سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

هیچ یک از نیازهای کوچک خود را حقیرمشمارید ؛ زیرا محبوب ترین مؤمنان نزد خداوند متعال ، کسی است که بیشتر از همه از او درخواست می کند . [امام باقر علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
ماهی در الویه + چهارشنبه 101 اردیبهشت 28 - 9:7 عصر

عجیب گیر داده
«بیا عکس بگیر بذار وبلاگت»

ابتدا از این‌جا
چهارشنبه
یا سیب‌زمینی پخته یا الویه
برنامه شام
«میشه الویه درست کنم؟»
سیداحمد گفت

اولین بارش
تا به حال نبوده
- درست کن!
و درست کرد

همه را خودش
سیب‌زمینی را پخت
تخم‌مرغ را
رنده
خیارشور هم
و در انتها
«بابا میشه توش تن ماهی بریزم؟»
- تن ماهی؟!
توی الویه؟!
کمی نگران شدم
تن ماهی به این گرانی
توی الویه
بدمزه نشود
- از بچه‌ها بپرس
اگه همه موافق بودن بریز



میز را که چید
اصرار که عکس بگیرم
اصرار که روی وبلاگم قرار دهم
اصرار که تزئینش دیده شود
خودش تزئین کرده
خیلی روی زیبایی آن تأکید

سیدمرتضی: «این که صلیبه!»
سیداحمد: «نه، یه آدمه!»

مدارا لازم است
با خواسته‌های فرزندان
رعیّتان مملکت هر پدر و مادری! :)

کتب اَعْلَمُ الرّزین(ع): «أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ، وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ» (نهج‌البلاغه، ن53)
قلب خویش را کانون رحمت و محبّت و لطف به رعیت قرار ده و در مورد آنان همچون درنده اى مباش که خوردنشان را غنیمت شمارى. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
قدس واس ماس + سه شنبه 101 اردیبهشت 13 - 8:50 صبح

«القدس لنا یعنی قدس برای ماست؟»
- آره، یعنی همش واس ماس! (به لهجه قمی پاسخ دادم :)
زبان عربی‌ست دیگر
در دبیرستان
وقتی یاد بگیرند این می‌شود
دیگر عبارت‌های ساده را می‌فهمند
این شد که سیداحمد پرسید
وقتی از راهپیمایی بازگشتیم



«مگه قدس مال ِ فلسطینی‌ها نیست؟»
- اصلاً بحث ایرانی و فلسطینی نیست
«ما» یعنی مسلمانان
مرزها الکی هستند
ساختگی
مرزی بین ما نیست
مرزها را انگلیسی‌ها کشیدند
وقتی خاورمیانه را تجزیه کردند

فلسطین مال ما مسلمان‌هاست
زیرا آن‌جا زندگی می‌کردیم
خانه داشتیم
پدران ما آن سرزمین را آباد کرده بودند
کشاورزی
ساخت و ساز
اما
صهیونیست‌ها که آمدند
به پشتوانه انگلیس و آمریکا
سرزمین‌های ما را به زور گرفتند
ما را آواره کردند
بخشی از ما را
بخشی که آن‌جا زندگی می‌کردیم
فرقی نمی‌کند
خانه ما باشد یا خانه برادر مسلمان‌مان
صهیونیست‌ها ظلم کردند
به همه ما
باید تاوان این ستمگری را بپردازند!

کتب قَرم الحدید (ع): «أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ» (نهج‌البلاغه، ن43)
آگاه باش! حق مسلمانانى که نزد تو هستند با آنهایى که نزد منند در تقسیم بیت المال یکسان است. (ترجمه مکارم)

+ روز قدس 1392


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
شیفتگان ِ خبر + سه شنبه 101 اردیبهشت 13 - 8:34 صبح

منطقی نیست
مرسوم هم
معمولاً بچه‌ها دوست ندارند
خبر را
وقتی تلویزیون پخش می‌کند
اخبار

بچه‌های من اما دوست دارند
بدشان نمی‌آید
پیگیری هم
وقتی خبر مهمی باشد
اصلاً ابایی ندارند بزنند شبکه خبر حتی
به خاطر خبر شبکه را تغییر نمی‌دهند
برخلاف خیلی کودکانی که دیده‌ام



هیچگاه قطع نکردم
برنامه مورد علاقه‌شان را
وقتی کودک بودند
کارتون که پخش می‌کرد
شبکه را عوض نمی‌کردم
هیچ‌وقت
تا اجازه نمی‌گرفتم
حتی الآن هم
- بچه‌ها تلویزیون نگاه نمی‌کنید؟ بزنم یه شبکه دیگه؟!

احترام، متقابل است
احترام احترام می‌آورد
وقتی به برنامه‌شان احترام بگذاری
آن‌ها هم می‌گذارند
انسان هستند دیگر
فطرتاً این را می‌فهمند
خدا خلق‌مان کرده است

به نظرم خیلی زشت
خیلی بی‌ادبی
خیلی آسیب و فشار
بی‌احترامی اصلاً
وقتی کودکی در حال تماشای برنامه مورد علاقه خود است
اگر ناگهان شبکه را تغییر دهی
یا خاموش کنی
بدون اجازه
بدون توضیح
وقتی در حال پیگیری روند داستان
قصه‌ای که در حال دیدن و شنیدن
وقتی بدون پایان رها شود
این‌ها از خاطر کودکان نمی‌رود
بازتاب منفی تا پایان عمر!

قال سراجُ المُنیر(ع): «وَ بِالنَّصَفَةِ یَکْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ» (نهج‌البلاغه، ح224)
انصاف مایه فزونى دوستان است (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
آینده سازی + چهارشنبه 101 فروردین 31 - 5:27 عصر

سیداحمد این‌طور
مدام نگران آینده
مدام سؤال می‌کند
مدتی‌ست
چه رشته‌ای برود و چه درسی بخواند

اقتضای این سن
این فضا
انتخاب رشته است دیگر
راه‌ها متعدّد
اگر نظری برود
ریاضی و تجربی و انسانی
اگر عملی
هنرستان است و ده‌ها رشته جذّاب و عالی



معمولاً پاسخ نمی‌دهم
سؤالی که مال خودشان است
خودشان باید پاسخ دهند
خودشان باید پاسخ را بیابند
حتی اگر اصرار کنند

«بابا چرا جواب نمی‌دی
من آینده بهتره چه کاره بشم؟
چه رشته‌ای برم؟»

- پسر گلم!
این رو خودت باید پیدا کنی
من نباید بگم
ممکنه اثر بذاره
روی تصمیمت
دوست ندارم راهی رو بری که من می‌گم
خودت باید انتخاب کنی
فقط خودت!

این‌بار دیدم فرق می‌کند
احساس کردم راه را بلد نیست
باید پاسخ می‌دادم
ولی نه ماهی
فقط ماهی‌گیری



- نگاه کن سیداحمد!
سه تا چیز مهم هست
برای انتخاب
برای این‌که چه راهی را برویم

سومی «علاقه» است
همه می‌گویند علاقه مهم است
راست هم می‌گویند
آدم باید راهی را برود که به آن علاقه دارد
تا بماند و تلاش کند و خسته نشود

دوم «استعداد»
استعداد از علاقه مهم‌تر است
مثلاً فکر کن من علاقه‌ام به نجاری باشد
ولی بی‌استعداد
خیلی تلاش بیشتری می‌خواهد
همین‌که یاد بگیرم
خیلی هم خلاقیت نمی‌توانم
سرعت کارم هم پایین
راندمان ندارد
چون توانایی‌های جسمی و ذهنی و روحی‌ام سازگار نیست
برای نجاری ساخته نشده‌ام

اما اولی
«کاربرد و فایده»
این از هر دو مهم‌تر
آخر گفتم
ولی اول است
از همه اول‌تر
باید ببینی این شغل به چه کار مردم می‌آید
به چه کار خودت
به چه کار جامعه مسلمین
مثال موسیقی را زدم
- فکر کنم علاقه من موسیقی باشد
استعداد هم
اصلاً سنتور را بخورم
کمانچه را
تار و سه‌تار را
خب فایده‌اش؟!
بله
یکی بگوید موسیقی مناسب معنا و معرفت باشد
برای مثلاً فیلم‌ها و سریال‌های اسلامی
روز اول قبر چه می‌شود؟
آیا پشیمان نمی‌شوم؟

مسأله این است
نمی‌گویم موسیقی‌دان حتماً جهنمی‌ست
شاید بهشتی
آدم خوبی باشد
اما
مگر ما در دنیا چقدر فرصت داریم
نیاز به زاد و توشه
اگر بهتر بشود
کمتر اصلاً نباید باشد

بازی رایانه‌ای را می‌شناسد
- فکر کن در یک بازی
مثلاً کال‌آودیوتی
دو مسیر پیش رو
یکی آسان است
تیر و تفنگ و دشمن کمتر
اما خب
جایزه و امتیاز هم کمتر گیرت می‌آید
اما مسیر دوم
شلوغ
سخت
ولی پر از امتیاز
تو کدام را انتخاب می‌کنی؟
اگر بخواهی در پایان ِ بازی امتیاز بیشتری داشته باشی؟
اگر اعلام کنند
همان اول
که در پایان بازی به اندازه امتیازت به تو طلا می‌دهند
طلای واقعی
نه طلای بازی
سکه طلا در بیرون از بازی
در واقعیت
آیا برای امتیاز بیشتر مسیر سخت‌تر را انتخاب نمی‌کنی؟!



پاسخ‌هایش همان بود که انتظار داشتم
برایش روشن شد
- اول به فکر فایده باش
فایده‌اش برای زندگی جاویدان
برای وقتی که بمیری
برای وقتی که ته ندارد
زندگی همیشگی
کدام شغل بهتر است؟
آنی‌که سود بیشتری برای آخرت داشته باشد
آن اولویت دارد
حتی اگر مورد علاقه و استعداد نباشد
آن دو تا در مرحله بعد هستند
اگر باشند خیلی بهتر
نباشند هم خواهند آمد
خداوند قدرت دارد
آدم از خدا درخواست می‌کند
علاقه و استعداد بدهد
در کاری که خودش آن را دوست دارد
خود ِ خدا
پروردگار قطعاً یاری می‌کند!

قال محجّة الواضحة(ع): «أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا الدُّنْیَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ، فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ» (نهج‌البلاغه، خ203)
اى مردم، دنیا سراى گذر، و آخرت خانه همیشگى است، از سراى گذر براى خانه دائمى توشه برگیرید (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کارواش ِ سیرابی + چهارشنبه 101 فروردین 31 - 5:19 عصر

گیر سه‌پیچ
چند روز
ول‌کن نبود
الا و بلا که باید ماشین را بشوریم
در خانه هم البته نه
در کارواش

رفتیم اولی
50 هزار تومان
فقط روشویی
رفتیم آن طرف خیابان
بلوار دانش
45 هزار
- نه پسرم
گران است
او رها نکرد:
«برویم یک جای دیگر»
بالاخره به 35 هزار تومان هم رسیدیم
جایی در جاده اراک
اما دلم راضی نبود



- ببین سیدمرتضی!
سیرابی چند است؟
«سی هزار تومان»

سیرابی خام منظورم بود
خیلی دوست دارد
می‌خریم و در خانه می‌پزیم
سال‌هاست

همه‌شان دوست دارند
سید احمد
سیده مریم
ولی درباره سیدمرتضی
یک‌طور بیمارگونه
یک‌جور خیلی خاصّ
اصلاً همچین با لذّت که نگو
سیرابی را شاید با جوجه‌کباب هم تاخت نزند! :)

خودم مقصّر
از کودکی‌شان
هم کله‌پاچه
هم سیرابی
علاقه‌مندشان کردم
چون خودم بودم

من که خودم در حدّ اعتیاد
قبل ِ ازدواج که هر روز
هر روز
می‌گویم هر روز یعنی هر روز
آن روزم اصلاً روز نمی‌شد
اگر صبحم را با کله‌پزی سر چهارراه شهدا آغاز نمی‌کردم
کنار دفتر قدیم فرهنگستان
قبل از این‌که خراب کنند
قبل از کله‌پاچه که اصلاً چاق نبودم
مغز این کار را کرد
مغز خالص گوسفند! :)

حالم به هم می‌خورد
از فکر کردن به سیرابی و کله‌پاچه
تا کی؟
تا وقتی که رضا مرا برد
امروز انتشارات دارد
کسب و کار موفق و پررونقی
ولی آن روز
وقتی هم‌حجره‌ای بودیم
اصرار که برویم شام سیرابی بخوریم

سیرابی دیده بودم
کوچک‌تر که بودم
خاله‌ام از یزد آمده
گفت بلد است
در حیاط شست
با آب گرم
و همه را تراشید
همه پرزهای سیرابی را
پرزهایی که امروز خیلی دوست‌شان دارم
اصلاً سیرابی بدون پرزهای رویش که مزه ندارد!

آن روز فقط سوپ را فهمیدم
مزه دیگری نداشت
قطعات کوچک سیرابی در سوپ
بدون طعم خاصی
ولی
حالم را به هم زد
بو و شکلی که قبل از پخت داشت

«نمی‌دانی سیرابی چیست»
این نظر رضا بود
متقاعدم کرد
مهمان ِ او
رفتیم صفائیه
مغازه‌ای کوچک
آقایی ناشنوا
می‌پخت و با تکه‌ای نان سنگک
فقط 1500 تومان
هر کاسه سیراب شیردان
همان‌جایی که امروز شده است «فلافل من و بابام»!

راست می‌گفت
حق با رضا بود
خوشمزه بود
و من معتاد شدم
اول به سیرابی
و بعد کله‌پاچه

کله‌پاچه هم رضا مقصر بود
«برویم کوچه سوهان خودکار»
جاده اراک
جای معروفی
یک کله‌پزی عالی
متفاوت با هر جای دیگری که دیده بودم
کاسه‌های چینی گل‌دار
سینی‌های مرتّب و منظّم
در هر کدام یک آبلیمودان کوچک
یک نمکدان
چند پر پیاز هم کنارش
شیک و زیبا
کله هم حرف نداشت
تمیز و خوشمزه

- ببین سیدمرتضی!
ماشین ِ شسته‌شده و تمیز بهتر است؟
یا سیرابی؟
موافقی این پول را به کارواش ندهیم
برویم یاس و سیرابی خام بخریم؟
بپزیم و برای افطار بخوریم؟

یاس
قصابی خیابان ایستگاه
خیابان راه‌آهن
سیرابی را خیلی خوب تمیز می‌کند
تمیزتر از جاهای دیگری که دیده‌ام
قیمت هم معمولاً مناسب

سیدمرتضی طاقت نیاورد
کم آورد
فوری راضی شد
«به شرط این‌که دو تا بخریم!»
- چرا دو تا؟
«یکیشو بذاریم فریزر بعداً بخوریم»

من را می‌گویی
کیفور
خوشحال
فوری هم قبول:
- یک دست جگر سفید هم می‌خریم
با سیرابی خوشمزه می‌شود!

از نظر مالی شاید گران‌تر
دو دست سیرابی
هر دست 30 هزار تومان
دو دست جگر سفید
هر دست 5 هزار تومان
ولی
دلم راضی‌تر
آدم مگر برای تمیز شدن ماشین پول خرج می‌کند؟
خودش در خانه یک دستمال می‌کشد خب
یک تشت آب هم کارش را راه می‌اندازد!



دیشب بچه‌ها سیرابی خوردند
برای افطار
و سیدمرتضی جملات قصار خود را گفت:
«سیرابی خیلی عجیبه
همه غذاها یا خوشمزه هستند یا مفید
غذایی که هم خوشمزه باشه و هم مفید نداریم
سیرابی ولی هم خوشمزه‌ست و هم مفید
چربی و قند ندارد
فایده هم دارد»

قال رسول‌الله (ص): «إنّ لِرَبِّکُم فی أیّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ لَعَلَّهُ أن یُصِیبَکُم نَفحَةٌ مِنها فلا تَشقَونَ بَعدَها أبدا» (کنزالعمّال، 21324)
همانا از سوى پروردگار شما در طول عمرتان نسیم‌هایى مى‌وزد، پس خود را در معرض آن‌ها قرار دهید، باشد که نسیمى از آن نفحات به شما بوزد و زان پس هرگز به شقاوت نیفتید.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
جذّابیت ِ بصری + جمعه 101 فروردین 19 - 5:19 عصر

فقط خوردن نیست
برای آدم
انسان‌ها متفاوت
حیوان فقط به جسمش می‌رسد
انسان به روح هم

خوردن در انسان فرق می‌کند
حیوان بیش از نیاز نمی‌خورد
حتی اگر زیبا
حتی اگر خوشبو
حتی اگر خوشمزه
بهترین غذایی که دوست دارد یعنی
نمی‌خورد که نمی‌خورد
اگر نیاز نداشته باشد
نیاز هم اگر
به ظاهر بی‌توجه
مهم نیست در چه شکل

انسان این‌طور نیست
او می‌خورد
آن‌چه را دوست دارد
بیش از نیاز
تا پُر شود
حتی بیشتر از آن
زیرا روح انسان نیز از «خوردن» بهره دارد
لذّت می‌برد یعنی

پس ظاهر مهم است
ظاهر غذا برای انسان
غیر از حیوان
باید آن‌چه می‌خورد پسندیده باشد
ناهنجار نباشد
ظاهر در غذا مهم است



ما هم
رسم و رسومات
آدابی
خوردن مناسکی دارد
برای ما مهم
زیبایی آن‌چه می‌خوریم
از ابتدا
همیشه
و بچه‌ها هم مراقب
حتی میوه
حتی وقتی مهمان نیست
خودمان
درست مثل مهمانی

نیاز به هزینه اضافه نیست
همان کار همیشگی
فقط کمی حوصله
کمی سلیقه
ذوق داشتن
غذا را زیبا ارائه کردن

باورکردنی نیست
حتی در طعم مؤثر
امتحان کرده‌ایم
بارها و بارها
زیبایی غذا روی برداشتی که از طعم آن داریم نیز اثر می‌گذارد
انگار مزّه را تغییر می‌دهد اساساً!

قال امام الاُمة (ع): «فَاعِلُ الْخَیْرِ خَیْرٌ مِنْهُ، وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْهُ» (نهج‌البلاغه، ح32)
انجام دهنده کار نیک از کار نیکش بهتر است و انجام دهنده کار بد از کار بدش بدتر. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نیاز به تذکّر + پنج شنبه 101 فروردین 18 - 4:46 عصر

جواب نمی‌دادند
یکی‌شان اشتباهی کرده
داشتم سؤال می‌پرسیدم
از دلایلش
توضیح خواستن
پاسخ نمی‌داد

مشغول آشپزی
برای افطار
کتلت درست می‌کردم
و همچنان سؤال
و همچنان بدون پاسخ

یکی آرام این‌طور گفت
وقتی پرسیدم چرا جواب نمی‌دهد:
«آخه عصبانی هستی داری بلند صحبت می‌کنی»
خوشم آمد
صدایم را آرام کردم
راست می‌گفت
حواسم نبود
صدایم از حدّ معمول بلندتر
بنده خدا ترسیده
شاید به خاطر صدای بلند هود آشپزخانه
شاید چون حس می‌کردم صدا به صدا نمی‌رسد



بچه‌ها دور هم
فردای آن روز
جمع‌شان کردم
و جمله‌ای:
- آدم گاهی خودش متوجه نیست
اگر من صدایم بلند بود
لطفاً بگویید
مثل این‌بار
همان اول کار
یک جمله کافیست:
«بابا صدات بلنده»
مطمئن باشید که ناراحت نمی‌شوم
یقین داشته باشید

صدایم قوی
از ابتدا
سال‌های سال
در راهپیمایی‌ها خیلی کاربرد دارد
تکبیر شب 22 بهمن
خدا را شکر
تا چهارتا خیایان آن‌طرف‌تر هم
ولی فقط همین
برای همین خوب است
صدای انسان نباید بالا رود
در جایی به جز این!

قال رسول اللّه (ص): «إنّ اللّه َ یُحِبُّ الصَّوتَ الخَفیضَ، و یُبغِضُ الصَّوتَ الرَّفیعَ» (منیة المرید، ص213)
خداوند صداى آهسته را دوست دارد و صداى بلند را دشمن مى‌دارد.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مبارز ِ جوان + چهارشنبه 100 اسفند 11 - 6:0 صبح

این معلم بی‌ادب است
دبیر هنر
هم معلم سیدمرتضی
هم سیداحمد
دبیرستان

بچه‌ها را مسخره
تکه کلام‌های زشت
کلمات رکیک
ادب را یا فرا نگرفته
در کودکی
یا عوض شده
در بزرگسالی

«زد توی کمرم»
- چرا؟
«همین‌جوری برای شوخی مثلاً»

سیداحمد شاکی
این‌بار شوخی دستی هم کرده است
اما من
دخالت نکردم
فقط توصیه



چند روز بعد...
سیداحمد از کلاس اخراج شده است
اما ناراحت نیست
با خوشحالی از مدرسه
تعریف می‌کند:
«قبل از این‌که بره داخل کلاس جلوشو گرفتم
چون مبصر کلاسم
بیرون در ایستاده بودم
طوری که دیگران نشنوند با معلم صحبت کردم
گفتم: آقای ... من از شوخی‌های لفظی و دستی شما ناراحت می‌شوم
و نمی‌توانم تحمّل کنم
معلم عصبانی شد و گفت: حق نداری بیای تو کلاس
من گفتم: می‌خوام کیفم رو بردارم
گفت: نه
منم محکم‌تر گفتم
کیف مال خودمه می‌خوام برم بردارم
گفت: بردار
کیفم را برداشتم و رفتم پیش مدیر
تا مرا دید:
به‌به دانش‌آموز ممتاز مدرسه
چی شده؟
ماجرا را گفتم
گفت: من حلش می‌کنم
فعلاً این زنگ رو برو تو نمازخانه یا حیاط
منم نشستم تو نمازخانه برای امتحان زنگ بعد درس خوندم»

این کل ماجرا
آن‌طور که تعریف کرد
از مبارزه‌اش
از جنگش
از جهادش

در مقابل ظلم باید ایستاد
نهی از منکر باید کرد
از نوجوانی هم باید یاد گرفت
تجربه کرد
آدم باید پای عواقب نهی از منکر هم بماند
بداند که شاید مشکلات باشد
آماده شود

خوشحال شدم
از این‌که توانسته
جرأت پیدا کرده
شجاعت
این «انسان» است
وقتی مخالف است «مخالفت» می‌کند
وقتی موافق «موافقت»
این درست است

بعدش مهم نیست
تکلیف مهم است
معلم بی‌ادب باید ادب شود
از منکر باید نهی شود
هر چه می‌خواهد بشود بشود!

قال ازْهَدُ الزّاهِدین (ع): «مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ، إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ؛ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ، لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ» (نهج‌البلاغه، ح374)
تمام اعمال نیک و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر همچون آب دهان است در برابر دریایى عمیق و پهناور. امر به معروف و نهى از منکر نه مرگ کسى را نزدیک مى کند و نه از روزى کسى مى کاهد (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سرگرم با خانواده + چهارشنبه 100 اسفند 4 - 2:29 عصر

داغ و پرشور
مثل همیشه
خاطرات مدرسه را می‌گوید
آن‌چه گذشته
تا به خانه رسید
از مدرسه

عادت کرده‌اند
هر روز
تا می‌آیند
تعریف می‌کنند
هر اتفاق جالبی که افتاده است

«باورم نمی‌شد
می‌گفت الگوی زندگی‌اش من هستم
آخه چرا؟!»
تعجب کرده بود
از همکلاسی‌اش
این‌که او را الگو می‌دانست

- طبیعی‌ست پسرم
معدلت که نزدیک به بیست
نوزده و نود و سه
هر سال همین
اخلاق هم که عالی
انگشت‌نما اصلاً
در مدرسه
طبیعی‌ست که الگو باشی

«ازم پرسیدند
گفتند سرگرمی‌ات در خانه چیست؟
یکی گفت حتماً گوشی موبایل
یکی گفت فوتبال
هر کدام چیزی»

فرزندان من که اصلاً گوشی تلفن همراه ندارند
کنسول‌های بازی رایانه‌ای هم
فقط یک عدد کامپپوتر رومیزی
فقط برای کار
فتوشاپ و پاورپوینت و ورد
بازی روی آن نصب نیست
مطلقاً

- تو چی جواب دادی؟
پاسخ سیداحمد جالب بود
«با خانواده سرگرم می‌شم»



ما هر روز با هم سریال و فیلم می‌بینیم
برنامه‌های خاصی از تلویزیون
حرف می‌زنیم
درباره آن‌ها
بچه‌ها نظر می‌دهند
من نیز
کار می‌کنیم
کارهای خانه
زمان می‌گذرانیم
وقت
با هم بیرون می‌رویم
برای خرید
و حتی گشت و گذار

خانواده خیلی مهم است
باید باشد
پناه انسان
پناهگاه و مأمن
همه اعضا باید در آن احساس امنیت کنند!

قال زین‌العابدین (ع): «القَولُ الحَسنُ یُثرِى المالَ و یُنمى الرِّزقَ و یُنسئُ فى الاجلِ و یُحبِّبُ اِلى الاَهلِ وَ یُدخِلُ الجَنّة» (خصال، ح100)
گفتار نیک، ثروت را زیاد و روزى را فراوان مى‌کند، مرگ را به تأخیر مى‌اندازد، [فرد را] در خانواده محبوب مى‌کند و به بهشت وارد مى‌نماید.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خانواده 57 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سادگی ِ بیان + شنبه 100 بهمن 9 - 9:41 صبح

ذوق کرده
خیلی شاد
اصلاً یک حالی
وقتی از مسجد بازگشته
بعد از نماز
زود می‌خواهد ماجرا را تعریف کند
اما اول دستم را می‌بوسد:
«معلم ِ پارسالمو دیدم
خیلی ازم تعریف کرد
در مسجد که مرا دید
گفت دخترهای همسن شما کمتر مسجد می‌آیند
از درسم تعریف کرد
از اخلاقم»

البته که خیلی مهم است
برای یک دانش‌آموز
وقتی از او تعریف می‌کند
معلم او
هم اخلاق و هم درس
هم ایمان و هم علم
ذوق کرده است
وقتی معلم این‌طور از او خوب گفته

- حالا چه ربطی به این داشت که دستمو بوسیدی؟
با همان شوق و ذوق
با همان خنده از کنترل خارج شده:
«بعد از این‌که ازم تعریف کرد
بهم گفت وقتی رفتی خونه
حتماً دست مادرت رو ببوس
به خاطر این‌که همچین دختری تربیت کرده»

معمولاً آدم این‌طور مواقع حیا می‌کند
شاید خجالت
سخت است واقعیت را گفتن
بگذار فکر کند دارد
چرا باید بگوید ندارد
ولی او صراحت داشت
به سادگی بیان کرد:
«من گفتم: مادر ندارم
معلم با ناراحتی گفت: خدا رحمتشون کنه!
گفتم: نه
سه سالم که بود طلاق گرفتن»

این‌جا معلم تعجب کرده
درس و اخلاق
بدون مادر
پس حتماً پای زن دیگری در میان است:
«خانم پرسید: زن‌بابا داری؟
گفتم: نه
من و برادرام با پدرم زندگی می‌کنیم
خانم هم گفت: پس حتماً دست باباتو ببوس!»

من نه از بوسیدن دست
نه از تعریف معلم
بیشتر از همه از این خوشحال شدم:
جرأت در بیان
صراحت لهجه
نترسیدن از وضعیتی که در آن است
این مهم است
این که شرایط او را ضعیف نکرده
خجول و فراری نکرده
احساس گناه ندارد

شرم؛ از گناه ناشی
گناه؛ از مقصر دانستن خود
حس ِ تفاوت با جامعه
با محیط
این، انسان را فراری می‌کند
منزوی
اما انسانِ قوی
آن‌که روحش ذلیل نباشد
او که توجیه شده باشد
او که بداند کیست و چه دارد
نعمت‌های خود را بشمارد
لطف خدای را به جای آرد
او از حرف و حدیث مردم نمی‌هراسد
این مهم است
و گرنه خوب بودن درس و رفتار به تنهایی دوام ندارد
نمی‌ماند
اگر روح ِ انسان تخریب شده باشد



تلاش من از ابتدا همین
بچه‌ها درون‌گرا نشوند
به خلوت تنهایی پناه نبرند
اصلاً چه نیاز به فرار
اگر احساس گناه نداشته باشند
از تفاوتی که دارند
از این‌که مادر ندارند

همیشه با این کلام:
- خطای دیگری به پای شما نوشته نمی‌شود
شما اشتباهی نکرده‌اید که شرم کنید
آن‌که اشتباه کرده باید خجالت بکشد
کسی که شما را ترک کرده
کودک دو ساله که گناهی ندارد
او که به خاطر دستور پدرش گذاشته و رفته
او باید بترسد
از حرف و کلام مردم
شما که سربلند هستید

- راستی مریم!
اون زنه سال 88 رفت
تو 86 به دنیا اومدی
وقتی رفت دو سالت بود، نه سه سال! (:

قال اَعْلَمُ الرّزین (ع): «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ، وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَیْرَتِهِ.» (نهج‌البلاغه، ح47)
ارزش هر کس به اندازه همت او و راستگویى و صداقتِ هر کس به اندازه شخصیت اوست و شجاعت هر کس به اندازه بى اعتنایى وى (به ارزش هاى مادى) است و عفت هر کس به اندازه غیرت اوست. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<      1   2      

پنج شنبه 103 آذر 1

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
فرزندانم 25 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X