سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

[ و به پسرش حسن فرمود : ] پسرکم چیزى از دنیا بجا منه چه آن را براى یکى از دو کس خواهى نهاد : یا مردى که آن را در طاعت خدا به کار برد پس به چیزى که تو بدان بدبخت شده‏اى نیکبخت شود ، و یا مردى که به نافرمانى خدا در آن کار کند و بدانچه تو براى او فراهم کرده‏اى بدبخت شود پس در آن نافرمانى او را یار باشى و هیچ یک از این دو در خور آن نبود که بر خود مقدمش دارى . [ و این گفتار به گونه‏اى دیگر روایت شده است که : ] اما بعد ، آنچه از دنیا در دست توست پیش از تو خداوندانى داشت و پس از تو به دیگرى رسد و تو فراهم آورنده‏اى که براى یکى از دو تن خواهى گذاشت : آن که گرد آورده تو را در طاعت خدا به کار برد پس او بدانچه تو بدبخت شده‏اى خوشبخت شود ، یا آن که آن را در نافرمانى خدا صرف کند پس تو بدانچه براى وى فراهم آورده‏اى بدبخت شوى و هیچ یک از این دو سزاوار نبود که بر خود مقدمش دارى و بر پشت خویش براى او بارى بردارى ، پس براى آن که رفته است آمرزش خدا را امید دار و براى آن که مانده روزى پروردگار . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
الزام به حضانت + دوشنبه 91 مهر 17 - 8:0 صبح

همه جور حکمی را دیده بودیم جز این!
قصه همان خانواده‌ای که از هم پاشید
و زن، فرزندان را رها کرد و رفت
اما حضانت را قبلاً گرفته بود
برای البته آزار زوج این‌کار را کرد که همه می‌دانستند
اما حالا دیگر نمی‌خواهد
رفته است دادگاه و دادخواست «الزام به حضانت» داده است
«خداییش تا حالا در این باره دیگر چیزی نشنیده بودم!»

یکی از دادگاه‌هایی که زوج احضار شده و نرفته بود
حکم غیابی هم صادر شده
زوجه مطلقه شاکی
که حضانت را به زوج پس دهد
که دادگاه الزام کند زوج را به نگهداری فرزندان
- مگر خودت نمی‌خواستی فرزندان را بگیری؟
«از خدا می‌خواستم
ولی او فرزندان را به زور حکم دادگاه و با آوردن مأمور برده بود
حالا هم برای پس دادن دوباره به دادگاه رفته است»

مطلقه بیمار است
«خودشیفتگی» بیماری عصر ماست
خیلی‌ها دچار آن می‌شوند انگار
نمی‌خواهد روی انصاف رفتار کند
«دوست داره همه چیز رو به زور دادگاه و پلیس انجام بده»
بچه‌ها را مدتی پیش انداخته و رفته
حالا دادگاه شکایت کرده که رسماً حضانت به زوج منتقل شود
اما دادگاه قبول نکرده است
«دادگاه رأی غیابی صادر کرده
که زوجه خودش ملزم به نگهداری فرزندان است»

توجه به این نکته هم جالب است
که رأی دادگاه مربوط به یک‌ماه پس از انداختن فرزندان است
زوج می‌گفت:
«اول بچه‌ها را گذاشته دم در خانه پدرم، بعد رفته دادگاه شکایت که ملزم کند به حضانت مرا»
حالا معلوم می‌شود که چرا از ملاقات فرار می‌کند
«فقط ادعا می‌کند که در خانه ما حاضر به ملاقات است»
- از چه می‌ترسد؟
«از این‌که طبق همین حکمی که خودش گرفته است
و علیه خودش درآمده
بچه‌ها را به او پس بدهم و نتواند مقاومت حقوقی کند»

- یعنی تو می‌خواهی بچه‌ها را بدهی؟
«هرگز، هرگز، هرگز
من بچه‌ها را هرگز رها نمی‌کنم و به آن نامادری نمی‌دهم»

زوجه واقعاً میل به ملاقات نداشت؟!
زوج می‌گفت بارها پیامک زده و درخواست ملاقات نموده
ولی همه آن‌ها را مشروط می‌داند به این‌که ملاقات حتماً در منزل آن‌ها باشد
حاضر نیست بچه‌ها را جای دیگری ببیند
حتی در خانه خودش، یا خانه پدرش!
«خودشان چون بی‌عاطفه هستند و بچه‌ها را انداختند و فرار کردند
گمان می‌کنند ما هم مثل خودشان بخواهیم مقابله به مثل کنیم
نمی‌دانند این‌قدر کافر نیستیم به نعمت‌های خداوند»

حقیقتاً رها کردن فرزندان بدترین کفران نعمت است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
فرار از ملاقات با فرزندان + شنبه 91 مهر 15 - 7:0 صبح

«پنجشنبه‌ای مادرم بچه‌ها را برد پاسگاه محل برای ملاقات با مادرشان»
- برای چه؟
«که به حکم دادگاه عمل کرده باشد»
عبارات فوق مطلع دیدارمان بود
و پس از پرسش من از دوستم: تازه چه خبر؟!

و ادامه داد:
«از پاسگاه تماس گرفتند به منزل پدرش، موبایل خودش و تمام شماره‌هایی که از او داشتند
هیچکدام را جواب ندادند»

- حتی موبایل؟
«موبایل را داد برادرش، او هم گفت برای دیدن بچه‌ها نمی‌آیند!»

عجب حکایتی است، این رابطه مادر و فرزندی
گفتم این بخش از داستان خیلی مهم است
روی وبلاگ بگذارم
قصه مادری را
که روی نامادری سفید کرده است.

ماجرا از این قرار است
چند ماه پیش فرزندان را دم درب منزل پدر و مادر شوهر می‌گذارد
زنگ را می‌زند و می‌رود
در را که باز می‌کنند، بچه‌ها را می‌بینند و ساک‌های‌شان را
«حالا نه شناسنامه‌شان را می‌دهد و نه کارت واکسن و کارت رشد
مطئمنم که واکسن فرزندان را نزده است، مثل گذشته که همیشه خودم باید اقدام می‌کردم»

مادر شوهر بچه‌ها را چند بار برده دم منزل زوجه مطلقه
اما حاضر به دیدن بچه‌ها نشده است
«آذر 1388 هم که قهر کرد و رفت، تا یک‌سال حاضر به ملاقات بچه‌ها نشد
انگار دوره علاقه‌اش به فرزندان یک‌ساله است!»

- بچه‌ها سراغ نمی‌گیرند؟
«عجیب هم همین است
هیچ سراغی نمی‌گیرند
حتی بالعکس!»

- بالعکس؟
وقتی از فرزندان می‌پرسد: می‌خواهید بروید مامان را ببینید: همه با هم می‌گویند: نه!

- اصلاً نخواسته بچه‌ها را ببیند؟
«شرط گذاشته
گفته فقط در منزل ما حاضر به ملاقات است
این‌که بیاید این‌جا ببیند!»

مادر زوج زنگ زده و با زوجه مطلقه صحبت کرده
که بچه‌ها را کجا بیاورم تا ببینی؟
مطلقه پاسخ داده: «هر وقت صلاح بدانم می‌آیم و همان‌جا می‌بینم»
- جدی همین را گفته؟
«عین همین جمله را گفته، مدارک آن هم موجود است!»

انتهای غرور است این مادری
نامادری‌هایی دیده‌ایم از این بهتر
وقتی کبر از حد بیرون بزند
بر عاطفه مادری هم غلبه می‌کند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
نرم افزار ساده برای محاسبه زیست چرخه (بیوریتم) + جمعه 91 مهر 14 - 4:20 عصر

شاید قبل‌ترها چیزی از انواع طالع‌بینی‌ها خوانده بودم
که همگی جنبه تخیّلی و غیرعلمی داشت
درباره زیست‌چرخه‌ها اما...
چیزی به نام «بیوریتم» (Biorhythm) به گوشم نخورده بود
چند وقت پیش ویجتی دیدم که چنین عنوانی داشت
و سه زیست‌چرخه «فیزیکی»، «احساسی» و «ادراکی» را محاسبه می‌کرد
گمان کردم این نیز غیرعلمی باشد
و چیزی از افسانه‌های قدیمی محلّی
از مکاتب فلسفی کهن نشأت گرفته باشد

تفحّصی کردم
اما گویا این یکی محصول علوم تجربی است
آزمون‌هایی که پزشکان و روانشناسان به انجام رسانده
و به چنین تجربه‌ای دست یافته‌اند
گفتم بررسی کنم
به آزمون شخصی خود
ببینم تا چه حدّ قابل اعتناست
بدون توجه به بن‌مایه‌های فلسفی و فرضیه‌ها
فقط تجربه
ببینم آیا روی خود و فرزندان و اطرافیانم عمل می‌کند

چیزی که توجهم را بیشتر جلب کرد
تشابه آن به چیزی بود که سالیان سال پیش
در کتاب مجمع الدعوات کبیر دیده بودم
آخرهای کتاب
دوره‌های تغییری را در وجود انسان ذکر کرده بود

نرم‌افزارهایی در این خصوص وجود دارد
مثل همان ویجتی که من دیده بودم
این ابزار: «محاسبه بیوریتم با تاریخ میلادی»
حتی ابزارهایی که با تاریخ شمسی کار می‌کنند هم طراحی شده است: «محاسبه بیوریتم با تاریخ شمسی»
اما من باید خودم محاسبه می‌کردم
تا بتوانم اعتماد کنم
الگوی ساده‌ای دارد
سه زیست‌چرخه اصلی بر مبنای 23 روز، 28 روز و 33 روز کار می‌کنند
در نیم‌دوره اول مثبت و در نیم‌دوره دوم منفی هستند
طبیعتاً در وسط هر دوره یک نقطه عطف دارند
جایی که از حالت مثبت به منفی داخل می‌شوند
می‌گویند این نقطه یک وضعیت بحرانی برای فرد ایجاد می‌کند
که رفتارهایش قابل پیش‌بینی نیست
این دو مطلب را ببینید: «تاریخچه کشف بیوریتم» و «زیست‌چرخه‌‌ها»

یک نرم‌افزار ساده نوشتم
دم دستی
که کنارم باشد و حالات خود و فرزندانم را با آن تطبیق نمایم
تا به روش تجربی ببینم چقدر احتمال دارد با واقعیت ارتباط داشته باشند این زیست‌چرخه‌ها

به نظرم آمد روی وبلاگ هم بگذارم
از این نشانی می‌توانید تهیه فرمایید: Biorhythm . exe
اگر دات‌نت فریم‌ورک 4 را ندارید و برنامه در دستگاه شما کار نکرد
برنامه نصب هم همراهش هست
اجرایش کنید تا اگر نیاز بود خودش فریم‌ورک را از اینترنت بگیرد و نصب کند
احتمالاً به پاورپک ویژوال‌بیسیک هم نیاز خواهید داشت، اگر نداشته باشید.

البته فراموش نکنید همه این‌ها صرف احتمال است
با تنوّع عوامل فشار و آرامش تأثیرگذار بیرونی
و تنوّع آب و هوایی و غذایی
و تنوّع نژاد بشری
و قطعاً تأثیر ایمان و عمل صالح در وجود انسانی
و ارتکاب شرور و افعال شیطانی
نباید یک فرمول ساده بر تمامی ابناء بشر یکسان عمل کند!

خدای را سپاس که تمام افعال او تجلّی‌گر نظم و زیبایی برای ما‌ست.

پ.ن. اگر نرم‌افزار روی دستگاه شما کار نکرد
در صورتی‌که ویندوز xp داشته باشید
نیاز به VisualBasic PowerPack مخصوص 4 Net. دارید!
البته پیشنهاد این است که به 7 کوچ کنید
:)

پ.ن. نسخه گروهی
یعنی نرم‌افزاری که بتواند بیوریتم تعداد زیادی از افراد را هم‌زمان محاسبه نماید
در این نشانی قرار دارد.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
خورشید به راست + چهارشنبه 91 مهر 12 - 7:0 صبح

پیامک‌ها را که نگاه می‌کردم
عجیب‌ترینش را این دیدم:

10/3/1391 - 12:11
به خدا قسم اگر خورشید را در دس راستم قرار دهند و ماه را در دس چپم،هرگز از پدرم،مادامی که او را در خط فرهنگستان وانقلاب ببینم،دس برنخواهم داشت!

- چه حکایتی است برادر؟
مگر بنای رسالت دارد و تو به ایدئولوژی‌اش حمله کرده‌ای؟
«انحراف وقتی غلبه کند
از این عجایب بسیار دیده می‌شود
آن‌گاه که انسان همه عالم را از میان سوراخ سوزن بنگرد،
از پشت عینک قرمز
همه‌چیز قرمز دیده می‌شود!»

اصلاً بحث این حرف‌ها نبود
زوجه مطلقه معترض
که چرا پیامک‌های ارسالی‌اش علنی شده
و زوج هم پاسخ داده
«وقتی دروغ محور سخن‌پردازی باشد
تنها به نشر حقیقت می‌توان امید داشت
تا بنای دروغ برداشته شود»

اما زوجه ناگهان لحن را عوض کرده
کاملاً ایدئولوژیک و مکتبی به قضیه نگاه کرده
«انگار که من به پدرش فحش داده‌ام
گویا تمام این دروغ‌ها را پدر تولید کرده است
و گرنه چه داعی دارد که بحث فی‌مابین را به پدر بکشاند؟»

«این پاسخ را چهل دقیقه بعد داده است
حدس می‌زنم املاء پدر است»
زوج که پلشتی پدرزن به خوبی می‌شناخت
نظرش بدین سوی رفته
که تحلیل‌های آبکی پدرزن منشأ این پیامک است
«نشسته با دختر صحبت کرده
بعد از همان جلسه‌ای که مطلقه گفته دارم
یحتمل همان جلسات خانوادگی
که پدر برایش قصه بافته است
که اگر زوج با تو این‌گونه می‌کند
به خاطر دشمنی‌اش با انقلاب و راهی است که پدر ِ تو می‌رود
تو قربانی استقامت من در مسیر الی الله شده‌ای
اگر در مسیر هستی و با منی باید مقاومت نمایی!»

- واقعاً؟!
مدعی بود پدر زن را خوب می‌شناسد
«از این کرامت‌ها بسیار دارد!»
می‌گفت به راحتی می‌تواند از کاهی کوهی بسازد
و هر تکانه‌ای را حرکتی عظیم علیه برنامه‌های اسلامی خود تلقی کند
«درست مانند رجوی حرف می‌زند
مسعود را می‌گویم
اگر خاطرات کسانی که از سازمان بریده‌اند را بخوانی!
فضایی ایجاد می‌کند برای اطرافیان
که قدرت درک حقیقت و انفکاک از انحراف را پیدا نکنند!»

«و بعد هم به عربی املاء کرده برای دختر
که خود را در طریق انبیاء دانسته باشد»

این‌ها را که دیدم
ترغیب شدم جزوه المغالطات را در وبلاگ بگذارم
البته بعد از این‌که نام‌هایی را از درون آن حذف کردم
نمی‌خواهم با ذکر اسم افراد حقیقی
لوث وجودشان فضا را بگیرد

و مطلقه با این پیامک کلام سابق خود را تحکیم کرد:

10/3/1391 - 12:24
و ما علینا الا البلاغ،لکم دینکم و لی دین،فلله یحکم بینهم یوم القیامه!

و نشان داد چگونه یک ایدئولوژی توهّمی
می‌تواند منشأ فروپاشی خانواده‌ها شود
«ببین در زندگی با چه کسانی مواجه بودم
کوچک‌ترین رفتارهای طبیعی را
به مختصات اعتقادی من با پدرشان نسبت می‌دادند
اگر چه به دروغ می‌گفتند مطلق‌نگر نیستند
اما همه انسان‌ها را به دو گروه تقسیم می‌کردند:
مطیع پدرشان یا دشمن پدرشان!»

که البته آن طور که در پیامک‌های مطلقه دیده می‌شود
«پدر» مساوی است با «اسلام»
و این خطرناک‌ترین انحرافی است که هر طایفه‌ای را گرفت، نابود کرد!

مطلب مرتبط:
باز هم پیامک از زن مطلقه


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
بدترین زن دنیا + دوشنبه 91 مهر 10 - 6:0 صبح

توضیح سری اول پیامک‌ها که تمام شد
دیدم اصرار دارد که شرح سری دوم را هم در وبلاگ بگذارم
می‌گفت خیلی اهمیت دارد...
- چه چیز؟
«این‌که نقش انحراف ایدئولوژیک در فروپاشی خانواده دیده شود»

آخرین پیامکی که از زن مطلقه دریافت کرده بود
دهم اردیبهشت
تا به من برساند و از موبایل‌ش پیاده کنم
اول خرداد روی وبلاگ بود برای رصد
رصد کسانی که در اندیشه ناسازگاری هستند
خانواده‌هایی که نادانسته به سمت فروپاشی پیش می‌روند
که درس گیرند و شباهت‌ها بیابند
پرهیز کنند و از چاله‌ها بگریزند
که ببینند چه چاه‌های عمیقی در پس این ناسازگاری‌ها نهفته است

نهم خرداد، هشت روز بعد، اولین پیامک سری جدید به دست زوج رسید
از سوی زن مطلقه

9/3/1391 - 21:42
[Broken message] ن بدترین زن دنیا!تو چرا آخرتتو با دنیات معامله کردی؟

- این‌که ناقص است، بقیه‌اش کو؟
«وقتی دیدم، پیامک زدم که ناقص رسیده، ایشان پیامک زدند که جلسه دارند!»

10/3/1391 - 9:31
- ناقص رسید پیامک شما.

10/3/1391 - 9:38
ببخشید الان جلسه ام!

و دو ساعت بعد پیامک کامل دوباره ارسال شد:

10/3/1391 - 11:15
میگم این مباحث خیلی عجیب ومنطقی است!به نظرم آیه الهی است!بالفرض من بدترین زن دنیا ولی تو چرا آخرتتو با دنیات عوض کردی؟

- کدام مباحث را می‌گوید؟
«تو بگو، کدام مباحث؟ مگر بحثی در بین بوده است؟»
روشن است که مطلقه در چه اندیشه است
تردید نیست که اشاره‌اش به پیامک‌هاست
اما مگر در پیامک‌ها بحثی منطقی صورت پذیرفته؟
مجموعه‌ای بوده
از آن‌چه زن مطلقه برای شوهر سابق نوشته
پیامک کرده و ارسال شده
بدون کم و کاست هم به رؤیت همگان رسیده
«به نظر تو منظورش چیست از این‌که می‌گوید آیه الهی؟»
همیشه واژه‌ها و الفاظ
ناقل معانی نیستند
گاهی تنها بیانگر احساس آدمی‌اند
مانند همین الفاظ و عبارات
تنها انزجار و نفرت
کینه و کدورتی را خبر می‌دهند
که در درون وجود انسان روی داده است
عصبانیتی است که با واژگان تزیین شده
به دنبال معنی نمی‌توان بود برای آن.

حقیقتاً هم بحثی صورت نگرفته بود
که منطقی باشد یا نباشد
«توضیحاتی که گفته بودم نوشته بودی چطور؟»
آن‌ها هم در حد شأن نزول بود
خودش که آیه نبود!

وقتی دروغ محور ارتباط انسان با جهان باشد
برای رسیدن به مطامعت
اگر بی‌انصافی کردی و حقیقت پنهان داشتی
بانگ راستی از نقطه‌ای که برخیزد
تمام وجودت به لرزه خواهد افتاد
که بنیاد کذب بر باد است
و به تلنگری رفتنی
که دروغ تنها در پنهانی ِ واقعیت ماندنی‌ست!

مطلب مرتبط:
 باز هم پیامک از زن مطلقه


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
پارادوکس ِ «طلبه برنامه نویس» 4 + پنج شنبه 91 مهر 6 - 7:0 صبح

یکی از دوستان طلبه چند روز پیش
پرسش‌هایی را برایم ایمیل کرد
پاسخ دادن به آن‌ها فرصتی شد
که هر چه در نظر دارم به صراحت بیان کنم
در حل تضاد اجتماع «طلبگی» و «برنامه‌نویسی»
به نظرم آمد بر وبلاگ هم بگذارم
شاید به کار کسی بیاید
مطالبی که تا به حال مجال نبود این‌طور بی‌پرده طرح شود
و اکنون ادامه پرسش‌ها و پاسخ‌ها.

21- با توجه به نیازهای جدید حوزه و نبود نیروی متخصص به اندازه کافی، آیا حوزه باید به تربیت نیرو در این زمینه بپردازد (مثلاً ایجاد آموزشگاه و جذب و آموزش طلاب علاقمند)؟
تا کنون که نپرداخته است، این‌همه طلبه داریم که وارد این عرصه شده و موفق هم بحمدالله بوده‌اند. حوزه اگر بتواند نظام آموزشی و پژوهشی و تبلیغی خود را به درستی مدیریت نماید، همه ما شکرگزار خواهیم بود. اصلاً وارد این عرصه‌ها نشود بسی بهتر و نیکوتر. سازوکار مدیریت درون مرکز آن چنان به هم پیچیده، فرسوده، در حال گسست و ناکارآمد است که بنده در مدت همکاری با این نهاد، هر لحظه در انتظار فروپاشیدن تمام این سامانه مدیریتی بوده‌ام و از سر پا ماندن آن به شگفتی آمده، حمد خدای کردم. چهار ماه حقوق برنامه‌نویسان خودشان را نتوانستند پرداخت کنند که به استعفای دسته‌جمعی مسئولین بخش فنی منجر شد، حالا بیایند در تربیت نیروی برنامه‌نویس داخل شوند.
همان‌طور که عرض شد، مهم‌ترین مطلب ارائه اطلاعات و ارتباطات است. این دو گزینه اگر ضمیمه شود به فضای آزاد برنامه‌نویسی، گمان نمی‌کنم بادی  بتواند درخت تنومند برنامه‌نویسی در شهر مقدّس قم را بلرزاند.

22- آیا تاکنون با مراکز حوزوی در این زمینه، همکاری داشته‌اید؟ آیا همکاری‌ها موفقیت آمیز بوده است؟معمولاً با چه مشکلاتی روبرو بوده‌اید؟
مشکلاتی که عرض شد؛ بیشتر مربوط به «خودنادان‌پنداری» حوزویانی که اقرار به «نادانی» می‌کنند، ولی از روی «نفهمی» قضاوت می‌نمایند. به علم برنامه‌نویسی جهالت دارند، امّا رفتارشان گاهی آن‌چنان ابلهانه می‌شود که کاملاً آشکار از نپختگی و بی‌تجربگی نشأت می‌گیرد. شما علم معماری هم نمی‌دانید، آیا همان‌طور رها می‌کنید و بنای ساختمان را دست هر کسی می‌سپارید  که بعد فرو بریزد؟ نه برادرم. ساده‌انگاری است که ضمیه شده است به حبّ‌ذات. کبر که وارد ماجرا شود، آنان که گمان می‌کنند بیشتر می‌فهمند بیشتر از همه به تهلکه می‌افتند و در شیب سقوط قرار می‌گیرند.

• نتایج و فوائد این عرصه
23- چقدر به کارکرد رایانه و محصولات مشتق از آن، برای پیشبرد اهداف فرهنگی و تربیتی اعتقاد دارید؟ لطفاً توضیح دهید؟

جای پرسش نیست. کافیست سر بچرخانید و به اطراف نظاره کنید. روزی که نرم‌افزار «نورالعتره» را دیدم، همان اولین نسخه جامع‌الاحادیث، قسم به خدایی که جانم را در دست دارد، آن چنان شور و شوق عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفت که قادر به توصیف نیستم. هر که را می‌دیدم آگاه می‌کردم از این نرم‌افزار شگفت و آن تحوّل شگرف. پروژه‌های متعدّدی را هدایت کردم که از این نرم‏افزار استفاده شود به جای شروع از صفر و از کتب حدیثی.
همین نرم‏افزار «ریحانه»  دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، قرار بود از پایه بروند و جمع حدیث کنند. تلنگری زدم و این نرم‌افزار را نشان‌شان دادم، چند دوره آموزش برگزار کردم و پژوهشگران‌شان که توانستند با این نرم‌افزار کار کنند، تمام احادیث را از درون آن بیرون کشیدند و در موضوع مورد نظر گرد آوردند.
آن روز می‌گفتم اگر تا آخر عمرم هیچ نرم‌افزار دیگری در حوزه علمیه نبینم غیر از همین، برایم کافیست که خدای را شاکر باشم و روز و شب حمد گویم. امّا امروز تمام پیرامون ما مشحون  از این شگفتی‌هاست. جامع‌الاحادیث 3.5 را تا از جلسه معرفی‌اش بیرون آمدم خریداری کردم. همین که آقای بهرامی فرمودند سیستم مشابه‌یابی را در آن به کار گرفته‌اند، بسیار مشتاق شدم. اکنون هم پیوسته در حال استفاده از آن هستم و نمی‌دانم با کدام زبان پروردگارم را ستایش نمایم که مرا در چنین روزگاری خلق کرد.
تردید نمی‌توان داشت که کاربردهای رایانه و اینترنت برای حوزه بسیار درخشان و پرشتاب و فزاینده و مفید بوده است.

24- آیا در این زمینه تجربه موفقی داشته‌اید؟
چیز قابل عرضی نه. هر چه بوده همان تکالیفی بوده که انجام شده و امیدوارم مورد قبول احدیت قرار گرفته باشد.

• سبک زندگی
25- بیشتر طلبه هستید یا برنامه نویس؟

سعی می‌کنم بیشتر «عبد» باشم. او که راز عبودیت بداند، نیک می‌فهمد که تعبّد نه به دفتر و کتاب و درس و مدرسه است، نه به برنامه‌نویسی و نه حتی به منبر رفتن و تبلیغ. عبودیت به اطاعت پروردگار است و خواست او را ارجح و برتر از خواست خود دانستن که حتی سجده به خدا هم اگر با هوای نفس همراه باشد، عبادت شش هزار ساله ابلیس هم عبادت نخواهد بود، نفس‌پرستی است. ظاهر عمل مهم نیست. باطن آن یعنی عبودیت است که ملاک ارزیابی است. اگر امام خمینی(ره) می‌خواست همچون پاره‌ای از اسلاف خود، مسیر مرجعیّت را پی بگیرد و فقه و اصول خود را تدریس کند، تا به زعم دیگران «طلبه خوبی» باشد، هرگز این انقلاب عظیم رخ نمی‌نمود.
در میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
راز این بیزاری در ترک عبودیت است. اگر طلبگی منافات با عبودیت داشت، بهتر که رها شود، باید که رها شود، واجب است رها کردن آن و به امر اهمّ پرداختن.

26- چقدر در روز برای این کار وقت اختصاص می‌دهید؟
یکسان  نیست. بستگی به کار دارد. به امر مطالعه خود مشغولم، تا سفارشی بیاید که شرایط پذیرش داشته باشد، وقتی قبول کردم، برنامه‌ریزی می‌کنم و در کنار سایر فعالیت‌ها می‌گنجانم. کاملاً با انعطاف و تغییرپذیر. برنامه‌ام خشک نیست که همیشه درگیر ساعت و دقیقه باشد.

27- آیا این تخصص بر سبک زندگی طلبگی شما نظیر نوع پوشش، گفتار و رفتار شما تأثیری داشته است؟
بر پوشش نتوانسته، چه که پوشش روحانیت امری تقریباً استاندارد است و انعطاف زیادی ندارد. امّا بر گفتار البته که تأثیر می‌گذارد، خواه‌ناخواه. امّا از همه بیشتر بر تفکر تأثیر می‌گذارد. آن چنان که در همه امور نگاه انسان فنی‌تر می‌شود و الگوریتمی به جهان نگاه می‌کند. این تأثیر بسیار خوب و مؤثر عمل کرده، به گونه‌ای که حتی فرزندانم را هم که قصد تربیت دارم، در ذهنم روندهای تغییر رفتارشان را می‌بینم، در قالب الگوریتم‌هایی که می‌تواند مسیر صحیح را نشانم دهد. اساساً اگر همه زندگی را با نگاه برنامه‌نویسی بنگریم، خیلی از کارها بر انسان ساده می‌شود. چون تدریج را می‌فهمی و می‌دانی چگونه باید یک فرآیند طی شود. من حتی گاهی از خیابان هم ردّ می‌شوم، در ذهنم به الگوریتم ردّ شدن از خیابان اندیشه می‌کنم، بدون این‌که خود اراده کرده باشم و قصدی برای این معنا داشته باشم!

28- آیا درآمدهای حاصل از اشتغالات تخصصی، بر سبک مدیریت اقتصادی شما تأثیر گذاشته و نوع زندگی شما با دیگر طلاب در ظاهر متفاوت است؟
نه چندان. یعنی درآمد حاصله چنان نبوده که تأثیر نمایانی داشته باشد.

29- آیا برنامه‌نویسان طلبه دارای ادبیات خاص به خود هستند؟
گمان نمی‌کنم. اگر بخواهند می‌توانند، امّا طلاّب اصرار دارند که در چارچوب ساختار حوزویانه خود سخن بگویند! من نیز چون دیگران، وقتی در جلسات کارشناسی و برنامه‌ریزی نیستم، کاملاً طلبگی رفتار می‌کنم. مثالی عرض می‌کنم شاید مطایبه‌ای باشد و اسباب خنده و ادخال سرور در قلب دوستان: در صف شهریه آیت‌الله مکارم، گفتند انگشت بر این دستگاه بگذارید، تا اثرش بماند. دستگاه کوچکی بود برای ثبت اثر انگشت. یک آن احساس شوخ‌طبعی دست داد، پرسیدم: ببخشید، کجا باید انگشتم را بگذارم؟ جوان بنده خدا صفحه شیشه‌ای دستگاه را نشانم داد. باز پرسیدم: خُب فایده‌اش چیست من انگشتم را بگذارم اینجا. با متانت پاسخ داد: اگر روزی کارت شهریه همراه‌تان نبود می‌توانید با انگشت شهریه دریافت کنید! رها نکردم و با خنده پرسیدم: اگر این انگشتم زخم شود، چگونه شهریه بگیرم؟ جوان هم خنده‌اش گرفت: آن‌وقت حتماً با خودتان کارت شهریه‌تان را بیاورید! بی‌شک پس از ردّ شدن من از صف، جوان با خود پنداشته: با عجب طلبه‌های بیلمزی طرف هستیم ما...!
تلاش زیادی ندارم که تخصص خود را در سایر محیط‌ها ابزاری کنم برای تفاخر و زیاده‌گویی و می‌دانم که بسیاری از طلبه‌ها هم چنین هستند و به ادبیات فنی تنسّک ندارند. این ابزار کار است، نه ابزاری برای کسب برتری و اعتبار اجتماعی.

30- آیا هنگام خواستگاری، این تخصص خود را با همسر آینده‌تان مطرح کردید؟ اولین بار که متجه این امر شدند، عکس‌العمل ایشان چه بود؟
پیش از آن می‌دانستند، چون پدر و برادرشان اطلاع داشتند. هیچ گفتگویی در این زمینه نشد و توجهی به این مطلب در بین نبود.

31- با توجه به اینکه مقداری از کار شما معمولاً در خانه انجام می‌شود، نگاه همسر شما بر این کار چیست؟آیا موجب اختلاف می‌شود؟
بیشتر کار بنده در خانه انجام می‌شود. از سال 1385 که دیگر سمت و جایگاهی در هیچ مؤسسه و مرکزی ندارم، کارهای پراکنده‌ای که واگذار می‌شود را در خانه انجام می‌دهم. تنها حضورم در مراکز برای جلسات توجیهی و کارشناسی است.

از لطف شما بسیار سپاسگذارم
پرسش‌های بسیار خوبی بود و سبب شد برای لحظاتی احساس کنم
هر چه در دل دارم می‌توانم بر زبان بیاورم.
موفق و مؤید و در پناه حق سلامت باشید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
پارادوکس ِ «طلبه برنامه نویس» 3 + چهارشنبه 91 مهر 5 - 7:0 صبح

یکی از دوستان طلبه چند روز پیش
پرسش‌هایی را برایم ایمیل کرد
پاسخ دادن به آن‌ها فرصتی شد
که هر چه در نظر دارم به صراحت بیان کنم
در حل تضاد اجتماع «طلبگی» و «برنامه‌نویسی»
به نظرم آمد بر وبلاگ هم بگذارم
شاید به کار کسی بیاید
مطالبی که تا به حال مجال نبود این‌طور بی‌پرده طرح شود
و اکنون ادامه پرسش‌ها و پاسخ‌ها.

17- نظر مسئولین و اساتید حوزه در مواجهه با فعالیت‌های نظیر فعالیت شما ( ارتباط مستقیمی با فعالیت‌های حوزوی ندارد) چیست؟
در اولین ورودم به عرصه نرم‌افزار از استاد اخلاق خود اجازه خواستم. ایشان فرمود اگر کسی که شما را به این کار فراخوانده دعوت به خود کرده است، نپذیر، امّا اگر دعوت به خدمت است، قبول کن.
علّت این‏که از ایشان کسب تکلیف کردم، این بود که قصد نداشتم هرگز در حوزه علمیه، به غیر طریق طلبگی کسب علم کنم و به کاری دیگر مشغول شوم. این فرمایش ایشان بنده را آرام کرد و سبب شد با قدرت کار را بگیرم و فعالیت در این عرصه آغازم.

18- برخی از مشکلاتی که در این امر، در حوزه با آن رو برو بودید ذکر بفرمایید؟
نادانی عیب نیست. امّا نفهمی عیب است. این دو واژه را در معانی متفاوتی به کار گرفته‌ام. با یک مثال شیرفهم‌تان می‌کنم. سال فلان بود (اگر بگویم معلوم می‌شود چه کسی مدّ نظر است که نمی‌خواهم غیبت او باشد) و فلانی مسئول در بخش فنی مرکز مدیریت حوزه علمیه. صف طویلی ایجاد شد برای ثبت نام امتحانات و من هم در صف. وقتی دیدم از نرم‌افزار اکسل استفاده می‌کنند برای ثبت نام، به شدت مکدّر شدم. زبان به اعتراض گشودم. آخوند پشت سری مرا به آرامش دعوت کرد با این بیان: «نگاه کن برادر، من و شما آخوندیم، چیزی سر در نمیاریم از نرم‌افزار. نگاه کن [موبایل نوکیایش را در آورد و نرم‌افزار منتخب  میزان‌الحکه را نشانم داد، همان‌که مهندس فخری تحت سیمبین نوشته بود] این نرم‌افزار را دارالحدیث نوشته است، ولی این‌جا یک حرف را به شکل مربع نشان می‌دهد. ببین، برنامه‌نویسی خیلی پیچیده است که حتی بهترین نرم‌افزارها هم چنین ایراداتی دارند! این‌ها خودشان می‌دانند باید چه کنند، سواد ما نمی‌رسد، در کارشان نباید دخالت کرد!» و من سکوت کردم.
بارها در زندگی حوزوی خود با این مشکل مواجه شدم. وقتی چیزی را نمی‌دانی اشکالی ندارد، ولی باید این‌قدر بصیرت داشته باشی که بفهمی سرت کلاه گذاشته‌اند یا نه. نمی‌شود نفهم بود و آن را نادانی دانست. اگر برنامه‌نویسی هم بلد نباشی، باید بدانی کسی که در عصر اینترنت،‌ برای ثبت نام طلاّب از یک نرم‌افزار صفحه گسترده استفاده می‌کند و ادعا می‌کند که خیلی کار شاقّی کرده و پول هم مطالبه کند، این کلاه سر شما گذارده، به فکر خدمت که نبوده! در اندیشه خیانت قدم زده.
از نفهمی‌ها خیلی زجر کشیده‌ام، ولی تلاش کرده‌ام آگاهی‌دهنده باشم. اگر خدا توفیق دهد.
مشکل دیگر درک ضعیف نسبت به ارتباط مسائل مالی با کیفیت کار است. وقتی هزینه را پایین می‌گیری، انگار باور نمی‌شود کار درست به انجام رسیده. فلان رفیق که ده برابر عادت دارد قیمت می‌دهد، کیفیت کاری که ارائه می‌کند هم بسیار روشن است در چه حدّی است، به قیمت محک می‌زنند و گمان می‌برند چون پول بیشتر پرداخت کرده‌اند، آش بیشتری هم خواهند خورد. التفات ندارند که این پول زور است که از جیب‌شان رفته و کار، برتری نیافته.
و در نهایت هم بحران وثاقت است که البته الآن کمتر، ولی در ابتدای کار بیشتر با آن مواجه بودم. اگر اعتماد به تو نداشته باشند، هر چه کنی ثمری ندارد و راه نمی‌آیند و یاری نمی‌کنند. امّا اگر اعتماد بر کسی بیابند، هر چه دروغ و دغل هم بپردازد، مطیع محض، انگار اصلاً متوجه نمی‌شوند دارد سرشان کلاه می‌رود، به آن گشادی. هر چه پند می‌دهی و تذکار که بابا این فرد اشتباه می‌کند و شما را به درد سر می‌اندازد، این نرم‏افزار ایراد دارد و مسیر حرکت شما را نادرست تنظیم می‌کند، انگار نه انگار، به او اعتماد دارند و هر چه بگوید چون وحی منزل می‌پرستند. این را نیز بسیار دیده‌ام، ولی ناامید نشدم، تا آن اعتماد را خود به دست آوردم و اکنون تلاش می‌کنم از این وثوق به باطل بهره نبرم.

19- نظرات در مورد برخورد متضاد حوزه در این موضوع چیست: از یک سو حوزه، طلاب را از ورود به این عرصه‌ها منع می‌کند و از سوی دیگر برای رفع احتیاجات جدید خود سراغ این گونه افراد می‌رود ؟
حوزه را یک تفکر واحد گرفته‌اید که دچار این مغلطه شده‌اید. حوزه هزار جور فرقه و نحله و باور و تفکر و اعتقاد دارد. اگر از پاره‌ای اختلافات جزیی صرف‌نظر نکنیم که باید بگویی به عدد نفوس اساتید حوزه، تفکر وجود دارد! هر کدام هم راه خود را پیشنهاد می‌کند و مسیر خود را نشان می‌دهد.
این‏که گروهی نهی می‌کنند و گروهی تحریص و تحریک هم از همین بابت است. امّا در این میانه هستند گروهی که خودمتناقض عمل کرده و می‌کنند. شاید شما آنان را در نظر دارید. کسانی که از یک سو نهی می‌کنند از ورود به این عرصه‌ها و از دیگرسو خودشان بهره می‌برند از همین افراد. مانند کسی که به علم خود عمل نکند، یا دکتری که سیگار را تحریم نماید و خود سیگاری باشد!
می‌دانیم و می‌دانید که همه حوزه را راست‌اندیشان پر نکرده‌اند، کژاندیش هم کم نداریم. نادان و غافل و گمراه و نفهم و البته جاهل به معنای مطلق کلمه هم بسیار هست. فردی که خلاف گفتار خود عمل کند، انسان جاهلی است که اگر به جهل بسیط دچار باشد، باید آگاه شود و اگر جهل مرکّب دارد باید به خدا واگذارش کرد که از انسان ضعیف کاری ساخته نیست، جز تذکر و پند و اندرز.

20- آیا حوزه برای طلاب علاقمند به ورود در این عرصه‌ها باید برنامه ریزی داشته باشد؟ چه برنامه‌هایی پیشنهاد می‌کنید؟
پیشنهاد کردم، در دولت مدیر سابق فن‏آوری اطلاعات مرکز مدیریت حوزه، که یک انجمن طلاّب تأسیس شود. یک پاتوق که هر چه طلبه این‌کاره هست گرد هم بیاید. البته بیشتر منظورم مباحث اینترنتی بود، ولی برنامه‌نویس‌ها هم می‌توانستند جایی داشته باشند. عرض کردم محلی در نظر گرفته شود مشابه یک باشگاه، یک هیئت، جایی که اعضاء بتوانند آزادانه در هر ساعتی از شبانه‌روز بیایند و بروند و قدم بزنند و چای بنوشند و گفتگو کنند. و البته ایشان هم موافقت خود را ابراز کردند. امّا پی‌گیری‌های بنده کم بود.
این امور نیاز به برنامه‌ریزی‌های مداخله‌گرانه ندارد. روندی است که خودبه‌خود آغاز شده و به همین منوال به پیش خواهد رفت. مهم ارائه خدمات اطلاعاتی و ارتباطاتی به این افراد است. اینان باید یکدیگر را بشناسند تا بتوانند شرکت‌های مشترک تأسیس کنند، کنسرسیوم بزنند، متحد شوند و انجمن‌هایی شکل دهند، تا از ره‏آورد آن قادر باشند پروژه‌های بزرگ را ساماندهی کنند. تا نشود مثل فلان پروژه که فلان مرکز آمده و کار پنج میلیون تومانی را داده یک شرکت با سی میلیون انجام داده، حالا سورس را هم نمی‌دهد، می‏گوید باید پول سورس را جداگانه بدهید. اکنون که طلبه‌هایی هستند که می‌توانند، اگر از پروژه‌ها مطلع باشند و با هم مرتبط، قطعاً می‌توانند بهتر به حوزه علمیه خدمت کنند. اگر چه وظیفه اصلی طلاّب چیز دیگری است و فقط در دوران ضرورت مجازند به برنامه‌نویسی.

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
پارادوکس ِ «طلبه برنامه نویس» 2 + سه شنبه 91 مهر 4 - 8:0 صبح

یکی از دوستان طلبه چند روز پیش
پرسش‌هایی را برایم ایمیل کرد
پاسخ دادن به آن‌ها فرصتی شد
که هر چه در نظر دارم به صراحت بیان کنم
در حل تضاد اجتماع «طلبگی» و «برنامه‌نویسی»
به نظرم آمد بر وبلاگ هم بگذارم
شاید به کار کسی بیاید
مطالبی که تا به حال مجال نبود این‌طور بی‌پرده طرح شود
و اکنون ادامه پرسش‌ها و پاسخ‌ها.

11- آیا با صرف این زمان در مطالعات حوزوی، نتایج بهتری حاصل نمی‌شد؟
مگر می‌توان تردید در این مطلب کرد. حتماً نتایج بهتری برای «شخص بنده» حاصل می‌شد و «خودم» به مقامات مادی و علمی بالاتری دست می‌یافتم. امّا به تکلیف که نظر کنیم، «خودم» ملاک نیست. باید دید نتایج حاصله برای کل مجموعه هستی چقدر بوده است. همان میزانی که پروردگار اعمال ما را با آن می‌سنجد. اگر توانسته باشم ابزاری ایجاد کنم که هزاران طلبه بهتر درس بخوانند، بهتر تحقیق کنند و بهتر تبلیغ نمایند، من نتیجه بهتری تحصیل کرده‌ام، از این‏که خودم مجتهد شوم، مرجع تقلید شوم و عده‌ای را بخواهم به همت دانش خود هدایت نمایم.
مهم این است که هر کدام از ما سر جای خود باشیم. آن گاه که جاهایی را خالی دیدیم و کسی در آن پست مشغول خدمت نبود و تو می‌توانستی و نکردی، قطعاً معصیت خدای نموده‌ای و باید توبه کنی و استغفار نمایی. راه اجتهاد باز است و بسیاری مشغول تحصیل. اگر عده‌ای فضای خدمت نرم‌افزاری را پر نمی‌کردند، قطعاً و بی‌تردید خلأ  آنان را امروز همگان احساس می‌کردند. اگر بیست سال پیش طلبه‌ها وارد این عرصه نمی‌شدند، امروز کاملاً عقب‌ماندگی حوزه از سایر نهادها در عرصه اینترنت و نرم‌افزار مشهود می‌بود که بحمدالله این‌گونه نیست و ما پیشتازیم. قسم به خدایی که جانم به دست اوست، پیشتازی حوزه علمیه و طلبه‌ها در عرصه اینترنت و نرم‌افزار بسیار شگفت‌انگیز است. روزی که ما در قم سایت اینترنتی می‌زدیم، جاوااسکریپت می‌نوشتیم، روزی که مهندس فخری اولین نرم‌افزار قرآنی تحت ویندوز را در همین شهر قم نوشت و به نمایشگاه‌های خارج از کشور رفت و شگفتی آفرید، هنوز در کشور، اینترنت فهمیده نشده بود و معدود سایت‌هایی به زبان فارسی راه افتاده بود که ما در قم به زبان فارسی سایت می‌زدیم.
روزی که ما در سایت خود چَت اسکریپتی طراحی کردیم، هنوز هیچ سایتی در کشور نبود که یک چت نوشته باشد، حداکثر از ابزارهای خارجی استفاده می‌کردند، بسیار محدود. حقیقتاً پیشتازی طلبه‌ها در این عرصه قابل کتمان نیست. تا چند وقت پیش بهترین شرکت‌های نرم‌افزاری نمی‌توانستند با بزرگان برنامه‌نویسی در قم رقابت  نمایند. این را از روی اطلاع عرض می‌کنم، از شرکت در جلسات بسیار زیادی که در این زمینه داشته‌ام و حضور در همایش‌ها و گردهم‌آیی‌ها.
اگر دکتر مینایی به آمریکا نمی‌رفت و دانش داده‌کاوی را به حوزه علمیه نمی‌آورد، من و سایر پژوهشگران حوزوی چگونه به این سادگی می‌توانستیم روایات مشابهی را شناسایی کنیم که هر چقدر هم جستجو نمایی قابل ردیابی و یافتن نیستند. شگفت نیست که در جامع‌الاحادیث 3.5 می‌توانیم روایتی را که تنها 60% شباهت دارد با روایت مورد نظر، به راحتی پیدا کنیم. من که حقیقتاً در شگفتم هنوز از این پروژه‌ای که ایشان به انجام رسانده. ببینید چند کتاب حدیثی و روایی را بدون دخالت دست، بدون مشارکت انسان، به صورت ماشینی اعراب‌گذاری کرده‌اند. به غیر از تلاش دکتر مینایی که اولاً و بالذات طلبه بوده است؟!

12- آیا اصولاً ما به طلابی که دارای تخصص‌های نظیر تخصص شما هستند نیاز داریم یا می‌توان از متخصصین غیر طلبه استفاده نمود؟
نیاز داریم، زیرا در غیر طلبه‌ها دغدغه‌های حوزوی نمی‌یابیم. غیرطلبه‌ها معمولاً دغدغه مالی دارند. طبیعی هم هست. بازار است و هر چه کشش داشته باشد، نرخ بالاتر باشد، برنامه‌نویس‌ها هم به همان سمت می‌روند. امّا فعالیت‌هایی هست که درآمدزایی اخروی دارند، نه دنیوی. اگر غیر طلبه‌ها نمی‌آیند، طلبه‌ها اگر احساس نیاز کنند، می‌توانند کوتاهی نمایند؟! اگر بتوانند باید دخالت کنند و تخصّص یابند.

13- آیا هنگام مشغولیت به این گونه فعالیت‌ها دچار نگرانی و عذاب وجدان بخاطر صرف وقت در این مسیر به جای فعالیت‌های رایج حوزوی نمی‌شوید؟
وقتی به سهم تأثیر خود در فعالیت‌های تحقیقی، تحصیلی و تبلیغی حوزه می‌اندیشم، هیچ احساس نگرانی ندارم و خدای خود را به این جهت شاکرم که توفیق عطا کرده، در این عرصه خدمتگزار باشم. به شدت هم البته مشتاقم که هر عرصه‌ای که نیاز در آن برطرف می‌شود را واگذارم و به قلمرو فعالیت‌های حوزوی خود بیشتر نزدیک شوم.

• مواجهه دیگران
14- معمولاً این تخصص خود را از دیگران پنهان می‌کنید یا علاقمندید دیگران متوجه این امر شوند؟

سایت شخصی بنده روی اینترنت است و بر همگان هویدا. هیچگاه هم نه کتمان کرده‌ام و نه پوشش داده‌ام. البته مثلاً فلان خویش و قوم درخواست کرد سایتی برای باشگاه ورزشی او تأسیس کنم، یا مثلاً برای بنگاه طبابت فلانی ابزاری بنویسم، البته که قبول نکردم. فعالیت خود را وقف حوزه کرده‌ام و همه مرتبطین این را می‌دانند.

15- آیا برخورداری از این تخصص باعث ارتقای جایگاه طلبگی شما در میان خانواده و دوستان شده یا باعث تنزّل؟
اگر چه مایل به بیان این مطلب نیستم، ولی به شدت سبب عزّت شده است که نباید باشد. اطرافیان بسیار استقبال می‌کنند. نه فقط اطرافیان که حتی وقتی به تبلیغ می‌روم، فلان مدرسه، تا برای بچه‌های دبیرستانی صحبت می‌کنم، تا التفات برایشان حاصل می‌شود که فلان آخوند، اینترنت می‌داند که هیچ، طراح سایت است و برنامه‌نویس‌، آن‌چنان دوره‌ام می‌کنند که انگار -نعوذبالله- رسول خدا (ص) را دیده‌اند. جامعه نسبت به آخوندهایی که دانش جنبی بدانند بسیار نگاه عزتمندانه‌ای دارد که البته بنده از این بابت بسیار ناراحت و نگرانم.
این نشان از سطح پایین ادراک اجتماعی ما دارد. نشان از این‏که سال‌ها تبلیغ نادرست و تهاجم فرهنگی  غرب کار خود را کرده و مردم دانش حوزوی را بی‌ارزش می‌پندارند. گمان می‌کنند طلبه‌ای که فقط قال الصادق(ع) و قال‌ الباقر(ع) می‌گوید تنبل است و بی‌سواد که چون هیچ مسیر دیگری برای حضور اجتماعی خود نیافته، به این ادبیات پناه برده است. پناه بر خدا از این غفلت. همین غفلت خطر بزرگی برای جامعه ماست که از تنگه احد، از پشت چاقو خواهد خورد و قیچی خواهد شد. همین شده که بعضی با وارد کردن چند کلمه انگلیسی در گفتار خود، یا ذکر اصطلاحات فلان و فلان علم دانشگاهی، به دنبال کسب قدرت باشند و خودبه‌خود وارد عرصه پلید «عوام‌فریبی» شوند. ما دین‌دزدانی که لباس آخوندی هم دزدیده باشند کم نداریم. و بنده از این بابت بسیار برای جامعه خود بیمناکم.

16- دوستان طلبه شما، در مواجهه با این تخصص شما چه نظری دارند؟
غبطه می‌خورند، افسوس. تشویقم می‌کنند و البته تنها رفیقانی که بسیار با من صادق‌ند و امین  من هستند، می‌گویند که ای کاش وارد این عرصه نمی‌شدی و اگر به تحصیل خود، آن‌گونه که آغاز کرده بودی ادامه می‌دادی، امروز تو را بر بالای فلان منبر می‌دیدیم و در فلان شبکه تلویزیونی  نشانت می‌دادند.
 برای هر دو گروه هم تأسف می‌خورم و نصیحت‌شان می‌کنم، برادرانه، که یاد داشتن چند زبان مسخره که با آن چند کد بی‌ارزش نوشته می‌شود که بر انسان هیچ اطلاعی نمی‌افزاید، هرگز ارزش نیست. نه دانستن آن فضل است و نه ندانستن آن عیب. آن‏چه مهم است ادای تکلیف است. اگر عرصه نرم‌افزار محتاج طلبه باشد، طلبه باید زندگی رها نماید. مثل انقلاب که چون محتاج طلبه‌ها شد، همه چیزشان را دادند و برای انقلاب فعالیت کردند. حتی اگر این فعالیت تکثیر نوار باشد یا پخش اعلامیه امام(ره). مهم ادای تکلیف است و لاغیر.

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
پارادوکس ِ «طلبه برنامه نویس» 1 + دوشنبه 91 مهر 3 - 5:2 عصر

یکی از دوستان طلبه چند روز پیش
پرسش‌هایی را برایم ایمیل کرد
پاسخ دادن به آن‌ها فرصتی شد
که هر چه در نظر دارم به صراحت بیان کنم
در حل تضاد اجتماع «طلبگی» و «برنامه‌نویسی»
به نظرم آمد بر وبلاگ هم بگذارم
شاید به کار کسی بیاید
مطالبی که تا به حال مجال نبود این‌طور بی‌پرده طرح شود.

بسم الله الرحمن الرحیم
• معرفی
1- لطفاً خودتان را معرفی کنید؟(نام/سن/محل تولد/مقطع تحصیلی حوزه/گرایش علمی )
2- آیا تحصیلات دانشگاهی هم دارید؟ در چه رشته ای و چه مقطعی؟
3- چگونه برنامه نویسی را آموخته‌اید؟ آیا در این زمینه دارای تحصیلات دانشگاهی هستید؟
4- در این زمینه دارای چه تخصص‌های می‌باشید؟
5- تاکنون چه محصولاتی تولید کرده‌اید؟

مجموعه این اطلاعات فردی را می‌توانید در نشانی
http://info.movashah.ir بیابید.

• طلبگی و برنامه نویسی
6- در شروع یا ادامه این تخصص هنگام طلبگی، جنبه مالی را در نظر داشته‌اید یا ثمرات فرهنگی و تبلیغی؟

هیچکدام را، و اصلاً قصد نداشتم در طول دوره تحصیل حوزوی هیچ فعالیت برنامه‌نویسی انجام دهم. امّا ضرورتی پیش آمد و دیدم چاره نیست. برنامه‌نویس‌ها به شدت طمّاع بودند و هدف‌شان از ورود به عرصه‌های اسلامی، کسب درآمدهای میلیونی بود. وقتی دیدم چه وضعی پیش آمده و چگونه آخوندهای بی‌اطلاع از عرصه نرم‌افزار را فریب می‌دهند و سرکیسه می‌کنند، خونم به جوش آمد. ابتدا وارد برنامه‌نویسی شدم، ولی دیدم مگر چقدر می‌توانم بنویسم؟ این شد که عرصه مشاوره را ترجیح دادم. روحانیون و مراکز و مؤسسات حوزوی را راهنمایی می‌کنم تا از شرّ بعضی برنامه‌نویس‌های پلید نجات دهم. بنده خدا چهار صفحه معرفی مرکز خود را می‌خواهد بگذارد روی اینترنت، پول یک پورتال را از او می‌گیرند!
وضع بسیار اسفناکی بود روزی که وارد این کار شدم. آن اوایل خیلی وقت گذاشتم برای خدمت به چنین مؤسساتی، بعد که دیدم رئیس مؤسسه خودمان استاد سرکیسه کردن مؤسسات دیگر است و برای یک نرم‌افزار، ده برابر پول می‌گیرد، آن‌جا را رها کردم!
دنبال درآمد و مسائل مالی هم بحمدالله نبودم که محتاج این چیزها هم نگذاشت خداوند بشوم. امّا همچنان مشتاق کمک کردن به مجموعه‌هایی هستم که نیاز به یاری دارند، متصل‌شان کنم به برنامه‌نویسان صالح و پاکدامن و غیرحریص به دنیا.

7- آیا پرداختن به این گونه فعالیت‌های تخصصی را در مسیر رسالت‌های طلبگی خود می‌دانید؟
قطعاً خیر. هیچ توجیهی ندارد که یک طلبه به کاری غیر از تحقیق و تدریس و تبلیغ بپردازد. بنده هم به عنوان خدمتگزار محققین، مدرسین و مبلغین عمل کرده‌ام و از ثواب عمل آنان بهره برده‌ام. که هر لحظه دیدم در عرصه این خدمتگزاری، دیگرانی هستند که مشغولند، کفایت که شده، رها کردم و به تکلیف خود پرداختم.

8- تحصیلات و بینش حوزوی، چقدر در تولیداتان به شما کمک کرده است؟
بی‌تردید آثار بزرگ و غیرمعمول و شگفت در تقاطع‌ها پدید می‌آیند [مضمون این جمله متعلق به دکتر سمیعی است]، جایی که چند دانش با هم تلفیق شوند. مثلاً فیزیک با شیمی یا روانشناسی با الکترونیک. محصولات نرم‌افزاری هم می‌تواند از بینش حوزوی بهره برد، همان‌گونه که فعالیت‌های حوزوی از بینش نرم‌افزاری بهره‌های وافر برده است.
امّا این تعامل در انحصار این یک راه نیست که برنامه‌نویس همان حوزوی باشد! کافیست سازوکاری فراهم شود که برنامه‌نویس و حوزوی در کنار هم کار کنند و هر یک اندیشه خود را در محصول تأثیر دهد. اگر زبان یکدیگر را بشناسد و گفتگو کنند، تعامل دو بینش در یکدیگر میسر خواهد بود.

9- آیا برنامه‌نویسان غیر طلبه از عهده کار شما بر نمی‌آید؟
بر می‌آیند و بر‌آمده‌اند. به شرط آن‏که انصاف داشته باشند و به خوبی راهنمایی کنند. اگر تقوا داشته باشند و در پیشنهادات خود به کارفرما و مشتری جاده انصاف در پیش گیرند، قطعاً بسیار هم بهتر می‌توانند عمل نمایند.

10- آیا این کار مزاحم برنامه های مطالعاتی حوزوی شما نبوده است؟چگونه زمان خود را در تقسیم بین این دو فعالیت مدیریت می‌کنید؟
بوده است و بنده از این بابت متأسفم. امّا به جنبه اخروی آن‏که می‌نگرم، پشیمان نیستم. اگر این فضاها را نمی‌گستردیم و به یاری مراکز حوزوی نمی‌شتافتیم، اگر ظرفیت‌سازی نمی‌کردیم و به فرهنگ‌سازی همت نمی‌گماشتیم، امروز وضع این طور پر رونق و خوب و شتاب‌دار به سوی توسعه فن‏آوری‌های اطلاعات نبود. آغاز این ظرفیت‌سازی هم با طلبه‌های بزرگواری مانند آقای طالب‌پور و شبیری و سمیعی و آناهید و دیگرانی بود که اولین مؤسسه آموزش رایانه را در قم تأسیس کردند (طلوع) و طلبه‌ها را آموزش دادند. طلبه‌های مدرسه رضویه وارد این فضا شدند و زمام کار را به دست گرفتند. اگر سال 1368 آن اتفاقات مبارک در قم نمی‌افتاد امروز ما این‌چنین قدرتمند در عرصه نرم‌افزار نبودیم و ام‌القرای جهان تشیّع هنوز از ابزارهای سنّتی بهره می‌برد و از فن‏آوری اطلاعات و اینترنت بسیار دور بود.

[ادامه دارد]

بخش‌های بعدی:


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
چه جبرانی؟ + یکشنبه 91 شهریور 26 - 8:0 عصر

شرط اول را گذاشته بود که همان شانزده نفر
حقیقت را بنویسند و امضاء کنند.
- دوم چه؟
«در دادگاه بسیار دروغ گفت و تهمت زد
گفتم اقرار کند به دروغ‌هایش و ببرد در پرونده ثبت کند»

- و سوم؟
«باقی‌مانده مهریه را که قبلاً بخشیده بود
و بعد وکیلش منکر شده در دادگاه
رسماً و محضری ببخشد»

زن در زندگی تقاضای مهریه کرده
وقتی که چهار میلیون تومان و نیم داشته
و می‌خواسته بیشتر شود
«معادل شانزده سکه‌ای که قبل‌ترها گرفته بود»
به برادرش بدهد و کسب و کاری به راه اندازد
مرد تازه کاری را به انجام رسانده
دستمزد گرفته
«یک میلیون و هفتصد گرفته بودم
فوری گفت فلان مقدارش را بده به عنوان بخشی از مهریه»
- چه کردی؟

«تمامش را دادم
نقد و به صورت تراول
همان‌طور که از بانک گرفته بودم!»

در مقابل زن قول داد که دیگر مهریه را مطالبه نکند
- حتی پس از طلاق؟
«گفتم حتی اگر روزی دعوای‌مان شد
و کار به جدایی کشید»
زوجه پذیرفت در مقابل 24 سکه‌ای که از مهریه دریافت کرده
باقی 86 سکه را ببخشد
این را نوشت و امضاء کرد
اما در دادگاه

«می‌گفت: تو عرضه نداشتی اثبات کنی، من که بخشیده بودم!»

زوج به نوشته زن اعتماد کرده
در حالی‌که سندی عادی است و در دادگاه اعتبار ندارد
- تو این را جبران می‌دانستی؟
«چندین بار این را گفته بودم
که برای اعتمادسازی باید این سه کار انجام شود
بعد از آن شاید امیدی باشد»

- که نکرد؟
«نکرد و می‌خواست راه بازگشت باز باشد!»

«توقع زیادی داشت»
زوج می‌‌گفت: چگونه به او اعتماد کنم؟
وقتی این‌همه لامروّتی دیده‌ام
زندگی را که بر باد نمی‌شود استوار کرد
خانه بر آب نمی‌ماند
چنین سکنایی به فوتی سرنگون می‌شود
قابل تکیه نیست
و زوجه بدون جبران قصد بازگشت داشت.

«از همه بدتر این‌که گوش‌های آدم را دراز تصوّر کنند
این‌که به چند تعریف و تمجید رام شدنی پندارند!»

منظورش را متوجه شدم
این پیامک را می‌گفت:

1/2/1391 - 9:45
خوبیهای شما:متشرع!درخرجی خونه کریمی!هزینه زندگی مهمتر از خودت!درتربیت بچها مقتدر!مهربان درعین حال سختگیر!درامرزناشویی دهی!تعمیرات خونه دراسرع وقت!تهیه وسایل منزل!ساده زیست!

«آن همه دروغ در دادگاه طرح شود
و بعد خصوصی بخواهد حلش کند!
این فریب نیست؟!»

روشن بود که خودشیفتگی زوجه مانع می‌شد
که اعتراف به خوبی شوهر را علنی کند
و دروغ‌ها و تهمت‌ها را بازپس گیرد
پنهانی بنای صداقت گذاشته
و در علن دروغ پرداخته
«به چنین زنی می‌توانم اعتماد کنم؟!»

راست می‌گفت
اعتماد باید بر مبنای صحیحی استوار شود
بر یخ نمی‌توان عهدنامه نوشت!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   116   117   118   119   120   >>   >

جمعه 04 خرداد 23

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X