سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

غایت دانش، عمل نیکوست . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کوکوسبزی پلو + چهارشنبه 101 آبان 4 - 2:28 عصر

نمی‌گم نیست
می‌گویم ندیدم
من ندیدم
تا به حال
به گوشم هم نخورده
غذایی که این‌طور باشد
ترکیبی از کوکوسبزی با پلو

این‌بار هم قصد داشتم کوکوسبزی درست کنم
مثل همیشه
ناگهان به سرم زد
فکر تازه‌ای:
چطور است کوکو ته پلو درست شود!

مواد همان مواد
ریختم ته پلوپز
رویش پلو
دوباره یک لایه دیگر
کوکو شد ته‌دیگ
مثل ته‌دیگ سیب‌زمینی
این‌بار ته‌دیگ کوکوسبزی
یک‌جور ته‌چین در حقیقت



عالی
کیف کردند
طعم کم‌نظیر
پلو هم عطر و بو گرفته
کوکو هم واقعاً کوکو شده
بدون عیب و نقص :)



زیبایی خوب است
غذا باید دلپذیر باشد
دوست‌داشتنی
ظاهری جذاب بهتر
حتی اگر ساده
حتی اگر فقط نان و پنیر
ساده‌ترین‌ها
می‌تواند زیبا شود
با چیدن مناسب
انسان باید چیزی بخورد که بدان «میل» داشته باشد
خوردن بدظاهر «کراهت» دارد!

کتب مرتضی(ع): «... فَإِنَّمَا أَهْلُهَا کِلَابٌ عَاوِیَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ، یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ وَ یَأْکُلُ عَزِیزُهَا ذَلِیلَهَا وَ یَقْهَرُ کَبِیرُهَا صَغِیرَهَا ...» (نهج‌البلاغه، ن31)
...دنیا پرستان سگانى فریاد زننده، و درندگانى شکار کننده هستند، یکدیگر را مى گزند، زورمندش ضعیفش را مى خورد، و بزرگش به کوچکش به قهر و غلبه حمله مى کند... (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
گزارش فروش + شنبه 101 مهر 30 - 6:0 صبح

سال 99 بود
ایده‌ای رسید
کارت بازی خودرو
این‌جا ماجرایش را نوشتم
رفتیم و چاپ کردیم و برای فروش
با بچه‌ها

از ابتدا قرار بود که سودش مال خودشان
سرمایه از من
این نتیجه کار
پس از دو سال:



قرار بود هزار نسخه چاپ شود
تعدادی خب پـــِـرتی داشت
خراب یعنی
از چاپ رو که به چاپ پشت رفت
بعضی نابود
در مسیر تست‌های اولیه
باقی را که فروختیم
945 عدد شد

ابتدا قیمت را 10 هزار تومان گذاشتیم
بعد کمی بیشتر
بعضی را دسته کردیم
پنج‌تا اگر با هم بخرد دانه‌ای 7 حساب شود
تخفیف‌های مختلف

همه فروش‌ها را ثبت کرده
تا «امین» باشم
برای سودی که قرار بوده به آن‌ها برسد
به فرزندانم
و گزارش را به آن‌ها ارائه کردم
بسیار دقیق
چیزی شبیه به این:



اعتماد مهم است
با گزارش کامل به دست می‌آید
صاحب کار
کارفرما
کسی که حقی از او در بین است
«باید» بداند
کامل هم
این در همه جا هست
در «جامعه»‌ بیشتر

مشکل ما همین
خیلی از امور نمی‌دانیم
ما مردم یعنی
باید بدانیم و مطلع باشیم

من نگران اعتماد فرزندانم بودم
در فروش همین کارت‌های بازی خودرو
پس همه‌چیز را نوشتم
جزء به جزء
و در اختیارشان
تا حرف و حدیثی نباشد
حتی به ذهن‌شان هم خطور نکند
اعتماد مهم‌ترین رکن در روابط اجتماعی‌ست!

قال مُنْجِز الْوَعْدِ (ع): «أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِی الدُّنْیَا وَ یَضَعُهُ فِی الْآخِرَةِ، وَ یُکْرِمُهُ فِی النَّاسِ وَ یُهِینُهُ عِنْدَ اللَّهِ؛ وَ لَمْ یَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِی غَیْرِ حَقِّهِ وَ لَا عِنْدَ غَیْرِ أَهْلِهِ، إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُکْرَهُمْ وَ کَانَ لِغَیْرِهِ وُدُّهُمْ، فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ یَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَى مَعُونَتِهِمْ، فَشَرُّ خَلِیلٍ وَ أَلْأَمُ خَدِین.» (نهج‌البلاغه، خ126)
بدانید که پرداخت مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است، و این کار شخص را در دنیا سر بلندى مى دهد ولى در آخرت موجب سر شکستگى است، او را در دیده مردم با ارزش اما نزد خداوند خوار مى کند. کسى مالش را در برنامه غیر حق و نزد غیر مستحق صرف نکرد مگر اینکه خداوند او را از سپاسگزارى همان مردم محروم کرد، و محبّتشان متوجه غیر او گشت، و اگر روزى قدمش بلغزد و به یارى آنان نیازمند شود همان مردم بدترین دوست و پست ترین رفیق خواهند بود. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نمایش واقعیت + چهارشنبه 101 مهر 27 - 5:0 عصر

همه همان بود
همان که تعریف کرده بودم
قصه واقعیت
داستانی که این‌جا نوشتم
اما تأثیرگذار
خیلی بیشتر
نور و صدا و حرکت

رایگان
دوستان رفته و تعریف کرده
ما هم رفتیم
ساعت 7 شب

شلوغ
جمعیت زیاد
هفت هزار نفر گفتند که آمده
انتهای شهرک قدس
فضای وسیعی در پایه کوه
کنار بلوار مرجعیت
نزدیک پل

نوشته بود عکس نگیرید
نگرفتم
این تصاویر را از سایت تسنیم برداشتم:



از خلقت حضرت آدم (ع)
دستور به سجده
استنکاف ابلیس
توطئه و وسوسه برای خوردن از درخت ممنوعه
حضرت نوح (ع) و کشتی
ابراهیم (ع) و آتش و گلستان و نبرد با بت‌پرستی
داستان مباهله
غدیر و ولایت علی (ع)
ماجرای شکستن در خانه حضرت زهرا (س)
تابوت و دفن پنهانی
تا ماجرای کربلا و قیام خونین

از همه جذاب‌تر نقل راوی داستان
بسیار قوی و محکم
با عباراتی متقن و مستحکم

زیبا بود
زیبا
بچه‌ها دوست داشتند
خدا قبول کند إن‌شاءالله
این همه زحمت که کشیده‌اند
پروژه‌ای عظیم و شایسته قدردانی
هر که ندیده برود ببیند، این را حتماً باید دید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
به که ربطی نداره؟ + شنبه 101 مهر 23 - 12:30 صبح

«به تو هیچ ربطی نداره»
خیلی غلیظ
چه تأکیدی روی «چ» داشت
با اصرار و فشار
یکی از بچه‌ها
یکی از فرزندانم

سر ناهار
بلند شده کنترل تلویزیون را برداشته
تغییری ایجاد کند
دیگری معترض:
«دستت کثیفه نزن به کنترل»
توجه نکرده
برگشته که سر سفره
«حداقل به نون دست نزن حالا که به کنترل دست زدی، اول دستتو بشور»
این‌بار به صدا درآمده
نه فقط نپذیرفته
از این عبارت هم استفاده کرده:
«به تو هیچ ربطی نداره»

شنیدم
معمولاً می‌شنوم
اگر چه در کنارشان نباشم
حواسم که هست
توجه نکردم
چیزی نگفتم
ماند تا عصر

رفتیم نمایشگاه صنعت کشاورزی
نمایشگاه بین‌المللی قم
معمولاً می‌رویم
هر نمایشگاهی که با خبر شویم
اصرار بر این دارم
بچه‌ها ببینند
آخرین فناوری‌ها را
رشد و توسعه را
آشنا شوند
تأثیر روحی و روانی بالایی دارد
قبل‌تر روی خود من هم داشت



در راه به حرف آمدم:
- هر وقت
هر کسی
اگر بهت گفت به تو ربطی نداره
این پاسخ را به او بده:
به من ربط داره
چون در یک جامعه زندگی می‌کنیم
هر وقت رفتی توی غار زندگی کردی
اون وقت می‌تونی بگی به من ربط نداره
حتی اگر سر خودتو با سنگ بشکنی
باز هم به من ربط داره
چون منم که باید ببرمت بیمارستان
باید تا صبح بیدار باشم
سختی بکشم
حتی اونی‌که میاد تو یه شهر دیگه اغتشاش می‌کنه
اونم به من ربط داره
چون آرامش و امنیت روحی و روانی منو به هم میزنه
حتی در یک کشور دیگه
اگه مردم رو بکشن
نمی‌تونن بگن کشور خودمونه به تو چه ربطی داره
به من ربط داره
چون خبرش به من می‌رسه و ناراحتم می‌کنه
چون انسان هستم و نسبت به هم‌نوعم حساسم
فهمیدی
اینارو باید بهش بگی

داشت می‌شنید
من با قربانی حرف می‌زنم
و بلند البته
تا دیگری بشنود
پس پرسید:
«من کی به فلانی گفتم به تو ربطی نداره؟»

یا فراموش کرده
یا به فراموشی زده
گفتم:
- من با تو صحبت نمی‌کردم
با او بودم
اگر سؤالی داری از خودش بپرس
که پرسید
و او یادش انداخت کجا این حرف را زده
این شد که در نهایت گفت:
«ببخشید فلانی!»
عذرخواهی کرد و تمام

همه چیز این دنیا به همه ما ربط دارد
هر کاری که هر کسی هر جا بکند ربط دارد
به همه ما
بدون ربط نیست
چون ما انسان هستیم
و در جامعه زندگی می‌کنیم
سوار یک کشتی
جامعه‌ای به وسعت تمام این عالم
جامعه بشری!

قال قائدُ الغُرِّ المُحَجَّلین (ع): «خَذَلُوا الْحَقَّ، وَ لَمْ یَنْصُرُوا الْبَاطِلَ» (نهج‌البلاغه، ح18)
فرمود: (درباره آنان که از جنگ کناره گرفتند) حق را خوار کرده، باطل را نیز یارى نکردند. (ترجمه دشتی)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
الا و بلا گاج + چهارشنبه 101 مهر 20 - 9:33 عصر

گاهی باید صبر کرد
چاره چیست
نمی‌شود برخورد
نمی‌شود مقاومت
نمی‌شود سرسختی
ملایمت لازم
حوصله تا خودش بفهمد

چندم دبستان بود
اصرار از معلم
می‌دانستم گاهی بحث مشوّق‌های مالی در بین است

«باید کتاب ریاضی گاج بخریم»
- دختر گلم! نیازی نیست
همان‌قدر که در کتاب هست کافیست
تمرین‌ها
همان را یاد بگیر بس است
لازم نیست بیشتر تمرین کنی که
«نه بابا! معلم گفته، گفته هر جلسه باید بیاریم»
- مریم جان! اول سال است
همیشه همین
معلم‌ها یک چیزهایی می‌گویند
بعد عمل نمی‌کنند
نمی‌توانند یعنی
مهم نیست
توجه نکن
نیازی به گاج نیست عزیزم
رویه آموزش و پرورش این است که کتاب کافیست
«آخه همه بچه‌ها می‌خرن! معلم گفته!»

دیدم نمی‌شود
دیدم اصرار بیجا دارد
رفتیم خیابان ارم
نزدیک پاساژ قدس
خریدم
آن روزها 18 هزار تومان بود
یک کتاب کلفت در قطع A4
پر از تمرین‌های سخت ریاضی

الکی نخریدم
کلی لابه‌لایش حرف زدم:
- می‌خریم دخترم
ولی
امتحان می‌کنیم تا ببینیم چه می‌شود
من چیزی می‌دانم که تو نمی‌دانی
گاهی بعضی شرکت‌ها به بعضی افراد پول می‌دهند
برای تبلیغ
بعضی معلم‌ها دلیلی برای تبلیغ این کتاب‌ها دارند
همه که خوب نیستند گلم
می‌خریم ولی خواهیم فهمید

دو سه صفحه بیشتر نشد
با مداد حل کرد
معلم هم توجهی نکرد
تا آخر سال
سراغش نرفت دیگر
گاج ماند که ماند
به سیداحمد رسید
سال بعدش
او هم حل نکرد
سیدمرتضی هم محلی به این کتاب نگذاشت

سخت بود
سخت هست همیشه
تفهیم برای افرادی که توان فهم مطلب را ندارند
اقتضا نمی‌کند
سن‌شان مثلاً
فهم‌شان شاید
تحصیل و مطالعه‌شان
صبوری باید
تجربه کنند
ببینند
بفهمند با حوادث



حوادث باعث رشد ما هستند
وقتی با کلام نفهمیم
فتنه و بلا لازم می‌شود
رویدادها به ما یاد خواهند داد
شاید درد هم داشته باشد
ولی فهم جامعه را افزایش می‌دهد‌
گاهی بی‌درد نمی‌شود، خب!

مریم هرگز دیگر کتاب کمک‌درسی مطالبه نکرد
تا همین امروز که سال دهم است
با این‌که معلم‌های این‌طوری هنوز هم پیدا می‌شوند
که شدند
ولی او آن‌قدر فهمیده بود که خودش به قضاوت برسد!

قال دَیّانُ الدّین‌ (ع): «بُؤْساً لَکُمْ، لَقَدْ ضَرَّکُمْ مَنْ غَرَّکُمْ. فَقِیلَ لَهُ مَنْ غَرَّهُمْ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ؟ فَقَالَ الشَّیْطَانُ الْمُضِلُّ وَ الْأَنْفُسُ الْأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ؛ غَرَّتْهُمْ بِالْأَمَانِیِّ وَ فَسَحَتْ لَهُمْ بِالْمَعَاصِی وَ وَعَدَتْهُمُ الْإِظْهَارَ، فَاقْتَحَمَتْ بِهِمُ النَّارَ.» (نهج‌البلاغه، ح323)
امام علیه السلام روز جنگ نهروان هنگامى که از کنار کشتگان خوارج مى گذشت فرمود: بدا به حال شما. به یقین کسى که شما را فریب داد به شما ضرر زد. به امام علیه السلام عرض کردند: اى امیرمؤمنان! چه کسى آنها را فریب داد؟ امام علیه السلام فرمود: شیطان گمراه کننده و نفس اماره به سوء. آنها را به وسیله آرزوها فریفتند، راه گناه را بر آنان گشودند، نوید پیروزى به آنها دادند و آنان را به سرعت به جهنم فرستادند. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نوارهای رنگی + پنج شنبه 101 مهر 7 - 5:10 عصر

نمی‌دانم اسمش چیست
نمی‌دانستم هم
اصلاً ندیده
ناگهان اتفاق افتاد

فروشگاه لوازم‌التحریر
محله خودمان
نزدیک
رفته برای پرینت
چشمم را گرفت
دیدم
کاملاً ناگهانی
و تصمیم هم
برای خرید
آن نیز ناگهان
ارتجالی به قول خودمان



چون شکل نداشت
چون معلوم نبود
از قبل
پیش‌طراحی
چون سر و ته نداشت
مثل خیلی از بازی‌های امروزی
فقط ابزار بود
چیزی برای خلاقیت
فقط مقداری نوار رنگی
و یک قلم شیاردار
برای پیچاندن نوارها
حلقه کردن

و این هنر سیداحمد:



بعضی بازی‌ها استقلال می‌آورند
برای مصرف‌کننده
دیگر مصرف‌کننده نیست
تولید می‌کند
تولید یعنی خلاقیت
طرح جدید می‌سازد و این خیلی لذت‌بخش!

قال امام الاتقیاء(ع): «قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ، وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ [بِمَوَاقِعِ] بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ، فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ وَ لَا تَعْجَلُوا فِی أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَیَّنُوا، فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أَمْرٍ تُنْکِرُونَهُ غِیَراً.»(نهج‌البلاغه، خ173)
هم اکنون درهاى نبرد میان شما و (فتنه جویان از) اهل قبله گشوده شده است و این پرچم (جهاد با مسلمانان منحرف) را جز افراد بینا، با استقامت و آگاه به موارد حق بر دوش نمى کشند ; پس آن چه را به شما فرمان داده شده انجام دهید و در برابر آن چه نهى شده، توقّف نمایید و در هیچ کارى عجله نکنید تا به اندازه کافى درباره آن تحقیق کنید; زیرا ما در برابر آن چه نمى پسندید راه هاى تغییر (و جایگزین) داریم. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
در ِ آرامبخش + دوشنبه 101 مهر 4 - 11:30 صبح

داد می‌زد
عصبانی می‌شد
تقریباً هر روز
گاهی هر ساعت
لحظه به لحظه
نگران می‌شدم
برای بچه‌ها
چون می‌ترسیدند
بچه‌ها همیشه از داد زدن والدین وحشت می‌کنند

معلوم بود دوباره سیداحمد وارد آشپزخانه شده
یا سیده مریم
درست هم سراغ کابینت
درهای پایین
دستشان می‌رسید
باز می‌کردند و ظرف‌ها را بر می‌داشتند
جابه‌جا می‌کردند
لذّت می‌بردند

بچه‌ها از نوآوری لذت می‌برند
خلاقیت
کارهای جدید
محیط زندگی خود را می‌شناسند
حق دارند
حق دارند کنجکاو باشند
وارد دنیایی شدند که ناآشناست

روضه بود
خانه پسرعمه‌اش
«ببین! ازین درها به نجاری سفارش بده برای اوپن»
آن‌ها نجار آورده
در ساخته بودند
پسرشان نمی‌توانست دست بزند
کابینت‌ها در امان

- چرا نجار؟ خودم درست می‌کنم!

باور نمی‌کرد
هنوز توانایی رو نشده
استعداد
ولی هزینه‌ها
ناگزیر بودم صرفه‌جویی کنم

پل صفائیه
میدان دورشهر
چند نجاری کنار پل
رفتم و چوب خریدم
شاید اولین نجاری بعد از ازدواج

اره هم
میخ هم
چسب چوب
حتی رنگ
چفت هم خریدم
قیمت همه‌شان کمتر از پولی که به نجار باید می‌پرداختم

فقط چند ساعت
زیاد کار نداشت
در حیاط
و نصب



مشکل حل شد
صدا پایین آمد
حداقل در آشپزخانه
دیگر نیاز نبود داد بزند
زن ِ سابقم
اعصاب من و فرزندان را خُرد
یکی از عوامل فریاد برطرف
همین هم یک پیشرفت است
پیشرفتی خوب

برای آرامش باید کار کرد
تغییر داد
بعضی اتفاقات خوب است
محیط را آرام می‌کند
مسأله را مرتفع
موضوع را منتفی
مثل نصب کردن یک در برای آشپزخانه
وقتی ورود کودکان دردسر می‌سازد!

قال یَعسوب‌ُ الدّین(ع): «قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّلِینَ» (نهج‌البلاغه، ح284)
دانش راه عذر را بر بهانه جویان بسته است (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تب بَر + جمعه 101 شهریور 11 - 4:28 عصر

تب را می‌بَریم
از بین
آیا کار درستی‌ست؟
وقتی دارو مصرف می‌کنیم
استامینوفن مثلاً
همه تب‌بُرها

تب یک درمان است
روش ِ درمانی
طبیعی
خود ِ بدن
میکروب‌ها را می‌کُشد
از بین می‌برد
پس تب چرا باید از بین برود؟

از قدیم پیشانی را خنک
تا آسیب نزند
به مغز
گرمایی که برای درمان لازم
برای مغز مضرّ
تشنّج
آسیب
فقط همین

اما روش‌ها
آیا هنوز همان روش همیشگی؟

دستمال ِ خیس
مرطوب
من هم چون دیگران
از کودکی فرزندان
همیشه همین روش
اما بعدتر
روش‌های بهتر

یک‌بار در داروخانه
چسبی ژلاتینی
سرما را حفظ
در یخچال
روی پیشانی می‌چسبید
به سرعت خنک

این ایده را همان به من داد:
چرا نشود روش‌ها را تغییر داد؟!

رایانه گرم می‌شود
قطعات الکترونیکی
فن
هیتسینک
آلومینیوم
رسانای عالی گرما
چرا پیشانی را خنک نکند
وقتی CPU را می‌کند؟!

ابتدا همراه با فن
امتحان کردم و جواب داد
دیدم زیاده‌روی‌ست
خود ِ هیتسینک به تنهایی هم کافی‌ست



جواب داد
جواب می‌دهد
سال‌هاست
شاید شش الی هفت
ما دیگر از روش‌های قدیمی استفاده نمی‌کنیم
هنگام تب
فقط همین هیتسینک
با کش متصل
خیس هم نمی‌شود
لازم هم نیست مدام در تشت آب خنکش کنی
فقط کافیست نصب کنی
روی پیشانی
پیوسته خنک
تب را کنترل
مغز را نجات
حرارت را کاهش

می‌شود
تغییر ممکن است
بهتر شدن
همیشه راه‌هایی برای ارتقا هست
به شرط این‌که فکر خود را محبوس نکنیم
اصل تحوّل را بپذیریم!

کتب وجه‌الله (ع): «فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْیَا مَثَلُ الْحَیَّةِ، لَیِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا؛ فَأَعْرِضْ عَمَّا یُعْجِبُکَ فِیهَا لِقِلَّةِ مَا یَصْحَبُکَ مِنْهَا، وَ ضَعْ عَنْکَ هُمُومَهَا لِمَا أَیْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالاتِهَا؛ وَ کُنْ آنَسَ مَا تَکُونُ بِهَا أَحْذَرَ مَا تَکُونُ مِنْهَا، فَإِنَّ صَاحِبَهَا کُلَّمَا اطْمَأَنَّ فِیهَا إِلَى سُرُورٍ أَشْخَصَتْهُ عَنْهُ إِلَى مَحْذُورٍ، أَوْ إِلَى إِینَاسٍ أَزَالَتْهُ عَنْهُ إِلَى إِیحَاشٍ» (نهج‌البلاغه، ن68)
دنیا همچون مار است، بپسودن آن نرم و هموار و زهر آن جانشکار. پس، از آنچه تو را در دنیا شادمان مى دارد، روى برگردان چه اندک زمانى با تو مى ماند. و اندیشه دنیا را از سر بنه چه یقین دارى که از تو روى بگرداند، و آن گاه که بدان خو گرفته اى بیشتر از آن بترس، که دنیا دار چون در دنیا به خوشى اطمینان کرد او را به تلخکامى در آورد، یا اگر به انس گرفتن آرمید او را دچار وحشت کرد (ترجمه شهیدی)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
حذف ِ سؤال + سه شنبه 101 شهریور 1 - 10:34 صبح

«فلش نقره‌ایه کو؟»
- لازمش داری؟
«نه! همین جوری پرسیدم»
- روش چند تا فایل ریختم بدم به یکی.
«به کی؟»

گفتگوی من و سیداحمد است
سؤالی پرسیده که نباید
باید برایش توضیح دهم

- ببین پسرم!
می‌تونم بهت بگم به کی
مهم هم نیست
بگم چه فایلی
ولی
یک کمی فکر کن
اگر به این سؤالت جواب بدم خطرناک نیست؟!
برای تو
برای اخلاقت
برای آینده‌ت
می‌دونی چرا؟!
چون به این کار می‌گویند: فضولی!

وقتی به حال انسان تفاوتی نمی‌کند
وقتی بی‌ارتباط
کاری که به فرد ربط ندارد
این سؤال برای او نیست
نباید بپرسد
جواب هم ندارد
این می‌شود فضولی و تجسّس
در کار و امور دیگران

من اگر به این سؤال‌ها جواب بدهم
به تو کمک نکردم
به فضولی کمک کردم
تا تو را بگیرد
تسخیرت کند
که نباید



قبل‌تر هم یادشان داده
از کودکی
همه سؤال‌ها را جواب نمی‌دهم
گاهی نباید پاسخ داد
به کودکان
تا یاد بگیرند
آن‌ها باید بفهمند که چه چیزهایی را «نباید» بپرسند
اخلاقی نیست یعنی!

قال مَنهَجُ الواضِح (ع): «أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِیَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَکَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِیهَا أَحَالَ الْأَشْیَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ [لَاءَمَ] لَأَمَ بَیْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِیطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا» (نهج‌البلاغه، خ1)
آفرینش را بدون نیاز به اندیشه و فکر و استفاده از تجربه و بى آن که حرکتى ایجاد کند و درباره تصمیمى بیندیشد ایجاد کرد و آغاز نمود. خلقت هر موجودى را به وقت خاصّش موکول کرد موجودات گوناگون را با یکدیگر التیام داد و به هر کدام طبیعتى مخصوص و غریزه اى ویژه بخشید و صفات ویژه آنها را همراهشان ساخت و پیش از آن که آنها را بیافریند از همه آنها آگاه بود و به حدود و پایان آنها احاطه داشت و از جمیع لوازم و تمام جوانب آنها باخبر بود. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
آسیب ِ موفقیّت + یکشنبه 101 مرداد 23 - 1:56 عصر

خیلی عالی
بسیار
نمرات درخشان
معدل‌ها بالای 19
نه فقط یکی
هر سه‌تاشان:

سیده مریم: 19.95
سید احمد: 19.74
سید مرتضی: 19.69



حرف‌هایی نقل کردند
چیزهایی که شنیده
دیدم باید بگویم
حرف‌هایی که نزده‌ام
چیزهایی که مانده:

ببینید بچه‌ها
ما در جامعه زندگی می‌کنیم
جامعه ابزارهایی دارد
برای کنترل
کنترل افراد خودش
آدم‌هایش

جامعه یک میانگین دارد
جایی که همه هستند
این می‌شود فرهنگ
می‌شود نُرم
می‌شود عرف
این وضعیت میانگین را می‌پسندند
مردم
جایگاه اغلبی را
جایی که بیشتر هستند
از نظر مالی
از نظر اعتقادی
از نظر رفتاری و عملی
از نظر علم و دانش و فهم حتی

خارج از این حدّ وسط چه می‌کنند؟
جلوگیری
ممانعت
برخورد
جامعه ابزارهایی برای مقابله با خارج از این محدوده دارد
با آن‌ها مبارزه می‌کند
درست یا غلط
این چیزی‌ست که هست

ماژیک را برداشتم و رفتم سراغ تخته‌وایت‌بورد
سال‌هاست این تخته را داریم
قبل از آن خودم ساخته بودم
با تکه‌ای پلاستیک
به دیوار پونز کرده
جایی که بشود راحت نوشت

ببینید بچه‌ها
این حدّ وسط است
منطقه امن در جامعه
این خط زرد پایین
وقتی مثلاً درس کم بخوانی
از باقی ضعیف‌تر
جامعه تو را تحقیر می‌کند
آحاد جامعه
تک‌تک افراد آن
تا برگردی
تا اصلاح شوی
تا رفتارت را تغییر دهی
تحقیر برای اعمال فشار است
تا کجا؟
تا جایی که به خط قرمز برسی
از آن به بعد
از آن پایین‌تر
«اختیار»ت را سلب می‌کنند
منطقه سلب اختیار است
مدرسه وارد می‌شود
پدر و مادر دخالت می‌کنند
آموزش و پرورش حکم صادر می‌کند
دستور از بالا می‌آید
می‌گویند «تجدید» شده
کلاس «جبرانی» اجباری می‌شود
باید دوباره درس بخوانی
از تفریح و بازی و تلویزیون محروم می‌شوی
مدام بالای سرت
مدام مراقب
تا سر از روی کتاب و دفتر برنداری

این البته برای بچه‌ها
برای بزرگ‌ها دادگاه
پلیس
جرایم مالی و کیفری
دستگیر می‌کند و محاکمه
زندان هست و ابزارهای دیگر کنترلی

اما بچه‌ها
هدف من از این بحث متفاوت
می‌خواستم بخش بالای آن را بگویم
یک بخش بالا هم دارد این نمودار اجتماعی



جامعه فقط پایین ندارد که
بالا هم دارد
خط زرد و قرمز
کوتاه هم نمی‌آید
آن‌جا هم کنترل

اگر از حدّ متوسط بالاتر بروی
«حسادت»ها شکل می‌گیرد
برخی تشویق می‌کنند
برخی برخورد
حالت را می‌گیرند
زیرآبت را می‌زنند به اصطلاح
در هر جا که باشی
مدرسه
محیط کار
محله و دوستان

این‌جا نیز دو مرحله دارد
یک بخشی «با اختیار»
از خط زرد که بگذری
از دیگران که برتر باشی
در درس مثلاً
موفقیت‌ها کسب کنی
حسادت می‌آید
رفیق به چیزهای دیگر دعوت می‌کند
سیگار و الکل و مواد مخدّر پیدا می‌شود
اتلاف وقت و سینما و تئاتر و پارک و بوستان هم
جوج زدن و چای زغالی و منقل
همکلاسی
همکارت
طوری که غفلت کنی
دوباره به جای نخست بازگردی
منطقه امن اجتماعی

اما اگر از خط قرمز گذشتی
زیادی باهوش‌بازی درآوردی
افتخارات کسب کردی
توانایی‌هایت را بروز دادی
استعدادهایت را
همه قوایت را به کار گرفتی
به «شهرت» می‌رسی
امروزه می‌گویند سلبریتی
این‌جا هجمه سنگین می‌شود
وارد محدوده «سلب اختیار» می‌شوی

دیگر خودت نیستی
حق و حقوقت از دست می‌رود
نمی‌توانی مثل بقیه فلافل گاز بزنی
کنار خیابان و در مغازه‌ای کوچک
نمی‌توانی هر جایی بروی
بدون محافظ و همراه مثلاً
عده‌ای می‌خواهند سر به تنت نباشد
عده‌ای می‌خواهند در کنارت
بعضی از روی اشتیاق نَفَسَت را می‌برند
بعضی از روی کینه
در چشمی
دیده می‌شوی
دیگر از خودت نیستی
اختیار زندگی خودت را نداری

اگر دیروز می‌توانستی هر رنگی بپوشی
امروز نمی‌توانی
دیگران رنگ لباست را انتخاب می‌کنند
نوع خودروی تو را
خانه‌ات را
این‌که کجا باشد و به چه شکلی

فرقی نمی‌کند خوب باشی یا بد
باتقوا یا بی‌تقوا
مؤمن یا فاسق
اختیارت را از تو می‌گیرند
و تو «باید» این اختیار را واگذار کنی
تا تو را پس نزند
جامعه‌ای که در آن نفس می‌کشی

فلان مقام رسمی مثلاً
بخواهد برود حرم حضرت معصومه (س) زیارت
اختیار ندارد به تنهایی
سرتیم حفاظت باید اجازت دهد
دفتر و بیت باید هماهنگ کنند
مردم را دور کنند تا آسیب نبیند
از دوست و دشمن
دوست از حبّ دیدار فشار می‌آورد
خفه‌ات می‌کند و زیر پا له
دشمن از بغض و کینه
مترصّد است برای ترورت

پس بهترین جا کجاست؟
وسط
بهترین نباشید
بدترین هم
معدّل بالای 19 هم زیاد خوب نیست
یک کمی معمولی‌تر
مگر آدم در دبیرستان بالای 19 می‌گیرد؟!
چند تا از هم‌کلاسی‌هایتان؟
مراقب باشید «تک» نباشید
نه در بالای نمودار
نه در پایین آن

اما اگر روزی تصمیم گرفتید
علاقه و استعداد داشتید
آماده هم باشید
آماده هزاران مشکلی که در کمین است
در کمین آن‌هایی که زیاد بالا می‌روند
حتی سازمان‌ها و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی هم هشیار می‌شوند
آن‌ها هم نسبت به آدم‌های «زیاد موفق» حساس‌اند
چون تأثیرات بزرگ دارند
و مخاطرات

بیشتر باید مراقب اطراف خود باشید
اگر از نُرم جامعه زیاد بالاتر رفتید
زیر ذرّه‌بین
از طرف خیلی
«عادی» باشید راحت‌تر!

قال رسول الله (ص): «کفى بالمرء إثما أن یشار إلیه بالأصابع إن کان خیرا فهى مزلّة إلّا من رحم اللَّه تعالى و إن کان شرّا فهو شرّ.» (نهج‌الفصاحه، ص608، ح2141)
براى انسان همین گناه بس که انگشت‌نما باشد. اگر به خیر باشد، در معرض لغزش است (مگر آنکه خدایش رحم کند) و اگر به شرّ باشد، پس شرّ است.

سِبْطُ الشَّیْخِ الطَّبْرِسِیِّ فِی مِشْکَاةِ الْأَنْوَارِ عَنِ النَّبِیِّ (ص) قَالَ: «کَفَى بِالرَّجُلِ بَلَاءً أَنْ یُشَارَ إِلَیْهِ بِالْأَصَابِعِ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا» (مستدرک الوسائل، ج1، ص120، ح145)
رسول خدا (ص) فرمود: از نظر بلا (امتحان) همین برای انسان کافیست که او را با انگشت نشان دهند (مشهور باشد)، چه در امر دین و چه در امر دنیا.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<      1   2   3   4   5   >>   >

پنج شنبه 103 آذر 1

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
فرزند - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X