سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

هر کس نیکو بپرسد، بداند [و] هرکس بداند، نیکو بپرسد . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
پند ِ کولری + شنبه 96 اردیبهشت 30 - 5:25 عصر

جعبه ابزار را چسبیده و رها نمی‌کند
به چه امید؟!
به امید این‌که وقتی ابزار می‌خواهم
از او بخواهم
زود دست دراز کند و آن‌چه خواسته‌ام تحویلم نماید!



به سیدمرتضی گفتم پوشال‌ها را بیاورد
و سیداحمد همچنان ایستاده
دست به جعبه ابزار...
می‌فهمد گویا که آن‌چه مهم است در آن است!



منبرم این‌جا بود که آغاز شد
وقتی نتوانستم ساکت بمانم
پندی می‌بایست می‌دادم
که مقدمه‌ای داشت:
«سیداحمد می‌تونی این قلاب‌های پوشال رو از روی در باز کنی؟!»
تلاش می‌کند و نمی‌تواند
بلد نیست خب
من قلاب‌های در اول را باز کرده بودم
ولی او ندیده بود
دست به ابزار بود و حواسش به جای دیگر
- نمی‌تونم!
سیدمرتضی خودش به حرف آمد
قبل از این‌که از او بخواهم:
- من می‌تونم!
انبردست را برداشت و باز کرد
و باز کرد
واقعاً باز کرد یعنی
تمام قلاب‌های درب را باز کرد به تنهایی
و این‌جا بود که پندم آمد:

- سیداحمد! می‌دونی فرق کسی که دنبال علم باشه با کسی که دنبال قدرت باشه چیه؟!
سکوت می‌کند و انگار در تحیّر است که چه بگوید
و من ادامه می‌دهم:
ببین پسرم
کسی که دنبال قدرت باشه
می‌چسبه به جعبه ابزار
همونی‌که دست توست
که اگر هر کسی نیاز به ابزار داشت
محتاج اون باشه
این آدم تمام دارایی‌اش همون قدرتی‌ست که داره
ولی کسی که دنبال علم باشه
می‌ره پیش کسی که علم و فن بلده
نگاه می‌کنه و یاد می‌گیره
وقتی یاد گرفت
دیگه محتاج اونی‌که قدرت داره نیست!
فرق علم با قدرت اینه
قدرت محدوده و همیشه باید نگرانش باشی
ولی علم نامحدود
همیشه با تو هست
و نیاز نیست که نگران از دست دادنش باشی
و بخوای سفت بچسبیش!



این‌جا بود که سیداحمد فوری جعبه ابزار را داد دست سیدمرتضی
پوشال را برداشت و آمد جلوتر
و به دست‌های من خیره شد
همان کاری که سیدمرتضی از ابتدا می‌کرد
«یادگیری»!

پیامبر اکرم (ص) فرمود: «أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ» (الکافی، ج1، ص30)
آگاه باشید که خداوند کسانی که بیش از حد طلب علم می‌کنند را دوست دارد.
«بغاة» جمع بغی به معنای «طلب توأم با تجاوز از حد» است. (قاموس قرآن، ج‏1، ص207) تجاوز از حد در هر چیزی مذموم است مگر در علم آموزی!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - کار 38 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
خاک ارّه + چهارشنبه 96 اردیبهشت 6 - 10:14 صبح

چشم می‌بیند
دل می‌خواهد
برای همه همین است
تا نفس ما رام نشده باشد
تحت سیطره عقل در نیامده
می‌خواهد
و بر خواستنش پای می‌فشارد



سیدمرتضی در سه‌شنبه‌بازارمان دید
کیسه بوکسی را
و اصرار به خریدن
فروشنده هم 30 هزار تومان قیمت گذاشت
پرسیدم داخلش چیست؟
- ویسکوز
همین الیاف نایلونی‌ای که در بالش‌ها اخیراً پر می‌کنند
خب این چطور بوکسی خواهد شد؟!
و چه خاصیت قدرت‌افزایی خواهد داشت؟!
این شد که گفتم:
«سیدمرتضی
این هم گرونه
هم محتویاتش به درد نخور
اجازه بده یکی واقعی‌اش را برایت تولید کنم!»

خوشحال نشد
ولی خواهشم را پذیرفت
عکس مرد عنکبوتی روی کیسه بوکس مستش کرده بود
نمی‌توانست آرام بگیرد
ولی قبول کرد تا هفته بعد صبر کند
تا اگر من کیسه بوکس مقبولی برایش نساختم
همان را برایش بخرم!

پارچه‌ای نخی و محکم برداشتم
لوله‌وار دوختم
یک دایره برای انتهای آن
و چند بند برای ابتدا
و رفتم بازار کهنه
نجار خاک ارّه را رایگان در اختیارم گذاشت
خاک‌اندازی داد و کیسه را پر کردم
کیسه دومی هم مانند آن دوخته بودم
برای حمایت بیشتر
این را در آن قرار دادم
و از سقف آویختم

سیدمرتضی خیلی خوشحال شد
گفتم حالا خودتان مرد عنکبوتی بکشید
یا هر چیز دیگری که دوست دارید
نقاشی کردنش با شما
مریم استقبال کرد
اما سیدمترضی مخالف: «نه، همین‌طور سفید باشه!»
دیدم قشنگ نیست
با هم رفتیم پارچه‌فروشی
چهارنفری
سپردم به خودشان سه نفری
پارچه‌ای را انتخاب کردند
همین که در تصویر می‌بینید
مدرسه موش‌ها



اندازه‌ها را گفتم
یکی پارچه را پهن کرد
یکی قیچی را برداشت و برید
یکی هم آن‌طور که گفتم زیر چرخ گذاشت و دوخت
البته معلوم است که این آخری کدام‌شان بود؛
مریم مدتی‌ست استفاده از چرخ خیاطی را به طور کامل فراگرفته! :)

و امروز آن‌ها یک کیسه بوکس دارند
کیسه بوکسی که خودمان در خانه تولید کرده‌ایم
یک تولید ملّی! :)

پ.ن.
از سیدمرتضی پرسیدم راضی هستی
یا این‌که برویم مردم عنکبوتی را بخریم؟
راضی شد و قبول کرد
گفت همین خوب است و آن یکی را نمی‌خواهد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - بازی 21 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
شاهان ِ بد + یکشنبه 96 فروردین 13 - 2:20 عصر

«همه شاهان بد بودند و ظالم، اصلاً شاه خوب نداریم!»
مگر می‌شود که داشته باشیم
شاه غاصب است
شاه به دنبال هوای نفس است
دنبال قدرت
شاه برای رسیدن به قدرت از خیلی چیزها می‌گذرد
مجبور است بگذرد
راه دیگری ندارد
وقتی سر قدرتی دعوا می‌کنی که مدعی زیاد دارد
معلوم است که باید از چیزهایی گذشت
و اگر قدرت برای خدا نباشد
معلوم است که اول باید از خدا گذشت
یا هر چیزی که به او منتسب باشد

این‌ها را برای بچه‌هایم توضیح دادم
وقتی که بلیط بازدید از کاخ گلستان را خریدیم
و در عمارت‌های آن قدم می‌زدیم



شاهانی که قبرشان را از سنگ یک تکه می‌تراشند
پسر برای پدر
نسل بعد از نسل
آنانی‌که بدون اذن خداوند
یا اذن صاحبان اصلی جامعه
بر جان و مال و آبروی یک ملّت حکومت می‌کنند
نه خلافت از جانب خدا دارند
نه وکالت از جانب ملّت
فارغ از مشروعیّت



تجمّلات را نشان‌شان دادم
تشریفات را
انواع ظروف غذاخوری را
سفالینه‌های گران‌بها را
نقاشی‌های روی کف زمین را
که به خاطر از بین نرفتن‌شان مجبور بودیم پوششی نایلونی روی کفش‌هایمان بپوشیم
و سپس داخل عمارت شویم



گفتم امروزمان را ببینید
این‌که بسیاری از مردم خودمان تشریفات دارند در مراسمات‌شان
در زندگی‌شان
تبذیر و اسرافی که رایج شده
گفتم برای این‌که همه‌مان در خودمان شاهی داریم
در نفس‌مان
هر کدام برای خودمان شاهی هستیم
اگر مانند شاه رفتار کنیم

ساعتی را دیدند که ملکه انگلیس برای شاه قاجار فرستاده بود
گفتم ببینید
او مردمش را به کار وادار کرده
تا به رشد علمی برسند
فنی و مهندسی
و این شاه را ببینید
مردمش را وادار کرده به نقاشی دیوارها
و اتلاف درآمدهای کشور با خرید کالا
گفتم‌شان که اگر امروز این‌طور عقب ماندیم از رشد مادی و معنوی
مال همین خودپرستی‌های ملوکانه و شاهانه است

ما مردم باید مراقب باشیم
صندلی‌ای که ناصرالدین‌شاه روی آن نشست را نشان‌شان دادم
پس از این‌که میرزا رضای کرمانی او را هدف گلوله قرار داد
اگر مردم عصر قجر مراقبت می‌کردند تا اموالشان را شاه به نابودی نکشد
امروزمان این‌طور نمی‌شد
و اگر امروز مراقب نباشیم تا دولت‌مردان‌مان
کسانی که به آن‌ها رأی می‌دهیم تا مراقب ثروت‌های مادی و معنوی‌مان باشند
ثروت‌های عمومی را بر باد ندهند
آبروی ملّت را نریزند
و داشته‌های‌مان را نابود نکنند
آیندگان از ما ناراضی خواهند بود
حق هم خواهند داشت
و در کاخ‌های برجای مانده از دولتیان ما قدم خواهند زد
و درباره عبرت گرفتن از دولت‌های عصر ما سخن خواهند راند
انسان شرمنده می‌شود از این‌که می‌بیند بخشی از کاخ‌های باقی مانده از دوران ستم‌شاهی هنوز در دست دولت است و مورد استفاده مسئولین قرار می‌گیرد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سفر 33 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
صف سلام را دیدیم + یکشنبه 96 فروردین 6 - 9:44 عصر

رفته بودیم تا موزه ملی را ببینیم
جایی در وزارت ارشاد
اما بسته بود
وقتی وزارت بسته باشد...
اگر چه که توقع داشتیم باز باشد!

باران شدیدی می‌بارید
روز سوم فروردین
چشمم به تابلوی کوچکی در همان نزدیکی افتاد
«باغ موزه نگارستان»
گفتم تا این‌جا که آمده‌ایم
برویم و این را ببینیم



مشغول مشاهده نقاشی‌های کمال‌الملک
و تابعین و پیروان مکتب و سبک او
که به صورت غیرمترقّبه...

بازدید از نگارستان وقتی جالب شد که به این تابلو رسیدیم



یادم آمد خبر نصب این نقاشی را به تازگی خوانده بودم
یک اثر قدیمی که اخیراً بازسازی شده
http://www.isna.ir/news/95122113809

بهانه‌ای شد
تا دقایقی درباره ستم شاهان صحبت کنم
و ظلم و جور اعصار گذشته را برای کودکانم بازگو نمایم
گفتم که چطور به اسم اسلام
دنبال هوس‌های شخصی خود بودند
و به نام دین و دیانت
بر ثروت و رفاه خود می‌افزودند
چگونه کشور را تکه‌پاره کرده
به حلقوم استعمار تازه‌به‌دوران‌رسیده انگلیس سرازیر نمودند

در این بین بود که سیدمرتضی
تیزبینی خود را با این جمله نشانم داد:
«شکل کلاه تمام این شاهزاده‌ها با هم فرق می‌کنه!»
درست می‌گفت
من متوجه نشده بودم
و نه سایر فرزندانم
ولی بعد از توجه دادن او
دیدم آری
تک‌تک کلاه‌ها متفاوت‌اند
در طرح و نقش ثبت شده روی آن‌ها

دیدن با دیدن چقدر متفاوت است
دیدن جزئیات و دیدن کلیات...
انسان نگران می‌شود که مبادا نتواند این استعدادها را به خوبی هدایت نماید
صحیح رشد نیابند و ضایع سازد
خدا خودش باید کمک کند...
إن‌شاءالله به حول و قوه خودش!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سفر 33 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
ایده شهروندی + یکشنبه 96 فروردین 6 - 9:5 عصر

هر معلم، نه به همه دانش‌آموزانش
که به بهترین‌ها
آن‌هایی که می‌داند در نقاشی بیست‌اند
که بکشند
تا در مسابقه شهرداری شرکت جویند

سیدمرتضی با شوق و ذوق به خانه آورد
برگه مخصوص را
گفت فقط به ما سه نفر داده
پیش از رسیدن به مشق‌های مدرسه
ابتدا به ایده‌اش رسید



معتقد بود ایده از خودش است
و جایی ندیده
می‌گفت از تکنیک جان‌بخشیدن استفاده کرده
می‌گفت از معلّم آموخته
که می‌توان اشیاء بی‌جان را جان بخشید!

روز بعد به معلّم داد
تا در نخستین جشنواره ایده‌های شهروندی شرکت جوید
«شهروندی»
چه عبارت ثقیلی
مرا یاد «کیشوندی» می‌اندازد
جایی شنیده بودم در جلسه‌ای
و حسابی هم خندیده بودم بعد از آن جلسه! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
نان و پنیر و سبزی + یکشنبه 95 اسفند 22 - 4:26 عصر

مدرسه‌شان دخترانه است دیگر
از این اطوارها زیاد دارد
یک روز گفتند هر که می‌خواهد حلوا بپزد و بیاورد
بچه‌ها مراسم بگیرند
دور هم بخورند
اصرار کرد و این را درست کردم
حلوای تزیین‌شده با خرما و موز و پودر نارگیل
راضی برگشت که همه تعریف کرده‌اند و ته ظرف را هم درآورده‌اند!



بعدتر هم ژله و بعد هم چیزهای دیگر...

تا دیروز
مریم از مدرسه آمده و لقمه نان و پنیر و سبزی می‌خواهد
می‌گوید سفره برای خانم ام‌البنین می‌خواهند پهن کنند

این بار به خودش سپردم
با کمک دو برادرش
بالاخره که باید یاد بگیرند
خیلی هم البته خوشحال شدند

سبزی خریدم و خودشان پاک کردند





پنیر و نان هم در اختیارشان
خودشان بریدند و دوختند



و در این میان
سیداحمد و سیدمرتضی هم مدعی شدند برای بردن
برای کلاس خودشان
این شد که آن‌ها نیز سهمی برداشتند





امروز را در مدرسه‌شان نذری دادند!
خداوند نذرشان را قبول کناد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
لیمو و پرتقال + چهارشنبه 95 اسفند 11 - 6:47 عصر

نفری یک لیمو و یک پرتقال
یک چاقو هم
تا پوست بکنند خودشان
از سه‌شنبه‌بازار خریده و تازه و جلب‌نظرکننده

تا بَه‌بَه و چَه‌چَه‌شان از شیرینی ِ میوه‌ها در آمد
حس کردم وقت گفتن چیزی‌ست
نمی‌شود این همه خوش‌مزگی را خالی رها کرد
این شد که گفتم:
- عجیب نیست؟!
با تعجب پرسیدند: «چی؟»

[هر سه به دور میز نشسته
لیمو‌شیرین‌خوران
نگاهم می‌کردند]
- ببینید این دو میوه را
یکی زرد
یکی نارنجی
چه رنگ‌های زیبایی دارند
ولی عجیب است
این‌که هر دو در یک خاک بزرگ شده‌اند
هر دو روی چوب رشد کرده‌اند
چوب ِ درخت
یک آفتاب بر هر دو تابیده
یک باران به هر دو باریده
ولی دو رنگ مختلف دارند
واقعاً عجیب نیست این تفاوت؟!
چرا دو جور مختلف شده‌اند؟!

آن‌ها هم به کمک آمدند
«یا مثلاً سیب که قرمزه»
- آفرین مریم! یا زرد یا سبزه
«یا موز»
- آفرین سیداحمد! که زرده
جالب این‌که مزه و طعم و بوی این میوه‌ها هم با هم فرق داره
توت فرنگی، تمشک، توت سیاه
«توت قرمز که درازه، یه بار خوردیم»
این را سیدمرتضی اضافه کرد!
- بله، آفرین پسرم!



حالا با این همه میوه‌های قشنگ و زیبا
این تعجب‌آوره که
یه آدمایی تو انگلیس و آمریکا هستن
که می‌گن: خدا نیست!
باورتون میشه؟!
مثل: ریچارد داوکینز و دیوید هیوم و راسل و...!

شگفتی بچه‌ها به اوج رسید
تا به حال نشنیده بودند که کسی خدا را انکار کند
در این دوره و زمانه
همیشه انکار خدا مربوط به بت‌پرستان زمان نوح و ابراهیم بود
یا قبل از ظهور اسلام
اما این‌که امروز هم...

فکر کردم وقتش است
بالاخره که با این شبهات مواجه خواهند شد
با اندیشه‌های فلسفی منکر الوهیت
- بله بچه‌ها
امروز هم در آمریکا و انگلیس هستن از این آدما
که اسم خودشون رو هم گذاشتن دانشمند
ولی این همه میوه زیبا و خوش‌مزه را می‌بینن
باز هم می‌گن خدا وجود نداره
«ما که خدا رو ندیدیم
پس چرا باید بگیم هست»
اینا این‌جوری می‌گن!

و بچه‌ها ناخودآگاه به پاسخ مبادرت ورزیدند:
«خدا رو ندیدیم، این چیزهایی رو که خدا خلق کرده رو که می‌بینیم
مثل همین میوه‌ها»

«وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا وَمِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (رعد:3)
و اوست که زمین را گسترانید، و در آن کوه هایی استوار و نهرهایی پدید آورد و در آن از همه محصولات و میوه ها جفت دوتایی [که نر و ماده است] قرار داد، شب را به روز می پوشاند، [تا ادامه حیات برای همه نباتات و موجودات زنده ممکن باشد]؛ یقیناً در این امور برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] ست. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چون من... + دوشنبه 95 بهمن 25 - 11:58 صبح

مریم بارها برنج را شسته
و چند بار هم سیداحمد
خب بچه‌‌ها باید در کارهایی که می‌توانند
کمک کنند خب
هم یاد می‌گیرند
هم اعتماد به نفس به دست می‌آورند

امروز برنج نهار را به سیدمرتضی واگذاردم
پیمانه زد و خودش هم شست
و رفت



به رویش نیاوردم که خوب نشسته
ناچار شدم دوباره بشویم
اما این مهم نیست
مهم این است که...

موقع نهار که شد
به ناگهان گفت:
«بابا خیلی خوشمزه شده نهار
فکر کنم چون من برنجش رو شستم!»


هاهاهاهاها...
خیلی جالب بود...
تکه‌پاره شدم از خنده... :)
چون برنج را او شسته، پس...

تا یک کاری به انجام می‌رسد
تا یک اتفاق خوبی می‌افتد
خیال می‌کنیم از خودمان است
به خود می‌گیریم
فکر می‌کنیم آثار وجودی ماست
تصوّر می‌کنیم
فقط پندار و گمان
که چه کارهای بزرگی انجام داده‌ایم
ما انسان‌های کودک‌رفتار!

«مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّـهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ» (نساء:79)
[ای انسان!] آنچه از نیکی به تو رسد، از سوی خداست و آنچه از بدی به تو رسد، از سوی خود توست.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
راه پیمودیم + جمعه 95 بهمن 22 - 6:13 عصر

در چنین مناسبت‌هایی
این دو دست لباس کماندویی که دوختم
عجیب به کار می‌آید!
حالا دخترم هم مصرّ است
که چنین لباسی برایش بدوزم
بهانه آوردم که پارچه‌ام تمام شده
که البته واقعاً هم شده
می‌گوید بخریم
می‌گویم دیگر ندیده‌ام
آیا می‌توان چادر کماندویی دوخت؟!
چادری هم‌رنگ آن لباس‌ها؟!



تصویر فرزندانم در راهپیمایی امروز، غیر یهویی! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
آرزوهای تولیدی + چهارشنبه 95 بهمن 20 - 2:21 عصر

صبحانه‌اش را که تمام کرد گفت:
می‌خواهم وقتی بزرگ شدم یک یخچالی بخرم
که پایینش اینجوری باشد و بالایش آنجوری!

تا حرفش تمام شد گفتم:
چرا مصرفی آرزو می‌کنی؟!
خب تولیدی آرزو کن!
بگو وقتی بزرگ شدم می‌خوام یخچالی تولید کنم
که اینجوری باشد
یک کارخانه تولید یخچال اصلاً بسازم

«آخه وقتی هست چرا تولید کنم؟!»
با تعجب پرسید

و پاسخ دادم:
«هر چقدر هم که باشد
تو هم بساز
تو بهترش را بساز
این بهتره یا این‌که یکی دیگه بسازه تو بری بخری؟!»

آدم گاهی یک کارهایی می‌کند که نتیجه‌اش زود معلوم می‌شود
ولی این کار ِ من
نتیجه‌اش به این زودی‌ها مشخص نخواهد شد
یعنی نمی‌دانم نتیجه‌اش چه شود
آیا فرزندانم به سوی اقتصاد تولیدی سوق می‌یابند؟!
یا تأثیری نخواهم داشت؟!

ولی در کلّ
فارغ از ثمره و نتیجه نهایی
خوب است که واژه «خرید» را از دل و زبان فرزندانمان بیاندازیم
و به جای آن «تولید» را مرتکز کنیم
حداقل در آرزوهایشان!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

سه شنبه 04 فروردین 19

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مرتضی - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X