سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

پرهیزگارى سر خلقهاست . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
فیزیک و فلسفه + چهارشنبه 89 دی 22 - 5:35 عصر

واقعاً دنبال همین می‌گشتم
مدت‌ها بود نزدیکی فیزیک و فلسفه
بدجور ذهنم را به خود مشغول داشته بود
خصوص اخیراً که دوباره فرصتی شد
و با یکی از مهندسان فیزیک
از فعالان انرژی هسته‌ای کشورمان
تعاملی دست داد
فکر کنم دیگر آن‌قدر زمان گذشته باشد
که بتوانم واژه اَولیس را بر زبان بیاورم
برادرم آن روزها
سال‌هایی که برای غنی‌سازی اورانیوم با استفاده از لیزر
مطالعه می‌کرد
برایم چیزهایی گفته بود
یک‌بار هم فرصتی دست داد
به مرکز تحقیقات‌شان رفتم
و از نزدیک کارشان روی بلورهای [...] را دیدم
بگذریم
شاید هم نباید بگویم
و هنوز هم محرمانه باشد(!)

یکی از نظریات آسیدمنیرالدین ظاهراً نزدیکی فیزیک با فلسفه بود
البته فیزیک غرب
با فلسفه به قول خودمان اسلامی
اگر این هستی‌شناسی را موضوع قرار داده است
امروز آن، فیزیک نظری، این وظیفه را برعهده گرفته
چندی پیش منبری دست داد
محلی در تهران
و فرصتی که از نزدیکی فیزیک و فلسفه بگویم
واقعاً وقتی استفان هاوکینگ از نظریه رشته‌ها (Strings) سخن می‌گوید
وقتی دنیاهای موازی را اثبات می‌کند
وقتی چهار نیروی بنیادین فیزیک را تحلیل می‌نماید
وقتی از ضعف گرانش (G) می‌نالد
و برای تحلیل این ضعف
آن را تنها ارتباط میان جهان‌های موازی تحلیل می‌کند
همین چند سال پیش بود که دومین کتاب هاوکینگ را خواندم
دیگر فیزیک یک دانش تجربی نیست
فیزیک یک فلسفه است
فیزیک تحلیل می‌کند هستی را
فیزیک است که می‌گوید چه چیزی هست و چه چیزی نیست!
کاری که قبلاً افلاطون و ارسطو (معلم اول) باید انجام می‌دادند
و بعد هم بر عهده معلم دوم (فارابی)
و پیوسته شد به ابن سینا
ملاصدرا هم آس را گذاشت
و بازی یک سره شد تا امروز
حالا وقتش نرسیده است؟!
که ما هم نظری به این فلسفه هستی‌شناسی هزاره بیاندازیم
وقتی فیزیک بگوید «هر چه هست؛ اسپین است»
ماده و انرژی هم ندارد
وقتی نور کوانتا شود و هم خاصیت موجی و هم ذره‌ای
وقتی هایزنبرگ اصل عدم قطعیت را علنی کند
وقتی دیدن در دیده‌شده تأثیر بگذارد

آیا فیزیک هنوز یک علم تجربی است
علوم پایه است؟!
حاشا که فیزیک خودش به تنهایی یک فلسفه است
بعضی‌ها البته خواستند وارد این وادی شوند
ولی نامش را «فلسفه فیزیک» گذاشتند
خدا خیرشان بدهد این مؤسسات اسلامی قم را

دیروز که به درس فقهی ولایت آیةالله مؤمن می‌رفتم این پلاکارد را دیدم
حتماً باید فردا بروم در این همایش
ساعت 9 صبح است در دارالشفاء
خوب آدم‌هایی را هم آورده‌اند
گلشنی و فیاضی
یکی فیزیک‌دان و دیگری فیلسوف
واقعاً استاد فیاضی هم خوب ملاصدرا را فهمیده
بدایه را یادم هست از نوارهای ایشان درس می‌گرفتم
و آقای اردستانی شاگرد برجسته ایشان بود
که دو سال به ما برهان شفا درس می‌داد
خدا همه‌شان را حفظ کناد!

فردا یادم باشد بروم! (مگر می‌شود فراموش کنم :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
بفرما روضه + چهارشنبه 89 دی 22 - 5:20 عصر

از درس باز می‌گشتم
بلوار جمهوری
در یکی از کوچه‌ها
پارچه بزرگی
چه زیبانوشته‌ای
نکته‌سنجی
توجه‌ام را جلب کرد
الفاظ فقط برانگیزاننده مفاهیم در ذهن مخاطب نیستند
گاهی الفاظ ناقل کوهی از احساس‌اند
مانند این:

 


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
کار مضاعف در دادگاه + دوشنبه 89 دی 20 - 9:14 عصر

بنده خدا 130 هزار تومان درآمد ماهانه دارد
شاهد هم برده
چهار تا
برای دادگاه هم ثابت شده
اما...
دادگاه رأی داده هر سه ماه یک سکه مهریه بدهد
120 تومان هم هر ماه نفقه فرزندان
یک میلیون تومان هم نحله بدهد
تا سه ماه بعد از طلاق هم ماهی 100 تومان نفقه زوجه
رفته اعتراض که حداقل قسط مهریه را کم کنند
دادگاه تجدیدنظر رأی داده:

حالا میرداماد (!) باید یک میلیون تومان الآن بدهد
هر ماه هم 350 تومان
و حال این‌که 130 تومان درآمد ثابت دارد فقط!
استدلال دادگاه:
«مضاعف کار کند، نشد قرض نماید، چرا؟ چون جوان است!»

خدا حفظ کند رهبر ما را
این شعارکار مضاعف
اگر برای ما آب نداشته باشد
برای دادگاه نان دارد!
و البته برای زوجه‌ی این دوست صمیمی ما... هم آبدارد و هم نان و البته همراه با بوقلمون...! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
پدرپرست! + یکشنبه 89 دی 19 - 11:2 عصر

پیش خودم بود که تلفنش زنگ خورد
زنش زنگ زده بود
می‌گفت چند وقتی اصرار داشت مطلبی را بگوید
حالا تلفن زده:
«می‌خواهم اتمام حجت کنم با شما»
گفتم: درباره چی؟
زن گفته: «از حرف‌های شما به پدرم بدگمان شده بودم
و گمان کردم پدرم واقعاً منحرف فکری است
ولی حالا کاملاً به پدرم اعتقاد پیدا کرده‌ام»
تعجب کردم!
برادر جان! منظورش چه بود؟ از چه نظر اعتقاد پیدا کرده؟
گفت: زن گفته:
«پدرم تنها کسی است که قادر است
زندگی من و شما را تحلیل کند
و من توبه کرده‌ام از این‌که به پدرم بدگمان بودم
و حالا ایشان رهبر و مسئول زندگی من است»
گفتم: خب پدرش را که از اول قبول داشت!
- آری، ولی حالا...
زن گفته: «من به راه پدرم می‌روم
و هر چه پدرم بگوید گوش می‌کنم
شما هم اگر حرفی دارید از این به بعد باید با پدرم صحبت کنید
من مطیع ایشان هستم!»
پرسیدم: مگر حرفی داشتی با او؟!
- نه به خدا، من اصلاً تماس نگرفتم که
خودش زنگ زده که این حرف‌ها را بزند!

سیدجان! می‌دانی مطلب چیست؟!
پدرش بازی را رو کرده است
مطلب همین است فقط
تا به حال زیر بازی می‌کرده
قرار بود دختر بگوید «خودم مستقلم»
ولی حالا قرار عوض شده
پدر داغان شده
پدر له شده
پدر از بین رفته در این دعوا
چون تو سوراخ دعا را گم نکردی
و نقطه ثقل درگیری را عوضی نگرفتی
و حالا پدر ناگزیر شده وارد میدان شود
حالا پدر خودش را جلو انداخته
دختر را کنار زد
فقط همین!
سری تکان داد و گفت: «حالا این‌ها چه تأثیری دارد در اصل مشکل؟»
گفتم: هیچ برادر!
پدر خواسته فقط خودش را ثابت کند
همین!
- راستی یک چیز دیگر هم گفت:
«ازدواج شما با من به خاطر دفتر ف... بود
حالا که آن تمام شد
این زندگی هم تمام است!»
بله برادرم!
این را راست گفت
پدرش را از دفتر ف... بیرون کرده‌اند دیگر
چه کند خُب؟!
تو هم که پشت کردی
هویتش رفته زیر سؤال... خیلی بد...
گفتم: هنوز هم وقتش نرسیده آن نامه مغالطات را منتشر کنی؟!
«شاید رسیده باشد، ولی اجازه بده با بزرگان مشورت کنم
ببینم خطری برای آبروی دفتر دارد یا نه
اگر مسأله‌ای نبود پخش خواهم کرد
می‌دانی که چندین مغالطه و انحرافش را آن‌جا ذکر کرده‌ام»

آخرین جمله‌اش را سفت گفت، خیلی:
«از خدا می‌خواهم اگر اصلاح‌پذیر است، کمکش کند از انحراف فکری فرقه‌ای‌اش دست بردارد و گرنه...!»

پ.ن. تماس مجدد:
«پدرم گفته: صلاح شما این است که بنده به زندگی شما بازگردم
بنده هم هیچ اشتباهی نکرده‌ام
هر چه هم در دادگاه گفتم حقیقت بوده است
و حالا هم می‌خواهم به زندگی برگردم
فقط به خاطر این‌که پدرم گفته است صلاح شما در این است»
منظورش صلاح زوج بوده است
یعنی پدر به دختر گفته:
صلاح شوهر تو این است
که تو به زندگی با او باز گردی
وقتی این مطلب را برایم گفت
تنها کلامی که از دهانم خارج شد این بود: «واوو... عجب اعتماد به نفسی!»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
عجب اصلی! + یکشنبه 89 دی 12 - 9:44 عصر

- تو که باز هم اینجایی! دادگاه چه می‌کنی برادر؟!
حکم طلاق را گرفته بود
دیگر نباید پایش به دادگاه باز می‌شد
تعجبم از همین بود
«اعتراض زده‌اند به حکم طلاق
برای دادگاه تجدیدنظر آمده‌ام»
- اعتراض برای حکم طلاق؟!
«دردشان پول است!»

حکم طلاق را دیده بودم
در پست قبلی وبلاگ هم گذاشتم
قاضی از زوجه پرسیده بود
در باب اجرت‌المثل
و زوجه گفت «قصد مزد» نداشته برای کار در منزل
خب البته اگر هم ادعا می‌کرد
باید اثبات می‌نمود
که از ابتدای زندگی مشترک
قصد دریافت دستمزد داشته است
برای هر کاری که در منزل انجام داده
قاضی هم در حکم
اجرت‌المثل را صفر کرد
و به جای آن
برای خالی نبودن عریضه (!)
یک میلیون تومان نحله در نظر گرفت
حالا زوجه مدعی اجرت شده

- ادعایش چیست؟ یعنی چطور اثبات می‌کند؟
«تو که پدرش را می‌شناسی»
- دوباره فتوا داده یا تئوری ساخته؟!
«نه... بدتر از آن... یک اصل فقهی تأسیس کرده!»
نشانم داد:

خنده‌ام گرفت
گفتم: اندک فقه‌خوانده‌ای هم بیابی
این را می‌داند که مبنای اصل در این امور عرف است
که او هم به عرف خواسته استناد نماید
ولی عرف که این را نمی‌گوید...
یعنی پدرزنت نمی‌داند «کلّ شیءٍ بحسبه»
اگر این خانم از مادر خودش هم می‌پرسید
به سادگی می‌یافت:
«کار زنان در منزل در عرف جامعه ایران به قصد تبرّع است»
دهانش را کج کرد و در حالی که رویش را برمی‌گرداند، با صدایی آرام گفت:
«چرا مادرش... خودش هم می‌داند
ولی دعوا سر پول است»
گفتم: برادر این هیچ... آن جوک آخر خیلی جالب است
«کدام جمله؟»
- این‌که قصد اجرت یا قصد تبرّع قابل کشف نیست
مگر به سوگند خوردن زوجه! :)

گفتم: ولی تو که به او کاری حواله نکردی
مگر نگفته بودی حتی آب نخواستم بیاورد!
بارها گفته بود
از باب ارادتی که به امام(ره) داشت
و شنیده بود ایشان از همسرش
کار خانه نخواست، حتی یک لیوان آب
گوشت و مرغ را خودش پاک می‌کرده
پرده سالن را خودش خریده و دوخته
و پرده اوپن آشپزخانه را
غذا هم می‌پخته گاهی...
می‌گفت در همین مسیر گام برداشت به نیّت امام(ره)
کار خانه از او نخواست هیچوقت
همین بود که ظرف‌ها تا دو سه روز در ظرفشویی
جاروبرقی ماهی یک‌بار
و ...
البته ماهی یک‌بار هم کارگر می‌آمد خانه کار می‌کرد
همان پیرزنی که دخترش را برای پدرش در نظر داشت زوجه!
گفتم: تو که دستوری ندادی؟
«دستور را به توقع تبدیل کرده
و اصرار دارد که بنده در دلم توقع داشته‌ام
اگر چه به زبان نیاورده باشم»
این هم در بخشی از لایحه زوجه بود:

گفتم: برادر! انگار فکر همه‌ جای کار را کرده‌اند
«خُب، هم وکیل خوبی دارند،
هم تئوری‌ساز ِ توهّم‌ساز شگفتی!»

- چه بگویم...؟! این‌جا جمله‌ای لازم است که «کره زمین» را شامل می‌شود
جایش هم نوشتن در وبلاگ نیست!
گفتم: یک میلیون نحله دیگر تنها نیست، چند میلیون اجرت هم در کنار خود دارد...
حرفم را قطع کرد:
«این دو نیز تنها نیستند...
اعلام کرده نفقه یک سال را هم می‌خواهد
مدعی است اصلاً ناشزه نبوده که!»
این تکه آخر را با خنده گفت
من هم خنده‌ام گرفت
خنده در حدّ ترکیدن... تو بگو «تیم ملّی»
چند دقیقه فقط می‌خندیدیم... واقعاً هم خنده داشت! :)

خدا رحمت کند مادران و مادربزرگان ما را... چقدر «زن» بودند!
آدم امروز است که ارزش و قدر و منزلت آنان را درک می‌کند
وقتی این خبرها را می‌شنود، خدا همه‌شان را رحمت کناد...!

پ.ن. به قانون مدنی مراجعه کردم
شگفتا که ماده مذکور این‌چنین بود:
«ماده 337 - شخص کور میتواند خرید و فروش نماید مشروط براینکه شخصا بطریقی غیرازمعاینه یابوسیله کس دیگرولوطرف معامله جهل خودرامرتفع نماید.»
ولی خُب یک ماده عقب‌تر این را دیدم:
«ماده 336 - هرگاه برحسب امردیگری اقدام بعملی نمایدکه عرفابرای آن عمل اجرتی بوده ویاآن شخص عادتامهیای آن عمل باشدعامل مستحق اجرت خود خواهدبودمگراینکه معلوم شودکه قصد تبرع داشته است.»
:)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
یک میلیون نحله + چهارشنبه 89 دی 1 - 8:22 عصر

خندید: «قاضی رأی داده که یک میلیون تومان هدیه بپردازم»
پرسیدم و رأی را نشانم داد:

مهریه را چون نداشت
و برای دادگاه محرز شد که درآمد ثابت او چقدر است
هر سه ماه یک سکه قسط بستند
زوجه هم از 14 آذر 1388 که رفته است
شکایت‌های فراوان کرده
جهیزیه را برده
مهریه را اجرا گذاشته
یک ماه پیش هم که حضانت را
ناگهان 8 مهرماه 1389 در دادگاه اعلام کرده حاضر است برگردد
- چرا برنگشت؟
چه نگاه عاقل اندر سفیهی:
«ده ماه رفته، این همه بی‌آبرویی راه انداخته، حالا همین‌طور برگردد؟!
بعدش چه می‌شود؟ نمی‌شود رویه جاری؟»
شرط کرده بود
یک برگه کاغذ بنویسد
که به دروغ‌های گفته شده اعتراف نماید
در پرونده‌های دادگاه ثبت شود
- چرا برنگشت؟
«می‌گفت بدون قید و شرط باز می‌گردم»
در تمام آن ده ماه، یازده شرط برای بازگشت داشت زوجه
که ذکر شروط در نوشته دیگری آمده
حالا به یک شرط رضا نمی‌دهد از سوی زوج!

مهریه را بگو ماهی 120 تومان
نفقه زوجه تا سه ماه بعد از طلاق
حساب کن با سه ماه گذشته و یک ماه هم تا طلاق روی هم 700 تومان
نفقه فرزندان هم که تا هفت سالگی ماهی 120 تومان فعلاً
یک میلیون تومان هم نحله...!

این «نحله» دیگر چیست؟
گفتم: مصوّب مجمع تشخیص مصلحت نظام است
سال 1371 یک ماده واحده تصویب کرده
که تبصره 6 آن می‌گوید:
«پس ا ز طلاق در صورت درخواست زوجه مبنی بر مطالبه حق‌الزحمه کارهایی که شرعاً بعهده وی نبوده است ، دادگاه بدوا از طریق تصالح نسبت به تامین خواسته زوجه اقدام مینماید . و در صورت عدم امکان تصالح ، چنانچه ضمن عقد یا عقد خارج لازم ، درخصوص امور مالی ، شرطی شده باشد طبق آن عمل می شود ،در غیر این صورت ، هر گا ه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد ، و نیز تقاضای طلاق ناشی از تخلف زن از وظایف همسری یا سوءاخلاق و رفتار وی نباشد، به ترتیب زیر عمل می شود: الف- چنانچه زوجه کارهایی راکه شرعا بعهده وی نبوده ، به دستور زوج و با عدم قصد تبرع انجام داده باشد، و برای دادگاه نیز ثابت شود ، دادگاه اجرت المثل کارهای انجام گرفته را محاسبه و بپرداخت آن حکم می نماید. ب- در غیر مورد بند (( الف )) با توجه به سنوات زندگی مشترک و نوع کارهاییکه زوجه در خانه شوهر انجام داده و وسع مالی زوج ،دادگاه مبلغی را از باب بخشش (نحله ) برای زوجه تعیین می نماید.»
اما این نحله از کجا آمده است؟
این آیه از قرآن را دیده‌ای: «وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً» (نساء:4)
العین نحله را لغتاً هبه و هدیه معنا می‌کند و...
«نحل: واحدة النحل: نحلة. و النحل: إعطاؤک إنسانا شیئا بلا [استعاضة]. و نحل المرأة: مهرها ، و یقال: أعطیتها مهرها نحلة إذا لم ترد عوضا.» (کتاب العین، ج‏3، ص: 231)
و البته آن‌جایی که درباره زن استعمال شود، همان مهریه است.
مجمع‌البحرین هم همین را گفته است:
«(نحل) قوله تعالى وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً أی هبة یعنی أن المهور هبة من الله تعالى للنساء، و فریضة علیکم یقال نحله أی أعطاه و وهبه من طیب نفس بلا توقع عوض.» (مجمع البحرین، ج‏5، ص: 479)

این از لغت. حدیث و فقه را هم مرور کنی اگر
آن‌هایی که این واژه را استعمال کرده‌اند
همان معنای «مهریه» را اراده نموده‌اند.
شیخ طوسی أعلی الله تعالی مقامه الشریف
مراد از نحله را همان مهریه بیان نموده
هم در «استبصار» و هم در «تهذیب»
(الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، ج‏3، ص: 342 - تهذیب الأحکام، ج‏7، ص: 358)
در بعضی کتب فقهی نیز همین مطلب درج شده.

«پس چرا نحله را مستقل از مهریه محاسبه کرده‌اند؟»
برادر من!
برو خدا را شکر کن که اجرت‌المثل ثابت نشد
برای اجرت‌المثل
زوجه باید اثبات نماید که قصدش از کار کردن در منزل زوجه
گرفتن دستمزد بوده
حرفش درست بود و استدلالش منطقی:
«آخه اگر من داشتم
که همان مهریه را می‌دادم
همه‌اش را نه
همان یک میلیون تومانش را
مهریه که تقسیط شده، حالا نحله را چه کنم؟»

خندیدم به نگاه ناباورانه‌اش :)
- برو خدا را شکر کن
رئیس قوه قضاییه وقت ببین چه دستور تند و تیزی به دادگاه‌ها داده است
قاضی تقصیری ندارد که
«رؤسای محترم دادگستری استان‌های سراسرکشور
از آنجا که تقویت بنیان خانواده و رعایت حقوق بانوان همواره مورد تأکید شرع انور و قانون می‌باشد
لازم است آقایان قضات محترم دادگاههای مدنی خاص
در مواردی که ادامه زندگی‌مشترک زناشویی ممکن نبوده
و ناگزیر به صدور حکم طلاق وفق موازین می‌باشند
درخصوص‌رعایت تبصره 3 و 6 و بند الف و ب ماده واحده قانون اصلاح مقرّرات
مربوط به طلاق مصوّب مجمع تشخیص مصلحت نظام‌
در خصوص آینده زن مطلّقه از جهت هزینه زندگی‌،
وضعیت فرزندان از جهت حضانت و سرپرستی‌،
اجرة‌المثل زمان زناشویی و نحله‌،
اهتمام کافی‌مبذول دارند.
محمد یزدی رئیس قوه قضاییه»
(25/12/1372)

حالا نداری برو قرض کن، نشد تشریف ببر زندان! آماده نیستی مگر؟!
با تلخند گفت: «چند ماه است برای این گزینه دوم آمادگی دارم، بدجور هم!»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
نصیحت در مطب + شنبه 89 آذر 27 - 7:6 عصر

پرسیدم: چه خبر؟
پیراهن سفیدش را اتو می‌کرد
مثل همیشه بادقت، آرام و بدون عجله
گفت: «دایی‌اش را دیدم امروز صبح»
خبر جالبی بود
- کدامشان را؟
گفت: «همان که فرزندش در وبلاگی همین نزدیکی‌ها می‌نویسد»
شناختم
دانستم چه کسی را می‌گفت؛
«مهندس»
هیجان را که در چهره‌ام دید
دیگر نیازی نبود سؤالی بپرسم
ادامه داد:
«رفته بودم دکتر
آمده بود حجامت کند
همین دکتری که در خیابان «سمیه» است»
«سمیه» را می‌شناختم
انتهای «فاطمی» را که وصل کنی به وسط «معلم»
آن موقع‌ها که کلاینت پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم
در همین خیابان سمیه بود
محل اجتماعمان
دکتر خوبی است، این دکتر
خود ِ من هم مشتری همین دکتر بوده و هستم!

پیراهن را آویزان کرد، تا به بعدی مشغول شود
پرسیدم: چه شد؟
گفت: «همدیگر را بوسیدیم
مدت‌ها بود که ندیده بودمشان
و بعد احوال‌پرسی گرم
خداحافظی کردیم و ایشان رفت برای حجامت!»
گفتم: همین! تمام شد؟!
«نه...، چند لحظه بعد
گویا چیزی به خاطرش آمده باشد
از اتاق حجامت آمد بیرون و شتاب‌زده گفت:
«دیشب بچه‌های شما خانه ما بودند
پسر کوچکت موقع رفتن
از بغل من پایین نمی‌آمد
هر چه کردند نرفت بغل مادرش!
این بچه‌ها پدر می‌خواهند»
حرفش که تمام شد
به سرعت پیشانی‌ام را بوسید و رفت!»

تو چیزی نگفتی؟
نگفتی: چرا به دروغ امضاء کرده و شهادت داده که تو زن را از خانه بیرون کرده‌ای؟
نگفتی: چرا این حرف را به خواهرزاده‌اش نگفته است؟
نگفتی:
چرا هیچ‌کدام واسطه نشدند و سراغ نگرفتند تا درد تو را بشنوند و مشکل را حل کنند؟
نگفتی: چرا به این ظلمی که زن به شوهر کرده اعتراض نکرده و سکوت کرده‌اند؟
نگفتی: چرا نیامدند بپرسند از تو تا حقیقت را دریابند و به کثرت دروغ‌های گفته‌شده پی ببرند؟
نگفتی:
چرا نگفتند به فامیل‌شان که اشتباه می‌کند که ...
گفت: «گفتم بنده هم عرض کردم بچه‌ها پدر نیاز دارند»

- ببین حالا باید خودت لباس‌هایت را اتو کنی!
خواستم حرف را عوض کنم که این را گفتم
نخواسته بود جلوی منشی مطب
و بیمارانی که در اتاق انتظار نشسته بودند
چیزی گفته باشد
تأثر را در چهره‌اش دیدم
اشک‌هایش را... نه... بغضی که در گلو داشت
حس کردم
حرف را که عوض کردم، ابروانش را در هم کشید و گفت:
«برادر من! تو خیال می‌کنی او لباس‌های مرا اتو می‌کرد در این چهار سال؟!
خدا را شاهد می‌گیرم که نه!
حداکثر دو بار، خیلی مسامحه کنم سه بار
آن‌هم در شرایط خاصی بود!»
می‌گفت همیشه خودش لباس‌ها را در لباسشویی می‌انداخته
خودش آویزان
و خودش هم اتو می‌کرده
و...
پرسیدم: پس حالا که زن نداری زندگی‌ات فرقی نکرده؟
گفت:
«هیچ، هیچ تفاوتی نکرده زندگی‌ام، مگر این‌که فرصتم برای مطالعه و تحقیق و فعالیت بیشتر شده است، بحمدالله!»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
فرآیند ارائه دادخواست + چهارشنبه 89 آذر 24 - 2:17 عصر

غالب کسانی که به دادگاه مراجعه می‌کنند
برای شکایت و دادرسی
اطلاعی از پیچیدگی فرآیند ارائه دادخواست ندارند
بی‌خبر از این‌که چه مدارکی لازم دارند
و به چه کسانی باید مراجعه کنند
به همین دلیل به اتاق‌های زیادی سر می‌زنند
و زمان زیادی را نیز مصروف می‌دارند
اما اگر از ابتدا کسی مسیر را بداند
هم مدارک مورد نیاز را پیشاپیش فراهم می‌سازد
هم نیازی نیست در صف‌های طولانی معطّل شود
که در نهایت به او بگویند باید در صف دیگری می‌ایستاده!
خصوصاً در دعاوی خانوادگی که شورای حل اختلاف هم در میان آمده
و پرونده کمی بیشتر دور می‌خورد

فایل pdf این فرآیند را از اینجا دریافت کنید!

پاره‌ای توضیحات:
1. عریضه‌نویسی از ابتدا با دادگاه نبوده، نه جزئی از آن و نه به دستور آن. اما متناسب با نیاز مراجعین دادگاه‌ها به تنظیم دادخواست و عدم دسترسی عموم مردم به اطلاعات مورد نیاز برای این کار، این شغل از همان سال‌های آغازین کار رسمی دادگستری در کشور به صورت خودجوش و مستقل شکل‌گرفته و تبدیل به یکی از مهم‌ترین مراحل دادرسی شده است. اگر چه وکالت هم امری مستقل از دادگاه‌ها می‌باشد، ولی حداقل هویت  وکیل به صورت حقوقی در قوانین ذکر شده و تشکیلاتی وابسته به دادگستری بر آن نظارت دارد. ولی عریضه‌نویسی ارتباطی قانونی و حقوقی با هیچ یک از پروسه‌های دادرسی ندارد. با این‌حال دادگاه‌ها توجه به نقش پررنگ و قدرتمند آن در تسهیل مراجعات مردم داشته‌اند و در سال‌های اخیر امکاناتی برای این افراد در کنار دادگاه در نظر گرفته شده است و فعالیت عریضه‌نویسان نظم بیشتری گرفته است.
2. اگر شما وکیل دارید، اصلاً نیازی به اطلاع از گردش عملیات فوق هم ندارید. همه این کارها بر عهده وکیل است که اتفاقاً دادگاه تسهیلاتی برای وکیل در نظر گرفته که خیلی از این مراحل را نیز از پیش پای او برداشته است. وکیل مانند شما ناگزیر نیست که تمام این فرایند را طی نماید. او از راه‌های میان‌بُر خواهد رفت و زودتر به مقصد خواهد رسید.
3. با نداشتن وکیل، تمامی مراحل را خود شما باید طی کنید. به خودتان مغرور نشوید. بهترین گزینه مراجعه به عریضه‌نویسان است. آنان می‌دانند متن دادخواست را چگونه بنویسند. شاید شما بیش از آنان با قوانین آشنایی داشته باشید، ولی قاضی به ادبیات عریضه‌نویسان خو گرفته است و تفاوت ادبیات شما ممکن است راحتی فهم دادخواست را از قاضی بگیرد. این را همیشه به خاطر داشته باشید: در دادگاه استفاده از «روال جاری» بهترین کاری است که می‌توانید بکنید. همه عوامل و پرسنل به «روال جاری» عادت دارند. خیلی‌ها اصلاً یادشان رفته است که در قانون روندهای دیگری نیز در نظر گرفته شده است! تا وقتی‌که به «روال جاری» عمل می‌کنید، کارتان نیز به صورت منظم پیش رفته و انجام می‌شود.
4. فقط مدارک مورد نیاز را ضمیمه دادخواست کنید. زیرا هنگام الصاق تمبر به دادخواست، در ازای مدارک ضمیمه نیز هزینه اضافی منظور خواهد شد. ضمن این‌که زیادی برگه‌های ضمیمه حوصله قاضی را هم سر خواهد آورد.
5. مجتمع‌های قضایی خانواده برای سرعت یافتن روند دادرسی‌ها از طریق مهارت یافتن پرسنل در مدیریت فرآیندها اقدام به تخصصی کردن شعبه‌های دادگاه و شورای حل اختلاف نموده‌اند. به این ترتیب که مثلاً تمامی دعاوی مالی به شعبه خاصی از شورای حل اختلاف و همچنین شعبه خاصی از دادگاه ارجاع می‌شود. این امر سبب شده تمامی عواملی که در پرونده شما دست دارند به کار خود استاد شوند. اما از سوی دیگر تمرکز دعاوی در یک دادگاه را شکسته است. بنابراین، شما در طول دادرسی‌های متعدد با قضات مختلفی مواجه شده و هر بار ناگزیر هستید «قصه زندگی خود را از ابتدا تعریف کنید»!
6. این‌که عرض کردم «دادرسی‌های متعدد» به این جهت که خواه‌ناخواه اگر به دلیل تعارضات خانوادگی پای شما به دادگاه باز شود، تمامی انواع دادخواست‌ها را تجربه خواهید کرد. دادخواست‌های «الزام به تمکین»، «استرداد جهیزیه»، «مطالبه مهریه»، «حضانت» اگر بچه داشته باشید و... متأسفانه در یک رشته زنجیره‌ای باطل به هم متصل شده‌اند. خصوصاً وکلای این دادگاه‌ها که نادانسته پیوندی کارکردگرایانه میان این دعاوی ایجاد کرده و توانسته‌اند ربط قانونی هر کدام را به دیگری از قبیل «ورود» و «حکومت» پیدا کنند. اگر طرف دعوای شما به وکیل مراجعه کرده است، بدانید که تا ته این قصه میهمان دادگاه هستید!
7. اگر خودتان مراجعه‌کننده به وکیل هستید، به خاطر داشته باشید شروع‌کننده زنجیره انفجاراتی نباشید که شما را چند سال اسیر آمد و شد به دادگاه خواهد کرد. از وکیل فقط در «چگونگی» ورود به یک دادرسی یاری بگیرید، نه برای «چگونگی» نابودکردن طرف دعوا. وکیل تنها مشاور حقوقی شماست، نه مسئول تصمیم‌گیری برای شما، همیشه تصمیم را خودتان بگیرید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
انسان‏پرستی + دوشنبه 89 آذر 22 - 4:12 عصر

یکی از اعضای شورای رهبری است
در سازمان مجاهدین خلق
یا همان منافقین
سال‌ها رجوی را پرستیده است
مانند یک بت:

«... بعد به عراق آمدم با این حقیقت مواجه شدم
که شخصیت مسعود مثل یک بت
و شاید هم در حد خدا
پرستیده می شود.
پیشتر ... بخشی از این سوال و کنجکاوی ذهن مرا به خودش مشغول کرده بود
بعد که به عراق آمدم
در جریان آموزش هایی که می‌دیدم
... به تدریج این کنجکاوی در من قوت گرفت
که او واقعا چه کسی است
و چه تفاوت هایی با دیگران دارد
که این همه در معرض تکریم و احترام است.»

حالا از او می‌پرسند: چرا؟
دیگران می‌پرستیدند، تو چرا؟!
و او توضیح می‌دهد:

«واقعیت این است که
من بیشتر خودم را با شرایط متقاعد می کردم
اما به هر حال خیلی چیزهایی درباره او
و درباره پیش بینی‌ها و درایت های سیاسی و تئوریک او می شنیدم
یا درباره تیزبینی سیاسی و یا مثلا بحث های کشافی که داشت»

خُب، حالا چرا ایشان را می‌پرستیدید؟!
جوابی ندارد بدهد، زیرا خودش هم نمی‌داند:

«حقیقتا من زیاد روی این مسائل عمیق نمی‌شدم»

پس چطور...؟!

«بلکه خودم را متقاعد می کردم
... وقتی مریم رجوی درباره او و مشخصاً رهبری‌اش حرف می‌زد
همواره برای من جای سوال بود که
آیا واقعاً او درخور این همه تعریف و ستایش هست؟»

روش فرقه‌پروری این است: یک نفر فکر می‌کند، بقیه فقط اطاعت می‌کنند!
انعکاس اجتماعی... فقط همین!
وقتی همه با هم می‌خواهند یکی را به عنوان «برتر» بپذیرند
رقابت هم می‌کنند سر همین پذیرش
و ستایش در برابر هم
مثل دو آینه که به صورت موازی روبه‌رو قرار بگیرند
می‌توانید حدس بزنید چند تصویر ساخته می‌شود؟!

یاد «مهران مدیری» می‌افتم، وقتی در «مرد هزار چهره» بارها و بارها گفت: «جَوگیر شدم!»
تمام این‌هایی که مست انسان‌پرستی می‌شوند
جَوگیر می‌شوند.
حتماً متن کامل مصاحبه را از اینجا بردارید و بخوانید!
و یا در این سایت:  http://www.iran-interlink.org/fa

پ.ن. غرض این‌که وضعیت ارتباط این پیر نادان با فرزندانش این‌چنین است
او نیز درست مانند هم‌نام ِ خود در سازمان، همه را به پرستش خود وادار می‌کند
و برای این پرستش، تئوری‌های واهی می‌سازد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
بی هیچ قضاوتی + پنج شنبه 89 آذر 18 - 11:43 عصر

تحولات چند سال اخیر در عراق
فضای خوبی ایجاد کرد برای از هم پاشیدگی منافقین
افشاگری‌های جالبی در این عرصه‌ها صورت گرفت
توسط کسانی که درون این سازمان ِ منحرف بودند
خانم بتول سلطانی عضو جدا شده شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق
در مصاحبه با بنیاد سحر
از درون سازمان گزارش‌های جالبی داده
توصیه می‌کنم در سایت‌‌شان خودتان بخوانید: http://www.iran-interlink.org/fa

اما؛
بخش‌هایی توجهم را بسیار جلب کرد
شباهت به مورد دیگری داشت
این چند فصل را بخوانید، تا مورد را بگویم:

«زمان ارتقاء درجه در سازمان شروع شد
گفتند می‌خواهیم زن‌ها را رها کنیم، زن‌ها را مسئولیت‌پذیر کنیم
زن ضعیف را می خواهیم مسئولیت بدهیم.
در سال 1370 بحث طلاق اجباری پیش آمد
گفتند هر کس می‌خواهد ادامه این مسیر را بماند باید از شوهرش طلاق بگیرد
به این ترتیب در یک فضای ساختگی و احساسی هر کس می خواست حلقه‌اش را زودتر در بیاورد
و از شوهرش طلاق بگیرد تا بگویند او رهاتر و بهتر است»

* * *
«رجوی اعلام داشت که می‌خواهد زن ها را با این فرصت رشد بدهد.
او گفت که میخواهد تمامی سازمان را دست این زنها بدهد
و این مسائل را طوری بیان می کرد که هیچ تردیدی در انجام آن نخواهد بود.
برای اینکه در این خصوص به اصطلاح خودش مشکلی پیش نیاید،
همه اعضای شورای رهبری را به عقد و صیغه خودش درآورد»

* * *
«توجیه می‌کردند جنس رابطه و ذوب تو در رهبری خیلی فرق می‌کند با جنس و ذوب شدن در گذشته
مریم اعضا را به اصطلاح توجیه می‌کرد
به ما می‌گفت: شماها از این پس در حکم زن‌های مسعود هستید و مسعود شوهر شماست
صریح می گفت منظورش این است که شما همه به مسعود محرم هستید
به قول خودش محرم ایدئولوژیک هستید
بطور رسمی جلسه ای برای این مراسم شبیه مراسم عقدهای معمولی وجود دارد
مسعود وارد جلسه می شد، آنتراکت می‌داد، همه می رفتند وضو می‌گرفتند و بر می‌گشتند
مسعود خطبه عقد را می خواند و زن ها یکی یکی بله می گفتند.»

* * *
«مریم در موضوع نوع و جنس محرمیت زنها با مسعود اینگونه توجیه می کرد که:
محرمیت ایدئولوژیک بالاترین مدار محرمیت در سازمان است
یعنی از مدار محرمیت عادی و زناشویی که یک روحانی با خطبه عقد جاری می کند، بسیار بالاتر است
او به این ترتیب به این عقد و مراسم هم جنبه عقد معمولی و به اصطلاح شرعی کردن رابطه را می داد
و هم اینکه آن را در دستگاه فکری خودش می برد و به اصطلاح جواب می گرفت.»

* * *
«اما در مورد شکل اجرایی و مسائل مربوط به حاشیه و متن این مراسم
برگزار کننده این جلسات خود مریم بود.
سناریو اینطور پیش می رفت که ابتدا مریم از مسعود می خواست وارد این جلسه بشود
علی الظاهر مسعود هم با اکراه و اجبار وارد این جلسه می شد
که نمی خواهد وارد چنین جلسه ای بشود، اما به اصرار مریم وارد می شود.
جالب تر اینکه مریم سر اعضای شورای رهبری منت هم می گذاشت
که چون می خواهیم از شما مسئله و تضاد را حل کنیم، دست به این کار می زنیم.
می گفت ذهن شما هنوز درگیر آن محدودیت ها و محذوریت های شرعی و سنتی است
این می تواند در ادامه کار باعث بروز مشکل بشود
بنابراین ناگزیریم تضادهای شما را حل کنیم.
خطبه عقد هم دقیقا به همان شکل سنتی خوانده می شد، و بله گرفته می شد.
هر سری به سری که اعضای شورای رهبری انتخاب و یا جابجا و جایگزین می شدند
یکی یکی به عقد رجوی در می آمدند»

* * *
«آنها خطاب به رجوی می‌گفتند تو حجت زمانه ای
در باب نوآوری هایی که رجوی در تفسیر و تاویل آیات و روایات می کرد
از جمله همین بحث جهاد اکبر یا مثلا بحث گذشتن از خود یا مفهوم فدا و صدق
به او سیمایی می‌بخشیدند که گویی در مدار و جایگاهی همطراز با نعوذبالله حضرت علی (ع) و حضرت محمد (ص) است!
در خصوص تشکیل شورای رهبری و یا دیدگاه هایی که درباره زن مطرح می کرد
مدعی بود اینها دیدگاه‌های پیامبر (ص) در زمان خودش است که بواسطه جهل حاکم بر مردم حضرت نتوانسته اجرا بکند
اما در عصر حاضر از طریق او دارد محقق می شود.
در واقع می خواست بگوید کاری که الان من می کنم ادامه خواسته آنها است.»

* * *
«یادم می آید یکی از زن های شورای رهبری می‌گفت:
من خوانده ام که زنها در زمان پیامبر به عقد حضرت رسول (ص) درمی آمدند، تا گناهان شان پاک شود
و تلاششان این بود که در نزد ایشان جایگاه بالاتری داشته باشند
با چنین قیاس های مع الفارقی سعی می کردند نسبت رجوی و خودشان را با یکدیگر توجیه و تئوریزه بکنند.
در این زمینه ها تلاش می کردند موقعیت رجوی را با امامان (ع) مقایسه و نتیجه گیری خاص خود را بکنند.»


حالا به این مکالمه پدر و دختر توجه کنید:

دختر: «الآن زن‌ها چکار می‌توانند بکنند؟
شما می‌گویید 15 درصد از زنان جامعه که زن‌های سنتی هستند دارند زجر می‌کشند
پس ما هم بی قید و شرط بشویم تا زجر نکشیم؟»
پدر: «نه، آن‌هایی که غیرسنتی هستند نیز جور دیگری زجر می‌کشند، آن‌ها برای رسیدن به دنیا ریاضت می‌کشند»
دختر: «ولی خودشان احساس نمی‌کنند دارند زجر می‌کشند، احساس می‌کنند آزادند.
مهم آن‌چیزی است که آدم احساس می‌کند، مهم آن چیزی نیست که واقعیت دارد.»
پدر: «حالا اگر بخواهیم یک حرکتی و جریانی راه بیاندازیم برای ارائه راه حل مشکلات زنان در جامعه،
یعنی بخواهیم یک تشکیلاتی راه بیاندازیم،
باید شورای محارم درست کنم.
یکیش تو هستی که دخترمی، یکی همسرمه، حالا مثلاً دو تا سه تا دیگه هم لازمه ...»
دختر: «چرا باید محرم باشه، بدون محرمیت نمیشه؟!»
پدر: «نه، معذرت می‌خوام! ما باید کار گروهی کنیم، من باید چند تا محرم داشته باشم، حداقل سه تا معاون می‌خواهم...»
دختر: «خب، سه تا هست که؛ من، مامان، خانم ...» [زن دوم پدر را نام ‌برد]
پدر: «تو...؟! متأسفم، باید بری تازه از اول آموزش ببینی!» [خنده بلند پدر]
دختر: «اتفاقاً من از همه این‌ها جوان‌ترم و نیرویم از هر دوی آن‌ها بیشتر است»
پدر: «جوانی فایده نداره، عقبی...، تو مشکل خونه و بچه و این‌ها داری، تو یه شوهری داری که به تمام وجوه می‌خواهدت» [با خنده]
دختر: «خُب، استعفا می‌دم!» [یعنی طلاق می‌گیرم]
پدر:‌ «موقعی که در لبه لبه این کار بودی [استعفا] نکردی، بهت گفتم اون موقع هم [که طلاق بگیر]
نیومدی! دیگه تموم شد، برو بشین تو خونه»
دختر: «نمی‌تونم تو خونه بشینم!»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   131   132   133   134   135   >>   >

پنج شنبه 04 تیر 12

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X