صبحی رفته بودم بازار، به قرار معمول فرزندان نیز همراهم بودند مقداری خرید ضروری داشتم و اغماضناپذیر
پیرمردی گاریدار از آن بزرگهمّتانی که بار دیگران حمل میکنند پر زور و توانمند وسطهای بازار بودم خطابم کرد وقتی که مرا با سه فرزند دلبندم دید به آنها اشاره کرد: «شما نوکر اینهایی؟!»
پاسخم بلادرنگ بود بدون ذرّهای تردید اصلاً نیاز به فکر نداشت که: «توفیق خداوندیست که نوکرشان باشم تا رشد یابند الحمدلله»
رویکرد آدمها متفاوت است؛ امروزه البته سبک نوکری ِ فرزندان مقبولتر و بیشتر اما به امید نوکری ِ بازگشتپذیر
خیلیها را دیدهام اینطور میگویند: «باشد که سر پیری و کوری عصای دستمان باشند» اما شرک تلقّی میکنم چنین اندیشهای را چنین گمانی ندارم و از آن سنخ خود را نمیبینم در نیّت ندارم نوکریشان بازپس گیرم
نوکر دین هستم نه دنیا بنده خدا و مطیع اوامر الهی و دستورات ربوبی او خواسته است پرورش دهم خواسته است ربّ آنان باشم پس هستم و خواهم بود تا به سن رشد رسند توقّع برگشت هم ندارم
غرض این که بگویم ما پدر و مادرها: خدمت نکنیم که خدمت شویم خدمت کنیم که خدا راضی شود! برچسبهای مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
|