سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

[ و او را از خیر پرسیدند فرمود : ] خیر آن نیست که مال و فرزندت بسیار شود ، بلکه خیر آن است که دانشت فراوان گردد و بردبارى‏ات بزرگمقدار ، و بر مردمان سرافرازى کنى به پرستش پروردگار . پس اگر کارى نیک کردى خدا را سپاس گویى و اگر گناه ورزیدى از او آمرزش جویى ، و در دنیا خیرى نبود جز دو کس را : یکى آن که گناهانى ورزید و به توبه آن گناهان را در رسید ، و دیگرى آن که در کارهاى نیکو شتابید . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
حق همیشه با مشتری نیست + سه شنبه 97 اردیبهشت 4 - 11:0 صبح

بله نیست
که گفته است هست؟

همه‌مان این را می‌دانیم
همه‌مان
ولی باز تکرار می‌کنیم
حتی در رسانه
دیدم مجری می‌گفت:
همیشه حق با بیننده است!
نیست
واقعاً نیست
گاهی هست
و گاهی نیست
اما چرا ما این جمله را تکرار می‌کنیم
چرا در مغازه‌های‌مان می‌نویسیم؟
این را چه کسی به ما یاد داده است؟

می‌خواهد ما را تغییر دهد
نظام سرمایه‌داری
کاپیتالیسم
سرمایه‌محوری
بهتر است بگویم «انباشت‌محوری»
نوع خاصی از مدیریت اقتصاد
که آدام اسمیت را مبدع آن معرفی می‌کنند
اقتصادی که بر انباشتگی سرمایه متکی‌ست
ما
همه ما
قرار است «انسان اکونومیک» باشیم
انسانی اقتصادمحور
نیستیم فعلاً
بشویم یعنی
تدریجاً

وقتی جای حق و باطل عوض شود
معیار عوض شود
تغییر کند
شاخص‌ها متفاوت
قبل‌تر حق و باطل را به راست و دروغ می‌شناختیم
به غبن در معامله
حق را به حق‌دار می‌دادیم
و باطل را نیز
امروز معیار را تغییر داده‌اند
و به ما حقنه کرده
حق همیشه با «پول» است
این جمله یعنی همین

وقتی می‌گوییم: حق همیشه با مشتری‌ست
یعنی حق با «پول» است
همیشه
همواره
حق با سرمایه
هر کسی که پول دستش است
او «حق» دارد
دیگر حق با «علی» (ع) نیست
معیار تغییر کرده
و با معیاری که او و فرزندانش برای حق و باطل معرفی کرده‌اند
معیاری که بر اساس تشریع الهی مقرّر شده
با ابلاغ نبی مکرّم (ص)

حق با «پول» است
هر کسی که پول می‌دهد حق دارد
و کسی که پول می‌گیرد
باید حق را به کسی که پول می‌دهد بدهد
این یعنی این
این جمله این معنا را دارد
این «شعار سرمایه‌داری»ست که بر دیوار فروشگاه‌های ما نقش بسته
این نشان غلبه تفکر دنیاپرستانه
این خود ِ دنیاپرستی‌ست
این‌که حق را بالکل به پول‌دهنده می‌دهیم

ارزش را عوض می‌کنند
تا آدم‌ها را عوض کنند
و آدم‌های عوض‌شده
عوضی شده
دیگر جایی در بهشت ندارند
بعد از پایان دنیا چه خواهند کرد؟!
قیامت که بشود
روزی که قطعاً خواهد آمد
آن‌جا معیارها درست است
آن‌جا دیگر حق را به مشتری نمی‌دهند
معیار «علی» (ع) است
قسیم نار و جنّت «پول» نیست
پول‌دار حق‌دار نیست.

قال رسول الله (ص): «معاشر الناس ، إن علیا قسیم النار ، لا یدخل النار ولی له ، ولا ینجو منها عدو له ، إنه قسیم الجنة ، لا یدخلها عدو له ، ولا یزحزح عنها ولی له» (امالی شیخ صدوق، ص83)
ای انسان‌ها! همانا علی تقسیم‌کننده جهنم است؛ دوست او داخل آتش نمی‌شود و دشمن او از آتش نجات نمی‌یابد. او تقسیم‌کننده بهشت است؛ دشمن او داخل بهشت نمی‌گردد و دوست او از بهشت دور نمی‌ماند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 - فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
عید نوروز + دوشنبه 97 اردیبهشت 3 - 7:0 صبح

عیدی برای چه؟!
در مقابل چه؟!

این سؤال از کودکی برایم بود
نه از ابتدا
از وقتی که به آن فکر کردم
این‌که دور سفره هفت‌سین جمع می‌شدیم
و در لحظه سال تحویل
بزرگ‌ترها به بچه‌ها عیدی می‌دادند
چرا؟!

سیداحمد از سال تحویل پرسید
این‌که سال تحویل دقیقاً چیست
و من سفارشی دادم:
- سینی گرد رو از آشپزخونه بیار
یه تیله هم بیار
آورد
تیله را لبه سینی استیل انداختم و گرداندم
پس از چند دور:
- چند دور چرخید؟
«هفت دور»
- از کجا شمردی؟
در حالی که گوشه‌ای از سینی گرد را نشانم می‌داد:
«از این‌جا»
- خب من از این‌جا شمردم
و نقطه دیگری را نشان دادم
و پرسیدم:
- آیا فرق می‌کرد از کجا بشمریم؟!
«نه!»
- سال تحویل هم همین است
نقطه‌ای که مردم ایرانی انتخاب کرده‌اند برای شمارش سال‌ها
در گردش زمین به دور خورشید!

بله
همین‌طور است
من می‌دانم که نوروز یک لحظه فرضی‌ست
می‌توانست اعتدال پاییزی باشد
یا هر نقطه دیگری از مدار زمین
اما اگر این‌قدر الکی‌ست
چرا این‌قدر مستقر و محکم است
سنّت نوروز؟!

مناسک چنین کارکردی دارد
کارکردی که در پست قبلی به آن اشاره کردم
اساساً حفظ و ارتقاء رسومات
نوروز به مناسکش زنده مانده است
به مناسکی که هیچ پشتوانه واقعی ندارد
چیزی جز اعتبار نیست
جعل یعنی
ولی مانده است
چرا؟!

خیلی وقت این سؤال را داشتم
چرا به من عیدی می‌دهند؟!
و پاسخ را یافتم
این دستمزد من است
دستمزد کاری که قرار است بعداً انجام دهم
کاری که وظیفه دارم
وظیفه‌ای که جامعه بر دوشم نهاده است
حفظ سنّت نوروز!

بزرگ‌ترها دستمزد می‌دهند
به خاطر کاری که کوچک‌ترها بایستی به انجام رسانند
این‌که رسم نوروز را به نسل بعد منتقل سازند
این پرداخت قبل از عمل است
این اتفاق است که نوروز را در تمدن ایرانی زنده نگهداشته است

اما من...
من که تا به حال عیدی نداده‌ام
یعنی آیا...
بله
من تخلّف کرده‌ام
من تا به حال هیچ عیدی نداده‌ام
با این که بزرگ شده و فرزند دارم
من سنّت نوروز را پاس نداشته‌ام
هرگز سفره هفت‌سین برای کودکانم پهن نکرده‌ام
هرگز عید را به آن‌ها تبریک نگفته‌ام
هرگز طوری رفتار نکرده‌ام که احساس کنند اتفاق مهمی افتاده است
من...
من این سنّت را پاس نداشتم

من کورکورانه دنبال نسل قبل از خود نرفتم
من تلاش کردم این سنّت را عوض کنم
من روز مبعث و تولّد پیامبر کیک می‌خرم
جشن تولّد می‌گیرم
من به عنوان بزرگ‌تر
به عنوان نسل قبل
«می‌خواهم» نسل بعد از خود را «عوض» کنم
«نمی‌خواهم» رسوم باستانی ایرانی تکرار شود
کدام رسوم؟!
رسومی که یک روز در دربار شاهان ظالم نزج گرفت
برای ثروتمندان و قدرتمندان
و بعد بیرون زد
به جامعه کشید
و سنّت شد
من پیرو مستکبرین نیستم

من مناسک را تغییر می‌دهم
آن‌ها را حذف نمی‌کنم
پس بدهکار نیستم
در مقابل دستمزدی که گرفتم
عیدی‌های دوره کودکی
فقط آن‌ها را در رسم جدیدتری به کار می‌بندم!

مطلب مرتبط قبلی: مناسک رمضان


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مناسک رمضان + یکشنبه 97 اردیبهشت 2 - 8:0 عصر

«خیلی دوست دارم دوباره ماه رمضون بیاد!»
این را مریم گفت
غیرمترقبه
در خودرو
وقتی در حال رانندگی بودم
- چرا دخترم؟
«آخه فقط تو ماه رمضون چایی کاکائو برامون درست می‌کنی!»

راست می‌گفت
به خاطر او بود
از اولین سالی که روزه را شروع کرد
افطار را مفصّل کردم
با آب و تاب

قبل‌تر بی سر و صدا افطار می‌کردم
تنهایی
وقتی آن‌ها مشغول شام خوردن بودند
ولی برای مریم
برای این‌که روزه به مذاقش خوش آید
و قوّت اتمام ماه را به دست آورد

حلوا درست می‌کردم
شامی
رنگینک
فرنی
شله زرد
غیر از این‌هایی که نوبتی بود
هر شب چیزهای ثابتی
پنیر و خرما و سبزی
و از همه جذّاب‌تر برای بچه‌ها
چای ابداعی خودم؛
پودرکاکائو و گلاب و شکر
و گاهی اندکی زعفران
طعم خوبی پیدا می‌کرد
و عطر عجیبی
هر افطار



مناسک برای همین است
مناسک سنّت‌ها را به نسل‌های بعد انتقال می‌دهد
در قلبشان فرو
پیش از آن‌که عقلاً باور کنند
بفهمند و درک
مناسک برای همین است
نذری دادن‌های محرّم و صفر
شمع روشن کردن شام غریبان
پرچم و طبل و سنج و علم و کتل
حتی سقاخانه‌های قدیمی
به این دلیل مهم‌اند
کار مناسک همین است
کودکان را جذب می‌نماید
دلشان را می‌بَرَد
روح‌شان را یعنی
باور و اعتقاد می‌سازد
آداب و رسوم این‌طور منتقل می‌شود
هم آداب خوب
و هم البته رسوم بد

این شیوه انتقال فرهنگ جامعه از نسلی به نسل دیگر است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - فرهنگ 89 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نابودی ِ سوپری + شنبه 97 اردیبهشت 1 - 6:0 صبح

چند چیز که نیاز داشتیم برداشتیم
از فروشگاه رفاه
چیزهایی که مطمئن بودم نیاز داریم
و ارزان‌تر از جاهای دیگر

سر صندوق
فاکتوری به دستم داد
دخترکی به خود رسیده
قیمت واقعی نوشته
تخفیف را هم
شبیه به همان‌چه افق کوروش هم می‌نویسد
سود شما از این خرید: 520ر212 ریال
یعنی من واقعاً بیست و یک هزار تومان سود کرده‌ام؟!

به سیداحمد نشان دادم
پرسیدم:
«به نظرت با این همه تخفیف چه بلایی سر سوپری آقای حبیبی می‌آید؟!»
آقای حبیبی پیرمرد مهربان محله ماست
فروشگاهی که با کمک فرزندانش اداره می‌کند
معمولاً تمام مایحتاج ما از آن‌جا تأمین می‌شود
مایی که معمولاً برای خرید به جانبازان و افق و رفاه نمی‌رویم
به فروشگاه‌های زنجیره‌ای یعنی
به کم بسنده می‌کنیم
و به نزدیک
نه زیاد
از راه دور
انبارداری نمی‌کنیم
روزخریم

«نابود می‌شود»

پاسخی که سیداحمد داد
و با ناراحتی:
«بابا! من دیگه باهات نمیام فروشگاه رفاه
نمی‌خوام آقای حبیبی و خونواده‌اش از نون‌خوردن بیافتن!»


یک مطلبی را چند وقت پیش دیدم
همه‌مان دیدیم یعنی
این‌که نوشته بود چطور فروشگاه‌های بزرگ
کوچک‌ها را تعطیل می‌کنند
و کارمندشان می‌سازند
و بعد هم حذف

با این مطلب کاری ندارم
زیرا آن هم اقتصادی تدوین شده است
با نگرشی سودمحور
ولی دوربین
آینده‌نگرانه
زنجیره‌ای‌ها سود نزدیک را دیده‌اند
و آن مطلب سود دور را
پایدار به قول خودش

من با خودم کار دارم؛
من که هستم؟!
آیا من یک «انسان اکونومیک» هستم؟!
انسان اقتصادی
انسان سودمحور
آیا انسانی که بهره مالی برایش ارجحیت دارد
بر تمام خواسته‌های دیگرش
تمنیّات دیگرش
روابط مالی مهم‌تر می‌شود
از سایر روابط انسانی؟!
آیا رابطه دوستی من با آقای حبیبی مهم‌تر است
یا رابطه اقتصادی و مالی؟!

من کدام هستم؟!
انسان اقتصادمحور؟
یا انسان عاطفه‌محور؟
من انسان دنیاپرستم؟
یا خداپرست؟
روابط من با اطرافیان
با مردم
با دوستانم
بر اساس ماشین حساب است؟
من روباتم یا انسان؟

ماشین حساب است که تمام روابطش
تمام افعال و اعمالش
تمام حرکات و سکناتش
بر اساس اعداد است
من اما...
من آیا بر اساس «سود» و بهره مادی روابط خود را می‌چینم
ترتیب می‌دهم؟
که حالا افق برایم مهم باشد یا رفاه
یا جانبازان؟

من اگر قرار است دو کیلو شکر بخورم
به قرار هر کیلو سه قران و دو زار
به چه قیمتی؟
به قیمت این‌که رابطه‌ام با هم‌محله‌ای‌هایم قطع شود
این‌که دیگر وسیله‌ای الهی نباشم
برای روزی اطرافیان خویش
نمی‌خورم
یک کیلو شکر می‌خورم
از قرار هر کیلو پنج قران و چهار زار
تازه یک قران هم پس‌انداز کرده‌ام
در مقابل
چه به دست آورده‌ام؟
روابط خوب و حسنه‌ام با انسان‌هایی که با آن‌ها زندگی می‌کنم
با آن‌ها در یک صف
پشت یک امام جماعت
در یک مسجد
در یک محله
در یک شهر
در یک کشور
در یک انقلاب اسلامی
در یک مکتب و مذهب

کدام برای ما مهم‌تر است؟
سود مادی؟
یا رفاقت و زندگی صادقانه با انسان‌ها؟
ما انقلاب کردیم
تا آزاد باشیم
آزاده
تا مقهور سرمایه نباشیم
پول برای ما تصمیم نگیرد
ما برای پول خودمان تصمیم بگیریم
آن‌جور که دوست داریم
نه آن‌جور که پول دوست دارد
پول عاشق سود است و بهره بیشتر
ما نباشیم!

پ.ن.
از یک چیز خیلی عصبانی می‌شوم
خیلی
خیلی خیلی خیلی
بگذار ماشین حساب‌ها بروند فروشگاه‌های زنجیره‌ای
جایی که چهارتا دختر بزک‌کرده را گذاشته‌اند سر صندوق
تا عقلانیت ما را به سخره بگیرند
و به انسانیت ما توهین نمایند
انگار ما به جای بالا
از پایین تصمیم می‌گیریم
و برای خرید
به جای کالا
به دختر ایستاده در کنار کالا می‌نگریم
هم وهن زنانگی
و هم مردانگی
زن؛ که یعنی تو فقط این‌جایی تا زیبایی‌ات را بفروشی
هیچ ارزش دیگری هم نداری
کالای اصلی تویی
مشتری پول را به بهانه تو می‌دهد
و بی‌هیچ عقلانیتی
فروشگاه ِ ما را برای خرید برمی‌گزیند
و مرد؛
که ای احمق!
از بس نادانی
از بس شهوت‌پرست
عقلی نداری
و مهاری
ببین چطور کشاندیمت به این‌جا
به جای هر جا
این تحقیر را برنمی‌تابم
بگذار شهوت‌پرستان بروند فروشگاه‌های زنجیره‌ای
به هوس چند خط لب و چند خط چشم
بگذار پول‌پرستان بروند فروشگاه‌های زنجیره‌ای
آنان‌که مطیع سودند
و سود آن‌ها را می‌کشد به هر جا
هر جا که سرمایه بخواهد
ما اما
محتاج این بیست هزار تومان تخفیف‌ها نیستیم
ده درصد و بیست درصد و حتی چهل درصد
کاش کمپین راه بیاندازیم تا از زنجیره‌ای‌ها نخریم
از دوستان بخریم
هم‌محله‌ای‌ها
اگر نیستیم
بخریم تا دوست شویم
با فروشگاه‌های خودمان
کسانی که در کنار ما زندگی می‌کنند
و در سرنوشت محله با ما شریک‌اند
آن‌ها حق به گردن ما دارند!

مطلب مرتبط قبلی: اصرار بر ارزانی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 - فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
گردش ِ بهاره + چهارشنبه 97 فروردین 22 - 9:19 عصر

گردش یعنی این
واقعاً یعنی
گردیدن است
یک دور کامل
دور تا دور قم
و چند تا شهر دیگر

بچه‌ها سفر خواستند
اثر تبلیغات تلویزیون
تأثیرات اجتماعی
هم‌کلاسی‌ها و هم‌سالان
انگار که سفر در نوروز واجب شده
امر بدون ترخیص!

ماشین پدرم را برداشتم و با بچه‌ها راه افتادیم
خودمان چهارتایی



پردیسان را رفتیم تا دلیجان
به سمت نراق پیچیدیم
جایی در میانه راه
کوهستانی دیدنی
غار چال نخجیر
نفری ده هزار تومان ورودی می‌خواستند
یک ساعت هم باید معطل می‌شدیم
همه توافق کردیم که داخل غار نرویم
به جایش نهار برگردیم دلیجان
یک جوجه دلیجانی بزنیم

اولین رستوران سیزده تومان می‌داد
بعدی هشت تومان
یک پرس جوجه کباب را
زیرزمینی بود گرم و دم کرده
با آشپزهایی به غایت عرق کرده
مدتی منتظر آماده شدن بودیم
کمک آشپز جلو آمد و خبر جالبی داد:
«من هم تا چند ماه دیگه مثل شما معمّم می‌شم!»
طلبه بود بنده خدا
در همان شهر درس می‌خواند
خدا حفظش کند
این‌طور آدم‌ها را خیلی دوست دارم
زحمت‌کش و کاری

رفتیم پارک
یکی از پارک‌های داخل شهر
زیراندازمان را پهن کردیم برای نهار
و بعد از آن...

دوباره راه افتادیم
مسیر نراق را ادامه دادیم
نماز ظهر و عصر را در نراق خواندیم
در یک امام‌زاده
در حقیقت چند امام‌زاده با هم
با یک قبّه و یک بارگاه
آب انبار نراق را هم دیدیم
پله‌هایی با شیب تند
جایی که آب جمع می‌شد
و مورد استفاده مردم قرار می‌گرفت
و این‌ها برای بچه‌ها جالب
و مسجدی که قرن‌ها قدمت داشت

و بعد مشهد اردهال
وسیع و بزرگ و پرجمعیت
در راه هم رفتیم روستای خاوه
گشتی زدیم و چرخیدیم
چه هوای خوبی
واقعاً چه هوای خوبی
جاده نراق به کاشان حقیقتاً باصفاست
نه سرسبز مثل جاده‌های شمال
که کوهستانی و پرپیچ و خم
بالا و پایین‌های جالبی دارد
لذّتی دارد برای خود
به کاشان که رسیدیم دیگر بچه‌ها خوابشان گرفته بود
خسته و از رمق افتاده
در یکی از پارک‌های نراق چند ساعتی بازی کرده
حسابی انرژی از دست داده

میوه در زنبیل‌مان داشتیم
خوردند و در ماشین ولو شدند
و مسیر کاشان تا قم را با حداکثر سرعت مجاز
از کمربندی آمدیم
هم خلوت‌تر
و هم این‌که شهر قم را هم دور زده باشیم
و غروب رسیدیم
به خانه
قبل از نماز مغرب!

سفرمان اگر چه یک روزه بود
صبح تا غروب
اما مفصّل
چند شهر مختلف
چند نوع جاده متفاوت
اماکن دیدنی و مصفّا
هوایی پاک و اشتهازا
دیدن آدم‌های خوب و دوست‌داشتنی
خدا را شکر
بچه‌ها هم متقاعد شدند
راضی یعنی
به این‌که نوروزشان را سفر رفته‌اند
و خاطره‌ای دارند تا روز اول مدرسه تعریف کنند
در رقابت با دوستان!

زمین کوچک است
در مقیاس کهکشان
و «انسان ِ زمینی» بسیار از آن کوچک‌تر
آن‌قدر کوچک هست تا از آن لذّت ببرد
از این زمین حقیر و ناچیز

اما انسان ِ آسمانی...
انسان اگر انسان باشد
از کودکی درآید و بزرگ شود
انسانی که خود را بشناسد
از زمین بزرگ‌تر می‌شود
از زمین و آسمان حتی
برای او دیگر کهکشان هم دیدن ندارد
چیزی یعنی برای دیدن ندارد
لذّت هم نمی‌برد از سیاحت
اصلاً سفر چیزی برایش ندارد
جز عبرت
آدمک‌هایی کوچک
که ساختند برای خراب شدن
و زاییدند برای مردن
و مردند
خودشان هم در نهایت
سفر انسان، معنوی‌ست
انسان باید ساحت‌های روحی و اخلاقی را درنوردد
بالا رود و بر آسمان‌ها قدم بگذارد
دنیا همه‌اش یک رنگ است
با تمام تنوّع رنگی که دارد
سفر زمینی فقط برای انسان‌های زمینی جذّاب است
برای آنانی که هنوز کودک‌اند
و به کودکی عادت کرده‌اند
زمین کوچک است
کوچک‌تر از آن‌که ارزش گشت و گذار داشته باشد
انسان ِ الهی این‌چنین موجودی‌ست
او تعرّب بعد الهجرة نمی‌کند
بطن جامعه را برای تفریح ترک کند!

«کُلُّ شَىْء مِنَ الدُّنْیا سَماعُهُ اَعْظَمُ مِنْ عِیانِهِ، وَ کُلُّ شَىْء مِنَ الاْخِرَةِ عِیانُهُ اَعْظَمُ مِنْ سَماعِهِ»
شنیدن هر چیزی از دنیا، بزرگتر است از دیدنش و دیدن هر چیزی از آخرت عظیم‌تر است از شنیدنش.
«وَاعْلَمُوا اَنَّ ما نَقَصَ مِنَ الدُّنْیا وَ زادَ فِی الاْخِرَةِ خَیْرٌ مِمّا نَقَصَ مِنَ الاْخِرَةِ وَ زادَ فِی الدُّنْیا. فَکَمْ مِنْ مَنْقُوص رابِح، وَ مَزید خاسِر»
(نهج‌البلاغه، خطبه 113)
بدانید آنچه از دنیای شما کم شود و به آخرت اضافه گردد بهتر است از اینکه از آخرت شما کم شود و به دنیاتان اضافه گردد. چه بسا کم شده ای که سودبَر است، و اضافه شده ای که زیانکار است. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سفر 33 - فرهنگ 89 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
بیابان ِ برفی + چهارشنبه 96 اسفند 23 - 2:0 عصر

قم است دیگر
کویر
منطقه منطقه کویری‌ست
برف اندک
و برای فرزندان من که در این شهر چشم به جهان گشوده‌اند
و بیشتر عمر خود را در آن
برف عجیب
کم دیده
شگفتی آور
انسان نسبت به هر چیز کمیابی همین حال را دارد



چند روزی که برف آمده بود
امسال
در تمام طول سال
فقط همین چند روز
و تعطیلی مدارس
فرصتی تکرارناشدنی
فقط سالی یک‌بار مجال دارند
تا برف را لمس کنند
تجربه نمایند
و با آن بازی
و چقدر برایشان لذّت‌بخش







کمیابی دلیل توجه است
هر جا که عرضه کم باشد
تقاضا زیاد می‌شود
فلان شرکت خودروسازی
از یک ماشین فقط سه عدد ساخته
اعلام هم کرده
که چه شود؟!
تا کمیابی را تضمین نماید
تا شهوت تقاضا را بالا برد
تا قیمت را بیافزاید
تا اشراف را به «تبذیر» وادارد
هزینه‌ای که برای «هیچ» پرداخت می‌شود
فقط برای هوس
این‌که دیده شود

نظام سرمایه‌داری
نظام دنیاپرستی
ارزش را به کمیابی می‌دهد
از هوس مردم سوءاستفاده می‌کند
تبلیغ که می‌کند
اصرار می‌کند «به تعداد محدود»
که چه شود؟!
تا حرص آدم‌ها را برانگیزد
و امثال «اینگلهارت»
همین کمیابی را نظریه‌پردازی می‌کنند
و به خورد علوم انسانی می‌دهند
تا بشود قانون
اصل
در محاسبه رفتارهای اجتماعی

اما ارزش به کمیابی نیست
این را عقل سالم درک می‌کند
وقتی تشنه باشد
رو به موت
طلا می‌دهد برای یک جرعه آب
هر سالمی می‌فهمد که آب ارزش واقعی دارد
و طلا ندارد
ارزش طلا به کمیابی‌ست
خیالی‌ست
و چیزهای مانند آن
انسان‌هایی که اسیر چنین خواسته‌هایی هستند
کودک‌اند
هنوز بزرگ نشده‌اند
در قد و اندازه برف‌بازی
همه کسانی که با ارزش‌های خیالی اشیاء کمیاب سرگرم‌اند
نوع شیکی از دنیاپرستی
شهوت‌پرستی
تحت عنوان سخیف و زننده «لاکچری»!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - اقتصاد 141 - فرهنگ 89 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
انقلاب در ساختارها 6 + پنج شنبه 96 اسفند 17 - 6:0 عصر

خبرنگار می‌تواند
نظام خبرنگاری می‌تواند
این تحوّل اگر رقم بخورد
اگر چنین انجمن یک‌دستی شکل بگیرد
گام بعد تغییر نظام آموزش عمومی‌ست
کتاب‌های درسی دبستان و دبیرستان
کودکان را که تغییر دهیم
دهه بعد را متحوّل کرده‌ایم
ارکان ارزش‌های غیرسرمایه‌داری را
یادشان بدهیم که حقوق همه انسان‌ها مساوی‌ست
یک‌ساعت کار یک ساعت است
چه برای مدیر
چه برای کارمند
نشان دهیم
که چطور انباشت سرمایه
سرمایه را حاکم بر انسان می‌کند
حاکم بر انسانیت
تحوّل آغاز می‌شود
وقتی کودکان این‌طور پرورش یابند
دشمن با دنیاپرستی
دوست با خداپرستی
لازم نیست هر روز مجبورشان به نماز جماعت کنیم
کافیست حقایق عالم را ارتکازشان سازیم

خبرنگار می‌تواند
او مطالبه اجتماعی پدید می‌آورد
مطالبه که جدّی شود
تغییر ساختار سهل می‌گردد
آموزش عمومی که تغییر کرد
نسل عوض می‌شود
ارزش‌های نسلی هم

مردم امروز انقلابی هستند
ولی ارزش‌ها
هنوز مادی باقی مانده
به تبع دوران طولانی سلطنت
هزاران سال ماندن در زیر یوغ
استثمار شاهان و خوانین
فرهنگ ساخته است
این فرهنگ هنوز نرفته
ضمیمه به بی‌بندوباری پیش از انقلاب
انقلاب آمده
ارزش‌هایش نیامده
شعار هست
فرهنگش نیست
این را خبرنگار می‌سازد

خبرنگار نخبه را مجبور می‌کند
حوزوی و دانشگاهی
این‌که حرکت کند
این‌که طراحی کند
تفکر کند
بسازد
ساختارهای جدید را
تولید فکر
خبرنگار می‌تواند
انجمن خبرنگاران مسلمان
یا اتحادیه خبرنگاران انقلابی

حرکت نمی‌کند
نخبه تا مجبور نشود
جامعه به فرسایش برده است
می‌برد
وقتی نخبگان را خرج لحیم می‌کند
آفتابه‌ای که اصلش هم ارزش چندانی ندارد
نخبه دیگر فرصتی برای طراحی ساختار انقلاب ندارد
در مؤسساتی پژوهشی که شبانه‌روز می‌روید
حجم نشریات فراوانی که تولید می‌شود
کثرتی که وحدت ندارد
جریانی که بی‌هدف می‌جوشد و در پراکندگی خود غرق می‌شود

خبرنگار ماشه تغییر است
ماشه انقلاب فرهنگی
انقلاب در فرهنگ
در ارزش‌ها
در ارزش‌هایی که ساختار می‌سازند
ساختارها بر ارزش‌ها استوارند
اشکال پیشنهاد رئیس جمهور سابق همین است
ایشان متوجه این تلازم نیست
ولی به گمانم رهبری هست
ایشان این را می‌فهمد
ایشان فرهنگ‌سازی می‌کند
همان که جلساتی را ترتیب داده بودند
کرسی‌هایی برای بیان نظریات
نشست‌هایی برای نظریه‌پردازی
نخبه‌هایی را دعوت نموده
در موضوعات مختلف مجبور به گفتگو
وقتی خبرنگار سر جای خود نباشد
رهبر خلأ را پر می‌کند
اما دامنه آن پایدار می‌ماند؟!
گسترده می‌شود؟!

نخبگان موج می‌سازند
اما میرا
در حاشیه کم‌رنگ می‌شود
به مرور زمان
خبرنگار ابزار تذکّر است
اگر متحد باشند
مجموعه‌ای پی‌گیر
تکرار کنند و تکرار
فرهنگ بسازند

راه میانه این است؛
این ماشه را باید چکاند
انقلابی که در فرهنگ «باید» روی دهد
ساختارهایی که «باید» تغییر کنند
«باید» طراحی گردند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 - فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
انقلاب در ساختارها 5 + سه شنبه 96 اسفند 15 - 8:0 عصر

انقلاب در ساختارها راه دارد
راهش با انقلاب نخست متفاوت
آن‌جا هدف بیرونی شاه بود
بیرونی آمریکا
این‌جا هدف عوض شده
انقلاب در ساختارها
قوانین اداره جامعه تغییر کند
روش مدیریت

ساختارها را نمی‌شود بی‌گدار تغییر داد
حضرت امیر (ع) هم نماز تراویح را برنداشت
نتوانست
چرا اجبار نکرد
صلاح ندید
جایی که خود می‌فرماید:
«والیان قبل از من اعمالی را مرتکب شدند، عمداً بر خلاف شیوه رسول خدا (ص) رفتار کردند، پیمان او را شکستند و سنتش را دگرگون کردند . اگر مردم را به ترک این اعمال مجبور کنم . . . لشگرم پراکنده می شوند تا آن که خود تنها بمانم یا با گروه اندکی از شیعیانم»
«قد عملت الولاة قبلی اعمالا خالفوا فیها رسول الله (ص) متعمدین خلافه ناقضین لعهده مغیرین لسنته ولو حملت الناس علی ترکها . . . لتفرق عنی جندی حتی ابقی وحدی او قلیل من شیعتی» (الکافی، ج8، ص59)

و اشاره به همین بدعت می‌نماید:
«به خدا سوگند به مردم فرمان دادم در ماه رمضان نمازی جز نماز واجب را به جماعت نخوانند و به آنان گفتم که نماز مستحبی را به جماعت گزاردن بدعت است، برخی از لشکریانم که در کنار من می جنگیدند، فریاد کشیدند: ای اهل اسلام، سنت عمر تغییر پیدا کرد، ما را از نماز خواندن در ماه رمضان باز می دارند، و می ترسیدم که در گوشه لشکرم علیه من بشورند و قیام کنند»

مشابه این از لسان هارون نیز نقل شده است
برادر حضرت موسی (ع)
در داستان سامری و گوساله طلایش
ماجرای شرک و بت‌پرستی‌اش

ساختارها در فرهنگ ریشه دارند
فرهنگ را تاریخ می‌سازد
تاریخ را نخبگان
تأثیرگذاران
آن‌ها که الگو هستند
اعتبارند
مردم به آن‌ها تمسّک می‌جویند
نه امروز
که در گذشته
امروز برای فردا
حرکت ِ فرهنگ آسان نیست
راحت جابه‌جا نمی‌شود
و ساختارها
نمی‌توانند بدون فرهنگ پابرجا بمانند
یک شبه بیایند
یک شب هم می‌روند

اما راه...
امروز مدار نخبگی تغییر کرده
ابزار متفاوت شده
غرب هم این را خوب فهمیده
یهود بر رسانه نشسته
رسانه را گرفته که دنیا را
از صد سال پیش
چند قرن است
با روزنامه شروع کرد
امروز ماهواره

راه تغییر فرهنگ این است
شروع از این‌جا
از رسانه
از خبرنگار
ژورنالیسم محور تغییر است
تغییر در ساختارها

مردم را باید تغییر داد
تفکر و اندیشه‌هایشان
عادت‌ها و رویکردها
این‌که نپذیرند چیزهایی را
و بپذیرند چیزهای دیگری را
«پسند» اجتماعی را باید هدف گرفت
«معروف» را اصلاح کرد
«منکر» را به جای خود نشاند
ارزش‌ها را که دگرگون سازی
مگر ج می‌تواند حقوق بیشتر مطالبه نماید
وقتی الف شد؟!

«خبرنگار» بازوی امر به معروف است
او «ماشه» تغییر نظام است
انجمنی از خبرنگاران باتقوا لازم است
خبرنگاران انقلابی
ژورنالیست‌های متدیّن
انجمنی که ماشه را بچکاند
گریبان مسئولین را بگیرد
با پرسش‌های پیاپی
جهت‌دار
و مردم را آگاه کند
حسّاس به حوادث
حسّاس به خرابی ساختارها
خوب نشان دهد
اشکالات را
نوافص را
دقیق و به دور از بی‌انصافی
خیانت نکند
صداقت در بیان نقص‌ها
ایرادات ساختار مدیریتی

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 - فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
انقلاب در ساختارها 4 + دوشنبه 96 اسفند 14 - 9:0 صبح

دنیا هر جا که باشد
محفل دنیاپرستان می‌شود
مگس گرد شیرینی‌ست دیگر
اگر فساد نمی‌خواهیم
اگر مدیران فاسد
بساط قند و شکر را باید جمع کرد
ساختار ایراد دارد
نداشت که جمع نمی‌شدند

از همان زمان که اصل چهار ترومن در ایران اجرایی شد
دوران طاغوت
ستمشاهی
برنامه همین بود
نظام غرب این‌طور پیشرفت کرده است
ساختار طراحی کرده
مکانیزمی قدرتمند
دنیاپرست‌ترین‌ها را بالا می‌کشد
خود به خود
بدون نیاز به اعمال قدرت

قانون استخدامی ما را هم نوشتند
و عادتمان دادند
و عادت کردیم
و انقلاب هم که کردیم
مدت کوتاهی نگذشته
به عادت بازگشتیم
گفتیم مگر می‌شود حقوق مدیر و کارمند مساوی باشد؟!
نفهمیدیم چه مکری پشت آن است
و چه حیلتی
چه خیانتی به انسانیت
وقتی هر دو یک‌ساعت کار می‌کنند
چرا باید متفاوت حقوق دریافت دارند؟!

ساختار اسلامی باید متفاوت چیده شود
مدیر کمتر بگیرد
الگوی مصرف کمتری داشته باشد
مدیر مسئول باشد
مؤاخذه گردد
امروز اشتباه کارمند
به حساب کارمند است
ولی در دیدگاه ما
مدیر اشتباه کرده است
او کارمند را انتخاب کرده
اگر ناتوان بوده
انتخاب او شایسته بازخواست است

اگر مدیر مصرف کمتر داشته باشد
و گیر بیشتر
بازپرسی فراوان‌تر
ج دیگر هوس الف نمی‌کند
می‌گوید همین‌جا که هستم خوب است
اصلاً‌ معاونی بهتر از مدیری
حقوقم که بهتر
مصرفم بیشتر
مسئولیت هم کمتر
دنیاپرستان ترجیح می‌دهند کف حاکمیت باشند
اداری نباشند

اشکال می‌کنند که پست‌ها خالی می‌ماند
کارشناسان رفته
بی‌تخصصی
کشور را که اداره کند؟!
ب هست
همیشه ب‌هایی هستند
آن‌هایی که برای خدمت مدیر می‌شوند
فکر تکلیف‌اند
وقتی پست الف خالی شود
مدیر نداشته باشد
همیشه حداقل یک ب هست که احساس تکلیف کند
از دنیا بگذرد
حقوق کمتر
مسئولیت بیشتر
می‌آید و پست را تحویل می‌گیرد
می‌شود درست مثل اول انقلاب
وقتی که دانه‌درشت‌ها فرار کرده بودند
می‌شود درست مثل اوایل جنگ
دفاع مقدس
فرمانده لشکر وسط میدان
شب‌ها باید برود شناسایی
در چنین میدانی
چه کسی هوس می‌کند فرمانده شود؟!

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 - فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
انقلاب در ساختارها 3 + شنبه 96 اسفند 12 - 6:0 صبح

سؤال پیش روی همه ما این است:
چرا امام ره واژه «جمهوری» را به «اسلام» اضافه کرد؟!
بی‌دلیل؟!
قطعاً محاسباتی در کار بوده
مصالحی دیده شده
اجتهاد و فقاهتی در بین

آن‌که زمان و مکان خود را نشناسد
و از کودک پنج‌ساله
دویدن بیست‌ساله بطلبد
جز شکستن دست و پا ثمری نبیند
حکومت اسلامی مورد نظر امام ره
در نجف
همان جمهوری اسلامی نوفل لوشاتو است
با یک تفاوت
ملاحظات رشد در آن دیده شده است
توجه شده است
مراحل تکامل اجتماعی
تکامل تمایلات مردم
خواسته‌ها
رشد آن‌ها را لحاظ نموده است
پیش افتادن آسیب‌هایی در پی دارد

اما راه چیست؟!
وقتی بزرگان راه نشان ندهند
طبیعتاً جوانان پیش می‌افتند
گله کردن سخت است
چطور می‌شود یقه‌شان را گرفت
وقتی کاهلی می‌بینند

راه پیش‌نهادی رئیس‌جمهور سابق ناپخته است
انتخابات را بر هم زدن
فردا روز هم دوباره لیاخوف روسی پیدا می‌شود
مجلس را به توپ می‌بندد
هواپیما در آسمان است
اوج گرفته
نمی‌شود به امید ساخت موتورهای جدید
موتورهای فعلی را دور انداخت

حالا آمدیم و آدم‌ها را عوض کردیم
مگر مشکل از آن‌هاست؟!
مگر آدم‌ها ایراد دارند؟
شما یک گروه دیگر را بگذارید
تا چند سال؟!
دوباره همان نمی‌شود؟!
مگر نشد؟!
ریشه را باید دید
بنیان‌ها را اصلاح کرد

الف مدیر است
دارد می‌رود
باید جای او کسی را نشاند
ب و ج نامزد هستند
معاونان وی
حقوق مدیر بیشتر است یا معاون؟!

مشکل دقیقاً در همین‌جاست
چرا حقوق مدیر بیشتر است؟!
چرا خدمات دریافتی او بیشتر
الگوی مصرف بالاتر
خرج و مخارجی افزون دارد؟!
دلیل‌تراشی را وانهیم
محصول را ببینیم
آن‌چه روی می‌دهد
وقتی حقوق مدیر از معاون بیشتر باشد
و حقوق معاون از کارمند
و کارمند از کارگر

ب و ج تلاش می‌کنند برای مدیر شدن
ب برای خدمت
و ج برای حقوق بیشتر
کدام برنده می‌شود؟!
پست الف را چه کسی به ارث می‌برد؟!
ب یا ج؟
شک نکنید ج
قطعاً ج
چرا؟!
زیرا او حاضر است چیزهای بیشتری را فدا کند
حتی ایمان خود را
او می‌تواند دروغ بگوید
او می‌تواند دزدی کند
او می‌تواند رشوه دهد
او می‌تواند...
بله
او می‌تواند مدیر شود
او جای الف را خواهد گرفت
زیرا ب
ب حاضر به چاپلوسی نیست
ب دین دارد
ب تقوا
او نمی‌تواند چیزی را فدا کند
او دین خود را به دنیا نمی‌دهد
پس او خانه‌نشین می‌شود
او حذف می‌شود
عرصه مدیریت به دست ج‌ها می‌افتد
به همین سادگی!

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 - فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<      1   2   3   4   5   >>   >

پنج شنبه 103 آذر 1

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
فرهنگ - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X