هر گاه مؤمن را ساکت دیدید، بدو نزدیک شوید که القای حکمت می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 25 + دوشنبه 95 شهریور 22 - 9:0 عصر

پیرو معرفی نامه مباحث استاد که فرمودید در سالگرد ایشان منتشر شده ‌که برایم فرستادید.
‌قبلا فرموده بودید که استاد خودشان مباحث را برای اموزش با نظمی طبقه بندی ‌کرده بودند ‌و طی پانزده جلسه بیان.
‌آیا متن اون مباحث موجود هست؟
‌بنده کتابی پیدا کردم که جداول آموزشی درش هست.
‌فکر کنم همان است که شما فرمودید.
‌اما خیلی متوجه نمیشم.
‌جداول"کاربرد عملی" و "ارکان مدل نظری"و"فلسفه چگونگی"
‌این کتابچه توسط آقای حسینیان جمع آوری شده.

احسنت
خودش است
همین بروشور است
زرد رنگ
معروف به بروشور طبقه‌بندی آموزشی مباحث دفتر
این تنها دوره بحثی از آسیدمنیرالدین است
که بنده در آن حضور دارم
و با ایشان صحبت می‌کنم
و در نوارها صدایم ضبط شده است :)
آخرین دسته‌بندی ایشان از مباحث خود
چند ماه قبل از رحلت

یک توضیح ابتدایی مختصر ایشان داده بودند
و آقای حسینیان از روی آن جدول را توضیح داده
همین بروشور مبنای تشکیل جلساتی تبیینی شد
که در دفتر به صورت عمومی برگزار می‌شد
در زیرزمین دفتر فرهنگستان

جلسه دومی که خدمت استاد حسینی(ره) رسیدم
تقاضا کردم بیشتر وقت بگذارند که هر هفته خدمت‌شان برسم و پرسش‌هایم را طرح کنم
ایشان فرمودند که حال‌شان خیلی مساعد نیست
و دعوت کردند که در این بحث شرکت کنم
و من هم به جلسه رفتم
پنج جلسه عمومی بود
که تمام خانه‌های هر سه جدول را تشریح فرمودند
و پس از این تبیین اجمالی
جلساتی را با آقای پیروزمند ادامه دادند
که به تفصیل توضیح دهند

خیلی خلاصه عرض کنم که
جدول اول جدول روند است
روند دستیابی استاد حسینی (ره) به «فلسفه منطق» معروف خویش را
فلسفه نظام ولایت
نشان می‌دهد

[تصویر در اندازه بزرگ]
ایشان با اصول انکارناپذیر تغایر، تغییر و هماهنگی مواجه می‌شوند
و برای پاسخ دادن به سه مسأله اغماض‌ناپذیر
ناگزیر می‌شوند دست از اصالت ذات بردارند
اصالت وجود و اصالت ماهیت هر دو اصالت ذات هستند
و حتی اصالت ماده و انرژی
که مبنای فیزیک قدیم است
ایشان برای این‌که بتواند نسبت میان وحدت و کثرت
نسبت میان زمان و مکان
و نسبت میان اختیار و آگاهی را به درستی تبیین نمایند
مجبور شدند به اصالت ربط
به عنوان یک مبنای فلسفی رو آورند
ولی اصالت ربط قادر نبود نسبت‌های سه‌گانه اغماض‌ناپذیر را به درستی تبیین کند
لذا آن را ناقص تشخیص داده
به اصالت تعلق تبدیل نمودند
یعنی «ربط جهت‌دار»
نه ربطی که دو طرف دارد و هیچ جهتی ندارد
و سپس مبنای اصالت تعلّق را
برای این‌که بتواند با اختیار سازگار باشد
به فاعلیت تغییر دادند
این اصالت فاعلیت همان فلسفه نظام ولایت است

در جدول دوم، ارکان نظری مدلی را توضیح می‌دهند
که فرهنگستان با آن می‌خواهد جامعه را سامان دهد
زیرا اصل کار انبیاء هدایت جامعه بوده
و کار ولاة اجتماعی در دوران غیبت نیز همین است
اصلاٌ تکلیف ما همین است
برای این‌کار ایشان یک مدل سه مرحله‌ای دارند
در ستون نخست نظام اصطلاحات ساخته می‌شود
که ولایت و تولی و تصرف از آن در می‌آید
که به توسعه و ساختار و کارآیی نظام منتهی می‌شود
هماهنگی و وسیله و زمینه
ظرفیت و جهت و عاملیت
که همه این‌ها در کتابی که آقای پیروزمند نوشته‌اند
تبیین شده است
روش تولید تعاریف کاربردی

در ستون دوم نظام تعریف ارائه می‌شود
و در ستون سوم معادلات

جدول سوم نیز اصل مدل است
همان مدلی که قرار است اجرا شود
همان که ارکانش در جدول دوم بیان شده
همان که در روندی که جدول اول نشان می‌دهد پدید آمده است
این مدل سه بخش دارد
به تبع سه بخش اساسی از نظام اجتماعی
یک بخش آن مربوط به حوزه‌ها می‌شود
همان ستون نخست
که حجیت را متکفّل است
ستون دوم متوجه دانشگاه است
که با علوم جزئی سروکار دارد
و قرار است بر اساس حجیتی که از حوزه می‌گیرد
بر اساس آن احکام کلّی
معادلات تصرف در جامعه را بسازد
و ستون سوم متوجه نظام اداره است
یعنی دولت و تمامی قوای نظام
مقننه و قضاییه و سایر قوایی که لازم است
این‌ها باید بر اساس معادلاتی که تولید شده
در دانشگاه
مبادرت به تصرف در جامعه نماید

این سه جدول تمام بحث‌های فرهنگستان را باید در خود جای دهد
یعنی هر عنوان از نوارها
یا جزوات
یا هر بحثی که در جلسات مطرح شده
ضرورتاً باید در یکی از این 27 خانه قرار بگیرد
این چیزی‌ست که ظاهراً استاد حسینی(ره) مدعی هستند

پیش از این ایشان یک دسته‌بندی دیگر داشتند
دسته‌بندی مربوط به سال 78 به نظرم
که مقام معظم رهبری تشریف آوردند قم
و از نمایشگاه محصولات حوزوی تمامی نهادهای حوزه علمیه دیدن کردند
دفتر هم آن‌جا غرفه داشت
استاد حسینی (ره) یک جدول 27 تایی برای آن نمایشگاه درست کردند
که به جای روند، ارکان، مدل
دارای 9 خانه برای حوزه
9 خانه برای دانشگاه
و 9 خانه برای نظام اداره بود
هر کدام از این سه نیز دارای مبادی، مبانی و مقاصد

آن دوره بحث که این جزوه آقای حسینیان را شرح می‌دهد
پیاده شده
جزوه شده
و باید در دفتر موجود باشد
بنده آن را نخوانده‌ام
ولی در چند جلسه عمومی نخست آن شرکت داشته‌ام
همین‌قدر!

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 24 + یکشنبه 95 شهریور 21 - 8:0 عصر

نامه شما رو خوندم.
‌‌‌‌خیلی خوب بود، پس این بیماری همه گیره.
‌‌‌‌الحمدلله تنها نیستم.
‌‌‌‌‌‌‌‌خوب شما چه کردید با این مسئله؟
‌‌‌‌شما با این روحیه چطور زیر بار آن آقا و ... رفتید؟

‌‌‌‌
خیلی قبل‌‌‌‌ترها خبری شنیده بودم
که ابتدا تأثربرانگیز بود
بعدتر حکمت آن را درک کردم
می‌‌‌‌گفتند آوینی، سیدمرتضی نوشته‌‌‌‌های بسیاری در فلسفه داشت
از وقتی که ظاهراً شاگرد فردید بود، دکتر احمد فردید
همه را یکروز روی هم ریخت و آتش زد
تمام نوشته‌‌‌‌های سابق خود را
دقیقاً وقتی که دیدگاه‌‌‌‌های فکری‌‌‌‌اش تغییر کرد!

به نظرم مهم‌‌‌‌ترین تغییر در دیدگاه‌‌‌‌هایش همین بود
که فهمید: «این‌‌‌‌همه به کار آخرت نمی‌‌‌‌آید
به کار دنیای مسلمین هم حتی»

معمولاً حجم زیاد کارهایی که ما انجام می‌‌‌‌دهیم
فقط به کار خودمان می‌‌‌‌آید
اعتباری می‌‌‌‌شود که بیشتر مقبول شویم
مشهور شویم
بیشتر ما را بستایند
دعوت کنند
بالاتر در مجلس بنشانند
کمی بیشتر خوش بگذرانیم در دنیا
به نوعی خودپرستی «طلبگی» دچار می‌‌‌‌گردیم
دقیقاً همان هوای نفسی که دیگران را به قتل و غارت و دزدی می‌‌‌‌کشاند
به ما که می‌‌‌‌رسد
تغییر شکل می‌‌‌‌دهد
و به کتاب و مقاله خلاصه می‌‌‌‌گردد
دنبال حرف جدید می‌‌‌‌گردیم که بزنیم
بلکه بیشتر دیده شویم
چه بسا به بدعت هم گرفتار می‌‌‌‌شویم
همین اضافاتی که به مقاتل می‌‌‌‌کنیم
و در «حماسه حسینی» هم شهید متفکر به آن اشارتی دارد

شاید همین باشد که گناه علما بیشتر از بقیه آدم‌‌‌‌ها به حساب می‌‌‌‌آید
یا در حدیث وارد شده که 9 گناه از 10 مربوط به اهل علم است!

مگر همین خواجه نصیر نبود، در آداب المتعلمین
حاشیه همین جامع‌‌‌‌المقدمات خودمان
به نظرم آن‌‌‌‌جا خواندم که ایشان به ما توصیه می‌‌‌‌کرد
به ما طلبه‌‌‌‌ها
که زود کتاب ننویسیم
زود خود را در معرض قرار ندهیم
در معرض شهرت
تا قبل از این‌‌‌‌که نظریات و آرائمان قوام یابد
پخته شود و قدرت گیرد
تا قبل از آن‌‌‌‌که بتوانیم از پس معضلات «خودپرستی» تحمیلی از جانب شهرت برآییم!

من همان روزهای اول طلبگی افتادم در یک مسیر عرفانی
یک مسیر سیر و سلوک روحانی و معنوی
دنبال چیزی بودم که نداشتم
ظاهراً همان «تقوایی» که هنوز هم ندارم
مرید یک روحانی شدم
سرمان را از ته تراشیدیم و عرق‌‌‌‌چین سیاهی بر سر می‌‌‌‌گذاشتیم
ما را در مدرسه معصومیه(س) الاهیون می‌‌‌‌خواندند
بعضی هم کلاهیون!
او ما را وصل کرد به یک آقای دیگری
آن آقا هم مقام سه تن از بزرگان را بالا برد در نظر ما؛
آیات عظام: بهاءالدینی،‌‌‌‌ بهجت و خوشوقت
به حیات بزرگ نخست که نرسیدیم
این شد که نماز آقای بهجت شد قرارمان
و جلسات عمومی و خصوصی آقای خوشوقت پاتوق‌‌‌‌مان

حتی پرسش‌‌‌‌های خصوصی‌‌‌‌ام را
نگه می‌‌‌‌داشتم که وقتی به تهران می‌‌‌‌آیم
بروم پیچ‌‌‌‌شمران و در مسجد ایشان نماز بخوانم
تا پس از نماز معروض بدارم
آقای بهجت را هم از دم در خانه مشایعت می‌‌‌‌کردیم تا مسجد
نماز را خوانده
با ایشان باز می‌‌‌‌گشتیم تا دم خانه‌‌‌‌شان!
هر روز قبل از روشن شدن هوا دم خانه ایشان جمع می‌‌‌‌شدیم
ما چند نفری که تقوا را آن‌‌‌‌جا می‌‌‌‌جستیم.

یک روز از یک آقایی خصوصی پرسشی کردم
گفتم: شنیده‌‌‌‌ام مهدی هاشمی را آقای بهاءالدینی گفته بود:
طلبگی را رها کن و برو چوپان شو!
ایشان نرفت و به این جنایات کشیده شد!
خب آن آقا شاگرد آقای بهاءالدینی بود
خیلی هم نزدیک بود به ایشان
پرسیدم اگر به درد طلبگی نمی‌‌‌‌خورم
بفرمایید تا همین الآن بروم
نمانم و جنایتکار شوم!
ایشان لحظاتی در چشمانم نگریست
احساس کردم دارد تمام گذشته و آینده‌‌‌‌ام را
کارهای کرده و نکرده‌‌‌‌ام را
تمام خلقیات و ملکات فاضله و رذیله‌‌‌‌ای که دارم یا خواهم داشت
همه را دارد مثل یک سرور هشت هسته‌‌‌‌ای پردازش می‌‌‌‌کند
ناگهان گفت: شما در حوزه بمان!

بعدها که اخبار اختلافات ایشان با آقای خوشوقت را شنیدم
سر حمایتی که از آقای موسوی کرد
از خود پرسیدم: آیا راست گفت؟!
آیا آن‌‌‌‌بار هم مثل این بار اشتباه کرد، یا خیر؟!

بعدترها یکی از دوستان اصفهانی مرا به منزل آیةالله طیاره برد
پیرمردی شریف
همسن و قیافه و بسیار شبیه به آقای بهجت
به من گفت: ایشان در همان رده آقای بهجت است
مدتی هر جمعه عصر به منزل ایشان می‌‌‌‌رفتم
می‌‌‌‌خواستم برایم صحبت کنند
ایشان هم خاطرات و قصه‌‌‌‌ها و حکایات فراوان طرح فرمودند
ولی قبول نکردند «استاد اخلاق خاصّ» شوند
با تمام التماس‌‌‌‌های مستقیم به حضرت‌‌‌‌شان
و در نهایت فرمودند: «بی‌‌‌‌مایه فطیر است»!

حالا در همین بحبوحه به آقای میرباقری برخوردم
دیدم عین تافلر حرف می‌‌‌‌زند
عین همان مطالبی که در کتاب‌‌‌‌های او خوانده بودم
اکنون یک روحانی همان حرف‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌زد
پی آقای میرباقری را گرفتم که به آسیدمنیرالدین رسیدم
بعد که با یک آقایی
که شاگرد یک آقای دیگری بود مشورت کردم
ایشان گفت آن آقا فرهنگستان را قبول ندارد
دیگر به جلسات آن آقا نرفتم
از آن مراد نخستین هم پرسیدم
که نظر شما درباره فرهنگستان چیست؟
ایشان هم مخالفت خیلی نرم و اجمالی خود را بیان داشت
از آن سلک هم خارج شدم
کاملاً شدم فرهنگستانی
چرا؟!
زیرا دیدم حرف فرهنگستان به سخن امام(ره) خیلی شبیه‌‌‌‌تر است
تا حرف آن‌‌‌‌ها
من اسلام را از رفتار امام آموخته بودم
اسلام را آن‌‌‌‌طور می‌‌‌‌شناختم
اجتماعی و جهان‌‌‌‌اندیش
ولی در تمام این سیر و سلوک عرفانی
انزوا بود و نفی اجتماع و فعالیت‌‌‌‌های سیاسی
یک آقایی که شخصاً در پاسخ به سؤالی که پرسیده بودم
فرمودند: نیازی نیست روزنامه بخوانی، همین که تیتر اخبار را بدانی کافیست!

و من فرهنگستانی شدم
اما سه ماه نکشید
که آسیدمنیرالدین هم مرد!
مات الناس حتی الانبیاء
برای ختم ایشان رفته بودیم به شیراز
که این آقا سخن آغازید
قصه‌‌‌‌اش طولانی
ولی مرا که سابقه آن علایق عرفانی را داشتم
دوباره به همان وادی کشاند
این آقا نسخه‌‌‌‌ای از اندیشه آسیدمنیر را بر من عرضه کرد
که بیشتر با روحیه عرفا سازگاری داشت
و مرا که برای عقلانیت دینی به فرهنگستان آمده بودم
دوباره به گذشته خویش بازگرداند
و به جهت سنخیت تامّی که با آن مقوله داشت
با مقوله سیر و سلوک
با مقوله رفع تکلیف تفکر از خویشتن
با مقوله چشم بستن و تنها به هادی نگریستن
با مقوله فرشته شدن و عقل و اختیار انسانی را از خویش سلب کردن
با مقوله مسخ شدن و مست شدن و به دور یک موجود فرااندیشه چرخ‌‌‌‌زدن و طواف کردن
با مقوله فکر از او و عمل از من
با مقوله تو نیاندیش، زیرا من می‌‌‌‌اندیشم
با مقوله اراده خود را تسلیم اراده فاعل برتر کردن
این تشابه در مقوله انگار مرا به عقب سوق داد
به تجربه گذشته خود
از لذت
و رفاه
و آسایشی که در این تلقّی هست
آسودگی روانی و روحی
این‌‌‌‌که «به من چه؟!»، همه به او مربوط است!
نوعی رخوت در قلمرو اندیشه
نوعی سکون و سکوت ذهنی
مغز از کار تعقّل استعفا می‌‌‌‌دهد و به اداره جسم اکتفا می‌‌‌‌کند!

هفت سال پذیرفته بودم که «من نیستم» و «همه اوست»!
و او این «نیستی عرفانی» را با «نظام فاعلیت» توجیه کرده بود
این‌‌‌‌که فاعل تصرفی باید تابع فاعل محوری باشد
با این‌‌‌‌که یک روز به من گفت
وقتی به شدت انتقاد کرده بود
از این‌‌‌‌که چرا کم تسلیم هستم:
«شما شمّ سیاسی نداری، من که نباید بانگ بزنم تا شما بیای، من که نباید رفتار خودم را برای شما توضیح بدم. شما خودت باید دور ولی فرهنگی بچرخی و در رفتارهای او گمانه‌‌‌‌زنی کنی.»
گمانه‌‌‌‌زنی؟!
بله، گمانه‌‌‌‌زنی!
همان فعلی که آسیدمنیر مدعی‌‌‌‌ست باید در حدیث صورت گیرد
در فعل و قول و تقریر معصوم (ع)
این آقا همان توقع را در رفتار خود داشتند
از ما

بله برادرم
من با آن تجربه عرفان‌‌‌‌زدگی
که بیشتر تصور می‌‌‌‌کنم ناشی از زندگی در تهران باشد
زندگی در محیط‌‌‌‌های «دنیازده»
معمولاً ما را به «دین‌‌‌‌زدگی» می‌‌‌‌کشاند
این‌‌‌‌که دین را گریزگاهی می‌‌‌‌خواهیم
از تمام تجربیات ناموفقی که در ارتباط با جامعه داشتیم
گویی می‌‌‌‌خواهیم انتقام تمام تحقیرهایی که کشیده‌‌‌‌ایم را
با دین بگیریم
از انگشت‌‌‌‌نما شدن در محیطی که بیشتر بد هستند
و به خاطر اعمال دینی‌‌‌‌مان تحقیرمان می‌‌‌‌کنند
این وازدگی معمولاً ما را به نوعی افراط می‌‌‌‌کشد
ما را تندرو و افراطی می‌‌‌‌کند
آن‌‌‌‌قدر می‌‌‌‌رویم که از آن طرف پشت‌‌‌‌بام بیافتیم
به نظرم این تجربه بود
که قرائت او از سیدمنیر را برایم زیبا جلوه داد
و مرا در خود فرو برد

یک قصه دیگر از عمق این مطالبات عرفانی بگویم و ختم کلام
منبر را به شما واگذارم
پنجشنبه شبی در حجره
مدرسه امام باقر (ع)‌‌‌‌ نشسته بودیم با رفقا
کسی آمد و کتابی در دست داشت
دو سه خطی که خواندم مست شدم
گرفتم و گفتم یک روز امانت بده
تازه چاپ شده بود و تازه هم فوت شده
شیخی که کتاب درباره او بود
خواندم و تا جمعه عصر تمام شد
دیدم طاقت ندارم
همین شاعر معروف نوشته بود
رفتم تهران و ایستگاه راه‌‌‌‌آهن
به قصد مشهد
که قبر شیخ را زیارت کنم
پول زیادی نداشتم
بلیط ارزان نداشتند
بیشتر همان‌چه که داشتم را دادم و بلیط گران خریدم
قصه مفصلی‌‌‌‌ست
دو سه روز ماندم مشهد و تعدادی از شاگردان وی را ملاقات کردم
و داستان‌‌‌‌هایی...
امروز که تصوّر می‌‌‌‌کنم...

آقا اگر این صفحه کلید را از بنده نگیرند
دستم به قصه و خاطره که برود
پایان ندارد انگار
هوای نفس من هم همین دست به کیبورد شدن است

پایدار باشید در مسیر حق
یاعلی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 23 + شنبه 95 شهریور 20 - 10:0 عصر

شاید برای شما خوش آیند نباشد،
‌‌‌‌ولی برای من خواندن خاطرات شما جالب است، گاهی اوقات احساس میکنم:
‌‌‌‌دارم بخش هایی از زندگی خودم رو از بیرون نگاه میکنم.
‌‌‌‌‌‌‌‌امروز یکی از دوستانم
‌‌‌‌وقتی وسط بحث از بخشی از روایات بودیم
‌‌‌‌به من گفت:
‌‌‌‌واقعا ما چه بلایی سر مردم می آوریم؟!
‌‌‌‌با این فهم، برداشت و تحلیل هایی که از اسلام، قرآن و روایات ارائه میکنیم.
‌‌‌‌‌‌‌‌کمی فکر کردم
‌‌‌‌با خودم گفتم:
‌‌‌‌ما با این فهم و... از دین چه بلایی سر خودمان آورده ایم؟!
‌‌‌‌‌‌‌‌الان
‌‌‌‌بعد از دیدن این خوبان یا بزرگان یا...
‌‌‌‌به چه نتیجه ای رسیده اید؟
‌‌‌‌‌‌‌‌درست چیست؟ چه باید کرد؟
‌‌‌‌احتیاط؟ سکوت؟
‌‌‌‌بهتر بگویم:
‌‌‌‌اگر برگردید به همان دوران
‌‌‌‌چه میکردید؟
‌‌‌‌

ابتدا عرض پوزش
از دیرکرد در پاسخ
زندگی هم انقباض و انبساط دارد
مانند سیاست‌‌‌‌های مالی دولت در مهار تورّم!
گاهی روزها آن‌‌‌‌قدر منقبض می‌‌‌‌شوند
که گویا زمان فشرده شده
کارها به اتمام نمی‌‌‌‌رسند
و گاهی آن‌‌‌‌چنان کش می‌‌‌‌آیند
که هر چه به آفتاب می‌‌‌‌نگری
گویا قصد غروب ندارد!

ما چه بلایی سر مردم می‌‌‌‌آوریم؟!
استاد حسینی (ره) معتقد به نوعی فاصله و شکاف زمانی
بین پیشرفت فاعلیت منفی
و فاعلیت مثبت
در نظام خلقت است
ایشان در بحث‌‌‌‌های اصول خود
به این نکته اشاره دارند
که معمولاً تاریخ نشان داده
ابتدا «کفار» در جهت رسیدن به امیال دنیاپرستانه خود
به انواع جدیدی از خودپرستی می‌‌‌‌رسند
و روش‌‌‌‌های نو و بدیع در انکار پروردگار می‌‌‌‌یابند
در تخلف از قوانین الهی
در تولی حیوانی و نزول و سقوط در حضیض انسانیت
و سپس
بعد از آن
تأخری زمانی یعنی
مردم دین‌‌‌‌دار به تکاپو می‌‌‌‌افتند
تا برای مقاومت با این نوع جدید از کفر
ایمان خود را ارتقاء بخشند
از خداوند طلب می‌‌‌‌کنند
و زمانی طول می‌‌‌‌کشد تا به آن درجه از ایمان دست یابند
تا از کفر جدید مصون شوند

ایشان معتقد به چنین تقدّم و تأخّری‌‌‌‌ست
از لحاظ زمانی
و در جایی،‌‌‌‌ این را به نوعی «تنبلی» اهل ایمان تعبیر می‌‌‌‌کند
این‌‌‌‌که وابستگی و توکل به خدا
اگر از معنای خود تجاوز نماید
و به اصل ایمان رسوخ کند
به این‌‌‌‌که فرد دیگر تلاشی برای ارتقاء وضعیت ایمانی
و تنوع پرستش خدای متعال نداشته باشد
به نوعی رخوت در خداپرستی منتهی خواهد شد
که تنها با فشاری که از سوی کفار در عالم به وی می‌‌‌‌آید
از خواب بیدار می‌‌‌‌شود

از این منظر اگر بنگریم
در طول تاریخ همیشه این‌‌‌‌طور نبوده که حوزه و روحانیت
این‌‌‌‌طور ناقص و ناکارآمد باشند
بلکه بالعکس
در دهه‌‌‌‌های گذشته
در سده‌‌‌‌هایش که قطعاً
روحانیت نقش پیشتازی در زندگی روزمره حتی برای جامعه داشته است

امروز است که در شکاف تاریخی واقع شده‌‌‌‌ایم
غرب کافر پیش‌‌‌‌تاخته
و ما حدود دویست سال است
درست از روزی که شاه عباس برای جنگ با عثمانی
فریب انگلیسی‌‌‌‌ها را خورد و از آن‌‌‌‌ها توپ خرید
از همان زمان استعمار ما را قبضه کرد
و ما را از خود بیگانه نمود
و در این شکاف تاریخی
مردم به دلیل آگاهی‌‌‌‌بخشی‌‌‌‌های امام (ره)
خیلی سریع‌‌‌‌تر آگاه شدند و پیش رفتند
و حوزه‌‌‌‌ها همچنان در اندیشه‌‌‌‌های گذشته خویش باقی مانده
امروز با تأخیر حرکت را آغاز کرده‌‌‌‌اند

این بلایی که امروز دارد سر ما می‌‌‌‌آید
ناشی از پیش افتادن مردم از روحانیت است
یک‌‌‌‌جور جلو افتادن عوام از خواص
که خب البته عوارضی هم دارد
جامعه به هرج و مرج فرهنگی و اعتقادی هم کشیده می‌‌‌‌شود
چه بسا خرافاتی هم زاییده شود
وقتی که مردم می‌‌‌‌فهمند خودشان باید نوآوری کنند
و به نوآوری اهل علم در مبارزه با کفار امیدی نیست!

چه باید کرد؟
احتیاط؟
سکوت؟
قطعاً خیر
الآن درست وقتی‌‌‌‌ست که باید سخن گفت
اما نه در افزودن بر هرج و مرج‌‌‌‌ها
امروز عصر شلوغی تفکر در کشور ما آغاز شده است
در علوم اسلامی دقیقاً
هر که از راه می‌‌‌‌رسد نظریه می‌‌‌‌دهد
هر که دو کلاس سواد دارد یا ندارد حتی
وقتی زمین بکر پیدا شود
هر که دانه‌‌‌‌ای داشته باشد می‌‌‌‌کارد
جامعه تشنه شده
نیازمند مباحث اعتقادی جدید است
وقتی بزرگان از علما همچنان بر همان اعتقادات سابق
و همان تقریر و بیانی که مثلاً از معاد داشته‌‌‌‌اند
یا از مذهب
یا تولّی و تبرّی و شیعه و سنی
یا از ولایت و عصمت
تا وقتی بر همان پای می‌‌‌‌فشرند
جامعه که لایه‌‌‌‌های تازه‌‌‌‌ای از فهم دینی را تجربه کرده است
با ظهور انقلاب
با ورود شیعه به عرصه حاکمیت
جامعه نمی‌‌‌‌پذیرد
به سمت حرف‌‌‌‌های جدید می‌‌‌‌رود

ولی مردم هر چقدر که علاقه‌‌‌‌مند باشند
خواص که نیستند
قدرت تشخیص حق و باطل را که به سرعت ندارند
طبیعی‌‌‌‌ست که عده‌‌‌‌ای دنبال علی یعقوبی بروند
دنبال طیف فکری مشائی
دنبال رمالی و طلسم و جن‌‌‌‌بازی
بعضی هم دنبال درگیری با اهل سنت
به نام وهابیت و تکفیری
و اختلاف مذهبی را بیافزایند
و حاکمیت نظام اسلامی را به مخاطره افکنند
چه بسا خیلی‌‌‌‌ها هم خالصانه
در جهت توسعه کفر
به صورت ناآگاهانه عمل می‌‌‌‌کنند
و بازی می‌‌‌‌خورند

درست مثل بازی خوردن ملامحمدکاظم
نسبت به سیدمحمدکاظم
اولی همان آخوند خراسانی
صاحب کفایه
و دومی هم سید یزدی
طباطبایی
صاحب عروه
چطور این‌‌‌‌دو با فتاوای خلاف هم دادن
یکی به نفع مشروطیت
و دیگری علیه آن
جامعه ایران را دوپاره کردند
و تکه‌‌‌‌تکه به حلقوم انگلیس افکندند
و انگلیس هم جامعه دوپاره را راحت‌‌‌‌تر می‌‌‌‌بلعد!
شیخ فضل‌‌‌‌الله را هم اعدام کردند
و شگفت این‌‌‌‌که هر سه؛ آخوند و سیدیزدی و شیخ فضل‌‌‌‌الله
شاگرد میرزای شیرازی بودند!

نتیجه دیدن رفتار این‌‌‌‌ آدم‌‌‌‌ها چیست؟
این‌‌‌‌که خوب‌‌‌‌ها هم اگر بی‌‌‌‌بصیرت باشند
اگر زمان‌‌‌‌آگاه نباشند
آب به آسیاب دشمن می‌‌‌‌ریزند
آسیدمنیر تعبیر قشنگی دارد
در توضیح مشکلاتی که پدید آمده
این‌‌‌‌که «قدرت موضوع‌‌‌‌سازی» باید دید دست کیست؟
آن‌‌‌‌که «موضوع» می‌‌‌‌سازد
اوست که پیش‌‌‌‌روست
و باقی را به دنبال خود می‌‌‌‌کشد

امروز کفار موضوعات جدید حادث می‌‌‌‌کنند
و ما در پاسخگویی به این مسائل مستحدثه
اسیر جبر زمانیم
اما اگر گردونه را بگردانیم
و این دور باطل را بشکنیم
و به جای پاسخگویی به چالش‌‌‌‌های ناشی از حدوث موضوعات جدیده
خودمان موضوع بسازیم
کفار در مضیقه قرار می‌‌‌‌گیرند
ولی خب...
موضوع‌‌‌‌سازی نیازمند منطق دیگری‌‌‌‌ست
غیر آن‌‌‌‌چه که ما داریم!

امروز فضا برای طرح مباحث استاد حسینی (ره) تا حدی باز شده است
فلان منبری را دیدم چند وقت پیش
درباره «سیستم‌‌‌‌ها» صحبت می‌‌‌‌کرد
باورتان می‌‌‌‌شود؟!
امروز باور به نظام‌‌‌‌مند بودن جامعه
و رفتارهای اجتماعی و حتی فردی
از بستر جامعه بالا آمده
به طلبه‌‌‌‌ها هم کشیده
کم‌‌‌‌کم دارد به سطوح اساتید عالی حوزه هم می‌‌‌‌رسد
ما قدرت داریم این سرعت را افزایش دهیم

اما در ابتدا...
ما باید «درست» بفهمیم
اگر در این هرج و مرج اندیشه‌‌‌‌ها
نظریه‌‌‌‌ها و اقوال
ما هم یک نظریه باشیم
به هماهنگی جامعه که نیافزوده‌‌‌‌ایم
بر ناهماهنگی و هرج و مرج اضافه کرده‌‌‌‌ایم
یادتان هست که استاد چه فرمود؟
در همان جلسه مشهد
که اگر نمی‌‌‌‌توانیم هماهنگ‌‌‌‌کننده باشیم، نباید بر ناهماهنگی بیافزاییم.

ازین روست که گمان بنده بر این است
که بیشتر باید بر طبل راستگویی همه نظریه‌‌‌‌پردازان بکوبیم
و صداقت ایشان
و ایمان‌‌‌‌شان
و این‌‌‌‌که اگر ناهماهنگی در نظریه‌‌‌‌ها و رفتارهای اجتماعی هست
ناشی از «منطق» است
نه از «آدم‌‌‌‌ها»
همه آن‌‌‌‌هایی را که در جبهه خودی هستند
تطهیر کنیم
و گناهشان را به گردن منطق صوری
و فلسفه ارسطویی بیاندازیم
و بگوییم: این‌‌‌‌ها خودشان خوبند!
اگر این حرف ترویج شود
هرج و مرج‌‌‌‌های اجتماعی
به سطوح علمی کشیده می‌‌‌‌شود
و مردم از دعوا
به حمایت از نظریه‌‌‌‌پردازان خود دست برخواهند داشت
فضای جامعه باید تلطیف شود
و از هوچی‌‌‌‌گری‌‌‌‌های سیاسی
به سمت مباحث فرهنگی سوق داده شود
تا بتوان آراء را روبه‌‌‌‌روی هم قرار داد
و به تضارب رسید
و به تعالی ناشی از آن
و به نظر می‌‌‌‌رسد اندیشه آسیدمنیرالدین
در این تضارب است که برتری خود را بر سایرین نشان خواهد داد!

یک‌‌‌‌جایی که یادم نیست کی و کجا
شنیدم که فردی می‌‌‌‌گفت
که استاد حسینی (ره) گفته بود
که اگر به گذشته برگردم
دوباره همین مسیری را خواهم آمد که آمده‌‌‌‌ام
زیرا قطعاً این بهترین مسیر
و متناسب‌‌‌‌ترین راهی بوده که خداوند
متناسب با شرایط روحی، ذهنی و عینی من
برایم تدارک کرده!

من اما به جرأت ایشان نیستم
و چنین اعتماد به نفسی ندارم
و از گذشته خود
از زمان طفولیت
تا یومنا هذا
آن‌‌‌‌قدر در أسف و شرمندگی هستم
که هر لحظه که بتوانم به گذشته بازگردم
قطعاً
قطعاً و قطعاً
بدون تردید
مایلم که تغییراتی
بسیار عمده و کلان
و گاهی بسیار جزئی حتی
در رفتارم بدهم

من اگر به روزی که فرهنگستان را یافتم باز می‌‌‌‌گشتم
حتی در مسیر آموختن اندیشه استاد نیز
راهم را تغییر می‌‌‌‌دادم
یا شاید بگویم که تغییر نمی‌‌‌‌دادم
و به همان راهی که در آن بودم ادامه می‌‌‌‌دادم
راهی که با حوادثی تغییر کرد
و مرا به ناکجاآبادی که در آن هستم کشاند!

راستی خاطره اولین ملاقات با آسیدمنیرالدین را برای شما گفتم؟
گفتید خواندن خاطرات جالب است
این را هم عرض می‌‌‌‌کنم
من و برادری قرار شد با خود استاد حسینی(ره) ملاقات کنیم
نظر آن برادر این بود
او طلبه پایه 9 بود به نظرم
و من پایه 4
در مدرسه حقانی درس می‌‌‌‌خواندیم
سال 79 بود
ایشان جلوی راه‌‌‌‌پله‌‌‌‌های فرهنگستان جلوی آسیدمنیر را گرفت
من که ایشان را تا به حال ندیده بودم
آن برادر بود که گفت: این خودش است!
رفت و گفت: ما چند سؤال داریم که می‌‌‌‌خواستیم از شما بپرسیم.
آسیدمنیر هم حواله داد به دوستان دفتر
اما آن برادر پرروتر از این‌‌‌‌ها بود
گفت: ما به هر کدام از این افراد التماس می‌‌‌‌کنیم برای ما وقت نمی‌‌‌‌گذارند
آسیدمنیر یکهو تغییر حالت دارد
خیلی متواضعانه: من خودم در خدمت شما هستم
و قرار شد فردا ساعت 10 خدمت ایشان بیاییم
فردا جمعه بود
وقتی آمدیم چهارراه‌‌‌‌شهدا
بعد از کله‌‌‌‌پزی
کنار کتاب‌‌‌‌فروشی‌‌‌‌ها
در فرهنگستان که بسته بود!
آن برادر جرأت کرد و زنگ زد
صدای خودش بود
آسیدمنیر از پشت آیفون صحبت کرد
در را گشود و بالا رفتیم
مستقیم به اتاق ایشان
میز بزرگی گذشته بودند
و ایشان در منتهی‌‌‌‌الیه میز نشسته بود
با یک دشداشه سفید
و بدون عمامه
بلند شد و با ما دست داد
و من در سمت چپ ایشان نشستم
و آن برادر کنار من
و در اولین صحبت‌‌‌‌ها
به جای این‌‌‌‌که پاسخ به سؤالات ما بدهد
یک کاغذ کوچک به دست من داد
و گفت: شما این را بلند بخوان!

همان جمله معروف امام (ره) بود
کاغذ کوچک سبز رنگی بود
که این جمله روی آن چاپ شده بود:
اگر انحرافی در فرهنگ یک رژیم پیدا شود و تمام ... به همان‌‌‌‌جا می‌‌‌‌انجامد که در
صدسال گذشته... (صحیفه نور، ج17، ص322)

خواندم
ایشان پرسید منظور امام (ره) چیست؟
من هم عرض کردم معنایی که می‌‌‌‌فهمیدم
ایشان از همین‌‌‌‌جا وارد عدل و ظلم اجتماعی شد
و این‌‌‌‌که چگونه می‌‌‌‌شود دین نسبت به عدل و ظلم اجتماعی
که اتفاقا بسیار شدیدتر از عدل و ظلم فردی‌‌‌‌ست
ساکت باشد
و حکم نداشته باشد!
تمّت خاطره!

خلاصه این از مسلمات است
این‌‌‌‌که امروز ما به چیزی نیاز داریم
که نداریم
همین‌‌‌‌که خواص ما این را بفهمند
و ما اگر نقشی در این فهماندن داشته باشیم
فُزنا
به فوز اکبر رسیده‌‌‌‌ایم به گمانم
بعید است به این زودی‌‌‌‌ها
جامعه متخصصین وارد تفصیل ادعا شود
امروز نیازمند درک اصل این ضرورت است
ضرورت تحول در فقه
ضرورت تحول در اصول فقه
ضرورت تحول در روش‌‌‌‌های اداره نظام اجتماعی
فعلاً تا این درک برای خواص روی ندهد
و حاصل نگردد
گمان نمی‌‌‌‌کنم بشود وارد ریز بحث‌‌‌‌ها شد
ریز بحث‌‌‌‌هایی که آسیدمنیر برای ما میراث نهاده است

اگر به دوران گذشته باز می‌‌‌‌گشتم
روز آشنایی با استاد
همان تصمیمی را که داشتم، ادامه می‌‌‌‌دادم
می‌‌‌‌خواستم یک‌‌‌‌بار تمام هفت هزار ساعت بحث ایشان را مطالعه کنم
بحث‌‌‌‌هایی که حدود چهار هزار جزوه از آن درآمده است
و من به دلیل هفت سال درگیری در پیاده و ویراست و فهرست
نرسیدم به مطالعه آن‌‌‌‌ها
و اکنون که می‌‌‌‌خواهم
گرفتاری‌‌‌‌های زندگی و کمبود وقت‌‌‌‌ها مانع می‌‌‌‌شود
و با کندی مشغول این مطالعه هستم
با کندی زیاد
من اگر به گذشته باز می‌‌‌‌گشتم
ارتباط خود با آن آقا را به همان مقدار مباحثه که روزهای اول داشتیم تقلیل می‌‌‌‌دادم
هفته‌ای سه جلسه یک‌ساعته
در همان مقدار حفظ می‌‌‌‌کردم
و در کنار آن
به شدت به ادامه خواندن جزوات می‌‌‌‌پرداختم
و همان‌‌‌‌طور که پیش از آن قصد داشتم
و همیشه در تقویم برنامه‌‌‌‌ریزی آینده‌‌‌‌ام بود
سال 88 ازدواج می‌‌‌‌کردم
به جای سال 84
یعنی چهار سال فرصت بیشتر برای مطالعه
چه این‌‌‌‌که از 79 تا 80 مشغول مطالعه بحث‌‌‌‌های آسیدمنیر بودم
قصد داشتم تا 88 این مطالعات را به پایان برسانم
و بعد متأهل شوم
اما شد آن‌‌‌‌چه شاید نباید می‌‌‌‌شد
و چه و چه و چه...

دنیا جای افسوس خوردن نیست
و نه حسرت
هنوز زیرا فرصت هست
می‌‌‌‌توان جبران کرد
و می‌‌‌‌توان به آینده رسید
و خداوند وعده کرده که یاری می‌‌‌‌رساند
شاید بر طول عمر ما و سلامتی‌‌‌‌مان بیافزاید
تا بتوانیم گذشته را در آینده تحصیل کنیم
به شرط این‌‌‌‌که توبه کنیم
و بیش از این استغفار نماییم

جای حسرت، محشر است
آن‌‌‌‌جا که دیگر فرصت تمام شده
و به دنیا نمی‌‌‌‌توانیم بازگردیم
و کار از کار گذشته
وقت حساب و کتاب رسیده

ضمناً من عادت ندارم ایمیلی را که می‌‌‌‌نویسم بازخوانی کنم
معمولاً سریع می‌‌‌‌نویسم و با هر اینتر
به پایین می‌‌‌‌روم
و دیگر سختم است اسکرول کنم و به بالا برگشته
غلط‌‌‌‌ها را ویرایش نمایم
گاهی بعدها که ایمیل را می‌‌‌‌بینم
غلط‌‌‌‌ها آشکار می‌‌‌‌گردند
اگر از این دست غلط‌‌‌‌های املایی و نگارشی یافتید
بگذارید به حساب سرعت زیادی که در تایپ دارم
و عدم عادت به مرور نوشته‌‌‌‌شده‌‌‌‌ها

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 22 + جمعه 95 شهریور 19 - 7:0 عصر

آخرین نوشته بنده رو جواب ندادید.
‌‌‌‌عرض کردم صحبت های شما جهل مرکب بنده رو از بین برد.
‌‌‌‌‌‌‌‌راستش بنده به شدت احساس خطر میکنم
‌‌‌‌نسبت به آنچه که میدانم و تصور میکردم که اینها درست است ‌‌‌‌و حتی مو لای درز آنها نمیرود.
‌‌‌‌نوشته های شما در زمینه اجتماع نقیضین و... را خواندم.
‌‌‌‌نمیگویم فهمیدم و یا قبول نکردم
‌‌‌‌به فکر فرو رفتم که:
‌‌‌‌1. چقدر مباحث است که نمیدانم
‌‌‌‌2. چقدر مباحث است که در موردشان فکر و مطالعه نکرده ام
‌‌‌‌3. چقدر بحث است که از کنارشان راحت و بی توجه گذشته ام
‌‌‌‌4.و...
‌‌‌‌به نظر شما چه کنم؟
‌‌‌‌از کدام باید شروع کرد؟
‌‌‌‌غالبا یکدیگر را نقد میکنند
‌‌‌‌و من هم تشخیص نمیدهم.
‌‌‌‌حال چگونه نسبت به مطالعه و تمحض در یکی از آنها تصمیم بگیرم؟
‌‌‌‌بالاخره نمیشود که همه را باهم بیاموزم
‌‌‌‌اصلا فکر کنم
‌‌‌‌عمر کفاف ندهد.
‌‌‌‌اگر هم قرار باشد من هم شروع کنم از خودم حرف زدن
‌‌‌‌خوب میشوم یکی مثال این همه آدم.
‌‌‌‌نظر شما چیست؟
‌‌‌‌

تازه رسیدید به نقطه آغاز
نقطه آغاز هر آدمی همین است
همین تحیّر
همین احساس عجز
آسیدمنیر حرکت تکاملی را از «عجز» می‌‌‌‌آغازد
زیرا حرکت را متکی به «بیرون» می‌‌‌‌داند
حرکت از درون ممکن نیست
برخلاف حرکت جوهری ملاصدرا
که اساساً درونی‌‌‌‌ست، نه بیرونی!
یعنی چه که حرکت از بیرون آغاز می‌‌‌‌شود؟
یعنی انسان به ضعف خود پی می‌‌‌‌برد
و دلیل پی بردن به عجز هم
اراده‌‌‌‌هایی‌‌‌‌ست که در بیرون وی عمل می‌‌‌‌کنند
همان ولایت
ولایت می‌‌‌‌شود انسان
در این‌‌‌‌که به نقطه آغاز برسد
نقطه‌‌‌‌ای که بداند هیچ نیست
هیچ نمی‌‌‌‌فهمد
و هیچ راهی ندارد
جز یک راه...
تولّی
تولی یعنی اتکا به فاعل محوری
اتکا به قدرت برتر
پذیرفتن این‌‌‌‌که بدون هدایت نمی‌‌‌‌تواند بفهمد
و بدون راهنمایی نمی‌‌‌‌تواند حرکت کند

دو بحث از آسیدمنیر دقیقاً به این مطلب مرتبط است
یکی «تبدّل، تکیّف، تمثّل»
و دیگری درک کلّی از «ولایت، تولّی، تصرّف»
با توجه به سه‌‌‌‌گانه «بیرون، درون، ربط»

به آن آقای مکلّا بنگرید
به این بزرگ‌‌‌‌فیلسوفی که دگرگون شد یک روز
یک مصاحبه‌‌‌‌ای چند سال پیش داشت
نشان از سرگشتگی
آخر و پایان
آن‌‌‌‌جا می‌‌‌‌گوید پس از عمری تفلسف تازه فهمیده است که: جهان رازآلود است
و این راز قابل فهم نیست
و در نهایت می‌‌‌‌گوید:
فرقی نمی‌‌‌‌کند به عرفان بروی یا فلسفه
این به روحیه و شخصیت آدم‌‌‌‌ها ربط دارد
بعضی روحیه عرفانی می‌‌‌‌پسندند
و بعضی فلسفی
اما چیزی که در نهایت همه گروه‌‌‌‌ها به آن می‌‌‌‌رسند یک چیز است: راز!
این‌‌‌‌که به هیچ چیز نمی‌‌‌‌توانند برسند!

این‌‌‌‌ها را با حرف‌‌‌‌هایی که به نیچه منسوب می‌‌‌‌کنند مقایسه فرمایید
نیچه می‌‌‌‌گویند خودکشی کرد
مثل فوکو
مثل صادق هدایت
چرا؟!
این‌‌‌‌ها دقیقاً وقتی که به نقطه آغاز می‌‌‌‌رسند
تسلیم نمی‌‌‌‌شوند
نمی‌‌‌‌خواهند که بشوند
وقتی تسلیم نشوند
رشد نمی‌‌‌‌کنند
وقتی رشد نکنند
روزی که رشدها ملاک برتری می‌‌‌‌شود
وقتی که «تعبد» وصف نظام شد
نظام خلقت
آن روز آن‌‌‌‌ها دچار گرفتاری می‌‌‌‌گردند
خاطرتان هست عرض کردم که از جلسات بحث مبادی اصول
جلسه 34 تا 40 بحث اعتقادات است
بحث قیامت
تعریف جدیدی از عقاب
بحث جدیدی درباره معاد
آن‌‌‌‌جا استاد حسینی(ره) توضیح می‌‌‌‌دهد که «تسلیم» وصف نظام شود چه رخ می‌‌‌‌دهد
و آن‌‌‌‌ها که رشد نکرده باشند
در آن روز چه گرفتاری خواهند داشت

شما باید خوشحال باشید
چون طبق مبنای تکاملی استاذنا
به نقطه «عجز» رسیده‌‌‌‌اید
طبق نظر ایشان
شما در مرحله‌‌‌‌ای هستید که ولایت عمل کرده
انتظار «تولی» می‌‌‌‌کشد
تولّی چگونه رخ می‌‌‌‌دهد؟!
با «پذیرش» عدم امکان حرکت اشتدادی بدون تسلیم
اما بعد چه رخ می‌‌‌‌دهد
«وجه الطلب» عوض می‌‌‌‌شود
آن‌‌‌‌چه مورد مطالبه شماست تغییر می‌‌‌‌کند
جهت که عوض شد
تسلیم که واقع شد
اگر چه این تسلیم شعاری‌‌‌‌ست
فقط یک ادعاست
ولی با اعطای قدرت «تصرّف» به آزمون می‌‌‌‌رسد
بیرون در درون اثر می‌‌‌‌کند
و قدرت متولّی تغییر می‌‌‌‌کند
رشد می‌‌‌‌یابد
قدرت که بیشتر شد عرصه‌‌‌‌های جدیدی در فهم و معرفت حاصل می‌‌‌‌گردد
و تصرّف افزون می‌‌‌‌گردد
آن‌‌‌‌وقت است که مرحله عمل است
با این تصرّف بیشتر
باید در همان مسیر «وجه‌‌‌‌الطلب» حرکت کند
تا در همان مسیر استقرار یابد

این‌‌‌‌ها مطالبی‌‌‌‌ست که در جزوات استاد حسینی(ره) دیده‌‌‌‌ام
از خودم نگفتم
جزوات ایشان را بخوانید
این فضاها گشوده می‌‌‌‌شود

امیدوارم موفق باشید
اما هنوز نفهمیدم که چطور آن‌‌‌‌ مطالبی که عرض کردم
رافع جهل مرکب بود
مگر عرض بنده چه بود که چنین کند!
یاعلی
خدایارتان


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 20 + چهارشنبه 95 شهریور 17 - 9:0 عصر

بیشتر فرمایشات شما را قبول دارم.
‌‌‌‌یک: به نظرم همه ی مولفه های مدیریت علم آن نیست. ‌‌‌‌که با ارائه پیشنهادی بهتر مشغول شود.
‌‌‌‌دو: همان مسئولین که شما فرمودید، از خیلی ها حرف شنوی ندارند.
‌‌‌‌بلکه غالبا از افرادی که خودشان میخواهند
‌‌‌‌یا بر اساس رابطه یا....
‌‌‌‌تاثیر پذیرند.
‌‌‌‌نمیخواهم گلایه ویا... کنم.
‌‌‌‌ولی به این نهاد ها نگاه کنید:
‌‌‌‌اوقاف-بسیج-سپاه-بنیاد مستضعفان-کمیته امداد- بنیاد برکت-ائمه جمعه و...
‌‌‌‌واقعا این نهادها نمیتوانند درست تر کار کنند.
‌‌‌‌فقط حرف این است که بهتر کار کنند و نه ایده ال!
‌‌‌‌رفتم پیش امام جمعه
‌‌‌‌چند بار
‌‌‌‌بهشون گفتم:آقا بنده آماده ام برای شما کار کنم.
‌‌‌‌تا بر شما این فشار که نفر ندارم نباشد.
‌‌‌‌اسم نوشتم، با ادرس و تلفن
‌‌‌‌خبری نشد.
‌‌‌‌بار دیگر رفتم و این بار پیشنهادهای متعدد برای حل مشکلات ایشان دادم.
‌‌‌‌و حتی ادعا کردم حاضرم خودم بدون هزینه اجرا کنم.
‌‌‌‌همین اتفاق در معاونت تبلیغ حوزه هم افتاد.
‌‌‌‌در ستاد راهیان نور هم
‌‌‌‌و....
‌‌‌‌طرح مکتوب با ادله مختلف و سکوت مسئولین.
‌‌‌‌‌‌‌‌بنده یقین داشتم که بهتر میدانم باید چه کرد.
‌‌‌‌شاید جهل مرکب باشد.
‌‌‌‌اما خبری نبود و نیست.
‌‌‌‌راستش بعضی اوقات احساس میکنم
‌‌‌‌عمده مشکل بی عدالتی است.(سرجای خودمان نیستیم)
‌‌‌‌نکته عجیب تر آنکه
‌‌‌‌بنده خودم میدانم حتی از بنده بهتر هم هستند و کاری در دستشان نیست.
‌‌‌‌حتی مسئولی که با تقواست، عادل است
‌‌‌‌هیچ جست و جویی نمیکند که آیا فردی هست؟
‌‌‌‌حداقل برای مشاوره، برای اتاق فکر و....
‌‌‌‌‌‌‌‌اما راه حل؟؟؟
‌‌‌‌امور اجتماعی را چگونه اداره میشود؟
‌‌‌‌آن برادر به ظاهر به تبع سخن آقا میگوید:
‌‌‌‌گفتمان سازی- یا به بیان شما تصمیم سازی و...
‌‌‌‌آیا این بهترین راهه؟
‌‌‌‌اگر آری
‌‌‌‌چگونه باید گفتمان سازی کرد؟
‌‌‌‌البته نکته شما مسلم است که باید حرفمان مشخص، مستدل، مبین و... باشد.
‌‌‌‌سلامت باشید.
‌‌‌‌

در رابطه با «رابطه» صحیح می‌‌‌‌فرمایید
فرمایش درستی‌‌‌‌ست
حتی در نهادهای حوزوی بسیار بیشتر و فراگیرتر
فلان مدرسه که گفته بودند جا نداریم
با یک تلفن از فلان آقا
پذیرش کردند
فلان فردی را که سفارش شده بود

بارها و بارها
سال‌‌‌‌های گذشته
شخصاً خودم درگیر این مسأله شدم
ولی وقتی فکر کردم
به همان نتیجه‌‌‌‌ای رسید که استاد حسینی(ره) می‌‌‌‌فرمایند
«حکومت منطق صوری بر روش تفکر»

این یک زمانی تنها در حوزه‌‌‌‌ها بود
اما امروز روش تفکر مردم ما شده است
و مدیران البته
هر فرد انسانی از این منظر
یا «ثقه» است و یا نیست
اگر ثقه باشد، هر چه گفت حجیت دارد
و مقبول
و اگر ثقه نیست
هر چه بگوید مورد پذیرش قرار نمی‌‌‌‌گیرد
انگار در مقام کشف حکم شرعی موضوعات هستند
و دارند به راویان نظر می‌‌‌‌افکنند

این تفکر صفر و یکی را در همه جا می‌‌‌‌شود دید
حتی در فیلم‌‌‌‌ها و سریال‌‌‌‌های ما
یک آدمی از ابتدا تا انتها خوب است
یکی هم بد
خیلی هنر نمایند «تطهیر» می‌‌‌‌کنند
مثلاً آدم بد قصه در نهایت توبه می‌‌‌‌کند و اصلاح می‌‌‌‌شود

اما به فیلم‌‌‌‌های خارجی که نگاه می‌‌‌‌کنم
می‌‌‌‌بینم آدم‌‌‌‌ها خاکستری‌‌‌‌اند
بعضی رفتارهای خوب
و بعضی رفتارهای بد دارند
آن‌‌‌‌ها هم گویا کاملاً‌‌‌‌ متعمّدانه سعی دارند این نگاه خود را نشان دهند
که خوب مطلق و بد مطلق وجود ندارد

برای یافتن راه حل گفتمان‌‌‌‌سازی باید به چند اصل توجه کنیم:

1. گفتمان یعنی یک جریان اندیشه در یک عصر
2. جریان یعنی موج، یعنی همگرایی، یعنی در یک جهت قرار گرفتن اندیشه‌‌‌‌ها
3. موج‌‌‌‌سازی،‌‌‌‌ جریان‌‌‌‌سازی و ایجاد گفتمان نیاز به هماهنگی و همگرایی مردم دارد
4. همگرایی از «پیروی» حاصل می‌‌‌‌شود، پذیرش مردم از یک قشر خاص
5. گفتمان‌‌‌‌سازی تابع نظریه خواص و عوام است
6. فقط خواص می‌‌‌‌توانند گفتمان‌‌‌‌سازی کنند، زیرا «پیروی» از آنان واقع می‌‌‌‌شود
7. خواص معمولاً محتاط هستند، زیرا خواص شدن بدون احتیاط میسّر نیست
8. «پیروی» نیازمند «اعتماد» است، پس «اعتمادسازی» مقدمه «گفتمان‌‌‌‌سازی»
9. خواص اگر «محتاط» نمی‌‌‌‌بودند نمی‌‌‌‌توانستند «اعتماد» بسازند
10. جریان‌‌‌‌سازی یعنی حرکت در خلاف جریان موجود
11. حرکت در خلاف جریان، بی‌‌‌‌احتیاطی‌‌‌‌ست و خطر دارد
12. آنان‌‌‌‌که محتاطند چگونه می‌‌‌‌توانند «نوآوری» کنند؟
13. مسأله برای خواص باید خیلی حیاتی و مهم شود که آنان را به حرکت وا دارد
14. هزینه «گفتمان‌‌‌‌سازی»‌‌‌‌ بالاست و کمتر کسی حاضر به پرداخت آن می‌‌‌‌شود

نظر شما چیست؟


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 19 + سه شنبه 95 شهریور 16 - 9:0 عصر

با فرمایش شما موافقم
‌‌‌‌منظور حقیر هم همین بود.
‌‌‌‌‌‌‌‌نکته ای که فرمودید، درمورد الگوگیری در مورد معصومین نیز همین گونه است.
‌‌‌‌به بیان شهید مطهری:منطق عملی ثابت داشتند.
‌‌‌‌نه این که در همه ی جا به یک نحو عمل میکردند.
‌‌‌‌همه ائمه از منطقی واحد پیروی میکردند
‌‌‌‌اما آن منطق در هر دوره متناسب با شرایط ظهوری وخروجی متفاوتی داشت.
‌‌‌‌‌‌‌‌حال سخن در مورد منطق عملی امام است.
‌‌‌‌بنده اول به حجیت آن فکر میکنم.یعنی اگر ما توانستیم آن منطق عملی یا آن ‌‌‌‌روح حاکم بر رفتار امام ویا مدل تصمیم گیری ایشان را استنباط کنیم، آیا ‌‌‌‌مجاز هستیم بر اساس آن عمل کنیم یا خیر؟
‌‌‌‌بر فرض آن حال سخن بر سر چگونگی آن است.
‌‌‌‌که باز اینجا ممکن است بگوییم
‌‌‌‌رهبری محترم نزدیک ترین هستند، اعلم هستند در فهم اصول حاکم بر رفتار امام.
‌‌‌‌ پس باید ایشان را فهم کنیم.
‌‌‌‌و داستان از اول

‌‌‌‌
بحث از حجیّت بحث درستی است
این‌که چه روشی در فهم اصول مورد نظر حجیّت دارد
اما اگر توانستیم با یک روش قابل اعتماد
که بتواند مؤمّن از عقاب باشد
اصول حاکم بر رفتار امام (ره) را دریابیم
دیگر استفاده از آن برای هدایت نظام به نظر نمی‌‌‌‌رسد جای تردید داشته باشد
روش بسیار مهم است
با چه روشی می‌‌‌‌توان اصول مذکور را یافت
یا همان منطق عملی معصومین (ع) را؟
سؤال دقیقاً همین‌‌‌‌جاست
استاد حسینی در جلسات 34 الی 42 تلاش می‌‌‌‌کند «روش رسیدن به حجیّت» را تغییر دهد
از طریق ارائه تفسیر جدیدی از قیامت
و «مؤمّن از عقاب»
بر مبنای فلسفی خویش
از این رو از جلسه 43 تا 50 به سراغ جامعه می‌‌‌‌رود
آن را توصیف کرده
و حجیّت را به مبنایی اجتماعی تعریف می‌‌‌‌نماید
همه و همه به یک دلیل
که بتوانند حجیّت را به نظام اجتماعی و احکام حکومتی برسانند

شاید یک راهی که به نظر می‌‌‌‌رسد همین باشد
این شیوه جدید در حجیّت را به اثبات برسانیم
اگر نیاز دارد تکمیل کنیم
تا بتوانیم ابزاری معتبر برای تشخیص منطق عملی معصومین (ع)
و ایضاً امام راحل (ره) در اختیار داشته باشیم


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 18 + دوشنبه 95 شهریور 15 - 10:0 عصر

ممنون
‌در مورد سئوال اول، چون شما فرمودید: مدلی برای تلاش جمعی در مسیر ‌اجتهاد. منظورم این بود که توانستید که با مدل پژوهشی استاد کاری را ‌انجام دهید؟
‌اگر پاسخ همان کلان بودن است، به نظرتان چگونه میتواند یک نظام به یک فکر ‌اعتماد کند؟
‌با توجه به همان نکته که فرمودید:
‌عمل کردن به نظریه همان ازمون است.
‌اما در مورد مباحثات خودتان:
‌سئوالم این است که متن محور است ویا ....؟
‌ممکن است کمی فضولی باشد اما:چه سرفصلی هایی را مورد بحث قرار میدهید؟
‌حال سئوال سوم:
‌بنده چگونه با اندیشه های استاد بیشتر و منظم تر آشنا شوم؟
‌مرسوم است،سیر مطالعه ارائه میشود.
‌البته نکته ای که فرموید یادم هست که:
‌در اثار استاد تفکیک موضوعات ممکن و صحیح نیست.

سؤال سوم را پیش از این اشاره‌ای کردم
به سرفصل‌های اصلی مباحث
و شاید هم یک سیر اجمالی در آن قابل مشاهده باشد

طبیعتاً وقتی همه مباحث
مبتنی بر فلسفه تحوّل یافته باشد
ابتدا نمی‌شود فلسفه را ندید
فلسفه اصالت فاعلیّت را به نظر می‌رسد باید مقدّم داشت
بر مباحث اصول و اقتصاد و سایر
اما اصالت فاعلیت نیز از نقد اصالت ذات، اصالت ربط
و البته اصلاحاتی در اصالت تعلّق
حاصل می‌شود
به نظر می‌رسد بدون دیدن آن بحث‌ها
دستیابی به حاقّ اصالت فاعلیّت ممکن نباشد

و بعد
از این فلسفه، روش زاییده می‌شود
روش تکثیر اصطلاحات، روش تعریف، روش تولید معادلات

و در انتها سه مدل اجرایی
برای مدیریت تحقیقات در حوزه
در دانشگاه
و برای پیاده‌سازی در محیط اجرا
یعنی نظام

اگر طراحی سیر مطالعاتی مباحث استاد حسینی(ره) را
به خود ایشان واگذاریم
ایشان چنین روندی را پیشنهاد کرده‌اند
در جدولی که دقیقاً به همین دلیل تولید نمودند:
جدول طبقه‌بندی آموزشی مهندسی نظام اجتماعی

[تصویر در اندازه بزرگ]
کل آموزش را به سه مقطع اصلی تقسیم می‌نمایند
آشنایی فرد با «روند دستیابی فرهنگستان به تئوری جدید در مهندسی نظام اجتماعی»
آشنایی با «ارکان مدل نظری» این تئوری
و آشنایی با «مدل تحقق آن»

در مقطع اول
فرد باید اصول انکارناپذیر را بفهمد
که زیربنای اندیشه فلسفی آسیدمنیر هستند
تغایر، تغییر، هماهنگی
سپس با مسائل اغماض‌ناپذیری آشنا شود
که مبنای نقد فلسفی و تولید فلسفی قرار خواهند گرفت
نسبت میان وحدت و کثرت
نسبت میان زمان و مکان
و نسبت میان اختیار و آگاهی
این‌ها چالش‌های هر فلسفه‌ای‌ست
فلاسفه به دنبال پاسخ به این پرسش‌های بنیادین بودند
که به ورطه‌های عمیق حق و باطل درغلطیدند
در مرحله بعد که از مراحل اجتناب‌ناپذیر
اصالت ربط، تعلّق و فاعلیت گذر می‌کند
هر بار باید همین مسائل غیرقابل اغماض را تحلیل نماید
هر بار با یک مبنای فلسفی جدید
هر مبنای فلسفی که بتواند تئوری واحدی ارائه نماید
که همه این نسبت‌ها را توصیف نماید
و تلائم نظری داشته باشد
تئوری مقبول خواهد بود
که اصالت فاعلیت ظاهراً می‌تواند
این‌جاست که روند پایان می‌یابد

جدول فوق از آخرین تولیدات استاد حسینی‌ (ره) است
ظاهراً پانزده جلسه هم آموزش دارد
که خود استاد آن را تشریح کرده‌اند
جزواتش موجود است
یک بروشور کوچک هم هست
به رنگ زرد
تمام این جدول را به صورت خلاصه توضیح می‌دهد
ایشان این جدول را شاید بتوان گفت به عنوان یک سیر مطالعاتی ترسیم نموده‌اند.

متن‌محور
در پاسخ به سؤال دوم عرض کردم
فلسفه را بحث کرده بودیم
روش را دو دوره بحث کردیم با دوستان
روش تعریف را منظورم است
اکنون درگیر اصول هستیم
دوره اول، مبادی اصول را
این‌بار البته تحلیلی بحث می‌کنیم
با دقت
با توجه
بر خلاف بار قبل که پنج سال پیش بحث کردیم
این یکسالی که درگیر این بحث هستیم
هدف‌مان با دوستان
فهم تمامی نقطه‌های خلأ بحث است
و یافتن حلقه‌های مفقوده

اما نسبت به پرسش اول
اجتهاد
اجتهاد از مجتهدین سر می‌زند
باید آن بزرگواران کاری انجام دهند
ظاهراً تنها مجتهدی که مباحث استاد حسینی(ره) را پذیرفته
جناب آقای میرباقری باشد
ایشان در درس‌های خارج سنوات پیش
لابه‌لای مباحث الفاظ
بعضی نظریات استاد حسینی(ره) را هم گنجاند
که جزواتش موجود است
فجر ولایت مباحث ایشان را منتشر می‌سازد
سال گذشته هم یک درس فقه حکومتی شروع کردند
البته در مبانی فقه حکومتی
که به سیزده جلسه منتهی شد
و ادامه نیافت

بنده گمان می‌کنم تحوّل فرهنگی
نیاز به یک بستر عام فرهنگی در جامعه دارد
و این بستر از دو راه تأمین می‌گردد
ابتدا توجه خواصّ
و دوم افزایش انتظارات عوامّ از خواصّ
توجه خواصّ تأمین نمی‌شود مگر به حوادث شدید اجتماعی
فتنه‌ها یعنی
که التفات برایشان فراهم شود
نسبت به ناتوانی مبانی علمی‌ای که در دست دارند
و همین فتنه‌ها
انتظارات عوامّ را نیز افزایش می‌دهد

انقلاب ایران را اگر مورد دقّت قرار دهیم
سال 42 همه منتظر یک تغییر بودند
فشار سیاسی و اجتماعی بی‌حدّ شده بود
در نفی شرایط موجود همه گروه‌ها متفق بودند
از مسلمان مذهبی و هیئتی گرفته
تا توده‌ای و خلقی
چپ و راست
تا روشنفکر غرب‌زده و غیرغرب‌زده
تا نهضت آزادی و ملّی‌مذهبی‌ها
حتی ملّی‌غیرمذهبی‌ها
در این‌که شرایط قابل تحمّل نیست

امام (ره) وقتی در این شرایط قیام کرد
علناً سخنرانی کرد و 15 خرداد را شکل داد
همه این گروه‌ها به حرکت ایشان پیوستند
به تدریج و یک به یک
یعنی خواصّ به تفاهم رسیدند که باید پشت امام (ره) را بگیرند
خواصّ در تمامی این گروه‌ها و نحله‌ها
و خواصّ بودند که مردم را به میدان آوردند
و حضور مردم معادلات را تغییر داد

گروهی از مؤمنین انتقاد می‌کردند و از امام (ره) می‌خواستند
که مثلاً بعضی از خواص را از دور خود دور نماید
در نوشته‌های تاریخی هست
ولی امام (ره) همه را به دور خود راه داد
و نهضت را با همه گروه‌های خواصّ پیش برد
تا به پیروزی رسید
حتی آن دسته از خواصی که قطعاً با تحقق نظام اسلامی موافق نبودند
ولی در اصل مخالفت با وضع موجود شاهنشاهی
با امام (ره) همراهی کردند
بعد از انقلاب البته این گروه‌ها
بعضی‌شان جدا شدند
رفتند و مسیر دیگری پیمودند

باید تحلیل کرد آن اتفاق را
این‌که چه فشاری به خواصّ آمد
که حق و ناحق
در جهت ایمان و در جهت غیرایمان
همه این خواصّ به یک جمع‌بندی واحد رسیدند
«ادامه وضع موجود در عرصه سیاسی امکان ندارد»
این‌که:
«باید تغییراتی در نظام سیاسی روی دهد»
این جمع‌بندی تا شکل نگرفته بود
همه تلاش‌های مدرس و کاشانی به ثمر ننشست
و حتی شیخ فضل‌الله را هم
شاگرد برجسته میرزای شیرازی
آن مجتهد برجسته و دانشمند
بر دار کردند و اعدام نمودند

در عرصه فرهنگ هم چنین است
فتنه 88 که رخ داد
گروه‌های خودی فوراً تحلیل کردند
به نظرشان آمد که ضعف جبهه خودی از دست کم گرفتن اینترنت است
بودجه‌های شگفت‌آوری را به این فضا آوردند
سایت‌های خبری جدیدی به راه افتاد
و امروز گمان می‌کنند فضای فرهنگی نظام را در اختیار گرفته‌اند
لذا به آرامش نسبی رسیدند
در حالی که مشخصاً در اختیار داشتن فضای مجازی نمی‌تواند
مانعی برای چالش فرهنگی‌ای باشد
که منشأ آن ناکارآمدی مدل‌های اقتصادی اداره نظام است
لذا به نظر می‌رسد هنوز باب فتنه سد نشده
و فتنه‌های بعدی
امتحان‌های الهی
ابتلائاتی که روی خواهد داد
یک به یک استحکامات را از ما می‌گیرد
و ما وقتی دانستیم پشت‌مان به این مفاهیم گرم نیست
و مدل‌های موجود ما را در وسط میدان نبرد حق و باطل تنها می‌گذارند
خواصّ‌مان آماده تغییر وضع فرهنگی موجود می‌شوند
آماده پذیرش «تحوّل در حوزه»
آماده پذیرش «تحوّل در علوم انسانی»
آماده پذیرش «تحوّل در اقتصاد و دستیابی به اقتصاد مقاومتی»
آماده برای همه مطالبات رهبری
همین‌ها را حضرت آقا پیوسته مطالبه فرمودند
خواصّ اما در باورهای خود گم شده‌اند
این باورها به تدریج فروخواهد ریخت

آن لحظه است که ما نیازمند یک امام امت خواهیم بود
دانشمندی که بتواند محکم بایستد
و رسماً اعلام کند باید وضع موجود علوم انسانی تغییر یابد
خواصّ تسلیم خواهند شد
همراه شده
و به لطف حضرت حق
مسیر انقلاب فرهنگی هموار خواهد گشت
امید که چنین روزی بیاید

اعتماد به یک نظریه کلان این‌طور شکل می‌گیرد
قطعاً یک نظام نمی‌تواند بی‌محابا هر نظریه منفرد و متفرّدی را ملحوظ نظر قرار دهد
و تمام منابع خود را به آن بسپارد
ولی توفندگی موانع و مشکلات
و استقامت در تبیین نظریه
اگر هر دو
هم نظام و هم صاحب نظریه در جهت واحد الهی قرار داشته باشند
امداد در راه است
در زمان مناسب این دو به هم خواهند رسید
و اعتماد من حیث لایحتسب فراهم می‌گردد

نمی‌دانم چقدر این مطالب برای شما قابل پذیرش باشد
ولی برای من که پذیرفتنی به نظر می‌رسد
موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 17 + یکشنبه 95 شهریور 14 - 10:0 عصر

میخواهم کمی جسارت به خرج دهم.
‌‌‌‌آیا این سخنان و نظریات در خودفرهنگستان آزموده شده است؟ یعنی در عمل هم ‌‌‌‌توانسته است، کارآمد باشد؟
‌‌‌‌و سئوال جسورانه تر آنکه
‌‌‌‌خود شما در حال حاضر مشغول کاری در راستای اندیشه های استاد هستید؟
‌‌‌‌خیلی دو دل بودم که بپرسم یا نه.
‌‌‌‌اگر جواب بدهید، ممنون میشوم.

‌‌‌‌
سؤال‌‌‌‌های خوبی‌‌‌‌ست اتفاقاً
هر دو سؤال

در خصوص سؤال نخست ابتدا باید یک نکته را عرض نمایم
احتمالاً از آن سنخ سؤالاتی باشد
که پاسخ‌‌‌‌های متعدّدی به آن داده می‌‌‌‌شود
اگر از افراد مختلف پرسیده شود
اجازه اگر بدهید
بنده نظر خود را عرض کنم
اگر چه نظرات دیگری هم شنیده‌‌‌‌ام

در قالب یک مثال
گاهی بحث از تولید یک خودروست
می‌‌‌‌گویند یک ماکت اولیه بسازیم
بعد یک پروتوتایپ
یک نمونه کامل دست‌‌‌‌ساز
تست کنیم
اگر مشکلی نداشت ببریم توی خط تولید
اما اگر بگویند ما به یک نظریه علمی رسیده‌‌‌‌ایم
که «اگر تولید خودرو سه برابر ورود خودرو از خارج به داخل کشور باشد
آن‌‌‌‌وقت استقبال مردم از خرید خودروی خارجی به یک‌‌‌‌چهارم تقلیل خواهد یافت!»
این نظریه را نمی‌‌‌‌توانند بگویند آزمون کنید
زیرا فرض نظریه، یک کشور است
مصداقی مشخص دارد
و گستره مشخص
اگر در یک شهر عمل شود نتیجه نمی‌‌‌‌دهد
در یک استان هم حتی
حتماً باید در یک قلمرو جغرافیایی که پول واحد دارد آزمون شود
عملاً آزمون آن با اجرای آن تفاوتی نمی‌‌‌‌کند در واقع
اصلاً بگوییم «آزمون‌‌‌‌ناپذیر» است، شاید درست‌‌‌‌تر باشد

بسیاری از نظریات مرتبط با علوم انسانی از همین سنخ‌‌‌‌اند
خصوصاً آن بخشی که «کلان» محسوب می‌‌‌‌گردد
مثلاً اقتصاد کلان
نظریاتش را نمی‌‌‌‌توان تبدیل به پروتوتایپ کرد
نمی‌‌‌‌توان به صورت پایلوت
و در یک محدوده کوچک تست نمود
چرا؟!
زیرا «کلان» است
همین!

مدتی در دفتر بنا شد شیوه مدیریتی پیشنهادی فرهنگستان پیاده شود
بنده نمی‌‌‌‌توانم قضاوت کنم
که آزمون موفقی بود یا شکست خورد
ولی همین‌‌‌‌قدر می‌‌‌‌دانم که تداوم نیافت
شاید توقف آن را بتوان شاخصی دانست برای شکست!

یک دوره دکترای مدیریت تحقیقات هم تأسیس شد
با دخالت مستقیم دفتر فرهنگستان
در یکی از دانشگاه‌‌‌‌های وابسته به سپاه
دوستان فرهنگستان سیلابس‌‌‌‌های درسی را طراحی کردند
همان‌‌‌‌ها هم استاد شدند
دانشجو از مقطع ارشد گرفتند که دکترا بدهند
دوره با مشکل مواجه شد
ظاهراً همین‌‌‌‌قدر اجازه دادند که همان دانشجویان فارغ‌‌‌‌التحصیل شوند
و ادامه نیافت!

تحلیل‌‌‌‌های متفاوتی از این بن‌‌‌‌بست‌‌‌‌ها ارائه شده
تا کنون
ولی بنده نظرم همان است که عرض کردم
«کلان‌‌‌‌» بودن موضوع کار دفتر
و ذوابعاد بودن
درگیر شدن اقتصاد و فرهنگ و سیاست
در تمام ابعاد اجتماعی
وقتی شما بخواهی جهت حرکت را تغییر دهی
نمی‌‌‌‌شود قطار پیشرفت را تکه‌‌‌‌تکه کرد
همه را با هم باید تغییر مسیر داد

مثالی هم از خارجه
مدل‌‌‌‌های مدیریت اقتصاد کلان مبتنی بر نظریه کینز
بر اساس منحنی فیلیپس معتقد بود
که «تورم» نسبت معکوس دارد با «بی‌‌‌‌کاری»
به نحوی که هر چه تورم افزایش یابد
به دلیل افزایش نقدینگی
بنگاه‌‌‌‌ها تمایل به جذب منابع انسانی بیشتری پیدا می‌‌‌‌کنند
بر عکس
اگر سیاست‌‌‌‌های انقباضی مالی سبب کاهش نقدینگی
و البته کاهش تورم شود
بی‌‌‌‌کاری افزایش خواهد یافت
یعنی درصد نیروی کاری که تمایل به کار دارد، ولی کار ندارد
این شیوه مدیریت در آمریکا اجرا می‌‌‌‌شد
تا این‌‌‌‌که در یک بحران نفتی
شوک افزایش قیمت نفت به اقتصاد آمریکا
سبب شد یک خرق عادت رخ دهد
هم بی‌‌‌‌کاری و هم تورم با هم افزایش یافت
اقتصاددانان کینزی به بن‌‌‌‌بست رسیدند
تسلیم شدند یعنی
چون هیچ راهی برای مهار طرفین بحران نداشتند
این‌‌‌‌جا بود که معتقدین به مدل‌‌‌‌های پولی و مالی کار را به دست گرفتند
و سیاست‌‌‌‌های پولی را برای مهار بحران به کار انداختند

این مثال نشان می‌‌‌‌دهد که توسعه‌‌‌‌یافته‌‌‌‌ترین کشورها نیز
قدرت آزمون نظریه‌‌‌‌های کلان خود را ندارند
مگر در عمل
در یک عمل بزرگ و کلان!

و اما سؤال دوم
من مدتی در بمباران اطلاعات نادرست بودم
داد‌‌‌‌ه‌‌‌‌هایی که گمان می‌‌‌‌کردم مربوط به نظریات استاد حسینی‌‌‌‌ (ره) است
و بعد متوجه شدم این‌‌‌‌طور نیست
در مسیری قرار گرفتم
که از قضاوت تحلیلی و دقیق و موشکافانه
نسبت به آراء استاد حسینی(ره) محروم شدم
البته و قطعاً
انگیزه‌‌‌‌ها و خواسته‌‌‌‌ها و نگرش‌‌‌‌های خودم نیز در این امر دخیل بودند
که به جای نگاهی عقلانی به موضوع
اعتقادی و باوری به آن بنگرم

اگر چه اعتقاد و باور قطعاً باید مقدّم بر جهت حرکت انسان باشد
ولی وقتی داخل در امر پژوهش شد
باید بی‌‌‌‌باکانه قضاوت کند
و عقل را در تولید گمانه‌‌‌‌ها
محدود به هیچ ضابطه‌‌‌‌ای ننماید
اصطلاح «تهوّر در گمانه‌‌‌‌زنی»‌‌‌‌ استاد حسینی(ره)‌‌‌‌ ناظر به همین معناست
جریانی که خودم را در آن انداختم
مرا به مسیری برد
که «تهوّر» تبدیل شد به فاعلیت تبعی
و پژوهش به آموزش
و بعد هم درگیری در امور اجرایی و عملیاتی
تکلیف‌‌‌‌هایی ساخته شد
که عمل به آن‌‌‌‌ها ضروری‌‌‌‌تر از پژوهش
و حتی «فهم» داده‌‌‌‌ها و تحلیل آن‌‌‌‌ها شد
و این تکلیف‌‌‌‌هایی که بعدها متوجه شدم چندان هم تکلیف نبودند
مرا از خیل تدبّرهایی که نیاز داشتم دور ساخت
مسیری که ماه‌‌‌‌های اول آشنایی با آسیدمنیرالدین در پیش گرفته بودم
بعد از فوت ایشان
تغییر جهت داد
و هفت سال رخوت و فترت و اتلاف فرصت

در این چند سال اما بنا را گذاشتم بر تدبّر
با دو سه نفر از دوستان
دوره‌‌‌‌های متعدّد و متفاوتی را به بحث گذاشتیم
اگر چه بسیار کند پیش رفت
ولی پیش رفت
و زوایایی برای‌‌‌‌مان روشن شد
که سال‌‌‌‌ها روشن نبود و ما می‌‌‌‌پنداشتیم روشن است!

هنوز درگیر مباحثات هستم
هر هفته جلساتی داریم
جلساتی که از افراد «تسلیم» در آن‌‌‌‌ها خبری نیست
بنا را می‌‌‌‌گذاریم بر «فهم»
و تلاش می‌‌‌‌کنیم تا متهوّرانه نقد کنیم
شخصیت‌‌‌‌زده هم نباشیم
وضعیتی که گروهی از آدم‌‌‌‌ها دچار آن می‌‌‌‌شوند

استاد حسینی(ره) در مباحث خودشان
به شخصیت‌‌‌‌زدگی زیاد اشاره دارند
تفکیک «اندیشه» از «اندیشمند»
اگر چه ما برای اندیشمندان احترام قائل هستیم
ولی اندیشه‌‌‌‌شان که امکان خطا دارد!

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 16 + شنبه 95 شهریور 13 - 8:0 عصر

بسیار خوب.
‌‌‌‌در مورد این اختلاف استنباط ها چه؟ استاد برای آن هم راه حلی به ذهن ‌‌‌‌مبارکشان رسیده است؟
‌‌‌‌منظورم همان مدل تفاهم است.
‌‌‌‌چرا که در حیطه امسائل فردی میگوییم هر کس از مرجع خودش و لی در مسائل ‌‌‌‌اجتماعی این کار آفات فراوانی دارد.
‌‌‌‌به نظر میرسد این مسئله تا کنون با راه حل سیاسی حل شده است.
‌‌‌‌یعنی اطاعت از ولی فقیه
‌‌‌‌موفق باشید

‌‌‌‌
اجازه دهید یک مطلبی را بی‌‌‌‌پرده عرض کنم
صریح و رک
در جلسه 40 بحث مبادی اصول
سال 1374
استاد حسینی (ره) مشکلات موجود در اختلاف فتاوا را
به «پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌ها» باز می‌‌‌‌گردانند
ایشان صریحاً می‌‌‌‌فرمایند:
«یقین، وحدت ترکیبی تمامی اوصاف روحی انسان است»
و منظورشان این است که تمامی اطلاعات و حالات انسان
در پیدایش یقین برای وی حضور دارند
و لذا این یقین نمی‌‌‌‌تواند حجّت باشد
زیرا انتزاع آن از خصوصیات فردی ممکن نیست
لذا در جلسه 42 راهی را پیشنهاد می‌‌‌‌فرمایند
به عنوان تنها راه
انحصار در دستیابی به حجیّت
و آن «تفاهم اجتماعی» است

نسخه‌‌‌‌ای که ایشان برای علم اصول فقه می‌‌‌‌پیچد این است
که با توجه به مقدمات ذیل:
1. پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌ها قابل انفکاک از فرد نیستند
2. پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌ها دارای حجیّت نیستند
3. افراد هم‌‌‌‌جهت، دارای نگاه و منظر یکسان نیستند
باید حجیّت را در نهایت ِ یک کار گروهی تحصیل نمود
معتقدند یعنی
که هر پیش‌‌‌‌فرضی یک وزن و قوتی دارد
اگر مجتهدین با هم مباحثه داشته باشند
هر نظر جدیدی را به بحث و تحلیل علمی بگذارند
پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌هایی که نزدیک‌‌‌‌تر به نظام حساسیت‌‌‌‌های شارع باشند
برجستگی خود را نشان خواهند داد
و پس از «تفاهم اجتماعی متخصصین» است که «بذل جُهد» محقق شده است
و می‌‌‌‌شود به آن گفت: اجتهاد!

البته اگر به گذشته نیز بنگریم
به غیر از دوران فترتی که پس از شیخ طوسی بود تا برآمدن ابن ادریس
و دورانی که پس از تأسیس حوزه علمیه قم پدید آمد
در سایر دوران‌‌‌‌های اجتهادی شیعه
مناظره و مباحثه بین علما کاملاً امری عادی بود
و این تحقق همان «تفاهم اجتماعی» خواصّ بود

آن‌‌‌‌چه می‌‌‌‌خواستم صریح و رک عرض نمایم همین است
که استاد حسینی (ره) نیز چون پاره‌‌‌‌ای فلاسفه تجربه‌‌‌‌گرا
به زعم بنده البته
این حقیقت را که با عنوان «نسبیّت علم» مطرح می‌‌‌‌شود
پذیرفته بودند
مشابه همان نسبیّتی که در پیشینه فقه اجتهادی شیعه بوده
و با عنوان «حکم ظاهری» خود را نشان می‌‌‌‌داده است
ایشان اما دستیابی به حکم ظاهریه را امروز دشوارتر می‌‌‌‌داند
زیرا توانمندی امروز ارتقاء یافته
موضوعات پیچیده‌‌‌‌تر شده
و نمی‌‌‌‌تواند مجتهد به پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌های خود تکیه کند
و باید به صورتی سازمان‌‌‌‌یافته
این پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌ها که حضور در فتاوا پیدا می‌‌‌‌کنند
روبه‌‌‌‌روی هم قرار گرفته
و به محک هم زده شوند

استاد حسینی (ره) رفتار گذشته را که اجتهاد فردی معنا می‌‌‌‌شود
نقض نمی‌‌‌‌کند
آن را لازمه دورانی می‌‌‌‌دانست که این درک فعلی برای شیعیان حاصل نشده بود
درک قدرت تعامل اجتماعی
و دستیابی به قدرتی برتر از طریق کار جمعی
به زعم ایشان اگر در گذشته یک مجتهد بنفسه کار می‌‌‌‌کرد
و در نهایت می‌‌‌‌گفتند که بذل جهد واقع شده
مقتضای عصر خود بوده
و امروز همان دلیلی که بذل جهد را ایجاب می‌‌‌‌نمود
امروز حکم به عدم کفایت اجتهاد فردی می‌‌‌‌نماید
امروز بذل جهد به شرطی واقع می‌‌‌‌شود
که «تفاهم اجتماعی مجتهدین» تحقق یابد
لذا می‌‌‌‌فرمایند که ما نیازمند شبکه تحقیقات هستیم
تا تمامی آراء و نظریات به صورتی نظام‌‌‌‌مند تجمیع گردند
و در مسیری ضابطه‌‌‌‌مند
برترین نظریه که قطعاً نزدیک‌‌‌‌ترین به «مراد متکلم» است شناخته شود
و این همان «حکم ظاهری»‌‌‌‌ خواهد بود
که «انقیاد» و «طاعت» به آن واقع می‌‌‌‌شود


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نمودار جوشن کبیر - حشرات به عنوان غذا - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - مدل SWOT - 
چه کنیم 15 + پنج شنبه 95 شهریور 11 - 6:0 عصر

ممنون از مباحثی که طرح فرمودید.
‌‌‌‌بنده دو سئوال طرح کردم:
‌‌‌‌1.چگونه نزدیک تر به به آنچه مراد شارع است اجتهاد کنیم؟
‌‌‌‌2. چگونه با اختلاف فتاوا برخورد کنیم؟
‌‌‌‌در مورد سئوال اول؛ شما فرمودید شهید صدر نظریه حق الطاعه را طرح نمودند.
‌‌‌‌استاد سید منیر نظریه مشخصی دارند؟ یعنی در همان دوره 95 جلسه ای نظریه ‌‌‌‌خاصی مشابه شهید صدر دارند؟ یا خیر.
‌‌‌‌نظر خود شما در مورد دو پاسخی که به دو سئوال بنده از طرف استاد فرمودید، ‌‌‌‌چیست؟‌‌‌‌
‌‌‌‌آیا پاسخ های دیگری هم است؟

‌‌‌‌
حقیر که صاحب نظر نیست
هر چه تا کنون بیان شده
و هر چه زین پس خدمت شما عرض می‌‌‌‌شود
از اساتید نقل می‌‌‌‌شود
و آن‌‌‌‌چه گفته‌‌‌‌اند و اندیشیده‌‌‌‌اند

درباره سؤال اول:
نظر اخباریون را می‌‌‌‌دانید
«عمل به مطلق خبر»
یعنی هر خبر و روایتی که به دست ما رسید
به آن عمل نماییم
حتی اگر به خطا باشد
زیرا:
«آیا کسی تجویز می‌‌‌‌کند بنده ای از بندگان خدا وقتی مورد خطاب واقع شود
که در احکام شرعیه به چه عمل کردی و او پاسخ دهد که
"به قول معصوم عمل کرده و در موارد مشتبه نیز احتیاط نموده است"
قدم وی در صراط بلغزد؟» (نقل شیخ انصاری از اخباریون)
آن‌‌‌‌ها مطلق ظن را حجت می‌‌‌‌دانند
زیرا به نحوی آن را حکم ظاهری برمی‌‌‌‌شمرند
و چون «دستیابی به علم» را ناممکن می‌‌‌‌پندارند
دستیابی به یقین را
قائل به انسداد باب علم هستند
راهی جز این نمی‌‌‌‌بینند که به مطلق ظن عمل شود
و آن را «منجز و معذر» می‌‌‌‌دانند
یعنی برای رضایت شارع کافی‌‌‌‌ست!

نظر اصولیون را هم آگاه هستید
اصولیون می‌‌‌‌گویند اگر چه باب علم منسدّ است
باب علمی که باز است
ظنون معتبره وجود دارند
ظن‌‌‌‌هایی که می‌‌‌‌توانند نائب‌‌‌‌مناب یقین باشند
آن‌‌‌‌ها هم اگر چه به «حکم ظاهری»‌‌‌‌ قائلند
اما صرف عمل به ظن را مجزی نمی‌‌‌‌دانند
چرا؟!
زیرا معتقدند نحوه کامل‌‌‌‌تری از «فهم» میسّر است

اگر یک‌‌‌‌بار این ارتقاء صورت پذیرفته
چرا دوباره نپذیرد؟
اگر نحوه باز هم کامل‌‌‌‌تری از «اجتهاد» میسّر باشد
«اجتهاد اجتماعی»
نوعی از همکاری سازمانی برای دستیابی به حکم شارع
اگر چه باز هم «حکم ظاهری» به دست خواهد آمد
آیا این حکم ظاهری
همچنان که احکام اصولیون قریب‌‌‌‌تر به مراد شارع بود، نسبت به احکام اخباریون
نمی‌‌‌‌شود گفت نزدیک‌‌‌‌تر از احکام اصولیون خواهد بود به نظر شارع؟!
و اگر چنین امری ممکن شود
آیا در آن صورت
روش اصولی به صورتی که امروزه مرسوم است
اجتهاد فردی
بدون حجیّت نخواهد شد؟!
مانند اخباری‌‌‌‌گری که فقط در گاه عدم حضور علم اصول معذّریت داشت؟!

پس نزدیک‌‌‌‌تر بودن محصول به دست آمده از شیوه «اجتهاد جمعی» به مراد شارع
امری قابل انکار نیست
زیرا قدرت بیشتری دارد بر حذف پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌های مخل به حکم
کبرای قضیه این است که:
«پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌های ضعیف در مناظره و مباحثه حذف خواهد شد»

اما سؤال دوم:
در شیوه‌‌‌‌ای که استاد حسینی (ره) پیشنهاد فرموده‌‌‌‌اند
دیگر جایی برای اختلاف باقی می‌‌‌‌ماند؟!
اگر تحوّلی که در عصر وحید بهبهانی روی داد
امروز تکرار شود
انتقال از اخباری‌‌‌‌گری به اصولی‌‌‌‌گری
پذیرشی که میان همه علمای آن عصر روی می‌‌‌‌دهد
اگر امروز اتفاق افتد
و نقل از اجتهاد فردی به اجتهاد جمعی صورت پذیرد
و مراجع آینده ما بپذیرند می‌‌‌‌شود بذل جهد را توسعه داد
و بر اساس یک نظام و قانون علمی
یک شبکه تحقیقات یکپارچه و مرتبط
تمامی آراء فقهی را به نقد یکدیگر سپرد
و به حکم ظاهری نزدیک‌‌‌‌تر به واقع رسید
اگر چنین تحولی صورت بپذیرد
آیا دیگر اختلافی در فتاوا ممکن خواهد بود؟

به نظر می‌‌‌‌رسد در این صورت
یک مجمعی از تمامی فقها شکل خواهد گرفت
که اگر چه شاید هر کدام فردی تدبّر و تحقیق و مطالعه نمایند
ولی آراءشان را به نقد هم می‌‌‌‌گذارند
و مصرّند آن‌‌‌‌چه در نهایت اجماع با خود داشته باشد
همان فتوا را شکل خواهد داد
و فتوا
آن‌‌‌‌چیزی خواهد شد که تمامی این مجتهدین بدان معتقد شوند
در نتیجه مباحثاتی که بر اساس شیوه‌‌‌‌های علمی تحقیقاتی داشته باشند
اختلاف بر طرف می‌‌‌‌شود

مگر آن‌‌‌‌که بگوییم
طریق و سلوکی که ما می‌‌‌‌شناسیم
بعید است به نظری اجماعی منجر شود
مگر در اصل وجوب صلاة و صوم و حج!
البته که با شیوه پژوهشی فعلی چنین است
اما استاد حسینی (ره) معتقد است
باید روش علمی خاصی در مباحثات محور قرار گیرد
که بتواند اقناع جمعی بیافریند
و یقین‌‌‌‌های به زعم بعضی «مبتنی بر عقل خودبنیاد» را
زائل کند


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

چهارشنبه 04 فروردین 13

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
آقامنیر - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X