در صفحه نخست میخوانید: مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | حق همیشه با مشتری نیست + | سه شنبه 97 اردیبهشت 4 - 11:0 صبح | بله نیست که گفته است هست؟
همهمان این را میدانیم همهمان ولی باز تکرار میکنیم حتی در رسانه دیدم مجری میگفت: همیشه حق با بیننده است! نیست واقعاً نیست گاهی هست و گاهی نیست اما چرا ما این جمله را تکرار میکنیم چرا در مغازههایمان مینویسیم؟ این را چه کسی به ما یاد داده است؟
میخواهد ما را تغییر دهد نظام سرمایهداری کاپیتالیسم سرمایهمحوری بهتر است بگویم «انباشتمحوری» نوع خاصی از مدیریت اقتصاد که آدام اسمیت را مبدع آن معرفی میکنند اقتصادی که بر انباشتگی سرمایه متکیست ما همه ما قرار است «انسان اکونومیک» باشیم انسانی اقتصادمحور نیستیم فعلاً بشویم یعنی تدریجاً
وقتی جای حق و باطل عوض شود معیار عوض شود تغییر کند شاخصها متفاوت قبلتر حق و باطل را به راست و دروغ میشناختیم به غبن در معامله حق را به حقدار میدادیم و باطل را نیز امروز معیار را تغییر دادهاند و به ما حقنه کرده حق همیشه با «پول» است این جمله یعنی همین
وقتی میگوییم: حق همیشه با مشتریست یعنی حق با «پول» است همیشه همواره حق با سرمایه هر کسی که پول دستش است او «حق» دارد دیگر حق با «علی» (ع) نیست معیار تغییر کرده و با معیاری که او و فرزندانش برای حق و باطل معرفی کردهاند معیاری که بر اساس تشریع الهی مقرّر شده با ابلاغ نبی مکرّم (ص)
حق با «پول» است هر کسی که پول میدهد حق دارد و کسی که پول میگیرد باید حق را به کسی که پول میدهد بدهد این یعنی این این جمله این معنا را دارد این «شعار سرمایهداری»ست که بر دیوار فروشگاههای ما نقش بسته این نشان غلبه تفکر دنیاپرستانه این خود ِ دنیاپرستیست اینکه حق را بالکل به پولدهنده میدهیم
ارزش را عوض میکنند تا آدمها را عوض کنند و آدمهای عوضشده عوضی شده دیگر جایی در بهشت ندارند بعد از پایان دنیا چه خواهند کرد؟! قیامت که بشود روزی که قطعاً خواهد آمد آنجا معیارها درست است آنجا دیگر حق را به مشتری نمیدهند معیار «علی» (ع) است قسیم نار و جنّت «پول» نیست پولدار حقدار نیست.
قال رسول الله (ص): «معاشر الناس ، إن علیا قسیم النار ، لا یدخل النار ولی له ، ولا ینجو منها عدو له ، إنه قسیم الجنة ، لا یدخلها عدو له ، ولا یزحزح عنها ولی له» (امالی شیخ صدوق، ص83) ای انسانها! همانا علی تقسیمکننده جهنم است؛ دوست او داخل آتش نمیشود و دشمن او از آتش نجات نمییابد. او تقسیمکننده بهشت است؛ دشمن او داخل بهشت نمیگردد و دوست او از بهشت دور نمیماند. برچسبهای مرتبط با این نوشته: اقتصاد 143 - فرهنگ 89 -
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
در صفحه نخست میخوانید: مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | عید نوروز + | دوشنبه 97 اردیبهشت 3 - 7:0 صبح | عیدی برای چه؟! در مقابل چه؟!
این سؤال از کودکی برایم بود نه از ابتدا از وقتی که به آن فکر کردم اینکه دور سفره هفتسین جمع میشدیم و در لحظه سال تحویل بزرگترها به بچهها عیدی میدادند چرا؟!
سیداحمد از سال تحویل پرسید اینکه سال تحویل دقیقاً چیست و من سفارشی دادم: - سینی گرد رو از آشپزخونه بیار یه تیله هم بیار آورد تیله را لبه سینی استیل انداختم و گرداندم پس از چند دور: - چند دور چرخید؟ «هفت دور» - از کجا شمردی؟ در حالی که گوشهای از سینی گرد را نشانم میداد: «از اینجا» - خب من از اینجا شمردم و نقطه دیگری را نشان دادم و پرسیدم: - آیا فرق میکرد از کجا بشمریم؟! «نه!» - سال تحویل هم همین است نقطهای که مردم ایرانی انتخاب کردهاند برای شمارش سالها در گردش زمین به دور خورشید!
بله همینطور است من میدانم که نوروز یک لحظه فرضیست میتوانست اعتدال پاییزی باشد یا هر نقطه دیگری از مدار زمین اما اگر اینقدر الکیست چرا اینقدر مستقر و محکم است سنّت نوروز؟!
مناسک چنین کارکردی دارد کارکردی که در پست قبلی به آن اشاره کردم اساساً حفظ و ارتقاء رسومات نوروز به مناسکش زنده مانده است به مناسکی که هیچ پشتوانه واقعی ندارد چیزی جز اعتبار نیست جعل یعنی ولی مانده است چرا؟!
خیلی وقت این سؤال را داشتم چرا به من عیدی میدهند؟! و پاسخ را یافتم این دستمزد من است دستمزد کاری که قرار است بعداً انجام دهم کاری که وظیفه دارم وظیفهای که جامعه بر دوشم نهاده است حفظ سنّت نوروز!
بزرگترها دستمزد میدهند به خاطر کاری که کوچکترها بایستی به انجام رسانند اینکه رسم نوروز را به نسل بعد منتقل سازند این پرداخت قبل از عمل است این اتفاق است که نوروز را در تمدن ایرانی زنده نگهداشته است
اما من... من که تا به حال عیدی ندادهام یعنی آیا... بله من تخلّف کردهام من تا به حال هیچ عیدی ندادهام با این که بزرگ شده و فرزند دارم من سنّت نوروز را پاس نداشتهام هرگز سفره هفتسین برای کودکانم پهن نکردهام هرگز عید را به آنها تبریک نگفتهام هرگز طوری رفتار نکردهام که احساس کنند اتفاق مهمی افتاده است من... من این سنّت را پاس نداشتم
من کورکورانه دنبال نسل قبل از خود نرفتم من تلاش کردم این سنّت را عوض کنم من روز مبعث و تولّد پیامبر کیک میخرم جشن تولّد میگیرم من به عنوان بزرگتر به عنوان نسل قبل «میخواهم» نسل بعد از خود را «عوض» کنم «نمیخواهم» رسوم باستانی ایرانی تکرار شود کدام رسوم؟! رسومی که یک روز در دربار شاهان ظالم نزج گرفت برای ثروتمندان و قدرتمندان و بعد بیرون زد به جامعه کشید و سنّت شد من پیرو مستکبرین نیستم
من مناسک را تغییر میدهم آنها را حذف نمیکنم پس بدهکار نیستم در مقابل دستمزدی که گرفتم عیدیهای دوره کودکی فقط آنها را در رسم جدیدتری به کار میبندم!
مطلب مرتبط قبلی: مناسک رمضان برچسبهای مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظرات شما 2 ^ | |
در صفحه نخست میخوانید: مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | نابودی ِ سوپری + | شنبه 97 اردیبهشت 1 - 6:0 صبح | چند چیز که نیاز داشتیم برداشتیم از فروشگاه رفاه چیزهایی که مطمئن بودم نیاز داریم و ارزانتر از جاهای دیگر
سر صندوق فاکتوری به دستم داد دخترکی به خود رسیده قیمت واقعی نوشته تخفیف را هم شبیه به همانچه افق کوروش هم مینویسد سود شما از این خرید: 520ر212 ریال یعنی من واقعاً بیست و یک هزار تومان سود کردهام؟!
به سیداحمد نشان دادم پرسیدم: «به نظرت با این همه تخفیف چه بلایی سر سوپری آقای حبیبی میآید؟!» آقای حبیبی پیرمرد مهربان محله ماست فروشگاهی که با کمک فرزندانش اداره میکند معمولاً تمام مایحتاج ما از آنجا تأمین میشود مایی که معمولاً برای خرید به جانبازان و افق و رفاه نمیرویم به فروشگاههای زنجیرهای یعنی به کم بسنده میکنیم و به نزدیک نه زیاد از راه دور انبارداری نمیکنیم روزخریم
«نابود میشود» پاسخی که سیداحمد داد و با ناراحتی: «بابا! من دیگه باهات نمیام فروشگاه رفاه نمیخوام آقای حبیبی و خونوادهاش از نونخوردن بیافتن!»
یک مطلبی را چند وقت پیش دیدم همهمان دیدیم یعنی اینکه نوشته بود چطور فروشگاههای بزرگ کوچکها را تعطیل میکنند و کارمندشان میسازند و بعد هم حذف
با این مطلب کاری ندارم زیرا آن هم اقتصادی تدوین شده است با نگرشی سودمحور ولی دوربین آیندهنگرانه زنجیرهایها سود نزدیک را دیدهاند و آن مطلب سود دور را پایدار به قول خودش
من با خودم کار دارم؛ من که هستم؟! آیا من یک «انسان اکونومیک» هستم؟! انسان اقتصادی انسان سودمحور آیا انسانی که بهره مالی برایش ارجحیت دارد بر تمام خواستههای دیگرش تمنیّات دیگرش روابط مالی مهمتر میشود از سایر روابط انسانی؟! آیا رابطه دوستی من با آقای حبیبی مهمتر است یا رابطه اقتصادی و مالی؟!
من کدام هستم؟! انسان اقتصادمحور؟ یا انسان عاطفهمحور؟ من انسان دنیاپرستم؟ یا خداپرست؟ روابط من با اطرافیان با مردم با دوستانم بر اساس ماشین حساب است؟ من روباتم یا انسان؟
ماشین حساب است که تمام روابطش تمام افعال و اعمالش تمام حرکات و سکناتش بر اساس اعداد است من اما... من آیا بر اساس «سود» و بهره مادی روابط خود را میچینم ترتیب میدهم؟ که حالا افق برایم مهم باشد یا رفاه یا جانبازان؟
من اگر قرار است دو کیلو شکر بخورم به قرار هر کیلو سه قران و دو زار به چه قیمتی؟ به قیمت اینکه رابطهام با هممحلهایهایم قطع شود اینکه دیگر وسیلهای الهی نباشم برای روزی اطرافیان خویش نمیخورم یک کیلو شکر میخورم از قرار هر کیلو پنج قران و چهار زار تازه یک قران هم پسانداز کردهام در مقابل چه به دست آوردهام؟ روابط خوب و حسنهام با انسانهایی که با آنها زندگی میکنم با آنها در یک صف پشت یک امام جماعت در یک مسجد در یک محله در یک شهر در یک کشور در یک انقلاب اسلامی در یک مکتب و مذهب
کدام برای ما مهمتر است؟ سود مادی؟ یا رفاقت و زندگی صادقانه با انسانها؟ ما انقلاب کردیم تا آزاد باشیم آزاده تا مقهور سرمایه نباشیم پول برای ما تصمیم نگیرد ما برای پول خودمان تصمیم بگیریم آنجور که دوست داریم نه آنجور که پول دوست دارد پول عاشق سود است و بهره بیشتر ما نباشیم!
پ.ن. از یک چیز خیلی عصبانی میشوم خیلی خیلی خیلی خیلی بگذار ماشین حسابها بروند فروشگاههای زنجیرهای جایی که چهارتا دختر بزککرده را گذاشتهاند سر صندوق تا عقلانیت ما را به سخره بگیرند و به انسانیت ما توهین نمایند انگار ما به جای بالا از پایین تصمیم میگیریم و برای خرید به جای کالا به دختر ایستاده در کنار کالا مینگریم هم وهن زنانگی و هم مردانگی زن؛ که یعنی تو فقط اینجایی تا زیباییات را بفروشی هیچ ارزش دیگری هم نداری کالای اصلی تویی مشتری پول را به بهانه تو میدهد و بیهیچ عقلانیتی فروشگاه ِ ما را برای خرید برمیگزیند و مرد؛ که ای احمق! از بس نادانی از بس شهوتپرست عقلی نداری و مهاری ببین چطور کشاندیمت به اینجا به جای هر جا این تحقیر را برنمیتابم بگذار شهوتپرستان بروند فروشگاههای زنجیرهای به هوس چند خط لب و چند خط چشم بگذار پولپرستان بروند فروشگاههای زنجیرهای آنانکه مطیع سودند و سود آنها را میکشد به هر جا هر جا که سرمایه بخواهد ما اما محتاج این بیست هزار تومان تخفیفها نیستیم ده درصد و بیست درصد و حتی چهل درصد کاش کمپین راه بیاندازیم تا از زنجیرهایها نخریم از دوستان بخریم هممحلهایها اگر نیستیم بخریم تا دوست شویم با فروشگاههای خودمان کسانی که در کنار ما زندگی میکنند و در سرنوشت محله با ما شریکاند آنها حق به گردن ما دارند!
مطلب مرتبط قبلی: اصرار بر ارزانی برچسبهای مرتبط با این نوشته: اقتصاد 143 - فرهنگ 89 -
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
در صفحه نخست میخوانید: مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | اصرار بر ارزانی + | جمعه 97 فروردین 31 - 8:0 صبح | تازه راه افتاده کلّی تبلیغ کرده آگهی پخش کرده فروشگاه رفاه تا به حال در پردیسان نبوده
زیرزمین رفتیم داخل در مسیرمان بود نه از قبل برنامهریزی شده اتفاقی پیش آمد هدفم این بود که تکفرزندم را از تنهایی در آورم اصلاً به این هدف از خانه خارج شدیم ولی حالا ناگهان خود را روبهروی فروشگاه رفاه دیدیم
ارزان؟ بله ارزان! نمیتوان انکار کرد فروشگاه افق کوروش هم در پردیسان هست از مدتها پیش آنها هم ارزانتر از مغازهها یکی جدیدتر هم دو روز پیش افتتاح شد روبهروی کانال آب نزدیکتر به ما فروشگاه جانبازان هم ارزان است سه چهار شعبه هم دارد خیلی هم از مغازهها شیر 1600 تومان را میدهد 1100 تومان این ارزانی نیست؟! همه چیز در همه این فروشگاهها فروشگاههای زنجیرهای
فروشگاه رفاه تضمین میداد یک کارت کوچک درست کرده نوشته اگر فروشگاه دیگری ارزانتر خریدی فاکتور را با این شرایط خاص بیاور ما جایزه میدهیم!
دروغ میگویند؟! شاید نه من بررسی دقیق نکردم ولی اصلاً فرض را میگذارم بر اینکه راست بگویند راست ِ راست اینکه واقعاً ارزانتر از جاهای دیگر بفروشند ولی...
ادامهاش فردا؛ صحبتی که با سیداحمد داشتم و مطلبی که او به من گفت.
مطلب مرتبط قبلی: دور دور برچسبهای مرتبط با این نوشته: اقتصاد 143 -
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
در صفحه نخست میخوانید: مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | تفاوت انتخاب و اختیار + | یکشنبه 97 فروردین 26 - 7:0 صبح | معمولاً با هم اشتباه میشود بیشتر اوقات به جای هم اصلاً مگر فرقی هم میکند؛ انتخاب با اختیار؟!
منابع زیادی را مطالعه کردم برای یافتن پاسخ پاسخی به شبهه جبر و اختیار روزهایی که وارد حوزه شدم سال 1376 در یک نمایشگاه کتاب «جبر و اختیار» نامی را دیدم نوشته یکی از بزرگان معروف فوری خریدم و خواندم تا مدتی خیال کردم پاسخ را یافتهام اما...
در بیشتر این منابع اختیار به «انتخاب یکی از گزینههای پیش رو» تعریف شده است این تعریف رایجتر حتی میان اصولیّون فقهای ما وقتی درس اصول فقه میدهند معمولاً از «اختیار» بحث میکنند به تبع مرحوم آخوند صاحب کفایه جایی که قلم ایشان شکست در پایان یکی از صفحات کفایة الأصول!
اما اختیار غیر از انتخاب است انتخاب، گزینش راههای موجود اما اختیار...
در جزوات استاد حسینی ره این را دیدم اینکه اختیار «تولید راه» است نه «انتخاب راه» جایی که اراده «خلق» میکند چیزی را میسازد چیزی که پیش از آن وجود نداشته است
داشتم مطالعه میکردم چند وقت پیش بچهها را که میبرم پارک تبلتی معمولاً در دست دارم صدها کتابی که در صف خواندن هستند جالب که همه در یک دستگاه کوچک جمع شده انتظار مرور مرا میکشند به این کتاب رسیدم عبارتی شگفت دیدم شباهت داشت با آنچه از نظریات استاد حسینی ره خوانده بودم:

البته که نمیشود گفت حرف هر دو یکیست اینجا سارتر بیشتر شاعرانه سخن گفته است زیربنای فلسفی و معرفتشناسی ندارد در مقامش نبوده یعنی شعر گفتن که خرج ندارد مجبور هم نیستی لوازم حرف خود را پی بگیری و تمام تناقضاتش را توضیح دهی اما استاد حسینی ره همین بحث «خلق» را باز کرده است در زیربنای فلسفی جایی که در تبیین «اصالت تعلّق» است جایی در مباحث فلسفی خود جایی که اختیار را محور فلسفه توصیف مینماید به جای علیّت به جای قانون ثابت به جای ثبات وقتی دنیای استاتیک را داینامیک مینماید امکان حرکت را پدید میآورد یعنی!
روبات میتواند «انتخاب» کند حتی اگر یک روز خیلی هم هوشمند شود هرگز انسان نمیشود زیرا «اختیار» ندارد و نخواهد داشت قدرت بر خلق روابط جدید! برچسبهای مرتبط با این نوشته: فلسفه 74 - کتاب 10 - آقامنیر 118 -
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظرات شما یک ^ | |
در صفحه نخست میخوانید: مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | دیو فریبکار + | سه شنبه 96 بهمن 24 - 8:20 صبح | فرض کنیم ما تحت تسخیر دیو فریبکار دکارت یا مغز درون خمره هستیم و آن موجودی که به ما احاطه دارد فرابشری است آیا او میتواند بدیهیات را برای ما تغییر دهد و به ما القا نماید و ما هم آن را باور کنیم. مثلا آیا او میتواند به ما القا کند که جزء از کل بزرگتر است و ما آن را بپذیریم و شاید اصلا جزء از کل در واقعیت بزرگتر باشد اگر ما تحت القای یک X باشیم که از در آن موضع بودن بی اطلاعیم که هستیم یا خیر ولی آن دیو یا دانشمند به ما اینگونه القا کرده که جزء از کل کوچکتر است آیا آن X که دیو است یا دانشمند میتواند آن را برای ما تغییر دهد؟ اگر بله یا خیر چرا؟
عقل ما مثل یک کارخانه میماند یک ماشین یک ورودیهایی دارد نیاز به ورودی دارد یعنی تا به یک خروجی برسد این وسط هم سنجش و تحلیل انجام میگیرد آیا میشود مواد خام را تهیه نکرد در اختیار عقل قرار نداد و انتظار پاسخ صحیح هم داشت؟!
من اگر از شما این سؤال را بپرسم: موجود شش چشمی که در سیاره صدوبیستوششم از منظومه آلفا در کهکشان آندرومدا زندگی میکند، با توجه به اینکه دهان کوچکی دارد، چطور گیاهان عظیمالجثه را میخورد؟ شما به این سؤال چطور پاسخ میدهید؟ آیا میتوانید با عقل خود بسنجید؟ آیا طریقی برای تحقیق در اختیار دارید؟ آیا میتوانید بروید به آن سیاره و آن موجود را بررسی بفرمایید؟ خیر قطعاً خیر ولی ما انسانها معمولاً به این پرسشها پاسخ میدهیم چطور؟ از طریق قیاس و تمثیل در علم منطق به آن تمثیل گویند و در علم فقه، قیاس
چطور؟ ما مقایسه میکنیم و چون خیال میکنیم که دو چیز شبیه به هم حکم واحدی دارند حکم یکی را به دیگری میدهیم از خود میپرسیم: حیوانات ریز روی زمین چطور گیاه میخورند؟ مثلاً خرگوش به آن کوچکی کاهوی بزرگ بدهی خب میجود گاز میزند تکه تکه میکند پس موجود آندرومدایی هم احتمالاً همین کار را میکند دیگر او هم باید دندان داشته باشد تکه کند و بجود اما آیا این طور است؟
ما چرا مقایسه کرده و حکم را سرایت میدهیم؟ زیرا در زندگی روزمره دیدهایم تشابه را بارها لیوان شیشهای در دست گرفتهایم هر بار هم که افتاده چه از دست خودمان چه دیگران شکسته یاد گرفتهایم با تجربه حالا کاسهای شیشهای دستمان بدهند شک نمیکنیم حتی فوری میگوییم این هم بیافتد میشکند این تشبیه است ما با تشبیه حکم اشیاء را مشخص میکنیم اشیائی که تا به حال ندیده تجربه نکرده بودیم عقل ما اینطور کار میکند جایی که مواد اولیه ندارد
برویم سر پرسش شما من نمیدانم چنین موجود فرابشریای وجود دارد یا خیر من نمیدانم مغز در خمره هستم یا نه من نمیدانم که بر فرض وجود چنین موجودی او چگونه با من ارتباط برقرار میکند آیا در گوشم سخن میگوید یا سیمهایی را در مغزم به ارتعاش در میآورد و پالسهایی را ارسال میکند من اصلاً نمیدانم که القاء یعنی چه آیا نوعی تغییر در درون عقل من است بدون آنکه خودم متوجه شوم یا پیامیست که به عقلم میرسد و عقلم باید آن را دریافت نماید من هیچ یک از این مواد اولیه را در اختیار ندارم عقل من با این سؤال روبهروی موضوعی قرار گرفته که هیچ مواد اولیهای از آن ندارد ماشینیست که بدون داده قرار است نتیجه را تولید کند بدون سیبزمینی چیپس بسازد من را آشپزی تصور بفرمایید نه برنج و نه نان و نه هیچ غلاتی نه گوشت و مرغی مدیر رستوران توقع دارد غذا بپزم متحیّر میشوم نگاه عجیبی به مدیر میکنم و بعد به میز خالی من چطور میتوانم بدون داشتن هیچ، چیزی بسازم؟!
عقل ما اینطور مواقع چه میکند؟ دست به تشبیه میزند میگوید دیو دکارت باید شبیه به فرانکنشتاین در فلان فیلم باشد القاء هم احتمالاً چیزی شبیه به نصب یک نرمافزار روی رایانه عقل ما هم که شبیه به کامپیوتر فرابشری بودن هم چیزی شبیه به فرشته یا جن بودن است خب... نتیجه: وااااای... چقدر وحشتناک است! من احساس ناامنی میکنم، نکند الآن دارم القاء میشوم! :(
خیر این تشبیه نادرست است اینطور تحلیل کردن تیر در تاریکی انداختن است جواب نمیدهد ما نسبت به چیزی که با آن رابطه برقرار نکردهایم رابطه حسی درکی نداریم نمیتوانیم قضاوت کنیم نمیتوانیم حکم دهیم راجع به خدا و فرشته و جن نیز این ما نیستیم که به حکم رسیدهایم به قضاوت خداوند به واسطه پیامبری که میشناختیم و حسش میکردیم اطلاعات مورد نیاز را به ما رساند اگر ما بودیم و این فرابشریها همچنان هیچ نمیدانستیم در جهل کامل این نادرست است که تصور کنیم میتوانیم به چنین سؤالاتی پاسخ دهیم این سؤالات بیشتر نوعی بازیست بازی ذهنی نوعی معماسازی قلقلک دادن ادوات فکری بشر مثل چیستان میماند نه ثمری دارد و نه نتیجهای به درد کسی نمیخورد این سؤالات را میتوانیم مطرح کنیم دور هم بنشینیم بحث کنیم به عنوان تفریح اینکه عقل خود را به پرواز درآورده باشیم و با این شعر گفتنها احساس لذّت کنیم نوعی بازی با منطق ولی اگر به دنبال واقعیت باشیم واقعیت جایی در تحلیلها خود را نشان میدهد که مواد اولیه واقعی به عقل بدهیم نه محصولات خیال را
موفق باشید برچسبهای مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 -
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظرات شما 3 ^ | |
در صفحه نخست میخوانید: مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | نفر ِ بعد + | یکشنبه 96 بهمن 15 - 6:17 صبح | حتما خبر عملکرد امام جمعه تبریز را شنیده اید حرکت های مردمی من جمله استفاده از وسایل نقلیه عمومی ، یا برداشتن نرده های حایل و جایگاه ویژه در مصلی تبریز و.. و بازتاب های چنین رفتارهایی جلب توجه جمع کثیری از مردم و انعکاس در خبر 20:30 و درپی آن نقد ماجرا و امروز نیز خبرحذف کارت ویژه نماز جمعه و به عقب کشیدن حائل در نماز جمعه مشهد و... نظر شما؟
رفتار انقلابی همان بود که در ابتدای انقلاب اتفاق میافتاد همه بدون محافظ لابهلای مردم حقوق رجایی با کارمندش مساوی
به مرور زمان از زمانی که آقای هاشمی تشخیص داد فاصله طبقاتی برای توسعه مادی جامعه لازم است حقوق مدیران را که زیاد کرد به کرباسچی که قدرت داد به مدیران که خودرو هدیه دادند و پاداشهای کلان و حقوقهای فراوان طبیعتاً رفتار انقلابی نیز از میان رفت امروزه دیگر نیست
اینکه یک امام جمعه این طور رفتار کرده آغاز خوبیست آغازی برای بازگشت آغازی بر یک پایان پایان عصر سرمایهداری در ایران فاصله دولت و ملت فاصلهای که با هاشمی آغاز شد شاید دهها سال بعد تمام شود امروز اما همین رفتار یک شروع خوب است خوب است همه یاد بگیرند که میگیرند تمیز میشود إنشاءالله فضای تنفس مسئولین آقای شمخانی هم فرموده بودند عدم نیاز به محافظ شخصی برای مسئولین را
مردم قیام میکنند امروز نه، فردا یک روزی اتفاق میافتد مردم انقلابی هستند رفتار انقلابی را میشناسند مسئولین غیرانقلابی را تشخیص میدهند از امام جمعه و وزیر و استاندار سکوت کردند جواب نداد قیام آغاز شده است انقلاب ادامه خواهد یافت به دست مردم مردمی که امام علی ع را الگوی خود میشناسند امام خمینی ره را مقام معظم رهبری را این مردم مسئولین را سی سال تحمّل کردند به امید اصلاح خاتمی را آوردند تا از خفقان هاشمی خلاص شوند خفقان سیاسی و اقتصادی از تبعیض آقازادههایی که دکترا گرفتند میگرفتند بانک تأسیس میکردند تجارت میکردند قاچاق کالا را قانونی انجام میدادند مردم میدیدند میشنیدند میبینند و میشنوند هنوز خاتمی «نه» به «روش هاشمی» بود ولی خودش فریب خورد فریب هوای نفس خود را آن را «نه» به انقلاب تلقی کرد روبهروی رهبری ایستاد حذف شد مردم حذفش کردند چون فهمیدند حرفشان را اشتباه فهمیده است احمدینژاد را آوردند به خاطر شعارهای انقلابی فهمیدند به بد کسی اعتماد کرده بودند سید بود روحانی بود اما معنوی نبود دینی نبود احمدینژاد اما نه سید بود و نه روحانی ولی شعارهای معنوی داشت معنوی بود واقعاً احمدینژاد یک روح تازه بود مردم را آرام کرد مردم صبر کردند به امید اصلاح میدانستند همه چیز درست میشود عدالت اقتصادی برقرار اما نشد احمدینژاد هم «نه» را عوضی تلقّی کرد خیال کرد «نه» به هاشمی بوده است هاشمی را دشمن گرفت توطئهمبنا پیش رفت نوک پیکان سوی آدمها دور اول اتفاقی نیافتاد دور دوم را با بیادبی آغاز کرد فریب هوای نفس را خورد از نوع خنّاسش را
میگویند ابلیس از فریب عابدی ناامید شد بانگ برآورد و اعوانش طلبید خناس گفت میدانم رفت و چند وجب بالاتر از سطح زمین به عبادت ایستاد عابد زهد او در چشمش بزرگ آمد از کرامتش پرسید: چه شد که به این مقام رسیدید فراتر از سطح زمین بر آسمان عبادت میکنید؟!...
خناس اینگونه فریب میدهد انقلابیتر از انقلابیون اما در حقیقت هوای نفس علم را میخواست برای عبادت حالا علم را میخواهد برای خود عبادت را میخواست برای خدا حالا میخواهد برای خود رأی را میخواست برای خدمت حالا خدمت را منحصر میداند در خود خیال اینکه من رسیدهام و دیگران نرسیدهاند این چاه ویلیست که خناس در آن میاندازد تا به ذهن خطور کند باید استغفار کرد نکردنش فناست موسی هم سگ را نیاورد وقتی خداوند امر کرد پستترین مخلوق را بیاورد خود را آورد او در نظر خودش از سگ... این شد که در نظر مردم عزیز شد و در نظر پروردگار عزت یافت
احمدینژاد خیال منجی به سرش زد خود را آرمان مردم دید هاشمی را هدف گرفت و هر کسی را که با او همراه نمیشد و آدمها را ترور کرد ترور شخصیت و مردم فهمیدند مردم همیشه اینطور رفتارها را خوب میفهمند مردم بوی هوای نفس را از چند فرسخی استشمام میکنند سقوط کرد و مردم را ناامید ساخت قشر مذهی را ناامید از مکتبیها از اینکه یک مؤمن رئیس دولت شود اگر چه غیر روحانی اگر چه سواد حوزوی نداشته باشد مؤمنین خُرد شدند در نظر فاسقین احساس ذلت کردند ذلیل شدند براهینشان مسخره شد روششان تحقیر آدمهایشان وقتی سیبل جوکها شدند سر به لاک خود بردند
احمدینژاد سمبل یک فرد بیسابقه بود ناکاربلد ریسکی بود که مردم کردند که از روش هاشمی خلاص شوند خواستند هوا را عوض کنند نو روی کار آوردند شکست اما پندشان داد عبرت شد دود از کنده بلند میشود آنها که با امام ره بودهاند و در کنارش آنان که در انقلاب آنان که سابقه دارند مردم به رویکرد اعتماد به بزرگان باز گشتند به کسانی که امتحان خود را پس دادهاند این شد که دیگران بالا نیامدند آنان که سابقه اجرایی نداشتند مردم یکبار عدالت را روی بیسابقهها قمار کرده بودند اینبار نکردند به روحانی رأی دادند برای رفع بیعدالتی رفع ظلم بالاخره هم آخوند است فقه میداند دین دارد و متدیّن هم سابقه درخشان از پیش از انقلاب منبرهای عظیم و مبارزات فراوان
روحانی رأی آورد و این رأی را «نه» به معنویت تلقّی کرد خیال کرد مردم دنیاپرست شدهاند و چاره را در بستن با آمریکا دید گمان کرد مردم به انقلاب «نه» گفتهاند خسته شدهاند میخواهند سر دنیا با دنیاداران کنار بیایند خواست کنار بیاید صدای مردم در آمد متحیّر شد تصوّر کرد این حرف مردم نیست رسانهها را دروغین پنداشت و همه را دروغگو خواند زیرا باور نمیکرد همانکسانی که به او رأی دادهاند امروز از توافق با آمریکا نگرانند سر در لاک کرد در زیر برف دروغ فراوان گفت زیرا واقعیت را ندید
و اما امروز... هاشمی استمراری بود که مردم در انقلاب میدیدند رئیس مجلس رئیس جمهور میشود خاتمی «نه» به روش اداره هاشمی روشی که هاشمی در پیش گرفته بود سرمایهداری و کاپیتالیسم به فرهنگ که گند زد مردم «نه» گفتند نه به خاتمی به روش بیحیایی در اداره نظام و به ظلمی که دو چندان شد بیعدالتی احمدینژاد آدمها را نشانه رفت زیرا توهّم زد که مردم با آدمها دشمنی دارند سقوط کرد غیبت کرد و تهمت زد و بیدینی نشان داد در ظاهر دینداری و مردم گناهان را میشناسند روحانی «نه» به «تازهکارها» بود و بازگشت به ارکان انقلاب عناصر انقلابی روحانی و حوزوی جمع کارآمدی و دینشناسی دکترا و اجتهاد شکست روی داد
و امروز... دولت بعدی هم «نه» خواهد بود «نه» به...
مردم به «هاشمی» «نه» نگفتند به «خاتمی» «نه» نگفتند به «احمدینژاد» «نه» نگفتند امروز هم به «روحانی» «نه» نمیگویند مردم به «روش» هاشمی «نه» گفتند به روش خاتمی به روش احمدینژاد و اکنون به روش روحانی مردم با روشها مشکل دارند روش بیعدالتی در اداره کشور این چیزیست که آن امام جمعه فهمیده است روش را عوض کرده است شمخانی هم فهمیده است ولی خیلی از انقلابیون نفهمیدهاند رئیس جمهور آینده نیز همینطور انتخاب خواهد شد شخصی که روشها را تغییر دهد شعارش را حداقل بدهد راهش این است من به کسی رأی میدهم که شعارش تغییر نظام بانکداری باشد نظام پرداخت حقوق و دستمزد نظام رفت و آمد شخصیتها میان مردم و...
کار این امام جمعه یک انقلاب دوم است از این نظر اگر چه کوچک به نظر میآید ولی بزرگ است چون قیام است خلاف جهت رود حرکت کردن همیشه سخت است و این آدم با اینکه من نمیشناسم یقیناً مرد انتخابهای دشوار است خدا حفظش کند روح امید در دل مردم دمید
یاعلی برچسبهای مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فاصله طبقاتی 16 -
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظرات شما 2 ^ | |
در صفحه نخست میخوانید: مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | شاهکار ِ آموزش! + | دوشنبه 96 بهمن 2 - 9:0 عصر | میگویند آزمونهایمان توصیفیست خب باشد چه ربطی دارد به این کار به این تقلّب بزرگ؟!

معلّم برگه امتحانی میدهد میآورد خانه و رونویسی میکند در دفتر وقتی میپرسم چیست؟ «معلّم داده در دفتر بنویسیم!» فقط سؤالها را فردایش معلّم پاسخها را میگوید باز هم در دفتر مینویسد ذیل همان سؤالها میگوید بروید در خانه و حفظ کنید
بعد چه؟! روز بعد که مدرسه میروند روز آزمون گروهیست هر چهار نفر با هم دور هم برگه را میگذارند وسط جوابها را مینویسند در برگه یک برگه دست سرگروه هر چه را یکی نداند دیگری که میداند تکمیلشده را میدهند معلّم تصحیح کرده و «خیلیخوب» میدهد
بعد چه؟! شاهکار ِ آزمون است این آخرین متد آموزش روز بعدتر فردای روز آزمون گروهی آزمون شخصیست اینجاست که معلّم همان برگه امتحانی را که یک صفحه پشت و رو بیشتر نیست تحویل هر فرد میدهد دانشآموزان هم جوابها را مینویسند و چند میگیرند؟! مگر میشود «خیلیخوب» نگیرند؟!
در شگفتم نمیگویم کدام فرزندم نمیخواهم مدرسه و معلّمش را لو بدهم ولی یکی دو هفته است این طور است معلّم دارد امتحان میانسال میگیرد تکتک درسها را با این روش چه روشی؟! روشی نوین در آزمون!
این شاهکار آموزش را چه کنیم؟! جادوگریست اصلاً سؤال را سه بار تمرین میکند و جواب را القاء مینماید و ما والدین آیا باید خیال کنیم که دانشآموزمان باسواد شده است؟! شده است واقعاً؟!
به دلیل فکر میکنم چرا معلّم اینطور میکند و فقط این را مییابم: در ارزشیابی برتر میگردد وقتی در هر درس فقط ده سؤال را ملکه دانشآموز کنی و همانها را مطالبه نمایی مثل بلبل که پاسخ دهند هر بازرسی میپذیرد که بهترین بودهای! آیا دلیل دیگری متصوّر است؟! برچسبهای مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آموزش 28 -
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظرات شما یک ^ | |
| |