میان شما و موعظت پرده‏اى است از غفلت . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  مدل SWOT - اصطلاحات رایج در پژوهش - نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - 
موانع طراحی ساختار حکومت دینی 1 + یکشنبه 03 مهر 8 - 8:22 صبح

چهل سال گذشته
ساختار هنوز نه اسلامی
نه دینی
متفاوت از آن‌چه مطلوب
نه بر اساس ضوابط و قوانین الهی
دلیل چیست؟
چرا هنوز ساختار جدید طراحی نشده
ساختاری که با فرهنگ اسلام سازگار
با شعارهای انقلاب همسو
موانعی در کار است


چالش حرکت دائمی
مکانیک به جراح قلب گفت: تخصّص من از تو بیشتر است. تمام موتور را باز می‌کنم، طوری تعمیر که تا سال‌ها دیگر عیب و ایرادی پیدا نمی‌کند، درست می‌شود مثل روز اول. جراح پاسخ داد: من از تو متخصص‌تر، زمانی ادعا کن که بتوانی موتور روشن را بدون این‌که خاموش شود تعمیر کنی، کاری که من با قلب انسان می‌کنم!
اداره یک نظام تعطیل‌بردار نیست. مردم هر روز زندگی می‌کنند و هر روز نیاز به خدمات حکومت دارند. این یک چالش و مسئله بزرگ است که نمی‌شود نظام را خاموش کرد، روی چال برد، تعمیر کرد و دوباره به حرکت در آورد. حاکمیت را باید در حال کار و خدمت، آسیب‌شناسی، عیب را پیدا و علاج کرد، بدون آن‌که در فعالیت‌های جاری آن خللی بروز کند.
پس خروجی بازطراحی نظام حکومتی جدید منحصر در خود «طرح نظام» نیست، بلکه از آن مهم‌تر؛ باید شیوه و مراحل کِشت و یا نصب این نظام هم مشخّص شود. یعنی روند و گام‌هایی که بتوان نظام موجود را تبدیل به نظام مطلوب کرد. نظام مطلوبی که نشود جایگذاری کرد، به درد کسی نمی‌خورد! این جایگذاری تدریجی صورت می‌گیرد و نیاز به برنامه انتقال دارد.
لازم نیست خروجی یک نظام کاملاً طراحی شده باشد، بلکه باید برنامه‌ای برای تحوّل تدریجی نظام فعلی باشد، تا به سمت نظام مطلوب حرکت کند. طبیعتاً هر گامی که پیش رود، نظام مطلوب بهتر فهم شده و تفصیل و دقّت بیشتری پیدا خواهد کرد.

می‌خواهد تونل بسازد، ولی نقشه کامل زمین‌شناسی را ندارد. جهت را انتخاب می‌کند و آغاز به کندن. راهبردها را که تعیین کرده، هر جا به مانع برخورد، راهکار را پیدا می‌کند و می‌گذرد. مهم این است که برنامه او حافظ جهت حرکت است، تا تضمین کند هر چه زمان بگذرد، به هدف نزدیک‌تر می‌شود و از مسیر خارج نمی‌گردد.

مشکل تجربه‌نگاری
خودرویی در میدان شهر، تنها خودروی موجود. خراب و آسیب‌دیده. هر که سوار شده به در و دیوار زده. سال‌ها بعد یک نفر می‌تواند. او توانست خودرو را به سمتی که مایل بود حرکت دهد. همه کنجکاو که چطور؟ - من فهمیدم فرمان آن برعکس عمل می‌کند! مهندسان تصمیم گرفتند یک خودروی سالم و تمیز برای شهر بسازند. گفتند از تجربه او استفاده کنیم. از رفتار او عکس گرفتند و خودرو را بر همان اساس ساختند: خودرویی ساختند که وقتی فرمان را به راست بچرخانی به چپ حرکت کند و برعکس!
آن‌چه امامان انقلاب* با آن مواجه بودند، در تمام این سال‌ها، پیش از انقلاب و با آغاز نهضت، تا پس از آن و همین امروز، ساختاری التقاطی از نظام‌های غربی و شرقی، بومی و غیربومی بوده است؛ بانک غربی، تعاونی شرقی، رانت‌خواری اما متناسب با فرهنگ ریشه‌دار اولویت روابط خانوادگی! آن‌چه آنان ناگزیر به انجام بوده‌اند، هدایت انقلاب به نحوی بوده که از گذرگاه‌های حسّاس جهانی عبور کند و برای این منظور از امدادهای غیبی الهی بهره‌مند.
تجربه‌نگاری و مستندسازی رفتار و عملکرد امامان انقلاب در چهل سال گذشته البته که ضرورت دارد و کار درستی، اما نمی‌تواند مبنا و ریشه و زیربنای تولید یک ساختار جدید حکومتی باشد. زیرا صرفاً توصیفگر نسبت عملکرد آنان با ساختار نادرست حاکمیت فعلی است.
مبنای اصلی و محوری طرح تحقیق بایستی نصّ و ظاهر قرآن و سنّت باشد. دین اسلام به عنوان محور و مبنای طراحی قرار گیرد. عملکرد امامان انقلاب بیانگر انتظارات و توقّع آن‌ها از الگوی حاکمیت تلقّی گردد و بررسی شود اگر حکومت بر الگوی دینی رقم می‌خورد، چقدر عملکرد آن‌ها می‌توانست با آن‌چه روی داده متفاوت باشد.

وقتی مهندسان خودرویی ساختند که فرمانش درست کار می‌کرد، نابغه پشت آن نشست و گفت: احسنت، از خودروی خارجی سواری بهتری دارد. این را دیگر هر کدام از مردم شهر که رانندگی بلد باشد می‌تواند براند و راندن آن نیاز به نبوغ خاصّی ندارد!

[ادامه دارد...]

* «امامین انقلاب» تعبیر درستی نیست
زیرا انقلاب ِ فارسی را با امامین که مثنی در عربی است مخلوط کرده
اگر عربی باشد باید بگوییم «الإمامین للثورة»
و حال که فارسی است
باید امام را با الف و نون جمع ببندیم
چون زبان فارسی مثنی ندارد.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فلسفه 73 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مدل SWOT - اصطلاحات رایج در پژوهش - نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - 
داستان ِ بانکدار 6 + شنبه 03 شهریور 10 - 5:0 صبح

دانا ساکت شد
قرار شد دیگر مردم را آزار ندهد
با بیان واقعیت
مصلحت نبود
مصلحت نیست
سر و صدا نمی‌شود راه انداخت
هراس ایجاد می‌شود
پانیک
هراس عمومی
اگر مردم بفهمند که هفت سال باید گرسنه باشند
اگر بانکدار دیگر به آینده نرود

دیگر همه محتاج بانک هستند
چاره چیست؟
تا هفت سال تمام منابع مصرف شده
چیزی باقی نمانده
اگر امروز همه چیز را متوقف کنیم
اگر بانک دیگر از آینده نیاورد
اگر وام ندهد
همین الآن همه منابع
همه ذخایر
همه انباشته‌ها صفر نه
منفی می‌شود
تا هفت سال هر چه تولید کرده و خواهیم کرد را قبلاً خورده‌ایم
مصلحت نیست با بانکدار در بیافتیم

وام یعنی این
وام یعنی خوردن از آینده
امروز مصرف کن
فردا پرداخت
مگر فردا قرار است بیشتر از امروز تولید کنم؟
اگر امروز ندارم که پرداخت کنم
فردا بیشتر نخواهم داشت
مگر دوباره از فردای آن بیاورم
وام روی وام

بانک‌ها با خلق پول و اعتبار چنین می‌کنند
ربا جنگ با خدا
همه می‌دانستند که بانکدار رباخوار است
همه می‌دانستند دشمن خداست
با خدا اعلام حرب کرده است
ولی مصلحت نبود
نخبگان این را می‌دانستند
فهمیده یعنی
«بگذار همین‌طور با خدا بجنگد»
چرا؟
«ما معلّقیم بین جنگ با خدا و جنگ با گرسنگی مردم»
امروز بانک را تعطیل کنیم، فردا چه کنیم؟
تا هفت سال چطور مردم را سیر کنیم؟
مردم از گرسنگی خواهند مرد
«خدا هم راضی نمی‌شود که مردم از گرسنگی بمیرند»

دیگر کاریست که شده
از اول نباید بانکدار را راه می‌دادیم
بارون جولیوس دو رویتر را
صاحب تجارتخانه منچستر انگلستان
سال 1267 هجری شمسی که به ایران آمد
و اولین بانک را در کشور ما تأسیس کرد
آینده‌خوری را او آورد
و کار از کار گذشت
دیگر چه می‌شود کرد؟

به مردم هم که نمی‌شود واقعیت را گفت
استخوانی‌ست در گلو
بانک باشد مدام وضعیت بدتر می‌شود
بانک نباشد هم به فقر عظیم گرفتار
همه در یک قحطی فرو می‌رویم
وقتی ثروت ده‌سال بعد را مصرف کرده‌ایم
پیش‌پیش!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مدل SWOT - اصطلاحات رایج در پژوهش - نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - 
داستان ِ بانکدار 5 + چهارشنبه 03 شهریور 7 - 5:0 صبح

آینده اما
وحشتی از نداشتن
نبودن چیزی که قبلاً رفته
آینده‌ای شبیه به مَدمَکس
نخبگان ماجرا را فهمیده بودند
و بانکدار
او زودتر از همه این را می‌دانست

دانا با مردم سخن گفت
«آینده تمام می‌شود
آینده که همیشه نیست
دستگاه فقط ده سال پیش می‌رود
این ده سال رو به پایان
اگر به ته ماجرا برسیم
دیگر تا پایان عمر غذا نداریم
از گرسنگی می‌میریم»
مردم اما این مطالب را نمی‌فهمیدند
«مگر چه اشکالی دارد؟
ما هم مثل بانکدار هر روز بیشتر بخوریم
تو چرا بخیلی
وقتی هست»

دانا به نزد کدخدا رفت
او امروز شهردار شده بود
روستا رونق گرفته
زندگی‌ها ظاهر زیبا یافته
دیگر شبیه ده نبود
کدخدا چه داشت بگوید؟
«چه کنیم برادر؟
من نیز می‌دانم
من نیز متوجه آینده شدم
ما آذوقه هفت سال را تا امروز مصرف کرده‌ایم
سه سال دیگر بیشتر نمانده
راهی هم برای ما نیست
امروز اگر بانکدار را خلع کنیم
اگر بانک را تعطیل کنیم
از همین امروز چیری برای خوردن نداریم
تا هفت سال
تا هفت سال باید گرسنه بمانیم
مگر می‌شود؟»


[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مدل SWOT - اصطلاحات رایج در پژوهش - نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - 
داستان ِ بانکدار 4 + دوشنبه 03 شهریور 5 - 5:0 صبح

تقاضا که بالا رفت
بانکدار هم نرخ را بالا برد
«هر نانی که بیاورم یک سوم آن مال خودم است»
بعضی راضی شدند
بعضی نه
بعضی ده دوازده نان می‌گرفتند
چهار پنج عدد هم به خود بانکدار
بابت سهم بانکداری
بهره، سود، کارمزد، اسکونت، ربا

جامعه طبقاتی شد
روستا به شهر تبدیل شد
رفتار مردم تغییر کرد
آن‌ها بیشتر می‌خوردند
بیشتر چاق می‌شدند
و همچنان رفاه بیشتری می‌خواستند
اما بانکدار
او از همه بیشتر مصرف می‌کرد
مردم را هم مسخره می‌کرد
کسانی را که فقط به یک نان بسنده می‌کردند

شکم‌ها که پر می‌شد
دیگر جا نداشتند
ولی باز می‌خواستند
«هر که بیشتر بخورد محترم‌تر است»
دیگر مردم برای سیر شدن نمی‌خوردند
برای تحقیر نشدن می‌خوردند
هر کسی که بیشتر نان می‌خورد محترم‌تر بود
گرامی‌تر
عزیزتر
با آبروتر
احترام بیشتری داشت
می‌توانست خواستگاری بهترین دخترهای شهر برود
می‌توانست بهترین شوهرها را برای دختر خود جذب کند
مردم دیگر برای غذا تلاش نمی‌کردند
برای تظاهر به پرخوری
برای نشان دادن به بیشتر داشتن
می‌خوردند تا آبرومند باشند
از پرخوری لذت نمی‌بردند
دلدرد هم تازه می‌گرفتند
مریض هم می‌شدند
اما از زیاد مصرف کردن احساس غرور می‌کردند
از غرور ِ دارایی لذت می‌بردند
از بیشتر داشتن


[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مدل SWOT - اصطلاحات رایج در پژوهش - نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - 
داستان ِ بانکدار 3 + شنبه 03 شهریور 3 - 5:0 صبح

فردا شد
مردم به نانوایی رفتند و هیچ نانی نبود
«همه را چند دقیقه پیش بانکدار خرید
او که از دیروز به امروز آمده بود
برداشت و برد به دیروز
امروز دیگر نانی برایم نمانده
صبر کنید تا فردا دوباره بپزم»
مردم ناراحت شدند

بانکدار اما ناراحت نبود
دستگاه را روشن کرد و به پس‌فردا رفت
ولی پس‌فردا که فقط یک نان داشت
برای هر کدام از مردم روستا
پس یک‌بار دیگر هم باید سفر می‌کرد
این‌بار به روز پس از پس‌فردا هم رفت
نان‌های دو روز را آورد
دوباره به همان نسبت
هر نفر دو سهم نان دارد
بخشی را بانکدار بر می‌داشت
سهم زحمتی که کشیده
از آینده نان آورده
و مردم به تقریباً دو نانی که امروز هم خوردند راضی بودند

روزها که گذشت
بانکدار مدام چاق‌تر می‌شد
او روزی ده دوازده نان می‌خورد
و هر روز هم بیشتر
یاد گرفته بود مدام از آینده بیاورد
نان‌های پخت بعد را بخرد
و مردم
آن‌ها نیز دیگر به دو قرص نان راضی نمی‌شدند
مدام بیشتر می‌خواستند
روزی سه نان
چهار نان
و هر چقدر که می‌توانستند بیشتر


[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مدل SWOT - اصطلاحات رایج در پژوهش - نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - 
داستان ِ بانکدار 2 + پنج شنبه 03 شهریور 1 - 5:0 صبح

این بار او به میدان ده آمد
همه را جمع
«مردم! ما می‌توانیم از آینده نان بیاوریم»
«که چه بشود؟ مگر الآن نداریم؟»
«ببینید مردم! نانوای ما روزی بیش از یک نان نمی‌تواند به هر کدام‌مان بدهد
او بیشتر از این توان پخت ندارد
ولی آینده
یعنی روزهای بعد
او اگر روزی یک نان برای هر کس بپزد
ما می‌توانیم نان‌ها را از روزهای بعد به امروز بیاوریم»

مردم ابتدا تمایلی نشان ندادند
ولی بانکدار رفت و برگشت
رفت به فردا
تمام نان‌های نانوا را خرید
آورد به امروز
به هر پنج نفر چهار نان داد
و یک نان برای خود برداشت
سهم زحمتی که کشیده
و مردم
آن‌ها امروز بیشتر نان خوردند
تقریباً دو نان
کمی البته کمتر
ولی بیشتر لذت بردند
از وقتی که فقط یک نان می‌خوردند
شکم‌ها که پر شد
از این کار بانکدار خوششان آمد
از این‌که رفاه را با تمام سلول‌های معده خود حس می‌کردند

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مدل SWOT - اصطلاحات رایج در پژوهش - نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - 
داستان ِ بانکدار 1 + سه شنبه 03 مرداد 30 - 4:34 صبح

مهندسی بود
روستا
مردمی که در خوشی زندگی می‌کردند
راحت و آرام
نه خیلی در رفاه
ولی بی‌نیاز
هر کدام روزی یک نان
پخت تنها نانوایی روستا

روزی مهندس با شادی به میدان ده آمد
«دیگر می‌توانیم به آینده برویم و بازگردیم»
او یک دستگاه ساخته بود
ماشین زمان
به آینده می‌رفت و باز می‌گشت
حداکثر تا ده سال
«به چه درد ما می‌خورد؟»
سؤالی که مردم روستا داشتند
و مهندس پاسخی نداشت
دستگاه را رها کرد و به کارگاه خود بازگشت
در مسیر
بانکدار او را دید
او را نگه داشت
بانکدار خیلی دنیاپرست بود
خیلی خوردن را دوست داشت
رفاه می‌خواست
ایده‌های زندگی چرب‌تر
«بایست مهندس! من دستگاه تو را می‌خرم»

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مدل SWOT - اصطلاحات رایج در پژوهش - نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - 
نمونه اقتصاد اسلامی + جمعه 03 تیر 15 - 7:14 عصر

رفتم جمعه‌بازار
بعد از این‌که رأی دادم
به جلیلی
کنار بوستان جوان
آن‌سوی کمربندی

- شلیل چند؟
= پونزده تومن!

قیمت خوب بود
ولی لک داشت
پسرک جوانی که شلیل‌هایش را روی میز ریخته بود
ریز هم البته
- پنج کیلو بکش!

بغلی هم شلیل داشت
چقدر درشت و تمیز
بدون لک
صاحب شلیل‌های درشت به پسرک گفت: تزو!
به ترکی یعنی: زودتر، عجله کن!

- کاسبی شما رو کساد کرده؟
به صاحب شلیل‌های درشت گفتم
از این نظر که مردم 15 تومانی را می‌خرند
کسی سراغ آن گران‌ها که نمی‌رود
بنده خدا تأیید کرد
= بهش فرصت دادم اول بفروشه!

دور زدم
و چند خرید دیگر
دوباره به همان جا رسیدم
غرفه‌هایی کنار هم
مرد این‌بار مقوایی را روی شلیل‌های درشت خود قرار داد
قیمت
نوشته بود: 15

از این مروّت لذّت بردم
اگر قیمت را اول نوشته بود
من از پسرک نمی‌خریدم
وقتی هر دو یک قیمت
کدام مشتری شلیل لک‌دار می‌خرد؟!

«بهش فرصت دادم اول بفروشه» یعنی این
یعنی مرام
یعنی انسانیت
این یعنی اخلاق اسلامی
خواست اول پسرک جنس خودش را بفروشد
زیرا می‌دانست پسرک توان رقابت ندارد
با کالایی که او آورده است
انحصار بازار را نمی‌خواست
رقابت را نمی‌خواست
ایجاد فرصت برای همه انسان‌های دنیا را می‌خواست
اقتصاد اسلامی چنین است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مدل SWOT - اصطلاحات رایج در پژوهش - نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - 
فلسفه حجاب + چهارشنبه 03 تیر 6 - 4:27 صبح

سد می‌زنند
آب‌بند
آب انرژی دارد
خیلی هم
اما اگر سد نباشد
پخش شود
انرژی همه‌جا می‌رود
جز جایی که باید
هرز
به کار نمی‌خورد

سد باید زد
همه راه‌ها را باید بست
تمام سوراخ‌ها و حفره‌ها را
هدفمند شود
جهت‌دار
وقتی همه آب‌ها پشت سد
فقط یک مجرای باریک
یک مسیر
مسیری که به توربین ختم شود
و انرژی‌ای که جمع شده
برقی که شهرها را روشن می‌کند
صنعت را برقرار
تولید را
زندگی را رونق می‌بخشد

اگر سد نباشد
نیرو نیست
برق نیست
جریان آب
انرژی هنگفت آن
بدون سد این انرژی مفید نمی‌شود

جامعه باید بماند
انسان‌ها می‌روند
عمر محدود
خانه پُر هشتاد سال
تو بگو نود
بعد چه؟
بعد که تمام شد؟
انسان‌های بعدی از کجا بیایند؟

خداوند مقدّر فرموده
انسان از انسان زاده شود
آینده از امروز
نخواست تا هر بار از گِل بیافریند
این نیز فلسفه خود را دارد

انسان چرا بزاید؟
انگیزه‌لازم
همه که مسلمان و عابد و متقی نیستند
همه که به قصد رضای خدا فرزند نمی‌آورند
کافر و ملحد و بی‌دین هم داریم
شاید کم هم نه
خداوند انرژی فراوانی برای این هدف خلق کرده است

انسان شهوت دارد
شهوت همان نیروی ماندگاری بشر
نسلی بعد از نسل
اما اگر پراکنده شود
اگر مسیر نیابد
جهت نداشته
هرز می‌رود
به محصول نمی‌رسد
هدف حاصل نمی‌شود

خداوند سد ایجاد کرده
همه راه‌ها را بسته
بین جنس‌های موافق
بین خود و خود
بین موافق و مخالفی که مزدوج نباشند
تعهد و قرار نگذاشته
قصد فرزند ندارند
همه باید بسته
حتی انگیزه‌های آن
پوشش فراوان
دیدن محدود
نگاه‌ها هم حرام
حتی گفتگویی که خطر در آن
خطر انتشار انرژی
هرز رفتن
در مسیری که نباید

و خداوند ازدواج را آسان قرار داد
و به ما توصیه کرد که آسان بگیریم
و مگر نباید مسیر تولید انرژی تسهیل شود
و هدف غیر از این است؟

اسلام ازدواج را آسان می‌کند
و هر چه غیر از آن را دشوار

حجاب بخشی از سدّ است
سدی که انرژی را متمرکز می‌کند
در مسیری که باید
تا انسان بماند
تا جامعه انسانی!

قال الأمیر (ع): «فإنَّ شِدَّةَ الحِجابِ خَیرٌ لکَ و لَهُنَّ» (نهج‌البلاغه، ن31)

پ.ن.

اما این‌که کجا سد باشد
کجا بتون و سیمان و آرماتور
کجا صخره است و کوه و نیازی ندارد
کجا سست‌تر و نیاز به استحکام
و کجا محکم و بی‌نیاز
کسی می‌داند که زمین رود را می‌شناسد
بستر جریان انرژی در عالم را
از همه بهتر
او معماری می‌کند
طراحی سد باید دست کسی باشد که تخصص آن را دارد
چرا زن‌ها مو را
چرا مردها نه
چرا تفاوت در نوع پوشش
این را دیگر باید واگذاریم
به او که علمش را دارد


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مدل SWOT - اصطلاحات رایج در پژوهش - نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - 
دروغ ِ تکثّرگرایی + یکشنبه 03 اردیبهشت 23 - 4:19 صبح

می‌گوید:
ما که همه سوار یک کشتی هستیم
چرا جنگ و دعوا
چرا نظم را به هم بزنیم
دوست باشیم
با هم مهربان باشیم
با هر عقیده و باوری که داریم
با هر مکتب و اندیشه‌ای


می‌گویم:
به برشی از واقعیت اکتفا کرده‌ای
قبل و بعد را فراموش؟
یادت رفته
ماجرا که این نبود

ما همه سوار این کشتی شدیم
تا به مقصدی برسیم
مقصد الف
قرارمان بر این بود
هدف مشخص
چند نفر دروغگو دعوا راه انداختند
ادعا کردند که نه
باید به مقصد ب برویم
بزرگان ما مخالفت کردند
توضیح دادند و راهنمایی
نقشه‌ها را نشان‌شان
آن‌ها چه؟
بزرگان کشتی را کشتند
تا طرفداران‌شان آگاه نشوند
تا طرفداران خود را غافل نگه دارند

حالا که خودشان سکان را به دست گرفته
تمام سرعت
مقصد ب را هدف گرفته
هر چه می‌گوییم آن‌جا مقصد نیست
نابود می‌شویم
مطلوب ما الف بود
ب که نبود
اصرار که نه
همین است که ما می‌گوییم

این وسط چه
یک عده نا آگاه پیدا می‌شوند
شاید هم با نیّت سوء
این حرف‌ها را می‌زنند:
چرا دعوا
بیایید با هم مهربان باشیم
بگذارید کشتی مسیر خودش را برود
اخلال در حرکت نکنیم!

پلورالیزم این است
تکثّرگرایی یعنی این
کشتند و بردند و نابود کردند
مسیر را تغییر داده‌اند
کشتی رو به نابودی
سکان به دست کسانی که قصد جان همه‌مان را کرده‌اند
حتی خودشان
این‌ها می‌گویند بنشین و آرام باش
کاری به کارشان نداشته

این نمی‌شود
عاقل ساکت نمی‌شود
پلورالیست هم نمی‌شود
عاقل بلند می‌شود و سکان را می‌گیرد
از دست جاهلان
کسانی که همه را به کام نابودی و فلاکت می‌کشند
حتی خودشان
عاقل مردم را آگاه می‌کند
نقشه که دست‌مان است
نشان همه می‌دهد
راه درست را
راه درست یکی بیشتر نیست
مقصد همان الف است
نادرستی ب را نشان همه می‌دهد
چطور می‌شود تا دیروز که انبیا مردم را آگاه می‌کردند پلورالیزم نبود؟
می‌زدند و می‌کشتند
اره می‌کردند و زنده‌زنده می‌سوزاندند
تحمل‌شان نمی‌کردند
همین دگراندیشان
حالا که سکان افتاده دست‌شان دعوت به همگرایی؟
دعوت به صلح و آرامش؟
دعوت به سازش؟

این‌ها فرد را می‌بینند
جامعه را نه
کشتی همان جامعه است
جامعه هدف و مقصد دارد
همه را به کام نابودی می‌کشد
اگر اشتباه حرکت کند
آن‌قدر فرد را اصیل دانستند
که جامعه قربانی آن شد
نمی‌دانند که نجات فرد در نجات جامعه است

حتی اگر فرد را هم اصل بدانیم
باید سکان جامعه را دست بگیریم
جامعه اگر به مقصد صحیح باز گردد
فرد هم نجات پیدا می‌کند
همه افراد با هم نجات پیدا می‌کنند
شاید حتی همان‌هایی که امروز سکان را به سمت اشتباه گرفته‌اند
همان‌هایی که اصرار بر نابودی بشر دارند
حتی همان‌ها خودشان هم

پلورالیزم فریبکاری است
وقتی قبل و بعد را حذف کنی
فقط یک بُرش از تاریخ را نشان دهی
این می‌شود دروغ
دروغ ِ پلورالیزم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: دشمن 13 - خواص 17 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<      1   2   3   4   5   >>   >

یکشنبه 03 اسفند 12

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X