سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

از حکمت [مرد مؤمن]، شناخت خویشتن است . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
کوفته تخم مرغ + شنبه 96 خرداد 6 - 7:0 صبح

اختراع خودمان است
جایی ندیدیم یعنی
تا به حال هم نشنیده بودیم
این‌که در ترکیبات تخم‌مرغ آب‌پز دست ببرند!



هر چیزی می‌تواند باشد
موادی که اضافه می‌کنیم
من گردو و نعناع و مقداری نمک و فلفل را امتحان کردم
گردوی با چاقو خُرد شده را

تخم‌مرغ را از انتها سوراخ می‌کنیم
قسمتی که معمولاً مخزنی از هوا دارد
با یک قاشق کوچک هم می‌زنیم
سفیده و زرده مخلوط شوند
اندکی از آن را خارج می‌کنیم تا جا باز شود
اکنون مخلوط آماده را اضافه می‌نماییم و دوباره هم می‌زنیم

طوری باید در ظرف قرار داد که آب درون آن نرود
و پوسته تخم‌مرغ
همچون کاسه‌ای
محتویات را تا پایان پخت درون خود نگه دارد
شاید بتوان آن را نوعی دلمه هم تصوّر کرد

در پنج دقیقه پخته می‌شود
تخم‌مرغ آب‌پزی که مواد افزودنی دارد
یک اتفاق متفاوت! :)

پ.ن.
طبیبی می‌گفت بهترین نوشیدنی همراه با تخم‌مرغ
شربت خاک‌شیر است
فشار تخم‌مرغ بر روی کبد را می‌کاهد!

پ.ن.
دفعه بعد قصد دارم مقداری ژامبون ریزشده را امتحان کنم
و شاید با مقداری گوشت رشته‌رشته شده پخته مرغ هم خوشمزه شود
ولی تصوّر می‌کنم پنیر طعم بهتری به آن بدهد
باید امتحان کرد و نتیجه را آزمود!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
آزادنگاری + جمعه 96 خرداد 5 - 3:58 عصر

سه رنگ بیشتر نداشتم
قرمز و زرد و آبی
رنگ‌های اصلی
رنگ پلاستیک
همین رنگ‌هایی که با آب شسته می‌شود
حلال در آب یعنی
که هرگز هم نفهمیدم چرا به آن‌ها می‌گویند پلاستیک!

چند سال پیش که گواش می‌خواستند
برای هنر در مدرسه
این‌ها را برای پشتیبانی آن خریده بودم
تا ظرف‌های کوچک گواش تمام می‌شد
از همین سه رنگ اصلی ترکیب می‌کردم و جایگزین
تا این‌که دیروز...

رنگ‌ها یکی دو سالی مانده
نگران از این‌که فاسد شوند
یا خشک
ریسک بزرگی کردم
دلم را زدم به دریا
گفتم بچه‌ها
می‌خواهید روی دیوار نقاشی کنید؟!
استقبال کردند
گفتم لباس کهنه بپوشید
این هم رنگ
همه رنگ‌ها را دادم دستشان
بروید در حیاط و با هم هر چه خواستید بکشید!



این تابلویی‌ست که امروز در حیاط خانه ماست
نیمه‌کاره مانده
رنگ‌ها تمام شده
کمی هم شرّه کرده
می‌دانم
ولی خب، اولین کارشان است
با اولین بارانی که ببارد
این تصویر از هم خواهد پاشید
و یک‌بار دیگر باید بکشند
و قطعاً هر بار بهتر از بار قبل خواهد شد
این محصول ِ کار ِ گروهی ِ فرزندان ِ من! :)

چقدر خوشحال شدند
چقدر وقت گذاشتند
چقدر اشتیاق نشان دادند
آزادی چقدر لذّت‌بخش است
و برای کودکان هم
وقتی انسان بتواند «آن‌چه می‌خواهد» بروز دهد
چقدر روح انسان رشد می‌کند
با این حسّ شگفت
این‌که فضای بزرگی را در اختیارت قرار دهند
تا هر چه بخواهی در آن تصرّف نمایی
زندگی همین است
به قول استاد حسینی (ره):
«سرور» انسان به میزان «تصرّف» اوست
هر چه «گستره تصرّف» بیشتر
و فاعل‌های تبعی افزون‌تر
«شدّت سرور» فرد نیز برتر و بالاتر!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - کار 38 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
پوش ِ دیوار + دوشنبه 96 خرداد 1 - 7:55 صبح

هفت هشت سال پیش سیل عظیمی در پردیسان آمد
پس از چند روز بارندگی
با همسایه‌ها سر کوچه جمع شدیم
کیسه‌کیسه شن پر می‌کردیم و می‌چیدیم
عین سنگر
تا جریان تند آب که از خیابان می‌گذشت
به داخل کوچه نیاید
که اگر می‌آمد
از در خانه داخل می‌شد و قطعاً زیرزمین را که پر می‌کرد!

همسایه‌مان اما حیاط خانه‌اش ایمن نبود
قیرگونی نکرده یعنی
زیرزمینش را آب گرفت
و تا چند روز مشغول تخلیه آب و همچنین وسایل

از آن روز تا کنون
دیوارهای سمت این همسایه‌مان
بدجور نم گرفته و نم می‌دهد
هر چه هم تعمیر و مرمّت شده
اثری نکرده
پس از آخرین بار رنگ کردن هم ریخته
چاره نشده
بعضی متخصصین احتمال تجمّع آب در زیر دیوار را داده
که به خاطر خاصیّت مویینگی از لای آجرها بالا می‌روند
این چند سال را با آثار این سیل کنار آمدیم
تا این‌که...

عید که رفته بودیم تهران
پیشنهادی از اقوام دریافت کردیم
بر اساس تجربه موفّقی که داشتند:
«استفاده از دیوارپوش!»



پرس و جو کردم و قیمت گرفتم
مناسب بود
شاخه‌های شش‌متری آن
با عرض 20 سانتی‌متر
حدود 20 هزار تومان
با طرح‌ها و رنگ‌های زمینه‌ای بسیار متنوّع
اما برای نصب...
صد هزار تومان مطالبه می‌کردند!

دیدم وقت دست به کار شدن است
بچه‌ها را جمع کردم و آستین‌ها را بالا زدیم
رفتیم نمایندگی فروش آن‌ها در قم
یکی از نمایندگی‌های معروفش
میدان شهید محلّاتی
بعد از نمایندگی ایران خودرو
در یک کوچه باریک
انباری بزرگ

اندازه‌ها را بردم
متر و تیغ موکت‌بری هم
چند شاخه خریدم به قدر نیاز
و لبه‌های U برای دور کار
لبه‌ها را در شاخه‌های سه متری
دو هزار تومان می‌فروشند
همان‌جا تقطیع کردم و با خودروی شخصی
آوردیم منزل
نیاز نشد پول وانت هم بدهیم
مقاومت در اقتصاد یعنی این! :)



بچه‌ها خیلی کمک کردند
و دست در دست هم
با یاری خداوند متعال
بخشی از دیوارمان را هفته پیش پوشاندیم
بخشی هم هنوز مانده
منتظر فرصتی تا بپوشانیم
با این دیوارپوش‌های ساخت اصفهان!

پ.ن.
در این نشانی می‌توانید تنوّع طرح و رنگ محصولات این کارخانه را ببینید:
http://www.partsafhe.com/home/fa/laminet
ما طرح 31 را انتخاب کردیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - خانواده 57 - کار 38 - ساخت 12 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
سوسیس ِ خودمان + شنبه 96 اردیبهشت 30 - 9:52 عصر

یک روز در هفته در برنامه‌مان هست
در برنامه غذایی‌مان
یک وعده غذای تندپز
همان فست‌فود
معمولاً ژامبون 90درصد مرغ
یا کوکتل مرغ
با بهترین کیفیتی که کمترین ضرر را داشته باشد
اما...
بالاخره هر گوشت فراوری‌شده‌ای درصدی از ترکیبات نتیراته را دارد
اگر نداشته باشد فاسد می‌گردد

می‌گویند کم است
اما اگر آن‌قدر هست که باکتری‌ها را می‌کشد
نمی‌تواند سلول‌هایی را هم در بدن ما نابود کند
سلول‌هایی که باید بمانند

چندباری‌ست خودمان در خانه درست می‌کنیم
سوسیسی خانگی
نوعی از سوسیس که تقریباً صددرصد آن گوشت مرغ است!



نصف سینه مرغ را همراه با سیر
کمی آرد و زرده تخم مرغ
مقداری ادویه و اندکی روغن
چند تکه یخ در آن انداخته و خمیر می‌کنیم
ادویه شامل دارچین و زنجبیل و نمک و هل
جوز هندی و میخک را تا به حال نداشتیم
از عطاری تهیه کرده و این‌بار آخری
این دو را نیز اضافه نمودیم



خمیر را در نایلون لوله می‌کنیم
و بعد دو تا
برای این‌که کوچک‌تر گردد
و هم سرخ کردنش راحت‌تر



در آب نمک در حال جوش



نیم‌ساعته می‌پزد



زیر آب سرد سریع خنک می‌شود
و در یخچال تا زمان استفاده

وقتی سرخ می‌کنیم...



بافت قشنگی دارد
خیلی مانند سوسیس‌های کارخانه‌ای یکنواخت نیست
و همین بر زیبایی آن و شاید تنوّع طعمش
می‌افزاید



بچه‌ها بیشترشان دوست داشتند
اولی و آخری که گفتند عالیست
با لذّت هم خوردند





فقط وسطی...
گلایه از طعم دارچینش
آن هم فقط این‌بار
به گمانم طعم جوز هندی برایش جذّاب نبوده
با دارچین اشتباه گرفته
بار دیگر یا کم
یا حذفش خواهم کرد
مثل فلفل می‌ماند
تند می‌کند غذا را بدجور! :)

عقل و روح سالم در بدن سالم
و بدن سالم حداقل در گروی غذای سالم که هست
چه خوب است به غذای روح و عقل و جسم‌مان اهتمام نماییم بیشتر!

فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ (عبس:24)
پس انسان باید به خوراکش با تأمل بنگرد (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
پند ِ کولری + شنبه 96 اردیبهشت 30 - 5:25 عصر

جعبه ابزار را چسبیده و رها نمی‌کند
به چه امید؟!
به امید این‌که وقتی ابزار می‌خواهم
از او بخواهم
زود دست دراز کند و آن‌چه خواسته‌ام تحویلم نماید!



به سیدمرتضی گفتم پوشال‌ها را بیاورد
و سیداحمد همچنان ایستاده
دست به جعبه ابزار...
می‌فهمد گویا که آن‌چه مهم است در آن است!



منبرم این‌جا بود که آغاز شد
وقتی نتوانستم ساکت بمانم
پندی می‌بایست می‌دادم
که مقدمه‌ای داشت:
«سیداحمد می‌تونی این قلاب‌های پوشال رو از روی در باز کنی؟!»
تلاش می‌کند و نمی‌تواند
بلد نیست خب
من قلاب‌های در اول را باز کرده بودم
ولی او ندیده بود
دست به ابزار بود و حواسش به جای دیگر
- نمی‌تونم!
سیدمرتضی خودش به حرف آمد
قبل از این‌که از او بخواهم:
- من می‌تونم!
انبردست را برداشت و باز کرد
و باز کرد
واقعاً باز کرد یعنی
تمام قلاب‌های درب را باز کرد به تنهایی
و این‌جا بود که پندم آمد:

- سیداحمد! می‌دونی فرق کسی که دنبال علم باشه با کسی که دنبال قدرت باشه چیه؟!
سکوت می‌کند و انگار در تحیّر است که چه بگوید
و من ادامه می‌دهم:
ببین پسرم
کسی که دنبال قدرت باشه
می‌چسبه به جعبه ابزار
همونی‌که دست توست
که اگر هر کسی نیاز به ابزار داشت
محتاج اون باشه
این آدم تمام دارایی‌اش همون قدرتی‌ست که داره
ولی کسی که دنبال علم باشه
می‌ره پیش کسی که علم و فن بلده
نگاه می‌کنه و یاد می‌گیره
وقتی یاد گرفت
دیگه محتاج اونی‌که قدرت داره نیست!
فرق علم با قدرت اینه
قدرت محدوده و همیشه باید نگرانش باشی
ولی علم نامحدود
همیشه با تو هست
و نیاز نیست که نگران از دست دادنش باشی
و بخوای سفت بچسبیش!



این‌جا بود که سیداحمد فوری جعبه ابزار را داد دست سیدمرتضی
پوشال را برداشت و آمد جلوتر
و به دست‌های من خیره شد
همان کاری که سیدمرتضی از ابتدا می‌کرد
«یادگیری»!

پیامبر اکرم (ص) فرمود: «أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ» (الکافی، ج1، ص30)
آگاه باشید که خداوند کسانی که بیش از حد طلب علم می‌کنند را دوست دارد.
«بغاة» جمع بغی به معنای «طلب توأم با تجاوز از حد» است. (قاموس قرآن، ج‏1، ص207) تجاوز از حد در هر چیزی مذموم است مگر در علم آموزی!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - کار 38 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
به اضافه هجده + چهارشنبه 96 اردیبهشت 27 - 5:46 صبح

دستمال کاغذی خریدم
از سه‌شنبه‌بازار
وقتی رسیدم خانه
ناگهان چشمم به نشان 18+ افتاد و تعجب کردم!



یعنی بچه‌ها نباید از این دستمال‌ها استفاده نمایند؟!
چرا؟!
خب...
شاید این عدد فقط تعداد دستمال‌های درون بسته را نشان می‌دهد
ولی وقتی شمردم
دقیقاً 18 عدد رول داخل بسته است
نه بیشتر
پس چرا علامت به علاوه (+) در کنار آن قرار داده شده؟!
که چه مطلبی را القاء نماید؟!
آیا فقط برای این‌که مخاطب را جذب نماید؟!
که این بسته را برای خرید انتخاب کند؟!
واقعاً چرا؟!
خیلی ناراحت شدم...

کسب سود به چه قیمتی؟!
منافع مادی و دنیوی به چه قیمتی؟!
برای تأمین نیازهای این جهانی خود...
ما چه چیزهایی را حاضریم فدا نماییم؟!
چه ارزش‌هایی را؟!

«أُولَـئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ فَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ» (البقرة: 86)
اینان کسانی اند که زندگی [زودگذر] دنیا را به جای آخرت خریدند؛ پس نه عذاب از آنان سبک شود و نه یاری شوند.

پ.ن.
وقتی از کنار مسائلی که به نظر کوچک می‌آیند
و غیر مهم
به سادگی می‌گذریم و چشم می‌بندیم
به بیشتر از آن مبتلی می‌گردیم
تجربه نشان داده است
حسّاسیّت اگر کم می‌شود
وقتی ناهنجاری‌ها تبدیل به ابزار شوخی و خنده می‌گردند
اتفاقات بد و ناگوار عادی جلوه می‌کنند
و سیر تغییرات ارزشی جامعه عوض می‌شود
مسیر نادرستی پیدا می‌کند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
ژله مایع + دوشنبه 96 اردیبهشت 18 - 9:43 صبح

درس علوم است
سه حالت جامد و مایع و گاز
داشتیم تمرین می‌کردیم
آخر سال تحصیلی‌ست و وقت امتحانات
تا خوووب یاد بگیرد:
- مایع چیست؟
ماده‌ای که تغییر شکل می‌دهد و شکل ظرف را به خود می‌گیرد
- جامد؟
شکل مخصوص به خود دارد و شکل ظرف را به خود نمی‌گیرد
- ژله جامد است یا مایع؟

چرا پرسیدم؟!
گاهی از این بازی‌ها می‌کنم با بچه‌ها
چیزهایی که نمی‌دانند
و نخوانده‌اند
و تصوّرش را هم نمی‌کنند
سؤالات غیرعادی
چرا؟!
دو هدف را دنبال می‌کنم:
نخست این‌که بفهمند هنوز خیلی چیزها هست که نمی‌دانند
غرور سواد نگیردشان
دیگر این‌که به فکر بیافتند
این‌که همه چیز به همین سادگی نیست
و دشواری در پشت هر گزاره علمی یافت می‌شود
شاید یک هدف سومی هم در پشت سؤالاتم باشد
که امیدوارم نباشد
این‌که ثابت کنم بیشتر از آن‌ها می‌دانم!

«اول مایع است و بعد جامد می‌شود»
- منظورم ژله‌ای است که کامل شده
خب، جامد است
- اگر جامد است پس چرا تغییر شکل می‌دهد و شکل ظرف را هم به خود می‌گیرد؟!*
خب، پس مایع است
- مایع است؟ یعنی مثل آب می‌ماند؟!
خب، پس هم جامد است و هم مایع است!
- یعنی می‌گویی موادی داریم که هم جامد هستند و هم مایع؟!
آره دیگه، هم جامد است و هم مایع!



داشتن سؤال خوب است
این‌که در ذهن آدم چیزهایی باشد که پاسخش را نداند
که تلاش کند روزی بیاید
و مطلق‌انگار نبودن هم خوب است
فکر نکند همه‌چیز یا این است یا آن
این‌که مرز مشخصی بین واقعیت‌ها هست
در حالی‌که نیست
انسان باید بداند که نیست
اگر مایع داریم و جامد
چیزی بینابین هم حتماً فرض تحقق دارد
بلکه اصلاً وجود دارد
نه یک وضعیت
که وضعیت‌هایی از ماده که طیفی از جامد تا مایع‌اند
بین هر دو حالت،
حتماً حالت سومی فرض دارد
همه این دستاوردها را می‌توان گهگاه با یک سؤال از کودک تأمین نمود
این‌که فکرش ورز داده شود
ورزش کند یعنی! :)

امام علی(ع): «لا عِبادَةَ کَالتَّفکُّرِ فی صَنْعةِ اللهِ عزّوَجلّ» (امالی طوسی، ص146)
هیچ عبادتی مانند اندیشیدن در صنع (خلق) خدای عزوجل نیست.

* توضیح این‌که:
ژله‌هایی که ما در خانه می‌سازیم
کمی آب بیشتر می‌ریزیم و کمی شل‌تر از ژله‌های مرسوم است
خیلی سفت و سخت نیست
بچه‌ها این طور بیشتر دوست دارند!
:)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
توپ ِ غصه + شنبه 96 اردیبهشت 9 - 12:4 عصر

گریه‌اش بند نمی‌آید
با عیدی‌های خودش خریده بود
نه چندان گران
ولی دوستش داشت
تا این حد؟!

یعنی این‌قدر توپتو دوست داشتی؟
تو که دو تا توپ دیگه هم داری؟!
- این یکی فرق می‌کرد
این خیلی نرم بود
یه بار اون یکی توپم خورد توی سرم خیلی درد گرفت
ولی این یکی خوب بود

داشت بازی می‌کرد که سوراخ شد
همین چند روز پیش



سر نهار که دیدم هنوز ناراحت است
حرف‌هایی زدم
برای تسکین آلامش
- سیداحمد! امام علی (ع) یه حرف خیلی عجیبی داره
می‌دونی چی؟!
یه جمله خیلی جالب
من عربی‌شو برات می‌گم
بعد فارسی‌شو:
لدوا للموت وابنوا للخراب!
می‌تونی بگی یعنی چی؟!
سیدمرتضی: من بگم؟! یعنی همه چیز یه روزی خراب می‌شه!
تقریباً...
کاملش این طور معنایی داره:
وقتی بچه‌دار می‌شی، بدون که یه روز باید از این دنیا بره
وقتی هم چیزی می‌سازی، بدون که یه روزی باید خراب بشه
مثلاً به این ظرف شیشه‌ای نگاه کن
این شکستنیه
یعنی بالاخره یک روز می‌شکنه
توپ تو هم بادکردنی بود
بالاخره یه روزی باید می‌ترکید
این دنیا که باقی نمی‌مونه
خاصیتش این طوریه اصلاً

خدا هم به ما گفته:
لاتأسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم
وقتی چیزی از دست رفت، رفته
غصه خوردن واسش چه فایده‌ای داره؟!
فقط آدم‌های ضعیف‌اند که برای این جور چیزها گریه می‌کنند
آدم قوی راه حل پیدا می‌کنه، غصه نمی‌خوره!

تمام شد!
بله، تمام شد.
بعد از آن دیگر نه گریه کرد
و نه اصلاً از آن توپ یاد کرد
داد به من تا برایش کلاهش کنم
و من با قیچی از وسط بریدم
توپ تبدیل به دو کلاه شد
گذاشت روی سرش و خوشحال و خندان...! :)

حالا یک سؤال:
آیا یک توپ ترکیده این همه وقت گذاشتن می‌خواهد؟!
پدر یا مادر باید این همه برای آن صحبت کنند؟!
قرآن بخوانند و حدیث بگویند؟!
یا بهتر است کودک را رها کنیم تا خودش با مشکلش کنار بیاید؟
آبدیده گردد و از غمش تجربه کسب کند؟!

خیر...
به نظر من این ده دوازده سال نخست زندگی
هر حادثه کوچکش خیلی بزرگ است
هر اتفاقی که می‌افتد
حتی به اندازه ترکیدن یک توپ
حتی یک غم ساده و کوچک برای کودک
این‌ها همه «نخستین‌ها»ی کودک‌اند
و این نخستین‌ها
تمام آینده او را می‌سازند
تمام شخصیت او را
چیزی که خواهد «شد»
این‌ها برای مادر و پدر فرصت‌اند
برای والدین
که از همین مجراها وارد شوند
از همین چالش‌های کوچک
و شخصیت او را پرداخت نمایند
گوشه‌های تیز و ناهموار را

قبل‌ترها استادی می‌گفت:
کودک چون خمیری‌ست
به دست والدین
تا او را شکل دهند و حالت گیرد
ولی...
سال‌های بودن ِ با کودکانم ثابتم کرده
کودکان سنگ‌هایی هستند تازه از کوه کنده شده
دیده‌اید چقدر تیز و برنده
با شکل‌های ناجور و ناهنجار
پدر و مادر کارشان ساییدن لبه‌هاست
تا نرم شود و شکل گیرد
چون سنگ‌های لطیف ساحل دریا
عقیق شوند یا فیروزه
نگین انگشتری خلقت
خارا نمانند و بدشکل!

شاید این نگاه دقیق‌تر تربیت را توصیف نماید...


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
تبعیض؛ اختیار یا اجبار؟ + سه شنبه 96 اردیبهشت 5 - 6:55 عصر

«چرا من نرم نون بخرم؟!»
معمولاً سیداحمد می‌رود
مدّتی‌ست نان‌خر خانه شده
دو قدم هم بیشتر نیست البته
تا سر کوچه و خرید نان و بازگشت
اما این‌بار مریم تاب نیاورد و گله کرد



باید برایش توضیح می‌دادم
باید متقاعدش می‌ساختم
درونش گر گرفته از این بی‌عدالتی
قطعاً احساس کرده ظلمی روا شده
او حتی سنش نیز از سیداحمد بیشتر
أولی به این‌که مسئول خرید‌های خانه شود

- دختر گلم!
واقعاً برای من تفاوتی نمی‌کند
چه تو بروی و چه سیداحمد
همه شما برای من مساوی و برابر هستید
اما...

بنایم بر صداقت است
باید راست گفت
اما چطور می‌شود همه راست‌ها را گفت؟!
من چطور می‌توانم برای او توضیح دهم
این‌که تبعیض از جانب من نیست
بلکه...

- دختر عزیزم
نگاه کن
من وظیفه دارم امنیت همه شما را حفظ کنم
هر سه تای‌تان را
اما مسأله‌ای در بین است
آمارهایی که پلیس هر سال منتشر می‌کند
نشان داده که دخترها نسبت به پسرها آسیب‌پذیرترند
یعنی چه؟!
خوب دقت کن تا برایت توضیح بدهم
فرض کن از هر هزار پسربچه‌ای که تنها به خیابان می‌روند
یکی‌شان مثلاً دزدیده می‌شود یا اذیت می‌گردد
اما آمار و اطلاعات نیروی انتظامی
می‌گوید که از هر هزار دختربچه
پنج‌تای‌شان آسیب می‌بینند
متوجهی؟!
حالا کاری ندارم به دلیل آن
چون آن یک بحث علمی و جامعه‌شناسی‌ست
نیاز به تحلیل دارد
متخصصان آن باید قضاوت نمایند
ولی این هست
این اتفاقی‌ست که دارد می‌افتد
آسیب دخترها بیشتر از پسرهاست
همین
حالا من چه وظیفه‌ای دارم؟!

اوقاتش شیرین نشد
راستش را اگر بخواهم بگویم
متقاعد شد
پذیرفت یعنی
ولی آن لحظه
همان ناراحتی را می‌شد در چهره‌اش دید



زمان که گذشت...
دو سه هفته‌ای می‌شود از این گفتگو گذشته
چند بار دیگر هم سیداحمد به خرید رفته
ولی در تمام این بارها
دیگر هیچ گله و شکایتی از مریم صادر نشده!
به نظرم حرفم را باور کرده
این‌که تبعیض از طرف من نیست
از طرف ویرانه‌های فرهنگی جامعه است
بیماران گناهکاری که سلامت جامعه را تهدید می‌نمایند
و متأسفانه دختران را بیشتر از پسران!

رسول خدا ص فرمودند: إنّ اللّه‏َ تبارکَ وتعالى علَى الإناثِ أرأفُ مِنهُ علَى الذُّکورِ ، وما مِن رجُلٍ یُدخِلُ فَرحَةً علَى امرأةٍ بَینَهُ وبَینَها حُرمَةٌ ، إلاّ فَرَّحَةُ اللّه‏ُ تعالى یَومَ القِیامَةِ . (الکافی : 6 / 6 / 7)
خداوند تبارک و تعالى به زنان مهربانتر از مردان است . هیچ مردى نیست که زنى از محارم خود را خوشحال سازد ، مگر این که خداوند متعال در روز قیامت او را شادمان گرداند .


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
خرید بعد عید + یکشنبه 96 فروردین 27 - 5:56 عصر

زود قد می‌کشند
سریع بزرگ می‌شوند
کودکان در سنین پایین رشد شگفت‌آوری دارند
طبیعی‌ست که لباس‌ها زودتر از این‌که فرسوده شوند
از کار افتاده گردند
کوچک‌شان می‌شوند و تنگ و کوتاه

قبل از عید گفتم لباس نخریم
کفش هم نخریم
با هم صحبت کردیم و توضیح دادم
از موج عظیم خرید گفتم
و از نسبت عرضه و تقاضا
وقتی این حجم تقاضا می‌رود به عرصه بازار
گفتم که چه بلایی سر قیمت‌ها می‌آید

عید تمام شد
عیددیدنی‌ها هم
گفتم با همان لباس مهمانی‌های سال گذشته سر کنیم
و کردیم

چند روز قبل رفتیم خرید
صبح پنجشنبه‌ای بود و مدرسه‌ها تعطیل
رفتیم کوچه آهنی
جایی که بیشتر ِ تولیدی‌ها نمایندگی فعال دارند
شنیده‌ام بهترین جای قم است برای خرید پوشاک



کفش‌ها را از کفش ملّی
شرط کردم با فروشنده که فقط تولید داخل بدهد
و همین شرط را با فروشنده لباس
گفتم راحت:
ما بعد از عید آمده‌ایم تا زیر قیمت بازار از شما خرید کنیم!

تقاضا کاهش یافته
اما کالاهای قبل از عید هنوز دست فروشندگان مانده
گفتم الآن است که باید حداکثر تخفیف را بگیریم
وقتی عرضه بیشتر از تقاضاست
و گرفتیم
و خدا را شکر با قیمت‌هایی مناسب...
و خندیدیم
همه با هم
به ریش چه کسانی؟!
آنانی‌که به خاطر فخرفروشی‌هایشان
یا به خاطر تنسّک به سنّت‌های غیرمنطقی بلادشان
یا به جهت عدم قدرت بر مخالفت با رسم و رسوماتشان
ناگزیر شده‌اند در بدترین فصل خرید
بدترین در تمام طول سال
به خرید بروند!
و ما
در حقیقت
از سود ِ خرید آنان بهره‌مند شده‌ایم
فروشنده‌ها
با سودی که از آن‌ها کسب کرده‌اند
ضرر ناشی از زیرقیمت فروختن کالاها به ما را جبران می‌نمایند! :)

با بچه‌ها صحبت می‌کنم
تلاشم بر این‌که اقتصاد را یادشان بدهم
حداقل در مقیاس کوچکی چون اقتصاد خانواده!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - خانواده 57 - اقتصاد 143 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

شنبه 04 فروردین 30

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
عکس - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X