سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

از جمله دشمن ترینِ آفریدگان نزد خدا، کسی است که ایمان آورده و سپس کفر ورزیده است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
مهاجرت معکوس + سه شنبه 04 فروردین 19 - 4:37 صبح

مهاجرت معکوس آغاز شده است
از اول هم معلوم بود به این‌جا می‌رسد
کار نظام سرمایه‌داری
راهی جز این نداشت
آخرش همین

اقتصاد کاپیتالیستی بر «وام» شکل گرفت
کاری که «بانک» انجام می‌دهد
«وام» هم فقط با «ربا»
بدون ربا نمی‌توانست درآمد بیافریند
پول خلق کند
ثروت تولید کند
ثروتی که واقعاً وجود نداشت

وام یعنی مصرف کردن چیزی که هنوز تولید نشده
خوردن از آینده
«آینده» را «حال» کردن
این «ته» دارد
نامتناهی نیست
یک‌جایی می‌رسد که دیگر نمی‌توان حباب را باد کرد
بیشتر از آن‌چه هست
ربا حباب است
مصرف بدون تولید است
وام ربوی یعنی
یک‌جایی ظرفیت اجتماعی پایان می‌یابد

هر بار جنگ
هر بار دزدی
این روش اقتصاد سرمایه‌محور است
باید تهاجم کند
و کرده
هر جا حباب بزرگ شده
فاصله حال واقعی و حال خیالی
فاصله پایه پول جهانی
با تولید ناخالص جهانی
دلار که در معرض ضربه
باید جنگی رخ می‌داده

جنگ درمان حباب رباست
مانند یافتن گنج است
ثروتی که ناگهان یافت می‌شود
تا بخشی از حباب پول خلق شده را پر کند
و می‌کند
می‌کنند یعنی
می‌ریزند و می‌برند
همه معادن را
همه منابع را
همه ثروت یک منطقه جنگ‌زده را

ویران می‌کنند
مردم باید دوباره بسازند
پس کار بیشتر
تولید ثروت بیشتر
افزایش سریع درآمد ناخالص کل
برای کل جهان
کل کره زمین
این دوباره می‌ریزد در چاه ثروتمندان عالم
در گاوصندوق آن‌ها
و بخشی از حباب پر می‌شود
مدتی نجات می‌یابد
از فروپاشی
نظام سرمایه‌داری

همه‌چیز با پول حساب می‌شود
ایمان و انصاف و تقوا و اخلاق که ملاک نیست
پس پول نباشد رفتنی‌ست
تمام تمدن غرب
و این دلیل آغاز مهاجرت معکوس

مهاجرت از کجا آغاز شد؟
وقتی شهرها مرفّه‌تر از روستا
کلان‌شهرها مرفّه‌تر از شهرها
برخورداری بیشتر از ثروت کل
پایتخت هم که مرفّه‌تر از کلان‌شهرها
همین می‌رود در سطح کشورها
توسعه‌یافته‌ها مرفّه‌تر از در حال توسعه
این‌ها جاذبه ایجاد می‌کرد
آدم‌ها را می‌کشید
اول ثروتمندها
پولدارها
بعد هم مردم عادی
به هر قیمتی
با هر وسیله‌ای
اشتیاق پایان‌ناپذیر برای مهاجرت به سمت مرکز سرمایه‌داری
مانند چراغی برای شب‌پره‌ها

«کرونا» توازن را بر هم زد
پس از آن تمام شد
هیمنه رفاه‌زدگی این نظام
سرمایه‌محوری به ته رسید
کرونا تمام ثروت‌شان را بلعید
خیلی ناگهانی
حباب دیگر قابل مهار نیست
حباب ربا خیلی بزرگ شده
وام دیگر به انتها نزدیک
آن‌قدر که نمی‌شود از آن کاست
«جنگ‌لازم» شده است غرب
یک جنگ بزرگ و خونین
ولی آن‌هم پاسخ نمی‌دهد
آن‌قدر که از ثروت جهان کاسته شده
سر به فلک کشیده
فاصله پایه پول جهانی
تا درآمد ناخالص کل کره زمین
مگر چقدر می‌شود انسان‌ها را وادار به بیگاری کرد

فرهنگ جهانی هم رشد بیشتر
الزام و اجبار به همبستگی هم سخت
برای تولید یک دلیل جدید
یک بهانه دوباره
برای تهاجم به چند کشور تازه

امروز «مهاجرت معکوس» آغاز شده
کم‌کم از توسعه‌یافته به سمت در حال توسعه
چون فرصت‌های رشد بیشتر
رفاه بیشتر
آرامش و امنیت بیشتر
از پایتخت‌ها به سمت کلان‌شهرها
از کلان‌شهرها به سمت شهرها
از شهرها هم در نهایت به روستا خواهند رفت
اول هم ثروتمندان عالم

شیب آن در ابتدا ملایم
لگاریتمی‌ست
ناگهان سرعت می‌گیرد
با شتابی غیرقابل توصیف

امروز کشورهای غربی نمی‌توانند تأمین کنند
اولیات مورد نیاز را
برای مردم خود
بهداشت و سلامت
درمان و دارو
آب و انرژی و غذا
به ته رسیده‌اند
چوب جادوی آدام اسمیت کار نمی‌کند دیگر
دست نامرئی از کار افتاده
دیگر نمی‌تواند آینده را حال کند
جاده‌ها را روی آسمان بنا
با تمثیل‌ها و خیالاتی که رقم می‌زد
وقتی کتاب «ثروت ملل» را می‌نوشت
دیگر زورش نمی‌رسد
نمی‌تواند وام تولید کند
نمی‌تواند از آینده بکَند و به امروز آورَد
دیگر نمی‌تواند پایه پولی جهان را
نمی‌تواند حجم پول را بیشتر کند
حباب را بزرگ‌تر
دیگر خلق پول سخت شده
در باطن نظام سرمایه‌داری

در کشورهای در حال توسعه اما هنوز جواب می‌دهد
هنوز می‌شود با ربا فریب داد
هنوز می‌شود با وام مردم را گول زد
جامعه را مست مصرف کرد
پس سرمایه‌دارها مهاجرت می‌کنند
به سمت کشورهایی مثل ایران
سرای ایرانی درست می‌شود
شهر فرش
شهر کالا
شهر فلان و فلان
سرای این و آن
همه با ربا
همه با وام
همه با خلق پول
همه با افزایش پول مجازی و فیات
بدون پشتوانه
ما را هم به ته می‌کشانند
می‌خواهند
خواسته
چون ما هنوز به ته نرسیده‌ایم
ما را هم به ته می‌رسانند
اگر نجنبیم!

قَالَ [رسول الله (ص)] یَا عَلِیُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَیُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ ... فَیَسْتَحِلُّونَ ... الرِّبَا بِالْبَیْعِ. قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَبِأَیِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذَلِکَ، أَبِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ أَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ؟ فَقَالَ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ. (نهج‌البلاغه، خ156)
پیامبر خدا (ص) فرمود: اى على! همانا این مردم به زودى با اموالشان دچار فتنه و آزمایش مى‌شوند و ربا را با این بهانه که «نوعى معامله» است حلال مى‌شمارند. گفتم: اى رسول خدا در آن زمان مردم را در چه پایه‌اى بدانم؟ در پایه ارتداد یا آزمایش؟ پاسخ فرمود: در پایه آزمایش.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 143 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
نمودار جوشن کبیر + دوشنبه 04 فروردین 4 - 2:29 عصر

خوب نیست
این‌که حواسم نیست
غفلت
درست وقت خواندن دعا
فکرم به ترکیب و ترتیب و زیبایی ِ نظم آن
به جای معانی و معنویّات آن

سال پیش که به فلش‌کارت آن اندیشیدم
طراحی هم کردم
این‌طور کارت‌هایی
که از روی آن راحت‌تر بخوانم:



امسال اما طبقه‌بندی
نظم دیگری در نظر
درست وسط خواندن دعا
به اسمای الهی که نظر می‌افکندم
انگار که یک نظم ویژه‌ای در آن‌هاست
این چارچوب را پیدا کردم:



شد 25 اسم اصلی
فرازهایی که با «اللهم» آغاز می‌شود
فراز اول تک‌اسم‌ها هستند
سپس سه فراز ترکیبی مشاهده می‌کنیم
به‌نظرم این نظم آمد:



تنها سه مشکل:
1. فراز 29 یک ده‌تایی کم داشت
2. فراز 44 هم یک ده‌تایی اضافه داشت
آن‌هم چه ده‌تایی مهمی؛ «یا نور النور...»
3. یک فراز یازده‌تایی هم داریم
فراز 55 با این اسم تمام می‌شود: «یا من لاعطاء إلا عطائه»

این احتمال شاید باشد که در نقل تغییر حاصل شده
دقت در ضبط یعنی
شاید هم رازی در آن
ولی در نهایت
کمی جابه‌جایی انجام دادم
تا نظم نمودارم به هم نخورد!

[لینک نمودار کامل]

از نظر معانی اسم‌ها
انطباق گاهی سخت
نمی‌شود از این طبقه‌بندی دفاع علمی کرد
با ملاحظه ترابط الفاظ
ولی جای دقت
شاید ادبا بتوانند نکاتی را بیابند
با جابه‌جایی شاید اصلاح شود
معانی هم بیشتر مرتبط
توکل بر خدا
إن‌شاءالله که همواره در حصن این جوشن بمانیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فلسفه 74 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
حشرات به عنوان غذا + دوشنبه 04 فروردین 4 - 1:49 عصر

بزرگ‌ترین کارخانه‌های تولید حشرات در فرانسه
خیلی بزرگ
با حجم تولید بالا
این متن معرفی می‌کند
این فیلم هم:

...
[دانلود فیلم]

از جنون گاوی شروع شد
سال 1371
یک بحران جهانی
تعداد زیادی از گاوها را معدوم کردند
و دلیل
مهم‌‌ترین غذای دام‌ها خودشان بودند
رگ و پی و نخاع و هر چه که باقی می‌ماند
استخوان و دیگر اجزای بدن حیوان
بعد از جدا شدن گوشت
همه خُرد می‌شد
پودر می‌شد
باز می‌گشت به دامداری
به‌عنوان غذای دام
فهمیدند علت بیماری این است

غذای حیوانی را برای حیوانات ممنوع کردند
برای رفع این بحران جهانی
و مشکلی مهم پیدا شد
فقدان غذای مناسب برای دام

گیاه خوب است
ولی آن‌ها رشد سریع می‌خواستند
حیوان سریع گوشت بیاورد
پس باید پروتئین زیاد بخورد
در گیاه کم است
گران هم
رفتند سراغ روش‌های جایگزین
به حشرات توجه کردند

حشرات راحت رشد می‌کنند
میوه‌های فاسد را می‌ریزند در محیط مناسب
گرما و رطوبت کافی
حشرات فوری فراوان می‌شوند
تخم‌ریزی می‌کنند و زاد و ولد
آن‌ها را خُرد کرده
پودر
می‌شود غذای دام
سال‌هاست در اروپا این‌طور دام‌ را تغذیه می‌کنند

اما برایشان کافی نبود
وقتی کارخانه‌ها تولید را بالا بردند
نیاز شد تا بازار را توسعه دهند
مخاطب محصولشان را
این شد که به سراغ انسان آمده‌اند
در همین یکی دو سال اخیر
تلاش می‌کنند
دارند پول خرج می‌کنند
دکترها و اطبّای غربی را می‌خرند
خبرگزاری‌ها را هم
تا مردم را متقاعد کنند
بپذیرند الگوی مصرف خود را تغییر دهند
الگو و رژیم غذایی‌شان را

کارخانه است دیگر
باید محصول را بفروشد
باید ابتدا نیاز در مردم پیدا شود
تا آدم‌ها بشوند مشتری
مشتری برای رفع نیاز خود کالا را می‌خرد
آن‌ها هم محصول‌شان به فروش می‌رسد
این هم گزارش بی‌بی‌سی:

...
[دانلود فیلم]

شگفتا از انسان
چقدر ناسپاس است!

قال الله العزیز: «قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ» (عبس:17)
مرگ بر این انسان، چقدر ناسپاس است! (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 143 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
فارسی نویسی در فوکاسکی + چهارشنبه 03 اسفند 29 - 7:50 صبح

هنوز هم نمی‌شود
فارسی نوشتن
در برخی نرم‌افزارهای خارجی
حتی فارسی‌سازهای آنلاین هم کاری ازشان بر نیامد
وقتی خواستم در فوکاسکی فارسی بنویسم

فوکاسکی برنامه قدرتمندی‌ست
کارآیی بالایی هم
در عین سادگی و سهولت
ولی فارسی
هیچ راهی در سامانه‌های ایرانی نجستم
بنابراین نوشتم

این یک سامانه فارسی‌ساز است
http://movashah.id.ir/mb/FarsiSaaz.htm
فارسی‌نویس یعنی
اسکریپیتی



سه نوع خروجی می‌دهد
هر کدام برای نوع خاصی از نرم‌افزارها
برخی از چپ به راست
برخی مشکل در اتصال حروف
بی‌نیاز از نصب فونت
امتحان کنید
خیلی‌جاها کار راه می‌اندازد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فارسی 3 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
چرا لباس متفاوت؟ + جمعه 03 اسفند 24 - 10:9 صبح

چرا لباس روحانی‌ها باید با مردم فرق کند؟

این سؤال به سراغ من هم آمد
خیلی قدیم‌ترها
اولی که طلبه شدم
سال 1376

از همان‌روزها دوست داشتم
هم این لباس را
هم پوشیدن آن را
امام (ره) را دیده بودم
عظمت و هیبت و ایمان و قدرت روحی و شجاعت را
بدجور شیفته
می‌خواستم مثل او
در لباس هم

سال دوم خواستیم ملبّس شویم
شنیده بودیم قدیم می‌شد
همان سال اول بعضی قبا می‌پوشیدند
عمامه می‌گذاشتند
در دوران‌های گذشته
یکی گفت: نه!
اجازه نمی‌دهند
اول بروید مشورت کنید
با پرورشی مدرسه

با یکی از همکلاسی‌ها رفتیم
دوتایی
معاون پرورشی توضیح داد
قوانین اجازه نمی‌داد
تا سال چهارم حوزه تمام نشود
پایه چهارم یعنی
در حقیقت خواندن شرح لمعه لازم بود
معروف به کتاب فقه نیمه‌استدلالی

سال چهارم شد
دیگر مایل نبودم
تردید پیدا
آدم‌هایی را دیدم که مقبول
رحیم‌پور، قنبری، بهرام‌پور، شجاعی
افرادی را دیدم که مکلّا
کلاهی یعنی
غرض این‌که عمامه نداشته
بسیار هم پذیرفته‌تر
این شبهه در ذهنم آمد:
وقتی لباس مانع ارتباطم با مخاطب شود؟

سال‌ها بعد شبهه‌اندازهای دیگری هم پیدا شدند
کسانی که این‌طور گفتند:

پیامبر (ص) را که کسی نمی‌شناخت
وقتی داخل مسجد می‌شد
از بس لباس ایشان مانند سایر مردم
آخوند باید لباسش فرق کند؟

مگر لباس شهرت در اسلام حرام نیست
لباسی که تمایز ایجاد کند
چشم‌ها را بگرداند و توجه‌ها را جلب
خب این لباس این‌طور است دیگر
می‌شود لباس شهرت

من اما ملبّس شدم
وقتی استدلال آقاسیدمنیرالدین حسینی الهاشمی (ره) را دیدم
مضمون کلام ایشان ساده بود:

روحانیت فقط پاسخگوی احکام شرعی نیست
قرار نیست بنشیند یک‌جا و فقط حرف بزند
قرار نیست بنشیند و پاسخ سؤالات را بدهد
سخن گفتن تنها راه تبلیغ دین نیست
اصلاً قوی‌ترین راه هم نیست
روحانی الگوی جامعه است
می‌شود یعنی
باید بشود
مردم قرار است غذا خوردن او را ببینند
راه رفتن او را ببینند
رفتارش با همسر و فرزندان را ببینند
قرار است شیوه رانندگی او را تماشا کنند
قرار است خرید رفتن و خرید کردنش را
پارک رفتن و تفریح کردنش را
آب خوردن و بسم‌الله گفتنش را
قرار است نماز و روزه او را ببینند
ورود و خروجش به مسجد را
عبور از خیابانش را
صحبت با مردم و معاشرت با ثروتمندان و مستمندانش را
این‌ها را می‌خواهند

مردم یک استدلال ساده در ذهن دارند:
او به احادیث پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) علم دارد
رفتار او مطابق دانش او از حدیث است
پس: رفتار او تکرار رفتار و منش رسول خدا (ص) و خاندان (ع) اوست
پس: اگر من مثل روحانی رفتار کنم، مثل رسول خدا (ص) رفتار کرده‌ام

او تصویر است
تصویر امروز از دیروز
او نماد است
خلق و خویش
رفتار و کردارش
مردم به این تصویر نیاز دارند
روحانی مثل یک فیلم سه‌بعدی در جلوی چشم مردم زندگی می‌کند
و مردم زندگی پیامبر (ص) را می‌بینند
مگر ما اگر امروز یک فیلم از زندگی رسول اکرم (ص) بسازیم
علامتی برای تمایز او با سایر مردم نمی‌سازیم؟
قطعاً متمایز می‌کنیم
تا مخاطب بداند کدام رسول خداست (ص)
زیرا قرار است زندگی او را نشانشان دهیم

روحانی باید علامت‌دار باشد
تا تبلیغ دین شود
تمام زندگی او
مردم اخلاق او را اخلاق پیامبر (ص) بدانند
رفتار او را کردار او (ص)
مثل دیگران لباس بپوشد که معلوم نمی‌شود

این استدلال را پذیرفتم
البته که این محذوریت می‌آورد
محدودیت هم
دیگر باید مراقب رفتار خود باشد
از روی حدیث عمل کند و از روی روایت راه برود
هر حرکتی را منطبق بر سیره رسول خدا (ص) گرداند
سبک زندگی‌اش را
دیگر نه هر تلویزیونی
دیگر نه هر مبلی
دیگر نه هر ماشینی
دیگر نه هر خانه‌ای در هر محله‌ای
دیگر نمی‌شود بهترین میوه را بخرد
دیگر نمی‌تواند بهترین پارچه را لباس بدوزد
دیگر خیلی دیگرها
او یک نماد است
و به‌سختی باید خود در این چارچوب حفظ نماید

البته این لباس که لباس عرب نیست
این قبا و عبا و لباده که برخی می‌پوشند
این‌ها لباس ایرانی‌ست
با بچه‌ها یک‌بار رفته بودیم موزه نگارستان بهارستان
در تهران
موزه‌ای که نقاشی‌های کمال‌الملک را دارد
خیلی سال پیش
گزارشش را این‌جا نوشته بودم
بخشی مختصّ به عکس‌های دوره قاجار
از مردم کوچه و بازار
همه آخوند انگار
قبا و عبا
بعضی لباده هم
بیشتر نجبا و اشراف
روحانی فقط کلاهش فرق می‌کرد
مردم بیشتر کلاه نمدی
آخوند پارچه‌ای پیچیده به سبک عربی



[تصویر بزرگ]

رضاشاه که لباس ایرانی را تعطیل کرد
روحانی‌ها حافظ این لباس شدند
لباس ایرانی را با عمامه حفظ کردند
عمامه‌ای که نشان از درس اسلام خواندنشان بود
شدند «آقای درس خوانده»؛ آخوند

فقط همین عمامه نمادی از پیامبر (ص) بود
لباس‌شان که لباس مردم عادی
تا پیش از خیانت کشف حجاب و انگلیسی شدن اجباری لباس

اگر گروهی نباشند که لباس متمایز داشته باشند
به عنوان علامتی که روایت و حدیث خوانده‌اند
«تصویری» از زندگی رسول خدا (ص) باقی نخواهند ماند
فقط می‌ماند «متن»
متنی که در کتابخانه‌ها باید سراغ آن را گرفت
نه دیگر در کوچه و خیابان و در منظر و مرئی
سبک زندگی اسلامی تمام می‌شود!

الإمامُ الجوادُ (ع): و کُلُّ اُمّةٍ قد رَفَعَ اللّه ُ عَنهُم عِلمَ الکتابِ حِینَ نَبَذُوهُ و وَلاّهُم عَدُوَّهُم حینَ تَوَلَّوهُ ، و کانَ مِن نَبذِهِمُ الکتابَ أن أقاموا حُروفَهُ و حَرَّفُوا حُدودَهُ ، فهُم یَروُونَهُ و لا یَرعُونَهُ ، و الجُهّالُ یُعجِبُهُم حِفظُهُم للرِّوایَةِ ، و العُلَماءُ یَحزُنُهُم تَرکُهُم للرِّعایَةِ. (کافی، ج8، ص52)
هر امّتى، آن گاه که کتاب آسمانى خود را رها کرد و کنار افکند، خداوند علم آن را از آنان گرفت و آن گاه که دشمنان خود را به دوستى و سرپرستى گرفتند، خداوند آن دشمنان را بر ایشان ولایت و حکومت داد. از جمله به کنار افکندن کتاب، این بود که حروف و کلمات آن را بر پا داشتند و معانى اش را تحریف کردند؛ کتاب را مى خوانند و روایت مى کنند اما آن را رعایت نمى کنند و به کار نمى بندند. نادانان از این که آن را خوب مى خوانند و حفظ مى کنند، خوشحالند و دانایان از این که آن را رعایت نمى کنند و به کار نمى بندند، اندوهناکند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: روحانیت 23 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
مدل SWOT + چهارشنبه 03 اسفند 8 - 9:24 صبح

خیلی‌ها استفاده می‌کنند
از این مدل
از این روش
در طراحی راهبردهای سازمانی
من نیز
در بسیاری از کارها
و به نظرم رسید نمودار دقیق‌تری از آن ترسیم کنم
نموداری که بهتر فرآیند را نشان دهد:

نمودار فرآیند تدوین سند راهبردی (طراحی استراتژی)

[تصویر بزرگ]

اما بعد چه؟!
مشکل دقیقاً این‌جاست
معمولاً رها می‌شود
ذوقی و سلیقه‌ای
دیگر انگار روش منظمی نیست
مدل و الگویی
از راهبردها چطور به راهکار یا راهکنش (تاکتیک) برسیم؟!
سؤال این است
پس نمودار دیگری طراحی
فرآیند بعد را نشان دادم
این‌طور:

نمودار فرآیند تدوین برنامه‌های راهبردی (از طراحی تاکتیک تا بیزینس پلن)

[تصویر بزرگ]

نخست باید رویکرد خود را مشخص کنیم
انتخاب یعنی
ضعف‌ها مهم نیست و می‌خواهیم بر قوّت‌ها تکیه کنیم؟
فرصت‌ها خیلی گذرایند و نه ماندگار
می‌خواهیم زود به آن‌ها دست یابیم؟
تهدیدها جدّی و ما هم ضعیف
اول باید امنیت سازمان خود را تأمین کنیم؟
سازمان البته می‌تواند کشور باشد
می‌تواند دولت باشد
تا برسد به یک بنگاه اقتصادی خُرد حتی
یک مغازه شاید
حالا اولویت راهبردها مشخص می‌شود
این می‌شود تاکتیک
قدم بعد برنامه‌ریزی‌ست
هدفگذاری
طراحی پروژه‌ها
و بر اساس آن‌ها رسیدن به ساختار مناسب
الگویی که سازمان را شکل می‌دهد
سازمانی که بتواند این برنامه را اجرا نماید
تمام روند در این نمودار
امید که برای دیگران هم مفید افتد!

امام رضا (ع): «قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا اِبْنَ آدَمَ ... قَدْ نَظَمْتُ لَکَ کُلَّ شَیْءٍ تُرِیدُ» (کافی، ج1، ص159)
خدای بلندمرتبه فرمود: ای فرزند آدم، هر آن‌چه اراده می‌کنی را من برایت منظّم کردم [و در اختیار تو نهادم].


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: سند 32 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
اصطلاحات رایج در پژوهش + شنبه 03 اسفند 4 - 9:52 صبح

با عنوان مبانی نظری در پژوهش
انواع آن
جدولی در کتابی دیدم
برای خودم مفید
گفتم شاید برای شما هم
عکس گرفتم
برای وبلاگ
این مجموعه از تعاریف را:



امام صادق (ع): «أَتَى عَالِمٌ عَابِداً فَقَالَ لَهُ کَیْفَ صَلاَتُکَ فَقَالَ مِثْلِی یُسْأَلُ عَنْ صَلاَتِهِ وَ أَنَا أَعْبُدُ اَللَّهَ مُنْذُ کَذَا وَ کَذَا قَالَ فَکَیْفَ بُکَاؤُکَ قَالَ أَبْکِی حَتَّى تَجْرِیَ دُمُوعِی فَقَالَ لَهُ اَلْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِکَکَ وَ أَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکَائِکَ وَ أَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ اَلْمُدِلَّ لاَ یَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیْءٌ» (کافی، ج2، ص313)
عالمی به نزد عابدی آمد و به او گفت: نمازت چطور است؟ [عابد] گفت: از مثل من درباره نماز سوال شود؟! در حالی‌که خدا را از فلان زمان عبادت می‌کنم؟! [عالم] گفت: گریه‌ات چطور است؟ [عابد] گفت: آن‌قدر گریه می‌کنم تا اشک‌هایم سرازیر می‌شود. پس [عالم] به او گفت: حقا که خنده‌ات در حالی‌که ترسان [از خدا] باشی خیلی بهتر است از گریه‌ات در حالی‌که [به عمل خود] رضایت داری. همانا هیچ یک از اعمال ازخودراضی صعود نکرده و بالا نمی‌رود.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کتاب 10 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره + جمعه 03 آبان 25 - 5:0 صبح

سال 1367
مفصل است
ابتدا در توصیف نظام اسلامی
نظام ولایت ربوبی
ساختار جدیدی از حاکمیت
و بعد ناتوانی‌ها و ناکارآمدی‌های حوزه علمیه
و البته ناتوانی‌ها و ناکارآمدی‌های دانشگاه هم
در این‌که چرا نظام اسلامی هنوز اسلامی نشده
سپس سراغ دولت
اشکال کار آن‌ها
که چرا نتوانسته‌اند



چقدر به کار امروزمان
چقدر مفید و قابل توجه
خصوص بخش آخر
آخرین فصل
فصل پنجم
وقتی ضعف‌های دشمن را برمی‌شمرد
و قدرت‌های ما را
توانمندی‌های نظام اسلامی را
به عنوان راه حل
راهگشا
امید به آینده



امروز به کار می‌آید
اگر چه به دست امام ره نرسید
ماند تا ایشان به رحمت خدا رفت
امروز باید بازخوانی کرد
نموداری کردم که راحت‌تر بشود!

[نمودار کامل به صورت تصویر]

[فایل xmind]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 + یکشنبه 03 آبان 20 - 4:0 صبح

کوته‌نگری در فیزیک
واقعیت یا ماده است و یا انرژی. این را فیزیک می‌گوید. تازه آن هم در یک مجموعه بسته. ماده و انرژی می‌توانند به هم تبدیل شوند، ولی در کل افزایش و کاهش ندارند. اصلاً از همین‌جا بود که مدعی شدند به وجود سیاهچاله‌ها. دیدند جایی گرانشی هست که چیزی در آن‌جا نیست. نتیجه گرفتند که چیزی در آن‌جا هست که دیده نمی‌شود. وگرنه که سرعت بسط کهکشان‌ها و دور شدن اجرام سماوی از هم بیشتر باید می‌بود. نمی‌پذیرند که لحظه‌ به لحظه چیزهایی به این جهان اضافه شود که قبلاً نبوده است. همه چیز همین‌قدر از ابتدا بوده. واقعیت تا پریروز اتم بود، جسمی نشکن و سفت و صلب که با قرار گیری در کنار عناصر دیگری مانند خود، اشیا را می‌ساخت. اتم هم چهار نوع بیشتر نداشت؛ عناصر یعنی: یا باد بود، یا آب، یا آتش و یا خاک. دیروز فهمیدند اتم هم می‌شکند. بور گفت: مثل سیارات است. الکترون به دور پروتون و نوترون. دیدند خیر، پروتون خودش سه کوارک است. نوترون هم. شرودینگر که اساساً با پذیرش مبانی کوانتومی هایزنبرگ به مدلی از ماده رسید که ابری است. الکترون دیگر ذرّه‌ای نیست که به دور هسته بچرخد. در یک محدوده‌ای هست، همه‌جای آن، در یک آن هست. دقیقاً همان تناقضی که فلاسفه ما ممتنع می‌دانستند. دنبال این بودند که چهار نیرو را در یک تعریف واحد بگنجانند. زمانی که معادلات آن واحد شود. نشد که نشد. نظریه M از کار در نیامد. هاوکینگ گفت: اگر جاذبه ضعیف است، حتماً به خاطر این‌که میلیاردها جهان موازی داریم، این جاذبه خرجِ در کنار هم نگهداشتن این‌ها می‌شود. این نیرو دارد بین جهان‌ها مصرف می‌شود که مقدار کمش به ما رسیده. از همین نظریه بود که به «عدم نیاز به خدا» رسید. دکتر گلشنی هم البته از کسانی که نقدی بر این نظریه دارد. همه این‌ها یک اثر مهم داشته است: امروز تمامی علوم وام‌دار فیزیک هستند. زیست ما هم از فیزیک بهره می‌برد. - انسان چیست؟ موجود زنده اصلاً؟ - مجموعه سلول. - سلول چیست؟ - خُب معلوم است دیگر، فیزیک که بیان کرده، مولکول‌های بزرگی از عناصر مهمی مانند: اکسیژن، هیدروژن، نیتروژن و از همه مهم‌تر کربن. مواد آلی را شکل می‌دهند. - همین؟! - بله همین. - روح چه؟ - ها؟! این‌ها متافیزیک است. خارج از بحث ماست. - خیر. خارج از بحث شما نیست. داخل در بحث شماست. شما انکار هر چیزی را می‌کنی که فیزیک نپذیرد. وقتی انسان با نیروی عضلات حرکت می‌کند، این نیرو از یک واکنش شیمیایی حاصل می‌شود، تریگر یا ماشه آن هم سدیمی که در آکسون‌ها تغییر موقعیت می‌دهد، تا یک پالس الکتریکی را داخل نورون منتقل سازد، دندریت‌ها هم با مولکول‌های ناشی از واکنش شیمیایی، از نورونی به نورون دیگر، شوخی نکن برادر، تو منکر روح هستی، نه بی‌تفاوت نسبت به آن. فیزیک تو دیگر علم نیست، فلسفه شده، ایدئولوژی است. ببین چطور فیزیکدانانت دارند درباره هستی و واقعیت نظریه‌پردازی می‌کنند؟ کاری که قبلاً ارسطو و افلاطون می‌کرده‌اند.
این گاف بزرگ، این گَپ، این شکاف میان نظریات فیزیک و واقعیتی که دین‌داران به آن باور دارند، قابل اغماض و چشم‌پوشی نیست. با این مبنای علمی که فیزیک داعیه‌دار آن است نمی‌شود حکومت الگوی دینی و الهی تأسیس و طراحی کرد. ضرورت تحوّل در فیزیک در مسیر طراحی ساختار حکومت انکارناپذیر است.
مجموعه پژوهش‌هایی لازم است در نظر گرفته شود تا فیزیک ماده‌بنیاد و ماتریالیست را نقد کرده و مبانی جدیدی برای آن بیابد. اذعان شود که بدون تحوّل در فیزیک قطعاً نمی‌توان علوم انسانی اسلامی تولید کرد و به طرح حکومت بر مبنای دین رسید.

افسرده شده است. از نزدیکانش فوت کرده، فشار عصبی اثر کرده. نزد روان‌پزشک می‌رود. سیستم عصبی و رفتار مغز را تحلیل می‌کند. MRI می‌گیرد، یعنی تصویری مغناطیسی از فعالیت‌های مادی مغز. - ترشّح فلان ماده شیمیایی در فلان موضع از کورتکس مغز سبب شده حالت اندوه بر شما عارض شود. این دارو را که مصرف کنی، آن را خنثی می‌کند و افسردگی رفع می‌شود! پزشکی که به روح اعتقاد ندارد، در علم خود یعنی، شاید نماز هم بخواند، این پزشک مفروضات علمی خود را از فلسفه هستی‌شناسی روز گرفته است؛ فیزیک! - برادر! این خودرویی که ساختی، آیا در مکانیک و حرکت آن تفاوتی حاصل می‌شود، اگر بسم‌الله بگویم بعد روشن کنم، یا بدون بردن نام خدا استارت بزنم؟! - چرا شعر می‌گویی؟! من خودروسازم، ماشین ماشین است دیگر. بردن نام خدا که در علم مکانیک تأثیر نمی‌کند. اگر روشن نشد، حتماً مشکل از سیستم سوخت‌رسانی یا برق بوده. - تا به حال بررسی کرده‌ای؟! هزار خودرو را با نام خدا روشن کنی، هزار تا را نه. ببینی کارآیی کدام بیشتر است؟ - نه! - معلوم است که نه! این مطلب حتی در فرضیات تو هم جایی ندارد، چه برسد به آزمون. ولی من باور دارم که وقتی نام خدا را ببرم، تغییراتی در رفتار خودرو اتفاق می‌افتد. آیا می‌توانی این تغییرات را بررسی و ارزیابی کنی و در طراحی خودروی خود لحاظ نمایی؟!

نتیجه‌گیری: با اصالت ماهیت، با اصالت وجود، با فیزیک روز، نمی‌شود علومی تولید کرد که مواد اولیه طراحی حکومت دینی را تأمین کند. با فقه فردی و اصول فقه موجود هم نمی‌توان مبانی دینی مورد نیاز برای طراحی حکومت دینی را از منابع، استنباط و استخراج کرد. همه این نیازها و ضروریات را باید در طرح‌های تحقیقاتی ببینیم و ملاحظه کنیم.

نُفوّض أمرنا إلی الله؛ إنّ الله بصیرٌ بالعباد


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فلسفه 74 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - 
موانع طراحی ساختار حکومت دینی 10 + یکشنبه 03 آبان 13 - 4:0 صبح

اشتراک معنوی وجود
فلسفه اصالت وجود چطور؟ همان که ملاصدرا به فهلویّون نسبت می‌دهد. مقبول امروز حوزه‌های علمیه هم هست. آن‌چه اصیل است و واقعی وجود است، نه ماهیت. چوب را می‌خواهیم بسوزانیم. می‌شود؟ چوبیّت از وجود خارجی چوب درک می‌شود. چوب بودن که ماهیت است و واقعیت ندارد. امری ذهنی است که خودمان جعل می‌کنیم و می‌سازیم. ذغالیّت هم. چطور می‌شود چوب را به ذغال تبدیل کرد؟ وجود باید درون خود تغییر کند، مرتبه آن عوض شود. تشکیکی است، مانند‌: نور. نور قوی با نور ضعیف در مرتبه نوریّت فرق دارد. آیا به نور قوی نور اضافه کرده‌ایم؟ یا به نور ضعیف تاریکی؟ تاریکی عدمی است و نمی‌شود اضافه کرد. پس نور نور است، ولی تشکیکی. - نور که بسیط نیست، فوتون‌ها یا امواج الکترومغناطیس هستند. هر چه تعداد بیشتر قوی‌تر. - بله، نور بسیط نیست. مثال بود، در مثال مناقشه نیست. - خُب یک مثال دیگر بزن. - ندارم. - نیست یعنی. امر بسیط نیست. اگر هم باشد برای من و تو قابل درک نیست. اصلاً امر بسیط که تغییر ندارد. تغییر در آن فرض ندارد. - پس حرکت جوهری چطور؟ - خودت می‌توانی برای حرکت جوهری مثال بزنی؟ واقعی باشدها؟ نداری. نیست. تلاش نکن. جوهری که بسیط تعریف کردی، حرکت ندارد. ذهن خودت مخلوق است. مخلوق مرکّب است. ذهن تو مرکّب است. واقعیت هم مرکّب است. نمی‌توانی درکی از چیزی داشته باشی که مرکّب از اجزا نباشد. اگر «هستی» معنای واحدی داشته باشد، اشتراک معنوی یعنی همین دیگر. تمام‌حقیقت هر واقعیتی را هم «هستی» بدانی. خُب برادر من، تمام واقعیت می‌شود مثل هم. من تو هستم، تو من هستی. این می‌شود همان عرفان نادرستی که برخی نشخوار می‌کنند: ما همه خداییم و خدا ما، همه یکی هستیم و تمام تفاوت‌ها خیالی و وهمی است و تا از این دنیا برویم، آگاه می‌شویم که چیزی جز خدا نیست. یک «وحدت مطلق».
از اصالت وجود نه تنها توصیف تغییر بر نمی‌آید، حتی قادر به تفسیر واقعیت هم نیست. با این فلسفه که نمی‌شود علم تولید کرد؛ معادلاتی که روابط میان واقعیات را نشان دهد و ابزاری برای طراحی حکومت باشد. محکم باید بیان کنیم که تا تفسیر دقیقی از واقعیت نداشته باشیم، واقعیت با تمام تغییرات و تفاوت‌هایی که در آن می‌بینیم، نمی‌توانیم علوم اسلامی تولید کنیم، علوم بر مبنای باورهای دینی.
این ضرورت دارد صریح بیان شود که با فلسفه اصالت وجود نمی‌توان علم تولید کرد؛ نمی‌توان برای تغییر واقعیت معادله داد. این فلسفه قادر نیست مبنای طراحی حکومت قرار گیرد.

از فیلسوف پرسید: انسان چیست؟ - جسم نامی حسّاس متحرّک بالاراده؛ حیوان ناطق. - برادر عزیزم، همه این‌ها که گفتی ماهیت بود. جنس بود، عرض بود، فصل بود. این‌ها ماهیت هستند نه وجود. ماهیت که واقعی نیست. تعریف واقعی از انسان ارائه کن! - آن. - یعنی چه؟ - انسان آن است. [و با دست به یک شخص اشاره می‌کند]. حقیقت انسان به وجود شخصیّه اوست. پس انسان همان است که هست. - ولی آن چیزی که نشان دادی «زید» بود. این تعریفی که دادی می‌شود تعریف زید. خواستم انسان را تعریف کنی. نگو تعریف به حدّ تامّ است. حدّ تامّ مربوط به اصالت ماهیت است. تو اصالت وجودی هستی. تعریف انسان را بر اساس واقعیت بیان کن، نه اعتبار و جعل. - خُب ببین! رجوع کن به مرحله یازدهم کتاب نهایة الحکمة علاّمه. بحث اتحاد عقل و عاقل و معقول. مطلب این است که اصلاً واقعیت قابل تعریف نیست. این‌ها همه وهم است. همه این تعریف‌ها. زیرا برای شناخت و درک که نمی‌شود از راه بیان ماهیت رفت. راه شناخت وحدت است. تو وقتی وحدت پیدا کنی با معلوم، علم به آن حاصل می‌شود از برای تو، یعنی عالم می‌شوی. عالم زمانی خواهی شد که با معلوم یکی شوی. خیلی بحث مفصّلی است و در این مقال نمی‌گنجد. - عزیز دل برادر! من که یک نفس مجرّد و بسیط هستم، چطور وحدت پیدا کنم با یک امر خارجی که به قول خودت مرکّب است و ذواجزاء. این چطور ممکن است؟! - بله، البته. قطعاً ممکن نیست. علاّمه هم همین را فرموده است. اما دقّت نکردی. هر موجود مرکّبی که در خارج هست و واقعیت وجودی دارد، این یک علّتی دارد که آن علّت ضرورتاً واجد تمام خصوصیات آن معلوم است. زیرا می‌دانی که فاقد شیء نمی‌تواند مُعطی آن باشد. حال تو که مجرّد و بسیط هستی، با آن علّت مجرّد و بسیط وحدت پیدا می‌کنی، طبیعتاً علم به تمام معلول‌های او هم پیدا خواهی کرد. یکی از آن معلول‌ها همین شیء مرکّب خارجی است. - یعنی من باید با علّت این شیء وحدت پیدا کنم تا به آن شیء علم پیدا کنم؟! واقعاً خودت به این مطلب باور داری و از همین طریق علم پیدا می‌کنی یا داری شوخی می‌کنی؟! وقتی سیب را می‌بینی، بو می‌کشی، گاز می‌زنی، می‌چشی و بعد می‌گویی: بَه‌بَه، چه شیرین و معطّر و زیباست. رفتی در واقعیت و با خالق آن سیب وحدت پیدا کردی، تا ویژگی‌های این سیب را بشناسی؟!

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فلسفه 74 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<      1   2   3   4   5   >>   >

سه شنبه 04 تیر 10

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فیلم دشمن فاصله طبقاتی ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X