن‌دار دشوار گشت
و هزینه و مخارج دختران
سرسام‌آور شد
از هزار تجمّل و زیاده‌خواهی که بر فرهنگ زن‌داری چیرگی یافت
دادگاه‌ها که حق را به زن‌ها دادند
و کفه ترازو را به سمت آنان چرباندند
قوانینی بشری که خود را از قوانین الهی برتر پنداشتند
انسانی که گمان کرد صلاح جامعه را از خدایش بهتر می‌شناسد
از همان ایام
انتظار چنین روزی را می‌شد داشت
پسرها دارند عقب می‌کشند
پسرها راه‌های میان‌بری یافته‌اند
و اگر این روند ادامه پیدا کند
دختران جامعه ما که کوتاه نخواهند آمد
از حقوقی که تصوّر می‌کنند ازدواج برای آنان به ارمغان می‌آورد
بر سرسختی خود که باقی بمانند
که به نظر می‌رسد همه‌شان می‌مانند
به زودی گپ و شکافی بزرگ
آمار ازدواج را خواهد شکست
بین پسران و دختران

و در آن روز
تصوّر می‌کنم
با موجی از دختران و پسرانی مواجه خواهیم شد
که تجرّد را به جای تأهل برمی‌گزینند!
و این یک آسیب اجتماعی بزرگ به نظر می‌رسد، در انتظار ما...!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
برنامه نویسی تربیت کودک + یکشنبه 91 مرداد 8 - 10:3 صبح

به نظرم تفاوتی با برنامه‌نویسی ندارد
بلکه بسی دشوارتر
اگر برنامه‌نویسی رقومی است و دیجیتال
و تمام کدها
اسمبلی اگر دیده باشی
می‌دانی در زبان ماشین همه چیز دو وضعیت بیشتر ندارد
اما کودک آنالوگ است
برنامه‌نویسی آن نیز الگوریتم‌های پیچیده‌تری دارد

تربیت مانند برنامه‌نویسی است
وقتی فرزند قهر می‌کند
وقتی جیغ می‌کشد
وقتی نسبت به یک رفتار عکس‌العمل منفی نشان می‌دهد
یا نسبت به رفتار دیگر مثبت
بر اساس الگوریتم‌های بسیار ساده‌ای کار می‌کند
کافیست دقت نمایی
وقتی این الگوریتم‌ها را یافتی
انگار زبان برنامه‌نویسی کودک را یاد گرفته‌ای
خیلی با هم فرق نمی‌کنند بچه‌ها
الگوریتم‌های یادگیری‌شان بسیار مشابه است
خیلی‌هایش هم بر اساس همان قصه «بازتاب شرطی» عمل می‌کند
هنوز آن‌قدر عقل
و اختیار
ندارند که پیچیده عمل کنند

حالا وقتی الگوریتم‌های رفتاری آنان را یادگرفتی
تازه «زبان برنامه‌نویسی کودک» دستت آمده
باید شروع کنی به کدنویسی
کد نوشتن برای تغییر رفتار

بعضی خصلت‌های بد هست که همه کودکان دارند
خودخواهی
حس مالکیت شدید همراه با بخل
احساس شخصیت کاذب برای خود و عدم پذیرش حرف دیگران
و از این قبیل چیزها

بعضی خصلت‌های بد هم مخصوص هر کودک است
یعنی
از اول که به دنیا می‌آیند بدی‌هایی را در ذات خود دارند
مثلاً یک کودک کثیف است
یعنی اصلاً از چرب و چیلی بودن و لجن‌بازی بدش نمی‌آید
احساس ناراحتی نمی‌کند انگار
لذت هم حتی می‌برد
اما یک کودک دستش به خاک بخورد
جیغش در می‌آید که باید دستم را بشورم

اول فکر می‌کردم این‌ها مربوط به تربیت‌های اولیه است
ولی الأن تصور می‌کنم
چیزی نیست که به تربیت مربوط باشد
از یک جای دیگر می‌آید
نمی‌دانم ژنتیک است یا چیز دیگر
شاید مربوط به روحی باشد که در این کودک خاص دمیده‌اند
که: سعید در بطن امّش سعید است...
در هر صورت
خصلت‌های بدی داریم که با کودک به این دنیا می‌آیند

حالا
نقش تربیت پدرانه و مادرانه من چیست؟!
من در حال برنامه‌نویسی کودکان خود هستم
خصلت‌های بد عمومی را تغییر می‌دهم
یک‌سان بین همه‌شان
جیغ‌شان را قطع کرده‌ام
گریه‌شان را کنترل کرده‌ام
دعوای سر مالکیت را تا حدّ زیادی رفع کرده‌ام
عدم پذیرش حرف بزرگ‌ترها را
حرص و ولع موقع خوردن را کنار گذاشته‌اند

و در مرحله‌ای موازی
تلاش برای تغییر خصلت‌های خاص
آن ویژگی‌های بدی که هر کدام برای خود دارد
مثلاً یکی‌شان زیاد قهر می‌کند
یکی‌شان زیادتر از بقیه ناله می‌زند
(نوعی صدای ناهنجار که نه جیغ است و نه گریه
وقتی که چیزی می‌خواهد، صدای خود را به طرز ناراحت‌کننده‌ای نازک می‌کند
معمولاً هم همراه با کوبیدن پا به زمین است!)
یکی هم اصرار دارد جلوی حرف دیگران بایستد و قبول نکند
این‌ها برنامه‌نویسی‌های خاص نیاز دارند

برنامه‌نویسی یعنی چی برای کودک؟
یعنی من بر اساس الگوریتم‌هایی که یاد گرفته‌ام
رفتاری را به خورد کودک می‌دهم
به مثابه یک ماشین
که خروجی مورد نظرم را به دست آورم
همین کار را در مهندسی اجتماعی
(البته به دانشمندان علوم اجتماعی ِ مخالف مکتب پوزیتویسم بر نخورد!)
بر روی جوامع مدعی هستند که انجام می‌دهند

روی کودک بسیار ساده‌تر است
چون الگوریتم‌های رفتاری او بسیار ساده است
دقیقاً می‌دانم:
«اگر الف آن‌گاه ب»
به همین سادگی!
قطعیت بسیار بالایی دارد وقتی از الگوریتم‌های کودک استفاده می‌کنی!
انگار واقعاً یک ماشین است.

نگویند این تحقیر انسانیت است
که کودک تا پیش از بلوغ
هنوز داخل مفهوم تکلیف نیست
که اختیار او در حدّی باشد
که رفتار او دائرمدار خیر و شر تلقّی گردد
تا کنترل رفتارش نوعی کار خبیثانه محسوب شود! :)
البته داروینی هم فکر نکنید
(که کودک را در حدّ حیوان بپنداریم!)

از تربیت نرم‌افزاری کودکانم بسیار لذت می‌برم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   116   117   118   119   120   >>   >

دوشنبه 04 خرداد 19

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X