سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

دانشمند زنده ای میان مردگان است . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  داستان ِ بانکدار 6 - داستان ِ بانکدار 5 - داستان ِ بانکدار 4 - داستان ِ بانکدار 3 - داستان ِ بانکدار 2 - داستان ِ بانکدار 1 - نمونه اقتصاد اسلامی - فلسفه حجاب - 
عقل سنجی + چهارشنبه 97 دی 19 - 1:54 عصر

یک تابلوی سفید
سال‌هاست
از اولین روزی که اولین‌شان مدرسه رفت
آن‌وقت‌ها واقعی نبود
یک مقوای بزرگ سفید فقط
لمینیت شده
بعد از مدتی کارتن‌پلاست
رنگ سفید
به دیوار میخ شده

الآن سه سال است این یکی را داریم
یک تابلوی سفید واقعی!

اوایل فقط معلّم‌بازی می‌کردند
یکی برای آموزش به دیگری
بعدتر برای حل مسأله
گاهی یادداشت نکات فراموش نشدنی
چند وقت پیش هم...

سیدمرتضی دو تا مغز کشید
یکی به نام خودش
یکی به نام سیداحمد
برای او در اندازه‌ای کوچک‌تر

سیداحمد این را فحش تلقّی کرد
مغز خودش را پاک کرد
بزرگ‌تر کشید

فکری به نظرم رسید
وقتی این صحنه را دیدم:
نظرسنجی برای عقل‌سنجی!

جدول را کشیدم
اسم‌ها را نوشتم
گفتم از یک تا ده امتیاز بدهید
به عقل خودتان
و دیگران
اما به طور مخفی

مریم که رأی می‌داد
دو تای دیگر دور رفتند
با کاغذ پوشاندم
تا نبینند
سیداحمد هم رأی داد
آن را نیز پوشاندم
و سیدمرتضی در نهایت



هر سه که نشستند
روبه‌روی تابلو
کاغذها را برداشتم
تا رأی هم به هم را ببینند
تا
من هم
احساسات و حالاتی که بروز می‌دهند را

خیلی تجربه جالبی بود
اول این‌که نظرشان را نسبت به هم فهمیدم
بعد نسبت به خودشان
این‌که خودشان را چقدر برتر می‌بینند
و بعد
عکس‌العمل‌شان نسبت به نظر دیگری

هیجان زیادی داشتند
شور و شوق فراوان
محیطی پر سر و صدا
وقتی رأی می‌دادند
و آراء هم را می‌دیدند!

منفعت دیگرش همین
این‌که
فهمیدند در نظر هم چطور هستند
خودشان
تا
بتوانند رفتار خود را بهتر کنند
تا بار بعد
امتیاز بیشتری بگیرند
بار بعدی که نظرسنجی کردیم!

قال أمیرالمؤمنین (ع): «فَلْیَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ، فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً، یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهَاوِی وَ الضَّلَالَ فِی الْمَغَاوِی، وَ لَا یُعِینُ عَلَى نَفْسِهِ الْغُوَاةَ بِتَعَسُّفٍ فِی حَقٍّ، أَوْ تَحْرِیفٍ فِی نُطْقٍ، أَوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْقٍ.» (نهج‌البلاغه، خ153)
باید هر انسانى از وجود خود بهره مند گردد، که بینا کسى است که شنید و اندیشه کرد، و نظر کرد و بصیر شد، و از عبرتها پند گرفت، سپس در راه روشن حرکت کرد، او در آن راه از افتادن در مواضع تباهى، و قرار گرفتن در مراحل گمراهى اجتناب مى کند، و گمراهان را به زیان خود با بیراهه رفتن نسبت به حق، و تحریف در گفتار، یا ترس از راستگویى یارى نمى نماید. (ترجمه انصاریان)

پ.ن.
درباره با تصاویر سؤال شد
تصویر بزرگ گذاشتم تا نوع چاپ عکس‌ها مشخص باشد:



برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  داستان ِ بانکدار 6 - داستان ِ بانکدار 5 - داستان ِ بانکدار 4 - داستان ِ بانکدار 3 - داستان ِ بانکدار 2 - داستان ِ بانکدار 1 - نمونه اقتصاد اسلامی - فلسفه حجاب - 
حدّ ِ صداقت + جمعه 97 دی 7 - 5:0 صبح

سیب زرد ریز و نقلی
تازه از سه‌شنبه‌بازار خریده
نفری چهارتا در کیسه کردم:
- بچه‌ها هر زنگ تفریح یک سیب!

سیداحمد پاسخ داد:
«اگر هر زنگ دو تا سیب بخوریم که به دو زنگ آخر نمی‌رسه!»
- پسرم! مگه من چی گفتم؟
«تو گفتی هر زنگ دو سیب»

وقت آموزش
همیشه این لحظات را دوست دارم
اصلاً دنبالشان می‌گردم
دلم می‌خواهد پیش بیاید
اتفاق بیافتد
تا فوری از آب گل‌آلود بگیرم
ماهی‌هایی را که وقت گرفتن‌شان رسیده است! د:

- ببین سیداحمد!
تو باید مراقب صحبت کردنت باشی
اگر بخواهی راستگو باقی بمانی

تعجب کرده بود
عمداً خواستم تعجب کند
تحیّر مهم است
حیرانی در ابتدای کلام
سؤال پیش بیاید خوب است
دقّت را زیاد می‌کند
توجه را
تعجب توجه می‌آورد
وقتی سؤال در ذهنش شکل بگیرد
دیگر من آموزش را شروع نکرده‌ام
اوست که یادگیری را آغاز کرده است
اول ارائه نیست
مطالبه است
و این مهم است
خیلی مهم



- نگاه کن!
وقتی تو صدایی را شنیده‌ای
فقط می‌توانی درباره شنیدن خودت حرف بزنی
نه فراتر از آن
تو می‌توانی بگویی: «من شنیدم که او گفت دو سیب»
نه بیشتر
تو نباید بگویی: «او گفت دو سیب»
این حدّ صداقت است!

قبول کرد
فهمید و قانع شد

اما خودمانیم
ما خودمان چطور؟
به دور و برمان بنگریم
در شبکه‌های اجتماعی
در خبرگزاری‌ها و خبرسازی‌ها
مطلبی را که خوانده
از منبعی غیرمعتبر
چطور با قطع و یقین نقل می‌کند
تکرار می‌کند و بازنشر
راست و حسینی
چقدر از ما
در زندگی روزمره‌مان
حدّ صداقت را نگه می‌داریم؟!

قال المولی (ع): «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَى وَ دُعِیَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا؛ رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ، قَدَّمَ خَالِصاً وَ عَمِلَ صَالِحاً، اکْتَسَبَ مَذْخُوراً وَ اجْتَنَبَ مَحْذُوراً، وَ رَمَى غَرَضاً وَ أَحْرَزَ عِوَضاً، کَابَرَ هَوَاهُ وَ کَذَّبَ مُنَاهُ، جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِیَّةَ نَجَاتِهِ وَ التَّقْوَى عُدَّةَ وَفَاتِهِ، رَکِبَ الطَّرِیقَةَ الْغَرَّاءَ وَ لَزِمَ الْمَحَجَّةَ الْبَیْضَاءَ، اغْتَنَمَ الْمَهَلَ وَ بَادَرَ الْأَجَلَ وَ تَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَلِ.» (نهج‌البلاغه، خ76)
خداوند رحمت کند مردى را که حکمتى بشنود و آن را حفظ نماید، دعوت به هدایت شود و به آن نزدیک گردد، و دامن هدایتگرى را بگیرد و نجات یابد. خداى را پاس دارد، و از گناه خود بترسد. تلاش خالص پیش فرستد، و عمل صالح انجام دهد. ذخیره سودمند بیندوزد، و از حرام دورى گزیند. تیر به نشانه زند، و پاداش آخرتى بیابد. بر هواى نفس غلبه کند، و آرزویش را تکذیب نماید. صبر را مرکب نجات قرار دهد، و تقوا را توشه پس از مرگ کند. در راه روشن قدم نهد، و ملتزم راه روشن شود. مهلت را غنیمت داند، با عمل خود بر اجل پیشى گیرد، و از عمل خود زاد و توشه بردارد. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  داستان ِ بانکدار 6 - داستان ِ بانکدار 5 - داستان ِ بانکدار 4 - داستان ِ بانکدار 3 - داستان ِ بانکدار 2 - داستان ِ بانکدار 1 - نمونه اقتصاد اسلامی - فلسفه حجاب - 
فحاشی ِ علمی + چهارشنبه 97 دی 5 - 5:0 صبح

قبلاً درباره فحش مناسب کودکان نوشته بودم
این‌جا
امروز دعوایشان شد:
«مرتضای خر»
- سیداحمد! بیا این‌جا
سیدمرتضی! تو هم بیا
این‌جا بشینید
خب
سیدمرتضی! سیداحمد بهت گفت: خر
حالا تو اسم چه حیوانی را بلدی که به او بگویی؟
«احمد ِ بز»
- خوبه!
حالا نوبت سیداحمده:
- «گاو»
«تمساح»
- «روباه»
«مگس»
- «سوسک شاخدار»
«قابلمه»
- نه، سیدمرتضی! قابلمه که حیوان نیست. فقط اسم حیوان بگو!

نیم‌ساعت طول کشید
داشتم پیاز خُرد می‌کردم تا سرخ کنم
برای ناهار
صدای دعوا را که شنیدم
نشاندمشان در آشپزخانه
تا نیم‌ساعت داشتند به هم نام حیوانات را می‌گفتند:
«احمد ِ بز»
- امتیاز منفی گرفتی
تکراری نمیشه بگی
قبلاً بز را گفته بودی!
«احمد ِ عقاب»
«مرتضای شاهین»



کم‌کم نام حیوانات بد تمام شد
حیوانات خوب را به هم می‌گفتند
به خنده کشید
داشتند می‌مردند از خنده
و من که به انتهای کارهای آشپزی می‌رسیدم
مصادف شد با انتهای نام حیواناتی که می‌شناختند!

- خب، بچه‌ها
حالا برید یک کتاب هر کدام بردارید
یک کتاب علمی باشد
یک ربع وقت دارید کلمات علمی آن را حفظ کنید
بعد بیایید به هم بگویید

آمدند
سیداحمد شروع کرد:
«دوره ژوراسیک»
- «آب و هوا»
«فسیل»
- «ابر سیروسی»
«لایه‌های رسوبی»

اصلاً فضا عوض شد
دعوا هم یادشان رفت
شد بازی
سرشان حسابی گرم شده بود
با این فحش‌های علمی! :)

قال الأمیر (ع): «فَسُبْحَانَ مَنْ أَمْسَکَهَا بَعْدَ مَوَجَانِ‏ مِیَاهِهَا وَ أَجْمَدَهَا بَعْدَ رُطُوبَةِ أَکْنَافِهَا، فَجَعَلَهَا لِخَلْقِهِ مِهَاداً وَ بَسَطَهَا لَهُمْ فِرَاشاً فَوْقَ بَحْرٍ لُجِّیٍّ رَاکِدٍ لَا یَجْرِی وَ قَائِمٍ لَا یَسْرِی، تُکَرْکِرُهُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ تَمْخُضُهُ الْغَمَامُ الذَّوَارِفُ، إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى‏» (نهج‌البلاغه، خ211)
منزه است خداوندى که زمین را پس از موج زدن آبهایش نگاه داشت، و آن را پس از رطوبت اطرافش خشک نمود، و آن را براى خلق خود بستر آرام، و فرش گسترده قرار داد، آن هم روى دریاى عمیق ساکنى که بى جریان است، و ایستاده و بى حرکت مى باشد، که بادهاى سخت آن را زیر و رو و این سو و آن سو مى کند، و ابرهاى پر باران آن را به جنبش مى آورد، «همانا در این آثار براى اهل خشیت عبرت و پند است». (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  داستان ِ بانکدار 6 - داستان ِ بانکدار 5 - داستان ِ بانکدار 4 - داستان ِ بانکدار 3 - داستان ِ بانکدار 2 - داستان ِ بانکدار 1 - نمونه اقتصاد اسلامی - فلسفه حجاب - 
یلدای تاریخ گذشته + پنج شنبه 97 آذر 29 - 5:0 صبح

اول سید احمد
بعد سیده مریم
هر کدام همین سؤال:
«فردا مدرسه جشن یلدا داریم، چی ببریم؟»

اول برای سید احمد
بعد هم برای مریم
هر کدام حدود نیم ساعت
توضیح دادم و حرف زدم

من یه سؤال دارم:
ما چرا جشن می‌گیریم؟
نه ما فقط
همه دنیا
مردم اصلاً
انسان‌ها
چرا جشن می‌گیرند
جشن برای چیست؟

خوش باشند؟!
اگر برای خوش‌گذرانی‌ست
خب چرا یک روز خاص
چرا هر وقت که دلشان می‌خواهد نه؟!

خوب گوش کن!
همه انسان‌ها
همه تمدن‌ها
همه جوامع
جشن می‌گیرند تا ارزش‌های خود را منتقل کنند
چیزهایی را که برای‌شان مهم است
یعنی چی؟!

فکر کن من کشاورز بودم
صدها سال پیش
قبل از این که تقویم باشد و محاسبات نجومی امروزی
می‌خواستم دانه بکارم
و باید در بهار این کار را می‌کردم
امسال چه بکارم؟
پنج تا کاسه بر می‌داشتم
در یکی عدس
در یکی نخود
در یکی لوبیا
در یکی گندم
مثلاً در آخری هم جو می‌ریختم
یکی دو هفته بماند
کدام بیشتر سبز شده و بهتر رشد کرده؟
آها، عدس
پس آب و هوای امسال با عدس سازگارتر است
امسال عدس می‌کارم



خب باید این امر مهم را به فرزندانم یاد دهم
که به موقع بکارند
که بهترین را بکارند
که بیشترین محصول را به دست آورند

تو اسم هم‌کلاسی‌های اول دبستانت یادت هست؟!
نیست
انسان فراموش می‌کند
بچه‌های من هم فراموش می‌کنند به موقع بکارند
وقت کاشت را
پس چه کنم؟
طعم زیبایی به آن می‌دهم
خاطره می‌سازم
خاطره‌هایی لذّت‌بخش
طعمی به یاد ماندنی

عید نوروز پدید آمد
پول می‌دهم تا حالش را ببری
لذّتی که یادت نمی‌رود
هر سال که می‌شود منتظری
کی نوروز می‌شود تا سبزی پلو و ماهی بخوری
عیدی بگیری
مهمانی بروی
آجیل و هزار جور شیرینی جذّاب
چرا؟!
از ذهنت نرود!

جشن، ابزار هدایت است
هدایت اجتماعی
جامعه این‌طور امتداد خود را مشخص می‌کند
مسیری که می‌خواهد برود را
روشن می‌کند و پیشاپیش ترسیم می‌نماید

جشن در همه اقوام و ملل بوده
حتی در تاریک‌ترین اعماق جنگل‌های آمازون
اما این را
این ابزار را
برای انتقال ارزش‌های مهم به کار می‌گرفتند
جایی که بقای‌شان به آن وابسته بوده

حالا
می‌بینی که هر سال
ما تولّد پیامبر (ص) را جشن می‌گیریم
کیک هم می‌خریم
چرا؟!
انسانی که 1400 سال پیش به دنیا آمده
63 سال بعد هم از دنیا رفته
امروز چرا؟!
زیرا به زندگی ما بسته است
به حیات و ممات‌مان
اگر یادمان برود گمراه می‌شویم
خدا را فراموش می‌کنیم
احکام هدایت و رستگاری را
بدبخت می‌شویم و پس از مرگ بیچاره
دست‌مان خالی
اگر یادمان باشد، امیدی هست
که ابدی در بهشت بمانیم
زیرا ما فانی نیستیم
ما جاودانه و ابدی خلق شده‌ایم

اما یلدا
ما بلندترین روز سال را جشن نگرفتیم
اول تیر
اول تابستان
بلایی هم سرمان نیامد
حالا بلندترین شب سال را بگیریم؟!
چه منفعتی برای‌مان دارد؟!

در گذشته داشته
پیرمردی بوده
بزرگ دهکده
کشاورز و دامدار
اول زمستان مهم است
پیغام فرستاده: همه روستا را جمع کنید
برای این‌که بیایند هم
حسابی دستور داده پذیرایی کنند
دور هم
تا جمع شوند:
ببینید فرزندان من!
امشب طولانی‌ترین شب سال است
سرما می‌آید
برف
بوران
دام‌ها در خطر هستند
از فردا صبح شروع کنید به پوشاندن طویله‌ها
اصطبل‌ها
سقف خانه‌ها را مرمّت کنید
لباس‌های گرم آماده کنید
لحاف و تشک‌های زمستانی را از گنجه‌ها
پستوها
انبارها را آماده کنید
وارد سخت‌ترین روزهای سال می‌شویم

تا یادشان نرود
تا فراموش نکنند
تا هر سال خودبه‌خود به یاد بیاورند
آن را جذّاب کرده
قصه‌هایی از گذشته گفته
از سال‌های سخت برفی قبل
آن روزها بخاری و گاز مثل امروز که نبوده
زمستان واقعاً می‌کشت
هر سال قربانی می‌گرفت
یلدا یک خاطره‌سازی بود
جشنی برای حفظ انسان‌ها
ناگهان وسط برف گیر نکنند!

اما امروز
تاریخ آن گذشته
کاربردی که ندارد
پس چرا هنوز جشن یلدا باقی مانده؟!

نمانده بود
کم‌رنگ شده بود
برای چند دهه
ما نوروز و یلدای کم‌رنگی داشتیم
چه شد که پررنگ شد؟!

دشمن
رسانه
آمریکا و انگلیس شبکه‌های رادیویی
و بعد ماهواره‌ای
که چه؟!
فکر کردند و دیدند اسلام قدرت گرفته
جمهوری اسلامی قوی شده
بررسی و تحقیق
جشن‌های دینی زیاد شده
ارزش‌های اسلامی را به نسل‌های بعد منتقل کرده
این‌طور که نمی‌شود
این‌طور نمی‌شود یک ملّت را گمراه کرد
باید کم‌رنگ شود
چه؟!
فرهنگ دینی
تا به نسل‌های بعد منتقل نشود
تا یادشان برود
تا تغییر کند

رادیوهای آمریکایی و ماهواره‌های انگلیسی
و رادیوهای انگلیسی و ماهواره‌های آمریکایی
رسماً
هر سال نوروز گرفتند و یلدا
تبلیغ کردند و تشویق
چطور؟!
سلبریتی‌های‌شان را آوردند
لخت جلوی دوربین
جذّاب کردند تا منحرف کنند
داخل چه شد؟!

صداوسیمای ما هم اشتباه کرد
فکر نادرست:
مردم‌مان دارند آن‌ها را می‌بینند
فقط به خاطر یلدا و نوروز
برهنگی و فساد و عرق‌خوری را
خب خودمان بگیریم
تا آن‌ها را نبینند
این شد که دستوری عمل کردند
نوروز و یلدا را تا توانستند پررنگ کردند
آب به آسیاب دشمن
هدفی که غرب تلاش می‌کرد با زحمت برسد
با هزینه
پول خرج کند
با پول بیت‌المال
خودمان به انجام رساندیم
امروز هم که می‌بینی
حتی در مدرسه هم یلدا و نوروز می‌گیریم!

چه خوب، نه؟!
غرب همیشه تلاش کرده همین‌طور پیش برود
آدم‌ها را با پول خودشان نابود کند
نیاز نباشد از جیب بدهد
مفت و رایگان نابود می‌سازد
بدون خرج و مخارج!

حالا به من بگو
خاطره‌ای که از تولد پیامبر (ص) داری
مقایسه‌ای
با خاطره‌ات از یلدا
من می‌گویم
تولّد پیامبر (ص) در ذهن تو
تا می‌شنوی
این را می‌آورد:
به زور برویم در نمازخانه
بوی گند جوراب‌های بدبو
یک ساعت باید تحمّل کنی
می‌خواهی بالا بیاوری
چند دانش‌آموز هم به زور تئاتر بازی می‌کنند
بی‌مزه و حوصله‌سربر
بعد هم سخنرانی
هر لحظه منتظری تمام شود و فرار کنی
حداقل از این گرمای دم‌کرده
شیرینی خشکی هم که می‌دهند
در گلویت گیر می‌کند
به زور پایین می‌دهی
با عطر پایی که همه نفست را فرا گرفته!

اما یلدا
هم‌کلاسی‌ها لباس‌های محلّی می‌پوشند
رنگ‌وارنگ
آجیل و شیرینی و انواع خوردنی‌ها
تزئین و سفره و دور هم
آن هم در کلاس خودمان
با معلّم
نه سخنرانی و نه برنامه‌های ملال‌آور
خوش هستیم و می‌خندیم

ببین فرزندم!
این دو خاطره را در ذهنت مرور کن
کدام می‌ماند
و کدام می‌رود؟
پنجاه سال بعد
به نظرت فرزندان تو و فرزندان آن‌ها
کدام ارزش‌ها را از ما به ارث می‌برند؟!



این‌ها را به هر دوی‌شان گفتم
جداجدا:
از من مخواه تو را به مسیر نادرست هدایت کنم
با همکاری در جشن نوروز و یلدا
هر دو به ظاهر پذیرفتند
اما اولی
رفت تخمه آفتابگردان خرید و برد مدرسه
دومی
چیزی با خود نبرد
به جای آن
یک انشا نوشت
نوشت تا ببرد در مدرسه بخواند
درباره یلدایی که تاریخ آن دیگر گذشته!

قال الأمیر (ع): «بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [صلی الله علیه وآله] رَسُولَ اللَّهِ لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِیِّینَ مِیثَاقُهُ، مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ کَرِیماً مِیلَادُهُ، وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ... فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ... خَلَّفَ فِیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِیَاءُ فِی أُمَمِهَا إِذْ لَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلًا بِغَیْرِ طَرِیقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ.» (نهج‌البلاغه، خ1)
خداوند محمّد رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله را براى به انجام رساندن وعده اش، و به پایان بردن مقام نبوت مبعوث کرد، در حالى که قبولى رسالت او را از تمام انبیا گرفته بود، نشانه هایش روشن، و میلادش با عزت و کرامت بود. در آن روزگار اهل زمین مللى پراکنده، داراى خواسته هایى متفاوت، و روشهایى مختلف بودند... چنین مردمى را به وسیله پیامبر از گمراهى به هدایت رساند... آن حضرت (به وقت انتقال به آخرت) هر آنچه را انبیاء گذشته در امت خود به ودیعت نهادند در میان شما به ودیعت نهاد، که پیامبران امتها را بدون راه روشن، و نشانه پا برجا، سر گردان و رها نگذاشتند. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - فرهنگ 89 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  داستان ِ بانکدار 6 - داستان ِ بانکدار 5 - داستان ِ بانکدار 4 - داستان ِ بانکدار 3 - داستان ِ بانکدار 2 - داستان ِ بانکدار 1 - نمونه اقتصاد اسلامی - فلسفه حجاب - 
هفده ربیع + دوشنبه 97 آذر 5 - 6:54 عصر

میلاد نور
تولّد پیامبر اسلام (ص)
باید فرق داشته باشد
از نگاه کودکان



مناسک
سنّت‌ها
رفتارها
کودکان از اهتمام والدین، ارزش‌ها را درک می‌کنند
این‌که به چه اهمیت می‌دهند
چه برایشان مهم است
چه اولویت دارد
وقتی به او اعتماد دارند
می‌پذیرند

نه خیلی بزرگ
یک کیک کوچک
دیروز رفتیم و با هم خریدیم
خودشان بریدند و خوردند
تا طعم شیرین آن یادشان بماند
همان‌طور
که طعم کیک سال‌های قبل را هنوز به خاطر دارند + و +

چند روز مانده به میلاد رسول خدا (ص)
حواسشان جمع می‌شود
خبر می‌دهند! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  داستان ِ بانکدار 6 - داستان ِ بانکدار 5 - داستان ِ بانکدار 4 - داستان ِ بانکدار 3 - داستان ِ بانکدار 2 - داستان ِ بانکدار 1 - نمونه اقتصاد اسلامی - فلسفه حجاب - 
در دسترس + شنبه 97 آذر 3 - 7:17 عصر

«می‌دونی بزرگ شدم می‌خوام چه کاره بشم؟»
- چکار؟
«می‌خوام برم عراق
یه رستوران غذای ایرانی بزنم
آشپزی کنم
بعد زن عراقی بگیرم
بچه‌هام دو رگه بشن
هم عربی حرف بزنن هم فارسی»

این آرزو خیلی واقعی‌ست
خیالی و فانتزی و دور از دسترس نیست
نه آن‌ چیزهایی که ما می‌گفتیم
در کودکی‌مان:
خلبان، ناوخدای کشتی و مخترع



خوشحال شدم
چرا؟
زیرا هنگام تحلیل
وقتی به رفتار کودکان می‌نگرم
احساس می‌کنم
بیشتر تحت تأثیر اراده‌های بزرگ‌ترهایمان بودیم
تشویق‌هایشان
خواسته‌هایشان
ارزش‌های غیرواقعی‌شان

او اما مستقل فکر می‌کند
وابسته نیست
این خیلی خوب است
خیلی خوب
من این‌طور فکر می‌کنم

وقتی درباره دنیا با ما صحبت می‌کردند
اِعمال نفوذ می‌کردند
در ذهن‌مان
با بزرگنمایی بعضی مشاغل خاصّ
که به آرزوهای غیرواقعی بیاندیشیم
هر چه که دور از دسترس
برای اشتغال
برای آینده
برای بزرگسالی‌مان

اما
کودک را اگر رها کنیم
به گمانم
با آرزوهای خودمان پر نکنیم
واقعیت را ببیند
می‌بیند
انتخاب‌های در دسترس‌تری می‌کند
واقعی تصمیم می‌گیرد!

امیرالمؤمنین (ع): «لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ، وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَى تَخَیُّرِ الْأَطْعِمَةِ، وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ، أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَکْبَادٌ حَرَّى» (نهج‌البلاغه، ن45)
(فکر نکنید من قادر به تحصیل لذت هاى دنیا نیستم. به خدا سوگند) اگر مى خواستم مى توانستم از عسل مصفا و مغز گندم و بافته هاى ابریشم براى خود (بهترین) غذا و لباس را تهیّه کنم; اما هیهات که هواى نفس بر من چیره شود و حرص و طمع مرا وادار به انتخاب طعام هاى لذیذ نماید در حالى که شاید در سرزمین حجاز یا یمامه (از مناطق شرقى عربستان) کسى باشد که حتى امید براى به دست آوردن یک قرص نان نداشته و هرگز شکمى سیر به خود ندیده باشد. آیا من با شکمى سیر بخوابم در حالى که در اطراف من شکم هاى گرسنه و جگرهاى تشنه باشند؟! (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - کار 38 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  داستان ِ بانکدار 6 - داستان ِ بانکدار 5 - داستان ِ بانکدار 4 - داستان ِ بانکدار 3 - داستان ِ بانکدار 2 - داستان ِ بانکدار 1 - نمونه اقتصاد اسلامی - فلسفه حجاب - 
اصل ِ مخالفت + پنج شنبه 97 آبان 24 - 5:0 صبح

عمو پورنگ نگاه می‌کنند
سیدمرتضی آغاز می‌کند:
«خودشون آتیش روشن کردن داره دود می‌کنه، بعد می‌گن هوا رو آلوده نکنین»
سیداحمد بی‌درنگ پاسخ می‌دهد:
«این دود به طبیعت آسیب نمی‌زنه، دود گازوئیله که هوا رو آلوده می‌کنه!»



اصل بر مخالفت است
خیلی بد است
فرهنگ شده است
مدت‌هاست
در بلاد ما
عادت کرده‌ایم مخالف‌خوانی کنیم
در هر وضعیتی
هر چه که باشد
یک عادت سیاسی زشت

مطمئن هستم تقریباً
اگر سیداحمد به دود اعتراض کرده بود
نقش‌ها عوض می‌شد
سیدمرتضی به توجیه دست می‌زد
چرا؟!
زیرا هدف «مخالفت» است!

هر روز نمی‌بینیم؟
بسیار
تقریباً همه از هوای نفس
مسأله تقواست
دین‌داری
اخلاق
آن جناح سیاسی آن حرف را می‌زند
آن جناح سیاسی ضد آن
نه چون با آن سیاست مخالف است
نه چون آن را نادرست می‌انگارد
فقط برای پایبندی بر «اصل مخالفت»
همین
تا خود را ثابت کند!

قال الأمیر (ع): «فَالنّاسُ عَلى اَرْبَعَةِ اَصْناف: مِنْهُمْ مَنْ لایَمْنَعُهُ الْفَسادَ فِى الاَْرْضِ اِلاّ مَهانَةُ نَفْسِهِ، وَ کَلالَةُ حَدِّهِ، وَ نَضیضُ وَفْرِهِ. وَ مِنْهُمُ الْمُصْلِتُ لِسَیْفِهِ، وَالْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ، وَالْمُجْلِبُ بِخَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ، قَدْ اَشْرَطَ نَفْسَهُ، وَ اَوْبَقَ دینَهُ لِحُطام یَنْتَهِزُهُ، اَوْ مِقْنَب یَقُودُهُ، اَوْ مِنْبَر یَفْرَعُهُ... وَ مِنْهُمْ مَنْ یَطْلُبُ الدُّنْیا بِعَمَلِ الاْخِرَةِ، وَلا یَطْلُبُ الاْخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْیا. قَدْ طَأْمَنَ مِنْ شَخْصِهِ، وَ قارَبَ مِنْ خَطْوِهِ، وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ، وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلاَْمانَةِ، وَ اتَّخَذَ سِتْرَاللّهِ ذَریعَةً اِلَى الْمَعْصِیَةِ! وَ مِنْهُمْ مَنْ اَقْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ ضُؤُولَةُ نَفْسِهِ، وَ انْقِطاعُ سَبَبِهِ. فَقَصَرَتْهُ الْحالُ عَلى حالِهِ فَتَحَلّى بِاسْمِ القَناعَةِ، وَ تَزَیَّنَ بِلِباسِ اَهْلِ الزَّهادَةِ، وَ لَیْسَ مِنْ ذلِکَ فى مَراح وَلاَ مَغْدًى. وَ بَقِىَ رِجالٌ غَضَّ اَبْصارَهُمْ ذِکْرُ الْمَرْجِعِ، وَ اَراقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ. فَهُمْ بَیْنَ شَرید نادٍّ، وَ خائِف مَقْمُوع  ، وَ ساکِت مَکْعُوم، وَ داع   مُخْلِص، وَ  ثَکْلانَ مُوجَع. قَدْ اَخْمَلَتْهُمُ التَّقِیَّةُ، وَ شَمَلَتْهُمُ الذِّلَّةُ، فَهُمْ فى بَحْر اُجاج  ، اَفْواهُهُمْ ضامِزَةٌ، وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ. قَدْ وَعَظُوا حَتّى مَلُّوا، وَ قُهِرُوا حَتّى ذَلُّوا، وَ قُتِلُوا حَتّى قَلُّوا.» (نهج‌البلاغه، خ32)
{دنیاپرستان}
مردم بر چهار دسته اند:
1. گروهى از آنان مانعى از فساد در زمین ندارند مگر پستى نفس، و کندى اسـلحه، و کمـى مـال.
2. گروه دیگر اسلحه برکشیده، شر خود را آشکار کرده، سواره و پیاده دنبال خود راه انداخته، خود را براى فساد آماده نموده، دین خود را تباه کند براى اندکى از مال دنیا که به غارت برد، یا سوارانى که به دنبالش بیفتند، و یا مسندى که بر آن نشیند.
3. گروه دیگر آن که با عمل آخرت دنیا خواهد، و آخرت را به وسیله عمل صالح دنیوى نجوید. اظهار فروتنى کند، گامها را کوچک بردارد، دامن جامه کوتاه نماید، و خود را امین جا زند، و پرده پوشى حق را وسیله معصیت قرار دهد!
4. گروه دیگر را پستى نفس و نداشتن قوم و قبیله از طلب حکومت برجا نشانده، این تهیدستى او را محدود کرده، خود را به اسم قناعت آراسته، و خویش را به لباس زهـد زینـت داده، در حـالى کـه در شـب و روز اهـل عنـوان قنـاعت و زهـد نیـست.

{خداپرستان}
باقى ماندند آنان که یاد قیامت چشمشان را از حرام بسته، و ترس از محشر اشکشان را جارى کرده. گروهى از اینان مطرود مردمند، و بعضى در وحشت مقهوریت، و دسته اى ساکت و خاموش، و عده دیگر با خداوند مناجات مخلصانه دارند، و بعضى از اینان هم ماتم زده و زجر کشیده اند. تقیه آنان را به گمنامى کشیده، در خوارى غرق شده، در دریایى از تلخى غوطه ورند،  دهانشان از سخن بسته، و قلبشان مجروح است. ملّت را موعظه کردند تا ملول و خسته شدند، مقهور مردم شده تا خوار گشتند، و شهید شدند تا کم شدند. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  داستان ِ بانکدار 6 - داستان ِ بانکدار 5 - داستان ِ بانکدار 4 - داستان ِ بانکدار 3 - داستان ِ بانکدار 2 - داستان ِ بانکدار 1 - نمونه اقتصاد اسلامی - فلسفه حجاب - 
قدنمای رنگی + سه شنبه 97 آبان 22 - 5:0 صبح

از تولّدشان داده هست
داده‌های رشد قد
«پایش رشد»
تا دو سال اول که خانه بهداشت
قد و وزن ثبت می‌شد
بعد از آن متوقّف نکردم
خود پایش نمودم
پیوسته و منظّم
تا همین امروز
قبل‌تر نشان دادم
دیوار قدشان را
این‌جا



دیروز عوض کردم
خیلی شلوغ شده بود
کم‌رنگ هم
خوانایی داشت می‌رفت
مدادی بود و نماندنی
کاری کردم ماندگار شود



طرحی در قطع A3
بریدم و کنار هم که چسباندم
نواری بلند پدید آمد
با ماژیک تا بماند
این‌بار برای همیشه

پایش لازم است
تا رشد متوقّف نشود
تا نقص مشخّص شود
قبل ِ آن‌که از کنترل خارج شود
همه جا همین است
نظام اسلامی هم لازم دارد
انقلاب هم
قوای سه‌گانه حتماً
ابزاری باید تا پایش کنیم
رشدشان را
چقدر بزرگ شده‌اند
یا متوقّف
مجلسی که باید هر سال بهتر از سال قبل
قضایی که پیوسته باید بهینه شود
دولتی که نباید تکرار گذشته باشد
پایش نباشد، غافلگیر می‌شویم
ناگهان
روزی که یهو می‌فهمیم نشده است
آن‌چه باید می‌شده
«پایش رشد» برای همه لازم است
برای حکومت لازم‌تر!

قال امیرالمؤمنین (ع): «اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ اَحَقَّ النّاسِ بِهذَا الاَْمْرِ اَقْواهُمْ عَلَیْهِ، وَاَعْلَمُهُمْ بِاَمْرِ اللّهِ فیهِ. فَاِنْ شَغَبَ شاغِبٌ اسْتُعْتِبَ، فَاِنْ اَبى قُوتِلَ. وَ لَعَمْرى لَئِنْ کانَتِ الاِْمامَةُ لاتَنْعَقِدُ حَتّى یَحْضُرَها عامَّةُ النّاسِ فَما اِلى ذلِکَ سَبیلٌ، وَلکِنْ اَهْلُها یَحْکُمُونَ عَلى مَنْ غابَ عَنْها، ثُمَّ لَیْسَ لِلشّاهِدِ اَنْ یَرْجِـعَ، وَ لا لِلْغائِبِ اَنْ یَخْتارَ. اَلا وَ اِنّى اُقاتِلُ رَجُلَیْنِ: رَجُلاً ادَّعى ما لَیْسَ لَهُ، وَ آخَرَ مَنَعَ الَّـــذى عَـلَـیْـهِ». (نهج‌البلاغه، خ172)
اى مردم، آن که تواناترین مردم به حکومت، و داناترین آنان به امر خدا در کار حکومت است از همه به حکومت شایسته تر است. اگر در مسأله حکومت فتنه جویى به فتنه برخیزد بازگشت به حق از او خواسته مى شود و اگر امتناع ورزید کشته مى شود. به جانم سوگند، اگر جز با حضور همه مردم امامت منعقد نگردد چنین کارى شدنى نیست، ولى آنان که حضور دارند ثبوت حکومت را بر غائبان حکم مى کنند، پس فرد حاضر حق رویگردانى، و غائب حق انتخاب غیر را ندارد. بدانید که من با دو نفر مى جنگم: مردى که چیزى را ادعا کند که حق او نیست، و کسى که رویگردان شود از چیزى که بر عهده اوست. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  داستان ِ بانکدار 6 - داستان ِ بانکدار 5 - داستان ِ بانکدار 4 - داستان ِ بانکدار 3 - داستان ِ بانکدار 2 - داستان ِ بانکدار 1 - نمونه اقتصاد اسلامی - فلسفه حجاب - 
فقه کودکانه + یکشنبه 97 آبان 20 - 5:0 صبح

- «برای خواب وضو بگیریم ثواب داره»
: «نه نداره، چون خواب وضو رو باطل می‌کنه»
- «خُب، اصلاً برای خوابیدن وضو بگیریم دیگه»
: «اگرم داشته باشه همون دو سه ثانیه اول ثواب داره، بعدش دیگه باطل می‌شه و ثواب نداره»

بحث میان سیدمرتضی و سیداحمد
وقتی لباس می‌پوشیدند به مدرسه بروند

شنیدم
صبر کردم
تمام که شد،‌ قاطی شدم:
- تو چی می‌گی سیدمرتضی؟
«من یه جایی خوندم که برای خوابیدن وضو بگیریم ثواب داره»
- تو چی می‌گی سیداحمد؟
«من می‌گم نمی‌شه ثواب داشته باشه، چون خواب وضو رو باطل می‌کنه»

لازم بود کمی بیشتر به ریشه‌ها برویم:
- ثواب یعنی چی بچه‌ها؟
: «یعنی مثلاً کار خوب می‌کنیم ثواب داره»
- «یعنی خدا جایزه می‌ده»
: «ثواب اینه که روز قیامت پاداش داره»

- آفرین!
یعنی کاری که خدا رو خوشحال می‌کنه
خب
از کجا باید بفهمیم که چه کاری خدا رو خوشحال می‌کنه؟!

دیدم متحیّر مانده‌اند
ادامه دادم:
خدا خودش باید به ما بگه از چی خوشحال می‌شه دیگه
از طریق پیامبرش

اندکی مکث و بعد:
در این باره به ما گفته
گفته شده که قبل از خواب وضو بگیریم ثواب داره
البته که اگر خودمان بودیم هرگز نمی‌فهمیدیم

خوشحالی خدا را خود خدا باید به ما اطلاع دهد!
این یعنی احکام عبادی توقیفی‌ست
ما نمی‌توانیم چیزی را تشریع کنیم
بنده خدا، نانوای محلّ‌مان
دیروز می‌پرسید:
آیا ثواب دارد شب اول ربیع برویم و در مسجد را بکوبیم؟!
وقتی پاسخ را شنید، باور نمی‌کرد
انگار خرافات را بیشتر می‌پسندید تا حکم شرعی الهی را!

قال الأمیر (ع): «اَرْسَلَهُ عَلى حینِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ طُولِ هَجْعَة مِنَ الاُْمَمِ، وَانْتِقاض مِنَ الْمُبْرَمِ. فَجاءَهُمْ بِتَصْدیقِ الَّذى بَیْنَ یَدَیْهِ، وَالنُّورِ الْمُقْتَدى بِهِ. ذلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ، وَلکِنْ اُخْبِرُکُمْ عَنْهُ: اَلا اِنَّ فیهِ عِلْمَ ما یَأْتى، وَالْحَدیثَ عَنِ الْماضى، وَ دَواءَ دائِکُمْ، وَ نَظْمَ ما بَیْنَکُمْ.» (نهج‌البلاغه، خ157)
او را در عصرى به رسالت برانگیخت که خالى از پیامبران بود، و خواب گران ملل عالم طولانى شده بود، و رشته محکم دین گسیخته بود. پس او با کتابى که تصدیق کننده حقایق کتب آسمانى بود، و نورى که بایدازآن پیروى شود به جانب مردم آمد. آن نورقرآن است،آن رابه سخن آریدولى هرگز سخن نمى گوید، امّا من شما را از آن خبر مى دهم: آگاه باشید که دانش آنچه مى آید، و خبر آنچه که در عالم گذشت، و درمان دردهاى شما، و مقررات نظم دهنده زندگیتان در این کتاب است. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  داستان ِ بانکدار 6 - داستان ِ بانکدار 5 - داستان ِ بانکدار 4 - داستان ِ بانکدار 3 - داستان ِ بانکدار 2 - داستان ِ بانکدار 1 - نمونه اقتصاد اسلامی - فلسفه حجاب - 
خواست ِ سرمایه + پنج شنبه 97 آبان 17 - 10:30 صبح

نمی‌دانم چرا این‌قدر دوست دارند
شاید با ژن‌هایشان گرفته‌اند
عشق به کله‌پاچه را
از پدرشان!

هر سه اصرار دارند بخرم
از اولین باری که خریدم:
- زیادش خوب نیست بچه‌ها
دو سه ماه یک‌بار
چربی زیادی دارد

امروز صبح که رفتم بخرم
دیروز قول داده بودم
از پس ِ خواست‌شان
قیمت‌ها گران‌تر
از دو سه ماه پیش
طوری که کله‌پز عذرخواهی کرد
خودش هم شرمنده قیمت بود!

چطور گران شد؟!
کله‌پاچه‌ای که غذای فقرا بود
برای بچه‌ها این‌طور توضیح دادم
وقتی داشتند می‌خوردند:



نظام سرمایه‌داری این‌طور است
قیمت را سرمایه تعیین می‌کند
آدم‌ها هیچ‌کاره‌اند

سرمایه‌دارها برگ می‌خوردند
یا چنجه
کله‌ی گوسفند مشتری نداشت
کسی هم به آن میل نداشت
کارگرها و بناها و هر که درآمدش کم بود
این‌ها شدند متقاضی کله‌پاچه
چون بخشی بود که خواستنی نبود
دور ریختنی
قیمت هم ارزان
سالیان سال غذای مردم مستضعف
بچه‌ها
بیست سال پیش که من به کله‌پزی می‌رفتم
فقط اقشار کم‌درآمد را می‌دیدم
خبری از ماشین‌های شاسی‌بلند جلوی کله‌پزی نبود

چه شد؟!
سرمایه اشباع می‌کند
تنوّع آدم‌ها را
چیزهای جدید طلب می‌کند
میل را افزایش می‌دهد
سرمایه دست گذاشت روی کله‌پاچه
و چه کرد؟

سرمایه دنبال بهترین‌هاست
پس اگر در شهر مثلاً ده کله‌پزی باشد
بهترین را پیدا می‌کند
با همان قیمتی که دیگران می‌خرند
فرض هزار تومان
سرمایه هم هزار تومان می‌پردازد
این اول کار است

مشتری‌های این کله‌پزی می‌شود ثروتمندان
آدم‌های شاسی‌بلند
و چه اتفاقی می‌افتد؟
مشتری‌ها آوردوز می‌کند
بیش از حجم تولید می‌شود
مغازه‌دار چه؟
قبلاً پنج تا کله می‌آورد و آخری نصفه می‌ماند
نمی‌بردند
حالا بیست تا هم می‌آورد ته دیگ را خالی می‌کنند
چرا؟
چون سرمایه زیاد مصرف می‌کند
کف جامعه به اندازه نیاز می‌خورد
سرمایه بیش از نیاز
چون او برای گرفتن انرژی نیامده
او برای لذّت مصرف آمده

صاحب دکّان با مشتری‌های ثروتمند که روبه‌رو می‌شود
حجم تولید را که به حداکثر می‌رساند
درآمدش که افزایش می‌یابد
به فکر حواشی می‌افتد
فروعی که تا به حال به فکرشان نبود
ظرف‌های جدید و گران
میزهای زیبا و درخشان
دیوارها را روکش می‌کند
تغییراتی هم در معماری بنا
حالا مغازه او لاکچری شده است
به فکر بازگشت این هزینه‌ها که می‌افتد
دیگر حجم تولید را که نمی‌تواند افزایش دهد
عرضه ثابت
تقاضا زیاد
قیمت را افزایش می‌دهد
قیمتی که در نظام سرمایه‌داری تابع نسبت عرضه و تقاضاست
دیگر از روی کار انجام شده که محاسبه نمی‌شود
نتیجه؟
قیمت کله‌پاچه در این مغازه می‌شود دو هزار تومان

مشتری کم می‌شود؟
خیر
سرمایه دنبال تظاهر است
او نیاز به مصرف بیشتر دارد
او از این‌که گران بخرد لذّت می‌برد
او به این گران‌خری تفاخر هم می‌کند:
خوب‌ترین‌شو خریدم، گرون‌ترین‌شو خریدم!

هوسی می‌افتد به جان سایر کله‌پزها
من هزار، فلانی دو هزار؟!
یک شهر و دو هوا؟!
احساس ظلم که بیاید
حس عدالت برود
حرص ایجاد می‌شود
طمع فزونی می‌یابد
این اصلاً خاصیت فاصله طبقاتی‌ست
رضایت را می‌گیرد
حالا باقی هم فکر افزایش می‌افتند
اما سرمایه‌ی این کار را ندارند
چه می‌شود؟

سرمایه‌گذارانی هستند که دنبال ثروت‌اند
سرمایه می‌خواهد خود را تکثیر کند
پول می‌ریزند در دکان‌ها
می‌خرند و بنا را ارتقا می‌دهند و قیمت را بالا می‌برند
این‌جاست که کله‌پزها کارمند می‌شوند
کارگر سرمایه
سرمایه می‌آید و آن‌ها را اجیر می‌کند
مغازه‌ی خودشان را می‌خرد و به کارشان می‌گمارد
قیمت را هم دیگر سرمایه تعیین می‌کند
بازار را تغییر می‌دهد
نتیجه چه شد؟

حالا کله‌پزی که می‌روی
صاحب مغازه را نمی‌بینی
او شاسی‌بلندش را سوار است و بیکار نشسته
کارگران در دکانش کار می‌کنند
کالا هم لاکچری شده
از دست طبقه مستضعف خارج

هر وقت که از جلویشان رد می‌شوم
صف ماشین‌های گران‌قیمت را می‌بینم
حالا دیگر کله‌پاچه غذای فقرای جامعه نیست
ضعیف‌ترین قشر جامعه
می‌رود در سفره ثروتمندان
می‌شود خوراک سرمایه!

سرمایه این‌طور است
میل به افزایش فاصله طبقاتی
روی هر چه که دست بگذارد
از کف جامعه می‌گیرد
می‌برد و می‌چسباند به سقف جامعه
گوسفندی که قبلاً کله‌اش را دور می‌انداختند
ضعیف‌ترین‌ها به ثمن بخس از آن انرژی می‌گرفتند
حالا مخصوص مرفهین بی‌درد
آن‌هایی که بدون کار کردن پول‌دارتر می‌شوند
زیرا «سرمایه» برای آن‌ها کار می‌کند
در دنیایی که «پول» پول می‌آورد

در کدام دنیا؟!
در دنیایی که قرار بود پول پول نیاورد
فقط «کار» پول بیاورد
به همین جهت خداوند «ربا» را حرام کرد
و آن را جنگ با خودش نامید!

قال امیرالمؤمنین (ع): «فلا اَمْوالَ بَذَلْتُمُوها لِلَّذى رَزَقَها، وَلا اَنْفُسَ خاطَرْتُمْ بِها لِلَّذى خَلَقَها. تَکْرُمُونَ بِاللّهِ عَلى عِبادِهِ، وَلا تُکْرِمُونَ اللّهَ فى عِبادِهِ. فَاعْتَبِرُوا بِنُزُولِکُمْ مَنازِلَ مَنْ کانَ قَبْلَکُمْ، وَانْقِطاعِکُمْ عَنْ اَوْصَلِ اِخْوانِکُمْ.» (نهج‌البلاغه، خ116)
نه اموال خود را براى کسى که آن را روزى شما نمود بخشیدید، و نه جانها را براى خداوندى که آنها را آفرید به مخاطره انداختید. به سبب خدا بر بندگانش کرامت یافته اید، در حالى که خدا را (با نافرمانى از اوامرش) در میان بندگانش اکرام نمى کنید. از قرار گرفتن در منازل آنان که پیش از شما بودند و از دنیا رفتند، و از جدا شدن از نزدیکترین برادرانتان (به سبب مرگ) عبرت بگیرید. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - اقتصاد 141 - فاصله طبقاتی 16 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

شنبه 103 شهریور 31

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید احمد - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X