سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

گناهى که پس از آن مهلت دو رکعت نماز گزاردن داشته باشم مرا اندوهگین نمى‏دارد . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
فقط یک منفی + دوشنبه 101 بهمن 10 - 7:0 صبح

دیدم لباس پوشیده
پنج و نیم صبح
متعجّب
پاسخ داد:
«دارم میرم نماز مسجد»
- هنوز شیفت کاری دزدها تمام نشده
پرنده تو خیابون پر نمی‌زنه
می‌خوای بری مسجد؟
فعلاً همون نماز مغرب و عشا رو برو
بذار یه ماه بگذره
یه سال بشه
بعد نماز صبح رو تو مسجد بخون!

افراط خطرناک
به خودی خود
چه برسد به این نوعش
آدم یهو از هر چه انجام داده پشیمان
دیده‌ایم
کسانی که عجله کرده‌اند
غوره نشده مویز!

همه بچه‌ها را صدا کردم
جمع‌شان
جلوی وایت‌بورد
لازم بود برای همه‌شان بگویم



- بچه‌ها می‌خوام براتون یه داستان بگم
خوب گوش کنید

همان اول صبح
بعد از این‌که نماز را در خانه خواندیم

- یه معلّمی به دانش‌آموزاش میگه انشا بنویسن
یک صفحه
اولی تحویل میده
معلّم هم یک مثبت براش میذاره
دومی اما متفاوت
دور تا دور صفحه نقاشی هم میکشه
کلی گل و سنبل
نقطه‌ها را هم با خودکار قرمز
چند رنگ
این‌بار معلّم دو تا مثبت میذاره
برای دومی
سومی که این ماجرا رو می‌بینه
دور تا دور صفحه نقاشی میکشه
رنگارنگ
ولی حوصله نمی‌کنه انشا بنویسه
همین‌جوری تحویل معلّم میده
با این قضاوت:
«انشا یک مثبت داشت
انشا با گل دو مثبت
پس یک مثبت برای گل
من حداقل یک مثبت که میگیرم
به خاطر گل‌هایی که کشیدم دور صفحه کاغذ»

اما معلّم فقط یک منفی به او داد
بدون هیچ مثبتی
حدس بزنید چرا؟

پاسخ را گفتند
پاسخ را گرفتند
و داستان را تطبیق به واقعیت کردم:

- خدا از ما واجبات را خواسته
مستحبات اضافه بر آن
وقتی هنوز نماز قضا مانده باشد
وقتی هنوز غیبت و دروغ باقی
وقتی روزه‌هایی که قضا نکرده‌ایم
این فقط یک توهّم احمقانه است
غیرعاقلانه
نقاشی کردن دور کاغذ
به امید نمره گرفتن
این نمی‌شود
این بدون آن نمی‌شود
این پس از آن مقبول است

یادم هست سال‌های اول طلبگی
دیده‌ام که می‌گویم
کسانی داشتیم شب و روز اهل دعا
نماز شب و تمامی مستحبات
حتی مراعات پای چپ و راست
و کلاهی که بر سر می‌گذاشتند
وقتی به سرویس بهداشتی می‌رفتند
دو سال بعد رها کردند
نه فقط عمل به مستحبات
که واجبات
چه جاها که نرفتند
که نباید
طلبگی را نه فقط رها
به گرفتاری‌هایی عجیب هم مبتلی
از افراط به تفریط‌هایی شگفت!

- بچه‌ها!
قبل از نوشتن مشق دور کاغذ را تزئین نکنید
ممکن است خسته شوید
یا وقت تمام شود
آن‌وقت چه می‌کنید؟!

کتب باب مدینةُ الْعِلم(ع): «طُوبَى لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا وَ عَرَکَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا» (نهج‌البلاغه، ن45)
خوشا به حال کسى که واجبات پروردگارش را به جا آورده، و مشکلات را تحمل نموده. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
دیدی گفتم + سه شنبه 101 بهمن 4 - 5:0 صبح

منتظر
در ماشین
تا مریم بیاید
من و سیداحمد و سیدمرتضی

صحبت شد
سیداحمد از ماجرایی گفت
قبلاً تذکر داده
می‌دانستم این‌طور می‌شود
سرانجام آن را
از سر تجربه

- الآن اگه بهت بگم «دیدی گفتم» شاید ناراحت بشی
مردم معمولاً این‌طور
نوعی شماتت
ولی یه جمله از یه نفری می‌خوام برات بگم
خیلی وقت پیش شنیده:
اونیکه میگه «دیدی گفتم» دوستته
دشمن میگه «می‌خواستم بگم»!

توضیح لازم
توضیح دادم
شیرفهم
- دشمنت نمی‌خواد موفق بشی
پس بهت نمی‌گه
می‌ذاره در خطا بیافتی
گرفتار بشی
بعد که خوب تو دلش بهت خندید
با این جمله ویرانت میکنه: «می‌خواستم بهت بگم»
خب چرا نگفتی؟
چرا تذکر ندادی؟
چرا کمک نکردی تا خطا نکنم؟
گرفتار نشم؟
اما دوست
حتماً میگه
تذکر میده
حتی وقتی توجه نکنی
عمل نکنی
چون نمی‌خواد در خطا گرفتار بشی

بله
درسته که شماتت بده
شاید اگر این جمله رو نگه بهتر
ولی هدفش چیه؟
«قبلاً گفتم، عمل نکردی، گرفتار شدی، بعداً اگر گفتم، عمل کن، گرفتار نشی»
هدف این
که بدانی باتجربه‌تر از توست
اعتماد
قبول کنی
برای پذیرش آینده
برای کمک‌های بعدی
این شماتت را تحمّل می‌کند
او که می‌خواهد از خطاهایش بکاهد!



- یک جمله دیگه هم یادم افتاد
از یک بزرگی:
«وقتی رو در رو با کسی هستی، او پشت سر تو را می‌بیند، چیزی را که تو نمی‌بینی»
همیشه دنبال این باش که نظر دیگران را بدانی
درباره خودت
و پشت سرت
آن‌چه نمی‌توانی ببینی
ما خودمان را معمولاً کم می‌بینیم
خیلی کم
یکی دوبار در روز که جلوی آینه باشیم
ولی دیگران
آن‌ها هستند که «مدام» ما را می‌بینند
خودمان و رفتارمان را
عاقل به نظر دیگران اهمیت می‌دهد
چون برای بهتر شدن نیاز دارد

«اینا رو از کجا یاد گرفتی بابا»
سیدمرتضی پرسید
به گفتگوی من و سیداحمد گوش می‌داد
- روی در توالت عمومی خوندم! :)
به شوخی گفتم
خندیدند
- پسرم اگه کتاب زیاد بخونی، می‌بینی این‌چیزا تو کتابا هست!

قَالَ عِصمَةُ الأولیاء (ع): الْغِیبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ. (نهج‌البلاغه، ح461)
به زشتى یاد کردن مردمان پشت سر آنان، سلاحى است براى مرد ناتوان. (ترجمه شهیدی)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
غیبت + شنبه 101 دی 24 - 5:39 عصر

سیداحمد حرف می‌زند
درباره فرد دیگری
سیدمرتضی قطع می‌کند:
«غیبت نکن»

و من:
- سیدمرتضی، غیبت چیه؟
جوابی نمی‌دهد
- به چه حرفی می‌گن غیبت؟
«نمی‌دونم»
- وقتی به یکی می‌خواهی بگویی غیبت نکن، باید معنای غیبت را بدانی خب!
«من از همه شنیدم که غیبت نباید کرد»
- از هیچکدومشون نپرسیدی که غیبت چیه؟

سیدمرتضی نپرسید
ولی سیداحمد:
«بابا غیبت به چی می‌گن؟»
- مگه مسجد نمی‌رید؟ از پیشنماز مسجد بپرسید.
سیدمرتضی: «من امشب می‌پرسم»
سیداحمد: «بابا تلفن دفتر رهبری چنده؟»
- از 118 بگیر!

راه همیشه نباید ساده باشد
آسان
راه رسیدن به پاسخ
گاهی دشواری خوب است
که جواب را ندهی
بروند و راه رسیدن به جواب را پیدا کنند
همیشه که در کنارشان نیستی
آینده‌ای هست



سیداحمد تلفن کرد و پاسخ گرفت:
«یه چیزی درباره طرف بگی که اگر بفهمه ناراحت بشه»
سیدمرتضی هم حضوری پرسید
به پاسخ رسیدند
و از آن مهم‌تر
راه رسیدن به پاسخ را تمرین کردند!

کتب صَفْوَة اللّه (ع): «فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ، وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ.» (نهج‌البلاغه، ن79)
امت هایى که پیش از شما بودند تنها دو چیز مایه هلاکت و بدبختى آنها شد: نخست اینکه آنها مردم را از حقشان باز داشتند، ازاین رو ناچار شدند حق خود را (از طریق رشوه) به دست آورند و دیگر اینکه مردم را به باطل سوق دادند و آنان نیز از آن پیروى کردند. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
رهاسازی + جمعه 101 آذر 25 - 5:0 عصر

آرام
باید آرام باشد
سریع نمی‌شود

مثل قایقی که تازه ساخته شده
به آب انداختن
خیلی آرام
سریع نه

گام به گام است
رهاسازی
وقتی کودکان دیگر کودک نیستند
بزرگ شده
ورود به جامعه
روندی که دفعی نیست
تدریجی

تبدیل نقش لازم است
پدر و مادر
از عامل به آمر
از آمر به ناظر

قبلاً کارها را خودم انجام می‌دادم
حالا دستورش را می‌دهم
خودشان باید
سفره را پهن کنند
بخش‌هایی از غذا را آماده
جمع کردن و شستن
نظافت خانه
شستن لباس‌ها
آویزان
حتی اتو کردن نیز
تمام کارها
تبدیل به آمر می‌شوی
دستور می‌دهی که چه کنند

گام بعد دستور هم ندارد
باید بتوانند
یاد گرفته باشند
فقط نظارت
فقط نگاه می‌کنی و اشتباهات را تذکر
این‌بار این‌طور
وقتی بوستان غدیر رفته بودیم
دست به سیاه و سفید نزدم
فقط خودشان



توضیح داده‌ام
گفته‌ام مسیر را
این‌که دیگر عامل نیستم
آمر هم نباید
فقط ناظر
همه کار از خوشان بر می‌آید
باید که بیاید

نوجوان را اگر ناگهان رها کنی
جامعه است دیگر
می‌بلعد
دزد زیاد
دزد فکر و اندیشه هست
از مال و پول بدتر
دزد عقیده و اعتقاد
دزد سیاسی هم
باید اندیشه‌های باطل را بشناسند
روش‌های رواج باورها
بتوانند قضاوت کنند
کوتاه نیایند
راه و روش مقاومت را

قایق را باید آرام به آب انداخت
نم‌نم خیس شود
اگر نشتی داشت اصلاح شود
تعمیر
وگرنه تضمینی نیست که غرق نشود!

قال رُکْنُ الأولیاء (ع): «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا یَسْتَغْنِی الرَّجُلُ وَ إِنْ کَانَ ذَا مَالٍ عَنْ عِتْرَتِهِ وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَلْسِنَتِهِمْ، وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَیْطَةً مِنْ وَرَائِهِ وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَیْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِذَا نَزَلَتْ بِهِ» (نهج‌البلاغه، خ23)
اى مردم! انسان، هر چند ثروتمند باشد، از اقوام و بستگان خود، بى نیاز نیست که از وى، با دست و زبان دفاع کنند. آنها در واقع، بزرگ ترین گروهى هستند که از او پشتیبانى مى کنند و پریشانى و مشکلات را از میان مى برند و به هنگام بروز حوادثِ سخت، نسبت به او، از همه، مهربان ترند. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نظم ِ ابزاری + شنبه 101 آذر 12 - 2:48 صبح

باشد می‌شود
ابزارش
گاهی این‌طور
اصلاً ابزار می‌تواند مسیر را تسهیل کند
انسان می‌رود
حرکت می‌کند
وقتی راه ساده شده باشد

نظم هم این‌طور
اگر ساعتی باشد که زنگ بزند
اگر برنامه‌ای که خبر بدهد
فرصتی که بشود منظم بود
این ابزار است
ابزاری که کارها را ساده می‌کند
ضعیف‌ترین انگیزه‌ها هم تبدیل به اراده می‌شوند

این برنامه را چاپ کردم
از همین رو
برای هر کدام یکی
هر کدام از فرزندانم



روکش با لمینیت
پس می‌شود با ماژیک نوشت
پاک کرد و دوباره نوشت
مثل تابلوی وایت‌بورد

منظّم بودند
بیشتر شدند
دقیق‌تر
با میل و اراده خودشان
بدون زور
بدون فشار

در غرفه‌مان هم گذاشتم
غرفه‌ای که برای فروش محصولات خانگی‌مان داریم
این‌جا:
https://basalam.com/movashah

فناوری این
ابزار
وقتی ساده شود
حرکت بیشتر
توقف کمتر

قَالَ سید المسلمین (ع): «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً؛ فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ» (نهج‌البلاغه، ح312)
دلها را نشاطى و ملالى است، اگر نشاط روى آورد آنها را به مستحبّات وادارید، و اگر ملالت دست داد به برگزارى واجبات اکتفا کنید. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کوکوسبزی پلو + چهارشنبه 101 آبان 4 - 2:28 عصر

نمی‌گم نیست
می‌گویم ندیدم
من ندیدم
تا به حال
به گوشم هم نخورده
غذایی که این‌طور باشد
ترکیبی از کوکوسبزی با پلو

این‌بار هم قصد داشتم کوکوسبزی درست کنم
مثل همیشه
ناگهان به سرم زد
فکر تازه‌ای:
چطور است کوکو ته پلو درست شود!

مواد همان مواد
ریختم ته پلوپز
رویش پلو
دوباره یک لایه دیگر
کوکو شد ته‌دیگ
مثل ته‌دیگ سیب‌زمینی
این‌بار ته‌دیگ کوکوسبزی
یک‌جور ته‌چین در حقیقت



عالی
کیف کردند
طعم کم‌نظیر
پلو هم عطر و بو گرفته
کوکو هم واقعاً کوکو شده
بدون عیب و نقص :)



زیبایی خوب است
غذا باید دلپذیر باشد
دوست‌داشتنی
ظاهری جذاب بهتر
حتی اگر ساده
حتی اگر فقط نان و پنیر
ساده‌ترین‌ها
می‌تواند زیبا شود
با چیدن مناسب
انسان باید چیزی بخورد که بدان «میل» داشته باشد
خوردن بدظاهر «کراهت» دارد!

کتب مرتضی(ع): «... فَإِنَّمَا أَهْلُهَا کِلَابٌ عَاوِیَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ، یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ وَ یَأْکُلُ عَزِیزُهَا ذَلِیلَهَا وَ یَقْهَرُ کَبِیرُهَا صَغِیرَهَا ...» (نهج‌البلاغه، ن31)
...دنیا پرستان سگانى فریاد زننده، و درندگانى شکار کننده هستند، یکدیگر را مى گزند، زورمندش ضعیفش را مى خورد، و بزرگش به کوچکش به قهر و غلبه حمله مى کند... (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نمایش واقعیت + چهارشنبه 101 مهر 27 - 5:0 عصر

همه همان بود
همان که تعریف کرده بودم
قصه واقعیت
داستانی که این‌جا نوشتم
اما تأثیرگذار
خیلی بیشتر
نور و صدا و حرکت

رایگان
دوستان رفته و تعریف کرده
ما هم رفتیم
ساعت 7 شب

شلوغ
جمعیت زیاد
هفت هزار نفر گفتند که آمده
انتهای شهرک قدس
فضای وسیعی در پایه کوه
کنار بلوار مرجعیت
نزدیک پل

نوشته بود عکس نگیرید
نگرفتم
این تصاویر را از سایت تسنیم برداشتم:



از خلقت حضرت آدم (ع)
دستور به سجده
استنکاف ابلیس
توطئه و وسوسه برای خوردن از درخت ممنوعه
حضرت نوح (ع) و کشتی
ابراهیم (ع) و آتش و گلستان و نبرد با بت‌پرستی
داستان مباهله
غدیر و ولایت علی (ع)
ماجرای شکستن در خانه حضرت زهرا (س)
تابوت و دفن پنهانی
تا ماجرای کربلا و قیام خونین

از همه جذاب‌تر نقل راوی داستان
بسیار قوی و محکم
با عباراتی متقن و مستحکم

زیبا بود
زیبا
بچه‌ها دوست داشتند
خدا قبول کند إن‌شاءالله
این همه زحمت که کشیده‌اند
پروژه‌ای عظیم و شایسته قدردانی
هر که ندیده برود ببیند، این را حتماً باید دید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
به که ربطی نداره؟ + شنبه 101 مهر 23 - 12:30 صبح

«به تو هیچ ربطی نداره»
خیلی غلیظ
چه تأکیدی روی «چ» داشت
با اصرار و فشار
یکی از بچه‌ها
یکی از فرزندانم

سر ناهار
بلند شده کنترل تلویزیون را برداشته
تغییری ایجاد کند
دیگری معترض:
«دستت کثیفه نزن به کنترل»
توجه نکرده
برگشته که سر سفره
«حداقل به نون دست نزن حالا که به کنترل دست زدی، اول دستتو بشور»
این‌بار به صدا درآمده
نه فقط نپذیرفته
از این عبارت هم استفاده کرده:
«به تو هیچ ربطی نداره»

شنیدم
معمولاً می‌شنوم
اگر چه در کنارشان نباشم
حواسم که هست
توجه نکردم
چیزی نگفتم
ماند تا عصر

رفتیم نمایشگاه صنعت کشاورزی
نمایشگاه بین‌المللی قم
معمولاً می‌رویم
هر نمایشگاهی که با خبر شویم
اصرار بر این دارم
بچه‌ها ببینند
آخرین فناوری‌ها را
رشد و توسعه را
آشنا شوند
تأثیر روحی و روانی بالایی دارد
قبل‌تر روی خود من هم داشت



در راه به حرف آمدم:
- هر وقت
هر کسی
اگر بهت گفت به تو ربطی نداره
این پاسخ را به او بده:
به من ربط داره
چون در یک جامعه زندگی می‌کنیم
هر وقت رفتی توی غار زندگی کردی
اون وقت می‌تونی بگی به من ربط نداره
حتی اگر سر خودتو با سنگ بشکنی
باز هم به من ربط داره
چون منم که باید ببرمت بیمارستان
باید تا صبح بیدار باشم
سختی بکشم
حتی اونی‌که میاد تو یه شهر دیگه اغتشاش می‌کنه
اونم به من ربط داره
چون آرامش و امنیت روحی و روانی منو به هم میزنه
حتی در یک کشور دیگه
اگه مردم رو بکشن
نمی‌تونن بگن کشور خودمونه به تو چه ربطی داره
به من ربط داره
چون خبرش به من می‌رسه و ناراحتم می‌کنه
چون انسان هستم و نسبت به هم‌نوعم حساسم
فهمیدی
اینارو باید بهش بگی

داشت می‌شنید
من با قربانی حرف می‌زنم
و بلند البته
تا دیگری بشنود
پس پرسید:
«من کی به فلانی گفتم به تو ربطی نداره؟»

یا فراموش کرده
یا به فراموشی زده
گفتم:
- من با تو صحبت نمی‌کردم
با او بودم
اگر سؤالی داری از خودش بپرس
که پرسید
و او یادش انداخت کجا این حرف را زده
این شد که در نهایت گفت:
«ببخشید فلانی!»
عذرخواهی کرد و تمام

همه چیز این دنیا به همه ما ربط دارد
هر کاری که هر کسی هر جا بکند ربط دارد
به همه ما
بدون ربط نیست
چون ما انسان هستیم
و در جامعه زندگی می‌کنیم
سوار یک کشتی
جامعه‌ای به وسعت تمام این عالم
جامعه بشری!

قال قائدُ الغُرِّ المُحَجَّلین (ع): «خَذَلُوا الْحَقَّ، وَ لَمْ یَنْصُرُوا الْبَاطِلَ» (نهج‌البلاغه، ح18)
فرمود: (درباره آنان که از جنگ کناره گرفتند) حق را خوار کرده، باطل را نیز یارى نکردند. (ترجمه دشتی)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نوارهای رنگی + پنج شنبه 101 مهر 7 - 5:10 عصر

نمی‌دانم اسمش چیست
نمی‌دانستم هم
اصلاً ندیده
ناگهان اتفاق افتاد

فروشگاه لوازم‌التحریر
محله خودمان
نزدیک
رفته برای پرینت
چشمم را گرفت
دیدم
کاملاً ناگهانی
و تصمیم هم
برای خرید
آن نیز ناگهان
ارتجالی به قول خودمان



چون شکل نداشت
چون معلوم نبود
از قبل
پیش‌طراحی
چون سر و ته نداشت
مثل خیلی از بازی‌های امروزی
فقط ابزار بود
چیزی برای خلاقیت
فقط مقداری نوار رنگی
و یک قلم شیاردار
برای پیچاندن نوارها
حلقه کردن

و این هنر سیداحمد:



بعضی بازی‌ها استقلال می‌آورند
برای مصرف‌کننده
دیگر مصرف‌کننده نیست
تولید می‌کند
تولید یعنی خلاقیت
طرح جدید می‌سازد و این خیلی لذت‌بخش!

قال امام الاتقیاء(ع): «قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ، وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ [بِمَوَاقِعِ] بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ، فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ وَ لَا تَعْجَلُوا فِی أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَیَّنُوا، فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أَمْرٍ تُنْکِرُونَهُ غِیَراً.»(نهج‌البلاغه، خ173)
هم اکنون درهاى نبرد میان شما و (فتنه جویان از) اهل قبله گشوده شده است و این پرچم (جهاد با مسلمانان منحرف) را جز افراد بینا، با استقامت و آگاه به موارد حق بر دوش نمى کشند ; پس آن چه را به شما فرمان داده شده انجام دهید و در برابر آن چه نهى شده، توقّف نمایید و در هیچ کارى عجله نکنید تا به اندازه کافى درباره آن تحقیق کنید; زیرا ما در برابر آن چه نمى پسندید راه هاى تغییر (و جایگزین) داریم. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
در ِ آرامبخش + دوشنبه 101 مهر 4 - 11:30 صبح

داد می‌زد
عصبانی می‌شد
تقریباً هر روز
گاهی هر ساعت
لحظه به لحظه
نگران می‌شدم
برای بچه‌ها
چون می‌ترسیدند
بچه‌ها همیشه از داد زدن والدین وحشت می‌کنند

معلوم بود دوباره سیداحمد وارد آشپزخانه شده
یا سیده مریم
درست هم سراغ کابینت
درهای پایین
دستشان می‌رسید
باز می‌کردند و ظرف‌ها را بر می‌داشتند
جابه‌جا می‌کردند
لذّت می‌بردند

بچه‌ها از نوآوری لذت می‌برند
خلاقیت
کارهای جدید
محیط زندگی خود را می‌شناسند
حق دارند
حق دارند کنجکاو باشند
وارد دنیایی شدند که ناآشناست

روضه بود
خانه پسرعمه‌اش
«ببین! ازین درها به نجاری سفارش بده برای اوپن»
آن‌ها نجار آورده
در ساخته بودند
پسرشان نمی‌توانست دست بزند
کابینت‌ها در امان

- چرا نجار؟ خودم درست می‌کنم!

باور نمی‌کرد
هنوز توانایی رو نشده
استعداد
ولی هزینه‌ها
ناگزیر بودم صرفه‌جویی کنم

پل صفائیه
میدان دورشهر
چند نجاری کنار پل
رفتم و چوب خریدم
شاید اولین نجاری بعد از ازدواج

اره هم
میخ هم
چسب چوب
حتی رنگ
چفت هم خریدم
قیمت همه‌شان کمتر از پولی که به نجار باید می‌پرداختم

فقط چند ساعت
زیاد کار نداشت
در حیاط
و نصب



مشکل حل شد
صدا پایین آمد
حداقل در آشپزخانه
دیگر نیاز نبود داد بزند
زن ِ سابقم
اعصاب من و فرزندان را خُرد
یکی از عوامل فریاد برطرف
همین هم یک پیشرفت است
پیشرفتی خوب

برای آرامش باید کار کرد
تغییر داد
بعضی اتفاقات خوب است
محیط را آرام می‌کند
مسأله را مرتفع
موضوع را منتفی
مثل نصب کردن یک در برای آشپزخانه
وقتی ورود کودکان دردسر می‌سازد!

قال یَعسوب‌ُ الدّین(ع): «قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّلِینَ» (نهج‌البلاغه، ح284)
دانش راه عذر را بر بهانه جویان بسته است (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<      1   2   3   4   5   >>   >

چهارشنبه 103 آذر 7

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید احمد - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X