سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

مایه توانگری خردمند، حکمتش و مایه عزّت وی قناعتش باشد . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
خاله بازی + جمعه 92 فروردین 23 - 7:23 عصر

گفتم برای عیددیدنی بروم
مدتی ندیده‌ام
برای ابراز مودّت و دوستی
و شاید دلداری و غم‌خواری!

سبزی پاک می‌کرد
لم داده و به آهستگی
با آرامش و طمأنینه‌ای وصف‌ناپذیر
شوید و جعفری تمام شده و مشغول گشنیز
پرسیدم: چیست؟!
گفت: «سبزی کوکو»
- فردا نهار کوکوسبزی می‌خوای درست کنی؟
«کوکوسبزی غذای چهارشنبه‌هاست
فردا ماکارونی
امروز مرغ سرخ کرده بودم با سیب‌زمینی سرخ‌کرده
دیروز پیتزا درست کردم
پریروز کتلت
پنجشنبه قیمه داشتیم
روز قبلش کوکوسبزی»

برایم عجیب نیست
کسی‌که همیشه درگیر برنامه بوده
بعید که خانه‌داری‌اش بی‌برنامه باشد
- کار نمی‌کنی؟! جایی مشغول نیستی؟!
اولین سؤالی که احساس می‌کردم باید بپرسم
گمان می‌کردم باید دست از تنبلی برداشته باشد و به کاری پرداخته
«کار؟! اصلاً، به فکرش هم نیستم
کار من نگهداری فرزندان است، همین
شغلم خانه‌داری است
به هیچ کاری هم در بیرون از منزل فکر نمی‌کنم»

- چرا؟!
«پرورش فرزند در کنارشان بودن می‌خواهد
تربیت تصادفی نیست
تدبیر می‌خواهد و خودش یک کار بسیار مهم»

پسرش مشغول تماشای شبکه پویا
بهترین شبکه برای کودکان
نظرش این بود:
«همین‌که بچه مشغول کارتون شود و فیلم‌ها و سریال‌های دیگر تلویزیون را نبیند
یک موفقیت بزرگ است در تربیت
حتی اگر کارتون‌ها هم مضرّ باشند»

می‌گفت دفع افسد به فاسد می‌کند به شبکه پویا
و این را خوب گزینه‌ای می‌دانست

پسرکش آب خواست
دستش در سبزی بود
بلند شدم و لیوانی اب دستش دادم
بلند گفت: «متشکرم»
خوشم آمد:
- پسر با ادبی تربیت کردی!
گمان می‌کردم کار سختی باشد
- چگونه ادب یادشان دادی؟
«بسیار ساده
هر آن‌چه خواستم انجام دهند، اول خود کردم
و هر چه ترکش را مطالبه نمودم، اول خود انجام ندادم
اگر محبت را نیز در کنارش چاشنی کنی، کار تمام است!»
معتقد بود اگر الگوی بچه‌ها والدین باشند
تربیت خودبه‌خود پیش می‌رود
فقط مراقب رفتار خود باش!
- آن‌جا که کاری را بزرگتر باید بکند و بچه‌ها نکنند؟
«توضیح باید داد و قانع کرد
اگر قانع نشد هم مقداری تنبیه لازم است»

می‌گفت:
«بچه را باید در خوف و رجا نگهداشت
جایی در آن وسط‌ها
هم بترسد و هم به بخشش امید داشته باشد
کاری که خدا با ما می‌کند!»

از این‌که با این آرامش سبزی پاک می‌کرد حرصم گرفته بود
- کار دیگر مگر نداری؟! می‌دانی چقدر جامعه منتظر توست، نمی‌خواهی خدمت کنی؟ فعالیت؟ تلاش؟ تو... چرا آخه؟!
من او را می‌شناختم
اذیت می‌شدم آن‌گونه می‌دیدمش
لبخند زد!
«خیلی دنیا را جدّی گرفته‌ای
لیس الدنیا إلا لعباً و لهواً*
آمده‌ایم امتحان بدهیم
قرار نیست اتفاق خیلی بزرگی بیافتد
قرار است فقط به تکلیف عمل کنیم
قرار نیست دنیا را تکان دهیم
قرار است با عمل صالح آخرت را آباد نماییم
چه قرص قرمز را برداری و چه آبی**
نتیجه تفاوتی نمی‌کند
فقط اتیان تکلیف
و من تکلیفم همین است»

تکلیف خود را بچه‌داری می‌دانست
به این افتخار می‌کرد و هیچ نگرانی نداشت
حتی حاضر نشد از مهد کمک بگیرد
«فرزندان باید در آغوش خانه پرورش یابند
مهد خانه نیست!»

در پایان ِ خاله‌بازی آن روز
پرسشی که در گلویم گیر کرده بود
بالاخره پرسیدم:
- نمی‌خواهی زن بگیری؟!
چندین دلیل
و قانع...
نمی‌دانم اگر حرف‌هایش را در وبلاگ بنویسم
چقدر بدآموزی خواهد داشت
گفتم: این حرف‌ها را جایی نزن
حقیقت را نمی‌شود همه‌جا گفت
گمان نمی‌کنی اگر دیگر مردان بدانند
آنان نیز به طلاق روی آورند؟!

خندید: «گمان می‌کنی طلاق دادن به همین سادگی‌ست؟! گاو نر می‌خواهد و مرد کهن!»
و ادامه داد:
«وقتی آقابالاسر نداری
رئیس که نداشته باشی
شریک اگر در زندگی نباشد
شریکی که معمولاً در جامعه ایرانی نقش سروری دارد
نقش تصمیم‌گیری
نقش برنامه‌ریزی و آینده‌نگری و همه امور سرنوشت‌ساز زندگی
او که اگر ظلم نکنی، ظلم می‌کند
حقش را نخوری، حقت را می‌خورد
دستور ندهی، دستورت می‌دهد
اگر بر او سخت نگیری، دنیا را برایت سخت می‌کند
امروز وضعیت این است
نه درگیر ظلم باش و نه پذیرنده جور
چون من اگر بیاندیشی
اصلاً مجبور نیستی چنین چیزی را تحمّل کنی!
بچه‌ها طوری تربیت می‌شوند که بخواهی
غذا طوری آماده می‌شود که مطلوب تو باشد
می‌توانی از تشریفات و مزاحمت‌های خلاف اخلاق رها شوی
از سنت‌های پوچ و میان‌تهی خلاصی یابی
همه‌چیز بدون فشار و اجبار برای متقاعد کردن دیگری...
اصلاً چرا باید زن بگیرم؟!»

- کار نکنی مخارج را چه می‌کنی؟!
«روزی را خدا می‌دهد
هر چقدر که بتوانم
گاهی سفارشاتی که از بعضی نهادها تحمیل می‌شود
بعد از نماز صبح تا وقتی که پسرم بیدار شود
به اندازه‌ای که تکلیف ادا گردد
من از کار کردن طلب روزی ندارم
روزی را خدا می‌دهد
و تا به حال کم نگذاشته الحمدلله»
- سنت پیامبر چه می‌شود؟
«سنت پیامبر(ص) نکاح است، نکاح فعلی است که انحصار در آن‌چه گفتی ندارد!»

از 88 که زنش رفت
به فریب پدر زن
تا مهر 89 یک‌سال با بچه‌داری
یک‌سال گرفتند که آزارش دهند
تیر 91 جلوی در ِ خانه‌اش گذاشتند
گاز پراید را گرفتند و رفتند
و او 9 ماه است دوباره بچه‌داری می‌کند
به قول خودش: «لذت پدری برده بودم، اکنون به لذت مادری منـّتم دادند!»

خداحافظی که می‌کردم
فقط یک جمله در ذهنم جامانده
مدام خلجان داشت و وول می‌خورد:
«ای کاش همه زن‌های جامعه ما به خانه‌داری و بچه‌داری اهمیت می‌دادند
و مهم‌ترین رسالت خویش می‌پنداشتند»

برای ساخت یک ربات
که یک صدم انسان تعادل راه رفتن ندارد
و اگر بیافتد
باید به دست بنی‌بشر از جای بلند شود
سوت و کف می‌زنند و گوش فلک را کر می‌کنند از بس روزنامه می‌زنند و تیتر اخبار می‌کنند
مادر به رایگان «انسان می‌سازد»
خلق می‌کند و در کار خدا مداخله نموده، جا پای خالق می‌گذارد
تربیت کرده و وارسته می‌سازد
به هیچش می‌انگارند و تحقیر می‌کنند
این بی‌خدایان فرهنگ‌ساز بی‌فرهنگی که امروزمان را شکل داده‌اند
غربی‌ها که در کار خودشان، چون خری در گل، مانده و وامانده و درمانده‌اند!

* اشاره به آیه «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون‏» (انعام:32)
و همچنین آیات مشابه دیگر (عنکبوت:64، محمد:36، حدید:20)

** اشاره به اولین فیلم از سه‌گانه ماتریکس (جایی‌که نئو قرص قرمز را انتخاب می‌کند و از ماتریکس خارج شده و به زایان می‌رود. در نهایت پس از ملاقات با آرشیتکت می‌فهمد که همه این‌ها تنها یک چیز بود: Another system of control و تفاوتی نمی‌کرد حتی اگر قرص آبی را انتخاب می‌نمود!)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
یوگی؛ استاد اخلاق + دوشنبه 92 فروردین 19 - 7:15 عصر

کودک بودم و خردسال
وقتی کارتون یوگی را می‌دیدم
آن روزها تنها پرنده بودن کشتی
تنوّع حیوانات و رنگ‌های به کار رفته در تصویرسازی
و دوبله قشنگ و جذاب آن
توجهم را جلب می‌کرد
چیزی انگار بیشتر از همین ظاهر نمی‌دیدم

امروز دوباره کارتون «یوگی و دوستان» را که می‌بینم
به مرحمت فرزندان خود
که اهتمام به تماشای کارتون و انیمیشن دارند و البته شبکه پویا
امروز چیزهای بیشتری مورد توجهم قرار می‌گیرد
چقدر آموزنده و اخلاقی
در یک کلام؛
یوگی یک استاد اخلاق است
یک استاد که مکرمت‌های اخلاقی را آموزش می‌دهد
و کجی‌ها و پلشتی‌های روحی را به مخاطب می‌شناساند
هر قسمتش یک دنیا حرف است
تمام سناریوها مبتنی بر تربیت روحی و اخلاقی
اخلاق رذیله را شناسایی کرده
همه را در یک‌سو نهاده
آدم خوب‌های قصه را به بدی کشانده
و در نهایت با توبه و بازگشت آن‌ها
برتری تمامی خُلق‌های حسنه را به اثبات می‌رساند
راهکار نشان می‌دهد برای هر رذیله
کاری که اساتید اخلاق بر آن اهتمام دارند

یاد پروژه‌ای افتادم که سال‌ها پیش پیشنهاد شد
«نهضت ساماندهی اخلاق اجتماعی» نام گرفت
با تیزرهای تبلیغاتی و این قبیل ابزارها
انیمیشن‌های کوچک و تأثیرگذار

خداوکیلی چقدر کارتون‌های دهه شصت آموزنده بودند!
اگر استاد مطهری (ره) امروز زنده بود
و امکانات و توانمندی‌های ما را در اختیار داشت
شاید به جای «داستان راستان»
سناریو برای کارتون و انیمیشن
و شاید سریال تلویزیونی می‌نوشت!

دیدگاه‌های متفاوت در این‌باره:
یوگی و دوستان و یک پیام اخلاقی
کارتون یوگی توهین به مقام انبیاست
پخش انیمیشن موهن در صداوسیما
یادداشت‌های یک معلم


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فیلم 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
چگونه نویسی + پنج شنبه 92 فروردین 15 - 9:22 عصر

دشوار می‌نوشتم
خیلی قبل‌ترها
می‌گفت رضا: «به سبک تاریخ بیهقی می‌نویسی»!
سخت و معماگون
دلیلش متن‌هایی شاید بود که می‌خواندم
خوانده بودم و به آن‌ها تعلّق خاطر حس می‌کردم

نوشتن تابع فرهنگی است که پیرامون شخص را فراگرفته
ادبیاتی که با آن سر و کار دارد
و من با ادبیاتی کهن انگار بیشتر سر و کار داشتم

جملاتم بسیار پیچیده و طولانی
گاهی یک پاراگراف تنها یک جمله!
مانند زیر:
«از زمانی که بنیان‌گذار و زعیم بزرگوار انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی(ره)، دیوارهای سکوت را شکسته و در عرصه‌ی سیاست به روشن‌گری و تفهیم مبانی متین و استوار اسلام حقیقی ـ و به تعبیر زیبا و دقیق ایشان، اسلام ناب محمّدی صلّی الله علیه وآله وسلّم ـ پرداختند و پیرامون حکومت و جامعه‌داری فقاهتی ـ فقهی که همیشه ایشان، آن را با قید توضیحی جواهری، قرین می‌ساختند ـ با لطافت و ظرافتی خاص و با شیوه‌ای بدیع و محققانه، نظریه‌پردازی نمودند؛ این پدیده‌ی کهن و اصیل اسلامی که اکنون با بیانی نو و روشن، مطابق با نیازهای آخرالزمان ـ یا همان عصر مدرنیته و پست‌مدرنیته ـ به جهان اسلام، خصوصاً تشیع عرضه شده بوده، در بوته‌ی نقد و نظر اندیشمندان، متفکران و نظریه‌پردازان ـ از هر دو قبیله‌ی غرب‌زده‌گان و ناقدان غرب ـ قرار گرفت.
از آن هنگام تا به امروز کتاب‌ها و مقالات بسیاری به رشته‌ی تحریر درآمده و سخن‌دانان و اندیشمندان در قالب‌های گوناگون اندیشه‌ی سیاسی اسلام را مورد نقد و بررسی قرار داده‌اند.
اوج نگرش‌ها و چالش‌ها را می‌توان پس از دوم خرداد دانست، زمانی که بستری فراخناک جهت بروز دیدگاه‌های مختلف پدیدار شد و واژه‌هایی چون جامعه‌ی مدنی، آزادی، احزاب و... با تفسیرها و تعریف‌های جدید پای به عرصه‌ی فرهنگ سیاسی نهاد.»

این را او از من خواست
طلبه حقانی بودم و سال چهارم حوزه
حجره‌ام روبه‌روی درب ورودی اصلی
طبقه دوم
از پله‌ها که بالا می‌رفتی
دست چپ، اولین در
مدتی هم‌حجره‌ای بودیم
چند درخت بزرگ و قد کشیده تمام حیاط را پوشانده بود
(افسرده شدم چند وقت پیش که دیدم مدیر جدید مدرسه همه را قطع کرده، اعتراضش کردم!)
گفت یک «سخن ناشر» می‌خواهد
برای کتابی که تازه ویراستاری‌اش را به پایان رسانده
و من نوشتم
همین متنی را که خواندید
همه‌اش سه جمله به نظرم
در سه پاراگراف!
خیلی شاکی شد که: «مگر چند قرن پیش است؟!»
ولی با این‌حال نمی‌دانم چرا منتشرش کرد
شاید اقتضای زمان بود و شرایط کاری او
و این کتاب همچنان منتشر می‌شود
و البته متن کامل آن را نیز تبیان در کتابخانه خود دارد

سال‌هاست سعی می‌کنم به‌روزتر بنویسم
متفاوت از گذشته و با ادبیات عصر خود
چرا که هدف از نوشتن را این‌گونه یافته‌ام:
أوقع فی‌النفس بودن
برای کسی که می‌خواند

گمان می‌کنم هنوز هم البته دشوارنویسی معنا دارد
معماگون بودن نوشته هم
اما جایی که غرض مطالبه کند
جایی که «اندیشه‌ورزی» مخاطب مورد نظر باشد
که به یک «فتأمل» ذهنش به هزار معنا و مفهوم کشیده شود
به تفکر وادار شده و بیشتر بیاندیشد!
اما اگر هدف «خیال‌انگیزی» خواننده شد
سجع و کلام آهنگین لازم است
و کلماتی که قافیه‌ی هم باشند
و استعاره‌هایی که تخیّل‌برانگیز محسوب گردند
در «علمی‌نویسی» اما کاملاً باید سبک و سیاقی دیگر داشت
باید «قابل فهم» و بدون ایهام
ساده و خوانا و فهمیدنی نگاشت

حتی در رسانه هم
گاهی مناسبات که رعایت نمی‌شود
کارهای ناراحت‌کننده‌ای می‌بینم
این‌که بسیاری از فیلم‌های مستند ایرانی
حیوانات و ساختمان‌ها و معماری‌ها و حتی دانش را که به تصویر می‌کشند
جمله‌پردازی می‌نمایند و تشبیه‌گری
استعاره‌ها و شعرواره‌ها

حتی نامه‌نگاری
یک درخواست اداری را به جای یک خط
در پس ده دوازده خط تعارف و تشریفات

ما متناسب‌نویسی را باید فرا بگیریم
چگونه‌نویسی کاملاً تابع «هدف» است
حتی در نوشتن نامه‌ها و نریشن‌ها، گزارش‌ها و طرح‌ها به گمانم.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
چقدر کودکیم؟ + دوشنبه 91 اسفند 28 - 10:59 عصر

از مدت‌ها پیش
هر فیلم و کارتونی که بچه‌هایم نگاه می‌کردند
اگر در کنارشان بودم
لابه‌لایش حرف می‌زدم
سؤال می‌کردم و به گفتگو وادارشان می‌کردم
مثلاً تام و جری حتی
پرسش من: به نظر تو گربه کار زشتی کرد یا موش؟
جواب کودک اول: گربه کارش زشته که همش موشه رو اذیت می‌کنه
من: نظر تو چیه؟
کودک دوم: موشه اول دزدی کرد، کارش زشت بود
من: تو چیه نظرت؟
کودک سوم: موش کارش بد بود، ولی گربه هم کار بدی کرد

و هلمّ جرّا...
سر هر فیلم و کارتونی همین تلاش

خیلی زود جواب داد
مدتی است دیگر نیازی به پرسش ندارند
خودشان نقد می‌کنند
کارتون‌ها و فیلم‌ها را
و چقدر مسخره هم!
آری
امروز که صحبت‌های پسر چهارساله‌ام با برادر سه‌ساله‌اش را می‌شنیدم
در حالی که فیلم مرد عنکبوتی را از شبکه پنج می‌دیدند
خنده‌ام گرفت
نه از تحلیل‌ها و نظرات کودکانه و بی‌ارزش او
از بی‌ارزشی اندیشه‌های خودم

اگر این کودک با چهار سال عمر خود
تا این حد حرف‌هایش برای من مضحک است
اندیشه‌ها و افکار من
نوشته‌ها و باورهای من
اعتقادات و نقدها و ارزیابی‌های من
همه آن‌چه که برای خودم ارزشمند است...
خیلی جدّی تحلیل‌های خود را بیان می‌کرد سیداحمد
اگر حرف‌هایی که برای او یقینی است
این‌قدر برای من ضعیف و دور از واقعیت
اندیشه من چقدر ضعیف است!؟
خداوند چقدر...

این‌همه اندیشه ما
از منظر آنان که واقعیت را می‌شناسند
تمام تفلسف‌های بشری
چقدر کودکانه است
چقدر مضحک و احمقانه
برای آنان که حقیقت را دیده‌اند

هر یقینی در هر پله‌ای از معرفت
برای پله بالاتر، به نظرم، مضحک و احمقانه است!

جایی برای کبر و خودبزرگ‌بینی باقی ماند؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
سه رویکرد فقه حکومتی + جمعه 91 اسفند 25 - 7:27 عصر

جلسه هشتم است
استاد میرباقری فقه حکومتی می‌گویند
اخیراً چنین بحث‌هایی رونق خوبی دارد
استاد اراکی نیز بحث خوبی در فقه حکومتی دارند
در این جلسه آقای میرباقری تمامی نظرات حول فقه حکومتی را جمع‌بندی نمود
شاید این نمودار بتواند آن را نمایش دهد

در جلسه‌ای که پریشب برگزار شد (23 اسفند 1391)

همین‌که اندیشه در این موضوعات عمومی می‌شود
و ذهن‌ها را درگیر می‌کند
خود یک نعمت الهی است
و فرصتی برای آینده فقه شیعه
خدای را سپاس


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
دروغ ِ رسانه + پنج شنبه 91 اسفند 17 - 9:52 عصر

روز پُر برف قشنگ به پایان خود نزدیک می‌شد
برف‌بازی جذابی را تجربه کرده
کودکی که تا به حال تجربه برف نداشته
یک ساعت پیش، رو به من کرد و گفت:
«بابا می‌دونی چرا بعضی وقت‌ها گریه می‌کنم؟»
با تعجب پرسیدم: چرا؟!
«آخه تلویزیون گفته اگه من بزرگ بشم تو پیر می‌شی
و اگه پیر بشی
بعدش می‌میری، به این خاطره که گاهی گریه می‌کنم!»

گفتم: پسرم، مگه چه اشکال داره من بمیرم؟!
جوابی نداشت بدهد
نمی‌دانست مـُردن چه معنایی دارد
فقط از رسانه یاد گرفته بود ترس مرگ را، همین!

برایش گفتم
که پدر ِ پدرم مُـرده است
پدر من هم خواهد مُرد روزی
و البته من نیز
و برایش گفتم:
پسرم تو هم وقتی بچه‌هایت بزرگ شدند خواهی مُرد!
برایش از زیبایی‌های بهشت که گفتم
آرام شد
آرام ِ آرام
و به تماشای ادامه «پاندای کونگ‌فوکار» مشغول
از شبکه پویا
وسط کارتون بود که پرسید
وسط کارتون
ناگهان مرگ ِ من ذهنش را مشوّش ساخت.

چرا رسانه در فیلم‌ها و مجموعه‌هایش
مرگ را آن‌طور که نیست نشان می‌دهد؟!
چرا ما مرگ را آن‌طور که هست ترسیم نمی‌کنیم؟!
زیبایی‌های مرگ ترس‌ها را آرام می‌کند
اگر مقهور فرهنگ دنیاپرستی نشوند
مُردن ترس ندارد
دست ِ خالی مُردن ترس دارد!
یادم باشد این را نیز روزی به فرزندام یاد دهم

پسرم اکنون چشم‌هایش را بسته و به خوابی آرام فرو رفته
پسرم که روزی البته خواهد مُرد
مانند من و پدر من و پدر ِ پدر من! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
کودکان ِ فیلسوف + شنبه 91 اسفند 12 - 5:58 عصر

پسر کوچکم به نزدم می‌آید
یک اسباب بازی در دست دارد
می‌پرسد: «این چیه؟»
پاسخ می‌دهم: «هلیکوپتر»
دوباره پرسشش را تکرار می‌کند
این‌بار این‌گونه: «اسمش چیه؟»
و باز هم پاسخم را تکرار می‌کنم: «هلیکوپتر»
جمله عجیبی می‌گوید:
«یعنی هم اسمش هلیکوپتره هم خودش هلیکوپتره؟!»

انگار توقع دارد «اسم» اشیاء متفاوت از «خود» اشیاء باشد
عجیب است که او هم این نکته فلسفی را ذاتاً درک می‌کند
که:
«حقیقت اشیاء متفاوت از اسم آن‌هاست!»
اسم را ما انتخاب می‌کنیم
اما «خودشان» مخلوق خدا هستند!

اگر «فرهنگ» با آدم‌ها ور نرود
و طرز نگاهشان به واقعیت را تحت تأثیر قرار ندهد
اگر ارتکازات اجتماعی بر اندیشه ما حاکم نشود
اگر تفکرات سنتزی و ساختگی بر ذهنیت‌ها چیره نگردند
همه انسان‌ها فیلسوف به دنیا می‌آیند
و به سادگی حقایق را درک می‌کنند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
قانون تقسیمات کشوری + دوشنبه 91 بهمن 23 - 10:40 عصر

مدت‌ها پیش
خیلی وقت قبل‌تر
تمام تقسیمات کشوری ایران را از منابع مختلف گرفتم و تجمیع کردم
نهایی‌ترین تقسیمات را به دست آوردم
یک نسخه از نتیجه را هم بر وبلاگ نهادم
جایی در این‌جا

این‌بار اما دوباره ضرورتی پیش آمد
و اتفاقاً خبر رسید مرکز آمار مجموعه کاملی ارائه کرده
حتی تا آبادی‌ها
البته تا سال 1390 فقط
با توجه به این نکته که معمولاً دولت سالی هفت هشت مصوّبه جدید در این رابطه دارد!

داشتم روی آن کار می‌کردم که با چالشی مواجه شدم
هم‌عرض قرار گرفتن «شهر»  و «دهستان» برایم نامفهوم بود
به ناچار سراغ قانون تقسیمات کشوری رفتم
خواندم و تلاش کردم بفهمم

نمودار فوق برداشتی است که از این قانون داشته‌ام
سعی کردم آن را به تصویر کشم
امیدوارم صحیح باشد
آن‌چه از این قانون دشوار فهمیدم!

اگر سامان‌دهی اطلاعات مرکز آمار به پایان رسد
یک نسخه هم برای استفاده دیگران بر وبلاگ خواهم گذاشت.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
تهران گردی!؟ + دوشنبه 91 بهمن 16 - 2:5 عصر

نباید انسان به اشتباه دیگران بخندد
اما اگر متذکر نشود هم
کار درستی نکرده

در یکی از ادارات شهرستان‌ها
یکی از شهرستان‌های همین کشور اسلامی خودمان
به دیوار نصب بود
این اعلامیه گرفتارکننده

همین امروز صبح دیدم
گفتم: همه عمر
در تهران زندگی کرده‌ام
تا همین چند سال پیش
اما هرگز «تهران‌گردی» نکردم
آدمیزاد هم ندیدم که برای «تهران‌گردی» اقدام نماید
شهری که جز دود و آلودگی و سروصدا و خستگی و کوفتگی هیچ ندارد

این چه نادرستی است که در این اعلامیه کرده‌اند؟!
همین ناروا‌گویی‌هاست
که ساده‌لوحان را به مرکز کشور می‌کشاند

به گمان تمدن و فرهنگ بدان نگریستن
و شهری که تنها «مرکز» ایران است را
هنوز جاهلان «پایتخت» می‌نامند
و حتی در رسانه رسمی
در حالی‌که دیگر تختی بر جای نمانده
و ما سال‌هاست که پایه‌ها را شکسته‌ایم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
تعریف خوراکی + شنبه 91 بهمن 7 - 5:40 عصر

ساعت 10 است
پسر کوچکم می‌گوید: خوراکی می‌خواهم
صبحانه‌اش را ساعت 8 داده‌ام
پنیر با نان بربری داغ و تازه‌ای که از نانوایی سر کوچه خریده‌ام
اما چاشت است و طبیعی است دوباره چیزی بخواهد

از پای مطالعه بلند می‌شوم تا چیزی برای خوردن بیاورم
پفیلا، ذرت‌هایی که دو روز پیش بو داده‌ام و پف فیل شده‌اند
به همان روش مرسوم در پارک‌ها
با دو غربال در هم فرو رفته

در کاسه که ریختم
پسر ارشد هم دوید: من هم خوراکی...!
تا پفیلا را دید:
«این که خوراکی نیست»
می‌پرسم: پس خوراکی چیست؟!
جوابش یک جمله است، یک تعریف دقیق و کامل:
«خوراکی چیزیه که وقتی باز می‌کنی صدا بده!»
منظورش بسته‌بندی پلاستیکی است، چیزی که از بیرون خریداری شود، خانگی نباشد!

دنیای مدرن چگونه تعریف ما از اشیاء را تغییر می‌دهد
تعریف از خوراکی یک روز نخودچی و کشمش بود
گاهی انجیر خشک یا توت
بادام و گردو و حتی برنج و عدس بوداده
وقتی مادرم یک مشت در جیبم می‌ریخت که در مدرسه بخورم!
آیا ممکن است تعریف خدا، فرشته، شیطان، بهشت، جهنم و تمامی مفاهیم دینی نیز به همین سادگی در ذهن کودکان‌مان تغییر کند؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   116   117   118   119   120   >>   >

چهارشنبه 04 خرداد 21

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X