دنیا خانه‏اى است که از آن بگذرند ، نه جایى که در آن به سر برند ، و مردم در آن دو گونه‏اند : یکى آن که خود را فروخت و خویش را به تباهى انداخت ، و دیگرى که خود را خرید و آزاد ساخت . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
پول در بانک 2 + چهارشنبه 96 خرداد 31 - 4:37 صبح

[پرسش حذف شد]

از این که حقیر را شایسته دانستید
تا دیدگاه ارزشمند خود را بیان
و او را از دستاوردهای خویش بهره‌مند فرمایید
جداً سپاسگزارم

بنده نیز با شما موافق هستم
در این‌که
عقودی که در بانک‌ها صورت می‌گیرد
«در حقیقت» رباست
سه اتفاق جالب نیز در زندگی‌ام افتاده
که در حاشیه مطلب عرض می‌نمایم

نخست آن‌چه از دانشمندی شنیدم؛
استاد حسینی (ره) می‌فرمود
دکتر عضدی که از شهدای حزب بود
پیش‌نویس بانکداری اسلامی را به ایشان ارائه کرد
استاد نگرفت و پرسید:
اگر مدل آن کینز است غیر اسلامی‌ست
نیاز به بررسی هم ندارد
دکتر عضدی ناراحت می‌شود و می‌گوید:
چند ماه وقت صرف کردم و با تحریرالوسیله امام (ره) تطبیق نمودم
استاد پاسخ داد:
مدل گزینش شما از تحریرالوسیله مدل کینز بوده است
یعنی با یک مدل نادرست سراغ گزینش احکام رفته‌اید!

[لینک فیلم]

...

خودم هم یک‌بار که با پدرم برای خواستگاری رفته بودم
دختر یکی از اساتید خارج
از اساتید به نام
پرسیدند: چه می‌کنی؟
گفتم: در فلان مؤسسه هستم
پرسیدند: استاد حسینی (ره) هنوز همان حرف‌های سابق را می‌زنند؟!
در جواب ایشان
شمّه‌ای از ربا بودن معاملات در بانک گفتم
این‌که وام را تبدیل به دو عقد مستقل می‌کنند
جعاله و بیع
که ربای آن را توجیه نمایند
ایشان مخالفت کرد
و بحث به درازا کشید
و درگیری بالا گرفت
ایشان می‌فرمود: حلّل بکلمة حرّم بکلمة
به یک کلمه حلال می‌شود و به یک کلمه حرام
شما درست فقه نخوانده‌ای که این‌طور می‌گویی
پدرم هم مدام برای رفع درگیری
می‌گفت: آقازاده منظورش این نیست، منظورش آن نیست...
در نهایت صاحب‌خانه عصبانی
گفت: هندوانه بخورید!
خوردیم و رفتیم و دختر هم ندادند!

خاطره سوم این‌که یکی از دوستان معروف
امروز مؤسسه‌ای برای خود دارد و آمد و شدی و گاهی در تلویزیون
تماس گرفت و گفت از دفتر آیت‌الله نوری همدانی وقت گرفته
گفت: بیا برویم و با ایشان درباره بانک بحث کنیم
دو نفری رفتیم
مستقیم هم خدمت خود آقای نوری همدانی رسیدیم
درباره ربا در بانک‌ها انتقادهایی مطرح کردیم
و حضرت ایشان
بدتر از آن‌چه که ما گفته بودیم
محکم و راسخ فرمودند:
من چند سال پیش آقای نوربخش را خواستم
با ایشان صحبت کردم و از وضع بانک‌ها شکایت کردم
ایشان هم یکی از کارشناسان را فرستاد و ما صندلی گذاشتیم
مدتی در درس فقه ما شرکت می‌کرد و پاسخ سؤالات ما را جلوی طلاب می‌داد
که نتوانست پاسخ قانع‌کننده بدهد
آیت‌الله نوری همدانی هم به شدّت اعتقاد به ربوی بودن معاملات داشت
ولی در مقام فتوا
ایشان اگر چه یک کتابچه کوچک نوشته بود و به ما هدیه کرد
در موضوع ربا
ولی فتوایی که به مکلفین می‌داد این‌طور محکم نبود
به قول شما مشروط بود به نوع عقد شرعی
و قراردادی که منعقد می‌گردد

خلاصه فرمایش شما درست است
صحیح و مورد قبول
این بحث‌ها وقتی‌ست که در قلمرو پژوهش
با بزرگان به سخن درآییم
اما وقتی مکلف تلفن می‌کند به دفتر مرجع
که همین تلفن کردن در دسترس‌ترین نوع استفتاء است
که تکلیف خود را بپرسد
وقتی شما رادیو معارف را روشن می‌کنید
نزدیک به ظهر
که احکام شرعی را بیان می‌نماید
سؤالات را که می‌شنوید
و پاسخ‌ها را
آن‌جا مردم به چه پاسخی می‌رسند؟!

این را ببینید، استفتاء از مقام معظم رهبری‌ست:

- آیا بهره ای که بانکهای جمهوری اسلامی از مردم در برابر وامهایی که به آنان برای اموری مانند خرید مسکن و دامداری و کشاورزی و غیره می دهند، مطالبه می کنند، حلال است؟

اگر این مطلب صحیح باشد که آنچه که بانکها برای ساخت یا خرید مسکن و امور دیگر به مردم می دهند به عنوان قرض است، شکی نیست که گرفتن بهره در برابر آن شرعا ً حرام است و بانک حق مطالبه آن را ندارد، ولی ظاهر این است که بانکها آن را به عنوان قرض نمی دهند بلکه عملیات بانکی از باب معامله تحت عنوان یکی از عقود معاملی حلال مثل مضاربه یا شرکت یا جعاله یا اجاره و مانند آن است. بطور مثال بانک با پرداخت قسمتی از هزینه ساخت خانه در ملک آن شریک می شود و سپس سهم خود را با اقساط مثلا ً 20 ماهه به شریک خود می فروشد و یا آن را برای مدت معینی و به مبلغ خاصی به او اجاره می دهد در نتیجه این کار و سودی که بانک از این قبیل معاملات بدست می آورد، اشکال ندارد و این نوع معاملات ارتباطی با قرض و بهره آن ندارند.

- بانک مسکن جمهوری اسلامی وامهایی را برای خرید یا ساخت و یا تعمیر خانه به مردم می دهد و بعد از پایان خرید یا ساخت یا تعمیر خانه، وام را به صورت اقساط پس می گیرد، ولی مجموع قسطهای دریافتی بیشتر از مبلغی است که به وام گیرنده داده شده است، آیا این مبلغ اضافی وجه شرعی دارد یا خیر؟ 

پولهایی که بانک مسکن به منظور خرید یا ساخت خانه می دهد، عنوان قرض ندارد بلکه آن را طبق یکی از عقود صحیح شرعی مانند شرکت یا جعاله یا اجاره و امثال آن پرداخت می کنند که اگر شرایط شرعی آن عقود را رعایت نمایند، اشکالی در صحت آن نیست.

- سپرده های دراز مدت که درصدی سود به آنها تعلق می گیرد چه حکمی دارند؟ 

سپرده گذاری نزد بانکها به قصد بکارگیری آن در یکی از معاملات حلال و همچنین سود حاصل از آن اشکال ندارد.

 [مطالعه استفتائات در سایت مقام معظّم رهبری]

دقت بفرمایید که گفته شده: «ظاهر این است»
واقعاً هم همین‌طور است
بنده شخصاً تا کنون هر بار قراردادی بانکی را دیده‌ام
این ظهور در آن بوده
یعنی طوری قرارداد را می‌نویسند
که با قوانین مصوّب مجلس سازگار باشد
بانک با آن همه حقوقدانی که در اختیار دارد
می‌داند چطور قرارداد را بنویسد که خلاف قانون در نیاید

ضمن این‌که
شناختن این موضوع آیا آن‌قدر ساده هست
که به مکلّف واگذار شود؟!
یعنی با توجه به تخصصی بودن موضوع
مردم عادی چطور می‌توانند خودشان تشخیص دهند
که مثلاً فلان بانک آیا قرادادش سازگار با قوانین مجلس هست یا خیر
در سوق مسلمین
در کشور اسلامی
فرض اولیه این است که تمامی نهادهای دارای مجوّز
که بانک هم جزئی از آن‌هاست
طبق قوانین عمل می‌نمایند
و این را نمی‌شود بر عهده مکلّف گذاشت
که برود و این را در تک‌تک معاملات خود بررسی نماید
بله
باید نهادی برای بازرسی وجود داشته باشد
که اگر بانکی قرارداد بر خلاف قوانین نوشت
متوقّف و رسوا گردد
که البته چنین نهادهایی هم وجود دارد
و اگر چه ممکن است من و شما معتقد باشیم صوری هستند
و درست عمل نمی‌کنند
ولی وجاهت قانونی دارند
و تکلیف ظاهری مکلّف را مشخص می‌نمایند

حقیر قطعاً مجتهد نمی‌باشم
و هر چه می‌دانم از اساتید فرا گرفته
شخصاً حق دادن فتوا ندارم
در میانه تحصیل بودم که متوقف شده
و به نتیجه نرسیده
این‌که فرمودید در فتوا دقّت شود
متوجّه مجتهدین است
و آن‌چه عرض کردم مطالبی بوده
که اساتید ما بیان فرموده‌اند

این را فراموش نکنیم
اگر قرار است بانک اصلاح شود
بر عهده بزرگان حوزه است که راه حل دهند
و بر عهده مسئولین تا اصلاح نمایند
نمی‌شود مردم را در هول و ولا انداخت
زندگی‌شان را بی‌ثبات نمود
اولیات امنیت و آرامش را از آن‌ها گرفت
که چه؟!
که حکم واقعی عقود بانکی در حال حاضر چیست
مردم مکلّف به احکام ظاهریه هستند
و در جامعه اسلامی
تا زمانی‌که بانک مورد تأیید نهادهای نظام است
اسلامی محسوب می‌گردد ظاهراً

همین مناط در اقلام خوراکی هم مطرح می‌شود
«این» گوشتی که الآن من و شما از «این» قصابی می‌خریم
محکوم به حلیّت است
اگر چه به صورت قطعی نمی‌دانیم ذبح شرعی داشته یا خیر
زیرا سوق مسلمین است
و نهادهایی متولّی نظارت بر کشتارگاه‌ها هستند!

اگر ایرادی در عرایض بنده هست
لطفاً مثل گذشته با صراحت بفرمایید
سپاسگزار شما خواهم بود
بیش از پیش.

در پناه حق

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - اقتصاد 142 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
تحوّلات ِ غذایی + چهارشنبه 96 خرداد 24 - 8:25 عصر

تأثیر گرسنگی‌ست*
می‌دانم
می‌گویند حتی خرید هم نرود
آدم گرسنه
چه برسد به تنظیم برنامه غذایی!

این برنامه را سال 1393 اولین بار رایانه‌ای کردم:



قبل از آن هم برنامه بود
همین برنامه تقریباً
ولی نه روی کاغذ
ذهنی حساب می‌کردم
یک روز هم که مریم روی میزکار رایانه‌ام دید
ناگزیر پرینت گرفتم و زدم به دیوار آشپزخانه
این‌جا خاطره‌اش هست

ولی همین‌طور نماند و تغییر کرد
هر از چند گاهی
چیزهایی اضافه کردم
و روی تجربه
جابه‌جایی‌هایی صورت دادم:



و بعدتر:



و سپس:



و اما امروز
عصرهنگام
وقتی گرسنگی غلبه کرده
رنگ و رو سفید شده
حال و احوال متغیّر
به سرم زد باز هم تحوّلی بنا نهم
و برنامه غذایی را توسعه...
غذاهای ایرانی بیشتری در آن گنجاندم
غذاهایی که به ترتیب معمولاً پخته می‌شوند
هر هفته یکی از برنامه‌های آن روز:



بچه‌ها هم خوشحال بودند
و امروز که برنامه را دیدند خوشحال‌تر:



مریم فوری گرفت و برد و گفت خودم می‌چسبانم
زد جای برنامه قبلی
روی دیوار
و پرسش‌هایش آغاز شد
خیلی از غذاها را تا به حال نخورده
حتی اسمشان را نشنیده
قرار است بعد از ماه مبارک
کم‌کم با آن‌ها آشنا شود!

و من بلافاصله احساس کردم نباید هنگام گرسنگی تحوّلی در برنامه غذایی ایجاد می‌کردم! :)

یاد حرفی از استاد حسینی (ره) افتادم
وقتی بدحجابی و فحشا را تحلیل می‌کرد
با این مضمون:
وقتی متدیّنین سیر نباشند
دست و دلشان نمی‌رود که نهی از منکر کنند
سکوت می‌کنند
و در دلشان رضایت دارند از وضعی که پیش آمده
این می‌شود که می‌بینید
بنیان ازدواج موقّت و دائم باید
درست شود تا این وضع اصلاح شود!

[صحیح، مسند] مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ کَانَ عَلِیٌّ ع یَقُولُ: «لَوْ لَا مَا سَبَقَنِی بِهِ بُنَیّ الْخَطَّابِ مَا زَنَى إِلَّا شَقِی‏» (کافی، ج5، ص448)
از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که می‌فرمود: حضرت علی (علیه السلام) فرمود: اگر پسرک خطاب، متعه را حرام نکرده بود، هیچ‌کس زنا نمی‌کرد، مگر انسان شقی!

[توضیح بیشتر]

*این مطلب در ماه مبارک رمضان نوشته شده است
لحظات آخر روزه
دقایقی تا افطار باقی مانده!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: خانواده 57 - سند 32 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
آزادنگاری + جمعه 96 خرداد 5 - 3:58 عصر

سه رنگ بیشتر نداشتم
قرمز و زرد و آبی
رنگ‌های اصلی
رنگ پلاستیک
همین رنگ‌هایی که با آب شسته می‌شود
حلال در آب یعنی
که هرگز هم نفهمیدم چرا به آن‌ها می‌گویند پلاستیک!

چند سال پیش که گواش می‌خواستند
برای هنر در مدرسه
این‌ها را برای پشتیبانی آن خریده بودم
تا ظرف‌های کوچک گواش تمام می‌شد
از همین سه رنگ اصلی ترکیب می‌کردم و جایگزین
تا این‌که دیروز...

رنگ‌ها یکی دو سالی مانده
نگران از این‌که فاسد شوند
یا خشک
ریسک بزرگی کردم
دلم را زدم به دریا
گفتم بچه‌ها
می‌خواهید روی دیوار نقاشی کنید؟!
استقبال کردند
گفتم لباس کهنه بپوشید
این هم رنگ
همه رنگ‌ها را دادم دستشان
بروید در حیاط و با هم هر چه خواستید بکشید!



این تابلویی‌ست که امروز در حیاط خانه ماست
نیمه‌کاره مانده
رنگ‌ها تمام شده
کمی هم شرّه کرده
می‌دانم
ولی خب، اولین کارشان است
با اولین بارانی که ببارد
این تصویر از هم خواهد پاشید
و یک‌بار دیگر باید بکشند
و قطعاً هر بار بهتر از بار قبل خواهد شد
این محصول ِ کار ِ گروهی ِ فرزندان ِ من! :)

چقدر خوشحال شدند
چقدر وقت گذاشتند
چقدر اشتیاق نشان دادند
آزادی چقدر لذّت‌بخش است
و برای کودکان هم
وقتی انسان بتواند «آن‌چه می‌خواهد» بروز دهد
چقدر روح انسان رشد می‌کند
با این حسّ شگفت
این‌که فضای بزرگی را در اختیارت قرار دهند
تا هر چه بخواهی در آن تصرّف نمایی
زندگی همین است
به قول استاد حسینی (ره):
«سرور» انسان به میزان «تصرّف» اوست
هر چه «گستره تصرّف» بیشتر
و فاعل‌های تبعی افزون‌تر
«شدّت سرور» فرد نیز برتر و بالاتر!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - کار 38 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
سازمان جبهه 2 + دوشنبه 96 اردیبهشت 18 - 11:0 صبح

معنای انقلاب
گاهی از اساس، نظام ارزشی متحوّل می‌شود. تحوّلی که اگر ناگهانی باشد، آن را «انقلاب» گویند. ارزش‌هایی که تا دیروز مدال‌آور بودند و سمبل افتخار، به ضد ارزش بدل می‌گردند و مایه ننگ صاحبان آن، و ضد ارزش‌های دیروز، امروز ارزشمند شده و افراد را به سوی خود جلب می‌کنند.
او که دیروز چادری بود و از این بابت سرزنش می‌شد و ملامت، امروز صاحب نام است و آن‌که دیروز «زن روز» بود و همه‌جا با افتخار دعوتش می‌کردند، به خاطر انقلاب در ارزش‌ها، فردی پست و خودفروخته به حساب می‌آید.
در چنین وضعیتی، جامعه زیر و رو می‌گردد. آدم‌های صاحب نام دیروز، امروز ذلیل و خوارند و افراد دیگری به مقامات بالای اجتماعی راه می‌یابند. مردم کسانی را تشویق می‌نمایند که تا دیروز محلّی از اعراب نداشتند. این می‌شود که جای افراد تغییر کرده، تقسیم کار تازه‌ای شکل می‌گیرد.
تغییرِ نرم
و البته گاهی این انقلاب بسیار «نرم» صورت می‌پذیرد. ناگهانی نیست و با شدّت و خشونت همراه نشده، اما در یک مسأله با همان انقلاب ناگهانی مشابهت دارد؛ تغییر ارزش‌ها.
اگر ارزش‌ها آرام‌آرام تغییر کند، باز هم جای آدم‌ها و نیروهای سازمان تغییر می‌نماید، اما این تغییر نسل به نسل صورت می‌پذیرد. «رونالد اینگلهارت» صاحب مؤسسه «بررسی ارزش‌های جهانی»  که از سال 1359 شمسی تا کنون در حال ارزیابی و رصد ارزش‌ها در بسیاری از کشورهای جهان از جمله ایران است، دو نظریه «کمیابی» و «اجتماعی‌شدن» را در تحلیل این انقلاب‌های نرم و آرام مطرح ساخته است. نظریاتی که از نتایج پیمایش‌های آماری سازمان وی تحصیل شده.
او مدعی‌ست تغییر ارزش‌هایی که آرام صورت می‌پذیرند، طبق نظریه «کمیابی» در جهتی شکل می‌گیرند که آحاد آن‌ جامعه یا سازمان «احساس کمبود» در آن دارند و با توجه به نظریه «اجتماعی شدن» به دلیل این‌که شخصیت اجتماعی افراد در سنین نوجوانی شکل می‌گیرد، دقیقاً کمبودهایی که نوجوانان یک جامعه احساس نمایند، محور ارزش‌های آن جامعه را در سنوات آتی رقم می‌زند.
اینگلهارت مدعی‌ست با توجه به افزایش رفاه در کشورهای در حال توسعه، در خاورمیانه، در کشورهای اسلامی، آرزوها و آمال و خواسته‌های نسل جوان تغییر یافته است و همین تغییر، ارزش‌های اجتماعی مسلمانان را در سال‌های آینده با تغییرات شدیدی روبه‌رو خواهد ساخت، انقلابی که نرم و آرام صورت خواهد پذیرفت.
دیوارِ بتنی
این انقلاب نرم در سازمان جبهه نیز روی داده است. در آغاز جنگ تحمیلی، شیوه مدیریت نیروهای انسانی در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل و نحوه تقسیم کار، تفاوت‌های آشکاری با سال‌های پایانی دفاع مقدّس داشت.
فردی که سال‌های نهایی جنگ دیداری با فرماندهان سپاه در جبهه داشت نقل می‌کرد که جلسه در پشت دیوارهایی بتنی برگزار شد و در پناهگاهی مستحکم. سفره رنگینی نیز برای طعام بر پا شده بود. استاد حسینی(ره) می‌گفت: «این صحنه را که دیدم، دانستم روزهای آخر جنگ را سپری می‌کنیم و استقامت جبهه‌ها سست خواهد شد».
فرمانده‌ای که تا دیروز از جیره غذایی خود می‌گذشت تا سربازش سیر بخوابد و مناطق ناامن را خود ابتدا می‌پیمود و شناسایی می‌کرد، تا خطر کمتری متوجه سپاهش شود، امروز وقتی امنیت و رفاه بیشتری دارد، بیشتر از سربازش، نظام ارزشی جبهه را بر هم زده است؛ انقلابی آرام که به دست خودی‌ها کلید خورد.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
آسیب فعالیت فرهنگی 11 + پنج شنبه 96 اردیبهشت 7 - 6:0 عصر

نمایش آسیب‌های متوجه نظام از زاویه محوریت یقین فردی
حالا بیاوریم تاریخ را به زمان حال. آن روز آن طور شد. امروز چه می‌شود اگر همان اشتباهات تکرار گردد؟! لایُلدغ المؤمن من جُحر مرّتین را که از رسول خدا (ص) شنیده‌ایم. آن روز اولین مواجهه شیعه با چنان اوضاعی بود. به مانند آدم ابوالبشر که فریب ابلیس را خورد، نه چون ضعیف بود، چون تا آن روز قسم دروغ نشنیده بود و گمان نمی‌کرد مخلوقی بتواند به نام خالقش قسم بخورد و کلام دروغ براند. ما نمی‌دانستیم که «یقین» هم ساختنی‌ست و کفار یاد گرفته‌اند این مقوله را.
اگر نشان دهیم به خواص‌مان که اگر یقین فردی را حجّت بدانید، چه بلاها سر نظام خواهد آمد و چگونه عِضین خواهد شد، پاره‌پاره، امید که به تکاپو افتند و تدبیر کنند.
ترویج اندیشه استقراء‌محور شهید صدر (ره) و شیوه نوین وی در تبیین برهان نظم
شهید صدر (ره) توجه به این معنا پیدا کرده بود. ایشان متوجه اشکالاتی در توصیف «یقین ناشی از تواتر» شد. دنباله‌اش را که گرفت، دید بیان «برهان نظم» هم خالی از ایراد نیست، در اثبات واجب‌الوجود. کتابی که ایشان در منطق نوشته، انقلابی روشی در منطق است.
اگر چه بزرگان فلسفه در حوزه با نگرش ایشان همچنان مخالفند، اما ایشان تلاش کرده نوعی از استقراء را تعریف نماید که مفید یقین است. این نوع یقین کارآمد است و می‌تواند متّکای سازمان‌های فرهنگی گردد.
ظاهراً همین بحث را از زاویه فلسفی هم نگاشته، اما نوشته‌ها در حمله بعث به خانه‌شان مفقود شده، به روایت شاگرد ارشد ایشان؛ سیدکاظم حائری.
ترویج نظریات شهید سیدمحمدباقر صدر (ره) می‌تواند نگرش متدیّنین نسبت به یقین را تعدیل نماید و این دگمیّت، تحجّر و استبداد رأی را که آفت اصلی تجمّعات دینی سده‌های اخیر ماست از میان بردارد.
ترویج دیدگاه‌های انتقادی استاد حسینی الهاشمی (ره) به حجیّت یقین فردی
استاد حسینی الهاشمی (ره) به زعم حقیر نخستین اندیشمندی‌ست که به تفاوت یقین فردی و یقین اجتماعی به صورت مبسوط پرداخته است. ویژگی‌های هر یک را برشمرده، آسیب‌شناسی نموده و راه‌حلی برای دست‌یابی به نوعی یقین اجتماعی ارائه کرده.
توجه دادن به این حجم مطالعات و تدبّرات و پژوهش پیرامون ماحصل فعالیت این استاد فرزانه، می‌تواند گامی باشد در مسیر رهایی از حجیّت خانمان‌برانداز یقین فردی، نوعی خلط میان یقین بمثابه حالت با یقین نظری.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
کلان نگری در اصول فقه + یکشنبه 95 مهر 11 - 7:4 عصر

«غیر امام معصوم (ع)
حتی اگر انسان‌های خودساخته هم باشند
در معرض این لغزش هستند
چون بالاخره
این «سؤال» است که به فکر من جهت می‌دهد
وقتی من در انزوا هستم
و سؤالاتی که از من می‌شود محدود است
وقتی سؤالاتی که از من می‌شود در یک عرصه خاصی از زندگی‌ست
مثلاً پیوسته درباره عبادات از من سؤال می‌شود
ناخواسته ذهن من دنبال فرمول‌سازی برای پاسخ دادن به این سؤال‌هاست
و این یک نحوه تفکری را رقم می‌زند.
این خیلی مهم است
ما انسان‌ها
وقتی می‌خواهیم فکر کنیم
در واقع
همان‌طور که یک توفان و یک باد در اثر خلأ و اختلاف فشار پدید می‌آید
جریان تفکر هم در اختلاف فشار درست می‌شود
«سؤال» به فکر شما جهت می‌دهد
وقتی از شما سؤالات «فردی» شود
خواه‌ناخواه شما در رابطه با مسائل فردی فکر می‌کنید
و اگر این امر پیوسته ادامه پیدا کند
شما به این امر عادت می‌کنید
خو می‌گیرید با آن
و متناسب با آن هم اصول [فقه] می‌نویسید
اصول یعنی قواعدی که با استفاده از آن‌ها می‌خواهید جواب سؤالات را بیابید
من متناسب با نیازهایم حرکت می‌کنم.
این تحلیلی‌ست که شهید صدر (ره) هم دارد
نظر شهید صدر (ره) این است که علمای شیعه در عصر غیبت
توسط حکام جور منزوی شدند
یعنی امکان نیافتند تا در رأس حاکمیت قرار بگیرند
و حکومت کردن را تجربه کنند
این مطلب دو تأثیر داشته است:
یکی این بود که خود فقها نتوانستند در مقام فتوا مسائل کلان را ببینند
یک وقت شما از یک قلّه نگاه می‌کنید [و فتوا می‌دهید]
یک وقت از کوهپایه نگاه می‌کنید
این‌ها دو تاست
دو تا صحنه [متفاوت] می‌بینید
یعنی من ِ فقیه وقتی بخواهم به کتاب و سنّت رجوع کنم
با کدام دغدغه به سراغ کتاب و سنّت می‌روم؟!
آیا با دغدغه پاسخ به سؤالات کلان جامعه که از من شده، چون من در رأسم؟!
یا نه
به عنوان یک فقیهی که در کوهپایه هستم
و دسترسی به آن نگاه کلان ندارم
و اکنون با دغدغه یک فرد مسلمان به کتاب و سنّت رجوع می‌کنم؟!
این یک نکته کلیدی‌ست!»*

مطالب فوق را در رادیو معارف شنیدم
جالب نیست؟
شما را یاد چه می‌اندازد؟
مرا که به یاد دیدگاه‌های استاد حسینی (ره) می‌اندازد
وقتی جزوات اصول فقه ایشان را می‌خواندم
بحث‌هایی که حدود بیست سال پیش طرح می‌کردند
و آن روز قابل تفاهم و پذیرش به نظر نمی‌رسید!

و خوشحال شدم
از بابت این‌که امروز اساتید و فضلای حوزه...
از این‌که اولاً چنین درکی در میان فضلا در حال شکل‌گیری‌ست
و دیگر این‌که
ثانیاً
این‌طور جرأت‌ها و شجاعت‌ها هنوز هست
که مباحث حساس و مهمی را
مجال طرح می‌بخشند!
دعا می‌کنم خداوند عمر طولانی و بابرکت به این قشر از اساتید استوار و راست‌قامت دهد
و آنان را برای اسلام و تشیّع حفظ فرماید.

امید که فضای گفتمان در تحوّل علم اصول فقه گسترده‌تر شود
و از این دست بحث‌های آزاداندیشانه
هر چه بیشتر...
إن‌شاءالله که بزرگان حوزه خود در رأس این تحوّل مهم قرار گیرند
و اصلاً پرچم‌داران تحوّل گردند!

* حجةالاسلام اکبرنژاد، رادیو معارف، برنامه تاریخ فقاهت، 12 دی‌ماه 1394 (آرشیو)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: خواص 17 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 30 + شنبه 95 شهریور 27 - 9:0 عصر

قبل از هر چیز از این تاخیر و وقفه ای که پیش آمد عذر خواهی میکنم.
‌در این مدت
‌-که ارتباط قطع بود-
‌بنده هم
‌از استادی که عرض کرده بودم سئوال کردم
‌وهم در سایت ها پیرامون مسئله مغز در خمره کمی جست و جو کردم.
‌جست و جو ها در اینترنت بیش تر به تبیین مسئله متوجه بود. البته چند نقد در ‌مورد فیلم ماتریکس هم دیدم.
‌از استاد هم که پرسیدم:
‌ایشون گفت این سئوال در واقع اشکال وارد کردن به بدیهیات است و نمیتوان ‌برای آن استدلال کرد.
‌بلکه فقط میتوانید به او بگویید در مقابل آنچه تو احتمالی بیان میکنید،
‌احتمال دیگری نیز وجود دارد، که اگر راست باشد تو ضرر کرده ای و اگر آنچه تو ‌میگویی راست باشد، ما ضرری نکرده ایم.
‌نظرتون؟


یک پاسخی هست به زبان ریاضی
‌ذیلاً نمایش داده شده است:



‌توضیح فارسی آن هم چنین است:

‌در این راه حل
‌تنها از «خود» سخن به میان آمده
‌و با فرض تحقق شبهه مغز در خمره
‌به نتیجه‌ای متناقض رسیده است
‌این‌که «من» مساوی نیست با «من»
‌هر گاه در فلسفه به چنین نتایجی برسیم
‌یک برهان اقامه شده است
‌که در منطق به «برهان خلف» مشهور است
‌از تناقض موجود در نتیجه
‌پی به «نادرستی» آن می‌بریم
‌و «نادرستی» نتیجه علت می‌شود برای «نادرستی» مفروض

‌مفروض: من | مغز در خمره | هستم

‌بدیهیات مسأله:
‌1. «مغز در خمره» در یک جهانی‌ست که ما آن را «الف»‌ می‌نامیم.
‌2. «مغز در جمجمه» هم در جهان دیگری‌ست که آن را «ب»‌ می‌نامیم.
‌فارغ از این‌که جهان الف را حقیقی می‌دانیم و جهان ب را مجازی ‌یا بالعکس
‌در هر صورت با این گزاره مواجه هستیم:
‌3. جهان «الف» مساوی نیست با جهان «ب»
‌و در نتیجه:
‌4. هر چه که عضوی از «الف» باشد، قطعاً عضوی از «ب» نیست
‌5. و هر چه که عضوی از «ب» باشد، قطعاً عضوی از «الف» نیست

‌اکنون اگر این بدیهیات را به مفروض اضافه کنیم
‌با توجه به این‌که مفروض می‌گوید:
‌من در خمره هستم
‌یعنی:
‌6. من در «الف» است
‌پس:
‌7. من در «ب» نیست

‌تا این‌جا مشکلی نیست
‌ولی یک گزاره دیگر داریم که کار را دشوار می‌کند
‌«من» از کجا آمده است؟
‌ما «من» را از «مغز در جمجمه» انتزاع کرده‌ایم
‌پس:
‌8. «من» مفهومی است که از «مغز در جمجمه» اخذ شده
‌با توجه به این بدیهی:
‌9. هر مفهومی حداقل بر منشأ انتزاع خود صدق می‌کند
‌نتیجه می‌گیریم:
‌10. «من» بر «مغز در جمجمه» صدق می‌کند
‌یعنی:
‌11. من در «ب» است
‌از مقایسه 11 با 7 به یک تناقض می‌رسیم:
‌12. من من نیست!
‌زیرا نمی‌شود من هم در «الف» باشد و هم در «ب»

‌اما اگر اشکال شود به بدیهی 9
‌که فردی بگوید ممکن است مفهومی نادرست اخذ شده باشد
‌و لذا صدق نکند بر محل انتزاع خود
‌این‌طور گفته می‌شود که مفهومی که از خارج اخذ شده
‌چون وجود خارجی شخصی‌ست
‌یعنی انحصار در یک مصداق مشخص دارد
‌اگر چه مفهوم بماهو مفهوم قطعاً کلّی‌ست و اباء ندارد از صدق بر کثیرین
‌اما از آن جهت که منتسب به مصداق خارجی خاص است
‌عقل شرط کرده است در چنین مفهومی
‌که صرفاً بر مصداق خود حمل شود
‌و بر آن صدق نماید
‌و در این صدق اهمیتی ندارد که خصوصیات و کیفیات و اعراض موجود خارجی
‌درست درک شده باشد یا اشتباه

‌بنا بر این استدلال
‌اگر مغزی در خمره‌ای وجود داشته باشد
‌قطعاً «من» نیستم!
‌زیرا «من» خودم را از همین وجود فعلی خود درک کرده‌ام
‌که مغز در جمجمه است
‌و چنین درکی
‌نمی‌تواند منطبق بر مغز در خمره‌ای شود
‌که در یک جهان دیگر واقع است
‌«من»‌ نمی‌تواند هم‌زمان در دو جهانی باشد
‌که با هم در تعارض هستند؛
‌یکی واقعی و دیگری مجازی!

‌نظر شما چیست؟

ممنون از پاسختون، برام مفید بود.
‌دو سئوال:
‌1. مگه صاحب سئوال، مدعی بود که این همانی در "من" ها بر قرار است که شما ‌فرمودید: نیست.
به عنوان مثال فردی که بر اثر تصادفی حافظه خود را از دست میدهد، و هویت ‌جدید-جعلی- دوباره شروع به زندگی میکند.
‌ایشان همان من است اما با هویتی دیگر و با داده های مغزی دیگر.
‌به عبارت دیگر مغز در خمره با داده هایی که دارد، خود را مشغول زندگی میابد.
‌و اصلا متوجه این جابه جایی نمیشود.
‌در واقع او درکش از خودش تغییری نکرده است.
‌2. آیا در پاسخ به این سئوال که ظاهرا ابتدائا در حیطه فیزیک بوده ، میشود ‌جواب فلسفی و ... داد؟
‌یادم هست، فردی از قول صاحب منظومه نقل میکرد:
‌آمدند خدمت ایشان و پیرامون دوربین عکاسی که اختراع شده- یا میخواهد اختراع ‌شود- صحبت کنند.
‌ایشان هم در پاسخ فرمودند:[آقا جان] مگر میشود، شیء در عین اینکه در یک جا ‌هست صورت عینی آن در جای دیگر ضبط شودو... .


بحث این‌همانی در «من‌ها»‌ نیست
بحث ارائه یک برهان است
بر این‌که بتوان ثابت کرد
«من | مغز در خمره |‌ نیست»

برای اثبات این مطلب
از راه برهان خلف رفته‌ایم
ابتدا فرض گرفته‌ایم که «من | مغز در خمره | است»
سپس لوازمات عقلی آن را پی گرفتیم
و به بدیهیاتی ضمیمه نمودیم
تا رسیدیم به یک تناقض
این‌که «من | من | نیست»
وقتی لوازمات عقلی یک قضیه به تناقض بیانجامد
چون تناقض محال است
نتیجه می‌گیریم که اصل آن قضیه هم محال بوده است
پس به روش برهان خلف ثابت می‌شود
که محال است آن‌که خود را در این جهان فعلی می‌بیند
و در آن زیست می‌کند
و خود را در این جهان یافته و درک کرده است
یک مغزی در یک خمره‌ای باشد
و تمام این چیزهایی که واقعیت می‌پندارد مجازی باشد
زیرا آن مغز دیگر این فرد نخواهد بود!

هویتی دیگر هم معنایی ندارد
زیرا ما اصلاً با ماهیت کار نداریم
تا از هویت بحث کنیم
ما با شخص وجود ارتباط داریم
هر موجودی یک وجود شخصیه خارجیه دارد
این وجود نمی‌تواند چندگانه باشد
حتماً یکی است
هر وجود دیگری تصور شود
یک فرد دیگر خواهد بود و نه این فرد از وجود

مغز در خمره یک وجودی دارد
مغز در جمجمه وجودی دیگر دارد
من که خود را مغز در جمجمه می‌بینم
و «من» بودنم را از همین جسم و وجود مشخص انتزاع کرده‌ام
نمی‌توانم آن مغز در خمره باشم
حتی اگر یک مغز در خمره‌ای هم وجود داشته باشد که من داخل در تصورات وی قرار داشته باشم
من من هستم
و من همین هستم که خود را درک کرده‌ام
این مطلب از آن استدلال که عرض شد فهمیده می‌شود

داده‌های مغزی هم نمی‌تواند وجود فرد را تغییر دهد
هر چقدر داده‌های مغزی تغییر نماید
باز هم این وجود خودش است
و همان شخص
لذا ممکن است خصوصیاتی که از خود به خاطر دارد متفاوت باشد
مثلاً مرد بوده و حالا خود را زن تصور می‌نماید
ولی باز هم آن‌چه از «من» درک می‌کند
لزوماً همین «من» است که درک می‌نماید
و نمی‌تواند هم‌زمان در دو وعاء مختلف باشد
که وجه اشتراک ندارند
فضا و جهانی که مغز در خمره در آن است
هیچ وجه اشتراکی نمی‌تواند با جهانی داشته باشد که مغز در جمجمه خود را در آن متصوّر است
زیرا فرض بر این است که آن حقیقی و این مجازی‌ست
وقتی دو جهان در هیچ نقطه‌ای وجه اشتراک ندارند
من یا در این جهان هستم و یا در آن
در هر صورت
من یکی از این دو بیشتر نخواهم بود
و چون «من» را با عقل خود از همین جهان جمجمه‌ای انتزاع کرده‌ام
پس بر مابحذاء واقعی خود صدق می‌نماید
و دیگر نخواهد توانست بر مغز در خمره صدق کند

فلسفه علم هستی‌شناسی‌ست
هر مطلبی که درباره «بود یا نبود» باشد
وجود را اگر مدّ نظر داشته باشد
لزوماً به فلسفه مرتبط می‌گردد
اتفاقاً بخش عمده‌ای از بنیان‌های فیزیک
آن‌جا که از ماده و انرژی و هست و نیست آن‌ها صحبت می‌کند
به فلسفه مربوط است

این‌که یک فیلسوف آن‌چه را نادرست تصوّر کرده
تصدیق ننماید
دلیل نمی‌شود آن مطلب اشتباه باشد
اگر به نحو صحیح برای ایشان بیان می‌شد
که تصوّر درستی از دوربین داشته باشند
ایشان مگر فیلسوف نبوده است
مگر قبول نداشته که هر شیء وجود ذهنی می‌تواند داشته باشد
وجود کتبی را مگر برای الفاظ نپذیرفته
خب وجود تصویری هم برای تمام اشیاء روی کاغذ عکاسی که ممتنع نیست
کاملاً واضح و مبرهن است
هر فیلسوفی معتقد است که یک وجود ذهنی متناظر از شیء در نفس ما حاضر می‌شود
تا آن را درک می‌کنیم
حالا همین وجود به کیفیتی دیگر
همان‌طور که عارض بر نفس شده
عارض بر صفحه کاغذ می‌شود
البته در حقیقت عارض بر رنگ‌ها می‌گردد
زیرا رنگ‌های روی کاغذ جرم دارند
و جوهر هستند، نه عرض!

بنده در خدمت هستم
اگر کلام ناقص بود
بگذارید به حساب ضعف در بیان حقیر
آن‌چه از اساتید آموخته‌ام پس می‌دهم
امید که مقبول افتد

و اما در ایمیلی دیگر
پس از ایمیل قبلی نوشتم:

یک نکته به نظرم آمد
با توجه به این‌که شما به حسب استفاده از مباحث آسیدمنیر (ره)
و آشنایی بیشتر با اندیشه ایشان
از بنده پرسش نمودید
لازم است عرض نمایم
استاد حسینی روش معروفی در مباحثه با سوفسطایی دارند
یعنی فردی که شک در واقعیت نماید
ایشان بر خلاف آن‌چه بنده در ایمیل قبلی خدمت شما عرض کردم
به سراغ برهان نظری نمی‌روند
زیرا معتقدند برهان نافی اختیار نیست
و لذا نمی‌تواند مخاطب را
یعنی همان سوفسطایی
مجبور نماید به پذیرش

به سراغ برهان عقل عملی می‌روند
به این ترتیب که شرایطی را ایجاد می‌نمایند
که مخاطب بیشتر از دو گزینه پیش روی خود نداشته باشد
که هر کدام را بپذیرد
تسلیم ما شود به ناچار
یعنی یک جبر در عمل
که اگر هر دو طرف را طرد نمود
در یک تناقض گرفتار شده
رسوا گردد
و اطرافیان وی او را رها نمایند

روش استاد این است
به سوفسطایی می‌گوید:
آیا بین این نظریه‌ای که من می‌گویم با آن‌چه تو می‌گویی تغایر و تفاوتی هست
آیا حرف من و حرف تو متفاوت است؟
اگر مخاطب پذیرفت
که اصلاً سوفسطایی نیست
زیرا یک تفاوت بین دو چیز را پذیرفته است
و این پذیرش تغایر
تغایری که در ذهن وی است
از دو تصوری که درک کرده
بحث را به علّت تغایر می‌کشد
یعنی این‌که علّت این تغایر چیست
چون نمی‌تواند درون نفس همان فرد باشد
پس باید بیرون باشد
و هر چه که باشد
همین علّت تغایر دلیلی بر وجود واقعیت است
و استاد حسینی اگر مخاطبش قبول کند تغایر را
او را می‌کِشد تا تغییر و سپس هماهنگی
و در نهایت اصالت ربط و تعلّق و فاعلیت را به وی ثابت می‌کند
بر اساس همین یک پذیرش اولیه

اما اگر مخاطب نپذیرفت
گفت من قبول ندارم تغایری را درک می‌کنم
بین حرف خودم و حرف شما
استاد می‌گوید: پس حالا که هیچ تفاوتی را درک نمی‌کنی
بین حرف من و حرف خودت
چرا به حرف من عمل نمی‌کنی؟
یعنی نمی‌پذیری که تغایر وجود دارد
و دنبال آن؛ علت تغایر
و ... تا آخر
اگر طرف بگوید به حرف تو عمل نمی‌کنم
یعنی عملاً به تغایر معتقد است و دروغ گفته
و اگر هم عمل کند
باز هم به تغایر معتقد شده
اگر چه از سر این‌که بین حرف خود و حرف ما تفاوتی ندیده

پس سؤالی را در معرض مخاطب قرار می‌دهد
که انتخاب هر طرف آن منجر به تسلیم می‌شود
تسلیم یعنی پذیرش تغایر
همین‌که سوفسطایی تغایر را بپذیرد
مسیر اصلی را طی خواهد کرد:
تغایر، تغییر، هماهنگی، ربط، تعلّق، فاعلیت
و عملاً اصالت ولایت را خواهد پذیرفت

این شیوه استاد حسینی برای اثبات واقعیت به نحوی است که به آن معتقد می‌باشد
پس آن‌چه بنده از برهان نظری گفتم
از منطق صوری وام گرفته بودم
موفق باشید

و گفتگویمان در همین‌جا پایان یافت
ایمیل‌هایی که ردّ و بدل می‌شد
همان‌گونه که برای نویسنده این وبلاگ مفید بوده
امید است برای خوانندگان نیز باشد!

فهرست مطالب:
چه کنیم 1
چه کنیم 2
چه کنیم 3
چه کنیم 4
چه کنیم 5
چه کنیم 6
چه کنیم 7
چه کنیم 8
چه کنیم 9
چه کنیم 10
چه کنیم 11
چه کنیم 12
چه کنیم 13
چه کنیم 14
چه کنیم 15
چه کنیم 16
چه کنیم 17
چه کنیم 18
چه کنیم 19
چه کنیم 20
چه کنیم 21
چه کنیم 22
چه کنیم 23
چه کنیم 24
چه کنیم 25
چه کنیم 26
چه کنیم 27
چه کنیم 28
چه کنیم 29
چه کنیم 30


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 28 + پنج شنبه 95 شهریور 25 - 9:0 عصر

پیرامون به قول آقایان حکم شناسی
‌‌‌‌جمع بندی خوبی بود، برام مفید بود
‌‌‌‌‌‌‌‌اما موضوع شناسی ویا تطبیق فرمایشات شما:
‌‌‌‌مثلا من کدام منظر رو انتخاب کنم و چرا؟
‌‌‌‌و یا اگر مثلا رویکرد دوم را انتخاب کردم، فقط به یکی از سه عنصر
‌‌‌‌توجه کنم ویا اینکه ترکیبی از آنها؟
‌‌‌‌و حال تازه اول سخن است که من تا الان چه خوانده ام؟
‌‌‌‌و یا علاقه ام چیست؟
‌‌‌‌و از همه شاید سخت تر برای من تشخیص نیاز امروز؟
‌‌‌‌برایم انتخاب ها سخت شده است!
‌‌‌‌با اینکه هنوز سنی ندارم- حدود 25-
‌‌‌‌ولی گاهی این حس به من دست میدهد:
‌‌‌‌آدم هایی که بخاطر سن بالا سخت پسند و یا محافظه کار شده اند.

آدم گاهی قلبش زودتر پیر می‌‌‌‌شود
سن هنوز بالا نرفته
ولی از درون
یک حالت پختگی احساس می‌‌‌‌کند
که به همان محافظه‌‌‌‌کاری می‌‌‌‌انجامد
انتخاب‌‌‌‌ها سخت می‌‌‌‌شود
زیرا انسان ورای انتخاب‌‌‌‌های خود را بهتر می‌‌‌‌بیند
و سخت‌‌‌‌تر می‌‌‌‌تواند تصمیم بگیرد

آدم تا جوان‌‌‌‌تر است
تا دو قدم بیشتر جلوی خود را نمی‌‌‌‌بیند
تصمیمات او پخته نیست البته
نمی‌‌‌‌داند اگر این مهره را جابه‌‌‌‌جا کند
چند حرکت بعد چه اتفاقی می‌‌‌‌افتد
اما وقتی کاسپاروف باشد
یا قائم‌‌‌‌مقامی خودمان
وقتی تا سی حرکت بعد هم در جلوی چشمش بیاید
برای هر انتخاب به تردید می‌‌‌‌افتد
زیرا می‌‌‌‌بیند چه تالی‌‌‌‌فاسدهایی بر آن مترتب است

بسیاری از محافظه‌‌‌‌کاری‌‌‌‌ها ناشی از دید عمیق است
شاید این دید اشتباه باشد
شاید ناشی از جهل مرکب
ولی وقتی انسان احساس می‌‌‌‌کند چنین دیدی دارد
تصمیم‌‌‌‌گیری‌‌‌‌های او دچار یک اختلال شدید می‌‌‌‌گردد
اختلال تأخیر
و تردید
و دیرباوری
و دیرپذیری
و سخت‌‌‌‌پسندی
و حتی در انتخاب کتابی که مطالعه می‌‌‌‌کند
یا فیلمی که می‌‌‌‌بیند
یا مطلبی که می‌‌‌‌نویسد...

بنده خدایی برای فلان سایت مقاله می‌‌‌‌خواهد
دیگری برای نشریه فلان
آن‌‌‌‌قدر در تردید افتادم
این‌‌‌‌که الآن فلان بحث استاد حسینی(ره) را می‌‌‌‌توانم طرح کنم؟
بکنم چه می‌‌‌‌شود؟
نکنم چه می‌‌‌‌شود؟
آیا دوستان دفتر ناراحت خواهند شد؟
که چرا فلان بحث چالش‌‌‌‌برانگیز طرح شده؟
آن‌‌‌‌قدر از این فشارها به ذهنم می‌‌‌‌آید
که لپ‌‌‌‌تاپ را می‌‌‌‌بندم
چشمانم را هم
و تصوّر می‌‌‌‌کنم:
«نه خانی آمد و نه خانی رفت!»

این‌‌‌‌ها خوب نیست
این تردیدها ناشی از عدم تشخیص تکلیف است
انسان اگر تکلیف را تشخیص دهد
می‌‌‌‌تواند مقتدر بایستد
تا «هر چه می‌‌‌‌خواهد بشود!»
اما وقتی پیشوایی در مقابلت نیست
که به جای تو فکر کند
و به جای تو تصمیم بگیرد
تصمیم سخت می‌‌‌‌شود
و دوران غیبت چنین دورانی‌‌‌‌ست
قرار نیست امام زمان (عج) برای ما تصمیم بگیرد
قرار است خودمان تصمیم بگیریم
و این
دقیقاً همین
دقیقاً همین تصمیم گرفتن می‌‌‌‌شود تکلیف ما
تکلیف ما شاید درست همین باشد
این‌‌‌‌که از قرائن و شواهدی که برای ما گذاشته
و می‌‌‌‌گذارند
درک کنیم
تکلیف ما چیست
چه بسا همین را بفهمیم کار تمام باشد
و «فزتُ و رب الکعبه» شویم!

توکل بر خدا


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 27 + چهارشنبه 95 شهریور 24 - 9:0 عصر

بنده در مورد نکته ای که فرمودید
‌‌‌‌باید چند حرف را شنید
‌‌‌‌ویا مثال مدل تری گپس
‌‌‌‌و...
‌‌‌‌کمی فکر کردم
‌‌‌‌اتفاقا سئوالی به ذهنم رسید
‌‌‌‌‌‌‌‌مرحوم سید منیر در این زمینه چه میکردند؟
‌‌‌‌یعنی نظریات غربی ها را چگونه مطالعه میکردند؟
‌‌‌‌در چند نوبت اسامی را از زبان ایشان خواندم یا شنیدم
‌‌‌‌و یا اینکه ایشان اشکالی را به نظریه و... برخی دانشمندان غربی بیان میکنند.
‌‌‌‌‌‌‌‌ایشان چگونه بر این مباحث مسلط میشدند تا به نقد برسند؟
‌‌‌‌از ترجمه؟ یا مباحثه با دانشمندان آن علم؟ و...
‌‌‌‌آن آقا‌‌‌ چطور؟
‌‌‌‌‌‌‌‌و در آخر شما چطور؟

برخلاف حرف بعضی
که استناد می‌‌‌‌کنند به این جمله از استاد حسینی(ره):
«من فقط تا 5 کلاس درس خوانده‌‌‌‌ام»
و می‌‌‌‌خواهند ادعا نمایند ایشان هیچ اطلاعاتی نداشته
و همیشه به شنیده‌‌‌‌ها اکتفا نموده
و از خود
مطالب جدید تولید می‌‌‌‌کرده است
می‌‌‌‌گویم ایشان در دوره جوانی بسیار مطالعه داشته است!

در جایی از خاطراتشان
خودشان تصریح دارند که در دوره نوجوانی
تمام نوشته‌‌‌‌ها و آثار پدرشان را می‌‌‌‌خوانند
جایی می‌‌‌‌گویند
وقتی می‌‌‌‌شنوند یک دستگاهی در غرب درست شده
که درب خانه را از راه دور
و با فشار یک کلید باز می‌‌‌‌کند
ایشان حدس زد که باید از سیم‌‌‌‌پیچ استفاده شده باشد
که آهنربا می‌‌‌‌شود
و خودشان یک دستگاه دربازکن برقی می‌‌‌‌سازند
در حالی که هنوز چنین دستگاهی را به چشم ندیده بودند
درک همین مطلب که سیم‌‌‌‌پیچ می‌‌‌‌تواند میدان مغناطیسی ایجاد نماید
و مانند آهنربا عمل کند
بدون مطالعه میسر است؟

بله
ایشان سواد کلاسیک زیادی نداشتند
ولی در یک برهه طولانی از زندگی خویش
حجم مطالعات بسیار زیادی داشتند
و هر آن‌‌‌‌چه که برای مباحث آینده‌‌‌‌شان مورد نیاز بود
از این مطالعات به دست آوردند

البته یکی دو سالی که دوره‌‌‌‌هایی با عنوان هفته‌‌‌‌های اقتصاد در جریان بود
ابتدای انقلاب
تحت عنوان مجامع مقدماتی فرهنگستان
خب بسیاری از اساتید دانشگاه در آن شرکت داشتند
به دلیل تعطیلی دانشگاه‌‌‌‌ها هم فرصت کافی بود
حتماً بخشی از اطلاعات اقتصادی استاد حسینی(ره) نیز از آن مسیر فراهم شده است

اما این در خصوص آن فرد است
فردی که از ابتدا مسیر زندگی‌‌‌‌اش معلوم نبوده
و حتی تا چند سال قبل از وفات خود
تصمیم نداشت که علم اصول فقه تولید نماید!
بلکه ضرورت‌‌‌‌های بحث‌‌‌‌های علمی ایشان را به این مسیر کشاند

اما برای شاگردان ایشان چه؟
آن‌‌‌‌ها که دیگر فهرستی از علم‌‌‌‌های مورد نیاز دارند
سرفصل‌‌‌‌ها را هم که می‌‌‌‌دانند
این بسیار دور از ذکاوت است که بی‌‌‌‌مطالعه پیش روند
یک استاد درس خارج
در همین حوزه‌‌‌‌های علمیه
اگر نظریات همه متقدمین و متأخرین را نخوانده باشد
اصلاً نمی‌‌‌‌تواند درس خارج بگذارد
اگر نداند مرخوم خویی در هشت دور درس اصول خود
چه نظریات نوینی طرح نموده
چگونه می‌‌‌‌خواهد در اصول فقه حرف جدیدی بزند؟!

آسیدمنیر طلبه بوده
اگر هم آخرین نظریات اصولی و فقهی را نمی‌‌‌‌دانسته
آقای میرباقری در مباحث ایشان شرکت داشته
و هر جا نظریه‌‌‌‌ای بوده بیان می‌‌‌‌داشته است

اما نسبت دوستان ما با آن آقا چه؟
تا می‌‌‌‌گفتند مرحوم آخوند خراسانی چنین می‌‌‌‌گوید
در همان کفایه
در همان حدّ
قبول نمی‌‌‌‌کردند
صریح می‌‌‌‌گفتند: شما حرف کفایه را نفهمیده‌‌‌‌اید
حالا ایشان از کجا فهمیده بودند؟
زیرا ترجمه کفایه را از روی فلان کتاب خوانده بودند
کتابی که برای طلبه‌‌‌‌های ضعیف نوشته شده که بتوانند نمره بگیرند و به زور قبول شوند!

بنده هم مدتی گرفتار همین بدعت شدم
این‌‌‌‌که هیچ‌‌‌‌جا نروید
در خانه اهل بیت (ع) بمانید
و همین بحث آسیدمنیر را بخوانید کافیست
در هیچ‌‌‌‌جای دیگر هیچ حرف به درد بخوری نیست!
کفایه را خب درس آقای حسینی بوشهری می‌‌‌‌رفتم در دارالشفاء
ولی خواستم خارج فقه و اصول بروم
همین حرف ایشان سبب شد نروم
و خیال کنم که اهل بیت (ع) فقط به فرهنگستان کمک کرده‌‌‌‌اند
و این‌‌‌‌همه مرجع و عالم شیعه در خانه اهل بیت (ع) نبوده‌‌‌‌اند!

حالا اصلاً علم به کنار
آیا نباید برای ردّ نظریات آنان به نظریاتشان مسلط شد؟
من از وقتی که جدا شدم
بریدم به قول دوستان
مشغول مطالعات گسترده‌‌‌‌تری شدم
نظریات شهید صدر (ره) را در اصول خواندم
شروع کردم به مباحثه تقریرات اصول آقای حائری از شهید صدر
یک جلد را کامل مباحثه کرده‌‌‌‌ام
نظریات منطقی شهید صدر را خواندم در کتاب الاسس المنطقیه للاستقراء
اقتصادنای ایشان را خواندم

بعد هم رفتم و در سایت‌‌‌‌های آموزش مجازی عضو شدم
یکی دو دوره مباحث اقتصاد کلان را دیدم
حتی شاخه‌‌‌‌های جدید اقتصاد
مانند اقتصادعصبی
همه و همه البته در حد ابتدایی
برای یافتن بیشتر باید بیشتر مطالعه کرد
و من از روزی که جدا شدم از این مسیر نادرست
گرفتار کمبود وقت شدیدی هم شدم
زیرا ...

خلاصه معتقدم باید مطالعه کرد
این مطالعه‌‌‌‌ها سه کارکرد می‌‌‌‌تواند داشته باشد:

1. چیزهای جدیدی در آن‌‌‌‌ها پیدا شود که انسان از قبل نمی‌‌‌‌دانسته
حرف‌‌‌‌هایی که اساساً قوی‌‌‌‌تر از حرف‌‌‌‌های دیگر باشد
انسان برگیرد و به دانسته‌‌‌‌ها ضمیمه سازد

2. در حین مطالعه، مطالبی به نظر انسان برسد
که قبلاً نمی‌‌‌‌رسیده
یعنی از مطالعه جدید متوجه نکات جدیدی شود که اگر چه در متن نیست
ولی ذهن انسان در نقد مطالب به آن می‌‌‌‌رسد

3. وقتی بخواهد نقض کند
حرف دیگران را
وقتی مطالعه کرده هم مسلط‌‌‌‌تر است و بهتر نقد و نقض می‌‌‌‌کند
و هم نزد دیگران مقبول‌‌‌‌تر است وقتی مستند نقد می‌‌‌‌کنی

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 26 + سه شنبه 95 شهریور 23 - 9:0 عصر

برای من همیشه این سئوال بوده و هست
‌‌‌‌حتی چند مورد از آن برادر سئوال کردم که:
‌‌‌‌چرا شما خودتان را این همه کوچک میکنید؟
‌‌‌‌برای تولید یک جزوه
‌‌‌‌یا وقت گرفتن از فلان فرد یا مسئول
‌‌‌‌‌‌‌‌اما جواب....
‌‌‌‌طوری پاسخ داده میشد
‌‌‌‌گویی که ایشان برای جبهه نبرد حق علیه باطل دارند از خودشان میگذرند.
‌‌‌‌سئوال خیلی مهم بنده اینکه
‌‌‌‌شما در طول
‌‌‌‌-به قول خودتان: پیاده، ویراست و فهرست مباحث آن آقا-
‌‌‌‌به این موضوع فکر نکردید که مباحث ایشان خیلی خوب و مفیده؟
‌‌‌‌و یا اینکه نسبت به دیگر مباحث موجود تو بازار علم برتری چشم گیری داره؟
‌‌‌‌و این فکر باعث بشه از اشتباهات روشی و ابزاری ایشان چشم پوشی کنید؟
‌‌‌‌یا خیلی مسائل دیگه.
‌‌‌‌

ابتدا یک نکته را پیرو ایمیل قبلی شما عرض کنم
امروز خیلی ناراحت شدم
یعنی سبب ناراحتی شدم
که خودش سبب ناراحتی خودم نیز شد
سر رودربایستی!

این را عرض کنم که عطف به بحث قبلی شود
شاید جالب باشد
که ببینید بنده هم هنوز گرفتار همین مشکلات هستم
هفته پیش یکی از آشنایان
از تهران
دیداری به قم آمد و درباره یک پژوهشکده جدیدالتأسیس صحبت کرد
و این‌‌‌‌که مدیر آن
با ایشان صمیمیت دارد
و ایشان به اعتبار ارتباط با بنده
قول همکاری به آن دوست صمیمی خود داده است
که مثلاً دبیرخانه پژوهشکده را طراحی و راه‌‌‌‌اندازی نماید
کاری که خودش می‌‌‌‌گوید که خودش نمی‌‌‌‌تواند!
گفت: «من به اعتبار این‌‌‌‌که شما کمک کنی قول همکاری به آن آقا دادم»

من منّ‌‌‌‌ومنّ کردم و گفتم: چشم!
توی رودربایستی!

دو روز پیش تماس گرفت که جمعه جلسه می‌‌‌‌خواهیم بیاییم قم
آن مدیر را هم می‌‌‌‌آورم!
بنده گفتم که شاید نتوانم
ولی ایشان اصرار کرد
من هم گفتم: إن‌‌‌‌شاءالله اگر مشکلی پیش نیاید و بتوانم هماهنگ کنم
اگر پدر یا مادرم بیایند قم که بچه‌‌‌‌ها را نگهداری کنند
خدمت می‌‌‌‌رسم

حالا امروز تماس گرفته که فردا ساعت 10 می‌‌‌‌آییم قم
جلسه هم در فلان مؤسسه
گفتم: متأسفانه شرایط من جور نشد و نمی‌‌‌‌توانم
ایشان هم کلّی دلخور شدند
و جدّی پرسیدند: اصلاً شما تمایل و علاقه‌‌‌‌ای به این فعالیت دارید
البته خب کارشان بسیار فرصت گرانبهایی بود
که بشود مباحث استاد حسینی(ره) را در یک فضای گسترده‌‌‌‌تر مطرح کرد
ولی خب...
وقتی امکان یک فعالیت برای انسان نیست
خب نیست دیگر!
ولی همین الآن هم هنوز ناراحت هستم
از این‌‌‌‌که چرا در همان اولین گفتگو
خیلی صریح نگفتم: «نه، نمی‌‌‌‌توانم!»

بگذریم!

بله صحیح می‌‌‌‌فرمایید
دقیقاً اتفاق افتاد
من از همه اشتباهات آن آقا می‌‌‌‌گذشتم
فقط و فقط به این دلیل
که گمان می‌‌‌‌کردم حرف ایشان خیلی دقیق و متقن است
ولی زمانی که نگاهم عمیق‌‌‌‌تر شد
کمی که از فضای مسموم انسان‌‌‌‌پرستی که ایجاد کرده بودند رها شدم
وقتی بدون توجه به «گوینده» به «حرف‌‌‌‌ها» توجه کردم
دیدم خیلی‌‌‌‌هایش اصلاً توجیه ندارد
و باقی هم اثبات نشده است!

مثلاً
به ما گفتند: تنها و تنها یک راه برای نجات اقتصاد ایران وجود دارد
آن هم تصرّف در معادله تری‌‌‌‌گپس است
و جالب این‌‌‌‌که آن را تری‌‌‌‌کپس می‌‌‌‌نامیدند!
می‌‌‌‌گفتند باید شکاف صادارت و واردات را برطرف کرد
به این‌‌‌‌که ورود تمام کالاهای های‌‌‌‌تک از خارج ممنوع شود
مثلاً موبایل جرا باید باشد؟
تمام تجهیزاتی که فناوری بالایی دارند
باید ممنوع‌‌‌‌الورود به کشور شوند
فقط به تعداد محدود
برای امور نظامی و امنیتی و ارگان‌‌‌‌های خاص

من تمام این حرف‌‌‌‌ها را تایپ کردم
نمودار کشیدم
پاورپوینت کردم
یک سند مفصل شد
و بردیم برای معاول اول رئیس جمهور
پرزنت کردیم
برای این‌‌‌‌که در برنامه توسعه پنجم ثبت شود
اصلاً هم به خودم اجازه ندادم
فکر کنم
فکر این‌‌‌‌که چقدر صحیح است!

بعدترها که فراتر از دایره بحث‌‌‌‌های ایشان مطالعه کرده
و فهمیدم تری‌‌‌‌گپس یعنی چه
وقتی قصه کینز را خواندم
و نظریاتی که بعدتر از او آمدند
تازه فهمیدم آن‌‌‌‌چه گفته شد اصلاً عملی نیست
و راه حلی برای مشکل اقتصاد نیست
و آنانی که حرف‌‌‌‌های ما را می‌‌‌‌شنیدند
کاملاً حق داشتند که به آن بی‌‌‌‌اعتنایی نمایند!

مهم این است که فراموش نکنیم:
هر که یک طرفه به قاضی برود راضی باز می‌‌‌‌گردد
فردی که یک حرف را بشوند
امکان مقایسه ندارد
و استاد حسینی(ره) معتقد است
که عقل انسان «سنجشی»‌‌‌‌ عمل می‌‌‌‌کند
انسان تا دوئیتی را نبیند
عقل انسان
نمی‌‌‌‌تواند حکم صادر کند
به حتی اصل بود و نبود
وقتی فقط حرف الف را می‌‌‌‌شنویم
معلوم است که می‌‌‌‌گوییم خوب و مفید است
اما وقتی با حرف‌‌‌‌های دیگران بسنجیم
وقتی در همان موضوع
چهارتا کتاب دیگر ببینیم
چند تا مقاله
چند تا مطلب از اساتید دیگر...

اگر انسان بخواهد یک حرف تخصصی را قضاوت کند
باید در سطح تخصصی فکر کند
و برای این‌‌‌‌کار
لازم است که مانند متخصصین
تا حرف سایر متخصصین را نشنیده
به قضاوت نرسد

این شد که چشم‌‌‌‌پوشی کردم
و به ندانسته‌‌‌‌ها قضاوت نمودم

حق یارتان


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<      1   2   3   4   5   >>   >

چهارشنبه 04 فروردین 13

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
آقامنیر - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X