سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

دانش دو گونه است : دانش در دل که دانشی سودمند است و دانش بر زبان که حجّت خدا بر بندگانش است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نان و پنیر و سبزی + یکشنبه 95 اسفند 22 - 4:26 عصر

مدرسه‌شان دخترانه است دیگر
از این اطوارها زیاد دارد
یک روز گفتند هر که می‌خواهد حلوا بپزد و بیاورد
بچه‌ها مراسم بگیرند
دور هم بخورند
اصرار کرد و این را درست کردم
حلوای تزیین‌شده با خرما و موز و پودر نارگیل
راضی برگشت که همه تعریف کرده‌اند و ته ظرف را هم درآورده‌اند!



بعدتر هم ژله و بعد هم چیزهای دیگر...

تا دیروز
مریم از مدرسه آمده و لقمه نان و پنیر و سبزی می‌خواهد
می‌گوید سفره برای خانم ام‌البنین می‌خواهند پهن کنند

این بار به خودش سپردم
با کمک دو برادرش
بالاخره که باید یاد بگیرند
خیلی هم البته خوشحال شدند

سبزی خریدم و خودشان پاک کردند





پنیر و نان هم در اختیارشان
خودشان بریدند و دوختند



و در این میان
سیداحمد و سیدمرتضی هم مدعی شدند برای بردن
برای کلاس خودشان
این شد که آن‌ها نیز سهمی برداشتند





امروز را در مدرسه‌شان نذری دادند!
خداوند نذرشان را قبول کناد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اعتیاد ِ مصرف + یکشنبه 95 اسفند 15 - 8:36 صبح

«بابا دلار بیشتره یا تریلیارد؟»
وسط صبحانه پرسید
گویا چیزی ناگهان به خاطرش آمده باشد
- متوجه منظورت نمی‌شم پسرم!
«منظورم اینه که دلار بیشتره یا تریلیارد؟»
- سؤالت اشتباه است
این دو تا شبیه هم نیستند که بگوییم کدام بیشتر است
تریلیارد جایگاه عدد است
مثل هزار، میلیون، میلیارد، بعدش هم تریلیارد
اما دلار
واحد پول آمریکاست



نمی‌دانم چرا این‌قدر روی دلار حساس شده بود
واقعاً اصرار داشت تا دلار را بفهمد
از همین رو، دوباره پرسید
«حالا دلار بیشتره؟»
احتمالاً در مدرسه چیزی درباره دلار شنیده
در حالی‌ که مشغول کارهای آشپزخانه بودم برایش توضیح دادم
- هر کشوری یک واحد پولی داره
همان‌طوری که ما ریال داریم
انگلیس پوند داره
آلمان مارک داره
آمریکا هم دلار داره
اما اگر منظورت قیمت دلار به پول ماست
ما باید سه هزار و پانصد تومان بدهیم تا آن‌ها یک دلار به ما بدهند!

گویی که برآشفته باشد
با نگرانی
چهره در هم کشید و پرسید: «چرا؟»
حق داشت ناراحت شود
انگار به هویّت و میهن و شرافت او خدشه وارد شده باشد
- چون ما مصرف‌مان زیاد است، ولی تولیدمان کم
هر کشوری که زیاد مصرف کند پولش بی‌ارزش می‌شود
ما باید مصرف خود را کم کنیم
به اندازه تولید خودمان
یا کمتر از آن
تا ارزش پول‌مان بالا بیاید!

اقتصاد مقاومتی را باید به کودکان‌مان بیاموزیم
تا قبل از این‌که «معتاد ِ مصرف» شوند
مثل خود ما...


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - اقتصاد 141 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
لیمو و پرتقال + چهارشنبه 95 اسفند 11 - 6:47 عصر

نفری یک لیمو و یک پرتقال
یک چاقو هم
تا پوست بکنند خودشان
از سه‌شنبه‌بازار خریده و تازه و جلب‌نظرکننده

تا بَه‌بَه و چَه‌چَه‌شان از شیرینی ِ میوه‌ها در آمد
حس کردم وقت گفتن چیزی‌ست
نمی‌شود این همه خوش‌مزگی را خالی رها کرد
این شد که گفتم:
- عجیب نیست؟!
با تعجب پرسیدند: «چی؟»

[هر سه به دور میز نشسته
لیمو‌شیرین‌خوران
نگاهم می‌کردند]
- ببینید این دو میوه را
یکی زرد
یکی نارنجی
چه رنگ‌های زیبایی دارند
ولی عجیب است
این‌که هر دو در یک خاک بزرگ شده‌اند
هر دو روی چوب رشد کرده‌اند
چوب ِ درخت
یک آفتاب بر هر دو تابیده
یک باران به هر دو باریده
ولی دو رنگ مختلف دارند
واقعاً عجیب نیست این تفاوت؟!
چرا دو جور مختلف شده‌اند؟!

آن‌ها هم به کمک آمدند
«یا مثلاً سیب که قرمزه»
- آفرین مریم! یا زرد یا سبزه
«یا موز»
- آفرین سیداحمد! که زرده
جالب این‌که مزه و طعم و بوی این میوه‌ها هم با هم فرق داره
توت فرنگی، تمشک، توت سیاه
«توت قرمز که درازه، یه بار خوردیم»
این را سیدمرتضی اضافه کرد!
- بله، آفرین پسرم!



حالا با این همه میوه‌های قشنگ و زیبا
این تعجب‌آوره که
یه آدمایی تو انگلیس و آمریکا هستن
که می‌گن: خدا نیست!
باورتون میشه؟!
مثل: ریچارد داوکینز و دیوید هیوم و راسل و...!

شگفتی بچه‌ها به اوج رسید
تا به حال نشنیده بودند که کسی خدا را انکار کند
در این دوره و زمانه
همیشه انکار خدا مربوط به بت‌پرستان زمان نوح و ابراهیم بود
یا قبل از ظهور اسلام
اما این‌که امروز هم...

فکر کردم وقتش است
بالاخره که با این شبهات مواجه خواهند شد
با اندیشه‌های فلسفی منکر الوهیت
- بله بچه‌ها
امروز هم در آمریکا و انگلیس هستن از این آدما
که اسم خودشون رو هم گذاشتن دانشمند
ولی این همه میوه زیبا و خوش‌مزه را می‌بینن
باز هم می‌گن خدا وجود نداره
«ما که خدا رو ندیدیم
پس چرا باید بگیم هست»
اینا این‌جوری می‌گن!

و بچه‌ها ناخودآگاه به پاسخ مبادرت ورزیدند:
«خدا رو ندیدیم، این چیزهایی رو که خدا خلق کرده رو که می‌بینیم
مثل همین میوه‌ها»

«وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا وَمِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (رعد:3)
و اوست که زمین را گسترانید، و در آن کوه هایی استوار و نهرهایی پدید آورد و در آن از همه محصولات و میوه ها جفت دوتایی [که نر و ماده است] قرار داد، شب را به روز می پوشاند، [تا ادامه حیات برای همه نباتات و موجودات زنده ممکن باشد]؛ یقیناً در این امور برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] ست. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
راه پیمودیم + جمعه 95 بهمن 22 - 6:13 عصر

در چنین مناسبت‌هایی
این دو دست لباس کماندویی که دوختم
عجیب به کار می‌آید!
حالا دخترم هم مصرّ است
که چنین لباسی برایش بدوزم
بهانه آوردم که پارچه‌ام تمام شده
که البته واقعاً هم شده
می‌گوید بخریم
می‌گویم دیگر ندیده‌ام
آیا می‌توان چادر کماندویی دوخت؟!
چادری هم‌رنگ آن لباس‌ها؟!



تصویر فرزندانم در راهپیمایی امروز، غیر یهویی! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
انشای احمد + چهارشنبه 95 دی 22 - 7:51 عصر

خوشحال بود
خنده را می‌شد روی لب‌هایش دید
نه
در تمام چهره‌اش
وقتی به سرعت از پله‌های مدرسه پایین می‌آمد
و به سویم می‌دوید

انشاء نوشته بود
البته الآن دیگر آن همزه تهش را نمی‌گذارند
در رسم‌الخط جدید
انشا یعنی
دو صفحه و نیم
در کلاس خوانده
طولانی‌ترین انشای کلاس
معلّم جایزه داده
تشویق کرده
تشویق هم دارد البته
این مقدار نوشتن
در این سن کم...



قبلاً درباره نوشتن سیدمرتضی هم چیزی نوشته بودم
این‌جا
و درباره اولین نوشته سیده‌مریم
در این‌جا

اساساً نظام آموزشی تحوّل یافته است
کودکان
در همان دوره ابتدایی
نوشتن را می‌آموزند
نوشتنی که بخشی از توانایی مورد نیاز برای فعالیت‌های اجتماعی‌ست
یکی از چهار مهارتی که باید فراگرفت
خواندن، نوشتن، صحبت کردن و شنیدن
دو تای آخر را اول در خانه آموخته
دو تای اول را می‌بایست در مدرسه آموخت
در کودکی ِ ما
بیشتر خواندن بود
امروز اما
نوشتن هم کتابی مستقل دارد
و کودکان ما آن را می‌آموزند
و این خیلی خوب است!

بزرگان ما تأکید زیادی بر «نوشتن»‌ داشته‌اند
و آن را ارج نهاده‌اند:

امام صادق ع: «وَکَذلِکَ الْکِتابَةُ الَّتى بِها تُقَیِّدُ اَخْبارُ الماضِیْنَ لِلْباقینَ وَ اَخْبارُ الْباقینَ لِلآتینَ وَ بِها تُخلِّدُ الْکُتُبُ فِى الْعُلُومِ و الآدابِ وَ غَیْرِها و بِها یَحفِظُ الاِنْسانُ ذِکْرَ ما یَجْرى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ غَیْرِهِ مِنَ الْمُعامِلاتِ وَالْحِسابِ، وَ لَوْلاهُ لانَقطَعَ اَخْبارُ بَعْضِ الاَزْمِنَةِ عَنْ بَعض، وَ اَخْبارُ الْغائِبینَ عَنْ اَوْطانِهم، وَ دَرَسَت الْعُلُوم وَ ضاعَتِ الآدابُ، وَ عَظُمَ ما یَدْخُلُ عَلَى النّاسِ مِنَ الْخَلَلِ فى اُمُورِهِمْ وَ مُعامِلاتِهِمْ، وَلا یَحتاجُونَ اِلَى النَّظَرِ فیهِ مِنْ اَمْرِ دینِهِمْ وَ ما رُوِىَ لَهُمْ مِمّا لایَسَعُهُمْ جَهْلُهُ»
امام صادق علیه‌السلام: همچنین (یکى دیگر از نعمت هاى الهى) کتابت و نوشتن است که به وسیله آن اخبار گذشتگان براى موجودین، و اخبار موجودین براى آیندگان نگهدارى مى شود، و نیز به وسیله آن کتابها در علوم و آداب مختلف جاویدان مى گردد، و نیز از طریق آن قراردادها و معاملات و حساب هایى که میان انسان و دیگران است حفظ مى شود، و اگر کتابت نبود رابطه خبرى بعضى از زمان ها از بعضى دیگر قطع مى شد، و نیز پیوند کسانى که در وطن خود نبودند از هموطنانشان بریده مى گشت، علوم و دانش ها از بین مى رفت، آداب و رسوم و سنّت ها ضایع مى شد، و در امور مردم و معاملات و آنچه از امر دین نیاز به آن داشتند و روایاتى که براى آنها ذکر مى شد و آگاهى بر آن لازم بوداختلال شدید ظاهر مى گشت. (بحارالانوار، ج58، ص257)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - انشا 12 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چند غنچه + یکشنبه 95 دی 12 - 7:49 صبح

هر سه‌تایشان
دعوتی هر ساله از سوی مرکز خدمات
خدا خیرشان بدهد
چقدر خوشحال می‌شوند کودکان

امسال هر سه‌تایشان
بهترین ِ کلاس‌شان هستند
شاگرد اول یعنی
این گفته معلم‌هایشان است
درس‌هایی را می‌خوانند
که یک‌بار
به صورت کامل
تابستان خوانده‌اند
چطوری؟
این‌طوری که روزهای ابتدای تابستان هر سال
به کتاب‌فروشی درسی بازارچه المهدی صفائیه می‌رویم
با هم
و کتاب ریاضی و بنویسیم سال بعدشان را می‌خریم
هر روز دو صفحه از هر کتاب را می‌نویسند
به مِهر نرسیده
کتاب‌ها تمام می‌شود
به مدرسه که می‌روند
درس‌های اصلی را پیشاپیش خوانده‌اند!

این روش را از شیوه آموزشی حوزه فراگرفتم
اصراری که اساتید ما داشتند بر پیش‌مطالعه
این‌که شاگرد سر کلاس حاضر نشود
مگر این‌که از قبل
درس را از روی کتاب خوانده باشد

کمی هم به روش G5 شباهت رسانده
تکراری که با فاصله همراه می‌شود
و اطلاعات را به حافظه درازمدّت منتقل می‌سازد

خدا را شکر که در این چند سال خوب جواب داده
و تأثیر مثبتی در یادگیری آنان داشته

آموزش نیز از وظایفی‌ست که پیش از مدرسه
و البته که بیش از مدرسه
بر عهده والدین است!

دعا می‌کنم خدا حفظ‌شان کناد و از خواصّ اهل حق قرارشان دهاد! آمین!

پ.ن.
دو تا شلوار آبی را
همین‌هایی که پسرهایم پوشیده‌اند
چند روز پیش خودم برایشان دوختم
پارچه‌اش را هم از سه‌شنبه‌بازار محل خودمان خریدم
ارزان و مناسب
گفتم کودک‌اند
به نظرم رسید رنگی شاد برایشان انتخاب کنم
چون جیب داخلی هم دارد
بزرگ و جادار
دو تا
یکی در هر طرف
که راحت پول‌هایشان را در آن قرار بدهند
خیلی به آن علاقه‌مند شده‌اند! :)

پ.ن.
تصویر همین همایش را
اولین‌باری که شرکت کردیم
دو سال پیش
در این نشانی قرار داده بودم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
حتی بابا + دوشنبه 95 آذر 29 - 8:0 عصر

قیمه‌بادنجان پختم
برای نهار
اصرار مریم بود
و گرنه من می‌دانستم که...
خلاصه بادنجان است دیگر
به مذاق بچه‌ها جالب نمی‌آید
خودمان هم بودیم روزی...

و همین هم شد
سیداحمد تا اسم بادنجان را شنید
همان ادای «اَه» همیشگی‌اش را درآورد...
رویش را هم از ظرف خورش برگرداند
ولی صدایش کردم:
«پسرم
بادنجان‌هایش در تمام خورش که مخلوط نشده
برای تو بادنجان نریخته‌ام»
یعنی در حقیقت برای پسرها نریخته بودم
به حسب این‌که حدس می‌زدم باب طبع‌شان نباشد

نهار که می‌خوردند
مشغول صحبت شدم
و چنین روایت کردم:
«من هم بچه بودم
در سن شما
حالم از دو غذا به هم می‌خورد
می‌گویم به هم می‌خورد یعنی واقعاً به هم می‌خورد
طوری که می‌خواستم بالا بیاورم
یکی بادنجان
و یکی گوجه فرنگی پخته درون غذا
این دو را اصلاً دوست نداشتم»

تعجب را در چهره‌شان دیدم
همان‌طور که می‌خوردند
قبل از آن‌که بپرسند
ادامه دادم:
«وقتی بزرگ‌تر شدم
با خودم فکر کردم
دیدم چقدر رفتارم غیرعادی‌ست
و ناهنجار
این‌که در مهمانی‌ها
هر جایی که می‌روم
باید صاحب‌خانه را ناراحت کنم
و غذایش را نخورم
به خاطر بادنجان و گوجه‌فرنگی
دیدم با این کار دارم اعتبار و آبروی خودم را از دست می‌دهم
فهمیدم انسان باید با فرهنگ جامعه سازگار باشد
و نسبت به ناملایمات آن انعطاف بدارد
این شد که تصمیم گرفتم
خوردم
و می‌دانید که ذائقه بر اساس عادت شکل می‌گیرد
عادت کردم
و امروزه هر دو را می‌خورم و ناراحت هم نمی‌شوم!»

صدای سیدمرتضی درآمد که:
عجب بادنجان خوشمزه‌ای
دیدم یکی درسته از ظرف خورش برداشته
دارد خالی خالی می‌خورد
اخطار کردم:
«با پلو بخور، خالی شاید مزّه‌اش خوب نباشد و کلاً زده شوی!»
ولی با رغبت خورد و گفت: نه،‌ خیلی خوشمزه است!
سیداحمد هم برداشت
گذاشت روی پلو
خورد و با به‌به گفت:
بابا قیمه‌بادنجان را در برنامه غذایی بگذار!

و این بار نیز
هر دو مرا در بهت و حیرت فروبردند
از این که «اراده» چقدر قدرت دارد
و خداوند برای انسان
چه «اختیار»‌ وسیع و گسترده و توانمندی تدارک نموده است!

خود را جای آن‌ها قرار دادم
فکر کردم که اکنون در ذهن‌شان چه می‌گذرد:
«حتی بابا هم از بادنجان بدش می‌آمد
ولی توانست بخورد
پس:
اولاً این فقط مشکل من نیست؛ حتی بابا...
ثانیاً این مشکل قابل حل است؛ حتی بابا...»

و پروردگار نیز وقتی که از خطای بزرگان می‌گوید
و توبه آنان
و رفع مشکلات‌شان
برای این‌که شاید همین دو نکته را دریابیم
و بدون ترس و واهمه و با اعتماد کامل
راه اصلاح و توبه پیش گیریم:
«وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى» (طه:121-122)
و آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و [از رسیدن به آنچه شیطان به او القا کرده بود] ناکام ماند. آن گاه پروردگارش او را برگزید و توبه اش را پذیرفت و او را راهنمایی کرد. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
جشن ِ الفبا + چهارشنبه 95 آذر 17 - 6:53 صبح

نمی‌دانم از کجا آمده
یا چه کسی آورده
ولی اتفاق خوبی‌ست
بد نیست یعنی

آخر سال اول دبستان که می‌شود
کودکان خواندن و نوشتن را که یاد گرفتند
تمام الفبا را
یک جشنی مدرسه می‌گیرد
البته هزینه را از والدین
مدرسه دولتی هم حتّی
و خوب سنّتی‌ست ظاهراً
این که دانش‌آموز احساس می‌کند آدم جدیدی شده است



امسال
تصویر سیدمرتضی را که به دیوار متصل کردم
به عنوان آخرین فرزند باسوادم
مریم پرسید:
«با آن جای خالی چه کنیم؟»
گفتم: «نمی‌دانم»
ادامه داد:
«کاش یه بچه دیگه هم بود که عکسشو اون‌جا می‌زدیم!»

جوابی ندادم
ولی
به این اصل مهم بیشتر واقف شدم:
بچه‌ها هر چه بیشتر؛ شادتر و خوش‌تر!

کودکان برای یکدیگر
در رفتارهای کودکانه‌شان
محیط و شرایط پرورش و رشد فراهم می‌آورند
هر کدام اخلاق و منشی دارد
می‌شود آموزشی برای دیگران
تا شیوه‌های رفتار متقابل را بیاموزد
به صورت تجربی
به روشی که فراموشی‌ناپذیر است

مثل واکسن می‌ماند
وقتی سه بچه داری
هر کدام انگار فقط دو نوع واکسن را دریافت کرده
ولی وقتی ده تا بچه داشته باشی مثلاً
هر کدام تعامل با 9 نوع انسان مختلف را می‌آموزد
با رفتارها و اخلاق‌های متفاوت
و هنگامی که رشد یافت
در بزرگسالی
می‌تواند با گستره وسیع‌تری از انسان‌ها همکاری نماید
و دلم سوخت برای نسل جدید و با خود گفتم:
«بیچاره و بدبخت آن‌هایی که برادر و خواهر ندارند! چه ظلمی می‌کنند والدینشان به آن‌ها»

امام صادق (ع): «ثَلَاثَةٌ مِنَ السَّعَادَةِ؛ الزَّوْجَةُ الْمُؤَاتِیَةُ وَ الْأَوْلَادُ الْبَارُّونَ وَ الرَّجُلُ یُرْزَقُ مَعِیشَتَهُ بِبَلَدِهِ یَغْدُو إِلَى أَهْلِهِ وَ یَرُوح» (الکافی، ج 5، ص 258)
سه چیز مایه خوشبختی است؛ همسر ِ همراه، فرزندان ِ نیکوکار و شغلی که در شهر فرد باشد و فرد پس از کار، نزد خانواده‏اش رفته و با آنها خوش باشد. (منبع: http://www.mojtabatehrani.ir/fa/Content/1131)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سؤالات ِ سخت + سه شنبه 95 مهر 20 - 9:25 عصر

شروع شده است انگار
سیل پرسش‌های دشواری که کودکان معمولاً می‌پرسند
وقتی که قرار است بزرگ شوند
وقتی که یکهو عقل‌شان افزایش می‌یابد انگار
آری...
به نظرم چنین است
به یک سنّی می‌رسند که
چیزهایی در نظرشان می‌آید که...
چیزهایی که
قبلاً به آن‌ها نمی‌اندیشیدند

اگر در رشد کودکان دقّت کنیم
من این‌طور یافتم
یک روزهایی تغییر ناگهانی دارند
تغییری که کاملاً محسوس است
کودکی که قبلاً به ظاهر و لباسش اهمیت نمی‌داد
یک‌روز نسبت به آن حساس می‌شود
کودکی که پیش از این خیلی به بزرگ‌تر احترام نمی‌گذاشت
راحت بود یعنی
ناگهان می‌بینی آداب نشست و برخاست جلوی بزرگ‌ترها را در نظر می‌گیرد
کودکی که تا دیروز اصلاً به «خدا» و ماوراء نمی‌اندیشید
امروز یکهو
می‌بینید که مدام پرسش‌های «معنوی» می‌کند!

چند روز پیش مریم پرسید: «خدا استراحت نمی‌کند؟ خسته نمی‌شود؟»
در خود فرورفتم: آخر آدم چطور می‌تواند این سؤالات سخت را پاسخ دهد؟!
پاسخی در ذهن دارم
ولی چگونه بیان کنم که یک کودک بتواند درک کند؟!
از آن‌چه پیش از این گفته بودم کمک گرفتم:
«قبلاً بهت گفته بودم که این دنیا فرقش با تمام عوالم دیگه تو چیه
تو این‌که محدودیت داره
همه منابع تو این دنیا محدودن
محدودیت اصلاً خاصیّت اصلی دنیاست
برای امتحان
پس وقتی ما کاری انجام می‌دیم
ماهیچه‌های ما به خاطر همین محدودیت پر از اسید اوریک می‌شن
مواد زائدی که به خاطر سوخت و ساز سریع توشون جمع شده
انرژی کم میارن
این باعث میشه احساس خستگی کنیم
اما از این عالم که بریم بیرون
دیگه محدودیت نیست
پس انرژی هم کم نمیاد
پس هیچ کی احساس خستگی نمی‌کنه که نیاز به استراحت داشته باشه
خدا هم فراتر از همه هفت تا عالمه»


ادامه داد: «خب مگه خدا مغز نداره؟ خوابش نمی‌گیره؟»
- دختر گلم
منظورت اینه که «خدا تفکّر می‌کنه؟»
خدا با ما انسان‌ها فرق داره
خدا برای فکر کردن نیازی به مغز نداره
مغز برای ما انسان‌هاست
فکر کردن خدا خیلی متفاوته با اون چیزی که تو ذهن ماست!

گفت و گویمان به طول انجامید
اما
مطمئن نشدم در نهایت
که در پس آن‌همه سؤال و جواب
آیا متقاعد شد
یا خیر
سکوتش نمی‌توانست بیّنه‌ای محسوب شود بر پذیرش!

اما امروز
با پرسش‌های دشوار دیگری مواجه شدم
سیداحمد پرسید
وقتی که در حرم بودیم
هنگامی که دسته‌های عزا برای سلام به حضرت (س) داخل صحن می‌شدند:



«اون چیه؟»
- عَلَم یا علامت.
«چرا این شکلیه؟»
-...
«چرا مردم با زنجیر خودشان را می‌زنند؟»
-...
«چرا بالا پایین می‌پرند؟»
-...
«اینا چه کار زشتی کردن، به سرشون گِل مالیدن!»
-...
«...»

قبل‌ترها که می‌دید نمی‌پرسید
این‌بار اما...
این‌بار دشواری کار در سمت «درک ماوراء» نبود
ناشی از «انحراف از سنّت‌های اسلامی» بود
چطور باید برای او توضیح می‌دادم که بعضی از این‌کارها اشتباه است
در اسلام وارد نشده
چه بسا نهی هم شده
چگونه برایش بگویم که بعضی از این سنّت‌ها
غیراسلامی‌ست
مردم ما در گذشته تاریخی خود
از هندوها یا مسیحیان برداشته‌اند
بعضی از این شیوه‌های نادرست عزاداری را
یواش در گوشش گفتم:
«راستش من هم هنوز نفهیده‌ام که آن عَلَم بزرگ چیست
و از کجا آمده است!»


سعی کردم نه تأیید رسمی کنم
و نه ردّ
اجمالاً مطلب را در ابهام نگهداشتم:
«خودت بزرگ شدی تحقیق کن ببین اینا چیه و برای چی»
بلکه خودش پاسخش را بیابد!

پاسخ به این قبیل سؤالات نیز سخت است
وقتی که کودک خطایی را از بزرگی می‌بیند:
«اگه دروغ بده چرا فلانی دروغ گفت؟!»
«اگه خبرچینی زشته، چرا فلانی خبرچینی کرد؟!»


وقتی با ذهنی مواجه می‌شوی که بکر است
تازه با دنیا آشنا شده
هنوز کشت و زرعی در آن نشده
انسان نگران می‌شود
نگران این‌که چطور آن را بپرورم که ضایع نشود
و از ضایعان روزگار نگردد!

«اِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ کَالاْرْضِ الْخالِیَةِ، ما اُلْقِىَ فیها مِنْ شَىْء قَبِلَتْهُ» (نهج‌البلاغه، نامه31)
قطعاً دل جوان همانند زمین خالى است، هر بذرى در آن ریخته شود مى پذیرد.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
بدون کلاس اولی + چهارشنبه 95 شهریور 31 - 4:2 عصر

غصه‌دار می‌شود آدم
دیگر عادت کرده بودم
سه سال پیاپی کلاس اولی داشتم

دلم تنگ شد برای صف ثبت‌نام
برای معاینات پزشکی
برای آشنا کردن کودک با مدرسه
در نخستین ورود
جشن شکوفه‌ها
خریدن لوازمی که اولین بار استفاده می‌شوند
برای کسی که اولین بار به مدرسه می‌رود

معاون مدرسه پرسید: کلاس اولی دارید؟
وقتی گفتم: «نه دیگه تموم شد»
خنده‌اش گرفت بنده خدا
دو سال مشتری سال اول‌شان بودم خب
هر بار با تمام مقدمات و مؤخراتش

سه سال پیش سیده مریم
دو سال پیش سیداحمد
و سال گذشته سیدمرتضی
دیگر تمام شد
و من از این اتفاق چندان خرسند نبودم



[تصویر بزرگ]
گفتم حالا که جشن شکوفه‌های امسال است
چرا ما نرویم
چرا خاطره بچه‌ها زنده نشود
خب کودک دیگر نداریم
فرزندانمان به سر رسیدند
تمام شدند یعنی
ته کشیدند
اولی دیگر نداریم
با همین چهارمی و سومی و دومی خب بروم
برویم با هم و تماشا کنیم
اولی‌هایی که امسال به مدرسه می‌روند را

صبح به مدرسه رفتیم
در را که نمی‌بندند
کارت شناسایی هم برای ورود نمی‌خواهند
اولی‌ها در حیاط مدرسه
اولیاء دور و بر
جشنی برای اولین روز ورودشان
باشد تا خاطره کودکان من هم زنده شود
از اولین روزی که به مدرسه رفتند
و قدر بدانند
تمام این سال‌هایی که درس خواندند و تلاش کردند
پیشرفت نمودند و باسواد شدند
یادشان بیاید که «هیچ» نبودند
و «چیزکی» شدند
و من نیز

ما انسان‌ها همیشه نیازمند یادآوری هستیم
این‌که «هیچ» بودیم
و هر چه که امروز «هستیم»
محصول تلاش خود ماست و بزرگانمان
و البته با عنایت، لطف و کرمی که خداوند مبذول داشته
تا فراموش نکنیم
تا یادمان نرود
تا غفلت نشود مانعی سر راه پیشرفت و تعالی‌مان
امید که فرزندان من نیز از سپاسگزاران باشند!

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا، إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا، إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا (انسان:1-3)
(آیا بر انسان زمانی از روزگار گذشت که چیزی در خور ذکر نبود؟ ما انسان را از نطفه آمیخته و مختلطی [از مواد و عناصر] آفریدیم و او را از حالتی به حالتی و شکلی به شکلی [از نطفه به علقه، از علقه به مضغه، از مضغه به استخوان تا طفلی کامل] درآوردیم، پس او را شنوا و بینا قرار دادیم. ما راه را به او نشان دادیم یا سپاس گزار خواهد بود یا ناسپاس.)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

چهارشنبه 103 آذر 7

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید احمد - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X