سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

انصاف، اختلاف را می زُداید و الفتْ پدید می آورد. [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
لباس؛ نماد شخصیت + چهارشنبه 92 اردیبهشت 4 - 11:26 صبح

این‌گونه می‌پوشیدند معمولاً
و سن‌شان دیگر رو به رشد
قصد داشتم اکنون که اختیاردارشانم
و تصمیم با من است
به شخصیت‌شان بیشتر اهمیت دهم

شب عید به خرید نرفتم
گذاشتم تا بازار عید تمام شود و هوس خرید بالکلّ از سر مردمان کشورم بیافتد
که انگار بد همه را به بازار می‌کشاند
این خواستن هرساله
گرانی و انداختن هم، بازاری دارد شب عید!

بعد از روز طبیعت
روزی که مردمم سیزده را از خودشان در می‌کنند
و هنوز نفهمیده‌ام این چگونه در کردنی‌ست!
اما به هر حال
تمام بازار را گشتم
برای شلواری و پیراهنی و کفشی
مر فرزندانی که قامت افراشته
و منیّت و هویّتی دریافته
خود را از دیگران باز می‌شناسند
سن تمییزشان است
و سن تمییز مراقبت بیشتر می‌خواهد

لباس نه این‌که به آدم شخصیت بدهد
که شخصیت انسان را نشان می‌دهد
انسان‌ها به روش‌های گوناگون حرف می‌زنند
کلام تنها راه سخن گفتن نیست
قبل از باز کردن دهان
لباس آدم سخن می‌گوید
و بعد حرکات و رفتار انسان
و البته بعد هم
چهره و حالات آن
و لبخندی که بر آن نشسته باشد
یا اخمی که در آن فرورفته

تمام بازار قم را گشتم
گفتند: موسی‌بن‌جعفر(ع)
آن‌جا نیز هر چه بود در فرمت «لی» یا همان «جین»
کمتر از 30 هزار تومان هم ندیدم
گاهی هم کتان
و از «پارچه‌ای» پرسیدم و دکان‌داران گفتند:
«گشتیم نبود نگرد نیست!»
پیراهن نیز همه آرم‌دار و نشان‌های بی‌هویت
کمترین 15 هزار تومان

به پیشنهاد دکان‌داری به بزّازی رفتم
پارچه شلواری خریدم چهار متر به قرار متری 6 هزار تومان ایرانی
و پارچه پیراهنی سه متر از قرار متری 9 هزار
حال به رسم دیرین
تماسی گرفتم با رفقای صمیمی و امین
به سراغ خیاطی که می‌شناختند
شلوار را 20 تومان می‌گرفت که بدوزد!
و مرا چه به چنین هزینه‌های گزاف؟!
این شد که چارمندان* را از انتها به ابتدا جستم
و خیاطی یافتم بغایت نیک‌رفتار و خوش‌گفتار**
از قرار هر شلوار 10 هزار تومان پذیرفت
و با انصاف
از چهارمتر پنج شلوار درآورد
و خیاط دیگر در کوچه‌ای***
بعد از بیت قدیم آیات عظام؛ گلپایگانی و حائری
چهار پیراهن به قرار هر کدام 11 هزار و 500 تومان
هر دو در یک هفته، آماده
و گرفتیم و پوشیدند و بغایت مناسب

با این ملاحظات:
هر پیراهن به 18 هزار تومان مهیّا شد
و هر شلوار به 15 هزار تومان

گفتم اکنون که برای فرزندان من شده است
بر وبلاگ بنویسم
شاید مر سایر همشهریان نیز چنین شود
که به کمترین هزینه
شخصیت فرزندان خود را از علائم ناروایی که بر لباس‌های آماده نقش بسته
و بر روح و ذهن کودکان تأثیر می‌نهد
برهانند به یکباره
و البته اگر انسان بخواهد می‌تواند
لباس مناسب بر رفتار و گفتار انسان تأثیر دارد!

* همان چهارمردان، لکن به لهجه قمّی!
** خیاطی احسن (تلفن: 7718179)
*** خیاطی قائم (تلفن: 7716509)

پ.ن. پاچه‌ها را گفتم یک وجب تو بگذارد
که به وقت مقتضی قابل گشودن باشد
و اندازه شلوار درازشدنی
و قریب یک‌چارک گذاشت
کمر را هم سه انگشت از هر طرف داخل نهاد
و خوب است چنین
که با رشد سریع کودکانه‌شان
بتوان لباس را متناسب ساخت!
کمر را هم بی‌پلیسه نگذاشتم
که راسته نباشد و بدی‌ها ننمایاند
و این مجموع، از تدابیری‌ست مادر یاد ‌داده
در دوران کهن خردسالی!

پ.ن. چند روز پیش (امروز: 23 مرداد 1393)
متوجه شدم شلوار سیداحمد کمرش تنگ است
بعد از یک‌سال پوشیدن
طبیعی‌ست برایش کوچک شده باشد
قدّش هم کمی کوتاه به نظر می‌رسید
چند سانت از کمر شلوار را شکافتم
و دوخت پاچه شلوار را
کمر را سه سانتی‌متر گشاد کردم
پاچه‌ها را هم همین حدود
و همچنان از شلوار استفاده می‌نماید!
خدای منّان را سپاس :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
دروغ ِ رسانه + پنج شنبه 91 اسفند 17 - 9:52 عصر

روز پُر برف قشنگ به پایان خود نزدیک می‌شد
برف‌بازی جذابی را تجربه کرده
کودکی که تا به حال تجربه برف نداشته
یک ساعت پیش، رو به من کرد و گفت:
«بابا می‌دونی چرا بعضی وقت‌ها گریه می‌کنم؟»
با تعجب پرسیدم: چرا؟!
«آخه تلویزیون گفته اگه من بزرگ بشم تو پیر می‌شی
و اگه پیر بشی
بعدش می‌میری، به این خاطره که گاهی گریه می‌کنم!»

گفتم: پسرم، مگه چه اشکال داره من بمیرم؟!
جوابی نداشت بدهد
نمی‌دانست مـُردن چه معنایی دارد
فقط از رسانه یاد گرفته بود ترس مرگ را، همین!

برایش گفتم
که پدر ِ پدرم مُـرده است
پدر من هم خواهد مُرد روزی
و البته من نیز
و برایش گفتم:
پسرم تو هم وقتی بچه‌هایت بزرگ شدند خواهی مُرد!
برایش از زیبایی‌های بهشت که گفتم
آرام شد
آرام ِ آرام
و به تماشای ادامه «پاندای کونگ‌فوکار» مشغول
از شبکه پویا
وسط کارتون بود که پرسید
وسط کارتون
ناگهان مرگ ِ من ذهنش را مشوّش ساخت.

چرا رسانه در فیلم‌ها و مجموعه‌هایش
مرگ را آن‌طور که نیست نشان می‌دهد؟!
چرا ما مرگ را آن‌طور که هست ترسیم نمی‌کنیم؟!
زیبایی‌های مرگ ترس‌ها را آرام می‌کند
اگر مقهور فرهنگ دنیاپرستی نشوند
مُردن ترس ندارد
دست ِ خالی مُردن ترس دارد!
یادم باشد این را نیز روزی به فرزندام یاد دهم

پسرم اکنون چشم‌هایش را بسته و به خوابی آرام فرو رفته
پسرم که روزی البته خواهد مُرد
مانند من و پدر من و پدر ِ پدر من! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تعریف خوراکی + شنبه 91 بهمن 7 - 5:40 عصر

ساعت 10 است
پسر کوچکم می‌گوید: خوراکی می‌خواهم
صبحانه‌اش را ساعت 8 داده‌ام
پنیر با نان بربری داغ و تازه‌ای که از نانوایی سر کوچه خریده‌ام
اما چاشت است و طبیعی است دوباره چیزی بخواهد

از پای مطالعه بلند می‌شوم تا چیزی برای خوردن بیاورم
پفیلا، ذرت‌هایی که دو روز پیش بو داده‌ام و پف فیل شده‌اند
به همان روش مرسوم در پارک‌ها
با دو غربال در هم فرو رفته

در کاسه که ریختم
پسر ارشد هم دوید: من هم خوراکی...!
تا پفیلا را دید:
«این که خوراکی نیست»
می‌پرسم: پس خوراکی چیست؟!
جوابش یک جمله است، یک تعریف دقیق و کامل:
«خوراکی چیزیه که وقتی باز می‌کنی صدا بده!»
منظورش بسته‌بندی پلاستیکی است، چیزی که از بیرون خریداری شود، خانگی نباشد!

دنیای مدرن چگونه تعریف ما از اشیاء را تغییر می‌دهد
تعریف از خوراکی یک روز نخودچی و کشمش بود
گاهی انجیر خشک یا توت
بادام و گردو و حتی برنج و عدس بوداده
وقتی مادرم یک مشت در جیبم می‌ریخت که در مدرسه بخورم!
آیا ممکن است تعریف خدا، فرشته، شیطان، بهشت، جهنم و تمامی مفاهیم دینی نیز به همین سادگی در ذهن کودکان‌مان تغییر کند؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تقاضای بخشش از خود! + سه شنبه 91 دی 5 - 9:59 عصر

خیلی برای ادب‌شان تلاش می‌کنم
شاید کمی بیشتر از آن‌چیزی که مرسوم است در عرف جامعه
هر کدام‌شان به دیگری برخورد کند
حادثه‌ای اگر پیش بیاورد
خواسته یا ناخواسته
دانسته یا نادانسته
فوری باید بگوید: ببخشید!
امر رسول خداست (ص) که اصلاح «ادب» بر عهده پدر است.

امروز اتفاق جالبی افتاد
فهمیدم ملکه شده برای‌شان
اخلاق شده و غیر ارادی
سیداحمد داشت طناب می‌زد
از همین طناب‌ها برای‌شان خریده‌ام
که با دو دست می‌گیرند و می‌چرخانند و از زیر پا و بالای سر می‌گذرانند و مدام می‌پرند
همان بازی دخترانه که هرگز یاد نگرفتم :)
هماهنگی‌اش را از دست داد و طناب به پایش خورد
فوری گفت: «ببخشید» به خودش!
از خودش طلب بخشش کرد که ضربه و آسیب زده است!
لذت بردم از ملکه شدن چنین خُلقی در او.

حالا خیلی از رفتارهای دیگر را باید برای‌شان ملکه کنم
چقدر کار دارم من...! :~(


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
به من ربطی ندارد! + پنج شنبه 91 مرداد 19 - 7:32 عصر

ناخن‌هایم را با قیچی می‌گیرم
تماشا می‌کند
می‌پرسم: می‌خواهی ناخن‌های تو را هم با قیچی بگیرم؟
می‌گوید: نه! دستم را می‌بـُرد!
لبخند می‌زنم و می‌گویم: نگران نباش، بابا بلد است چطور بگیرد که نبُرد.
جواب دندان‌شکنی می‌دهد:
«اگر بـُرید به من هیچ ربطی نداره‌ها...»

کودک است
و نمی‌فهمد اگر ببـُرد
خودش باید درد بکشد
اگر به او ربط ندارد
به که دارد؟!

گناه که می‌کنیم
خودمان را داریم نابود می‌کنیم
ولی چه کودکانه...
می‌گوییم: به ما چه ربطی دارد...؟ چرا حرام است؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
شرمنده کارهای پسرم هستم! + پنج شنبه 91 تیر 29 - 6:2 صبح

نمی‌دانم چه بگویم
وقتی این کارها را از پسرم می‌بینم
آدم را شرمنده می‌کند این‌گونه اعمال
به حدّی که
اصلاً نمی‌داند چه باید بگوید
و چگونه برخورد کند

چند بار پیش آمده
ناگهان دستم را می‌گیرد
پشت سر هم
چندبار می‌بوسد
بر صورتش می‌گذارد
و به چشم‌هایم زل می‌زند و می‌گوید:
دوستت دارم بابا
خیلی دوستت دارم بابا

این جمله را چندبار تکرار می‌کند
و باز هم دستم را می‌بوسد

نمی‌دانم باید چه کنم
تنها کاری که می‌توانم
صورتشم را می‌بوسم
به چهره خندانش لبخند می‌زنم
دست نوازش بر سرش می‌کشم
و افتخار می‌کنم پسر ارشدم این‌قدر پدرش را دوست دارد

و گمان می‌کنم نزد خود
که خداوند دعایم را مستجاب کرده است
وقتی که نام «سیداحمد» را برایش برگزیدم
که خواستم چون فرزند امام (ره) باشد
و چنین است
مهربان و خدوم!

و همچنان این کارهای او
مرا شرمنده می‌کند!
از خدا توفیق طلب می‌کنم
که با رفتار خود
این اخلاق پاک را خراب نکنم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
ناز ِ فرزندان من! + یکشنبه 91 تیر 25 - 4:57 صبح

پسر بزرگم از خواب که بیدار می‌شود
تندی به سمتم می‌آید
بعد از این‌که می‌گوید: دوستت دارم بابا!
با این مقدمه شروع می‌کند به حرف زدن:
بابا حرفامو بزنم بهت؟!
و بعد یک‌ریز حرف می‌زند
چقدر حرف دارد این پسر با بابایش :)

دخترم خودش را جلو می‌کشد
او بیشتر از این‌که بخواهد حرف بزند
دوست دارد در بغل بابا بیافتد
ولو شود و خودش را لوس کند! :)

اما پسر کوچکم فقط یک تکرارکننده است
هر حرفی که بزرگ‌ترها بزنند
برادر و خواهر بزرگ‌ترش
هر کاری که بکنند
او نیز تکرار می‌کند
می‌خواهد مثل آنان باشد :)

هر کودکی شکل خودش است
شخصیت خاصّ خودش را دارد
هیچ‌کدام تکرار دیگری نیستند
نه در اخلاق
و نه در رفتار
حتی در استعداد و توانمندی‌ها هم متفاوتند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا مریم؟ + پنج شنبه 89 آبان 6 - 5:28 صبح

دیروز اتفاقی صحبت شد
مادرم پرسید: «چرا مریم؟ چرا فاطمه نه؟!»
این شبهه زیاد طرح شده بود
گفتم شاید در ذهن خیلی‏ها هم باشد
حتی یک افطاری در مسجدی
چند سال پیش
دخترم روی پایم بود
کسی پرسید: «اسم دخترتون فاطمه است؟»
از پاسخ منفی تعجب کرد: «جالبه! همه طلبه‏ها اسم دخترشون فاطمه است، خصوصاً سادات!»

وقتی ازدواج با دخترش را پیشنهاد کرد
استخاره کردم
تمام جریان در همین استخاره است
آیه‏ای از سوره مریم
فرزند صالح از استخاره فهمیده می‏شد
همان‏جا نیت کردم که نامش را «مریم» بگذارم
از بابت عهدی که کردم با خدا
برای توجه ویژه به تربیت این فرزندی که وعده شده
اتفاقاً مادرزن نیز
اصرار داشت که خوابی دیده است و در آن
وعده به فرزند صالحی!

مادرم با تعجب پرسید: «حالا اگر سوره هود می‏آمد، نامش را هود می‏گذاشتی؟»
به سخره این را پرسیده بود
که کارم را نادرست نشانم دهد
پر بیراه هم  نمی‏گفت
خدا را شکر کردم که سوره «جن» نیامد! :)

اما «سید احمد» که تصاویر فوق او را نشان می‏دهد
دیگر چنان حکایتی نداشت
سرّ نام او در انتخاب امام (ره) قرار داشت
آسیدمصطفی فرصتی برای یاری امام در انقلاب نداشت
اگر چه در بُعد علمی شخصیتی والا بود
که حتی تفسیری فلسفی نوشتن آغازیده
که مقداری از آن موجود است
و باقی را مجال تکمیل نیافت
اما آسیداحمد چیز دیگری بود
فداکاری او برای انقلاب
و در راه امام (ره) و تلاش شگفتش
مرا به شگفتی آورده بود
به پاسداشت زحمات این مرد بزرگ
نام پسر اولم را «سید احمد» گذاشتم
انتخاب نام مناسب
حقی است که فرزند بر گردن پدر دارد
آن‏طور که در روایات وارد است
اگر می‏خواستم انتخاب نام را به مشارکت دیگران بگذارم
مثلاً مادرشان
نام دخترم «عارفه» یا «نرگس» می‏شد و نام پسرم «عرفان» یا «موسی»!

أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا حَقُّ ابْنِی هَذَا قَالَ تُحْسِنُ اسْمَهُ وَ أَدَبَهُ وَ ضَعْهُ مَوْضِعاً حَسَناً (الکافی، ج6، ص48)
رسول خدا (ص) در پاسخ مردی که از حق فرزندش پرسیده است می‏فرماید: نام و ادب او را نیکو کن و در جایگاهی نیک قرارش ده.
(از این دست روایات زیاد است، ولی این یکی سند قوی دارد و تمام راویان آن ثقه هستند و مورد تأیید کتب رجالی)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
هایپراستار + سه شنبه 89 مهر 6 - 9:15 عصر

بچه‏ها رفته‏اند از فروشگاه خرید کنند، البته با یک وسیله نقلیه!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
این هم راه افتاد + دوشنبه 89 شهریور 1 - 11:4 صبح

تابستان است، درس تعطیل، ماه صیام، روزه‌داری و تمام‌وقت در منزل
با فرزندانم بیش‌تر دم‌خورم و قاطی
بزرگ‏شدنشان را به طرز عجیبی «می‌بینم»!

هر کودکی وقت خاصی برای بلند شدن انتخاب می‌کند
همه‌شان میل به صعود دارند
می‌خواهند از هر چیزی بالاتر باشند
این است که بغل را همه‌شان ترجیح می‌دهند
هر کدام زمانی خاص
اشیاء را گرفته و روی دو پا می‌ایستند
و از ظاهر حیوانی به انسانی راه‌رونده بدل می‌شوند
فرزندان من تقریباً هفت‌ماهگی بلند شدند
و نزدیک ده ماهگی راه افتادند
بعضی زودتر و بعضی دیرتر
چند وقت است سیدمرتضی هم راه افتاده
خیال آدم راحت می‌شود!
بچه سه مرحله بحرانی دارد
که هر کدام باری از دوش برمی‌دارد
راه بیافتد، به حرف بیاید و از پوشک خارج شود
هر کدامش یک نفس راحت است برای ولی
اولین نفس راحت از سیدمرتضی را کشیدم!

اما بعد؛
تجربه این بوده که هر کدام راه افتاده، بعدی منعقد شده
حیف که امکانات نیست
و گرنه از خدا طلب کرده‌ام فرزند سالم دیگری عطایم کند
در همین ایام که میهمان خدا هستم
نامش را هم برگزیده‌ام؛ سیده سـ... موشح
نه... تا خدا نداده لو نمی‌دهم د:

هر نوزادی خصوصیات اخلاقی خود را با خود دارد
وقتی متولد می‏شود
این را به یقین رسیده‏ام
یکی حرص به خوردن دارد، یکی کیش شخصیت، دیگری وسواس تمیزی و آن یک در گِل هم بیافتد ابایی ندارد!
تنها کاری که ما می‏کنیم؛ خصلتی را تضعیف کنیم و دیگری را تقویت، همین!
می‏خواهم بار دیگر اقبالم را بیازمایم
این‏بار خدا چه خصائصی به فرزندم هنگام تولد می‏دهد؟!
دوست دارم در این حدیث شریک شوم:
«قیل [فی تفسیر الکوثر] هو کثرة النسل و الذریة و قد ظهرت الکثرة فی نسله [نسل النبی(ص)] من ولد فاطمة(ع) حتى لا یحصى عددهم و اتصل إلى یوم القیامة مددهم»
(بحارالأنوار،ج8، ص17 و مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن، ج10، ص836)
تا خدا چه خواهد و او چه پسندد.


 


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   26   27   28      >

چهارشنبه 103 آذر 7

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید احمد - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X