سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

[ و مردى را دید که براى زیان دشمن خویش مى‏کوشید و به خود زیان مى‏رسانید بدو فرمود : ] تو کسى را مانى که به خود نیزه‏اى فرو برد تا آن را که پس وى سوار است بکشد . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
راز مکعب روبیک و نرم افزار حل آن + پنج شنبه 90 آبان 12 - 10:23 عصر

این بازی را همه می‌شناسند
یکی از سرگرمی‌های کودکی من بود

اما جذابیت آن وقتی بیشتر شد که به شکل استوانه‌ای در آمد
این بازی را برادرم برایم خرید
وقتی دوره دبستان را می‌گذراندم

ولی جذاب‌تر از همه و البته پیچیده‌تر
مدل سه‌بعدی آن بود
مکعب روبیک برایم بسیار شگفت‌آور بود
فکر کنم دوره راهنمایی را می‌گذراندم که برایم خریدند
اقرار می‌کنم هرگز نتوانستم آن را حل کنم
یعنی شش وجه را بسازم
حداکثر یک وجه یا فوقش دو
البته امروزه مدل‌های بزرگ‌تری هم ساخته شده

همیشه برایم سؤال بود که چگونه این قطعات کنار هم می‌لغزند
بدون این‌که از هم بپاشند
تا این‌که چند وقت پیش دوباره به یاد گذشته یکی خریدم
این‌بار آن را گشودم و تکه‌تکه کردم

مکانیک بسیار ساده و البته هوشمندانه‌ای دارد
سه محور که به صورت z ،y ،x به هم متصل شده
هر کدام دو سر دارد و شش قطعه این‌گونه به هم متصل شده‌اند
سایر قطعات روی همین شش قطعه می‌لغزند و حرکت می‌کنند
با زوائدی که دارند به هم چفت می‌شوند

در اینترنت گشتم و چند نرم‌افزار پیدا کردم
کارشان ارائه راه‌حل برای دستیابی به پاسخ است

کافیست به وضعیت دو بعدی این نرم‌افزار بروید
رنگ‌ها را آن‌طور که روی روبیک خود دارید سِت کنید
حالا دگمه راه‌حل را بزنید
تمام مراحل کار را برای شما خواهد نوشت
و البته به صورت انیمیشن هم به شما نشان خواهد داد
تمام راه‌حل با فرمول‌های ریاضی قابل توصیف است
کافیست چند مرحله را ببینید
لِم و قلق کار دست‌تان خواهد آمد
این‌که همیشه حل کردن از «بعلاوه» وجه فوقانی شروع می‌شود
و به صورت مثلثی از چهار طرف پایین می‌آید
تا به لایه پایینی برسد.
خیلی جالب است، وقتی حل روبیک را می‌بینید!
آپلود کردم این‌جا نرم‌افزار را که بردارید.

اتفاقاً هفته پیش رفته بودم مؤسسه کودکان فردا
جلسه‌ای داشتیم با دوستان
یک روبیک جدید دیدم که توجهم را جلب کرد

سعی کردم به روش‌هایی که می‌دانم حل کنم
ولی اصلاً نمی‌شد
می‌گفتند 18 هزار تومان قیمت داشته که خریده‌اند
هیچ‌کدام از روش‌های مرسوم روی آن کار نمی‌کند
چون چهار وجهی است!
نمی‌توانی یک قطعه را گوشه کار نگهداری تا جایش را تغییر دهی
با هر حرکت تمام قطعاتی که کنار گذاشته‌ای داخل بازی می‌شوند!
شگفت‌آور بود!
خلاقیت انسان حد و مرزی ندارد، تا کجا پیش می‌تواند رفت؟!

اما دلیل حساس شدنم به روبیک چیز دیگری است
این‌که چند وقتی است در کنارم است و هر از گاهی ور می‌روم
دلیل خاصّی دارد،
این جدول را ببینید:

این جدول 27 خانه‌ای
مرسوم‌ترین جدولی است که استاد ما برای توصیف یک موضوع از آن استفاده می‌کرد
نمی‌خواهم این‌جا و در این فرصت کم
زیر و بم و سازوکار این جدول را تفسیر کنم
اما نکته جالب آن سه‌بعدی بودنش است
و ربط جالبی که به روبیک دارد
این تصویری است که در ذهنم نقش بست
همان اولین روزهایی که جدول را دیدم
همان سال 1380
این دیاگرام را ترسیم کردم:

مکعب روبیک دقیق‌ترین تطبیق جداول 27 وصفی استاد حسینی(ره) است
چون یک موضوع را از سه بُعد نگاه می‌کند
و هر بُعد سه رُکن دارد و هلمّ جرّاً.
تنها نکته مهم در ارزش‌گذاری منزلت‌ها روی مکعب است
استاذنا منزلت‌ها را به صورت کمّی تعیین کرده است
کم‌ترین ارزش را یک فرض کرده
نسبت‌ها را دوبرابر گرفته تا به عالی‌ترین منزلت در مکعب می‌رسد
منزلت آن 64 می‌شود
در حقیقت روبیک ِ منزلت‌ها به روی گوشه پایینی ایستاده است
که باارزش‌ترین وصف در بالا و کم‌ارزش‌ترین وصف در پایین قرار می‌گیرد:

به این ترتیب ما یک خانه با ارزش 64 خواهیم داشت
سه خانه با ارزش 32
شش خانه با ارزش 16
و هفت خانه با ارزش 8
به همین نسبت دوباره کم می‌شود و شش خانه با منزلت 4 داریم
سه خانه با منزلت 2
و یکی هم با منزلت یک
این شباهت است که مکعب روبیک را برای من رازدار کرده است!

در این‌جا کلکسیونی از انواع روبیک ببینید! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نمونه فرآیند خودتکثیری ویروس + دوشنبه 90 آبان 2 - 6:15 صبح

سال 79 اولین باری بود ویروس رایانه‌ای می‌دیدم
هنگامی که معاون فنی مؤسسه یک ویروس ضمیمه شده به ایمیل دریافت کرد
و آن را برای من فرستاد
از نوع ویروس‌های اسکریپتی بود که از طریق Shell ویندوز و با آبجکت WS c r i p t کار می‌کرد
خوبی این ویروس‌های اسکریپتی این است که تمام سورس آن قابل مشاهده و بررسی است
مدتی وقت صرف کردم و تمام کدها را پس از پرینت گرفتن خواندم
تصمیم گرفتم همان زمان
مفصل‌مطلبی بنویسم و نامش را بگذارم: «کالبدشکافی یک ویروس»
شاید به زیور طبع آراسته شود و به معرفی اجزای یک ویروس پردازد
اما این کار را هرگز نکردم
مهم‌ترین مانع وقت بود که نیافتم
و مانع دیگر؛
ترس از این‌که چیزی را ترویج کنم آسیب‌زا و مشکل‌ساز!

چند وقت پیش امّا
دوستی اطلاعاتی درباره ویروس‌ها خواست
پس از آن‌که سه ویژگی ذیل را برای ویروس ذکر کردم:
1. باید بتواند خود را پنهان نماید
2. بتواند به سرعت تکثیر شود
3. قادر باشد به برنامه‌های سالم متصل شود
ویژگی‌هایی که سبب شده نام یک موجود میکروبیولوژیک را برای چند خط کد رایانه‌ای بگذارند
اصرار کرد که بیشتر از این ببیند
یک خط کد برایش نوشتم
و در یک فایل کوچک
البته فقط برای این‌که ویژگی دوم ویروس را نشانش داده باشم
به نظرم آمد شاید کارگاه خوبی برای دوستان تازه‌کار باشد
این خط کد را ببینید:

اگر آن را در یک فایل نوشته و با نام virus.bat ذخیره نمایید
هنگام دوبل کلیک کردن فایل
می‌تواند خودش را در تمامی فولدرهای دستگاه تکثیر نماید
به همین سادگی!
البته می‌توانید cmd /q /c را هم ابتدای آن قرار دهید
تا تمیزتر عمل کند.
البته این یک ویروس نیست
یعنی هیچ عملیات شرارت‌آمیزی انجام نمی‌دهد
فقط نحوه «خودتکثیری» یک ویروس را نشان می‌دهد
هر وقت خواستید می‌توانید کار کردن آن را متوقف سازید
و بعد هم با جستجوی نام فایل
هر چه از آن در دستگاه خود یافتید پاک نمایید
پس نگران نباشید!
کد این‌جا هست، می‌توانید بردارید.

البته اگر آنتی‌ویروس خوبی داشته باشید
فوراً به شما پیغام خواهد داد
آنتی‌ویروس‌های هوشمند به فرایند «خودتکثیری» حساسیت دارند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
شهید صدر: اصل واقعیت بدیهی نیست! + چهارشنبه 90 مهر 27 - 9:18 صبح

در این یک‌سال و اندی که به مباحثه کتاب «الأ ُسس المنطقیّة للإستقراء»
کتاب شهید صدر در منطق
اشتغال دارم
عجایبی در کلام ایشان یافته‌ام
که یکی از آن‌ها همین ادعای «بدیهی نبودن اصل واقعیت» است!
برای من که به اندیشه‌های مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی(ره) باور دارم
و فلسفه ایشان را سال‌ها تحصیل کرده‌ام و سالی است تدریس می‌نمایم
بسیار جالب و شگفت‌انگیز است که امروز شهید صدر را خیلی
بسیار و بسیار
نزدیک به استاد حسینی می‌یابم!
نه فقط در مخالفت با فلسفه و منطق ارسطویی
با حکمت مشائی و صدرایی
که حتی در پاره‌ای مباحت اثباتی و ایجابی و ادعایی
که در مخالفت
خیلی‌ها با ما اشتراک دارند
از مکتب تفکیک ِ حکیمی
ادعاهای مهدی نصیری و نوشتارهای آوینی
تا آن‌چه به احمد فردید نسبت داده می‌شود و از هایدگر...

سید صدر می‌گوید: «وفی ضوء ما تقدّم نعرف: أنّ اعتقادنا بوجود الواقع الموضوعی للعالَم یعبّر عن معرفة استقرائیة؛ لأنّ کلمة «الواقع الموضوعی للعالم» تعنی: أنّ لدینا قضایا محسوسة لها واقع موضوعی مستقلّ عن إدراکنا و تصوّرنا. و قدعرفنا قبل لحظات أن التصدیق بالواقع الموضوعی للقضیة المحسوسة - أی قضیة محسوسة - مستدلّ استقرائیاً. و هذا یعنی: أنّ التصدیق بالواقع الموضوعی للعالم معرفة استقرائیة.» (ص527)
(در پرتو آن‌چه بیان شد دانستیم که باور ما به وجود واقعیت خارجی از یک شناخت استقرایی حاصل شده است. زیرا عبارت «عالَم واقعیت خارجی دارد» به این معناست که ما قضایای محسوسه‌ای در نزد خود داریم، با واقعیتی مستقل از ادراک و تصورمان...)

و جایی دیگر نظریه «بداهت اصل واقعیت» را رد می‌کند: «کما نردّ أیضاً علی بعض المناقشین للمثالیة الذین ادّعوا أنّ القضیة القائلة بوجود واقع موضوعی للعالم قضیة أولیّة بدیهیة یصدّق بها الإنسان تصدیقاً مباشراً. و ردّنا علی هؤلاء: أنّ هذه القضیة لاتعنی إلا أنّ بعض القضایا المحسوسة علی الأقلّ صادقة، فقیمتها مستمدّة من جمع قیم هذه القضایا المحسوسة، وهذا هو الذی یفسّر لنا أنّها أکثر وضوحاً من أیّ قضیة محسوسة بمفردها.» (ص528)

پس تطابق ادراک ما با واقعیت چه می‌شود؟
شهید صدر این تطابق را با تشابه تبیین می‌نماید: «إنّنا نعتقد عادة بوجود تشابه - بدرجة ٍ ما - بین الصورة المحسوسة التی ندرکها و الواقع الموضوعی لها الذی أثبتناه فی التطبیقات السابقة. و هذا الاعتقاد استقرائی مستدلّ ولیس علماً أوّلیاً مباشراً، لأنّنا فی إدراکنا الحسّی لانواجه الواقع الموضوعی مباشرة و إنّما نواجه الصورة المحسوسة.» (ص530)
(... این یقین استقرایی است و بدیهی نیست ...)

البته سیدنا الاستاذ، حسینی الهاشمی، این تشابه را به تناسب تعبیر می‌کند
و طرفین تناسب را هم نسبت خارجی و نسبت ذهنی می‌داند
نسبتی که بین موضوعات خارجی و بین موضوعات ذهنی وجود دارد
زیرا ایشان اساساً قائل به اصالت ذات نیست و ربط بین موضوعات را
بیانگر هویّت اصلی آن‌ها می‌داند
(بماند که در تحلیل ربط و نسبت بین موضوعات نیز از تعلّق و فاعلیت مدد می‌گیرد)

اما آیا نشانه‌هایی از این اندیشه در کلام فلاسفه صدرایی یافت می‌شود؟
آری
ردّ پاهای واضحی در کلام علامه طباطبایی(ره) وجود دارد
با این‌که برخی (استاد فیاضی) برداشت علامه از کلام صدرالمتألهین را
قرائتی مخالف با اندیشه صاحب مکتب حکمت متعالیه می‌دانند
اما در نهایت، علامه هر دو کتاب فلسفی معروف خود را
بدایةالحکمة و نهایةالحکمة
با استقرائی از قضایای محسوسه آغاز می‌کند:
«إنا معاشر الناس أشیاء موجودة جدا ومعنا أشیاء أخر موجودة ربما فعلت فینا أو انفعلت منا کما أنا نفعل فیها أو ننفعل منها. هناک هواء نستنشقه وغذاء نتغذى به ومساکن نسکنها وأرض نتقلب علیها وشمس نستضیء بضیائها وکواکب نهتدی بها وحیوان ونبات وغیرهما. وهناک أمور نبصرها وأخرى نسمعها وأخرى نشمها وأخرى نذوقها وأخرى وأخرى. وهناک أمور نقصدها أو نهرب منها وأشیاء نحبها أو نبغضها وأشیاء نرجوها أو نخافها وأشیاء تشتهیها طباعنا أو تتنفر منها وأشیاء نریدها لغرض الاستقرار فی مکان أو الانتقال من مکان أو إلى مکان أو الحصول على لذة أو الاتقاء من ألم أو التخلص من مکروه أو لمآرب أخرى.» (نهایه، ص3)

البته علامه بلافاصله تمام این‌ها را تنها شواهدی می‌داند
بر «بداهت اصل واقعیت»
اما این‌که این بداهت را با این امور محسوسه بیان می‌کند جای تأمل دارد!

با توجه به این‌که اصل واقعیت ریشه، بنیان و اساس فلسفه صدرایی است
که در کلام شهید مطهری این‌طور تبیین می‌شود:
«محققین حکما باین نکته بر خورده‏اند که یگانه اصلى که صلاحیت دارد مبدا و نقطه شروع فلسفه قرار گیرد همان «اصل واقعیتى هست» مى‏باشد که سر حد فلسفه و سفسطه یا رئالیسم و ایده آلبسم محسوب مى‏شود و اصلى است‏یقینى و فطرى و مورد تصدیق تمام اذهان بشرى» (اصول فلسفه، ج3)

اما او نیز نمی‌تواند خود را از بیّنه قرار دادن محسوسات خلاص کند:
«ما در نخستین لحظه‏اى که گریبان خویش را از چنگال مغالطات سفسطى خلاص مى‏کنیم و از فطرت واقع بین خود استفاده مى‏کنیم خود را با واقعیت اشیاء مواجه مى‏بینیم ... در نخستین گامى که مى‏خواهیم پس از خاموش کردن ترانه سفسطه برداریم با واقعیت اشیاء مواجه شده و سر و کار ما با واقعیت ِ هستى خواهد بود یعنى اصل واقعیت را اثبات نموده و با غریزه ...» (همان)

تغییر مبنا در آن
تحوّل کوچکی در فلسفه نخواهد بود
یک انفجار بزرگ را نوید می‌دهد
و ساخت و سازی جدید و بنیانی!

البته شهید مطهری تلاش می‌کند محسوسات را متأخر از «ادراک اصل واقعیت» بنمایاند:
«پس از قبول این اصل یعنى پس از اذعان و تصدیق به اینکه واقعیتى هست در مرحله دوم سیر عقلانى خویش بدنبال این مطلب مى‏رویم که مظاهر این واقعیت چیست و بعبارت دیگر چه چیز هست و چه چیز نیست در این مرحله است که مظاهرى مى‏یابیم و مى‏رسیم به اینکه من هستم، زمین هست‏، ستارگان هست، ماده هست، قوه هست، روح هست، همانطورى که در متن بیان شده مى‏دانیم واقعیتى هست و سپس به تولید و تکثیر این حقیقت که حقیقتهاى دیگرى را بوجود مى‏آورد خواهیم پرداخت» (همان)

ما شهید صدر را بیشتر با کتاب‌های اصولی او همچون «حلقات»
یا تقریرات خارج اصول
که دور اول تدریس ایشان را آیةالله سیدکاظم حائری تحریر فرموده
و دور دوم را آیةالله سیدمحمود هاشمی شاهرودی
یا «فلسفتنا» و «اقتصادنا» می‌شناسیم
اما به عنوان یک نظریه‌پرداز در منطق
کم‌تر مورد توجه بوده است

کسانی که درس‌های خارج حوزه علمیه قم را تجربه کرده باشند
قوّت نظریات شهید صدر در اصول را
در کلام آنان‌که پیرو مکتب اویند
هضم کرده
و از ابداعات، نوآوری‌ها و شگفتی‌های تفکر او لذت وافر برده‌اند
اما در منطق و فلسفه
این اواخر ایشان نظریات جدیدی داشته است
اگر چه نوشتن «الأسس المنطقیة» از گرفتاری کیفیت اثبات یقین برای تواتر در روایات آغاز شده است
و مباحثه‌ای است میان استاد و شاگرد (آسیدکاظم حائری)
که در نهایت به قلم شهید نگارش یافته
اما مملوّ است از نوآوری در نگرش فلسفی و منطقی اسلامی
شهید صدر کتاب خود را این‌گونه معرفی کرده است:
«دراسة جدیدة للإستقراء تستهدف اکتشاف الأساس المنطقی المشترک للعلوم الطبیعیة و للإیمان بالله تعالی»
شاهکار است نه؟!
دقیقاً همان هدفی را در نظر داشته که استاد حسینی(ره) به دنبال آن بود
شهید صدر به دنبال کشف یک اساس منطقی مشترک بین علوم تجربی و ایمان به خداوند است!

سید صدر در این کتاب حتی برهان نظم را بازتعریف می‌نماید
اشکالات فلسفی آن بر مبنای حکمت صدرایی را بیان کرده
و آن را بر اساس استقراء دوباره به یقین می‌رساند
از طریق پنج بدیهی جدید که به نظریه احتمال اضافه نموده
و مصادره‌ای که با آن توانسته استقراء را در دو شکل منطقی به اثبات یقینی برساند
باورتان می‌شود که «استقراء ناقص مفید یقین باشد؟!»
شهید صدر این کار را انجام داده
و همان‌طور که قیاس در منطق صوری دارای چهار شکل استدلالی است
برای استقراء ناقص دو شکل برهانی بیان کرده است
و با بیان «قاعده عدم تماثل» توانسته بسیاری از بن‌بست‌های فلسفی را حل نماید.

توقع نداشته باشید که تمامی استدلال‌های ایشان را در وبلاگ بنگارم
قصد این کار را هم ندارم
غرض فقط اِشعار به این منبع علمی عجیب بود
که بدجوری میان اهل فنّ و تخصّص غریب واقع شده

این کتاب نیز همچون اقتصادنا نظمی سه‌گانه دارد
اگر اقتصادنا
(که مطالعه آن را سال گذشته تمام کردم)
ابتدا دو مکتب سوسیالیسم و کاپیتالیسم را نقد می‌کند
و در فصل سوم به اقتصاد اسلامی
به عنوان نظریه اثباتی می‌پردازند
در این کتاب نیز ابتدا نظریه ارسطو را بیان و نقد کرده است
سپس به اندیشه‌های غربی پرداخته
نظریه جان استوارت میل، راسل و هیوم را
و در نهایت هم درگیری با تئوری‌های لاپلاس و کینز
تا در بخش سوم کتاب بتواند نظریه «توالد ذاتی» خود را تبیین کند
البته یک بخش چهارم هم برای این کتاب در نظر گرفته است
تا کاربردهای این نظریه را در پاره‌ای مباحث فلسفی نشان دهد

شاگرد شهید صدر می‌گوید: ایشان این اواخر در حال نگارش کتابی در فلسفه بوده است
که نظریات جدید خود را طرح نماید
دست‌نوشته‌هایی هم داشته
که در تعرّض بعثی‌های ستمکار مفقود شده
و اطلاعی از آن در دست نیست

حیف... که اگر می‌نگاشت تا انتها و به دست می‌رسید...

آنان‌که به نوآوری‌‌های سیدمنیر ایراد می‌گیرند
در برابر کلام صدر که شهرت اندیشه‌اش قابل اغماض نیست چه می‌گویند
وقتی که این هر دو
جهت واحدی در فلسفه انگاشته‌اند؟!

ابتهاج عجیبی بر روح و جسمم مستولی گشته
و شادی وصف‌ناپذیری احساس می‌کنم

از آن سنخ هیجان‌هایی که ارشمیدس را از حمام به خیابان می‌کشد [...] :)

پ.ن. ممکن است اشکال شهید مطهری به دکارت که وقتی می‌گویی:
«من فکر می‌کنم، پس هستم»
پیش از اعتراف به فکر کردن، همین‌که اذعان به «من» داری
و موضوع قضیه را بیان می‌کنی
اقرار به بودن خود نموده‌ای
را
بعضی گمان نمایند به صدر هم وارد است
در حالی که چنین نیست
اندکی توضیح: درست است که اصل واقعیت ادعایی فلاسفه صدرایی
به صرف تصور واقعیت خارجی برای «خود»
مصداق پیدا می‌کند و اثبات می‌شود
اما اصل واقعیت در کلام شهید صدر
وجود واقع خارجی ورای ادراک ماست
در حقیقت فلاسفه صدرایی تعریفی از اصل واقعیت ارائه می‌نمایند
که پس از اثبات آن
چیزی أخس از مدعای خود را بیان نموده‌اند
اگر اصل واقعیت را با بداهت ادراکی که از وجود واقعی خود داریم اثبات کنیم
سپس در واقع داشتن سایر ادراکات خود که از سنخ محسوسات ظاهری هستند (و نه باطنی)
دچار مشکل شده و احتمال بود و نبود واقع آن‌ها مساوی خواهد بود
چیزی که فلسفه شناخت (معرفت‌شناسی) درصدد اثبات آن است
واقع داشتن ادراکات نظری ورای ادراک است
این تنها با بیان اصل واقعیت به «ورای ادراک ما واقعی هست» قابل توصیف می‌باشد
لذا شهید صدر این را موضوع بحث قرار داده و از طریق استقراء اثبات یقینی می‌نماید.
اما اصل واقعیتی که تنها وجود «خود مدرِک» را اثبات کند
قادر نیست واقع داشتن «مدرَک» را اثبات نماید! فتأمّل!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اعتبار هم در حکم پول است! + سه شنبه 90 مهر 5 - 11:37 صبح

دو روز پیش یکی از دوستان آمد گوگل‌تاک و سلام کرد
احوال پرسی و گفت عازم قطر است
هفته بعد هم لبنان خواهد بود
هیجان خود را با چند اسم صوت که نشان دادم گفت: «بعد از آن هم مصر خواهم رفت!»
گفتم: این‌ها را که گفتی حسادتم برانگیخته شد
اما سعی می‌کنم به غبطه تبدیلش کنم
تلاش کنم تا ...
تیر خلاص زد که: «در خیلی چیزها من به تو حسادت دارم، این یکی به اونا در»

امروز صبح هم اتفاقی افتاد
اتفاقی که بارها و بارها افتاده است
اما خیالی در ذهنم شکل داد
و فکرم را به نقاطی کشاند
که ترس بر بدن انسان می‌نشاند

رفته بودم به یکی از این مؤسسات بزرگ
نهادی مشهور و معروف و بسیار هم قدرتمند
دعوت کرده بودند برای سفری به یزد
امروز اما برای کاری دیگر
یکی ناگهان گفت: «آقا سید، ای کاش من هم روحیه شما رو داشتم!»
از این‌که نفهمیدم منظورش چیست
شاید هم چون از حرفش خوشم آمده بود، پرسیدم: «کدام روحیه؟»
- «این‌که پول برای‌تان مهم نیست و برای رضای خدا کار می‌کنید!»
خیلی جدّی این حرف را زد انگار
متفاوت از دفعات بسیار زیادی که تا به حال از آدم‌های دیگر شنیده بودم
که خیلی‌ها فقط برای تعارف می‌گفتند
و شاید هم در دل‌شان مسخره می‌کردند
همین جدّیت تحت تأثیرم قرار داد
بیرون که آمدم
در کوچه قدم که می‌زدم
چیزی در ذهنم خلجان کرد
می‌خواهم این را بنویسم

وبلاگ جای بیان اندیشه‌هاست؟
وبلاگ جای گفتن خاطرات است؟
وبلاگ برای إخبار و اطلاع‌رسانی است؟
نمی‌دانم، ولی امروز که هر کاری با آن دارند می‌کنند

من هم فکرم را می‌نویسم
فکری که فکر می‌کنم
اگر مرا ترسانده
می‌تواند دیگران را هم بترساند
از آن ترس‌هایی که خیلی خوب است!

[... و من مُردم!]
نکیر: خب بخون اون لیستو ببینیم چی داره این بنده خدا
منکر: یه سایت طراحی کرده برای مؤسسه فلان
نکیر: چقدر گیرش اومده؟
منکر: هفتاد میلیون نقد حساب کرده، یه سی‌تا هم خُرد خُرد
نکیر: خب این‌که تسویه شده، کار خیر دیگه چی داره؟
منکر: شش‌تا پژوهش داشته واسه نهاد فلان
نکیر: چی گیرش اومده؟
منکر: صد و ده میلیون تومان نقد، یه پنجاه میلیون تومنی هم خُرد خُرد
نکیر: این خیر هم تسویه شده

[همین‌طور منکر می‌خوانَد
و نکیر می‌گوید: تسویه شده]

[میّت رنگش پریده
هاج و واج نگاه می‌کند
تاب نمی‌آورد و عربده می‌کشد]

موشح: آقا به خداوندی خدا سوگند
به همونیکه من و شما رو خلق کرده
من یه قرون هم پول نگرفتم از اینا
بعضیاشونم اگه یه خورده پول دادند
من به رسم هدیه برداشتم
طی که نکرده بودم
همه این کارا رو هم برای خدا کردم
برای امام زمان کردم
برای اسلام کردم
برای رضای خدا کردم به خدا...

[صدای میّت قطع می‌شود
نای سخن گفتن ندارد دیگر
شاید هم به اشاره نکیر زبانش از حرکت افتاده]

نکیر: پول نگرفتی که نگرفتی
برای ما تسویه کردن مهمه
عموم مردم کارای خیرشونو با پول تسویه می‌کنن
تو با «اعتبار» تسویه کردی
تموم شد رفت
این‌جا «اعتبار هم در حکم پوله»

و منکر ادامه می‌دهد: نگاه کن مسلمان!
شصت و چهار تا جلسه رفتی، همه جلوی پات بلند شدن
گفتن: «به‌به، آقا سید تشریف آوردن»
و کلّی هم تحویلت گرفتن
توی چهل و شش‌تاشم رفتی بالای مجلس نشستی
منکر رو به نکیر: این می‌شه چقدر؟
[چیک چوک، تق... صدای -مثلاً- حرکت مهره‌های چرتکه]
نکیر: این می‌کنه به عبارتی صد و هجده میلیون
منکر: خب، در صد و هشتاد و چهار نقطه هم ازت تعریف کردن
هی نشستن و پا شدن گفتن: فلانی چقدر مخلصه! چقدر آدم خوبیه!
تو هم خوشت اومد، ته ِ دلت حال اومد
گاهی هم لبخند زدی...
رو به نکیر: چقدر شد؟
[چیک چوک]
نکیر: هشتاد و دو میلیون هم این‌جا
...
[نکیر و منکر همین‌طور مشغول محاسبه هستند]

و من با خود وقتی این فکرها را می‌کردم [...]

خیلی بد است انسان نه دنیا داشته باشد و نه آخرت، که خدا برایش بگوید:

«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ» (حج:11)
و از مردم کسى است که خدا را فقط بر یک حال [و بدون عمل] مى‏پرستد، پس اگر خیرى به او برسد بدان اطمینان یابد و چون بلایى بدو رسد روى برتابد. [چنین شخصی] در دنیا و آخرت زیان دیده است، این است همان زیان آشکار.

پ.ن. یکی از دوستان این آیات را تذکر دادند که بسیار تأمل‌برانگیزتر است:

«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا، الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا، أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا، ذَلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُوًا» (کهف:103-106)
بگو آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم، [آنان] کسانى‏اند که کوشش‏شان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى‏پندارند که کار خوب انجام مى‏دهند، [آرى] آنان کسانى‏اند که آیات پروردگارشان و لقاى او را انکار کردند در نتیجه اعمالشان تباه گردید و روز قیامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهیم نهاد، این جهنم سزاى آنان است چرا که کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به ریشخند گرفتند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چالش استفاده ناصحیح از Ajax + سه شنبه 90 مرداد 18 - 8:54 عصر

از زمانی که وب2 مطرح شد
و سایت‌هایی پدید آمدند که بدون رفرش شدن کار می‌کردند
با دو رویکرد در استفاده از این فناوری برخورده کرده‌ام
بعضی دستورات لازم را برای سرور ارسال می‌کنند
و سپس تغییرات متناسب را بر اساس پاسخ دریافت‌شده
به کاربر نمایش می‌دهند
و اما بعضی دیگر
برای تداعی سرعت بالاتر
و قدرت بیشتر
به محض ارسال دستور برای سرور
تغییر را به نمایش می‌گذارند
پیش از آن‌که پاسخ مناسب را دریافت دارند
این اشتباه در محاسبه را ببینید:

این را نوعی کلاه‌برداری می‌پندارم
نوعی فریب
دروغ‌گفتن به کاربر است

صحیح این است که ابتدا دستور به سرور ارسال شود
وقتی مثلاً دستور حذف به انجام رسید
تعداد نهایی رکوردها برای کلاینت فرستاده شده
و نمایش داده شود

تلاش می‌کنم در پروژه‌ای که مشغول آن هستم
از این طریق ِ سره بهره برم
و به فریب دست نیازم
در سامانه http://pdmdemo.ir
که بالکل قرار است وب2 باشد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
از معراج برگشتگان + سه شنبه 90 تیر 21 - 12:45 عصر

خیلی حال و احوالم تغییر کرده است
این مدتی که کتاب «از معراج برگشتگان» آقای داوودآبادی را می‌خوانم
حدود 800 صفحه نوشته است
تمام خاطرات خودش انگار، از جبهه
به شدت هم صادقانه
همه چیز را نوشته، خوب و بد، زشت و زیبا
کم نگذاشته با انصاف

حال و هوایم را خیلی تغییر داده
یاد گذشته‌ها افتاده‌ام و دوران بسیج
البته که دوران جنگ را نبودم
سنّم اقتضاء نمی‌کرد
تمام که شد، تازه ده سال داشتم
منطقه که نمی‌شد اعزام شوم :)

اما یادم هست با برادر بزرگ‌ترم به «کمیته» گاهی می‌رفتم
و با آن یکی برادر بزرگ‌تر به «بسیج مسجد مالک اشتر»
گاهی که خیلی اصرارشان می‌کردم

از سال 1372، چهارده‌سالگی، خودم بسیج را چشیدم
ثبت نام کردم و فعالیت آغاز
یکی دو سالی دانش‌آموزی ناحیه فرستادند
تا پایگاه امام رضا (علیه‌‌السلام) تأسیس شد
درست در محله خودمان، فاز 3 شهرک اکباتان
آن روز دیگر در پایگاه، بسیجی فعال زدند برایم
در شورای فرماندهان فعالیت کردن نیاز به آموزش هم داشت
چندین دوره، مانورهای مختلف؛ شهری و بیابانی
از همه مفیدتر اما برایم، دوره سه روزه‌ای بود که آموزش هدایت تانک دیدم
تانک ِ تانک که نه، نفربرهای BMP روسی را می‌گویم
تنها کسی بودم که در پایان دوره آموزشی
فرصت یافت تا نفربر را روشن کند
همین نفربرهای روسی که مالیوتکا هم شلیک می‌کند :)

ولی آن‌قدر خاطرات حمید داوودآبادی را خوانده‌ام این روزها
در فضای جنگ به حدّی نفس کشیده‌ام
توصیفاتش از لحظه‌لحظه‌های درگیری
یا صبر و حوصله و انتظار پیش از عملیات
دنگم گرفته است
می‌خواهم یک خاطره هم من تعریف کنم
از دوران طلبگی و اردوی بسیج
می‌دانم طولانی خواهد شد و برای وبلاگ، دور از انتظار
که کسی به خواندن متن‌های بلند در اینترنت رضا نمی‌دهد
ولی حس نوشتنم گرفته است
حس نوشتنی که از زیاد خواندن، گاهی بدجور آدم را قلقلک می‌دهد!

همان روزهای اولی که به حوزه علمیه آمدم، دقیقاً ششم مهرماه 1376، رفتم و در بسیج مدرسه علمیه معصومیه (سلام‌الله علیها) عضو شدم. خیلی زود هم با بچه‌ها دوست شدیم و برادر. حسین خیلی فعالیت کرد که اردویی یک روزه فراهم کند، اردویی نظامی، فقط برای بچه‌های بسیج. حسین را خیلی دوست داشتم، کاملاً متفاوت بود با دیگر فرماندهانی که در بسیج داشتیم. روحیه کاملاً بسیجی‌اش از همان اولین دیدار مرا شیفته خود کرده بود. کارهای اردو داشت ردیف می‌شد. یک روز که دور هم نشسته بودیم، رو به من کرد و گفت: «بلدی با پی آر سی کار کنی؟» اسمش را نه تنها شنیده بودم، بارها هم در مانورهای مختلف دیده و کارکردنش را هم که می‌شناختم، آموزش هم دیده، اما خودم تا به حال با آن کار...، حتی دست هم نزده بودم! بلافاصله سرم را به نشانه تأیید تکان دادم و گفتم: «کاری که نداره، معلومه که بلدم!» ما در پایگاه بی‌سیم داشتیم، البته در خود ِ خود پایگاه که نه، یکی از دوستان گاهی می‌آورد و در گشت‌هایمان استفاده می‌کردیم. اما بی‌سیم صحرایی، مثل پی آر سی، که نبود. از همین مشکی کوچولوهای موتورولا، این‌هایی که بدون ایستگاه مرکزی کار نمی‌کند. اما من که رگ قمپزدرکردن‌های تهرانی‌گریم گل کرده بود، با تبختر خودنمایی کردم که: «با هر بی‌سیمی می‌تونم کار کنم!» این صحبت چندان به درازا نکشید. حسین برای جمع و جور کردن کارها بلند شد و رفت.

برنامه هماهنگ شد. یک جلسه توجیهی هم گذاشتند و به پادگانی در شرق تهران اعزام شدیم. بارها از این قبیل اردوها رفته بودم، ولی این‌بار متفاوت بود. این‌بار به عنوان یک طلبه و در کنار طلبه‌های دیگر، از حوزه علمیه قم به اردوی نظامی می‌رفتیم. احساس متفاوتی داشت. در سینه‌کش یک کوه، زیر یک صخره بلند و مرتفع، در یک چادر خیلی بزرگ ما را اسکان دادند. حدود یک گروهان نیرو بود. به رسم عادت گذشته، هیچ‌گاه شب‌ها لباس نظامی را از تن به در نمی‌کردم. به رزم شب و این‌طور چیزها عادت داشتم. از رزم شب‌هایی که در اردوهای نظامی قبلی داشتم، آن‌قدر خاطرات جالب دارم که چند صفحه نوشتن می‌خواهد و مثل آقاحمید کتاب از آن در آوردن، فقط با این تفاوت که ما از قافله جبهه و جنگ عقب ماندیم! نمی‌خواهم حالا در این نیمچه‌وبلاگ سرتان را درد آورم و ملال ِ مخاطب شوم. غرض این‌که رزم‌شب شد و تویوتا با چراغ روشن آمد داخل چادر و بیچاره آن طلبه‌هایی که سابقه بسیج و اردوهای نظامی نداشتند و با زیرپیراهن و زیرشلواری خواب خوش می‌دیدند! این‌ها به کنار...، اتفاق جالب این بود که قرار شد به ستون یک از کوه بالا برویم. آن بالا یکی از سردارانی که مدتی در افغانستان مسئول آموزش نظامی بعضی رزمندگان افغان بود، برایمان سخنرانی می‌کرد. ستون راه افتاد و حسین که بی‌تاب این طرف و آن طرف می‌پرید و مشغول هماهنگی کارها با مسئولین گروهان و فرماندهان بود، خود را به نزدیک من کشید و در گوشم گفت: «داری می‌ری بالا اون پی آر سی رو بردار، تو بی‌سیم‌چی گروهانی!» خشکم زد! نفهمیدم چی شد؟ تا به خودم آمدم حسین رفته بود. ستون هم رسید به کنار پی آر سی و من به ناچار بلندش کردم. کمرم شکست انگار، سی کیلو وزن. سرم را بلند کردم، به کوه نگاه کردم و فاصله طولانی که باید آن را بر پشت خود حمل می‌کردم. بلافاصله بستم. بله، واقعاً بلد بودم با آن کار کنم، در یک دوره آموزشی کاملاً دگمه‌هایش را شناخته بودم. حتی این را یادم نمی‌رفت مربی چقدر اصرار داشت، تا زمانی که باتری تمام نشده، نباید از آن طرف باتری که یدکی است و با رنگ قرمز علامت‌گذاری شده استفاده کنیم. می‌گفت به دستگاه آسیب می‌زند. کار کردن با آن را هم دوست داشتم. اما برای ستون‌کشی و این همه پیاده‌روی خیلی سخت بود. خلاصه دو ساعتی حداقل راه رفتیم تا به ارتفاعات مورد نظر برسیم. یک جاهایی از کوه که فقط نهر آب کوچکی توانسته بود راهی به پایین باز کند، دیواره‌ها را که می‌گرفتم تا خود را بالا بکشم، بی‌سیم کله می‌کرد و تعادلم را به هم می‌زد، با آنتن دراز و دست و پا گیرش! بچه‌ها بودند که از پشت سر هل می‌دادند و کمک می‌کردند. البته امتحانش هم کردم. بعد از اتمام ستون‌کشی، وقتی سخنرانی را بالای کوه شنیدیم و دوباره پیاده به پایین باز گشتیم، بعد از نماز صبح، وسیله بازی خوبی شد برایمان. دو تا بیشتر از این بی‌سیم نداشتیم و آن یکی سر ستون، من هم که ته، با دوست طلبه گفتگو می‌کردیم و ادای بچه‌های جبهه را در می‌آوردیم. طلبه‌های دیگر هم گاهی گوشی را می‌گرفتند و چیزهایی می‌گفتند! بعد هم که رفتیم میدان تیر و ... باقی قضایا بماند وقتی دیگر.
خلاصه این خاطره از آن رو به ذهنم آمد که چطور به خاطر هوس ِ فناوری، همان وسوسه‌ای که از کودکی تا به حال مرا رها نکرده، مجبور شدم 30 کیلو بار سنگین را چهار پنج ساعت بر دوش خود تحمل کنم!

دو تا تصویر هم از این اردوی نظامی طلبگی دارم، با چند تن از دوستان نزدیک. ببینید می‌توانید صاحب این وبلاگ را در تصویر پیدا کنید؟!

یک تصویر تکی هم دارم با لباس نظامی که مربوط به خیلی گذشته‌هاست، لباس متعلق به برادرم بود و ...، خلاصه این هم خودش خاطره است! :)

واقعاً با این‌طور کتاب‌ها، امثال «داء» و «از معراج برگشتگان»
روح انسان رفرش می‌شود، خاطرات که به ذهن می‌آید
جامعه همیشه نیاز دارد به آینده نظر داشته باشد، از رهاورد ِ نظر به گذشته
آینده را باید از زاویه گذشته دید
آینده‌ای که به نحوی از گذشته ارث برده و می‌برد
تاریخ ثابت کرده که همیشه یک جوری تکرار می‌شود
فرم‌ها و فرمت‌ها در طول زمان تغییر می‌کند، اما محتوا همان است، جهت همان و جریان توسعه اسلام هم همان! امید که ما هم رزمنده باشیم، نه به قول حاجی گرینوف: بزمنده!
دشمن هست، پس جنگ هم هست!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
آنکه نان از عمل خویش خورد + چهارشنبه 90 تیر 15 - 11:9 عصر

نگارستان اشراق باز بود
از جلوی آن که می‌گذشتم دیروز، عکس‌های داخل نمایشگاه توجهم را جلب کرد
درباره طلبه‌ها بود
خیلی خیلی جالب

قدیم‌ترها
یعنی درست قبل از این‌که وارد حوزه علمیه شوم
سیاحت شرق آقانجفی را خوانده بودم
خیلی از علمای قدیم
بزرگان از علما منظورم است
اصرار داشتند از وجوهات شرعیه استفاده نکنند
کار می‌کردند و از عرق جبین
از زور بازو
ارتزاق می‌کردند
در این نمایشگاه چنین تصاویری دیده می‌شد
مانند:

روحانی خیاط

روحانی چشم‌پزشک

روحانی ساعت‌ساز

روحانی تیرانداز

روحانی ستاره‌شناس

روحانی کتاب‌فروش

روحانی خطاط

روحانی رایانه‌کار

روحانی نظامی

روحانی جهادگر

نمی‌دانم، به نظر شما کدام بهتر است؛
تمام‌وقت درس خواندن و از سهم امام(عج) استفاده کردن
یا درس نیمه‌وقت و از زور بازو روزی خوردن
سیره بعضی از مشهورین علما که گزینه دوم بوده است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
یعنی چه نظم ما در بی نظمی ماست؟ + سه شنبه 90 خرداد 31 - 11:6 صبح

چند روز پیش خدمت قائم مقام مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه بودم. آقای فرّخ‌فال خاطره‌ای از مرحوم آیةالله گلپایگانی(ره) بیان فرمودند که بعینه نقل می‌کنم:
«دوران بمباران صدام خیلی کار برای ما در مرکز مدیریت حوزه دشوار بود. پرونده‌های طلاب علوم دینی را پیوسته از یک زیرزمین به زیرزمینی دیگر منتقل می‌کردیم که مبادا از بین برود و آسیب ببیند. با آمدن رایانه تصمیم گرفتیم اطلاعات را در یک نرم‌افزار ثبت نماییم. با آقای طالب‌پور صحبت کردیم و طبق پیشنهاد ایشان یک رایانه گران‌قیمت تهیه کرده و اطلاعات بیست هزار طلبه آن روز را به نرم‌افزار پاراداکس تحت داس منتقل ساختیم. تمام اطلاعات در فضایی کم تقریباً برابر با سه فلاپی‌دیسک ذخیره شده. خدمت آیةالله گلپایگانی رسیدم که گزارش این مطلب را عرض کنم. امام(ره) فرموده بودند امور حوزه را با ایشان مشورت کنید. ایشان بیمار بودند و در بستر. بخشی از گزارش این انتقال اطلاعات را که به عرض رساندم اصرار کردند که بنشینند و به کمک دوستان با حالت بیماری به سختی نشستند و باقی گزارش را با دقت و توجه شنیدند. در انتها حمد خدا را کردند و ابراز خوشحالی و البته تذکر مهمی را فرمودند. مضمون  تذکر ایشان این بود که هزار و اندی سال است علمای اسلام برای حفظ دین تلاش کرده‌اند و دشمنان اسلام نتوانسته‌اند بر حوزه‌های علمیه مسلّط شوند. اگر بزرگانی از علما فرموده‌اند نظم ما در بی‌نظمی ماست، منظورشان این بوده که نظم حوزه برای دشمنان قابل درک نیست، یعنی یک نوع نظمی است که پیر استعمار یعنی انگلیس نتوانسته از آن سر در آورد. و گرنه چطور می‌شود ما که شیعه امیرالمؤمنین(ع) هستیم، توصیه ایشان به نظم را رها کنیم (اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم، نهج البلاغه: نامه47). یک وقت نشود این نظمی که شما به اطلاعات حوزه می‌دهید، دست دشمن را به حوزه باز کند».
آقای فرخ فال در ادامه فرمودند: «اگر دشمنان نظم ما را دریابند، قدرت پیش‌بینی نسبت به افعال ما پیدا خواهند کرد و این می‌تواند خطرناک باشد».

به نظرم آمد چند نکته‌ای درباره نظم عرض کنم، چون جمله «نظم ما در بی‌نظمی ماست» خیلی‌ها را به موضع‌گیری منفی یا مثبت کشانده در طول تمام این سال‌ها. از علامه جعفری(ره) نقل شده است:
«در زمان مرحوم آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی در نجف، مرحوم آیت الله آقا سیدعلی، مد نظرش این بود که در حوزه، از نظر تحصیل علم و دریافت حقوق تجدیدنظری بشود، ولی از این پیشنهاد استقبالی نشد و اکثریت معتقد بودند که اگر حوزه ها نظم و نظام پیدا کند، بارور نخواهد بود و آن حالت خلوص و انقطاع الی الله کم می شود و مرجع وقت معتقد بود که نظم ما در بی نظمی ماست. به گمان من نگرانی آن ها از این جهت بود، چون وقتی که نظم در حوزه پیش می آمد، هدف‌های مجازی طرح می شود و علم و اخلاص و تقوا و اخلاق تحت‌الشعاع رسیدن به آن هدف قرار می‌گیرد؛ از طرف دیگر دخالت‌های ضرربار در مجموعه‌های منظم آسان‌تر است.» (حوزه و توجه به آرمان‌ها، مجله حوزه، ش140)
ایشان تلاش کرده با بیان دو دلیل، تز مذکور را توجیه کند.
امام(ره) هم که نظر معروفی در این باب دارند:
«شاید تز نظم در بی‌نظمی است، از القائات شوم همین نقشه‌ریزان و توطئه‌گران باشد» (وصیتنامه، ص21)

مطلب این است که ما دو جور نظم داریم؛ نظم Clock time و نظم Raise event. هر دو نظم هستند، ولی تفاوت‌های فاحشی با یکدیگر دارند. اگر چه همه ما در مقام عمل هر دو نوع نظم را به کار می‌گیریم، ولی نسبت این به کارگیری متفاوت است و آدم‌ها نیز از همین رو در رفتار متفاوت می‌شوند. طبیعتاً «بی‌نظمی» که نقیض آن‌هاست نیز بالتَبَع دو معنای متفاوت پیدا می‌کند، بی‌نظمی به معنای نفی نظم Clock time و بی‌نظمی به معنای نفی نظم Raise event.

نظم Clock time را همه می‌شناسیم، نظمی است رایج که شاید ساده‌ترین و بی‌ارزش‌ترین نظمی باشد که با آن در زندگی روزمره مواجه هستیم. تصور کنید یک آقای دکتر هر روز 8 صبح به مطب می‌رود، برای 16 بیمار نسخه می‌نویسد و ساعت 12 ظهر به منزل باز می‌گردد. سه ساعت استراحت می‌کند و... . چنین نظمی که مبتنی بر یک رفتار روزمره است، نه رشدی در آن لحاظ شده و نه هدف و غایت قابل توجهی مترتب بر آن است. چنین نظمی را غالباً نظم ماشینی می‌نامیم، چیزی که در زندگی مدرن بشر پدید آمده و مغز انسان را تحت تأثیر قرار داده و قدرت تفکر را ضعیف می‌کند. آیا دیده‌اید کسانی که به فِرَق صوفیه تمایل می‌یابند، ساعت‌ها «هوهو» می‌کنند و از این کار لذت می‌برند؟ اساساً مغز انسان در برخورد با روندهای تکراری به حالت خلسه می‌رود، یک‌جور Stand by که قدرت تفکر را از بشر می‌گیرد و نوعی مستی پدید می‌آورد. همان‌کاری که «دوپس‌دوپس» موسیقی‌های غربی و بعضاً مداحی‌های مدرن امروزی می‌کند. این‌که در اسلام گفته شده موسیقی اراده را ضعیف می‌نماید، شاید ناظر به همین تضعیف قدرت استدلال و تفکر و تصمیم‌گیری است. زندگی ماشینی را چاپلین خوب در کمدی خود نشان داد، انسانی که به صورت منظم باید یک رفتار را تکرار نماید (سفت کردن دو عدد مهره با دو آچار)، درست مانند یک روبوت. این انسان دیگر نمی‌تواند فکر کند و قدرت قضاوت درباره افعال خود را از دست می‌دهد. تمامی فرقه‌های باطل از همین طریق پیروان خود را مسخ می‌نمایند و شستشوی مغزی می‌دهند، با درگیر کردن آن‌ها در کارهای تکراری. همین کار را مسعود رجوی نیز در سازمان خود انجام می‌داد، تمامی افرادش را مشغول کارهای سنگین ولی تکراری هر روزه می‌کرد، تا به قول خودش فرصت فکر کردن به بازگشت را نداشته باشند.

اما نظم Raise event بسیار هوشمندانه است. همین است که تمامی پلت‌فرم‌های برنامه‌نویسی نیز به سمت و سوی این نوع نگرش سوئیچ کرده‌اند. مدیریت رویداد امروزه جای رفتارهای تکراری و بیمارگونه را گرفته است. تصور کنید همان آقای دکتر را، در مطب نشسته و مشغول مطالعه است، هنگامی که بیماری نیاز به جراحی دارد، او را فرامی‌خوانند، می‌رود جراحی را انجام داده و باز می‌گردد. دوباره حالت Listening پیدا می‌کند و منتظر Event بعدی است که Raise شود. اگر چه این‌جا هم سطحی از نظم Clock time مشاهده می‌شود، ولی بسیار اندک و به طور کلی در امور بسیار Low level. مثلاً در سطوح نزدیک به سخت‌افزار نیز تمامی امور به صورت Clock time است. پردازنده یک رایانه، یا حتی یک موبایل هم با نظم Clock time کار می‌کند. اما نرم‌افزارهای قدرتمند امروزی رویکردی کاملاً مبتنی بر مدیریت رویداد دارند.

بی‌نظمی حوزه از کدام نوع است و نظم آن از کدام نوع؟ در طرف نقیض که بنگریم، شاید حوزه از نظر Clock time بی‌نظم به نظر برسد، ولی از نظر Raise event فوق‌العاده منظم است. حوزه نسبت به پاره‌ای رویدادها حساس است، علما این‌گونه بوده و هستند. تاریخ این واقعیت را نشان داده و اثبات کرده است.

اگر حوزه درگیر نظم Clock time شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟! این مطلب را از دیدگاه سیدنا الاستاذ عرض می‌کنم. استاد حسینی الهاشمی(ره) مهم‌ترین ویژگی آموزش را «نظم» می‌داند و مهم‌ترین ویژگی پژوهش را «دقت» و البته مهم‌ترین ویژگی تبلیغ را هم «سرعت» ذکر می‌‌کند. در آموزش گاهی لازم است دقت و سرعت فدای نظم شود، ولی باید به خاطر داشته باشیم که در پژوهش، سرعت و نظم را فدای دقت کنیم. اگر این‌طور به حوزه نگاه کنیم، شأن علمای حوزه به دلیل اشتغال به فراساختارهای علمی و حرکت در مرزهای دانش، کاملاً مبتنی بر «دقت» است و Planning برای سازمان‌های پژوهش‌محور نمی‌تواند مبنی بر نظم Clock time باشد، چنین نظمی کاملاً مخل و ضررزننده است. این سامانه‌ها باید Raise event برنامه‌ریزی شوند.

یک مثال ساده‌تر و یک نتیجه‌گیری کلّی؛ اگر عضو یک سازمان تروریستی مانند CIA یا موساد هستید و قصد ترور فردی را دارید که هر روز سر ساعت مشخصی از خانه خارج می‌شود و سر ساعت مشخصی باز می‌گردد، کار شما بسیار ساده است. اصلاً هم نیاز نیست بدانید کجا می‌رود و چه می‌کند، همین که Clock time عمل می‌کند کافیست. با همین یک داده می‌توانید عمل خود را برنامه‌ریزی کنید. اما نسبت به فردی که Raise event رفتار می‌کند، شما نیاز به دو دسته از داده‌ها دارید، اگر می‌خواهید شخصی را بربایید که نسبت به رویدادهای خاصی، کارویژه‌هایی دارد، باید هم رویدادها را بشناسید و هم کارویژه متناسب با هر رویداد را. متغیرها بسیار بیشتر می‌شوند، زیرا رویدادها نیز شرایطی دارند که در تحقق کارویژه تأثیر می‌گذارد و هر فرد هم نسبت به رویدادها می‌تواند متفاوت عمل نماید. مثلاً رویداد را این قرار می‌دهید: تلفن کنید و بگویید برادرت تصادف کرده و در فلان بیمارستان است. کارویژه فرد الف ممکن است این باشد: به سرعت از خانه خارج شود، تاکسی بگیرد و به سمت بیمارستان برود. اما نسبت به فرد ب، ممکن است با تلفن همراه برادرش تماس بگیرد، سپس به دوستش زنگ بزند که بیاید دنبالش، با هم به بیمارستان بروند.

می‌گویند وقتی میرزای شیرازی(ره) در قضیه انحصاری شدن امتیاز تنباکو برای انگلیسی‌ها فتوای حرمت تنباکو برای نفی سبیل کفار بر مسلمین را داد، متأثر شد، پرسیدند و اظهار کرد: امروز دشمن به  قدرت مرجعیت شیعه پی برد. این یعنی چه؟ یعنی دشمن برای به دست آوردن قدرت پیش‌بینی و برنامه‌ریزی علیه شما اگر نظم‌تان از نوع Raise event باشد، ناگزیر به استقراء است و استقراء به دلیل ابتناء بر نظریه احتمال، محتاج آزمون‌های پیوسته و مداوم می‌باشد. هر آزمون یک گام شما را به نتیجه‌گیری نزدیک می‌سازد. پس هر بار که رویداد مورد نظر Raise شود یک فرصت برای نزدیک‌تر شدن به Planning است. مثل این است که با هر بار انداختن سکه‌ای ناهمگون و غیریکنواخت، علم شما به این‌که طرف رو بیشتر احتمال رویداد دارد یا طرف پشت، بیشتر می‌شود.

می‌خواهم فرمایش مرحوم آیةالله گلپایگانی(ره) را این‌گونه تحلیل کنم که دشمن اسلام اگر چه توانسته نوع نظم حوزه‌ها را تشخیص دهد که از نوع Raise event است، ولی همچنان در آزمون و خطای رویدادها و کارویژه‌های متناسب با آن اسیر و گرفتار است. ما تا زمانی که دشمن داریم، باید نسبت به نوع نظم خود حساس باشیم و البته هر نظمی را در جای خود به کار گیریم. قطعاً برای آموزش در سطوح پایین حوزه نیاز به زمان‌بندی Clock time داریم، ولی گمان نکنیم اگر مراجع ما و بزرگان ما Clock time عمل نمی‌کنند، پس چیزی در حوزه کم است، بلکه این یک تکنیک فراهوشمندانه بوده و سازوکاری است که قدرت انعطاف بسیار فراوانی به سازمان روحانیت در حوادث پیچیده و خطرناک سیاسی و اجتماعی داده است و سبب جلوگیری از درافتادن به انحرافاتی شده که بسیاری از سازمان‌های روحانیت غیر اسلامی و غیر شیعی به ورطه آن غلطیده‌اند. اصلاً قوه تفکر انسان یعنی: «دو روز انسان مثل هم نباشد»!

مثالی از یک درد تاریخی؛ اگر دومی جرأت کرد طناب به گردن حضرت(ع) بیاندازد و او را به مسجد بکشاند، چون کارویژه متناسب با این رویداد را می‌دانست، این‌که ایشان به جهت مصالح اسلام و حفظ کیان توحیدی اقدامی نخواهد کرد، و الا چه جرأتی؟ مگر ندیده بود دروازه قلعه خیبر را چگونه از جا برکند؟! ملاحظه همین تناسب کارویژه و رویداد بود که دلیل شد تا آن یهودی اسلام آوَرَد.

پس بدانیم این حقیقتِ عظمت قوّه درّاکه علمای شیعه در اعصار و قرون متمادی بوده که نظم (Raise event) آن‌ها در بی‌نظمی (Not Clock time) طراحی شده است! بسیار هم هوشمندانه و با درس گرفتن از کتاب و سنّت!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
فاطمه، فاطمه است + دوشنبه 90 خرداد 2 - 2:31 عصر

چه بگویم؟
اصلاً چه می‌توانم بگویم؟
أعنی، وقتی جدّم موسی‌بن‌جعفر، از پدرش، صادق آل محمد (علیهم الصلاة و السلام جمیعاً)
چنین نقل می‌کند:

«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فَاطِمَةُ ع فِیها مِصْباحٌ الْحَسَنُ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ الْحُسَیْنُ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ فَاطِمَةُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ الدُّنْیَا یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ إِبْرَاهِیمُ ع زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ لَا یَهُودِیَّةٍ وَ لَا نَصْرَانِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِی‏ءُ یَکَادُ الْعِلْمُ یَنْفَجِرُ بِهَا وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ إِمَامٌ مِنْهَا بَعْدَ إِمَامٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ یَهْدِی اللَّهُ لِلْأَئِمَّةِ مَنْ یَشَاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ»
(کافی، ج1، ص195؛ در تبیین آیه 35 سوره نور)

مرحوم کلینی برای آن پنج سند ذکر کرده است
که سه تایش قابل خدشه نیست!
یعنی تمام راوی‌های آن
بر اساس نظر متخصصین علم رجال: «إمامیُ، ثقة جلیلُ‏»
بزرگانی چون:
  علی‏ بن‏ محمد علان‏ الکلینی
  سهل‏ بن‏ زیاد الآدمی
  موسى‏ بن‏ القاسم‏ البجلی
  علی‏ بن‏ جعفر العریضی
  محمد بن‏ یحیى‏ العطار
  العمرکی‏ بن‏ علی

لذا حدیثی است «صحیح» و قابل استناد به معصوم، علیه السلام.

دیگر من چه می‌توانم بگویم
جز همان کلام دکتر را:
«فاطمه، فاطمه است»
همین و فقط همین!

پ.ن. ترجمه متن حدیث، برای کسانی که شاید آشنا نباشند:
امام صادق علیه السلام راجع به قول خداى تعالى فرمود: «خدا نور آسمانها و زمین است، حکایت نور او چون فانوسى است» آن فانوس فاطمه علیها السلام است «که در آن فانوس چراغیست» آن چراغ حسن است «چراغ در آبگینه است» آبگینه حسین است «آبگینه مانند اختر درخشانى است» آن اختر درخشان فاطمه است در میان زنان جهان، «از درخت پر برکتى برافروزد» آن درخت حضرت ابراهیم (ع) است «درخت زیتونى است نه خاورى و نه باخترى» نه یهودى و نه نصرانى «که نزدیکست روغنش برافروزد» نزدیکست علم از آن بجوشد «اگر چه آتشى باو نرسد، نوریست روى نورى» از فاطمه امامى پس از امامى آید «خدا هر که را خواهد بنور خود رهبرى کند» هر که را خدا خواهد به واسطه امامان رهبرى کند «و خدا براى مردم مثلها میزند». (ترجمه محمدباقر کمره‌ای، ج2، ص109)

متن آیه: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ» (نور:35)

ترجمه آیه: «خداوند نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانى است که در آن چراغى(پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنى افروخته مى‏شود که از درخت پربرکت زیتونى گرفته شده که نه شرقى است و نه غربى؛ (روغنش آن چنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود؛ نورى است بر فراز نورى؛ و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت مى‏کند، و خداوند به هر چیزى داناست.»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: خواص 17 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
درج متن و ترجمه قرآن در Word + جمعه 90 اردیبهشت 30 - 10:43 صبح

برای درج قرآن در متن‌هایمان
نرم‌افزاری که قبلاً استفاده می‌کردیم
تولید شخصی به نام «محمد توفیق» بود
افزونه کوچکی داخل نرم‌افزار Word
حقّا که کارراه‌انداز هم بود

اما مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی
کامپوننت جدیدی برای Word تولید کرده است
کار همین درج قرآن و ترجمه در متن اسناد را بر عهده دارد
با این تفاوت که نرم‌افزار محمد توفیق نیاز به قلم خاصی داشت
ولی این ابزار با قلم‌های استاندارد کار می‌کند
و بسیار هم زیباست

از این‌جا می‌توانید بردارید
حتماً آن را بیازمایید و استفاده کنید.

این مرکز ابزارهایی نوشته است برای داده‌کاوی و متن‌کاوی در متون دینی
بخشی از این برنامه‌ها قابل تست و آزمایش است
در نشانی: http://textmining.noornet.net می‌توانید با آن‌ها آشنا شوید
و در نشانی:  http://labs.noorsoft.org آن‌ها را تست نمایید.
یک پروژه داده‌کاوی قرآن هم توسط «مبین» http://www.quranmining.net انجام شده است.
در مجموع آینده روشنی پیش روی نرم‌افزارهای اسلامی دیده می‌شود
و انسان از دیدن این همه پیشرفت به شگفت می‌آید.

خدا رحمت کند آقا سیدروح‌الله را، مرحوم خمینی(ره)، چه خدمتی به اسلام کرد
و چه فضای عجیب و گسترده‌ای روبه‌روی شیعه گشود.
آینده چقدر تابناک پیش می‌آید... الله اکبر :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<      1   2      

یکشنبه 103 آذر 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
نوشته‌ها 8 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X