سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

دانش را بجویید؛ هرچند در چین باشد . جستجوی دانش بر هر مسلمانیواجب است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چه کنیم 23 + شنبه 95 شهریور 20 - 10:0 عصر

شاید برای شما خوش آیند نباشد،
‌‌‌‌ولی برای من خواندن خاطرات شما جالب است، گاهی اوقات احساس میکنم:
‌‌‌‌دارم بخش هایی از زندگی خودم رو از بیرون نگاه میکنم.
‌‌‌‌‌‌‌‌امروز یکی از دوستانم
‌‌‌‌وقتی وسط بحث از بخشی از روایات بودیم
‌‌‌‌به من گفت:
‌‌‌‌واقعا ما چه بلایی سر مردم می آوریم؟!
‌‌‌‌با این فهم، برداشت و تحلیل هایی که از اسلام، قرآن و روایات ارائه میکنیم.
‌‌‌‌‌‌‌‌کمی فکر کردم
‌‌‌‌با خودم گفتم:
‌‌‌‌ما با این فهم و... از دین چه بلایی سر خودمان آورده ایم؟!
‌‌‌‌‌‌‌‌الان
‌‌‌‌بعد از دیدن این خوبان یا بزرگان یا...
‌‌‌‌به چه نتیجه ای رسیده اید؟
‌‌‌‌‌‌‌‌درست چیست؟ چه باید کرد؟
‌‌‌‌احتیاط؟ سکوت؟
‌‌‌‌بهتر بگویم:
‌‌‌‌اگر برگردید به همان دوران
‌‌‌‌چه میکردید؟
‌‌‌‌

ابتدا عرض پوزش
از دیرکرد در پاسخ
زندگی هم انقباض و انبساط دارد
مانند سیاست‌‌‌‌های مالی دولت در مهار تورّم!
گاهی روزها آن‌‌‌‌قدر منقبض می‌‌‌‌شوند
که گویا زمان فشرده شده
کارها به اتمام نمی‌‌‌‌رسند
و گاهی آن‌‌‌‌چنان کش می‌‌‌‌آیند
که هر چه به آفتاب می‌‌‌‌نگری
گویا قصد غروب ندارد!

ما چه بلایی سر مردم می‌‌‌‌آوریم؟!
استاد حسینی (ره) معتقد به نوعی فاصله و شکاف زمانی
بین پیشرفت فاعلیت منفی
و فاعلیت مثبت
در نظام خلقت است
ایشان در بحث‌‌‌‌های اصول خود
به این نکته اشاره دارند
که معمولاً تاریخ نشان داده
ابتدا «کفار» در جهت رسیدن به امیال دنیاپرستانه خود
به انواع جدیدی از خودپرستی می‌‌‌‌رسند
و روش‌‌‌‌های نو و بدیع در انکار پروردگار می‌‌‌‌یابند
در تخلف از قوانین الهی
در تولی حیوانی و نزول و سقوط در حضیض انسانیت
و سپس
بعد از آن
تأخری زمانی یعنی
مردم دین‌‌‌‌دار به تکاپو می‌‌‌‌افتند
تا برای مقاومت با این نوع جدید از کفر
ایمان خود را ارتقاء بخشند
از خداوند طلب می‌‌‌‌کنند
و زمانی طول می‌‌‌‌کشد تا به آن درجه از ایمان دست یابند
تا از کفر جدید مصون شوند

ایشان معتقد به چنین تقدّم و تأخّری‌‌‌‌ست
از لحاظ زمانی
و در جایی،‌‌‌‌ این را به نوعی «تنبلی» اهل ایمان تعبیر می‌‌‌‌کند
این‌‌‌‌که وابستگی و توکل به خدا
اگر از معنای خود تجاوز نماید
و به اصل ایمان رسوخ کند
به این‌‌‌‌که فرد دیگر تلاشی برای ارتقاء وضعیت ایمانی
و تنوع پرستش خدای متعال نداشته باشد
به نوعی رخوت در خداپرستی منتهی خواهد شد
که تنها با فشاری که از سوی کفار در عالم به وی می‌‌‌‌آید
از خواب بیدار می‌‌‌‌شود

از این منظر اگر بنگریم
در طول تاریخ همیشه این‌‌‌‌طور نبوده که حوزه و روحانیت
این‌‌‌‌طور ناقص و ناکارآمد باشند
بلکه بالعکس
در دهه‌‌‌‌های گذشته
در سده‌‌‌‌هایش که قطعاً
روحانیت نقش پیشتازی در زندگی روزمره حتی برای جامعه داشته است

امروز است که در شکاف تاریخی واقع شده‌‌‌‌ایم
غرب کافر پیش‌‌‌‌تاخته
و ما حدود دویست سال است
درست از روزی که شاه عباس برای جنگ با عثمانی
فریب انگلیسی‌‌‌‌ها را خورد و از آن‌‌‌‌ها توپ خرید
از همان زمان استعمار ما را قبضه کرد
و ما را از خود بیگانه نمود
و در این شکاف تاریخی
مردم به دلیل آگاهی‌‌‌‌بخشی‌‌‌‌های امام (ره)
خیلی سریع‌‌‌‌تر آگاه شدند و پیش رفتند
و حوزه‌‌‌‌ها همچنان در اندیشه‌‌‌‌های گذشته خویش باقی مانده
امروز با تأخیر حرکت را آغاز کرده‌‌‌‌اند

این بلایی که امروز دارد سر ما می‌‌‌‌آید
ناشی از پیش افتادن مردم از روحانیت است
یک‌‌‌‌جور جلو افتادن عوام از خواص
که خب البته عوارضی هم دارد
جامعه به هرج و مرج فرهنگی و اعتقادی هم کشیده می‌‌‌‌شود
چه بسا خرافاتی هم زاییده شود
وقتی که مردم می‌‌‌‌فهمند خودشان باید نوآوری کنند
و به نوآوری اهل علم در مبارزه با کفار امیدی نیست!

چه باید کرد؟
احتیاط؟
سکوت؟
قطعاً خیر
الآن درست وقتی‌‌‌‌ست که باید سخن گفت
اما نه در افزودن بر هرج و مرج‌‌‌‌ها
امروز عصر شلوغی تفکر در کشور ما آغاز شده است
در علوم اسلامی دقیقاً
هر که از راه می‌‌‌‌رسد نظریه می‌‌‌‌دهد
هر که دو کلاس سواد دارد یا ندارد حتی
وقتی زمین بکر پیدا شود
هر که دانه‌‌‌‌ای داشته باشد می‌‌‌‌کارد
جامعه تشنه شده
نیازمند مباحث اعتقادی جدید است
وقتی بزرگان از علما همچنان بر همان اعتقادات سابق
و همان تقریر و بیانی که مثلاً از معاد داشته‌‌‌‌اند
یا از مذهب
یا تولّی و تبرّی و شیعه و سنی
یا از ولایت و عصمت
تا وقتی بر همان پای می‌‌‌‌فشرند
جامعه که لایه‌‌‌‌های تازه‌‌‌‌ای از فهم دینی را تجربه کرده است
با ظهور انقلاب
با ورود شیعه به عرصه حاکمیت
جامعه نمی‌‌‌‌پذیرد
به سمت حرف‌‌‌‌های جدید می‌‌‌‌رود

ولی مردم هر چقدر که علاقه‌‌‌‌مند باشند
خواص که نیستند
قدرت تشخیص حق و باطل را که به سرعت ندارند
طبیعی‌‌‌‌ست که عده‌‌‌‌ای دنبال علی یعقوبی بروند
دنبال طیف فکری مشائی
دنبال رمالی و طلسم و جن‌‌‌‌بازی
بعضی هم دنبال درگیری با اهل سنت
به نام وهابیت و تکفیری
و اختلاف مذهبی را بیافزایند
و حاکمیت نظام اسلامی را به مخاطره افکنند
چه بسا خیلی‌‌‌‌ها هم خالصانه
در جهت توسعه کفر
به صورت ناآگاهانه عمل می‌‌‌‌کنند
و بازی می‌‌‌‌خورند

درست مثل بازی خوردن ملامحمدکاظم
نسبت به سیدمحمدکاظم
اولی همان آخوند خراسانی
صاحب کفایه
و دومی هم سید یزدی
طباطبایی
صاحب عروه
چطور این‌‌‌‌دو با فتاوای خلاف هم دادن
یکی به نفع مشروطیت
و دیگری علیه آن
جامعه ایران را دوپاره کردند
و تکه‌‌‌‌تکه به حلقوم انگلیس افکندند
و انگلیس هم جامعه دوپاره را راحت‌‌‌‌تر می‌‌‌‌بلعد!
شیخ فضل‌‌‌‌الله را هم اعدام کردند
و شگفت این‌‌‌‌که هر سه؛ آخوند و سیدیزدی و شیخ فضل‌‌‌‌الله
شاگرد میرزای شیرازی بودند!

نتیجه دیدن رفتار این‌‌‌‌ آدم‌‌‌‌ها چیست؟
این‌‌‌‌که خوب‌‌‌‌ها هم اگر بی‌‌‌‌بصیرت باشند
اگر زمان‌‌‌‌آگاه نباشند
آب به آسیاب دشمن می‌‌‌‌ریزند
آسیدمنیر تعبیر قشنگی دارد
در توضیح مشکلاتی که پدید آمده
این‌‌‌‌که «قدرت موضوع‌‌‌‌سازی» باید دید دست کیست؟
آن‌‌‌‌که «موضوع» می‌‌‌‌سازد
اوست که پیش‌‌‌‌روست
و باقی را به دنبال خود می‌‌‌‌کشد

امروز کفار موضوعات جدید حادث می‌‌‌‌کنند
و ما در پاسخگویی به این مسائل مستحدثه
اسیر جبر زمانیم
اما اگر گردونه را بگردانیم
و این دور باطل را بشکنیم
و به جای پاسخگویی به چالش‌‌‌‌های ناشی از حدوث موضوعات جدیده
خودمان موضوع بسازیم
کفار در مضیقه قرار می‌‌‌‌گیرند
ولی خب...
موضوع‌‌‌‌سازی نیازمند منطق دیگری‌‌‌‌ست
غیر آن‌‌‌‌چه که ما داریم!

امروز فضا برای طرح مباحث استاد حسینی (ره) تا حدی باز شده است
فلان منبری را دیدم چند وقت پیش
درباره «سیستم‌‌‌‌ها» صحبت می‌‌‌‌کرد
باورتان می‌‌‌‌شود؟!
امروز باور به نظام‌‌‌‌مند بودن جامعه
و رفتارهای اجتماعی و حتی فردی
از بستر جامعه بالا آمده
به طلبه‌‌‌‌ها هم کشیده
کم‌‌‌‌کم دارد به سطوح اساتید عالی حوزه هم می‌‌‌‌رسد
ما قدرت داریم این سرعت را افزایش دهیم

اما در ابتدا...
ما باید «درست» بفهمیم
اگر در این هرج و مرج اندیشه‌‌‌‌ها
نظریه‌‌‌‌ها و اقوال
ما هم یک نظریه باشیم
به هماهنگی جامعه که نیافزوده‌‌‌‌ایم
بر ناهماهنگی و هرج و مرج اضافه کرده‌‌‌‌ایم
یادتان هست که استاد چه فرمود؟
در همان جلسه مشهد
که اگر نمی‌‌‌‌توانیم هماهنگ‌‌‌‌کننده باشیم، نباید بر ناهماهنگی بیافزاییم.

ازین روست که گمان بنده بر این است
که بیشتر باید بر طبل راستگویی همه نظریه‌‌‌‌پردازان بکوبیم
و صداقت ایشان
و ایمان‌‌‌‌شان
و این‌‌‌‌که اگر ناهماهنگی در نظریه‌‌‌‌ها و رفتارهای اجتماعی هست
ناشی از «منطق» است
نه از «آدم‌‌‌‌ها»
همه آن‌‌‌‌هایی را که در جبهه خودی هستند
تطهیر کنیم
و گناهشان را به گردن منطق صوری
و فلسفه ارسطویی بیاندازیم
و بگوییم: این‌‌‌‌ها خودشان خوبند!
اگر این حرف ترویج شود
هرج و مرج‌‌‌‌های اجتماعی
به سطوح علمی کشیده می‌‌‌‌شود
و مردم از دعوا
به حمایت از نظریه‌‌‌‌پردازان خود دست برخواهند داشت
فضای جامعه باید تلطیف شود
و از هوچی‌‌‌‌گری‌‌‌‌های سیاسی
به سمت مباحث فرهنگی سوق داده شود
تا بتوان آراء را روبه‌‌‌‌روی هم قرار داد
و به تضارب رسید
و به تعالی ناشی از آن
و به نظر می‌‌‌‌رسد اندیشه آسیدمنیرالدین
در این تضارب است که برتری خود را بر سایرین نشان خواهد داد!

یک‌‌‌‌جایی که یادم نیست کی و کجا
شنیدم که فردی می‌‌‌‌گفت
که استاد حسینی (ره) گفته بود
که اگر به گذشته برگردم
دوباره همین مسیری را خواهم آمد که آمده‌‌‌‌ام
زیرا قطعاً این بهترین مسیر
و متناسب‌‌‌‌ترین راهی بوده که خداوند
متناسب با شرایط روحی، ذهنی و عینی من
برایم تدارک کرده!

من اما به جرأت ایشان نیستم
و چنین اعتماد به نفسی ندارم
و از گذشته خود
از زمان طفولیت
تا یومنا هذا
آن‌‌‌‌قدر در أسف و شرمندگی هستم
که هر لحظه که بتوانم به گذشته بازگردم
قطعاً
قطعاً و قطعاً
بدون تردید
مایلم که تغییراتی
بسیار عمده و کلان
و گاهی بسیار جزئی حتی
در رفتارم بدهم

من اگر به روزی که فرهنگستان را یافتم باز می‌‌‌‌گشتم
حتی در مسیر آموختن اندیشه استاد نیز
راهم را تغییر می‌‌‌‌دادم
یا شاید بگویم که تغییر نمی‌‌‌‌دادم
و به همان راهی که در آن بودم ادامه می‌‌‌‌دادم
راهی که با حوادثی تغییر کرد
و مرا به ناکجاآبادی که در آن هستم کشاند!

راستی خاطره اولین ملاقات با آسیدمنیرالدین را برای شما گفتم؟
گفتید خواندن خاطرات جالب است
این را هم عرض می‌‌‌‌کنم
من و برادری قرار شد با خود استاد حسینی(ره) ملاقات کنیم
نظر آن برادر این بود
او طلبه پایه 9 بود به نظرم
و من پایه 4
در مدرسه حقانی درس می‌‌‌‌خواندیم
سال 79 بود
ایشان جلوی راه‌‌‌‌پله‌‌‌‌های فرهنگستان جلوی آسیدمنیر را گرفت
من که ایشان را تا به حال ندیده بودم
آن برادر بود که گفت: این خودش است!
رفت و گفت: ما چند سؤال داریم که می‌‌‌‌خواستیم از شما بپرسیم.
آسیدمنیر هم حواله داد به دوستان دفتر
اما آن برادر پرروتر از این‌‌‌‌ها بود
گفت: ما به هر کدام از این افراد التماس می‌‌‌‌کنیم برای ما وقت نمی‌‌‌‌گذارند
آسیدمنیر یکهو تغییر حالت دارد
خیلی متواضعانه: من خودم در خدمت شما هستم
و قرار شد فردا ساعت 10 خدمت ایشان بیاییم
فردا جمعه بود
وقتی آمدیم چهارراه‌‌‌‌شهدا
بعد از کله‌‌‌‌پزی
کنار کتاب‌‌‌‌فروشی‌‌‌‌ها
در فرهنگستان که بسته بود!
آن برادر جرأت کرد و زنگ زد
صدای خودش بود
آسیدمنیر از پشت آیفون صحبت کرد
در را گشود و بالا رفتیم
مستقیم به اتاق ایشان
میز بزرگی گذشته بودند
و ایشان در منتهی‌‌‌‌الیه میز نشسته بود
با یک دشداشه سفید
و بدون عمامه
بلند شد و با ما دست داد
و من در سمت چپ ایشان نشستم
و آن برادر کنار من
و در اولین صحبت‌‌‌‌ها
به جای این‌‌‌‌که پاسخ به سؤالات ما بدهد
یک کاغذ کوچک به دست من داد
و گفت: شما این را بلند بخوان!

همان جمله معروف امام (ره) بود
کاغذ کوچک سبز رنگی بود
که این جمله روی آن چاپ شده بود:
اگر انحرافی در فرهنگ یک رژیم پیدا شود و تمام ... به همان‌‌‌‌جا می‌‌‌‌انجامد که در
صدسال گذشته... (صحیفه نور، ج17، ص322)

خواندم
ایشان پرسید منظور امام (ره) چیست؟
من هم عرض کردم معنایی که می‌‌‌‌فهمیدم
ایشان از همین‌‌‌‌جا وارد عدل و ظلم اجتماعی شد
و این‌‌‌‌که چگونه می‌‌‌‌شود دین نسبت به عدل و ظلم اجتماعی
که اتفاقا بسیار شدیدتر از عدل و ظلم فردی‌‌‌‌ست
ساکت باشد
و حکم نداشته باشد!
تمّت خاطره!

خلاصه این از مسلمات است
این‌‌‌‌که امروز ما به چیزی نیاز داریم
که نداریم
همین‌‌‌‌که خواص ما این را بفهمند
و ما اگر نقشی در این فهماندن داشته باشیم
فُزنا
به فوز اکبر رسیده‌‌‌‌ایم به گمانم
بعید است به این زودی‌‌‌‌ها
جامعه متخصصین وارد تفصیل ادعا شود
امروز نیازمند درک اصل این ضرورت است
ضرورت تحول در فقه
ضرورت تحول در اصول فقه
ضرورت تحول در روش‌‌‌‌های اداره نظام اجتماعی
فعلاً تا این درک برای خواص روی ندهد
و حاصل نگردد
گمان نمی‌‌‌‌کنم بشود وارد ریز بحث‌‌‌‌ها شد
ریز بحث‌‌‌‌هایی که آسیدمنیر برای ما میراث نهاده است

اگر به دوران گذشته باز می‌‌‌‌گشتم
روز آشنایی با استاد
همان تصمیمی را که داشتم، ادامه می‌‌‌‌دادم
می‌‌‌‌خواستم یک‌‌‌‌بار تمام هفت هزار ساعت بحث ایشان را مطالعه کنم
بحث‌‌‌‌هایی که حدود چهار هزار جزوه از آن درآمده است
و من به دلیل هفت سال درگیری در پیاده و ویراست و فهرست
نرسیدم به مطالعه آن‌‌‌‌ها
و اکنون که می‌‌‌‌خواهم
گرفتاری‌‌‌‌های زندگی و کمبود وقت‌‌‌‌ها مانع می‌‌‌‌شود
و با کندی مشغول این مطالعه هستم
با کندی زیاد
من اگر به گذشته باز می‌‌‌‌گشتم
ارتباط خود با آن آقا را به همان مقدار مباحثه که روزهای اول داشتیم تقلیل می‌‌‌‌دادم
هفته‌ای سه جلسه یک‌ساعته
در همان مقدار حفظ می‌‌‌‌کردم
و در کنار آن
به شدت به ادامه خواندن جزوات می‌‌‌‌پرداختم
و همان‌‌‌‌طور که پیش از آن قصد داشتم
و همیشه در تقویم برنامه‌‌‌‌ریزی آینده‌‌‌‌ام بود
سال 88 ازدواج می‌‌‌‌کردم
به جای سال 84
یعنی چهار سال فرصت بیشتر برای مطالعه
چه این‌‌‌‌که از 79 تا 80 مشغول مطالعه بحث‌‌‌‌های آسیدمنیر بودم
قصد داشتم تا 88 این مطالعات را به پایان برسانم
و بعد متأهل شوم
اما شد آن‌‌‌‌چه شاید نباید می‌‌‌‌شد
و چه و چه و چه...

دنیا جای افسوس خوردن نیست
و نه حسرت
هنوز زیرا فرصت هست
می‌‌‌‌توان جبران کرد
و می‌‌‌‌توان به آینده رسید
و خداوند وعده کرده که یاری می‌‌‌‌رساند
شاید بر طول عمر ما و سلامتی‌‌‌‌مان بیافزاید
تا بتوانیم گذشته را در آینده تحصیل کنیم
به شرط این‌‌‌‌که توبه کنیم
و بیش از این استغفار نماییم

جای حسرت، محشر است
آن‌‌‌‌جا که دیگر فرصت تمام شده
و به دنیا نمی‌‌‌‌توانیم بازگردیم
و کار از کار گذشته
وقت حساب و کتاب رسیده

ضمناً من عادت ندارم ایمیلی را که می‌‌‌‌نویسم بازخوانی کنم
معمولاً سریع می‌‌‌‌نویسم و با هر اینتر
به پایین می‌‌‌‌روم
و دیگر سختم است اسکرول کنم و به بالا برگشته
غلط‌‌‌‌ها را ویرایش نمایم
گاهی بعدها که ایمیل را می‌‌‌‌بینم
غلط‌‌‌‌ها آشکار می‌‌‌‌گردند
اگر از این دست غلط‌‌‌‌های املایی و نگارشی یافتید
بگذارید به حساب سرعت زیادی که در تایپ دارم
و عدم عادت به مرور نوشته‌‌‌‌شده‌‌‌‌ها

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چه کنیم 22 + جمعه 95 شهریور 19 - 7:0 عصر

آخرین نوشته بنده رو جواب ندادید.
‌‌‌‌عرض کردم صحبت های شما جهل مرکب بنده رو از بین برد.
‌‌‌‌‌‌‌‌راستش بنده به شدت احساس خطر میکنم
‌‌‌‌نسبت به آنچه که میدانم و تصور میکردم که اینها درست است ‌‌‌‌و حتی مو لای درز آنها نمیرود.
‌‌‌‌نوشته های شما در زمینه اجتماع نقیضین و... را خواندم.
‌‌‌‌نمیگویم فهمیدم و یا قبول نکردم
‌‌‌‌به فکر فرو رفتم که:
‌‌‌‌1. چقدر مباحث است که نمیدانم
‌‌‌‌2. چقدر مباحث است که در موردشان فکر و مطالعه نکرده ام
‌‌‌‌3. چقدر بحث است که از کنارشان راحت و بی توجه گذشته ام
‌‌‌‌4.و...
‌‌‌‌به نظر شما چه کنم؟
‌‌‌‌از کدام باید شروع کرد؟
‌‌‌‌غالبا یکدیگر را نقد میکنند
‌‌‌‌و من هم تشخیص نمیدهم.
‌‌‌‌حال چگونه نسبت به مطالعه و تمحض در یکی از آنها تصمیم بگیرم؟
‌‌‌‌بالاخره نمیشود که همه را باهم بیاموزم
‌‌‌‌اصلا فکر کنم
‌‌‌‌عمر کفاف ندهد.
‌‌‌‌اگر هم قرار باشد من هم شروع کنم از خودم حرف زدن
‌‌‌‌خوب میشوم یکی مثال این همه آدم.
‌‌‌‌نظر شما چیست؟
‌‌‌‌

تازه رسیدید به نقطه آغاز
نقطه آغاز هر آدمی همین است
همین تحیّر
همین احساس عجز
آسیدمنیر حرکت تکاملی را از «عجز» می‌‌‌‌آغازد
زیرا حرکت را متکی به «بیرون» می‌‌‌‌داند
حرکت از درون ممکن نیست
برخلاف حرکت جوهری ملاصدرا
که اساساً درونی‌‌‌‌ست، نه بیرونی!
یعنی چه که حرکت از بیرون آغاز می‌‌‌‌شود؟
یعنی انسان به ضعف خود پی می‌‌‌‌برد
و دلیل پی بردن به عجز هم
اراده‌‌‌‌هایی‌‌‌‌ست که در بیرون وی عمل می‌‌‌‌کنند
همان ولایت
ولایت می‌‌‌‌شود انسان
در این‌‌‌‌که به نقطه آغاز برسد
نقطه‌‌‌‌ای که بداند هیچ نیست
هیچ نمی‌‌‌‌فهمد
و هیچ راهی ندارد
جز یک راه...
تولّی
تولی یعنی اتکا به فاعل محوری
اتکا به قدرت برتر
پذیرفتن این‌‌‌‌که بدون هدایت نمی‌‌‌‌تواند بفهمد
و بدون راهنمایی نمی‌‌‌‌تواند حرکت کند

دو بحث از آسیدمنیر دقیقاً به این مطلب مرتبط است
یکی «تبدّل، تکیّف، تمثّل»
و دیگری درک کلّی از «ولایت، تولّی، تصرّف»
با توجه به سه‌‌‌‌گانه «بیرون، درون، ربط»

به آن آقای مکلّا بنگرید
به این بزرگ‌‌‌‌فیلسوفی که دگرگون شد یک روز
یک مصاحبه‌‌‌‌ای چند سال پیش داشت
نشان از سرگشتگی
آخر و پایان
آن‌‌‌‌جا می‌‌‌‌گوید پس از عمری تفلسف تازه فهمیده است که: جهان رازآلود است
و این راز قابل فهم نیست
و در نهایت می‌‌‌‌گوید:
فرقی نمی‌‌‌‌کند به عرفان بروی یا فلسفه
این به روحیه و شخصیت آدم‌‌‌‌ها ربط دارد
بعضی روحیه عرفانی می‌‌‌‌پسندند
و بعضی فلسفی
اما چیزی که در نهایت همه گروه‌‌‌‌ها به آن می‌‌‌‌رسند یک چیز است: راز!
این‌‌‌‌که به هیچ چیز نمی‌‌‌‌توانند برسند!

این‌‌‌‌ها را با حرف‌‌‌‌هایی که به نیچه منسوب می‌‌‌‌کنند مقایسه فرمایید
نیچه می‌‌‌‌گویند خودکشی کرد
مثل فوکو
مثل صادق هدایت
چرا؟!
این‌‌‌‌ها دقیقاً وقتی که به نقطه آغاز می‌‌‌‌رسند
تسلیم نمی‌‌‌‌شوند
نمی‌‌‌‌خواهند که بشوند
وقتی تسلیم نشوند
رشد نمی‌‌‌‌کنند
وقتی رشد نکنند
روزی که رشدها ملاک برتری می‌‌‌‌شود
وقتی که «تعبد» وصف نظام شد
نظام خلقت
آن روز آن‌‌‌‌ها دچار گرفتاری می‌‌‌‌گردند
خاطرتان هست عرض کردم که از جلسات بحث مبادی اصول
جلسه 34 تا 40 بحث اعتقادات است
بحث قیامت
تعریف جدیدی از عقاب
بحث جدیدی درباره معاد
آن‌‌‌‌جا استاد حسینی(ره) توضیح می‌‌‌‌دهد که «تسلیم» وصف نظام شود چه رخ می‌‌‌‌دهد
و آن‌‌‌‌ها که رشد نکرده باشند
در آن روز چه گرفتاری خواهند داشت

شما باید خوشحال باشید
چون طبق مبنای تکاملی استاذنا
به نقطه «عجز» رسیده‌‌‌‌اید
طبق نظر ایشان
شما در مرحله‌‌‌‌ای هستید که ولایت عمل کرده
انتظار «تولی» می‌‌‌‌کشد
تولّی چگونه رخ می‌‌‌‌دهد؟!
با «پذیرش» عدم امکان حرکت اشتدادی بدون تسلیم
اما بعد چه رخ می‌‌‌‌دهد
«وجه الطلب» عوض می‌‌‌‌شود
آن‌‌‌‌چه مورد مطالبه شماست تغییر می‌‌‌‌کند
جهت که عوض شد
تسلیم که واقع شد
اگر چه این تسلیم شعاری‌‌‌‌ست
فقط یک ادعاست
ولی با اعطای قدرت «تصرّف» به آزمون می‌‌‌‌رسد
بیرون در درون اثر می‌‌‌‌کند
و قدرت متولّی تغییر می‌‌‌‌کند
رشد می‌‌‌‌یابد
قدرت که بیشتر شد عرصه‌‌‌‌های جدیدی در فهم و معرفت حاصل می‌‌‌‌گردد
و تصرّف افزون می‌‌‌‌گردد
آن‌‌‌‌وقت است که مرحله عمل است
با این تصرّف بیشتر
باید در همان مسیر «وجه‌‌‌‌الطلب» حرکت کند
تا در همان مسیر استقرار یابد

این‌‌‌‌ها مطالبی‌‌‌‌ست که در جزوات استاد حسینی(ره) دیده‌‌‌‌ام
از خودم نگفتم
جزوات ایشان را بخوانید
این فضاها گشوده می‌‌‌‌شود

امیدوارم موفق باشید
اما هنوز نفهمیدم که چطور آن‌‌‌‌ مطالبی که عرض کردم
رافع جهل مرکب بود
مگر عرض بنده چه بود که چنین کند!
یاعلی
خدایارتان


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چه کنیم 20 + چهارشنبه 95 شهریور 17 - 9:0 عصر

بیشتر فرمایشات شما را قبول دارم.
‌‌‌‌یک: به نظرم همه ی مولفه های مدیریت علم آن نیست. ‌‌‌‌که با ارائه پیشنهادی بهتر مشغول شود.
‌‌‌‌دو: همان مسئولین که شما فرمودید، از خیلی ها حرف شنوی ندارند.
‌‌‌‌بلکه غالبا از افرادی که خودشان میخواهند
‌‌‌‌یا بر اساس رابطه یا....
‌‌‌‌تاثیر پذیرند.
‌‌‌‌نمیخواهم گلایه ویا... کنم.
‌‌‌‌ولی به این نهاد ها نگاه کنید:
‌‌‌‌اوقاف-بسیج-سپاه-بنیاد مستضعفان-کمیته امداد- بنیاد برکت-ائمه جمعه و...
‌‌‌‌واقعا این نهادها نمیتوانند درست تر کار کنند.
‌‌‌‌فقط حرف این است که بهتر کار کنند و نه ایده ال!
‌‌‌‌رفتم پیش امام جمعه
‌‌‌‌چند بار
‌‌‌‌بهشون گفتم:آقا بنده آماده ام برای شما کار کنم.
‌‌‌‌تا بر شما این فشار که نفر ندارم نباشد.
‌‌‌‌اسم نوشتم، با ادرس و تلفن
‌‌‌‌خبری نشد.
‌‌‌‌بار دیگر رفتم و این بار پیشنهادهای متعدد برای حل مشکلات ایشان دادم.
‌‌‌‌و حتی ادعا کردم حاضرم خودم بدون هزینه اجرا کنم.
‌‌‌‌همین اتفاق در معاونت تبلیغ حوزه هم افتاد.
‌‌‌‌در ستاد راهیان نور هم
‌‌‌‌و....
‌‌‌‌طرح مکتوب با ادله مختلف و سکوت مسئولین.
‌‌‌‌‌‌‌‌بنده یقین داشتم که بهتر میدانم باید چه کرد.
‌‌‌‌شاید جهل مرکب باشد.
‌‌‌‌اما خبری نبود و نیست.
‌‌‌‌راستش بعضی اوقات احساس میکنم
‌‌‌‌عمده مشکل بی عدالتی است.(سرجای خودمان نیستیم)
‌‌‌‌نکته عجیب تر آنکه
‌‌‌‌بنده خودم میدانم حتی از بنده بهتر هم هستند و کاری در دستشان نیست.
‌‌‌‌حتی مسئولی که با تقواست، عادل است
‌‌‌‌هیچ جست و جویی نمیکند که آیا فردی هست؟
‌‌‌‌حداقل برای مشاوره، برای اتاق فکر و....
‌‌‌‌‌‌‌‌اما راه حل؟؟؟
‌‌‌‌امور اجتماعی را چگونه اداره میشود؟
‌‌‌‌آن برادر به ظاهر به تبع سخن آقا میگوید:
‌‌‌‌گفتمان سازی- یا به بیان شما تصمیم سازی و...
‌‌‌‌آیا این بهترین راهه؟
‌‌‌‌اگر آری
‌‌‌‌چگونه باید گفتمان سازی کرد؟
‌‌‌‌البته نکته شما مسلم است که باید حرفمان مشخص، مستدل، مبین و... باشد.
‌‌‌‌سلامت باشید.
‌‌‌‌

در رابطه با «رابطه» صحیح می‌‌‌‌فرمایید
فرمایش درستی‌‌‌‌ست
حتی در نهادهای حوزوی بسیار بیشتر و فراگیرتر
فلان مدرسه که گفته بودند جا نداریم
با یک تلفن از فلان آقا
پذیرش کردند
فلان فردی را که سفارش شده بود

بارها و بارها
سال‌‌‌‌های گذشته
شخصاً خودم درگیر این مسأله شدم
ولی وقتی فکر کردم
به همان نتیجه‌‌‌‌ای رسید که استاد حسینی(ره) می‌‌‌‌فرمایند
«حکومت منطق صوری بر روش تفکر»

این یک زمانی تنها در حوزه‌‌‌‌ها بود
اما امروز روش تفکر مردم ما شده است
و مدیران البته
هر فرد انسانی از این منظر
یا «ثقه» است و یا نیست
اگر ثقه باشد، هر چه گفت حجیت دارد
و مقبول
و اگر ثقه نیست
هر چه بگوید مورد پذیرش قرار نمی‌‌‌‌گیرد
انگار در مقام کشف حکم شرعی موضوعات هستند
و دارند به راویان نظر می‌‌‌‌افکنند

این تفکر صفر و یکی را در همه جا می‌‌‌‌شود دید
حتی در فیلم‌‌‌‌ها و سریال‌‌‌‌های ما
یک آدمی از ابتدا تا انتها خوب است
یکی هم بد
خیلی هنر نمایند «تطهیر» می‌‌‌‌کنند
مثلاً آدم بد قصه در نهایت توبه می‌‌‌‌کند و اصلاح می‌‌‌‌شود

اما به فیلم‌‌‌‌های خارجی که نگاه می‌‌‌‌کنم
می‌‌‌‌بینم آدم‌‌‌‌ها خاکستری‌‌‌‌اند
بعضی رفتارهای خوب
و بعضی رفتارهای بد دارند
آن‌‌‌‌ها هم گویا کاملاً‌‌‌‌ متعمّدانه سعی دارند این نگاه خود را نشان دهند
که خوب مطلق و بد مطلق وجود ندارد

برای یافتن راه حل گفتمان‌‌‌‌سازی باید به چند اصل توجه کنیم:

1. گفتمان یعنی یک جریان اندیشه در یک عصر
2. جریان یعنی موج، یعنی همگرایی، یعنی در یک جهت قرار گرفتن اندیشه‌‌‌‌ها
3. موج‌‌‌‌سازی،‌‌‌‌ جریان‌‌‌‌سازی و ایجاد گفتمان نیاز به هماهنگی و همگرایی مردم دارد
4. همگرایی از «پیروی» حاصل می‌‌‌‌شود، پذیرش مردم از یک قشر خاص
5. گفتمان‌‌‌‌سازی تابع نظریه خواص و عوام است
6. فقط خواص می‌‌‌‌توانند گفتمان‌‌‌‌سازی کنند، زیرا «پیروی» از آنان واقع می‌‌‌‌شود
7. خواص معمولاً محتاط هستند، زیرا خواص شدن بدون احتیاط میسّر نیست
8. «پیروی» نیازمند «اعتماد» است، پس «اعتمادسازی» مقدمه «گفتمان‌‌‌‌سازی»
9. خواص اگر «محتاط» نمی‌‌‌‌بودند نمی‌‌‌‌توانستند «اعتماد» بسازند
10. جریان‌‌‌‌سازی یعنی حرکت در خلاف جریان موجود
11. حرکت در خلاف جریان، بی‌‌‌‌احتیاطی‌‌‌‌ست و خطر دارد
12. آنان‌‌‌‌که محتاطند چگونه می‌‌‌‌توانند «نوآوری» کنند؟
13. مسأله برای خواص باید خیلی حیاتی و مهم شود که آنان را به حرکت وا دارد
14. هزینه «گفتمان‌‌‌‌سازی»‌‌‌‌ بالاست و کمتر کسی حاضر به پرداخت آن می‌‌‌‌شود

نظر شما چیست؟


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چه کنیم 19 + سه شنبه 95 شهریور 16 - 9:0 عصر

با فرمایش شما موافقم
‌‌‌‌منظور حقیر هم همین بود.
‌‌‌‌‌‌‌‌نکته ای که فرمودید، درمورد الگوگیری در مورد معصومین نیز همین گونه است.
‌‌‌‌به بیان شهید مطهری:منطق عملی ثابت داشتند.
‌‌‌‌نه این که در همه ی جا به یک نحو عمل میکردند.
‌‌‌‌همه ائمه از منطقی واحد پیروی میکردند
‌‌‌‌اما آن منطق در هر دوره متناسب با شرایط ظهوری وخروجی متفاوتی داشت.
‌‌‌‌‌‌‌‌حال سخن در مورد منطق عملی امام است.
‌‌‌‌بنده اول به حجیت آن فکر میکنم.یعنی اگر ما توانستیم آن منطق عملی یا آن ‌‌‌‌روح حاکم بر رفتار امام ویا مدل تصمیم گیری ایشان را استنباط کنیم، آیا ‌‌‌‌مجاز هستیم بر اساس آن عمل کنیم یا خیر؟
‌‌‌‌بر فرض آن حال سخن بر سر چگونگی آن است.
‌‌‌‌که باز اینجا ممکن است بگوییم
‌‌‌‌رهبری محترم نزدیک ترین هستند، اعلم هستند در فهم اصول حاکم بر رفتار امام.
‌‌‌‌ پس باید ایشان را فهم کنیم.
‌‌‌‌و داستان از اول

‌‌‌‌
بحث از حجیّت بحث درستی است
این‌که چه روشی در فهم اصول مورد نظر حجیّت دارد
اما اگر توانستیم با یک روش قابل اعتماد
که بتواند مؤمّن از عقاب باشد
اصول حاکم بر رفتار امام (ره) را دریابیم
دیگر استفاده از آن برای هدایت نظام به نظر نمی‌‌‌‌رسد جای تردید داشته باشد
روش بسیار مهم است
با چه روشی می‌‌‌‌توان اصول مذکور را یافت
یا همان منطق عملی معصومین (ع) را؟
سؤال دقیقاً همین‌‌‌‌جاست
استاد حسینی در جلسات 34 الی 42 تلاش می‌‌‌‌کند «روش رسیدن به حجیّت» را تغییر دهد
از طریق ارائه تفسیر جدیدی از قیامت
و «مؤمّن از عقاب»
بر مبنای فلسفی خویش
از این رو از جلسه 43 تا 50 به سراغ جامعه می‌‌‌‌رود
آن را توصیف کرده
و حجیّت را به مبنایی اجتماعی تعریف می‌‌‌‌نماید
همه و همه به یک دلیل
که بتوانند حجیّت را به نظام اجتماعی و احکام حکومتی برسانند

شاید یک راهی که به نظر می‌‌‌‌رسد همین باشد
این شیوه جدید در حجیّت را به اثبات برسانیم
اگر نیاز دارد تکمیل کنیم
تا بتوانیم ابزاری معتبر برای تشخیص منطق عملی معصومین (ع)
و ایضاً امام راحل (ره) در اختیار داشته باشیم


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چه کنیم 18 + دوشنبه 95 شهریور 15 - 10:0 عصر

ممنون
‌در مورد سئوال اول، چون شما فرمودید: مدلی برای تلاش جمعی در مسیر ‌اجتهاد. منظورم این بود که توانستید که با مدل پژوهشی استاد کاری را ‌انجام دهید؟
‌اگر پاسخ همان کلان بودن است، به نظرتان چگونه میتواند یک نظام به یک فکر ‌اعتماد کند؟
‌با توجه به همان نکته که فرمودید:
‌عمل کردن به نظریه همان ازمون است.
‌اما در مورد مباحثات خودتان:
‌سئوالم این است که متن محور است ویا ....؟
‌ممکن است کمی فضولی باشد اما:چه سرفصلی هایی را مورد بحث قرار میدهید؟
‌حال سئوال سوم:
‌بنده چگونه با اندیشه های استاد بیشتر و منظم تر آشنا شوم؟
‌مرسوم است،سیر مطالعه ارائه میشود.
‌البته نکته ای که فرموید یادم هست که:
‌در اثار استاد تفکیک موضوعات ممکن و صحیح نیست.

سؤال سوم را پیش از این اشاره‌ای کردم
به سرفصل‌های اصلی مباحث
و شاید هم یک سیر اجمالی در آن قابل مشاهده باشد

طبیعتاً وقتی همه مباحث
مبتنی بر فلسفه تحوّل یافته باشد
ابتدا نمی‌شود فلسفه را ندید
فلسفه اصالت فاعلیّت را به نظر می‌رسد باید مقدّم داشت
بر مباحث اصول و اقتصاد و سایر
اما اصالت فاعلیت نیز از نقد اصالت ذات، اصالت ربط
و البته اصلاحاتی در اصالت تعلّق
حاصل می‌شود
به نظر می‌رسد بدون دیدن آن بحث‌ها
دستیابی به حاقّ اصالت فاعلیّت ممکن نباشد

و بعد
از این فلسفه، روش زاییده می‌شود
روش تکثیر اصطلاحات، روش تعریف، روش تولید معادلات

و در انتها سه مدل اجرایی
برای مدیریت تحقیقات در حوزه
در دانشگاه
و برای پیاده‌سازی در محیط اجرا
یعنی نظام

اگر طراحی سیر مطالعاتی مباحث استاد حسینی(ره) را
به خود ایشان واگذاریم
ایشان چنین روندی را پیشنهاد کرده‌اند
در جدولی که دقیقاً به همین دلیل تولید نمودند:
جدول طبقه‌بندی آموزشی مهندسی نظام اجتماعی

[تصویر در اندازه بزرگ]
کل آموزش را به سه مقطع اصلی تقسیم می‌نمایند
آشنایی فرد با «روند دستیابی فرهنگستان به تئوری جدید در مهندسی نظام اجتماعی»
آشنایی با «ارکان مدل نظری» این تئوری
و آشنایی با «مدل تحقق آن»

در مقطع اول
فرد باید اصول انکارناپذیر را بفهمد
که زیربنای اندیشه فلسفی آسیدمنیر هستند
تغایر، تغییر، هماهنگی
سپس با مسائل اغماض‌ناپذیری آشنا شود
که مبنای نقد فلسفی و تولید فلسفی قرار خواهند گرفت
نسبت میان وحدت و کثرت
نسبت میان زمان و مکان
و نسبت میان اختیار و آگاهی
این‌ها چالش‌های هر فلسفه‌ای‌ست
فلاسفه به دنبال پاسخ به این پرسش‌های بنیادین بودند
که به ورطه‌های عمیق حق و باطل درغلطیدند
در مرحله بعد که از مراحل اجتناب‌ناپذیر
اصالت ربط، تعلّق و فاعلیت گذر می‌کند
هر بار باید همین مسائل غیرقابل اغماض را تحلیل نماید
هر بار با یک مبنای فلسفی جدید
هر مبنای فلسفی که بتواند تئوری واحدی ارائه نماید
که همه این نسبت‌ها را توصیف نماید
و تلائم نظری داشته باشد
تئوری مقبول خواهد بود
که اصالت فاعلیت ظاهراً می‌تواند
این‌جاست که روند پایان می‌یابد

جدول فوق از آخرین تولیدات استاد حسینی‌ (ره) است
ظاهراً پانزده جلسه هم آموزش دارد
که خود استاد آن را تشریح کرده‌اند
جزواتش موجود است
یک بروشور کوچک هم هست
به رنگ زرد
تمام این جدول را به صورت خلاصه توضیح می‌دهد
ایشان این جدول را شاید بتوان گفت به عنوان یک سیر مطالعاتی ترسیم نموده‌اند.

متن‌محور
در پاسخ به سؤال دوم عرض کردم
فلسفه را بحث کرده بودیم
روش را دو دوره بحث کردیم با دوستان
روش تعریف را منظورم است
اکنون درگیر اصول هستیم
دوره اول، مبادی اصول را
این‌بار البته تحلیلی بحث می‌کنیم
با دقت
با توجه
بر خلاف بار قبل که پنج سال پیش بحث کردیم
این یکسالی که درگیر این بحث هستیم
هدف‌مان با دوستان
فهم تمامی نقطه‌های خلأ بحث است
و یافتن حلقه‌های مفقوده

اما نسبت به پرسش اول
اجتهاد
اجتهاد از مجتهدین سر می‌زند
باید آن بزرگواران کاری انجام دهند
ظاهراً تنها مجتهدی که مباحث استاد حسینی(ره) را پذیرفته
جناب آقای میرباقری باشد
ایشان در درس‌های خارج سنوات پیش
لابه‌لای مباحث الفاظ
بعضی نظریات استاد حسینی(ره) را هم گنجاند
که جزواتش موجود است
فجر ولایت مباحث ایشان را منتشر می‌سازد
سال گذشته هم یک درس فقه حکومتی شروع کردند
البته در مبانی فقه حکومتی
که به سیزده جلسه منتهی شد
و ادامه نیافت

بنده گمان می‌کنم تحوّل فرهنگی
نیاز به یک بستر عام فرهنگی در جامعه دارد
و این بستر از دو راه تأمین می‌گردد
ابتدا توجه خواصّ
و دوم افزایش انتظارات عوامّ از خواصّ
توجه خواصّ تأمین نمی‌شود مگر به حوادث شدید اجتماعی
فتنه‌ها یعنی
که التفات برایشان فراهم شود
نسبت به ناتوانی مبانی علمی‌ای که در دست دارند
و همین فتنه‌ها
انتظارات عوامّ را نیز افزایش می‌دهد

انقلاب ایران را اگر مورد دقّت قرار دهیم
سال 42 همه منتظر یک تغییر بودند
فشار سیاسی و اجتماعی بی‌حدّ شده بود
در نفی شرایط موجود همه گروه‌ها متفق بودند
از مسلمان مذهبی و هیئتی گرفته
تا توده‌ای و خلقی
چپ و راست
تا روشنفکر غرب‌زده و غیرغرب‌زده
تا نهضت آزادی و ملّی‌مذهبی‌ها
حتی ملّی‌غیرمذهبی‌ها
در این‌که شرایط قابل تحمّل نیست

امام (ره) وقتی در این شرایط قیام کرد
علناً سخنرانی کرد و 15 خرداد را شکل داد
همه این گروه‌ها به حرکت ایشان پیوستند
به تدریج و یک به یک
یعنی خواصّ به تفاهم رسیدند که باید پشت امام (ره) را بگیرند
خواصّ در تمامی این گروه‌ها و نحله‌ها
و خواصّ بودند که مردم را به میدان آوردند
و حضور مردم معادلات را تغییر داد

گروهی از مؤمنین انتقاد می‌کردند و از امام (ره) می‌خواستند
که مثلاً بعضی از خواص را از دور خود دور نماید
در نوشته‌های تاریخی هست
ولی امام (ره) همه را به دور خود راه داد
و نهضت را با همه گروه‌های خواصّ پیش برد
تا به پیروزی رسید
حتی آن دسته از خواصی که قطعاً با تحقق نظام اسلامی موافق نبودند
ولی در اصل مخالفت با وضع موجود شاهنشاهی
با امام (ره) همراهی کردند
بعد از انقلاب البته این گروه‌ها
بعضی‌شان جدا شدند
رفتند و مسیر دیگری پیمودند

باید تحلیل کرد آن اتفاق را
این‌که چه فشاری به خواصّ آمد
که حق و ناحق
در جهت ایمان و در جهت غیرایمان
همه این خواصّ به یک جمع‌بندی واحد رسیدند
«ادامه وضع موجود در عرصه سیاسی امکان ندارد»
این‌که:
«باید تغییراتی در نظام سیاسی روی دهد»
این جمع‌بندی تا شکل نگرفته بود
همه تلاش‌های مدرس و کاشانی به ثمر ننشست
و حتی شیخ فضل‌الله را هم
شاگرد برجسته میرزای شیرازی
آن مجتهد برجسته و دانشمند
بر دار کردند و اعدام نمودند

در عرصه فرهنگ هم چنین است
فتنه 88 که رخ داد
گروه‌های خودی فوراً تحلیل کردند
به نظرشان آمد که ضعف جبهه خودی از دست کم گرفتن اینترنت است
بودجه‌های شگفت‌آوری را به این فضا آوردند
سایت‌های خبری جدیدی به راه افتاد
و امروز گمان می‌کنند فضای فرهنگی نظام را در اختیار گرفته‌اند
لذا به آرامش نسبی رسیدند
در حالی که مشخصاً در اختیار داشتن فضای مجازی نمی‌تواند
مانعی برای چالش فرهنگی‌ای باشد
که منشأ آن ناکارآمدی مدل‌های اقتصادی اداره نظام است
لذا به نظر می‌رسد هنوز باب فتنه سد نشده
و فتنه‌های بعدی
امتحان‌های الهی
ابتلائاتی که روی خواهد داد
یک به یک استحکامات را از ما می‌گیرد
و ما وقتی دانستیم پشت‌مان به این مفاهیم گرم نیست
و مدل‌های موجود ما را در وسط میدان نبرد حق و باطل تنها می‌گذارند
خواصّ‌مان آماده تغییر وضع فرهنگی موجود می‌شوند
آماده پذیرش «تحوّل در حوزه»
آماده پذیرش «تحوّل در علوم انسانی»
آماده پذیرش «تحوّل در اقتصاد و دستیابی به اقتصاد مقاومتی»
آماده برای همه مطالبات رهبری
همین‌ها را حضرت آقا پیوسته مطالبه فرمودند
خواصّ اما در باورهای خود گم شده‌اند
این باورها به تدریج فروخواهد ریخت

آن لحظه است که ما نیازمند یک امام امت خواهیم بود
دانشمندی که بتواند محکم بایستد
و رسماً اعلام کند باید وضع موجود علوم انسانی تغییر یابد
خواصّ تسلیم خواهند شد
همراه شده
و به لطف حضرت حق
مسیر انقلاب فرهنگی هموار خواهد گشت
امید که چنین روزی بیاید

اعتماد به یک نظریه کلان این‌طور شکل می‌گیرد
قطعاً یک نظام نمی‌تواند بی‌محابا هر نظریه منفرد و متفرّدی را ملحوظ نظر قرار دهد
و تمام منابع خود را به آن بسپارد
ولی توفندگی موانع و مشکلات
و استقامت در تبیین نظریه
اگر هر دو
هم نظام و هم صاحب نظریه در جهت واحد الهی قرار داشته باشند
امداد در راه است
در زمان مناسب این دو به هم خواهند رسید
و اعتماد من حیث لایحتسب فراهم می‌گردد

نمی‌دانم چقدر این مطالب برای شما قابل پذیرش باشد
ولی برای من که پذیرفتنی به نظر می‌رسد
موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چه کنیم 17 + یکشنبه 95 شهریور 14 - 10:0 عصر

میخواهم کمی جسارت به خرج دهم.
‌‌‌‌آیا این سخنان و نظریات در خودفرهنگستان آزموده شده است؟ یعنی در عمل هم ‌‌‌‌توانسته است، کارآمد باشد؟
‌‌‌‌و سئوال جسورانه تر آنکه
‌‌‌‌خود شما در حال حاضر مشغول کاری در راستای اندیشه های استاد هستید؟
‌‌‌‌خیلی دو دل بودم که بپرسم یا نه.
‌‌‌‌اگر جواب بدهید، ممنون میشوم.

‌‌‌‌
سؤال‌‌‌‌های خوبی‌‌‌‌ست اتفاقاً
هر دو سؤال

در خصوص سؤال نخست ابتدا باید یک نکته را عرض نمایم
احتمالاً از آن سنخ سؤالاتی باشد
که پاسخ‌‌‌‌های متعدّدی به آن داده می‌‌‌‌شود
اگر از افراد مختلف پرسیده شود
اجازه اگر بدهید
بنده نظر خود را عرض کنم
اگر چه نظرات دیگری هم شنیده‌‌‌‌ام

در قالب یک مثال
گاهی بحث از تولید یک خودروست
می‌‌‌‌گویند یک ماکت اولیه بسازیم
بعد یک پروتوتایپ
یک نمونه کامل دست‌‌‌‌ساز
تست کنیم
اگر مشکلی نداشت ببریم توی خط تولید
اما اگر بگویند ما به یک نظریه علمی رسیده‌‌‌‌ایم
که «اگر تولید خودرو سه برابر ورود خودرو از خارج به داخل کشور باشد
آن‌‌‌‌وقت استقبال مردم از خرید خودروی خارجی به یک‌‌‌‌چهارم تقلیل خواهد یافت!»
این نظریه را نمی‌‌‌‌توانند بگویند آزمون کنید
زیرا فرض نظریه، یک کشور است
مصداقی مشخص دارد
و گستره مشخص
اگر در یک شهر عمل شود نتیجه نمی‌‌‌‌دهد
در یک استان هم حتی
حتماً باید در یک قلمرو جغرافیایی که پول واحد دارد آزمون شود
عملاً آزمون آن با اجرای آن تفاوتی نمی‌‌‌‌کند در واقع
اصلاً بگوییم «آزمون‌‌‌‌ناپذیر» است، شاید درست‌‌‌‌تر باشد

بسیاری از نظریات مرتبط با علوم انسانی از همین سنخ‌‌‌‌اند
خصوصاً آن بخشی که «کلان» محسوب می‌‌‌‌گردد
مثلاً اقتصاد کلان
نظریاتش را نمی‌‌‌‌توان تبدیل به پروتوتایپ کرد
نمی‌‌‌‌توان به صورت پایلوت
و در یک محدوده کوچک تست نمود
چرا؟!
زیرا «کلان» است
همین!

مدتی در دفتر بنا شد شیوه مدیریتی پیشنهادی فرهنگستان پیاده شود
بنده نمی‌‌‌‌توانم قضاوت کنم
که آزمون موفقی بود یا شکست خورد
ولی همین‌‌‌‌قدر می‌‌‌‌دانم که تداوم نیافت
شاید توقف آن را بتوان شاخصی دانست برای شکست!

یک دوره دکترای مدیریت تحقیقات هم تأسیس شد
با دخالت مستقیم دفتر فرهنگستان
در یکی از دانشگاه‌‌‌‌های وابسته به سپاه
دوستان فرهنگستان سیلابس‌‌‌‌های درسی را طراحی کردند
همان‌‌‌‌ها هم استاد شدند
دانشجو از مقطع ارشد گرفتند که دکترا بدهند
دوره با مشکل مواجه شد
ظاهراً همین‌‌‌‌قدر اجازه دادند که همان دانشجویان فارغ‌‌‌‌التحصیل شوند
و ادامه نیافت!

تحلیل‌‌‌‌های متفاوتی از این بن‌‌‌‌بست‌‌‌‌ها ارائه شده
تا کنون
ولی بنده نظرم همان است که عرض کردم
«کلان‌‌‌‌» بودن موضوع کار دفتر
و ذوابعاد بودن
درگیر شدن اقتصاد و فرهنگ و سیاست
در تمام ابعاد اجتماعی
وقتی شما بخواهی جهت حرکت را تغییر دهی
نمی‌‌‌‌شود قطار پیشرفت را تکه‌‌‌‌تکه کرد
همه را با هم باید تغییر مسیر داد

مثالی هم از خارجه
مدل‌‌‌‌های مدیریت اقتصاد کلان مبتنی بر نظریه کینز
بر اساس منحنی فیلیپس معتقد بود
که «تورم» نسبت معکوس دارد با «بی‌‌‌‌کاری»
به نحوی که هر چه تورم افزایش یابد
به دلیل افزایش نقدینگی
بنگاه‌‌‌‌ها تمایل به جذب منابع انسانی بیشتری پیدا می‌‌‌‌کنند
بر عکس
اگر سیاست‌‌‌‌های انقباضی مالی سبب کاهش نقدینگی
و البته کاهش تورم شود
بی‌‌‌‌کاری افزایش خواهد یافت
یعنی درصد نیروی کاری که تمایل به کار دارد، ولی کار ندارد
این شیوه مدیریت در آمریکا اجرا می‌‌‌‌شد
تا این‌‌‌‌که در یک بحران نفتی
شوک افزایش قیمت نفت به اقتصاد آمریکا
سبب شد یک خرق عادت رخ دهد
هم بی‌‌‌‌کاری و هم تورم با هم افزایش یافت
اقتصاددانان کینزی به بن‌‌‌‌بست رسیدند
تسلیم شدند یعنی
چون هیچ راهی برای مهار طرفین بحران نداشتند
این‌‌‌‌جا بود که معتقدین به مدل‌‌‌‌های پولی و مالی کار را به دست گرفتند
و سیاست‌‌‌‌های پولی را برای مهار بحران به کار انداختند

این مثال نشان می‌‌‌‌دهد که توسعه‌‌‌‌یافته‌‌‌‌ترین کشورها نیز
قدرت آزمون نظریه‌‌‌‌های کلان خود را ندارند
مگر در عمل
در یک عمل بزرگ و کلان!

و اما سؤال دوم
من مدتی در بمباران اطلاعات نادرست بودم
داد‌‌‌‌ه‌‌‌‌هایی که گمان می‌‌‌‌کردم مربوط به نظریات استاد حسینی‌‌‌‌ (ره) است
و بعد متوجه شدم این‌‌‌‌طور نیست
در مسیری قرار گرفتم
که از قضاوت تحلیلی و دقیق و موشکافانه
نسبت به آراء استاد حسینی(ره) محروم شدم
البته و قطعاً
انگیزه‌‌‌‌ها و خواسته‌‌‌‌ها و نگرش‌‌‌‌های خودم نیز در این امر دخیل بودند
که به جای نگاهی عقلانی به موضوع
اعتقادی و باوری به آن بنگرم

اگر چه اعتقاد و باور قطعاً باید مقدّم بر جهت حرکت انسان باشد
ولی وقتی داخل در امر پژوهش شد
باید بی‌‌‌‌باکانه قضاوت کند
و عقل را در تولید گمانه‌‌‌‌ها
محدود به هیچ ضابطه‌‌‌‌ای ننماید
اصطلاح «تهوّر در گمانه‌‌‌‌زنی»‌‌‌‌ استاد حسینی(ره)‌‌‌‌ ناظر به همین معناست
جریانی که خودم را در آن انداختم
مرا به مسیری برد
که «تهوّر» تبدیل شد به فاعلیت تبعی
و پژوهش به آموزش
و بعد هم درگیری در امور اجرایی و عملیاتی
تکلیف‌‌‌‌هایی ساخته شد
که عمل به آن‌‌‌‌ها ضروری‌‌‌‌تر از پژوهش
و حتی «فهم» داده‌‌‌‌ها و تحلیل آن‌‌‌‌ها شد
و این تکلیف‌‌‌‌هایی که بعدها متوجه شدم چندان هم تکلیف نبودند
مرا از خیل تدبّرهایی که نیاز داشتم دور ساخت
مسیری که ماه‌‌‌‌های اول آشنایی با آسیدمنیرالدین در پیش گرفته بودم
بعد از فوت ایشان
تغییر جهت داد
و هفت سال رخوت و فترت و اتلاف فرصت

در این چند سال اما بنا را گذاشتم بر تدبّر
با دو سه نفر از دوستان
دوره‌‌‌‌های متعدّد و متفاوتی را به بحث گذاشتیم
اگر چه بسیار کند پیش رفت
ولی پیش رفت
و زوایایی برای‌‌‌‌مان روشن شد
که سال‌‌‌‌ها روشن نبود و ما می‌‌‌‌پنداشتیم روشن است!

هنوز درگیر مباحثات هستم
هر هفته جلساتی داریم
جلساتی که از افراد «تسلیم» در آن‌‌‌‌ها خبری نیست
بنا را می‌‌‌‌گذاریم بر «فهم»
و تلاش می‌‌‌‌کنیم تا متهوّرانه نقد کنیم
شخصیت‌‌‌‌زده هم نباشیم
وضعیتی که گروهی از آدم‌‌‌‌ها دچار آن می‌‌‌‌شوند

استاد حسینی(ره) در مباحث خودشان
به شخصیت‌‌‌‌زدگی زیاد اشاره دارند
تفکیک «اندیشه» از «اندیشمند»
اگر چه ما برای اندیشمندان احترام قائل هستیم
ولی اندیشه‌‌‌‌شان که امکان خطا دارد!

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چه کنیم 16 + شنبه 95 شهریور 13 - 8:0 عصر

بسیار خوب.
‌‌‌‌در مورد این اختلاف استنباط ها چه؟ استاد برای آن هم راه حلی به ذهن ‌‌‌‌مبارکشان رسیده است؟
‌‌‌‌منظورم همان مدل تفاهم است.
‌‌‌‌چرا که در حیطه امسائل فردی میگوییم هر کس از مرجع خودش و لی در مسائل ‌‌‌‌اجتماعی این کار آفات فراوانی دارد.
‌‌‌‌به نظر میرسد این مسئله تا کنون با راه حل سیاسی حل شده است.
‌‌‌‌یعنی اطاعت از ولی فقیه
‌‌‌‌موفق باشید

‌‌‌‌
اجازه دهید یک مطلبی را بی‌‌‌‌پرده عرض کنم
صریح و رک
در جلسه 40 بحث مبادی اصول
سال 1374
استاد حسینی (ره) مشکلات موجود در اختلاف فتاوا را
به «پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌ها» باز می‌‌‌‌گردانند
ایشان صریحاً می‌‌‌‌فرمایند:
«یقین، وحدت ترکیبی تمامی اوصاف روحی انسان است»
و منظورشان این است که تمامی اطلاعات و حالات انسان
در پیدایش یقین برای وی حضور دارند
و لذا این یقین نمی‌‌‌‌تواند حجّت باشد
زیرا انتزاع آن از خصوصیات فردی ممکن نیست
لذا در جلسه 42 راهی را پیشنهاد می‌‌‌‌فرمایند
به عنوان تنها راه
انحصار در دستیابی به حجیّت
و آن «تفاهم اجتماعی» است

نسخه‌‌‌‌ای که ایشان برای علم اصول فقه می‌‌‌‌پیچد این است
که با توجه به مقدمات ذیل:
1. پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌ها قابل انفکاک از فرد نیستند
2. پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌ها دارای حجیّت نیستند
3. افراد هم‌‌‌‌جهت، دارای نگاه و منظر یکسان نیستند
باید حجیّت را در نهایت ِ یک کار گروهی تحصیل نمود
معتقدند یعنی
که هر پیش‌‌‌‌فرضی یک وزن و قوتی دارد
اگر مجتهدین با هم مباحثه داشته باشند
هر نظر جدیدی را به بحث و تحلیل علمی بگذارند
پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌هایی که نزدیک‌‌‌‌تر به نظام حساسیت‌‌‌‌های شارع باشند
برجستگی خود را نشان خواهند داد
و پس از «تفاهم اجتماعی متخصصین» است که «بذل جُهد» محقق شده است
و می‌‌‌‌شود به آن گفت: اجتهاد!

البته اگر به گذشته نیز بنگریم
به غیر از دوران فترتی که پس از شیخ طوسی بود تا برآمدن ابن ادریس
و دورانی که پس از تأسیس حوزه علمیه قم پدید آمد
در سایر دوران‌‌‌‌های اجتهادی شیعه
مناظره و مباحثه بین علما کاملاً امری عادی بود
و این تحقق همان «تفاهم اجتماعی» خواصّ بود

آن‌‌‌‌چه می‌‌‌‌خواستم صریح و رک عرض نمایم همین است
که استاد حسینی (ره) نیز چون پاره‌‌‌‌ای فلاسفه تجربه‌‌‌‌گرا
به زعم بنده البته
این حقیقت را که با عنوان «نسبیّت علم» مطرح می‌‌‌‌شود
پذیرفته بودند
مشابه همان نسبیّتی که در پیشینه فقه اجتهادی شیعه بوده
و با عنوان «حکم ظاهری» خود را نشان می‌‌‌‌داده است
ایشان اما دستیابی به حکم ظاهریه را امروز دشوارتر می‌‌‌‌داند
زیرا توانمندی امروز ارتقاء یافته
موضوعات پیچیده‌‌‌‌تر شده
و نمی‌‌‌‌تواند مجتهد به پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌های خود تکیه کند
و باید به صورتی سازمان‌‌‌‌یافته
این پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌ها که حضور در فتاوا پیدا می‌‌‌‌کنند
روبه‌‌‌‌روی هم قرار گرفته
و به محک هم زده شوند

استاد حسینی (ره) رفتار گذشته را که اجتهاد فردی معنا می‌‌‌‌شود
نقض نمی‌‌‌‌کند
آن را لازمه دورانی می‌‌‌‌دانست که این درک فعلی برای شیعیان حاصل نشده بود
درک قدرت تعامل اجتماعی
و دستیابی به قدرتی برتر از طریق کار جمعی
به زعم ایشان اگر در گذشته یک مجتهد بنفسه کار می‌‌‌‌کرد
و در نهایت می‌‌‌‌گفتند که بذل جهد واقع شده
مقتضای عصر خود بوده
و امروز همان دلیلی که بذل جهد را ایجاب می‌‌‌‌نمود
امروز حکم به عدم کفایت اجتهاد فردی می‌‌‌‌نماید
امروز بذل جهد به شرطی واقع می‌‌‌‌شود
که «تفاهم اجتماعی مجتهدین» تحقق یابد
لذا می‌‌‌‌فرمایند که ما نیازمند شبکه تحقیقات هستیم
تا تمامی آراء و نظریات به صورتی نظام‌‌‌‌مند تجمیع گردند
و در مسیری ضابطه‌‌‌‌مند
برترین نظریه که قطعاً نزدیک‌‌‌‌ترین به «مراد متکلم» است شناخته شود
و این همان «حکم ظاهری»‌‌‌‌ خواهد بود
که «انقیاد» و «طاعت» به آن واقع می‌‌‌‌شود


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چه کنیم 15 + پنج شنبه 95 شهریور 11 - 6:0 عصر

ممنون از مباحثی که طرح فرمودید.
‌‌‌‌بنده دو سئوال طرح کردم:
‌‌‌‌1.چگونه نزدیک تر به به آنچه مراد شارع است اجتهاد کنیم؟
‌‌‌‌2. چگونه با اختلاف فتاوا برخورد کنیم؟
‌‌‌‌در مورد سئوال اول؛ شما فرمودید شهید صدر نظریه حق الطاعه را طرح نمودند.
‌‌‌‌استاد سید منیر نظریه مشخصی دارند؟ یعنی در همان دوره 95 جلسه ای نظریه ‌‌‌‌خاصی مشابه شهید صدر دارند؟ یا خیر.
‌‌‌‌نظر خود شما در مورد دو پاسخی که به دو سئوال بنده از طرف استاد فرمودید، ‌‌‌‌چیست؟‌‌‌‌
‌‌‌‌آیا پاسخ های دیگری هم است؟

‌‌‌‌
حقیر که صاحب نظر نیست
هر چه تا کنون بیان شده
و هر چه زین پس خدمت شما عرض می‌‌‌‌شود
از اساتید نقل می‌‌‌‌شود
و آن‌‌‌‌چه گفته‌‌‌‌اند و اندیشیده‌‌‌‌اند

درباره سؤال اول:
نظر اخباریون را می‌‌‌‌دانید
«عمل به مطلق خبر»
یعنی هر خبر و روایتی که به دست ما رسید
به آن عمل نماییم
حتی اگر به خطا باشد
زیرا:
«آیا کسی تجویز می‌‌‌‌کند بنده ای از بندگان خدا وقتی مورد خطاب واقع شود
که در احکام شرعیه به چه عمل کردی و او پاسخ دهد که
"به قول معصوم عمل کرده و در موارد مشتبه نیز احتیاط نموده است"
قدم وی در صراط بلغزد؟» (نقل شیخ انصاری از اخباریون)
آن‌‌‌‌ها مطلق ظن را حجت می‌‌‌‌دانند
زیرا به نحوی آن را حکم ظاهری برمی‌‌‌‌شمرند
و چون «دستیابی به علم» را ناممکن می‌‌‌‌پندارند
دستیابی به یقین را
قائل به انسداد باب علم هستند
راهی جز این نمی‌‌‌‌بینند که به مطلق ظن عمل شود
و آن را «منجز و معذر» می‌‌‌‌دانند
یعنی برای رضایت شارع کافی‌‌‌‌ست!

نظر اصولیون را هم آگاه هستید
اصولیون می‌‌‌‌گویند اگر چه باب علم منسدّ است
باب علمی که باز است
ظنون معتبره وجود دارند
ظن‌‌‌‌هایی که می‌‌‌‌توانند نائب‌‌‌‌مناب یقین باشند
آن‌‌‌‌ها هم اگر چه به «حکم ظاهری»‌‌‌‌ قائلند
اما صرف عمل به ظن را مجزی نمی‌‌‌‌دانند
چرا؟!
زیرا معتقدند نحوه کامل‌‌‌‌تری از «فهم» میسّر است

اگر یک‌‌‌‌بار این ارتقاء صورت پذیرفته
چرا دوباره نپذیرد؟
اگر نحوه باز هم کامل‌‌‌‌تری از «اجتهاد» میسّر باشد
«اجتهاد اجتماعی»
نوعی از همکاری سازمانی برای دستیابی به حکم شارع
اگر چه باز هم «حکم ظاهری» به دست خواهد آمد
آیا این حکم ظاهری
همچنان که احکام اصولیون قریب‌‌‌‌تر به مراد شارع بود، نسبت به احکام اخباریون
نمی‌‌‌‌شود گفت نزدیک‌‌‌‌تر از احکام اصولیون خواهد بود به نظر شارع؟!
و اگر چنین امری ممکن شود
آیا در آن صورت
روش اصولی به صورتی که امروزه مرسوم است
اجتهاد فردی
بدون حجیّت نخواهد شد؟!
مانند اخباری‌‌‌‌گری که فقط در گاه عدم حضور علم اصول معذّریت داشت؟!

پس نزدیک‌‌‌‌تر بودن محصول به دست آمده از شیوه «اجتهاد جمعی» به مراد شارع
امری قابل انکار نیست
زیرا قدرت بیشتری دارد بر حذف پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌های مخل به حکم
کبرای قضیه این است که:
«پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌های ضعیف در مناظره و مباحثه حذف خواهد شد»

اما سؤال دوم:
در شیوه‌‌‌‌ای که استاد حسینی (ره) پیشنهاد فرموده‌‌‌‌اند
دیگر جایی برای اختلاف باقی می‌‌‌‌ماند؟!
اگر تحوّلی که در عصر وحید بهبهانی روی داد
امروز تکرار شود
انتقال از اخباری‌‌‌‌گری به اصولی‌‌‌‌گری
پذیرشی که میان همه علمای آن عصر روی می‌‌‌‌دهد
اگر امروز اتفاق افتد
و نقل از اجتهاد فردی به اجتهاد جمعی صورت پذیرد
و مراجع آینده ما بپذیرند می‌‌‌‌شود بذل جهد را توسعه داد
و بر اساس یک نظام و قانون علمی
یک شبکه تحقیقات یکپارچه و مرتبط
تمامی آراء فقهی را به نقد یکدیگر سپرد
و به حکم ظاهری نزدیک‌‌‌‌تر به واقع رسید
اگر چنین تحولی صورت بپذیرد
آیا دیگر اختلافی در فتاوا ممکن خواهد بود؟

به نظر می‌‌‌‌رسد در این صورت
یک مجمعی از تمامی فقها شکل خواهد گرفت
که اگر چه شاید هر کدام فردی تدبّر و تحقیق و مطالعه نمایند
ولی آراءشان را به نقد هم می‌‌‌‌گذارند
و مصرّند آن‌‌‌‌چه در نهایت اجماع با خود داشته باشد
همان فتوا را شکل خواهد داد
و فتوا
آن‌‌‌‌چیزی خواهد شد که تمامی این مجتهدین بدان معتقد شوند
در نتیجه مباحثاتی که بر اساس شیوه‌‌‌‌های علمی تحقیقاتی داشته باشند
اختلاف بر طرف می‌‌‌‌شود

مگر آن‌‌‌‌که بگوییم
طریق و سلوکی که ما می‌‌‌‌شناسیم
بعید است به نظری اجماعی منجر شود
مگر در اصل وجوب صلاة و صوم و حج!
البته که با شیوه پژوهشی فعلی چنین است
اما استاد حسینی (ره) معتقد است
باید روش علمی خاصی در مباحثات محور قرار گیرد
که بتواند اقناع جمعی بیافریند
و یقین‌‌‌‌های به زعم بعضی «مبتنی بر عقل خودبنیاد» را
زائل کند


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چه کنیم 14 + چهارشنبه 95 شهریور 10 - 9:0 عصر

سخن این است که آن تمدن که آقا فرمودند؛ به فهم فقها است و نه لزوما ‌‌‌‌اسلامی که امام مهدی علیه السلام میآورند.
‌‌‌‌و فهم فقها هم نه همه ی فقها بلکه آن سلسله ای که دنباله روی امام خمینی ‌‌‌‌عزیز هستند.
‌‌‌‌اما گویی آسد منیر مدعی بودند که میشود نوعی مدل تفاهم برای این مسئله ایجاد ‌‌‌‌کرد.
‌‌‌‌چرا میگویید این مسئله شدنیست؟؟
‌‌‌‌اقا خود می فرمایند، اختلاف نظر علما خاصیت فقه و اجتهاد جواهری است.
‌‌‌‌بنده فکر میکنم، در این دوران دعوا سر این نیست که ما اصل اسلام را میفهمیم ‌‌‌‌یا نه؛
‌‌‌‌بلکه باید با فهم فقهی
‌‌‌‌به دنبال او
‌‌‌‌البته با اجتهاد نوبه نو
‌‌‌‌فقط زمینه ظهور را فراهم کرد.
‌‌‌‌وگرنه حتی مدل کاملی از اسلام حتی در یک خانواده هم نمیشود محقق کرد.
‌‌‌‌چرا که ما نمیتوانیم مراد متکلم را بفهمیم.
‌‌‌‌از نظر حقیر اینجا فقط مجموعه ادله ای که بتوانیم پاسخ گوی پروردگار ‌‌‌‌باشیم که بر اساس هوای نفس عمل نکردیم
‌‌‌‌بلکه انچه به عنوان اسلام فهمیدیم عمل کردیم است و نه غیر آن.
‌‌‌‌یعنی نمیتوانیم دقیقا حقیقت و واقعیت را کشف کنیم.
‌‌‌‌بزرگوار بنده در حیطه علم کلام صحبت نمیکنم؛ که شما بفرمایید:
‌‌‌‌آیا این کلام هم شامل این حکم میشود یا نه؟
‌‌‌‌و دیگر ادله ی طرح شده پیرامون شک در شناخت و.....
‌‌‌‌بنده در ارتباط با فهم وحی
‌‌‌‌استنباط
‌‌‌‌اجتهاد سخن میگویم.
‌‌‌‌البته ادله ی عقلی را در ما قبل وحی به عنوان از بین برنده شکیات و شبهات
‌‌‌‌کارامد میدانم.
‌‌‌‌اما در بطن دین به عنوان مصباح دین سخن بسیار است.
‌‌‌‌‌‌‌‌در مورد روش اعتماد ساز انبیاء با شما موافق هستم.
‌‌‌‌اما در مورد اینکه آن عالم با فهم عمیق غیر قابل ارائه خود به عموم مردم ‌‌‌‌است که جهت حرکت را تشخیص میدهد.
‌‌‌‌و همان طور که فرمودید:
‌‌‌‌روش است برای تحقق آن چه با استنباط خود از وحی فهمیده است.
‌‌‌‌شاید بنده از غرض آسد منیر از ورود به مباحث و هدف ایشون بی خبر هستم.
‌‌‌‌حوب است که شما بیشتر برایم بگویید که ایشان میخواستند چه بکنند؟
‌‌‌‌و البته چرا فکر میکردند که میشود این کار را کرد؟

‌‌‌‌
فرمایش شما متین و ارزشمند
فقط یک سؤال برای من باقی می‌‌‌‌ماند:
اگر در دوران غیبت نمی‌‌‌‌توانیم «مراد متکلم» را بفهمیم
در دوران ظهور چطور بفهمیم؟
در دوران حضور معصوم (ع) چطور فهمیدیم؟
اگر امروز در مراد متکلم تردید داریم
وقتی مشافهتاً نیز حضرت (عج) با ما سخن بگویند
دلیلی نداریم
تا اثبات کند قادر هستیم مراد متکلم را بفهمیم
زیرا حضرت (عج) نیز با کلمات سخن می‌‌‌‌گویند ظاهراً
همان‌‌‌‌گونه که حضرت رسول (ص) با امت خود صحبت می‌‌‌‌فرمودند
اگر هرمنوتیکی بیاندیشیم و متن را صامت بدانیم
همان انسان هم اگر پیشاپیش ما بایستد
باز هم یک متن دیگر است
زیرا باز هم ما هستیم و سخنان او
تشکر

ممنون از پاسخ خوبتان
‌‌‌‌حال اجازه بدهید به منشا این بحث که طرح شد باز گردیم.
‌‌‌‌ مسئله این بود که از کجا بفهمیم چه کسی درست میگوید؟ از کجا معلوم ما امروزی ‌‌‌‌راهی را برویم و بعد از سالیانی عده ای اشتباه ما را کشف کنند و ما مدتی را به ‌‌‌‌انحراف رفته و کشانده باشیم.
‌‌‌‌خاطرتان هست وقتی بنده این سئوالات را طرح کردم شما فرمودید که سئوال بنده را ‌‌‌‌تقویت کردید و بحث به مغز در خمره رسید.
‌‌‌‌‌‌‌‌تقاضا دارم ربط این دو مسئله را کمی برایم باز کنید.
‌‌‌‌مایلم کمی هم از تجربه شما بدانم.(برایم خیلی مهم است)
‌‌‌‌ در این مدتی که در حوزه علوم اسلامی و انسانی حضور داشتید قطعا نظریات ‌‌‌‌مختلف و بعضا متناقض را دیده اید. بنده هم دیده ام ولی نه به اندازه شما.
‌‌‌‌‌‌‌‌چه کردید با این همه نظرات وان قلت ها؟
‌‌‌‌کی درست میگوید؟ چگونه تشخیص دهیم؟

‌‌‌‌
از تجربه خود اگر بخواهم بگویم
چنین قضاوتی درباره آن دارم
یک روز فهمیدم فلان آدم، خوب است
حرف‌‌‌‌هایش را شنیدم
در مسیر یادگیری دانش او پیش رفتم
رسیدم به یک جایی پس از مدتی
برایم واضح شد که خطا می‌‌‌‌کند
راهم جدا شد
چنین تصوری به نظرم می‌‌‌‌آمد
کوهی بزرگ
قرار است به سمت قله حرکت کنیم
طناب‌‌‌‌هایی آویزان است
هر کدام به جایی از کوه متصل
طناب را که بگیری و بالا بروی
به انتهایش که برسی
باید طناب را تعویض کنی
یکی دیگر به کارت می‌‌‌‌آید
قبلی ادامه ندارد

با اندیشه استاد حسینی (ره) که آشنا شدم
ایشان بسیار دقیق‌‌‌‌تر این مطلب را تبیین کرده‌‌‌‌اند
در نظریه «سیر اجمال به تفصیل» در علم
ایشان معتقد است که حرکت اشتدادی عالم
جامعه
و به تبع آن انسان
چنین سیری دارد
مهم این است که جهت را پاس بداری
اگر جهت انسان تعبّد باشد
در رویارویی با افراد
علوم
دانش‌‌‌‌ها و نظریه‌‌‌‌ها
و حتی حکومت‌‌‌‌ها و حکمران‌‌‌‌ها
متوجه می‌‌‌‌شود که کدام در جهت هستند
و البته پیشتازتر از او

این را از طریق «عجز» می‌‌‌‌یاید
استاد حسینی (ره) معتقد است که ملاک برتری
ملاک حجیّت
ملاک درستی و صحّت
غلبه است
برتری‌‌‌‌ای که مخاطب را به «عجز» برساند
معجزات انبیاء را از همین رو می‌‌‌‌داند
عجز و ناتوانی
نوعی پذیرش در فرد ایجاد می‌‌‌‌کند
با این برهان است که قرآن مردم را به توحید فرامی‌‌‌‌خواند

استاد حسینی (ره) آغاز حرکت بشر را از انتخاب جهت می‌‌‌‌داند
جهت الهی یا جهت الحادی
او که بخواهد در مسیر عبودیت گام بردارد
آدم‌‌‌‌هایی را پیش‌‌‌‌روی خود می‌‌‌‌بیند
وقتی در برابر نظریات و آراء آنان به عجز رسید
تسلیم می‌‌‌‌شود
به اختیار خود
زیرا می‌‌‌‌خواهد در جهت عبودیت باقی بماند
اما در مراحل بعدی که رشد کرد
متوجه می‌‌‌‌شود این مقدار دانشی که داشته
این اطلاعات
این نظریه‌‌‌‌ها
برای پله قبل بوده
اجمال داشته نسبت به حقیقت
اکنون تفصیل را در می‌‌‌‌یابد
و این ناشی از رشد است
وقتی به علم عمل کند
خداوند در او تصرّف می‌‌‌‌نماید
و ادراکات او را توسعه می‌‌‌‌بخشد
او می‌‌‌‌فهمد آن‌‌‌‌چه تا کنون فهمیده نادرست بوده
ولی گریزی هم از آن نبوده
لذا از یک سو استغفار می‌‌‌‌کند
و از سوی دیگر می‌‌‌‌پذیرد که راهی جز این نداشته

شاید همین است که قدما می‌‌‌‌گفتند:
حسنات الابرار سیئات المقربین
هر مرحله از رشد
نسبت به گام بعدی اجمال و ابهام دارد
و نسبت به مرحله قبل تفصیل
این است که او نیز می‌‌‌‌تواند افراد پشت سر خود را دستگیری و هدایت نماید
ولی همچنان نیازمند افراد راهبر پیش روی خود است

حالا درست چیست؟
غلط چیست؟
از کجا بفهمیم کدام نظریه نادرست است؟
نظریاتی که در گذشته بوده و امروز باطل شده
آیا تردید ایجاد نمی‌‌‌‌نماید که نظریات امروز هم باطل شود روزی؟

بر اساس نظریه استاد حسینی (ره) قطعاً چنین است
نظریات امروز هم باطل خواهد شد
و انسان به نادرستی آن پی خواهد برد
زیرا همه این‌‌‌‌ها مخلوق بشرند
و بشر مطلق نیست
دانش خلق شده او نیز مطلق نیست
حدّ زمانی و مکانی دارد
اما این سبب نمی‌‌‌‌شود که نظریاتی که قرار است بعداً نقض شوند
امروز هم بی‌‌‌‌اعتبار باشند

مثلاً ایشان مدعی‌‌‌‌ست منطق صوری دوره‌‌‌‌اش به سر آمده
اما این نظریه را در عصر خویش کارآمد می‌‌‌‌دانست
امروز فضا عوض شده
جامعه اسلامی رشد کرده
نیازها متعالی شده
دیگر آن منطق پاسخ نتواند!

این نسبیت علوم است که استاد حسینی (ره) بدان معتقد شده
و مبنای فلسفه و روش‌‌‌‌شناسی خود را بر آن بنیان نهاده
از نظر استاد حسینی (ره) برترین نظریات
در هر عصر
از سنجش میان آراء مختلف به دست می‌‌‌‌آید
قوی‌‌‌‌ترین نظریه
آن است که دیگر آراء هم‌‌‌‌جهت با خود را به عجز بکشاند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چه کنیم 13 + سه شنبه 95 شهریور 9 - 10:0 عصر

لطفا اگر اشکالی در حرفای بنده هست و یا باید تکمیل شود، بدون تعارف بفرمایید
‌‌‌‌‌‌‌‌در مورد فهم مراد متکلم، نظر بنده با مباحث هرمونوتیک یکی نیست.
‌‌‌‌بلکه عرض بنده این است که در حال حاضر نمیتواند به صورت صد در صد گفت که ‌‌‌‌شارع مرادش در استعمال همانی است که ما میفهمیم. البته ما بیش از آنچه در ‌‌‌‌ظاهر کلام است، تکلیفی نداریم.
‌‌‌‌‌‌‌‌نکته دیگر در مورد شنیدن کلام معصوم بدون واسطه و اشکال شما:
‌‌‌‌خیلی از مسائل در زمان معصوم طرح نشده، در حالی که بعد از ایشان به دلایل ‌‌‌‌مختلفی طرح گردیده است.
‌‌‌‌مثلا در خطبه غدیر کسی مدعی نشده بود که مولی یعنی دوست ولی در زمان های ‌‌‌‌بعدی این گمانه
‌‌‌‌که شاید انگیزه های مختلفی داشته باشد
‌‌‌‌مطرح گردید.
‌‌‌‌بنابراین بخشی از این اشکال در زمان حضور حل میشود.
‌‌‌‌اما بخشی از آن هم باقی می مانند. یعنی خوب نفهمیدن کلام شارع و معصومین ‌‌‌‌حتی در خطابات رو در رو نیز ممکن بلکه واقع است.
‌‌‌‌به نظر میرسد، آنچه موجب عدم پذیرش این نکته است، توجه به منشا این مسئله است.
‌‌‌‌که ایا علت این کج فهمی ها متکلم است یا مخاطب ویا عوامل دیگر؟
‌‌‌‌‌‌این مسئله در زندگی روز مره ما هم وجود دارد.
‌‌‌‌این جمله بسیار استفاده میشود: نه منظورم این نبود.
‌‌‌‌اما منشا آن:
‌‌‌‌قطعا و قدر متیقن مخاطب یکی از این موارد است. که عوامل گوناگون از جمله
‌‌‌‌عدم آشنایی به کلام
‌‌‌‌ حواس پرتی ها
‌‌‌‌پیش زمینه ها
‌‌‌‌و....
‌‌‌‌در آن موثر است.
‌‌‌‌متکلم نیز به نظر شما در کلام بستگی دارد که عصمت در ائمه را در چه حدودی ‌‌‌‌بدانید.
به نظر میرسد این عبارت که فتاوای غیر معصومین بر اساس ظن معتبر است، ‌‌‌‌پاسخ خوبی باشد.
‌‌‌‌و اشکال به اصل این سخن و دفع دور نیز در اصول موجود پاسخ داده شده است.
‌‌‌‌ اولا لطف بفرمایید نظرتان را بفرمایید.
‌‌‌‌ثانیا؛ اگر تا اینجا بحث مورد تفاهم باشد، دو سئوال مطرح میشود:
‌‌‌‌آیا مرحوم سید منیر مدلی برای فهم بهتر و نزدیکتر وحی داشتند؟ یا به دنبالش ‌‌‌‌بودند؟
‌‌‌‌به نظرتان در چنین شرایطی که اختلاف در فهم دین بسیار زیاد است، حتی در ‌‌‌‌مسائل اساسی مثل عقائد و فقه، چگونه میتواند ‌‌‌‌به وسیله تحقق مدلی کوچک در گوشه ای از عالم زمینه ظهور را فراهم کرد؟
‌‌‌‌شاید از آن به مدل تفاهم ویا ایجاد وحدت بتوان نام برد
‌‌‌‌

فرمایش شما در این مورد صحیح است
که مردم
به صورت روزمره که با یکدیگر سخن می‌‌‌‌گویند
کثیراًما می‌‌‌‌گویند: منظورم این نبود و آن بود!

استاد حسینی (ره) یک احتمالی را مطرح می‌‌‌‌فرمایند
این‌‌‌‌که آیا معصوم (ع) علم لدنّی مگر نداشته است؟
او با یک انسان عادی تفاوت می‌‌‌‌کند
زیرا او وقتی این حدیث یا آن حدیث را بیان می‌‌‌‌داشته
همان لحظه می‌‌‌‌دانسته که در طول تاریخ چه شبهاتی مطرح خواهد شد
و چه نقل‌‌‌‌ها در معانی رخ خواهد داد
و چه اشتراک لفظی‌‌‌‌ها پدید خواهد آمد
و حتی دقیقاً می‌‌‌‌دانسته چه افرادی در چه دوران‌‌‌‌هایی چگونه حرف او را تحریف خواهند کرد
استاد حسینی (ره) معصومین (ع) را مدیران تاریخ می‌‌‌‌نامد
و معتقد است «خاتم» بودن دین اسلام
مستلزم این است که پیامبر (ص) آن
با «تاریخ» سخن گفته باشد و نه تنها با امت هم‌‌‌‌عصر خود

اگر این فرمایش ایشان را صحیح بدانیم
معنای آن این است که ضرورتاً معصومین (ع) قرائنی را در کلام خود چیده‌‌‌‌اند
که تا پایان دوران غیبت
هادی و راهنمای شیعیان باشد
در تشخیص و فهم صحیح کلام متکلم
فهمی که در هر زمان معتبر باشد
و در هر عصری بتواند مشکلات همان عصر را مرتفع نماید

البته قطعاً این یک بحث اعتقادی‌‌‌‌ست
و اگر در علم کلام نپذیریم که «مخاطب پیامبر خاتم ما هم هستیم»
ناگزیر می‌‌‌‌شویم که «عرف زمان تخاطب» را ملاک فهم کلام ایشان بگیریم
و الفاظ و معانی را به آن‌‌‌‌چه در عصر خود فهمیده می‌‌‌‌شدند
فروبکاهیم

بله
استاد حسینی (ره) اساساً تقریباً نیمی از بحث اصول خود را
همان دوره 95 جلسه‌‌‌‌ای که به دوره مبادی اصول فقه مشهور است
به همین نکته پرداخته‌‌‌‌اند
این‌‌‌‌که چطور می‌‌‌‌شود متناسب با نیازهای امروز
فهم جدیدی از کلمات شارع داشت
بدون آن‌‌‌‌که این فهم التقاطی باشد
یا بدعت شود
یا کج‌‌‌‌فهمی و تحمیل اراده خود بر متن باشد
فقط و فقط باید فهم مراد متکلم باشد
ولی با دستگاهی قوی‌‌‌‌تر
با متد و روشی قدرتمند‌‌‌‌تر اگر به سراغ کلام شارع برویم
می‌‌‌‌توانیم عمق بیشتری از آن را بفهمیم

به تاریخ هم اگر نظر افکنیم
در هر دوره‌‌‌‌ای یک یا چند تفسیر برای کلام وحی نوشته شده است
هر تفسیر هم تقریباً نکات و مطالب جدیدی را کشف کرده
تا می‌‌‌‌رسد به همین عصر خودمان
ظاهراً بسیاری از علما معتقد باشند که علامه طباطبایی (ره) در المیزان
مطالب ناب و جدید و تازه‌‌‌‌ تفسیری طرح نموده است
که در گذشته مورد توجه نبوده
پس با رشد عقل بشر
یا خصوص عقل علمای شیعه
و فهم آنان نسبت به حقایق عالم
به نظر می‌‌‌‌رسد که طبیعی باشد اگر فهم بهتری حاصل شود

استاد حسینی (ره) این ادعا را دارد
که اگر روش و متد کاوش در کلام وحی را
که همان علم اصول باشد
ارتقاء دهیم و دقیق‌‌‌‌تر کنیم
با حفظ «حجیّت» و عدم خروج از تعبّد
می‌‌‌‌توانیم آن‌‌‌‌چیزهایی را بفهمیم که برای ما گذاشته‌‌‌‌اند
این حرف ایشان بر این اعتقاد استوار است
که لزوماً در همین مقدار حدیث و روایت که به دست ما رسیده است
و در همین قرآن
حتماً تمام آن‌‌‌‌چه ما برای هدایت خود و جامعه در همین عصر فعلی نیاز داریم
موجود است
و غیر این نمی‌‌‌‌شود
زیرا مولای ما حکیم بوده
و همان زمان که سخن می‌‌‌‌گفته
تمام راویان سخن خود را تا انتها در نظر داشته
و می‌‌‌‌شناخته است
و حتی مخاطبین آن را که علمای امروز ما باشند

یکی از مثال‌‌‌‌های استاد حسینی (ره) این است
در زمان صدر اسلام
روابط اجتماعی در جامعه مبتنی بر نوعی تحکّم و قدرت ریاستی بود
نظامی که از آن با عبارت «عبد و مولا» یاد می‌‌‌‌شود
در چنین نظامی «امر» معنای خاصّی داشت
و تا مولا امر نمی‌‌‌‌کرد
تکلیفی بر دوش عبد نمی‌‌‌‌آمد
امروز اما نظام اجتماعی تغییر کرده است
امروز سازمان‌‌‌‌ها و تشکیلات‌‌‌‌های اداری بزرگ ایجاد شده
که با مشارکت تصمیم‌‌‌‌گیری می‌‌‌‌کنند
کارمند هم دیگر عبد نیست
هر لحظه می‌‌‌‌تواند از نظام اداری خارج شود
با اختیار خود هم داخل شده
نحوه امر کردن تفاوت نموده

اکنون یک فقیه
وقتی می‌‌‌‌خواهد روایتی را معنا نماید
آن را بر نظام «عبد و مولا» تطبیق می‌‌‌‌کند
زیرا معتقد است که روایات در صدر اسلام وارد شده
و باید قرائن عقلی و عقلایی و عرفی آن دوران را ملاک قرار داد
یعنی در علم اصول صریحاً گفته می‌‌‌‌شود
عرف زمان تخاطب حجت است
یعنی آن مقداری از این روایت را قبول می‌‌‌‌کنیم
که عرب در زمان 1400 سال پیش می‌‌‌‌فهمیده

این یک‌‌‌‌جور شاید تعطیل کردن بخشی از روایات باشد
که معانی متعالی و فراتصور عرب آن زمان دارند
و محدود کردن شرع به فهم عصر صدور روایات

اما اگر مبنای استاد حسینی (ره) را قبول کنیم
و به جای حاکم کردن نظام عقلایی زمان تخاطب
نظام اجتماعی امروز را در نظر بگیریم
و این احتمال را بررسی کنیم
که آیا می‌‌‌‌شود مخاطب روایات را خودمان در همین عصر بدانیم
و تلاش کنیم روابط اجتماعی امروز را از میان روایات استخراج کنیم
به نظر می‌‌‌‌رسد فهم جدیدتری به دست می‌‌‌‌آوریم
و البته استاد حسینی (ره) اصرار دارد که این فهم نیز باید مبتنی بر حجیّت باشد
یعنی ابتدا روش
یعنی همان علم اصول فقه
ارتقاء یابد
که بتواند حجیّت را در مرتبه‌‌‌‌ای جدید تعریف نماید
نه حجیّتی که فقیه امروز ما را با یک انسان عادی آن عصر برابر بگیرد
و بگوید آن فهم حجت است
نه فهمی که امروز می‌‌‌‌تواند حاصل شود

البته به نظر می‌‌‌‌رسد شهید صدر (ره) هم به ضرورت چنین مطلبی توجه داشته‌‌‌‌اند
نظریه حق‌‌‌‌الطاعه را شاید شنیده باشید
شهید صدر (ره) درباره «امر» در علم اصول و همین‌‌‌‌طور «برائت»
به دلیل این‌‌‌‌که معتقدند همیشه تکلیف تابع «امر مستقیم و لسانی‌‌‌‌» نیست
مدعی شده‌‌‌‌اند گاهی می‌‌‌‌شود که خود مکلف
بدون این‌‌‌‌که «امر» از سوی شارع صادر شود
از قرائن بفهمد که تکلیفی بر گردن اوست
در این حالت مکلف است، ولو هیچ امری صادر نشده باشد
لذا «برائت عقلی» را در اصول عملیه نمی‌‌‌‌پذیرند
این مطلب به نظر می‌‌‌‌رسد با عرف زمان تخاطب ناسازگار باشد
بلکه ایشان روند عقلانی امروز را مبنا قرار می‌‌‌‌دهند
مثال ساده‌‌‌‌ای هم دارند:
مهمان عزیزی بر سر سفره شما نشسته باشند
چند لقمه که از غذا خوردند
شما متوچه می‌‌‌‌شوید که ایشان باید تشنه شده باشد
اگر چه او آب نخواهد
شما مکلف هستید که برای او آب بیاورید
به حدّی که اگر اتیان نکنید عقلا شما را شایسته عقاب می‌‌‌‌دانند!

این چیزی فراتر از نظام «عبد و مولایی» را در نظر دارد
که در زمان صدر اسلام رایج بوده
انگار شهید صدر (ره) نیز چون استاد حسینی (ره) متوجه این معنا شده
که باید با عقل امروز
و لحاظ سیره متشرّعه در عصر حاضر
و آن‌‌‌‌چه عقلا می‌‌‌‌فهمند و در زندگی روزمره خود به کار می‌‌‌‌گیرند
علم اصول فقه را بازسازی کرد
و سپس به حجیّتی برتر و دقیق‌‌‌‌تر در فقه دست یافت
در این صورت می‌‌‌‌توان نیازهای فقهی امروز را برطرف نمود

از این منظر است که استاد حسینی (ره) معتقد است
استثنائاً در کلام معصومین (ع)
تفاوتی نمی‌‌‌‌کند که رودررو با ما صحیت کنند
یا از طریق روایات مکتوب
زیرا آن‌‌‌‌ها با انسان‌‌‌‌های دیگر متفاوت‌‌‌‌ند
و دچار اشتباه در بیان مطلب نمی‌‌‌‌شوند
که بعد بخواهند بگویند: منظورم این نبود!
زیرا در ابلاغ هم عصمت دارند!
از این رو، روایات مکتوب هم درست هم‌‌‌‌ارز و هم‌‌‌‌قدر بیان شفاهی ایشان است
در هر عصر
و در هر زمانی

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

یکشنبه 103 آذر 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
آقامنیر - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X