سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

آن که میان خود و خدا را به صلاح دارد ، خدا میان او و مردم را به صلاح آرد ، و آن که کار آخرت خود درست کند ، خدا کار دنیاى او را سامان دهد ، و آن که او را از خود بر خویشتن واعظى است ، خدا را بر او حافظى است . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کیک آناناسی + سه شنبه 96 آذر 7 - 10:32 عصر

کیکش از همین کیک‌های مرسوم
اما تزئینش
و کرمی که داخلش ریخت...

جالب بود
این‌که تا کیک را برش می‌زدیم
کرمی نرم از آن بیرون می‌ریخت
از فایل‌های شیرینی‌پزی سایت تبیان یاد گرفت
مجموعه‌ای که روی رایانه بچه‌ها ریخته‌ام
تا هر وقت بخواهد بخواند و فرابگیرد

آن‌چه برایم مهم است جرأت است
جرأت انجام کارهای تازه
هزینه ابتکار و ابداع باید پایین باشد
حتی اگر ظرف غذا بسوزد مثلاً
نباید توبیخ کرد
نباید سخت گرفت
کودکان باید تمرین کنند تا یاد بگیرند
مهارت‌ها را
آن‌چه برای زندگی خود نیاز دارند
اگر هزینه و ریسک تمرین بالا برود
نوآوری‌گریز می‌شوند
محافظه‌کار
ترجیح می‌دهند صرفاً تکرارکننده گذشتگان باشند
ولو آن‌ها را درست هم نیابند

جامعه هم این‌چنین است
جامعه‌ای که هزینه حرف تازه زدن بالا باشد در آن
کهنه می‌شود
بو می‌گیرد
اندیشه‌هایش فرسوده
خسته‌کننده
مرارت‌زا
انسان‌ها درون خود می‌فسرند
چون جرأت نمی‌کنند آن‌چه یافته‌اند بر زبان آورند
رشد چنین جامعه‌ای کند می‌شود
هزینه نوآوری باید کم باشد
آن‌قدر کم که هر نوباوه‌ای فرصت اظهار نظر بیابد
راه رشد و تعالی این است
تضارب آراء در فضایی امن!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نان خانگی + یکشنبه 96 آبان 21 - 6:59 عصر

هر سال این بساط را داریم
پارسال گفت حلوا درست کن
سال قبل نان شیرمال
سال قبل‌تر ژله
خلاصه
تا جایی که یادم هست
هر سال همین بساط است

کلاً مدارس دخترانه این فرق مهم را دارند
سر هر مناسبتی که می‌شود
یک روز روز جهانی تخم‌مرغ می‌شود
یک روز نذری
یک روز حلوا
حتی یک بار شده بود مسابقه آشپزی راه انداخته بودند
که مادرها غذا بپزند و شرکت کنند! :)

فارغ از بد یا خوب بودن
بدون هیچ قضاوتی
دردسری‌ست برای خودش
نه منظور وقتی که می‌گیرد
که چیز مهمی نیست
بیشتر رقابتی که پدید می‌آورد
نه بین کودکان
که بیشتر بین مادران!

دفعه قبل که حلواپزان راه انداخته بودند
هر مادری یک حلوایی پخته
من هم پختم
روغنش را زیاد کردم و آرد را بیشتر سرخ
زعفران هم
عجب چیزی شد
تعریف که می‌کرد
می‌گفت همه بچه‌های کلاس خوششان آمده
بیشتر از آن‌چه سایرین آورده بودند!
درباره‌اش قبلاً این‌جا نوشتم

امسال که گفت نان بپز
تا ببرد مدرسه و پُزش را بدهد
تصمیم گرفتم درگیرش کنم
گفتم فقط خمیرش
باقی با خودت
قبول کرد و من خمیر را گرفتم
آماده که شد یادش دادم لوله کند و بپیچد
شکل گل
و رومالی از زرده تخم‌مرغ



پخت و به مدرسه برد
گفتم افتخارش با توست این‌بار
می‌توانی بگویی خودم درست کردم
و واقعاً کار خودت است
و این خیلی ارزشمندتر

چیزی برنگشت
هر چه برد تمام شد
فقط یک دانه نگهداشتم
پیش از آن‌که ببرد
تا با پسرها دور هم بخوریم

زنجفیل در خمیرش ریختم
عجب عطر و طعمی به نان داد!

کاش به جای این‌که مادرها را درگیر پخت و پز کنند
از کودکان می‌خواستند
تا خودشان تهیه نمایند
در تمام جشن‌ها و مسابقاتشان
این‌طور منطقی‌تر است
و البته مفیدتر
یا مادرها خودشان می‌فهمیدند
و کار را به دست خودشان می‌سپردند
بلکه انگیزه شود دختران‌مان آشپزی یاد بگیرند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - آموزش 28 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کوبیده + شنبه 96 آبان 20 - 3:0 عصر

در برنامه غذایی
برنامه‌ای که سال‌هاست مبنای تغذیه ماست
که به دیوار آشپزخانه نصب است
همین برنامه‌ای که یک‌بار هم درباره‌اش صحبت کردم
این‌جا یعنی
در این برنامه
یکی از غذاهای پنجشنبه کباب است
پیش‌ترها بیشتر بال مرغ می‌گرفتم
گاهی در حیاط و روی منقل
و بیشتر در آشپزخانه و با اجاق گاز
دو سه هفته یک‌بار نوبتش می‌شد

این‌بار اما مریم کوبیده طلب کرد
گفت نمی‌شود کباب کوبیده بگیریم این‌بار؟
گفتم: چرا بگیریم، خودم درست می‌کنم!
- بلدی مگه؟!
بله دختر گلم!
و قصه‌ای برایش تعریف کردم
این‌که یک روزی مجبورم کرده بودند مدام کباب بخرم
آن روزهایی که تحت استثمار بودم
امپریالیسمی که بر زندگی‌مان حاکم بود
قدرت استکباری حاکمان ِ زن
فرهنگی که در جامعه‌مان رواج دارد
این‌که حرف آخر را مرد باید بزند که بگوید: «چشم»
در آن روزهای سیاه و تلخ
می‌گفتند: «باید»!
و چون خرجش به دخل‌مان نمی‌خورد
چنین شد که این منقل گازی را خریدم
سیخ پهن نیز
و خودم کباب کوبیده درست کردن را تمرین کردم و یاد گرفتم...
- چشم دخترم، فردا کوبیده براتون درست می‌کنم!



مدت‌ها بود درست نکرده بودم
پس از سال‌ها
خوب در آمد
بهتر از گذشته
و راضی بودند همه‌شان! :)



خاطره صدها بار بیشتر از هر نصیحتی
توصیه و وعظی
اثر می‌گذارد بر کودکان
نیاز نیست دستور بدهی
امر کنی
نهی کنی
کافی‌ست بدی‌های گذشتگان را بگویی
خودشان می‌فهمند که ترک باید
و خوبی‌ها را نشان دهی
تا بفهمند کجا عمل لازم
با خاطرات و حکایات
خصوصاً اگر برای خودت اتفاق افتاده باشد...
بچه‌ها با خاطرات ما توازن اجتماعی دنیا را می‌یابند و درک می‌کنند
یاد می‌گیرند که چطور رفتار کنند تا ضرر نکنند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مافین یا کیک یزدی؟ + شنبه 96 آبان 13 - 9:0 صبح

تازگی این اسم در آمده
قبلاً کیک یزدی می‌گفتیم
مدتی‌ست مافین می‌گویند
گاهی هم شنیده‌ام کیک فنجانی!
رسانه است دیگر
هر روز یک اسم جدید از غرب ترجمه می‌کنند
یا بدون ترجمه!

معمولاً کیک را در قالب بزرگ می‌ریختند
کیک‌هایی که بچه‌ها
دیگر یاد گرفته‌اند خودشان بپزند
فقط کار با فر است که همچنان در انحصار من مانده
آن نیز معلوم نیست تا کی بماند!

هر کدام نوبت گرفته
گاهی به تنهایی می‌پزند
مانند این دو نمونه:





این‌بار اما
تصمیم مریم این‌که در قالب‌های کوچک بریزیم
و پذیرفته
قرار شد تزیین هر دو کیک بر عهده یک نفر



دو چتر آبی را سیداحمد تزیین کرده
و چتر زرد دار را مریم
باقی هم بدون چتر مانده‌اند! :)

کیک را می‌شود از بیرون خرید
شاید حتی ارزان‌تر هم تمام شود
خصوصاً در محله ما
که قنادی‌مان با ده هزار تومان یک کیک خامه‌ای زیبا تحویلت می‌دهد!
اما تجربه در منزل
بودن در کنار هم
همکاری کردن
درک این‌که «خودمان می‌توانیم»
اعتماد به قابلیت‌های خانواده

اصلاً خیلی مهم است که کودکان توانستن را بیاموزند
تولید را
نشوند انسانی شهری و مدرن
بی‌مصرف و پرمصرف
مدام اهل خریدن
و از تولید دیگران بهره بردن
چیزی که در جامعه امروز فراوان شده
و آسیب اقتصادی آن به بحران رسیده!

جامعه فردا را کودکان می‌سازند
و کودکان را ما
نتیجه: امروز می‌توانیم جامعه فردا را بسازیم
آن‌گونه که صلاح بدانیم
ما پدران و مادران!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نان و پنیر و سبزی + یکشنبه 95 اسفند 22 - 4:26 عصر

مدرسه‌شان دخترانه است دیگر
از این اطوارها زیاد دارد
یک روز گفتند هر که می‌خواهد حلوا بپزد و بیاورد
بچه‌ها مراسم بگیرند
دور هم بخورند
اصرار کرد و این را درست کردم
حلوای تزیین‌شده با خرما و موز و پودر نارگیل
راضی برگشت که همه تعریف کرده‌اند و ته ظرف را هم درآورده‌اند!



بعدتر هم ژله و بعد هم چیزهای دیگر...

تا دیروز
مریم از مدرسه آمده و لقمه نان و پنیر و سبزی می‌خواهد
می‌گوید سفره برای خانم ام‌البنین می‌خواهند پهن کنند

این بار به خودش سپردم
با کمک دو برادرش
بالاخره که باید یاد بگیرند
خیلی هم البته خوشحال شدند

سبزی خریدم و خودشان پاک کردند





پنیر و نان هم در اختیارشان
خودشان بریدند و دوختند



و در این میان
سیداحمد و سیدمرتضی هم مدعی شدند برای بردن
برای کلاس خودشان
این شد که آن‌ها نیز سهمی برداشتند





امروز را در مدرسه‌شان نذری دادند!
خداوند نذرشان را قبول کناد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
خوش مزه در نهال + دوشنبه 95 اسفند 16 - 8:10 صبح

خوشحال، خوشحال، خوشحال
- چی شده مگه دخترم این‌قدر خوشحالی؟!
از مدرسه که می‌آمد
دنبالش که رفته بودم
خوشحالی شگفتی را در چهره‌اش دیدم
«بچه‌های مدرسه می‌گن تلویزیون منو نشون داده»
منظورش برنامه خوش‌مزه در شبکه نهال بود



دو سه ماه پیش فرستاده بودیم
تصاویری از شیرینی‌پزی مریم
تابستان تقریباً هر هفته چیزی می‌پخت



وسایل در اختیارش می‌گذاشتم
و خودش استاد شده
صفر تا صد را انجام می‌داد
صد ِ صد که نه...
تا نود و نه یا نود و هشت مثلاً
چون گذاشتن در فر و در آوردن از فر را خودم انجام می‌دهم!

چه کسی باور می‌کند این نان‌خامه‌ای‌ها را سیده‌مریم ِ من پخته باشد؟! :)



ولی چرا خوشحال بود
آن هم این‌قدر؟!

من هم در خودم همین حس را دارم
داشتم و دارم
این چه حسّی‌ست؟!
پخش از تلویزیون آیا موضوعیّت دارد؟!
یا دیده شدن در آن؟!
قطعاً اگر دیده نمی‌شدیم که این‌قدر لذّت نمی‌بردیم
منشأ این لذّت چیست؟!
چرا از این‌که دیده می‌شویم احساس شادی می‌کنیم
در پوست خود نمی‌گنجیم و عالم و آدم را خبر می‌کنیم؟!
او کودک است
چون من که بودم
و در کودکی عشق دیده شدن مثلاً نقاشی‌هایم را در تلویزیون داشتم
اما امروز چه؟!
امروز که کودک نیستم
ولی وقتی درون خود را می‌نگرم
هنوز از این‌که در تلویزیون
یا نه حتی
در اینترنت و رسانه‌های دیگر
حتی رادیو...
چرا احساس خاصّی پیدا می‌کنم؟!
چرا درون دلم حسّ قلقلک پدید می‌آید
از این‌که فکر می‌کنم
تنها فکر
که در تلویزیون دیده می‌شوم
یا کارهایم دیده شود

وقتی فکر «دیده شدن»، این می‌کند با دل انسان
خود ِ «دیده شدن در رسانه» چه می‌کند؟!
انسان حاضر می‌شود چه چیزهایی را فدا کند تا دیده شود؟!
چه آرمان‌ها و اعتقادها و باورهایی را؟!
چرا بیشتر ما دلمان می‌خواهد در رسانه‌ها دیده شویم؟!
از کودکی تا بزرگسالی و حتی چه بسا تا پیری و کهنسالی؟!
این خوشحالی‌ها از چه روست؟!

امیر المؤمنین علیٌّ علیه‏السلام لِعَبدِ اللّه بنِ‏عبّاسٍ‏رحمهُ‏اللّه علَیهِ وکانَ یقولُ: ما انتَفَعتُ بکلامٍ بَعدَ کلامِ رسولِ اللّه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم کانتِفاعِی بهذا الکلامِ :
«أمّا بَعدُ ، فإنَّ المَرءَ قد یَسُرُّهُ دَرْکُ ما لَم یَکُن لِیَفُوتَهُ ، ویَسُوؤهُ فَوتُ ما لَم یَکُن لِیُدرِکَهُ ، فَلیَکُن سُرُورُکَ بما نِلتَ مِن آخِرَتِکَ ، ولیَکُنْ أسَفُکَ على ما فاتَکَ مِنها» (نهج البلاغة: خطبه 224)
امام على علیه‏السلام - خطاب به عبداللّه‏ بن‏عباس رحمه‏الله- : امّا بعد ، آدمى گاه براى دست یافتن به چیزى شاد مى‏شود که در هر حال به آن مى‏رسد و براى نرسیدن به چیزى اندوهگین مى‏شود که هرگز به آن نمى‏رسید. پس، شادى تو در جایى باشد که به امرى از امور آخرتت دست یابى و اندوهت آن جا باشد که امرى از امور آن را از دست دهى و ابن عباس مى‏گفت پس از سخن رسول خدا (ص) از هیچ سخنى به اندازه این سخن بهره‏مند نشده‏ام.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چون من... + دوشنبه 95 بهمن 25 - 11:58 صبح

مریم بارها برنج را شسته
و چند بار هم سیداحمد
خب بچه‌‌ها باید در کارهایی که می‌توانند
کمک کنند خب
هم یاد می‌گیرند
هم اعتماد به نفس به دست می‌آورند

امروز برنج نهار را به سیدمرتضی واگذاردم
پیمانه زد و خودش هم شست
و رفت



به رویش نیاوردم که خوب نشسته
ناچار شدم دوباره بشویم
اما این مهم نیست
مهم این است که...

موقع نهار که شد
به ناگهان گفت:
«بابا خیلی خوشمزه شده نهار
فکر کنم چون من برنجش رو شستم!»


هاهاهاهاها...
خیلی جالب بود...
تکه‌پاره شدم از خنده... :)
چون برنج را او شسته، پس...

تا یک کاری به انجام می‌رسد
تا یک اتفاق خوبی می‌افتد
خیال می‌کنیم از خودمان است
به خود می‌گیریم
فکر می‌کنیم آثار وجودی ماست
تصوّر می‌کنیم
فقط پندار و گمان
که چه کارهای بزرگی انجام داده‌ایم
ما انسان‌های کودک‌رفتار!

«مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّـهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ» (نساء:79)
[ای انسان!] آنچه از نیکی به تو رسد، از سوی خداست و آنچه از بدی به تو رسد، از سوی خود توست.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
پای سیب + چهارشنبه 95 شهریور 31 - 8:0 عصر

امروز عصر مریم برایمان پخت
یک عدد پای سیب!
خوشمزه هم بود



[تصویر بالا با کیفیت بالاتر]
پارچه بزرگی پهن کردم روی زمین
یک سینی بزرگ داخل آن
مواد اولیه را خودش ترازو زد
یک به یک دور هم جمع کرد
همزن را دست گرفت و به تنهایی همه کارها را انجام داد

جامعه امروز ما به کودکان
برعکس می‌نگرد
خلاف آن‌چه در گذشته می‌نگریست
کودکانی که با اندکی یاری
کارهای بزرگ و مهمی می‌توانند انجام دهند
در بلاد ما
در شهرهای ما
در فرهنگ امروزین ما
کودکی‌شان تا بیست و چند سالگی معمولاً به طول می‌انجامد!
تا بیست سالگی هیچ کاری ازشان بر نمی‌آید
بعضی حتی در حدّ یک غذای ساده پختن
یا لباس خود را شستن و اتو کردن
چه برسد به سبزی‌پاک‌کردن و...
گویا انگل‌وار می‌زیند!

دختر من چندمین بارش است که پخت و پز می‌کند
از امسال اجازه دادم
دست به گاز می‌زند و به آشپزی
وقتی دیدم می‌تواند
فرصت دادم تا خود را نشان دهد
و امتحانش کردم
و پیروز شد
یا مثلاً همین دیروز که از سه‌شنبه‌بازار محل‌مان بازگشتیم
تمام میوه‌ها را
همه را سیداحمد خواهش کرد که اجازه دهم بشوید
التماس کرد و اجازه دادم
به تنهایی همه را شست و در آبکش گذاشت
و شگفت
من نیز تا چند وقت پیش...
همه ما گمان می‌کنیم کودکانمان نمی‌توانند!

تعدادی CD‌ داشتم با فیلم‌های آموزش آشپزی و شیرینی‌پزی
خودش پای سیب را انتخاب کرد
خودش دستورالعمل را در دفترچه‌اش نوشت
خودش همه کارها را تا انتها به انجام رساند
البته غیر از کار کردن با گاز و فر!

خدا کند که به واسطه دختر عزیزم
من نیز به بهشت وارد شوم
که رسول خدا (ص) فرمود:
«مَنْ کانَ لَهُ أُنْثى فَلَمْ یُبِدْها وَ لَمْ یُهِنْها وَ لَمْ یُؤْثِرْ وَلَدَهُ عَلَیْها أَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ.» (مستدرک الوسائل، ج 15، ص 118)
(هرکس دخترى داشته باشد که او را تباه نسازد و خوارش نکند و پسرش را بر وى برترى ندهد، خدا او را به بهشت مى برد.)

پ.ن.
سیداحمد گفت: بابا تو نخور، برات خوب نیست، این‌همه شکر، چاقترت می‌کنه!
سیدمرتضی دست گرفت که:
مگه چندبار بهت نگفتم بابا رژیم بگیر، این‌بار رژیم نگیری می‌کشمت، یه سال هیچی نخور تا لاغر بشی!
و من می‌دانستم
از حبّ من نیست که چنین سخن می‌گویند
از عشق پای سیب است
که بیشتر بخورند
این شد که پرهیز کردم
و سهم خود را به آنان بخشیدم
جز اندکی در حدّ مزّه کردن! :)
إن‌شاءالله از صالحان روزگار شوند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
فسنجون + شنبه 94 آذر 28 - 6:42 صبح

فسنجان دوست ندارد!
عجیب نیست
بله می‌دانم
خیلی آدم بزرگ‌ها هم هستند
دیده‌ام
بعضی غذاها باب طبع‌شان نیست اصلاً
ولی عکس‌العمل ما مقابل یک کودک چیست؟
وقتی می‌گوید فلان غذا را نمی‌خورم!

سیده‌مریم و سیدمرتضی دیوانه فسنجان‌ند
مریم اصلاً آن را در برنامه گنجاند
و بر آن اصرار داشت
اما هر بار که می‌پزم
سیداحمد مخالفت می‌کند
سخت می‌گیرد و نمی‌خورد

خانواده‌ها مواضع متفاوتی اتخاذ می‌کنند معمولاً
در چنین شرایطی
بعضی با محروم کردن مبارزه می‌کنند
دعوا راه می‌اندازند؛ یا همین یا هیچ!
کودک گرسنه بماند که چه؟!
چون باید غذایی را که شما دوست داری دوست داشته باشد؟!
جبر است؟!
در ذائقه هم اختیاری نیست؟!

بعضی هم به راحتی می‌گذرند
حوصله قلدری ندارند یعنی
نان و پنیری جلوی وی می‌گذارند
می‌خواهی آن بخور، می‌خواهی این!
فرقی هم برای‌‌شان نمی‌کند
وقت فکر کردن هم ندارند شاید
که آینده این کودک چه می‌شود
اگر نسبت به غذاها انعطاف نداشته باشد
و همین ناز کردن‌ها و نفس‌محوری‌هایش
بعداً به امور دیگر سرایت کند
آدمی شود که ذائقه‌محور است
هر چه بخواهد می‌کند
و از هر چه میلش نباشد دوری می‌گزیند!
مگر نباید یادش دهیم که «میلش» را فدای «عقلش» کند
مگر تربیت جز این است؟!

من اما وقت گذاشتم
این‌بار که فسنجان پختم
وقتی گفت: دوست ندارم
نیم‌ساعتی شاید با وی سخن گفتم
چنین مضمونی تقریباً:

پسر گلم
میل خودت است
می‌خواهی بخور یا نخور
اما یک مطلب
به آینده فکر کن
امروز در این خانه هستی و هر چه بخوری و نخوری اهمیتی ندارد
فردا در جامعه
اگر نسبت به غذاها انعطاف نداشته باشی
اگر سفت و محکم روی هوس و میل خودت پابفشاری
دیگران از تو آزرده خاطر می‌شوند
هر بار مهمانی که بروی
صاحب خانه به اضطرار می‌افتد:
وای فلانی دارد می‌آید که فلان غذا را نمی‌خورد
مجبور می‌شود دو رنگ غذا درست کند
یک غذای دیگر فقط به خاطر تو
آیا آدم‌های دیگر باید برنامه‌شان را به خاطر تو عوض کنند؟!
بله
عوض خواهند کرد
به خاطر آبروی خودشان
ولی این از اعتبارت خواهد کاست
دیگر آن‌قدر که دوست داری
پیش مردمان عزیز نخواهی بود
شاید در برابرت چیزی نگویند
ولی در دل‌شان...
تو دیگران را با این وسواس‌ها سر غذا خوردن خواهی آزرد

اما
بدان که ذائقه بر عادت شکل می‌گیرد
قاشق‌ها را کوچک بر دهان بگذار
فسنجان و پلو را مزّه‌مزّه‌کنان بخور
زود قورت نده
بگذار مزه غذا را خوب حس کنی
و با خودت بگو: چه خوشمزه!
به خوشمزگی غذا بیاندیش
و تلاش کن تا آن را دوست داشته باشی
آیا تو باید اسیر زبانت باشی
و او برای تو تصمیم بگیرد
که چه بخوری و چه نخوری؟!
یا زبان در خدمت توست
و تو باید بر آن حکم‌برانی؟
حاکم کیست؟
تو یا زبانت؟!
تو می‌توانی!
بر نفست غلبه کن و عاقلانه بیاندیش!

راستش خیلی امیدوار نبودم
فقط به تکلیف عمل کردم
او بیشتر از آن‌که عاقلانه عمل کند تابع احساسات است
گذشته هر فرزندی آیینه آینده اوست
تک‌تک‌‌شان را می‌شناسم
روحیات و توانمندی‌هاشان را

اما خورد
تا ته غذا را با میل و رغبت
ته بشقاب را هم درآورد
انگار با همان لذّتی که سیدمرتضی فسنجان را می‌خورد!
و رفت مدرسه
و من عکس گرفتم
و من فکر کردم
و من از خدا تشکر کردم
و من به این اندیشیدم
که اختیار انسان چقدر قدرتمند است
و اگر چوب و چماق در کار نباشد
با سخن گفتن و قانع ساختن...

اصلاً اگر روح انسان مریض نباشد
قانع شود، عمل می‌کند

یحتمل قانع نمی‌شوند که لجبازی کرده
مخالفت می‌نمایند
کودکان و نوجوانان و جوانان امروزمان!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
دردسر شفافیّت + جمعه 94 خرداد 29 - 8:6 عصر

مدت‌هاست به دیوار است
روی کاشی‌ها
دیوار آشپزخانه

مدت‌ها فقط در لپ‌تاپ بود
آن‌وقت‌ها مشکل کمتر
فقط برای مراجعه خودم
این‌که بدانم هر روز
فردا چه باید آماده و فراهم گردد
برای صبحانه و نهار و شام بچه‌ها

برنامه اصلاً نظم می‌دهد
وقتی می‌دانی چه باید بپزی
پیش‌پیش مواد اولیه را گرد می‌آوری
نگرانی هم برطرف می‌گردد
کاسه «نهار چه بپزم؟!» هم دستت نمی‌گیری!

یک‌روز مریم دید
روی میزکار (Desktop)
باسواد شده است خب
فهمید چیست و تقاضایی کرد:
«چاپ کن بزنم به دیوار!»

و از آن روز...
البته مدت‌هاست که می‌گذرد
و این تکه کاغذ
هم‌چنان بر دیوار
ولی توقعات را بالا برده است
کنترل بیرونی بر نظم را
شاید قبل‌ترها می‌شد گاهی
تغییر وهله‌ای برنامه...
فراخور موجودی مواد اولیه
یا حال و احوال سرآشپز :)

اما امروز
حتی سیداحمد هم دیگر سواد دارد
راه می‌افتد و می‌گوید: «امشب شام خامه کاکائو داریم!»

وقتی همه‌چیز شفاف باشد
مردم خودشان نظم را کنترل می‌کنند
می‌شوند عامل برقراری عدالت
حکمت و عزّت و مصلحت
سامانه‌های نظارتی زیادی لازم نیست
هزینه‌های نظارت هم کاهش می‌یابد

مشکل می‌شود وقتی نمی‌دانیم پشت درهای بسته چه می‌گویند
و مذاکرات «حقیقتاً» بر سر چیست؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   6   7   8   9   10      >

پنج شنبه 103 آذر 8

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
آشپزی - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X