«یادت نره وضو بگیری» بعد از ظهریست معمولاً نماز میروند مدرسه که برود پاسخ داد: «امروز وضو نمیگیرم» این را گفت و ادامه داد: «آخه هر وقت وضو میگیرم نمیرویم نماز»
حق داشتم تعجب کنم ولی میخواستم راستیآزمایی نمایم اینکه شوخی میکند یا جدّیست پس : - خب پسرم یعنی تو متوجه شدی یک رابطهای وجود دارد بین وضو گرفتن تو و برگزار نشدن نماز جماعت در مدرسه به همین خاطر وضو نگرفتی تا بروید نماز؟
من جدّی گفتم و همینطور که به سوی مدرسه میرفتیم پیاده او تأیید کرد: «آره، خیلی رابطه جالبیه!»
وقت این بود که عمق فلسفی بدهم کمی بیشتر شبهه بیافکنم وقتی اینقدر آسان به رابطه سببیّت رسیده با کمترین استقراء پس پرسیدم: - نگاه کن! رابطههای عجیبی پیرامون ماست کافیه کمی دقت کنیم مثلاً آیا تا به حال به این رابطه دقت کرده بودی اینکه وقتی به سمت جلو حرکت میکنیم چیزهایی که روبهروی ما هستند بزرگ میشوند آن درخت را نگاه کن وقتی سمتش میرویم مدام بزرگتر میشود چرا به نظرت؟! «خب چون داریم حرکت میکنیم وقتی حرکت میکنیم چیزهای دیگه بزرگ میشن» - وایستا برگرد پس چرا اشیاء پشت سرمان دارند کوچک میشوند؟! «وقتی از چیزی دور میشویم کوچک میشود وقتی نزدیک میشویم بزرگ»
خب باید کمی به اشتباه میانداختم - چقدر جالب! یعنی با راه رفتن، اشیاء دیگر بزرگ و کوچک میشوند؟! «نه، واقعاً که نه، توی ذهن ما بزرگ و کوچک میشوند»
و سؤال - حالا چرا این طوریه؟! میتونی بررسی کنی و بفهمی؟! امروز توی مدرسه فکر کن زنگ تفریح هر وقت که فرصت داشتی ببین میتونی بفهمی چرا با راه رفتن ما اشیاء به نظر کوچک و بزرگ میرسند!
فکر کردن مهم است ولی معمولاً انگیزه کافی برایش وجود ندارد این است که کودکان مشغول تخیّل میشوند بیشتر از تفکّر اما وقتی انگیزه بدهیم سؤالات مبهم کنیم فرصتیست که به خود فشار بیاورند فکر کنند و راه بیابند حتی اگر به پاسخ نرسند نرمش و ورزشی کردهاند
پ.ن. از این پرسشهای فکری زیاد داریم قبلتر وقتی سیداحمد فوت کرد و شمع را خاموش پرسیدم: چرا شمع با فوت خاموش میشود؟ چند پاسخ داد: «از دهان ما اکسیژن به شعله میخورد» - اکسیژن که آتش را بیشتر میکند «پس اکسیژن ندارد فوت ما و باعث میشود خاموش شود» سیدمرتضی پاسخ داد: «شعله گرم است و فوت ما سرد است!» مریم گفت پاسخی ندارد و احتمالی را طرح نکرد شاید چون بیشتر مدرسه رفته بیشتر خلاقیتش سرکوب شده! :(
پ.ن. از مدرسه که بازگشت خودش پیشقدم شد: «درست بود، چون تو خونه وضو نگرفته بودم، رفتیم نماز جماعت!» - پس الآن یقین کردی که این رابطه حقیقتاً وجود دارد؟! «خیلی عجیبه، ولی آره، همیشه اتفاق میافته آخه!» و ادامه داد: «به یکی از دوستانم گفتم، گفت اینها خرافاته!»
برچسبهای مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - فلسفه 73 - سید احمد 274 -
|