سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

هیچ کس به لاغ نپرداخت جز که اندکى از خرد خود بپرداخت . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
من؛ یک دانشجو + جمعه 95 آذر 12 - 5:0 عصر

چندی پیش
بنده خدایی درباره دوران دانشجویی پرسید
خواست تا چند نکته مفید طرح شود
مهم‌ترین چیزهایی که در ابتدای ورود به دانشگاه
باید مدّ نظر یک دانشجو باشد
و چنین شد که این‌چنین نوشته آمد:


1. حالا من یک دانشجو هستم!
خودمان را فریب ندهیم؛ ما همان بچه دبیرستانی هستیم. هیچ چیزی تغییر نکرده است. فکر نکنیم یک شبه با آمدن به دانشگاه یک آدم حرفه‌ای در روابط اجتماعی شدیم و دیگر خطری ما را تهدید نمی‌کند. ما همان بچه دبیرستانی هستیم که همیشه در معرض تهدیدات اجتماعی قرار داشتیم. این‌که در کلاس درس دانشگاه دخترها و پسرها با هم حضور دارند ما را نفریبد. گمان نکنیم ناگهان بزرگ شده‌ایم و تمام تجربیات لازم برای یک زندگی خارج از خانه را داریم.

2. آمده‌ام درس بخوانم یا...
باید هدف خود را روشن کنیم؛ آمده‌ام دانشگاه درس بخوانم، یا همسر پیدا کنم، یا به فساد کشیده شوم و در اعتیاد و فحشاء غوطه بخورم؟ لوازم درس خواندن را باید بشناسم و بدانم که دانشجویان سال‌های اول بیشترین فسادها و تباهی‌ها را پشت سر می‌گذارند، چون نمی‌دانند وارد چه محیطی شده‌اند. ولی نگاه کنیم به دانشجویان کارشناسی‌ارشد و دکترا، چه سرشان به درس گرم است. آن‌ها هدف دارند. حالا اگر تو می‌خواهی موفق باشی، از همین امروز مثل دانشجویان سطح بالا عمل کن.

3. همه رفیق‌های خوابگاه دوست من نیستند
انسان در غربت نیاز به همدم دارد. دانشجو در خوابگاه غریب است. با کسانی زندگی می‌کند. نیاز به درد دل کردن و حرف زدن پیدا می‌کند. خاطراتی را برای هم بازگو می‌کنیم که حتی به برادر و خواهر خودمان هم شاید نگفته باشیم. امّا یادمان نرود این ضرورت‌های غربت است. این‌ها هیچ کدام به معنای دوستی نیست. چرا که اگر مدتی از هم دور باشیم وقتی دوباره هم را ببینیم احساس دوری و فاصله می‌کنیم. تجربه ثابت کرده روابط نزدیک در خوابگاه‌ها به معنای دوستی نیست، ناشی از نوعی احساس نیاز است. دوستی شرایطی خاصّ دارد که طرفین باید شباهت‌های اخلاقی و رفتاری شدیدی با هم داشته باشند و اهداف مشترکی. دوست‌های خود را به خوبی انتخاب کنیم و بدانیم تمام رفاقت‌مان با هم‌خوابگاهی‌ها و هم‌کلاسی‌ها زودگذر و موقتی است و به دلیل شرایط دوری از خانواده.

4. جامعه همه‌اش خوب نیست
حالا که به دانشگاه می‌آیم، وارد جامعه شده‌ام. تا دیروز از پنج کیلومتری خانه دور نمی‌شدم. شب دور از خانواده نمی‌خوابیدم. با دوستانم هم اگر بیرون می‌رفتم بدون اطلاع و نظارت خانواده نبود. تا به حال کسانی بودند که بر ارتباط من با جامعه نظارت داشتند و مرا از خطرات آن مصون نگه می‌داشتند. ولی من با خطرات جامعه آشنا نیستم. همه جامعه خوب نیست. جامعه خطراتی هم دارد. حالا که به ناگزیر خودم مستقیم وارد جامعه شده‌ام باید خطرات آن را شناسایی کنم و منافع آن را هم بشناسم. اکنون این من هستم که باید خود را نسبت به خطرات جامعه مصون بدارم. پس باید نگاهی درازمدّت به زندگی خود داشته باشم و عاقلانه برای خود برنامه‌ریزی نمایم. تا این‌جا مرا بکسل کردند، از این‌جا به بعد را خودم باید بروم. طی کردن این جاده سخت است، آسان نیست. این را باید فهمید.

5. من جوان هستم، پس قدرت دارم
من جوانم، پس بسیار قدرت دارم. در جامعه کسانی هستند که بنده قدرت‌اند. کسانی که می‌خواهند تمام دنیا را ببلعند و همه چیز را برای خود داشته باشند. آن‌ها عادت کرده‌اند از قدرت دیگران استفاده می‌کنند. من نباید قدرت خود را خرج هر بی‌سروپایی کنم. هر کسی که برای خود گروهی راه می‌اندازد و از من می‌خواهد او را حمایت کنم، لزوماً نباید تحت حمایت من قرار بگیرد. او می‌خواهد قدرت مرا به بردگی خود بکشد. من قدرت خود را جایی خرج می‌کنم که در مسیر اهدافم باشد. تمامی فعالیت‌های سیاسی خود را با بصیرت انجام می‌دهم.

6. صخره‌نورد به قلاب احتیاج دارد
زندگی در جامعه سخت است. به بالارفتن از صخره می‌ماند. من برای بالارفتن از صخره به قلاب احتیاج دارم. اگر طناب را به قلابی نیاندازم نمی‌توانم بالا بروم. ولی قلاب حتماً باید بالاتر از من باشد. اگر قلاب بالای سر من نباشد، چطور آن را بگیرم و به بالا بروم؟ نقش اساتید در زندگی دانشجویی چون قلاب است. من به این قلاب‌ها نیاز دارم تا خود را در دانش و اخلاق بالا بکشم. امّا نباید خود را اسیر یک قلاب کرد. وقتی راهی را طی کردی، نیاز به قلابی بالاتر داری. دانشجویی که خود را اسیر یک راهنمای خاصّ کند، چطور می‌تواند تا بالای قله به پیش رود. همیشه به یاد خواهم داشت که با بالارفتن از پله‌ها، ناگزیر باید پله‌های پایین‌تر را پشت سر بگذارم تا به اوج برسم. همین است که داوینچی می‌گوید: بیچاره شاگردی که از استاد برتر نشود!

7. من هستم، پس هستم
اگر شهرستانی هستم، پس هستم. اگر وضع مالی خوبی ندارم، خُب ندارم. واقعیت‌ها را باید پذیرفت. از آن‌چه که دارم باید پلی بسازم برای پرواز، برای رسیدن به آن‌چه ندارم. تمام کسانی که بر اسب خیالات سوار می‌شوند، روزی به زمین می‌خورند. آن‌چه امروز دارم نتیجه زحمات دیگران است، امکاناتی است که آنان برایم فراهم کرده‌اند. من که نباید نسبت به تلاش یا کوتاهی دیگران پاسخگو باشم. من نسبت به رفتار خودم مسئولم. من باید چیزهایی را که دارم و در اختیارم گذاشته شده، بشناسم، قدرشان را بدانم و در مأموریت خود به کار بگیرم. اگر امروز آن‌چه می‌خواهم نیستم، مهم نیست، کسی هم نمی‌تواند مؤاخذه‌ام کند. امّا اگر ده سال دیگر آن‌چه می‌خواستم نشدم، حتماً شایسته سرزنش و ملامتم. زیرا از امروز که دیگر خودم مسئول خودم شده‌ام، نسبت به تمام رفتارهایم باید مراقبت داشته باشم. اگر به اهدافم نرسم، باید خود را سرزنش کنم. اگر می‌خواهم ملامت نشوم، امروز باید تلاش کنم. آینده را خودم باید بسازم. کسانی که امروز به گذشته خود افسوس می‌خورند، فردا هم به امروز خود افسوس خواهند خورد. امّا کسی که از گذشته خود پلی بسازد، برای رسیدن به آینده، اوست که همیشه هست و همیشه خواهد بود!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 12 + یکشنبه 95 آبان 23 - 9:0 عصر

بعضی آدم‌‌‌‌ها اهل استخاره‌‌‌‌اند
تا قرار می‌‌‌‌شود میان دو راه یکی را انتخاب کنند
فوری دست به تسبیح
یا قرآن
این‌‌‌‌ها اصلاً انتخاب ندارند
انگار اختیار هم ندارند
بعضی آدم‌‌‌‌ها هم مشاور را با تصمیم‌‌‌‌گیر اشتباه گرفته
تلفن در دست مدام
«امروز فلان مسجد بروم یا نروم؟ در منبر چه بگویم یا چه نگویم؟»
این‌‌‌‌ها نیز انتخاب نمی‌‌‌‌کنند
اختیار خود را به دست فردی دیگر سپرده
بالکل از عرصه انسانیت خلاص شده‌‌‌‌اند
زیرا انسان به اختیارش از فرشتگان متمایز شده
و توانایی برتر شدن یافته است
مشاور راه‌‌‌‌ها را نشان می‌‌‌‌دهد
نقاط پنهان و تاریک را روشن می‌‌‌‌کند
اما تصمیم را فرد باید بگیرد
زیرا به همین تصمیم است که بهشت و جهنم را توزیع می‌‌‌‌کنند
آیه مشاوره در قرآن نیز
در انتها حضرت رسول (ص) را امر می‌‌‌‌کند
که خود بنفسه تصمیم بگیرد
و با توکل به خدا به آن عمل نماید
نخستین چیزی که انسان مؤمن باید فرا بگیرد
از دار امتحان بودن دنیا
همین است
مسئولیت‌‌‌‌پذیری
پذیرش مسئولیت اعمال خویش
انتخاب‌‌‌‌های خود
مسئولیت ِ داشتن اختیار در انجام افعالش
من پاسخ سؤال شما را نمی‌‌‌‌دانم
اگر بخواهم بفهمم
باید ساعت‌‌‌‌ها با همسر شما هم‌‌‌‌سخن شوم
مشکلات خانواده ایشان را بشنوم
مشکلات زن اول را به دقت تحلیل کنم
اصلاً از ابتدا گام به گام زندگی ایشان را بررسی نمایم
اصلاً باید جایگاه انسان‌‌‌‌ها عوض شود
اصلاً‌‌‌‌ چگونه یک انسان دیگر می‌‌‌‌تواند بگوید من چه کنم یا نکنم؟
او که جای من نیست
او که همه آن‌‌‌‌چه من دیده و شنیده‌‌‌‌ام نشنیده و ندیده است!
او که احساس مرا درک نمی‌‌‌‌کند
او که عاشق چیزهایی که من هستم نیست
او که...

این تجربه بنده است
هیچ فردی نمی‌‌‌‌تواند به جای انسان تصمیم بگیرد
و بگوید: بکن یا نکن!
برو یا نرو!
طلاق بگیر یا نگیر!
نه تنها نمی‌‌‌‌تواند
که حق آن را هم ندارد
وقتی حسّ مرا ندارد
وقتی درک مرا از فرد مقابل ندارد
وقتی آن لحظاتی که من لمس کرده‌‌‌‌ام لمس نکرده است
حتی اگر بهترین مشاور دنیا باشد
خدا به انسان اختیار نداد
که انسان به اختیار خود آن را به دیگری واگذارد!
خدا به انسان اختیار داد
تا انسان آن را گرامی داشته
به کار بگیرد
انسان باید اختیار کند
باید تصمیم بگیرد
البته با فکر کردن
با مشورت کردن
با مطالعه کردن موضوع
و استفاده از تجربیات دیگران
اما...
انسان ِ مختار نباید اختیار خود را به غیر واگذارد

می‌‌‌‌دانم مطالبی که گفتم به موضوع پرسش شما ربطی ندارد
می‌‌‌‌دانم که نتوانستم جوابی برای سؤال شما ارائه نمایم
راستش جوابی هم نداشتم
ولی غرض این بود که توجه شما را به نکته‌‌‌‌ای جلب نمایم
امتحان شما دقیقاً همین است
دقیقاً آمده‌‌‌‌اید در دنیا که همین تصمیم را بگیرید
خود ِ شما تصمیم بگیرید
قرار است از روی همین تصمیم، نامه اعمال شما را تنظیم کنند
درجه و مرتبه شما را در بهشت
قرار است به همین تصمیم امتحان بعدی شما تعیین شود
که آیا برای کارشناسی امتحان دهید
یا کاردانی...
این امتحان شماست
و شما باید پاسخ آن را بیابید
با تمام عشق، عقل و ایمان‌‌‌‌تان!

راستی
خدا به مؤمن‌‌‌‌هایی که تضرّع داشته باشند
و شب‌‌‌‌ها را با او خلوت نمایند
و از او پنهانی یاری طلبند
التماس کنند
و اعتراف نمایند که جز او رهنمایی ندارند
ظلمتُ نفسی بگویند
و خُرد شدن خود در فشار مشکلات دنیا را به رخ او بکشند
تقلّب هم می‌‌‌‌رساند
از آن الهام‌‌‌‌هایی که به بعضی انسان‌‌‌‌ها در طول تاریخ داشته
با این‌‌‌‌که پیامبر و رسول هم نبوده‌‌‌‌اند
مثلاً به مادر موسی!
موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 11 + جمعه 95 آبان 21 - 3:0 عصر

راهنمایی کنید بعدازطلاق چه باید بکنم؟
خانواده مخالف طلاق هستند.
90درصد ازحمایت آن ها بی بهره می شوم.
باید از حقوقم بگذرم و طلاق بگیرم، چون هم همسرم
در وضعیتی نیستند که بخواهم طلب حق کنم،
وهم تمامی شرایط را ازابتدا به من گفته بودند،
و الان به دورازانصاف است بخواهم بابت نوع طلاق گرفتن
(ایشان را به دادگاه کشیدن) و
طلب مهریه و ... آزاری به ایشان برسانم.
اما مسئله این جاست که همسرم مرد بزرگوار، با اخلاق و با تقوی ایست،
از جانب ایشان درحقم ظلمی نشده،
همه اش لطف بوده وعنایت وتوجه.
من نیز تمام تلاشم را کرده ام این گونه باشم.
و بارها ازایشان شنیده ام که ازحقیررضایت دارند.
الان با این که شرایط برایم تشریح شده بوده،
طلاق خواستن ظلم به ایشان نمی شود؟
ایشان سرازدواج با حقیر متحمل سختی های زیادی از قبیل مالی، آبرویی، خانوادگی و...  شده اند.
خودستایی نیست به چادرم قسم اما،
غیرازآرامش برایشان چیزی نداشتم.
حال خودخواهی نیست که وقتی نمی توانم این شرایط را تحمل کنم ایشان را ازآرامش محروم کنم؟
از طرفی من ظرفیت این را دارم که شیعه ی امیرالمومنین(علیه السلام) و محب اهل بیت(علیهم السلام) ونیرووسرباز برای امام زمان(عجل الله تعالی) به دنیا بیاورم. اما با ادامه دادن این زندگی باید از این نعمت الهی صرف نظر کنم.
شرایط سختی با دست خودم رقم زدم که ایشان نیز
درگیرآن شده اند. چه باید بکنم تا بتوانم مثل الگوهای الهی
از پس این امتحان الهی بر بیایم؟
چه باید بکنم؟


«چه باید بکنم؟»  
پرسش بسیار مهمی‌‌‌‌ست
این پرسش همه آدم‌‌‌‌های روی کره زمین است
در همه مراحل زندگی‌‌‌‌شان
از کودکی با همین پرسش مواجه هستند
تا بزرگ شوند
نوجوانی
جوانی
حتی تا وقتی که پیر می‌‌‌‌شوند
با هر مسأله و مشکلی که مواجه گردند
از خود می‌‌‌‌پرسند: «چه باید بکنم؟»
من جواب این سؤال شما را نمی‌‌‌‌دانم
یعنی قطعاً می‌‌‌‌دانم که نمی‌‌‌‌توانم به شما پاسخ دهم
که چه باید بکنید
اما می‌‌‌‌توانم درباره این پرسش توضیحاتی عرض نمایم
از منظر فلسفی
از نگاه به انسان
از همان زاویه‌‌‌‌ای که پیش از این اشارتی بدان رفت
دنیا دار امتحان است یعنی چه؟!
یعنی انسان پیوسته و مداوم
هر روز و هر ساعت
روبه‌‌‌‌روی گزینه‌‌‌‌هایی قرار می‌‌‌‌گیرد
که باید بین آن‌‌‌‌ها برگزیند
باید یکی و فقط یکی را
از میان تمام افعالی که می‌‌‌‌تواند انجام دهد
فقط یک گزینه
آن را که شایسته‌‌‌‌تر تشخیص می‌‌‌‌دهد
همان را به انجام برساند
امتحان کجاست؟!
امتحان در انجام فعل است؟!
پس چرا به «نیت خیر» هم ثواب می‌‌‌‌دهند؟!
امتحان در انتخاب است
امتحان در گزینش میان راه‌‌‌‌هاست
امتحان در حقیقت، رسیدن به پاسخ همین سؤال است
سؤالی که شما پرسیدید: «چه باید بکنم؟»

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 10 + چهارشنبه 95 آبان 19 - 9:0 عصر

تجربه 4. در بن‌‌‌‌بست‌‌‌‌های خانوادگی
تک‌‌‌‌روی مجاز نیست
راه به جایی نمی‌‌‌‌برد
انزوا می‌‌‌‌آفریند
بن‌‌‌‌بست را بسته‌‌‌‌تر می‌‌‌‌کند
و گریز را ناممکن‌‌‌‌تر
از قدرت خانواده‌‌‌‌ها باید بهره برد
و بهترین مدیر در خانواده
کسی که بهتر بتواند با همه بنشیند و صحبت کند
و نظرات و آراء را تجمیع نماید
مسأله خانوادگی را باید در خانواده حل کرد
خانواده ارتشی‌‌‌‌ست از انسان‌‌‌‌های قدرتمند
همه خانواده‌‌‌‌ها
لابی باید نمود
تجربه می‌‌‌‌گوید اگر خانواده‌‌‌‌ها جلو بیافتند
کارها آسان می‌‌‌‌شود
زن یا مرد بد هم در این میانه
منزوی شده و تسلیم
وقتی حمایت‌‌‌‌ها از پشت‌‌‌‌شان خالی شود
و آبروی‌‌‌‌شان در خطر افتد
و کوچک‌‌‌‌ترین پشتوانه‌‌‌‌ها را هم از دست بدهند
اگر در مسأله‌‌‌‌ای خانوادگی اسیر شدید
که به مدیریت فرد شما و فرد همسر قابل رفع نیست
مسأله را به خانواده‌‌‌‌ها بکشید
همه و همه
همه را درگیر کنید
اما تک‌‌‌‌تک
با مادر همسر اول صحبت کنید
با پدر او
با خویش و قوم صاحب‌‌‌‌نفوذ او
مظلومیت خویش نشان دهید
رأفت و محبّت و اعتماد جلب نمایید
تا بدانند چه انسانی هستید
و قصد و غرض عدوانی و ناروا ندارید
به سراغ پدر و مادر همسر خویش
تک به تک
یک به یک
رایزنی و نظرسنجی و بیان مشکلات
طلب حمایت و کمک از وضعیت پسر خودشان
هیچ‌‌‌‌گاه همه را به دور هم جمع نکنید و همه را روبه‌‌‌‌روی هم قرار ندهید
تا بر آتش کینه‌‌‌‌ها نیافزایید
اما با تک‌‌‌‌تک باید لابی کرد
تا عرف به میدان بیاید
اگر خانواده‌‌‌‌ها همه بپذیرند که طلاق اول لازم است
و یا سرکوب او
با هم اقدام خواهند نمود
و انسان از طغیان دست برخواهد داشت
اگر حامی نداشته باشد و تنهایی را با تمام وجود حس نماید
طغیان انسان از سر حس بی‌‌‌‌نیازی‌‌‌‌ست
أن رآه استغنی
که این بی‌نیازی را اطرافیان پدید می‌‌‌‌آورند
بند ناف این اقتدار را ببرید
فرعون هم باشد
حتی نمرود
به خاک مذلّت می‌‌‌‌افتد و به تب راضی می‌‌‌‌شود که به مرگ نرسد!

تجربه 5. زندگی پنهان زندگی نیست
جنگ است
در جنگ آرامش نیست
امنیت نیست
مدام اضطراب است
اضطرابی که پایان ندارد
پنهان بودن در مسائل خانوادگی
هرگز راه مناسبی برای رسیدن به آرامش نیست
حتی به عنوان یک راه موقت
ارتباطی که پنهان آغاز شود
با رسوایی آشکار می‌‌‌‌شود
اما ارتباطی که از ابتدا آشکار باشد
ناگزیر است پیش از آغاز خود
همه مخالفت‌‌‌‌ها را ارزیابی کند
پاسخ دهد
راضی نماید
و به موافقت بدل کند
این موجب آرامش خانواده است
خانواده اگر لتسکنوا الیها باشد
اگر بنا باشد محل خلاصی از سختی‌‌‌‌های دنیای بیرون
گرفتاری‌‌‌‌ها و مشغله‌‌‌‌های اجتماعی
و خلاصی از استرس‌‌‌‌های محیط کار
باید که سکینه باشد
و برای این مطلب
چاره‌‌‌‌ای نیست جز رفتار آشکار
ادامه «پنهانی» هر لحظه‌‌‌‌اش خطاست
یک خطای بزرگ
بر خطای گذشته
و منجنیقی
کمانی
که هرچه زمان می‌‌‌‌گذرد بیشتر کشیده می‌‌‌‌شود
فنرش فشرده می‌‌‌‌شود
و لحظه «آشکاری»
انفجار اجتماعی حاصله از آن دردناک‌‌‌‌تر و شدیدتر

غرض این‌‌‌‌که بنده دست خالی هستم
نه دانشی از بابت مدیریت خانه و خانواده
و نه علمی قلبی
از آن سنخ که اهل دل دارند
که درون‌‌‌‌ها را ببینند و نسخه‌‌‌‌های مصیب به واقع ارائه نمایند
حقیر اما به جهت افتادن در چاه
چیزهایی از اندازه و ابعاد و جایگاه آن دریافته‌‌‌‌ام
این تجربیات را از همین رو عرض کردم
و از خداوند متعال
حل مشکل شما را خواستارم
و امیدوار به فضل الهی
که این مختصر تجربه مفید افتد
و به کار شما بیاید
و مرا نیز در حل مشکلات شما نصیبی باشد
از ثواب اخروی
و آن‌‌‌‌چه که در قیامت کبری سخت بدان محتاجم
التماس دعا


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 9 + دوشنبه 95 آبان 17 - 7:0 عصر

تجربه 2. دنیا دار امتحان است
از امتحان یک خلاص شوید
امتحان دوم گریبان شما را می‌‌‌‌گیرد
و قطعاً امتحان بعدی
از قبلی دشوارتر است
امتحان درجه بالاتر را از آدم‌‌‌‌های قوی‌‌‌‌تر می‌‌‌‌گیرند
هر که در این بزم مقرّب‌‌‌‌تر است، جام بلا بیشترش می‌‌‌‌دهند
افتخار انسان است
باعث شادی درونی
نفس انسان متلذّذ می‌‌‌‌گردد
وقتی سخت‌‌‌‌ترین امتحان‌‌‌‌های عصر را از او می‌‌‌‌گیرند
وقتی شما را زیر پا له می‌‌‌‌کنند
له کردنی که راه پس و پیش نمی‌‌‌‌گذارد
و غیر از خدا از هیچ بنده‌‌‌‌ای کاری ساخته نیست
در رفع آن بلای بزرگ
بدانید و آگاه باشید
شما را در درجه‌‌‌‌ای از صبر
و مقام رضا یافته‌‌‌‌اند
که شایسته امتحان دکترا باشید
نه چون نگارنده
در امتحان نهایی دبستان جامانده!

تجربه 3. بارها شاید پرسیده باشند
شنیده‌‌‌‌ام و شنیده‌‌‌‌اید شاید
چرا فلان بززگ زن دوم نگرفت؟
چرا فلان بزرگ با زن بد ساخت؟
چرا فلان بزرگ زن بد خود را طلاق نداد و بر او صبر کرد؟
با این‌‌‌‌که می‌‌‌‌توانست
حلال هم بود
مباح ِ مباح!
راز آن شاید در «آبرو» باشد
انسان‌‌‌‌های بزرگ به آبروهای بزرگ نیاز دارند
آن‌‌‌‌هایی که قرار است مقتدا باشند
از یک منبری در مسجد یک محله کوچک گرفته
تا یک مرجع بزرگ
تا یک رهبر انقلاب
هر کدام الگو و راهبر بخشی از جامعه هستند
مردم «اعتماد» می‌‌‌‌خواهند
و اعتماد بر سبیل عرف و آن‌‌‌‌چه پسند و ناپسندشان است
تعریف می‌‌‌‌گردد
قطعاً جایی که واجب و حرام باشد
تکالیف قطعی الهی
عرف هیچ حرفی نباید برای گفتن داشته باشد
و مقتدا محلّی از اعراب برای عرف قائل نیست
اما در مباحات
حتی چه بسا مستحبات و مکروهات
باید نظر عرف را مقدم دارد
او که بناست راهبری بخشی از جامعه را بر عهده بگیرد
در قالب منبر
یا کرسی افتاء
این یعنی آن‌‌‌‌چه ناپسند عرف است پرهیز نماید
ازدواج موقت و دوم و طلاق و ...
همه این موارد

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 8 + شنبه 95 آبان 15 - 5:0 عصر

خانواده ی همسرم ایشان را طرد کردند مخصوصا پدرشان. و می گویند هر دو
خانم را طلاق بده تا از شر زن اول در امان باشی بعد از مدتی اگر خواستی همسر
دوم (که من باشم) را عقد کن.من با همسرم مشکل جدی و حادی نداریم گاهی اختلاف و
مشکلاتی پیش می آید ه عادی و قابل حل است. خیلی به هم علاقه مندیم و کاملا با
هم رفیق هستیم.
حال نمی دانم چه کنم؟ تنهایی و بی آبرویی ها و حانه نشینی بعد از آن همه
فعالیت افسرده ام کرده. با همسرم نمی توانم راحت در خیابان قدم بزنم و زیر
پوشیه مخفی شدم از ترس اینکه آشنایی مارا ببیندو همسر ایشان من را بشناسد و بی
آبرویی راه بیاندازد. از لحاظ مالی نیز تحت فشار هستم چون همسرم طلبه و وضعیت
مالی او مشخص است که کفاف خرج دو زندگی را نمی دهد.
رابطه ام با خانواده ام یک طرفه شده چون نوز رسمی سر زندگی نیامده ام و فقط
ما به دیدن آن ها می رویم.
چه باید بکنم؟اصرار کنم همسرش را طلاق دهد؟ خودم طلاق بگیرم؟ یا منتظر باشم
روزی روزگاری شاید همسر اولش رفت که با وضعیت پیش آمده و بعد از گذشت ده سال
از زندگی بعید است برود.


از این‌‌‌‌که بنده را شایسته طرح مشکل مزبور دانستید سپاسگزارم
و چنین حُسن‌‌‌‌ظنی داشتید
که بتوانم راهی نشان دهم و کمکی نمایم
ولی...
عذر بنده را بپذیرید
حقیقتاً در زمینه مسائل ذکر شده تخصص ندارم
و ورود غیرمتخصص به مسأله تخصصی
برای ارائه مشاوره
امری ناروا و نادرست است
و مسئولیت شرعی دارد که حضرت‌‌‌‌تان بهتر می‌‌‌‌داند
اما از باب تجربه
این‌که دادگاه ویژه روحانیت را شناخته
و دیدم چطور این دادگاه توجه به «عُرف» دارد
زیرا بنای این دادگاه این است
که شأن روحانیت در جامعه حفظ شود
و این شأن را به مطابقت رفتار روحانی
با آن‌‌‌‌چه جامعه «می‌‌‌‌پسندند» معنا می‌‌‌‌نماید!
لذا فقط در حدّ بیان تجربه خود
مختصر توضیحی عرض می‌‌‌‌نمایم
امید که شما با توکل بر خداوند متعال
که همیشه «هست»
و همیشه «می‌‌‌‌بیند»
و همیشه «بهترین‌‌‌‌ها» را برای بنده‌‌‌‌هایش می‌‌‌‌خواهد
بتوانید تصمیمی درست
که برای دنیا و آخرت شما نیکو باشد اتخاذ نمایید.

تجربه 1. دنیا می‌‌‌‌گذرد
با تمام تلخی‌‌‌‌ها
و حتی شیرینی‌‌‌‌هایش
بهترین‌‌‌‌‌‌‌‌های تاریخ رفتند
بدترین‌‌‌‌هایش رفتند
مات الناس حتی الانبیاء
دنیایی که موقت است
یک شوخی بیشتر نیست
و ما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو
آمده‌‌‌‌ایم که امتحان بدهیم
نیامده‌‌‌‌ایم که لذت ببریم
خوش باشیم
راحت باشیم
قرار نیست به همه خوش بگذرد
اگر چنین قراری بود
اول به افضل انبیاء‌‌‌‌ الهی
و سپس به اولاد عزیز و اهل بیت طاهرینش خوش می‌‌‌‌گذشت
که می‌‌‌‌دانید نگذشت

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 7 + پنج شنبه 95 آبان 13 - 7:0 صبح

ما انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها وقتی سنی ازمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد
وقتی عائله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم
دیگر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم هر دانشی را به سادگی کسب نماییم
اصلاً بعضی کارها دیگر از ما نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید
برویم مثلاً کلاس برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی کامپیوتر
یا فلان رشته فنی و حرفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای
یا خیلی از کارهایی که دیگر مجالی برای آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نداریم
و چه بسا ذهن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان دیگر یاری نکند

در مورد مسائل خانوادگی
بنده شخصاً معتقدم
هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کس بهتر از خود شخص، فضا را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسد
طرف مقابل را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسد
وضعیت درگیری را هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کسی بهتر از طرفین دعوا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند
دیگران هر چه بگویند استنتاج از گفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست
اما کسی که داخل مشکلات است
عمق فاجعه را درک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند

من اما تنها تلاش کردم با گفتن یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سری کلیات
در ایمیل قبلی
با طرح مسائلی کلیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای
از ورود به مصداق و موضوع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسی آن عبور کنم
تا در کاری که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانم
و جهل به آن دارم
وارد نشده باشم

من فقط یک توصیه دارم
یک وعظ بیشتر ندارم
خیال نکنیم این مشکل تمام شد، مشکلات بعدی آسان است
زندگی سراسر مشکل است
زیرا سراسر امتحان است
و هیچ عاقلی امتحان دبیرستان را از بچه پنج ابتدایی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد
زیرا قطعاً قبول نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود
امتحان اول دبستان را نیز از او نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند
زیرا حتماً قبول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود
امتحان پنج ابتدایی را در حدّ پنج ابتدایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند
و امتحان دبیرستانی را در حدّ دبیرستان

این است که همه در «آستانه» هستند
همه ما در «آستانه» امتحان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهیم
در آستانه طاقت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان
اگر امتحان دیگران را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید که آسان است
برای شماست
برای خودشان در «آستانه طاقت و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طاقتی»شان است
همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور که برای شما هست
همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور که برای من هست
همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور که رهبری و مراجع
در آستانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بالاتر امتحان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و رنج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشند

ما همیشه درگیر «هزینه/فرصت» هستیم
و از دیگران فقط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم اطلاعات بگیریم
دیگران فقط بانک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اطلاعاتی از تجربه و دانش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند
تازه اگر باشند
ولی در نهایت
ما خودمان تصمیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم
تصمیم خود را به دیگران واننهیم

اگر تصمیمی را گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم
ناگزیریم پای تعهد خود بایستیم
ازدواج یک تعهد است
دعوا بیماری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست
بیماری را باید درمان کرد
اگر لاعلاج هم باشد
یا صبر باید و یا طلاق
تصمیم با فرد مکلف است
او که تکلیف دارد تا «تصمیم» بگیرد.

اما در رابطه با گذشته
ما همیشه درگیر گذشته خود هستیم
رفتارهای ما از ما جدا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند
اشتباهات ما
همیشه همراه ما هستند

البته خداوند یاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند
و گاهی فراموشی را بر مردم هدیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند
تا گذشته یکدیگر را از خاطر ببرند
ولی طبیعی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست که بعضی انتخاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ما
بعضی آینده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را از ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد
ما همیشه درگیر «هزینه/فرصت» هستیم
هر تصمیمی که بگیریم
چیزهایی را از ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد
اگر چه چیزهایی را هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد
امروز ِ ما نتیجه تصمیمات دیروز ماست
و آینده ما،
نتیجه تصمیمات امروز ما به اضافه تصمیمات دیروز ما
آینده را امروز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازیم
بخشی از آینده را قبلاً ساخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم
آینده معلول هر دوست
هم کارهای امروز
و هم کارهای دیروز

اما از رحمت خداوند که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ناامید شد
خداوند به ما کمک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند
و اگر ما با خودمان کنار آمدیم
بر نفس که غلبه کردیم
محبت ما را در قلب دیگران می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازد
بخشی از خواصّ بودن به امداد الهی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست
که عوامّ را به سوی فرد خاصی سوق دهد
بخشی هم به اراده ما
به قول آقای خوشوقت (ره)
همه مشکلات ما از ضعف ایمان است
ایمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان زیاد شود
چالش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان رفع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود
درگیری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بیرون ما
از تردیدهایی که درون ماست سرچشمه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد
ما با خودمان حساب و کتاب روشنی نداریم
و معلوم نیست چندچندیم
این است که جامعه نیز با ما به تعارض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد

این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها همه حدیث نفس بود
حالات درونی خود را بیان کردم
آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه از خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینم
فقط برای این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که ایمیل شما را بدون پاسخ نگذارم
و گرنه از حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پراکنده حقیر
آبی جوش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید.

إن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شاءالله خداوند من حیث لایحتسب به شما یاری رساند
و از بهترین مصبّ
مصائب شما را برطرف کند


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 6 + سه شنبه 95 آبان 11 - 10:0 صبح

جهت ؟ منظورتان را درک کردم ولی تجزیه تحلیلش بسیار دقیق و البته سخت بود.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دریافت : برای خاص بودن باید از رفتارهایی که یک خاص را در زمانه خود به عام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شبیه میکند ولو خودش به ذاته خاص است پرهیز شود. مثلا داشتم دو همسر یکی از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ موارد است ؟؟/
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سوال ؟؟؟ اگر دو طلاق در کارنامه زندگی من ثبت شود مرا برای همیشه از خاص‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بودن خارج نمیکند؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آیا پیشینه به ظاهر بد داشتن افراد را در جلگه عوام قرار نمیدهد ؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ با توجه به تجربه ای که شما داشتید و دقتی که دارید آیا با سابقه طلاق و‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زندگی با یک دختر کوچک بدون مادر میتواند زمینه خاص بودن را از بین ببرد ؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نکته : در صورت جدایی همسر دوم زمینه ای برای ادامه زندگی اول باقی نمی ماند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از جمله مشکلاتی که ایشان مرتب در تمکین و حتی رسیدگی های ساده ایجاد میکند و‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ البته نزاع های اخیر که زمینه کدورت بسیاری را ایجاد کرده است .


بخش سخت پرسش شما همین است
تطبیق به مصداق
انطباق حکم بر موضوع
همان که سعی در فرار از آن داشته و دارم!

«کلّی» سخن گفتن آسان است
حکم کلیات معمولاً روشن
این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که باید الف ب باشد
اما وقتی در تعارض با جیم بودن ب قرار بگیرد
اگر مجبور باشیم بین الف و جیم یکی را برگزینیم
و ب ذاتاً ابا داشته باشد که هم الف باشد و جیم
و ما خود ِ ب باشیم
دیگر سخت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود انتخاب
اختیار همینش پیچیده است
و دار امتحان بودن دنیا هم همین است
همین گزینش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها
بین الف و جیم
بین جیم و دال
بین تمام انتخاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم داشته باشیم

اگر تصور کنیم یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روزی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد
که از شرّ این انتخاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دشوار خلاصی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یابیم
زهی خیال باطل
خدا ما را در دنیا قرار داده است اصلاً برای همین
که این توانایی را بسنجد
و به بهترین انتخاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها منزلت بدهد
و به انتخاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بد ما را عقاب نماید

باز هم دارم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پیچانم
خودم هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم
عمدی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست
می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم از پاسخ دادن به پرسش شما طفره بروم
چرا؟!
زیرا پاسخ را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم
زیرا دانستن پاسخ مقدماتی دارد
ملزوماتی
که در اختیارم نیست
نخست که تجربه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد
دیگر این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که دانش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد
و سوم
علاوه بر همه این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها
حجم زیادی اطلاعات می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد
آن حجم اطلاعاتی را که مشاور دریافت کرد
تا توانست پیشنهاد خود را تنظیم کند
من که این حجم را ندارم
مقدور هم نیست

برای رسیدن به یک تصمیم صحیح
یا بهترین تصمیم
باید همه حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را شنید
باید زوایای پنهان را پیدا کرد
باید دلیل حوادث را حدس زد
و با پرسش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی به یقین مبدّل ساخت
تازه همه این اطلاعات نیز متوقف بر دانش تحلیل آن است
باید جهت فرد را دید
باید موضوعاتی که در نظر دارد
باید علائق و سلائق را سنجید
و مهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر از همه
استعدادها را

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 5 + یکشنبه 95 آبان 9 - 8:0 صبح

مردم دین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را از کسی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند که خاص باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بهترین باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بین خودشان
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هر چه بد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند در او نیابند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و هر چه خوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینند، او را معدن آن یابند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود از خواصّ
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و مردم او را اسوه قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حالا جهت ما کدام است؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر جهت را این بگیریم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خیلی تغییرات را باید در زندگی لحاظ کنیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در معاش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که ما هم برویم شهربازی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سنگین، برای لحظاتی تفریح فرزندان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که لباس ما بدون وصله باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وقتی که مردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان لباس با وصله پوشیده باشند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یا خودروی زیر پای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان سر از بقیه
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌غرض این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که من این پاسخ را برای خود یافتم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که بزرگان ما از خیلی رفتارها حذر کردند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستند تا خاصّ باشند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تا مردم را به فروتنی کشانند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در برابر اوج تواضع و پرهیزگاری خود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از مکروهات دوری کردند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و از هر خلاف عرفی که واجب نبود خود را باز داشتند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که مردم آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را بپذیرند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تا مردم اصلاح شوند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تا مردم دین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بگیرند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد هر کسی که در این امت به مرجعیت رسید
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چهار ویژگی عمده داشت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سه ویژگی در او برجسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر بود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تقوای بالایی داشت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌علم و دانایی فراوان
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار بود و با مردم زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها راه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نشست و برخواست داشت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش روضه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردم را به خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش راه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زندگی شیخ علی صفایی را بخوانید
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عجیب است از این آمیختگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش با مردم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مراجع هم معمولاً این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طورند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حداقل در ابتدای رسیدن به این موقعیت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بسیار با مردم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌البته امروز این ویژگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به چهار رسیده
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مرجع باید بصیرت سیاسی و اجتماعی هم داشته باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در هر صورت یک چیز مسلّم است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برای برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریزی، ما باید توجه به جهت حرکت خود داشته باشیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و مقاطع حرکت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان در این جهت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود به سمت رشت حرکت کنیم و از قزوین رد نشویم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ما اگر بخواهیم روحانی شویم باید از خواص باشیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برای از خواص اهل حق بودن
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باید که رفتار خود را معتبر و موجّه نماییم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هر رفتار غیر موجهی ما را به جای قزوین به ساوه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و بعید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا بتوان به رشت رفت!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شرمنده از بابت زیاده عرضی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صفحه کلید لپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تاپم هرز است که بسیار حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این را به حساب هرزگی انگشتانم نگذارید
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر پا از گلیم خویش فراتر نهادم و سَروری را به کیش خویش پنداشتم.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یاعلی مدد

[ادامه دارد]‌‌‌‌‌‌‌


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 4 + جمعه 95 آبان 7 - 9:0 صبح

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ما طلبه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم که مردم را هدایت کنیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اصلاً اگر بحث هدایت نباشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که طلبه شدن نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یک گوشه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشستیم و کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اسلامی و مذهبی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواندیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌محضر چند تن از علما هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گلیم خودمان را که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانستم از آب بکشیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ولی ما به گلیم دیگران هم طمع کردیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتیم حالا که فعل کشیدن مطلوبیت دارد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ما گلیم همه را بکشیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌همه نشد، هر چقدر که توانستیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تا مقرّب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر شویم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و از جام بلا بیشتر سر بکشیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبه آمده است تا از خواصّ باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طبق نظریه عوام و خواصّ
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبه اگر از عوام باشد که طلبه نیست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آخوند نیست یعنی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روحانی نیست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یک آدم عادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه فرقی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند دکان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار باشی یا طلبه
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر قرار نیست هادی باشی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هادی یعنی کسی که هدایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هدایت از مقولات متضایف است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر مستهدی نباشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر کسی نخواهد هدایت شود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هدایتی صورت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هدایت، طرف دارد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طرفی که بپذیرد این هدایت را
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و گرنه امام اول شیعیان هم باشی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دستت را هم حتی اگر خود پیامبر خدا (ص) در غدیر بالا برده باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مشتری نداشته باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اعصار و زمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها متفاوتند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گاهی عصر معصوم (ع) است و مشتری اصلاً نیست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و گاهی عصر ماست و مشتری هست، اما مشروط است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مشتری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های امروز مشتری هر کسی نیستند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هدایت، پذیرش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرش، اعتماد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و اعتماد، اعتبار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چرا؟!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عوام از خواص قرار است اطاعت کنند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنوی داشته باشند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردم از کسی حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنوی دارند که به او اعتماد داشته باشند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اعتماد به چه؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد «زندگی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را بر هم بزند»
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد «تمام اعتقادات آنان را فروبپاشد»
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد «تمام سنت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آنان را متروکه کند»
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شاید در همین مسیر است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روایاتی که توصیه به پذیرش فرهنگ کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که «نوروز» را اسلام پذیرفت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و در برابرش ایستادگی نکرد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و بسیاری دیگر
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جز آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه که خلاف «واجبی» از واجبات الهی بود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یا ترویج «حرامی» از محرّمات پروردگار
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هدایت، پذیرش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و پذیرش، اعتماد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و اعتماد از کجا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که مردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار باشی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و بین مردم عزیز
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردم تو را اسوه بدانند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و از رفتار تو احساس شرم نکنند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مذهبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها رفتار تو را چوبی کنند بر سر غیرمذهبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و غیرمذهبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شرم کنند و در برابر اخلاق نیکوی تو کم آورند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جاست که دوست و دشمن تمجید تو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و در قلب همه جای باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دشمن قادر به شماتت نیست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و دوست خجالت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زده نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و این دقیقاً در جایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست که «عرف» پذیرفته شود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و مورد احترام واقع گردد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فراموش نکنیم که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود واجبات را فدای مستحبات کرد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر پاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای امور مستحب است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برای ما و برای مردم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اما اصل هدایت،‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ واجب است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و در هر زمانی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این واجب اولویت دارد بر سایر مستحبات
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بر سایر مباحات
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر خوردن غذا در خیابان
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر با پای راست وارد شدن در مسجد...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مگر قرار نیست از خواص باشیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر از خواص نباشیم که طلبه نیستیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عوام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عین دکان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داری که ازو پنیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خریم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حالا باتقوا هم باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردم که به راه او نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حتی اگر دوستش داشته باشند و تمجیدش کنند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را که از او نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

پنج شنبه 103 آذر 22

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
مباحثه - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X