سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

هرکه دوستدار دیدار خداوند سبحان شود، دنیا را فراموش می کند . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سریع تر از زمان + سه شنبه 100 آذر 9 - 8:34 صبح

«بابا»
- بله
«میشه برام پیرهن سفید بدوزی، مثل مال خودت؟»
- مگه پیرهن نداری؟
«برای داخل خونه»
- خب برای خونه هم که پیرهن داری
«نمی‌خوام رنگی باشه، سفید باشه»
- چرا سفید؟
«چون می‌خوام بزرگ شدم طلبه بشم!»



قبلاً تفاوت می‌کرد
خیلی متفاوت
همین چند ماه پیش
اصرار داشت «وکیل» شود
قطعی و بدون تردید
مسیر آن را هم پرسیده
راهنمایی هم کرده
می‌دانست چه رشته‌ای برود

قبل‌تر هم
تابستان
محکم و مصرّ
فقط آتشنشان
حتی رفتیم ایستگاه آتشنشانی سر فلکه ارتش
با یک‌نفرشان صحبت کردیم
مسیر استخدام را



تغییر سریع است
زمان ِ تغییر است اصلاً
دوره نوجوانی
تصمیماتی سخت

- پسرم نگران نباش! باز هم تغییر خواهد کرد.
شب دراز است و قلندر بیدار
عمر به همین سپری
«نه! تصمیم من قطعی‌ست!»

انسان هست و همین تصمیمات
انسانیّت به همین
کار اصلی‌مان
«اختیار» داریم دیگر
خدا به ما بخشیده
کارمان همین
تصمیم بگیریم
پاداش و عقاب هم
بهشت و جهنم
وقتی بین خوبی و بدی
وقتی حتی بین دو خوبی
یا دو بدی
خوبی بیشتر
یا بدی کمتر
«تصمیم‌گیری» هرگز ما را رها نمی‌کند!

قال امام النّاصِحُ (ع): «مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ، لِعَزَائِمِ الْیَوْمِ.» (نهج‌البلاغه، ح440)
چه شکننده است خواب براى تصمیم هایى که (انسان) در روز مى گیرد. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تصمیم ِ بزرگ + یکشنبه 100 آبان 16 - 4:6 عصر

رشته ریاضی برود یا تجربی
انسانی یا معارف اسلامی
کاردانش یا هنرستان ِ فنی و حرفه‌ای
کلاس نهم است دیگر
وقت انتخاب
برای سال بعد

آمد و پرسید
نظرم را
دست به سرش کردم:
- من نظر نمی‌دم! خودت باید تصمیم بگیری!

امروز گذشت
فردایش آمد
و روز بعد
اصرار داشت
و اصرارش که به حدّ کفایت رسید:
- ببین دختر گلم!
اصلاً مسأله این نیست
این رشته یا آن رشته
مسأله‌ی مهم‌تری در بین است
پیش از هر انتخابی
تو قبل از انتخاب رشته
قبل از این‌که به ریاضی و تجربی فکر کنی
اول باید یک انتخاب مهم‌تر انجام دهی
یک تصمیم بزرگ بگیری

برایش توضیح دادم:
- پسرها در زندگی یک گزینه بیشتر ندارند
در کشور ما این‌طور است
در فرهنگ ما
آن‌ها «باید» کار کنند
در آینده زندگی‌شان
شکی در این نیست
چه بخواهند و چه نخواهند
فقط مسأله سر انتخاب شغل است
کارگر شود یا خلبان
مهندس یا پاسدار
پارکبان یا مثلاً پاکبان

اما برای دخترها
یک تفاوت مهم وجود دارد
یک گزینه دومی هم هست
قبل از هر گزینه دیگری
قبل از هر تصمیم دیگری
«خانه‌دار» شود یا «شاغل»

تصمیم مهم این است
تصمیم اصلی این‌جاست
روی این موضوع باید فکر کنی
اول باید این تصمیم را اخذ کنی



دختری که نخواهد شاغل شود
نیازی به خیلی از مطالعات ندارد
خیلی از وقت‌هایی که تلف می‌شود
می‌تواند سراغ آموزش‌های تربیتی برود
روش‌های خانه‌داری را بیاموزد
روش‌های فرزندپروری را
اداره یک خانواده را
چرا باید عمر خود را صرف یادگیری ریاضی و شیمی و فیزیک کند
یا تاریخ ادبیات حفظ نماید؟

البته خیلی‌ها برای «کسب احترام» تحصیل می‌کنند
رسم شده است
مد یعنی
لیسانس می‌گیرند نه برای اشتغال
دکتر می‌شوند نه برای کار کردن
فقط برای اثبات
نشان دهند که «می‌توانند»
خودت باید فکر کنی
عقل و خرد خویش به کار بندی
آیا این کار عاقلانه است؟
آیا تو نیاز به چنین کسب احترامی داری؟

تربیت فرزند یک کار تمام‌وقت است
اصلاً پاره‌وقت نیست
حرفش را دور بریز
هر کسی که گفت: هم کار می‌کنم و هم فرزند تربیت!
این تربیت نیست
این رهاسازی‌ست
تربیت قطعاً یک شغل تمام‌وقت است
اگر نبود، خدای متعال این‌طور مقرّر نمی‌کرد
نفقه را بر شوهر واجب نمی‌کرد
هفت سال باید لحظه به لحظه با کودک باشی
آنی او را ترک نکنی
تا آنی بشود که تو می‌خواهی
حداقل تا قبل از این‌که به مدرسه برود
آیا این با اشتغال و کار کردن بیرون از خانه سازگار است؟

نظرات گوناگون
نظر مرا خواستی
باید اول تصمیم بزرگ زندگی خود را بگیری
بین «کار» و «خانه‌داری»
این تصمیم روبه‌روی پسرها نیست
روبه‌روی دخترها فقط
پسرها باید به درآمدزایی فکر کنند
دخترها هم قبلاً بدون مشکل
فقط گزینه خانه‌داری
اما
امروز که سبک زندگی مدرن ما را فراگرفته
دخترها با این چالش اصلی مواجه:
1. درآمدزا باشم؟
2. درآمدزایی را به شوهرم واگذارم و آینده‌ساز باشم؟

فراموش نکن که قرار است نسل بعدی جامعه را «دختران ِ امروز» بسازند
هم جسم و هم روح
جسم و روح و تربیت و اخلاق و رفتار و منش ِ تمام انسان‌های بعدی
و توانایی‌هایشان بر اداره درست جامعه
این‌ها را «دختران ِ امروز» برعهده دارند
فکر کن پنجاه سال بعد را دوست داری چگونه ببینی
جامعه‌ات چه شکلی باشد؟
تو عضو آن گروهی هستی که آن جامعه را طراحی خواهند کرد
این مسأله کوچکی نیست!

وَ قَالَ مَولَی الْمؤمنین (ع): «یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ، یَعَضُّ الْمُوسِرُ فِیهِ عَلَى مَا فِی یَدَیْهِ وَ لَمْ یُؤْمَرْ بِذَلِکَ، قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ "وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ"؛ تَنْهَدُ فِیهِ الْأَشْرَارُ وَ تُسْتَذَلُّ الْأَخْیَارُ وَ یُبَایِعُ الْمُضْطَرُّونَ، وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله وسلم) عَنْ بَیْعِ الْمُضْطَرِّینَ.» (نهج‌البلاغه، ح468)
بر مردم زمانى رسد بسیار سخت، که توانگران در آن زمان از آنچه در دست دارند انفاق نکنند در حالى که به نگاه دارى مال امر نشده اند، خداوند سبحان فرموده: «احسان بین خود را فراموش نکنید». در آن زمان بدکاران بلند مرتبه، و خوبان خوار مى شوند، تهیدستان هستى خود را از روى ناچارى به قیمت اندک مى فروشند (و توانگران مى خرند) در حالى که پیامبر اسلام ص از چنین خرید و فروشى منع کرده. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
این غیبته؟ + شنبه 100 آبان 1 - 6:0 صبح

سیداحمد: «بابا، سیدمرتضی یه همکلاسی داشت که خیلی زودباور بود، حالا نمی‌خوام اسمشو بگم...»
سیدمرتضی: «خب من که می‌شناسمش، غیبت میشه»
سیداحمد: «این ماجرا رو که خودت برام تعریف کردی، غیبت نمیشه که»
سیدمرتضی: «پس بذار خودم برای بابا تعریف کنم!»
و این‌گونه تعریف کرد:
«یه نفری بود تو کلاسمون که نمی‌خوام اسمشو بگم
اون به یه نفری که اسمشو نمی‌گم
و همین هم‌کلاسیم که سیداحمد گفت که اسمشو نمی‌گم
گفته بود که اگر بری و ...»

حساس
مراقب
تا غیبت نکنند
این خوب است
غیبت گناه بزرگی‌ست
خیلی
آگاه کردن دیگران از گناه یا خطای پنهان
که خطری برای آن‌ها ندارد
من این‌طور برای بچه‌ها تعریف کردم
غیبت را:

1. اگر شکایت دارید و به شما ضرر زده، غیبت نیست
2. اگر کاری کرده که به مخاطب یا مردم دیگر ضرر می‌زند، غیبت نیست
3. اگر برای مشورت است و به تصمیمات آینده فرد ارتباط دارد، غیبت نیست
4. فقط وقتی که رفتارش پنهان بوده از مخاطب
ضرری هم برای شما یا مخاطب نداشته
گفتنش سودی نمی‌رساند
جز این‌که تخم کدورت و دشمنی می‌کارد
بین مردم فاصله می‌اندازد
این غیبت است



مورد یک و دو را اصلاً باید بگویید تا راهی پیدا شود
مشکل حل شود
ضرر و خطر برطرف گردد
در حالت سوم هم گفتن و نگفتنش فرقی ندارد
فقط مورد چهار
آن را مراقب باشید کافیست!

قال امامُ الاَبرار (ع): «أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِیهِ وَثِیقَةَ دِینٍ وَ سَدَادَ طَرِیقٍ، فَلَا یَسْمَعَنَّ فِیهِ أَقَاوِیلَ الرِّجَالِ؛ أَمَا إِنَّهُ قَدْ یَرْمِی الرَّامِی وَ تُخْطِئُ السِّهَامُ وَ یُحِیلُ الْکَلَامُ وَ بَاطِلُ ذَلِکَ یَبُورُ، وَ اللَّهُ سَمِیعٌ وَ شَهِیدٌ.» (نهج‌البلاغه، خ141)
اى مردم! هر کس از برادر مسلمانش، استوارى در دین و روش صحیح را مشاهده کند، باید به سخنانى که این و آن در نکوهش او مى گویند گوش فرا ندهد (اضافه بر این) آگاه باشید، گاه تیرانداز تیرش به خطا مى رود (و حدس و گمانهاى مردم همیشه مطابق واقع نیست) سخن باطل فراوان گفته مى شود، و باطل نابود و بى اثر خواهد شد، خداوند شنوا و شاهد (بر اعمال بندگان) است (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
لذت ِ برنامه نویسی + جمعه 100 مهر 23 - 4:0 صبح

تغییر را می‌بینند
متعجب می‌شوند
غافلگیر
وقتی چند عدد و علامت را عوض می‌کنم
و به ناگه
اتفاقات زیادی در ظاهر صفحه می‌افتد

معمولاً متوجه نمی‌شدند
قبل‌ترها
امروز اما برنامه‌نویسی‌ام را که می‌بینند
گاهی خیره می‌شوند
توجه می‌کنند
و به شگفت می‌آیند
وقتی نمونه‌کارهایم را نشان‌شان می‌دهم

برنامه‌نویسی ذاتاً جذّاب است
نوعی سلطه
تسلّط
بر ماشین سیطره پیدا می‌کنی
آن‌چه تو می‌خواهی
هر چه که بخواهی
او مطیع است
او فقط عمل می‌کند
به هر دستوری که بدهی
و این چیزی‌ست که هر انسانی طالب آن است
تسخیر!

چند روز پیش دیدم روی تابلو نوشته است
خیلی درشت هم:



درباره آینده زیاد صحبت می‌کنیم
ولی اصرار...
هرگز
من تکلیفی برای آینده‌شان ترسیم نکرده‌ام
به خودشان واگذار
چه بشوند
با چه شغلی
در چه فعالیتی
چون مهم‌تر از آن وجود دارد:
«درستکاری»
مهم این است
در هر شغل و پیشه‌ای که باشند
به هر حرفه‌ای که بپردازند
بنده خوبی برای خدا باشند
تا «رستگار» شوند
این از همه مهم‌تر است!

قال امام الاولیاء (ع): «لَا عِلْمَ کَالتَّفَکُّرِ» (نهج‌البلاغه، ح113)
هیچ دانشی چون تفکّر نیست.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
امنیت ِ محلّی + جمعه 100 مهر 16 - 5:0 صبح

«این چیه؟! آبروی موشحا رو می‌بری»
این را سیداحمد گفت
به سیدمرتضی
وقتی پیراهن ارغوانی او را دید



محله امنیت می‌آورد
کی؟
چه زمانی؟
وقتی عمری در آن سپری کرده باشی
وقتی بوده باشی
نه یک سال و دو سال
ده‌ها سال
وقتی محله را بشناسی
و محله تو را

درست مثل ما
مایی که شانزده سال است این‌جا هستیم
بچه‌ها این‌جا متولد شده
این‌جا بزرگ شده
نانوا می‌شناسد
میوه‌فروش می‌شناسد
لبنیاتی
سبزی‌فروش
سوپری سر کوچه
فروشگاه لوازم‌التحریر
رنگ‌فروشی
ابزارفروشی
حتی فروشگاه پروتئینی چند کوچه بالاتر
قصابی خیابان بغل



کودکان بزرگ می‌شوند
جوان می‌شوند
اما
جرأت خطا و اشتباه نمی‌کنند
چرا؟
زیرا تمام محل آن‌ها را می‌شناسد

محله امنیت می‌آورد
برای ساکنین
نه مهاجرین
آن‌هایی که تازه آمده‌اند
زود هم می‌روند
آن‌ها امکان خطا دارند
اما
آن‌هایی که مَدید بوده‌اند
از اشتباه و خطا مصون

سیداحمد به همین جهت گیر داد:
«با این پیرهن می‌خوای بیرون بری؟!»
نگران است
نگران آبروی خودش
نگران شناخته شدن
نگران این‌که نگاه مردم چطور عوض می‌شود
اگر
اگر و تنها اگر
خانواده‌اش مرتکب اشتباهی شوند

امر به معروف شکل می‌گیرد
نهی از منکر نهادینه می‌شود
چه زمانی؟
وقتی مردم محله هم را بشناسند
وقتی مهاجرت کم شود
اجاره‌نشین‌ها صاحب خانه
صاحب‌خانه‌ها خرید و فروش نکنند
یک‌جا اقامت
اقامتی دائم

جامعه‌ی ساکن سالم‌تر است
مشکل ِ شهرهای بزرگ همین
چون تهران
ناشناس بودن در محله
منشأ مفاسد اجتماعی دنیای مدرن!

قال سِرُّ الله (ع): «وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَیْتِهِ، فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّیُوفِ وَ الْأَسِنَّةِ؛ فَقُتِلَ عُبَیْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَةُ یَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ یَوْمَ مُؤْتَةَ» (نهج‌البلاغه، ن9)
هرگاه آتش جمع شعله ور مى شد و دشمنان حمله مى کردند، رسول خدا(ص) اهل بیت خود را پیشاپیش لشکر قرار مى داد و بدین وسیله اصحابش را از آتش شمشیرها و نیزه ها مصون مى داشت، عبیدة بن حارث روز بدر شهید شد، و حمزه در روز احد، و جعفر در موته. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - فرهنگ 89 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مهارت ِ شبانه + دوشنبه 100 مهر 12 - 11:9 صبح

قصد خواب داشتم
به رختخواب رفته
چشم‌ها بسته
چراغ‌ها خاموش
«بابا! سیداحمد حرف میزنه نمیذاره بخوابم»
- پسر گلم!
بهش بگو صحبت نکنه خب!
«حرف منو که گوش نمیکنه، خودت بیا بهش بگو»
- یه بار دیگه برو بهش بگو
یه جوری بگو که گوش کنه
«گفتم چند بار، گوش نمیکنه،‌ خودت پاشو بیا بهش بگو حرف نزنه»

این اتفاق یک بار نیافتاده است
قبل‌تر هم بسیار
این از آن شکایت
آن از این
یکی از دیگری
یکی از آن یکی

قبل‌تر دخالت می‌کردم
قبل‌تر بلند می‌شدم و می‌رفتم و صحبت می‌کردم
به شکایت‌ها رسیدگی
اما حالا...

- ببین سیدمرتضی!
تو دیگه رفتی دبیرستان
دیگه بچه نیستی که
من نباید دخالت کنم
خودت باید «راه حل» پیدا کنی
خودت باید مشکلاتتو حل کنی
باید اینو یاد بگیری
راه حل پیدا کردن رو یاد بگیری

مهارت ِ یافتن راه ِ حل
این مهم است
این را کودکان باید یاد بگیرند
وقتی نوجوان شدند
یکی از نیازهای اساسی بشر
نیازی که قبلاً این‌جا درباره‌اش نوشته بودم



«هیچ راه‌حلی نداره، فقط خودت باید بیای بهش بگی»
- داره پسرم
راه حل داره
برو پیداش کن
«خب اگه راه داره بگو برم انجام بدم»
- نه دیگه
اگر من بگم که یاد نمی‌گیری
من نباید بگم
امشب هر چقدر هم که اصرار کنی نمی‌گم
برو و خودت راه حلشو پیدا کن
تا صبح بشین فکر کن
اگر فردا صبح پیدا نکردی
من بهت می‌گم

راضی شد و رفت
فوری هم خوابش گرفت
فردا صبح شد
اصلاً یادش رفته بود
یادش انداختم:
- دیدی راهشو پیدا کردی!
«راه چیو؟»
- همین‌که توجه نکردی و رفتی سرجات و خوابیدی
مشکل حل شد
اصلاً فراموش هم کردی
این راه حل بود دیگه!



هر چقدر کودکان بزرگ‌تر می‌شوند
مهارت‌هایی که باید یاد بگیرند متفاوت
در کودکی غذا خوردن را یادشان می‌دهیم
قاشق گرفتن را
لیوان را
بزرگ‌تر که می‌شوند
نیازها هم جدیدتر
پیچیده‌تر
مهارت‌های ذهنی و روحی را باید فرا بگیرند!

قال ناصرُ لِدین‌ِالله (ع): «اللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ وَ لَا تَبْذُلْ جَاهِیَ بِالْإِقْتَارِ، فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِی رِزْقِکَ وَ أَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِکَ، وَ أُبْتَلَى بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِی وَ أُفْتَتَنَ بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِی، وَ أَنْتَ مِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ کُلِّهِ وَلِیُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ، «إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر».» (نهج‌البلاغه، خ225)
خداوندا آبرویم را با بى نیازى و غنا محفوظ دار و شخصیتم را بر اثر فقر ضایع مکن! مبادا از کسانى درخواست روزى کنم که آنها خود، از تو روزى مى طلبند و از افراد بدکردار و پست، خواستار عطوفت و بخشش گردم و سرانجام به ستودن آن کس که به من چیزى عطا کرده، مبتلا شوم (هر چند شایسته ستایش نباشد) و به نکوهش کردن آن کس که مرا محروم داشته گرفتار گردم، هر چند در خور نکوهش نباشد، این در حالى است که تو در ماوراى همه اینها سرپرست و صاحب اختیار بخشش و منع هستى و تو بر هر چیز توانایى. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
قتل ِ حرف + شنبه 100 شهریور 27 - 3:10 عصر

- چهار نفرند اول فیلم که بعد وارد بازی می‌شن...
«آره، من دیدم، بعد می‌افتن تو یه سرزمین دیگه که...»
> «بابا داشت حرف می‌زدا...»

این اتفاق زیاد می‌افتاد
الآن کمتر
قبل‌تر بیشتر

یک عادت در خودم ایجاد کردم
بیشتر برای تربیت فرزندان
بعد هم شد رویه جاری زندگی
یک قانون
تا حرفم را قطع کنند، قطع می‌کنم
دیگر ادامه نمی‌دهم
به هیچ وجه
حتی اگر اصرار کنند!

> سیدمرتضی: «دیدی چی شد، دیگه بابا بقیه‌شو نمی‌گه حالا»
- بابا: سیداحمد برات توضیح می‌ده، نگران نباش!
سیداحمد: «بابا خودت توضیح بده بقیشو»
- نه پسر گلم، حرفی که قطع شد دیگه ادامه نداره!



سیداحمد هم پشیمان
خیلی اصرار می‌کند
اما راه به جایی نمی‌برد
شاید یک حرف دیگری بزنم
شاید یک بحث دیگری
اما آن حرف را
نه
دیگر آن را آن روز و آن لحظه ادامه نمی‌دهم
شاید اگر مهم بود یک روز دیگر
در شرایطی که پذیرش داشته باشد

قطع ِ حرف نیست
قتل ِ حرف است
کاری کردم این‌طور فکر کنند
یقین داشته باشند
بدانند اگر حرفی را قطع کردند
خود را از چیزی محروم ساخته‌اند:
- ببینید بچه‌ها
حرف ِ من
مال ِ منه
من حرف ِ خودم رو قطعاً خیلی دوستش دارم که می‌خوام به شما بگم
برام مهمه یعنی
برای هر کسی این‌طوره
هر انسانی وقتی حرف می‌زنه
حرفش براش مهمه که داره می‌گه
اگر قطع بشه
معناش چیه؟
یعنی مخاطب
یعنی شنونده
علاقه‌ای به اون حرف نداره
عین کالایی که مشتری نداره
کالایی که مشتری نداره رو نباید فروخت
چرا؟
چون تمومش ضرره!

آب کم خور تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست

نه الآن
نه از الآن
از کودکی‌شان
از وقتی خیلی کوچک بودند
برایشان توضیح دادم
گفتم نباید در حرف دیگران دوید
عین بی‌ادبی‌ست

و عمل کردم
به همین روش
قطع کردم
ادامه ندادم
کاری کردم حس کنند محروم شده‌اند
از چیزی که می‌توانستند به دست آورند
اگر سکوت می‌کردند

واقعاً هم به این معتقدم
سخنی که شنونده آن را قطع می‌کند
حرفی‌ست که نباید گفته شود
بی‌سود
فقط ضرر
مصداق ِ «شَقشَقَةٌ هَدَرَت!»

قال امام الاتقیاء(ع): «لَا رَأْیَ لِمَنْ لَا یُطَاع»(نهج‌البلاغه، خ27)
آن کس که فرمانش را اطاعت نمى کنند طرح و نقشه و تدبیرى ندارد (و هر اندازه صاحب تجربه و آگاه باشد، کارش به جایى نمى رسد). (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کارت شهروندی + دوشنبه 100 شهریور 8 - 8:6 عصر

کارت ملی که ندارند
زیر 18 سال
گواهینامه هم که نه
مدرسه هم که کارت دانش‌آموزی صادر نمی‌کند
پس چطور باید شناخته شوند؟

روی یک کارت مقوایی
تلفن و نشانی منزل
اوایل سنجاق می‌کردم زیر لباسشان
کودک که بودند
یادشان هم دادم:
«اگر یک وقت دست مرا ول کردی و گم شدی، این کارتو به یه پلیس نشون بده»

بعدتر که بزرگ شدند
آدرس و تلفن را حفظ کردند
ولی باز هم می‌نوشتم و می‌گذاشتم در جیب‌شان

اما چند وقت پیش
ایده تازه‌ای به نظرم رسید:
چرا کارت خانوادگی خودمان را نداشته باشیم؟!



چهار کارت طراحی کردم
عین هم
برای خودم نیز
هر کدام از بچه‌ها هم کد ملی خودشان
حتی بارکد
رایانه‌ای شده از همان کد ملی
شماره موبایل اختصاصی هم که دارند
تلفن منزل و شماره همراه خودم
همراه با آدزس خانه
برای همه‌مان
به عنوان یک کارت شناسایی خانوادگی

حالا دیگر بحث گم شدن نیست
بزرگترند و آدرس و تلفن را از حفظ
راه را هم بلدند
بحث حادثه است
همه باید نشانی و تلفن اضطراری در جیب‌مان باشد
همه کسانی که در شهر زندگی می‌کنند
اقتضای زندگی شهری
جایی که همسایه همسایه را نمی‌شناسد!

قال سِرُّ اللّه(ع): «أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِی دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ [شَدِیدٍ] کَنُودٍ، یُعَدُّ فِیهِ الْمُحْسِنُ مُسِیئاً وَ یَزْدَادُ الظَّالِمُ فِیهِ عُتُوّاً. لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا.» (نهج‌البلاغه، خ32)
اى مردم، ما در روزگارى منحرف، و زمانى غرق کفران در آمده ایم، زمانى است که نیکوکار بدکار شمرده مى شود، و ستم پیشه بر طغیانش مى افزاید. از آنچه دانیم سودى نبریم، و از آنچه ندانیم نپرسیم، از خطرات ترسى نداریم تا بر سرمان فرود آید. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
واکسینه + دوشنبه 100 شهریور 1 - 10:35 صبح

با بچه‌ها رفتیم
همین الآن هم برگشتیم
برای واکسن
وقتی اعلام کردند برای متولدین 1360 به قبل

مدرسه بود
خلوت
هیچ کسی واقعاً نبود
صفی نبود اصلاً
مسئول پذیرش از انتهای سالن ما را می‌نگریست
تا برسیم
تنها مشتری بالفعل

فوری انجام شد
کارت ملی را گرفت و ثبت کرد و تحویل داد
دیگری هم سرنگ را پر کرد از محلول واکسن
یک ربع هم گفتند برای احتیاط بنشین

خدا را شکر که واکسن ایرانی زدیم
باعث افتخار است
امید که همه واکسینه شوند
و خداوند شرّ این بیماری را از سر مسلمانان رفع بفرماید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
پر از قند و چربی + یکشنبه 100 مرداد 17 - 5:10 عصر

این کلاسش هم تمام شد
بالاخره
پس از یک ماه
انواع دسر و سالاد



تابستان است و مدرسه تعطیل
بیکار که نمی‌شود
چیزی باید آموخت
کودکی فصل آموزش
نوجوانی هم البته

هر آن‌چه می‌آموخت می‌پخت
تصویر می‌گرفتم و برای معلمش ارسال
و مجبور بودیم همه را بخوریم!



سیداحمد و سیدمرتضی هم
آن‌ها نیز کار می‌کنند
یاد می‌گیرند و می‌آموزند



کودکان مانند هم نیستند
علاقه‌ها و استعدادها متفاوت
انتظارات ِ یکسان نباید داشت
باید برای هر کدام راهی یافت

قال صاحب اللواء(ع): «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَى وَ دُعِیَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا» (نهج‌البلاغه، خ76)
خدا رحمت کند کسى را که چون سخنان حکیمانه اى را بشنود، خوب فراگیرد و هنگامى که به سوى هدایت ارشاد گردد، پذیرا شود (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

پنج شنبه 103 آذر 1

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
فرزند - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X