سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

گفتن «نمی دانم» نیمی از دانش است . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 10 + چهارشنبه 95 آبان 19 - 9:0 عصر

تجربه 4. در بن‌‌‌‌بست‌‌‌‌های خانوادگی
تک‌‌‌‌روی مجاز نیست
راه به جایی نمی‌‌‌‌برد
انزوا می‌‌‌‌آفریند
بن‌‌‌‌بست را بسته‌‌‌‌تر می‌‌‌‌کند
و گریز را ناممکن‌‌‌‌تر
از قدرت خانواده‌‌‌‌ها باید بهره برد
و بهترین مدیر در خانواده
کسی که بهتر بتواند با همه بنشیند و صحبت کند
و نظرات و آراء را تجمیع نماید
مسأله خانوادگی را باید در خانواده حل کرد
خانواده ارتشی‌‌‌‌ست از انسان‌‌‌‌های قدرتمند
همه خانواده‌‌‌‌ها
لابی باید نمود
تجربه می‌‌‌‌گوید اگر خانواده‌‌‌‌ها جلو بیافتند
کارها آسان می‌‌‌‌شود
زن یا مرد بد هم در این میانه
منزوی شده و تسلیم
وقتی حمایت‌‌‌‌ها از پشت‌‌‌‌شان خالی شود
و آبروی‌‌‌‌شان در خطر افتد
و کوچک‌‌‌‌ترین پشتوانه‌‌‌‌ها را هم از دست بدهند
اگر در مسأله‌‌‌‌ای خانوادگی اسیر شدید
که به مدیریت فرد شما و فرد همسر قابل رفع نیست
مسأله را به خانواده‌‌‌‌ها بکشید
همه و همه
همه را درگیر کنید
اما تک‌‌‌‌تک
با مادر همسر اول صحبت کنید
با پدر او
با خویش و قوم صاحب‌‌‌‌نفوذ او
مظلومیت خویش نشان دهید
رأفت و محبّت و اعتماد جلب نمایید
تا بدانند چه انسانی هستید
و قصد و غرض عدوانی و ناروا ندارید
به سراغ پدر و مادر همسر خویش
تک به تک
یک به یک
رایزنی و نظرسنجی و بیان مشکلات
طلب حمایت و کمک از وضعیت پسر خودشان
هیچ‌‌‌‌گاه همه را به دور هم جمع نکنید و همه را روبه‌‌‌‌روی هم قرار ندهید
تا بر آتش کینه‌‌‌‌ها نیافزایید
اما با تک‌‌‌‌تک باید لابی کرد
تا عرف به میدان بیاید
اگر خانواده‌‌‌‌ها همه بپذیرند که طلاق اول لازم است
و یا سرکوب او
با هم اقدام خواهند نمود
و انسان از طغیان دست برخواهد داشت
اگر حامی نداشته باشد و تنهایی را با تمام وجود حس نماید
طغیان انسان از سر حس بی‌‌‌‌نیازی‌‌‌‌ست
أن رآه استغنی
که این بی‌نیازی را اطرافیان پدید می‌‌‌‌آورند
بند ناف این اقتدار را ببرید
فرعون هم باشد
حتی نمرود
به خاک مذلّت می‌‌‌‌افتد و به تب راضی می‌‌‌‌شود که به مرگ نرسد!

تجربه 5. زندگی پنهان زندگی نیست
جنگ است
در جنگ آرامش نیست
امنیت نیست
مدام اضطراب است
اضطرابی که پایان ندارد
پنهان بودن در مسائل خانوادگی
هرگز راه مناسبی برای رسیدن به آرامش نیست
حتی به عنوان یک راه موقت
ارتباطی که پنهان آغاز شود
با رسوایی آشکار می‌‌‌‌شود
اما ارتباطی که از ابتدا آشکار باشد
ناگزیر است پیش از آغاز خود
همه مخالفت‌‌‌‌ها را ارزیابی کند
پاسخ دهد
راضی نماید
و به موافقت بدل کند
این موجب آرامش خانواده است
خانواده اگر لتسکنوا الیها باشد
اگر بنا باشد محل خلاصی از سختی‌‌‌‌های دنیای بیرون
گرفتاری‌‌‌‌ها و مشغله‌‌‌‌های اجتماعی
و خلاصی از استرس‌‌‌‌های محیط کار
باید که سکینه باشد
و برای این مطلب
چاره‌‌‌‌ای نیست جز رفتار آشکار
ادامه «پنهانی» هر لحظه‌‌‌‌اش خطاست
یک خطای بزرگ
بر خطای گذشته
و منجنیقی
کمانی
که هرچه زمان می‌‌‌‌گذرد بیشتر کشیده می‌‌‌‌شود
فنرش فشرده می‌‌‌‌شود
و لحظه «آشکاری»
انفجار اجتماعی حاصله از آن دردناک‌‌‌‌تر و شدیدتر

غرض این‌‌‌‌که بنده دست خالی هستم
نه دانشی از بابت مدیریت خانه و خانواده
و نه علمی قلبی
از آن سنخ که اهل دل دارند
که درون‌‌‌‌ها را ببینند و نسخه‌‌‌‌های مصیب به واقع ارائه نمایند
حقیر اما به جهت افتادن در چاه
چیزهایی از اندازه و ابعاد و جایگاه آن دریافته‌‌‌‌ام
این تجربیات را از همین رو عرض کردم
و از خداوند متعال
حل مشکل شما را خواستارم
و امیدوار به فضل الهی
که این مختصر تجربه مفید افتد
و به کار شما بیاید
و مرا نیز در حل مشکلات شما نصیبی باشد
از ثواب اخروی
و آن‌‌‌‌چه که در قیامت کبری سخت بدان محتاجم
التماس دعا


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 9 + دوشنبه 95 آبان 17 - 7:0 عصر

تجربه 2. دنیا دار امتحان است
از امتحان یک خلاص شوید
امتحان دوم گریبان شما را می‌‌‌‌گیرد
و قطعاً امتحان بعدی
از قبلی دشوارتر است
امتحان درجه بالاتر را از آدم‌‌‌‌های قوی‌‌‌‌تر می‌‌‌‌گیرند
هر که در این بزم مقرّب‌‌‌‌تر است، جام بلا بیشترش می‌‌‌‌دهند
افتخار انسان است
باعث شادی درونی
نفس انسان متلذّذ می‌‌‌‌گردد
وقتی سخت‌‌‌‌ترین امتحان‌‌‌‌های عصر را از او می‌‌‌‌گیرند
وقتی شما را زیر پا له می‌‌‌‌کنند
له کردنی که راه پس و پیش نمی‌‌‌‌گذارد
و غیر از خدا از هیچ بنده‌‌‌‌ای کاری ساخته نیست
در رفع آن بلای بزرگ
بدانید و آگاه باشید
شما را در درجه‌‌‌‌ای از صبر
و مقام رضا یافته‌‌‌‌اند
که شایسته امتحان دکترا باشید
نه چون نگارنده
در امتحان نهایی دبستان جامانده!

تجربه 3. بارها شاید پرسیده باشند
شنیده‌‌‌‌ام و شنیده‌‌‌‌اید شاید
چرا فلان بززگ زن دوم نگرفت؟
چرا فلان بزرگ با زن بد ساخت؟
چرا فلان بزرگ زن بد خود را طلاق نداد و بر او صبر کرد؟
با این‌‌‌‌که می‌‌‌‌توانست
حلال هم بود
مباح ِ مباح!
راز آن شاید در «آبرو» باشد
انسان‌‌‌‌های بزرگ به آبروهای بزرگ نیاز دارند
آن‌‌‌‌هایی که قرار است مقتدا باشند
از یک منبری در مسجد یک محله کوچک گرفته
تا یک مرجع بزرگ
تا یک رهبر انقلاب
هر کدام الگو و راهبر بخشی از جامعه هستند
مردم «اعتماد» می‌‌‌‌خواهند
و اعتماد بر سبیل عرف و آن‌‌‌‌چه پسند و ناپسندشان است
تعریف می‌‌‌‌گردد
قطعاً جایی که واجب و حرام باشد
تکالیف قطعی الهی
عرف هیچ حرفی نباید برای گفتن داشته باشد
و مقتدا محلّی از اعراب برای عرف قائل نیست
اما در مباحات
حتی چه بسا مستحبات و مکروهات
باید نظر عرف را مقدم دارد
او که بناست راهبری بخشی از جامعه را بر عهده بگیرد
در قالب منبر
یا کرسی افتاء
این یعنی آن‌‌‌‌چه ناپسند عرف است پرهیز نماید
ازدواج موقت و دوم و طلاق و ...
همه این موارد

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 8 + شنبه 95 آبان 15 - 5:0 عصر

خانواده ی همسرم ایشان را طرد کردند مخصوصا پدرشان. و می گویند هر دو
خانم را طلاق بده تا از شر زن اول در امان باشی بعد از مدتی اگر خواستی همسر
دوم (که من باشم) را عقد کن.من با همسرم مشکل جدی و حادی نداریم گاهی اختلاف و
مشکلاتی پیش می آید ه عادی و قابل حل است. خیلی به هم علاقه مندیم و کاملا با
هم رفیق هستیم.
حال نمی دانم چه کنم؟ تنهایی و بی آبرویی ها و حانه نشینی بعد از آن همه
فعالیت افسرده ام کرده. با همسرم نمی توانم راحت در خیابان قدم بزنم و زیر
پوشیه مخفی شدم از ترس اینکه آشنایی مارا ببیندو همسر ایشان من را بشناسد و بی
آبرویی راه بیاندازد. از لحاظ مالی نیز تحت فشار هستم چون همسرم طلبه و وضعیت
مالی او مشخص است که کفاف خرج دو زندگی را نمی دهد.
رابطه ام با خانواده ام یک طرفه شده چون نوز رسمی سر زندگی نیامده ام و فقط
ما به دیدن آن ها می رویم.
چه باید بکنم؟اصرار کنم همسرش را طلاق دهد؟ خودم طلاق بگیرم؟ یا منتظر باشم
روزی روزگاری شاید همسر اولش رفت که با وضعیت پیش آمده و بعد از گذشت ده سال
از زندگی بعید است برود.


از این‌‌‌‌که بنده را شایسته طرح مشکل مزبور دانستید سپاسگزارم
و چنین حُسن‌‌‌‌ظنی داشتید
که بتوانم راهی نشان دهم و کمکی نمایم
ولی...
عذر بنده را بپذیرید
حقیقتاً در زمینه مسائل ذکر شده تخصص ندارم
و ورود غیرمتخصص به مسأله تخصصی
برای ارائه مشاوره
امری ناروا و نادرست است
و مسئولیت شرعی دارد که حضرت‌‌‌‌تان بهتر می‌‌‌‌داند
اما از باب تجربه
این‌که دادگاه ویژه روحانیت را شناخته
و دیدم چطور این دادگاه توجه به «عُرف» دارد
زیرا بنای این دادگاه این است
که شأن روحانیت در جامعه حفظ شود
و این شأن را به مطابقت رفتار روحانی
با آن‌‌‌‌چه جامعه «می‌‌‌‌پسندند» معنا می‌‌‌‌نماید!
لذا فقط در حدّ بیان تجربه خود
مختصر توضیحی عرض می‌‌‌‌نمایم
امید که شما با توکل بر خداوند متعال
که همیشه «هست»
و همیشه «می‌‌‌‌بیند»
و همیشه «بهترین‌‌‌‌ها» را برای بنده‌‌‌‌هایش می‌‌‌‌خواهد
بتوانید تصمیمی درست
که برای دنیا و آخرت شما نیکو باشد اتخاذ نمایید.

تجربه 1. دنیا می‌‌‌‌گذرد
با تمام تلخی‌‌‌‌ها
و حتی شیرینی‌‌‌‌هایش
بهترین‌‌‌‌‌‌‌‌های تاریخ رفتند
بدترین‌‌‌‌هایش رفتند
مات الناس حتی الانبیاء
دنیایی که موقت است
یک شوخی بیشتر نیست
و ما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو
آمده‌‌‌‌ایم که امتحان بدهیم
نیامده‌‌‌‌ایم که لذت ببریم
خوش باشیم
راحت باشیم
قرار نیست به همه خوش بگذرد
اگر چنین قراری بود
اول به افضل انبیاء‌‌‌‌ الهی
و سپس به اولاد عزیز و اهل بیت طاهرینش خوش می‌‌‌‌گذشت
که می‌‌‌‌دانید نگذشت

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 7 + پنج شنبه 95 آبان 13 - 7:0 صبح

ما انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها وقتی سنی ازمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد
وقتی عائله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم
دیگر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم هر دانشی را به سادگی کسب نماییم
اصلاً بعضی کارها دیگر از ما نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید
برویم مثلاً کلاس برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی کامپیوتر
یا فلان رشته فنی و حرفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای
یا خیلی از کارهایی که دیگر مجالی برای آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نداریم
و چه بسا ذهن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان دیگر یاری نکند

در مورد مسائل خانوادگی
بنده شخصاً معتقدم
هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کس بهتر از خود شخص، فضا را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسد
طرف مقابل را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسد
وضعیت درگیری را هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کسی بهتر از طرفین دعوا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند
دیگران هر چه بگویند استنتاج از گفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست
اما کسی که داخل مشکلات است
عمق فاجعه را درک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند

من اما تنها تلاش کردم با گفتن یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سری کلیات
در ایمیل قبلی
با طرح مسائلی کلیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای
از ورود به مصداق و موضوع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسی آن عبور کنم
تا در کاری که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانم
و جهل به آن دارم
وارد نشده باشم

من فقط یک توصیه دارم
یک وعظ بیشتر ندارم
خیال نکنیم این مشکل تمام شد، مشکلات بعدی آسان است
زندگی سراسر مشکل است
زیرا سراسر امتحان است
و هیچ عاقلی امتحان دبیرستان را از بچه پنج ابتدایی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد
زیرا قطعاً قبول نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود
امتحان اول دبستان را نیز از او نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند
زیرا حتماً قبول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود
امتحان پنج ابتدایی را در حدّ پنج ابتدایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند
و امتحان دبیرستانی را در حدّ دبیرستان

این است که همه در «آستانه» هستند
همه ما در «آستانه» امتحان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهیم
در آستانه طاقت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان
اگر امتحان دیگران را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید که آسان است
برای شماست
برای خودشان در «آستانه طاقت و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طاقتی»شان است
همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور که برای شما هست
همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور که برای من هست
همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور که رهبری و مراجع
در آستانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بالاتر امتحان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و رنج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشند

ما همیشه درگیر «هزینه/فرصت» هستیم
و از دیگران فقط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم اطلاعات بگیریم
دیگران فقط بانک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اطلاعاتی از تجربه و دانش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند
تازه اگر باشند
ولی در نهایت
ما خودمان تصمیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم
تصمیم خود را به دیگران واننهیم

اگر تصمیمی را گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم
ناگزیریم پای تعهد خود بایستیم
ازدواج یک تعهد است
دعوا بیماری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست
بیماری را باید درمان کرد
اگر لاعلاج هم باشد
یا صبر باید و یا طلاق
تصمیم با فرد مکلف است
او که تکلیف دارد تا «تصمیم» بگیرد.

اما در رابطه با گذشته
ما همیشه درگیر گذشته خود هستیم
رفتارهای ما از ما جدا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند
اشتباهات ما
همیشه همراه ما هستند

البته خداوند یاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند
و گاهی فراموشی را بر مردم هدیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند
تا گذشته یکدیگر را از خاطر ببرند
ولی طبیعی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست که بعضی انتخاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ما
بعضی آینده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را از ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد
ما همیشه درگیر «هزینه/فرصت» هستیم
هر تصمیمی که بگیریم
چیزهایی را از ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد
اگر چه چیزهایی را هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد
امروز ِ ما نتیجه تصمیمات دیروز ماست
و آینده ما،
نتیجه تصمیمات امروز ما به اضافه تصمیمات دیروز ما
آینده را امروز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازیم
بخشی از آینده را قبلاً ساخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم
آینده معلول هر دوست
هم کارهای امروز
و هم کارهای دیروز

اما از رحمت خداوند که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ناامید شد
خداوند به ما کمک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند
و اگر ما با خودمان کنار آمدیم
بر نفس که غلبه کردیم
محبت ما را در قلب دیگران می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازد
بخشی از خواصّ بودن به امداد الهی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست
که عوامّ را به سوی فرد خاصی سوق دهد
بخشی هم به اراده ما
به قول آقای خوشوقت (ره)
همه مشکلات ما از ضعف ایمان است
ایمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان زیاد شود
چالش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان رفع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود
درگیری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بیرون ما
از تردیدهایی که درون ماست سرچشمه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد
ما با خودمان حساب و کتاب روشنی نداریم
و معلوم نیست چندچندیم
این است که جامعه نیز با ما به تعارض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد

این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها همه حدیث نفس بود
حالات درونی خود را بیان کردم
آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه از خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینم
فقط برای این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که ایمیل شما را بدون پاسخ نگذارم
و گرنه از حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پراکنده حقیر
آبی جوش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید.

إن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شاءالله خداوند من حیث لایحتسب به شما یاری رساند
و از بهترین مصبّ
مصائب شما را برطرف کند


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 6 + سه شنبه 95 آبان 11 - 10:0 صبح

جهت ؟ منظورتان را درک کردم ولی تجزیه تحلیلش بسیار دقیق و البته سخت بود.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دریافت : برای خاص بودن باید از رفتارهایی که یک خاص را در زمانه خود به عام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شبیه میکند ولو خودش به ذاته خاص است پرهیز شود. مثلا داشتم دو همسر یکی از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ موارد است ؟؟/
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سوال ؟؟؟ اگر دو طلاق در کارنامه زندگی من ثبت شود مرا برای همیشه از خاص‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بودن خارج نمیکند؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آیا پیشینه به ظاهر بد داشتن افراد را در جلگه عوام قرار نمیدهد ؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ با توجه به تجربه ای که شما داشتید و دقتی که دارید آیا با سابقه طلاق و‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زندگی با یک دختر کوچک بدون مادر میتواند زمینه خاص بودن را از بین ببرد ؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نکته : در صورت جدایی همسر دوم زمینه ای برای ادامه زندگی اول باقی نمی ماند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از جمله مشکلاتی که ایشان مرتب در تمکین و حتی رسیدگی های ساده ایجاد میکند و‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ البته نزاع های اخیر که زمینه کدورت بسیاری را ایجاد کرده است .


بخش سخت پرسش شما همین است
تطبیق به مصداق
انطباق حکم بر موضوع
همان که سعی در فرار از آن داشته و دارم!

«کلّی» سخن گفتن آسان است
حکم کلیات معمولاً روشن
این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که باید الف ب باشد
اما وقتی در تعارض با جیم بودن ب قرار بگیرد
اگر مجبور باشیم بین الف و جیم یکی را برگزینیم
و ب ذاتاً ابا داشته باشد که هم الف باشد و جیم
و ما خود ِ ب باشیم
دیگر سخت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود انتخاب
اختیار همینش پیچیده است
و دار امتحان بودن دنیا هم همین است
همین گزینش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها
بین الف و جیم
بین جیم و دال
بین تمام انتخاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم داشته باشیم

اگر تصور کنیم یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روزی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد
که از شرّ این انتخاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دشوار خلاصی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یابیم
زهی خیال باطل
خدا ما را در دنیا قرار داده است اصلاً برای همین
که این توانایی را بسنجد
و به بهترین انتخاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها منزلت بدهد
و به انتخاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بد ما را عقاب نماید

باز هم دارم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پیچانم
خودم هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم
عمدی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست
می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم از پاسخ دادن به پرسش شما طفره بروم
چرا؟!
زیرا پاسخ را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم
زیرا دانستن پاسخ مقدماتی دارد
ملزوماتی
که در اختیارم نیست
نخست که تجربه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد
دیگر این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که دانش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد
و سوم
علاوه بر همه این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها
حجم زیادی اطلاعات می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد
آن حجم اطلاعاتی را که مشاور دریافت کرد
تا توانست پیشنهاد خود را تنظیم کند
من که این حجم را ندارم
مقدور هم نیست

برای رسیدن به یک تصمیم صحیح
یا بهترین تصمیم
باید همه حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را شنید
باید زوایای پنهان را پیدا کرد
باید دلیل حوادث را حدس زد
و با پرسش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی به یقین مبدّل ساخت
تازه همه این اطلاعات نیز متوقف بر دانش تحلیل آن است
باید جهت فرد را دید
باید موضوعاتی که در نظر دارد
باید علائق و سلائق را سنجید
و مهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر از همه
استعدادها را

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 5 + یکشنبه 95 آبان 9 - 8:0 صبح

مردم دین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را از کسی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند که خاص باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بهترین باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بین خودشان
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هر چه بد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند در او نیابند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و هر چه خوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینند، او را معدن آن یابند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود از خواصّ
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و مردم او را اسوه قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حالا جهت ما کدام است؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر جهت را این بگیریم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خیلی تغییرات را باید در زندگی لحاظ کنیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در معاش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که ما هم برویم شهربازی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سنگین، برای لحظاتی تفریح فرزندان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که لباس ما بدون وصله باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وقتی که مردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان لباس با وصله پوشیده باشند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یا خودروی زیر پای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان سر از بقیه
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌غرض این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که من این پاسخ را برای خود یافتم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که بزرگان ما از خیلی رفتارها حذر کردند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستند تا خاصّ باشند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تا مردم را به فروتنی کشانند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در برابر اوج تواضع و پرهیزگاری خود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از مکروهات دوری کردند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و از هر خلاف عرفی که واجب نبود خود را باز داشتند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که مردم آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را بپذیرند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تا مردم اصلاح شوند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تا مردم دین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بگیرند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد هر کسی که در این امت به مرجعیت رسید
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چهار ویژگی عمده داشت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سه ویژگی در او برجسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر بود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تقوای بالایی داشت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌علم و دانایی فراوان
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار بود و با مردم زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها راه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نشست و برخواست داشت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش روضه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردم را به خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش راه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زندگی شیخ علی صفایی را بخوانید
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عجیب است از این آمیختگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش با مردم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مراجع هم معمولاً این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طورند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حداقل در ابتدای رسیدن به این موقعیت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بسیار با مردم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌البته امروز این ویژگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به چهار رسیده
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مرجع باید بصیرت سیاسی و اجتماعی هم داشته باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در هر صورت یک چیز مسلّم است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برای برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریزی، ما باید توجه به جهت حرکت خود داشته باشیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و مقاطع حرکت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان در این جهت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود به سمت رشت حرکت کنیم و از قزوین رد نشویم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ما اگر بخواهیم روحانی شویم باید از خواص باشیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برای از خواص اهل حق بودن
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باید که رفتار خود را معتبر و موجّه نماییم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هر رفتار غیر موجهی ما را به جای قزوین به ساوه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و بعید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا بتوان به رشت رفت!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شرمنده از بابت زیاده عرضی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صفحه کلید لپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تاپم هرز است که بسیار حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این را به حساب هرزگی انگشتانم نگذارید
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر پا از گلیم خویش فراتر نهادم و سَروری را به کیش خویش پنداشتم.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یاعلی مدد

[ادامه دارد]‌‌‌‌‌‌‌


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 4 + جمعه 95 آبان 7 - 9:0 صبح

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ما طلبه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم که مردم را هدایت کنیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اصلاً اگر بحث هدایت نباشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که طلبه شدن نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یک گوشه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشستیم و کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اسلامی و مذهبی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواندیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌محضر چند تن از علما هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گلیم خودمان را که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانستم از آب بکشیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ولی ما به گلیم دیگران هم طمع کردیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتیم حالا که فعل کشیدن مطلوبیت دارد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ما گلیم همه را بکشیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌همه نشد، هر چقدر که توانستیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تا مقرّب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر شویم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و از جام بلا بیشتر سر بکشیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبه آمده است تا از خواصّ باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طبق نظریه عوام و خواصّ
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبه اگر از عوام باشد که طلبه نیست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آخوند نیست یعنی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روحانی نیست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یک آدم عادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه فرقی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند دکان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار باشی یا طلبه
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر قرار نیست هادی باشی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هادی یعنی کسی که هدایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هدایت از مقولات متضایف است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر مستهدی نباشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر کسی نخواهد هدایت شود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هدایتی صورت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هدایت، طرف دارد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طرفی که بپذیرد این هدایت را
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و گرنه امام اول شیعیان هم باشی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دستت را هم حتی اگر خود پیامبر خدا (ص) در غدیر بالا برده باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مشتری نداشته باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اعصار و زمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها متفاوتند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گاهی عصر معصوم (ع) است و مشتری اصلاً نیست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و گاهی عصر ماست و مشتری هست، اما مشروط است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مشتری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های امروز مشتری هر کسی نیستند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هدایت، پذیرش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرش، اعتماد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و اعتماد، اعتبار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چرا؟!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عوام از خواص قرار است اطاعت کنند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنوی داشته باشند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردم از کسی حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنوی دارند که به او اعتماد داشته باشند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اعتماد به چه؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد «زندگی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را بر هم بزند»
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد «تمام اعتقادات آنان را فروبپاشد»
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد «تمام سنت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آنان را متروکه کند»
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شاید در همین مسیر است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روایاتی که توصیه به پذیرش فرهنگ کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که «نوروز» را اسلام پذیرفت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و در برابرش ایستادگی نکرد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و بسیاری دیگر
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جز آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه که خلاف «واجبی» از واجبات الهی بود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یا ترویج «حرامی» از محرّمات پروردگار
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هدایت، پذیرش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و پذیرش، اعتماد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و اعتماد از کجا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که مردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار باشی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و بین مردم عزیز
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردم تو را اسوه بدانند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و از رفتار تو احساس شرم نکنند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مذهبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها رفتار تو را چوبی کنند بر سر غیرمذهبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و غیرمذهبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شرم کنند و در برابر اخلاق نیکوی تو کم آورند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جاست که دوست و دشمن تمجید تو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و در قلب همه جای باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دشمن قادر به شماتت نیست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و دوست خجالت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زده نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و این دقیقاً در جایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست که «عرف» پذیرفته شود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و مورد احترام واقع گردد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فراموش نکنیم که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود واجبات را فدای مستحبات کرد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر پاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای امور مستحب است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برای ما و برای مردم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اما اصل هدایت،‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ واجب است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و در هر زمانی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این واجب اولویت دارد بر سایر مستحبات
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بر سایر مباحات
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر خوردن غذا در خیابان
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر با پای راست وارد شدن در مسجد...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مگر قرار نیست از خواص باشیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر از خواص نباشیم که طلبه نیستیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عوام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عین دکان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داری که ازو پنیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خریم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حالا باتقوا هم باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردم که به راه او نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حتی اگر دوستش داشته باشند و تمجیدش کنند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را که از او نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 3 + چهارشنبه 95 آبان 5 - 11:0 صبح

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ممکن است مطلب بالعکس باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شاید کسی بگوید که اگر یک خانواده باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هم با آن ویژگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اصلاً اعصاب نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند که بخواهد در جهت قرار گیرد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شاید هم تکلیف باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که تعدّد زوجات داشته باشد که جامعه را در مسیر تغییر سبک زندگی هل دهد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این هم شاید موجّه باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌غرض این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که اگر مشاور چنین فرموده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شاید چنین نظری داشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشود قصه آن آدمی که زمین خورد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ناچار تا خانه سینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خیز رفت
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که بلند نشود و رسوای عالم نگردد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌راستش من یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بار امتحان کردم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زن اول که داشتم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زن دومی را آوردم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با همه هم هماهنگ شده بود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماه اما نکشید
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالم و آدم هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دست شدند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که مرا له کنند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و من فرار کردم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مهریه زن دوم را که موقتاً موقت بود دادم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و خلاص
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر چه به گمانم هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش بیشتر از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چیزی بود که برآورد کرده بودم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خیلی از مشکلات بعدی را هم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شاید بتوان در آن اشتباه گذشته دید
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در آن تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که «جریان خلاف جامعه» بود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اصلاً چرا نباید خلاف جریان جامعه حرکت کرد؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خلاف جریان جامعه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رویم تا ببینیم چه کسی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد نامربوط بگوید؟!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بله این هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اما نه برای ما
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نه برای کسی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد خاصّ باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یک اشکالی که از دیرباز به ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که چرا امام (ره) چنین نکرد؟!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چرا از امام نه نقلی از تعدّد زوجات هست و نه متعه
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌من پاسخی یافتم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم تا نظر شما را بدانم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 2 + دوشنبه 95 آبان 3 - 8:0 صبح

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریزی بر اساس جهت ممکن است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جهت را برداریم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریزی فقط بازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بازی با موضوعات روزمره زندگی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جهت نباشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اصلاً حرکت نیست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جهت، حاکم بر تمام تحرّکات بشر است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انسانی که در جهت حرکت کند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تمام زندگی خود را بر همان جهت تنظیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و انسان موفقی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌موفق کسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست که تمام آنات او بر جهت استوار باشد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تمام فرصت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را بر دایره جهت بریزد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و روی خود را به دیگرسوها نگرداند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم اگر رئیس مایکروسافت هم بشویم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این را مقطعی از مسیر خود در جهت دنیاداری بدانیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باید همه زندگی خود را در آن مسیر تنظیم کنیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سمت خدا هم که برنامه خاص خود را دارد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ما پول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زن و فرزند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ما خانه و ماشین هم البته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زندگی ملزوماتی دارد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوشی موبایل هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌همه این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بخشی از زندگی ما را شکل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ولی وقتی بخواهیم برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریزی کنیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌همه این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را به اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که در جهتی باشند که اول و بالذات می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌قبل از این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که همه این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را بخواهیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اول آن را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را باید به اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای بخواهیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که ما را در جهتی حرکت دهند که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و گرنه المال و البنون که فتنه حیات دنیایی ما هستند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فتنه
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌امتحان ما یعنی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که چقدر از جهت مطلوب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان خارج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و چقدر پایدار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگران نشوید
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درس اخلاق ندارم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اهلیت آن را هم البته ندارم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فقط قصدم توجه دادن به این موضوع بود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که «برنامه باید تابع جهت باشد»
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر هر لحظه توجه ما از این تابلوی روشن پیش رو منحرف شود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌معلوم نیست که چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و به چه ناکجا آبادی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رویم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بله برادرم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌قصه این است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر معاش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم چقدر؟!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چرا باید معاش دو خانواده را تأمین کنیم؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیا نیاز ما واقعاً این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور است؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اگر یک خانواده باشند هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها کاهش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یابد؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و اگر هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها کاهش یابد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیا زمان بیشتری برای قرار گرفتن در جهت اصلی نخواهیم داشت؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مهم این است که کدام باید فدای کدام بشود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تمام راز برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریزی همین فدا کردن است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که کدام هزینه را فدای کدام فرصت کنیم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا تعدّد زوجات نه 1 + شنبه 95 آبان 1 - 12:58 عصر

در صورت امکان در مواردی که ‌برایتان میل کردم برای جمع بندی راهنمایی کنید .
‌1- خانوادگی : یکی از همسران بنده در حال طلاق می باشد. و زندگی ام با ‌بحران جدی مواجه شده است.
‌2- از جهت علمی نیاز به یک برنامه جدی و دقیقی دارم.
‌3- از جهت معاش نیاز به کمک برای حرکت دقیق و خردمندانه دارم

‌حقیر تحصیلاتی در زمینه مشاوره خانواده
‌و البته مشاوره تحصیلی هم
‌ندارم برادر
‌چه توانم کرد؟!
‌شاید چند مطلبی که در وبلاگ دارم
‌درباره طلاق
‌این توهم را ایجاد کرده که چیزی می‌دانم
‌ولی این‌طور نیست
‌آن‌ها محصول یک تجربه بوده
‌خاطراتی که آن‌طور نوشته آمد
‌به قول معروف: «کل اگر طبیب بودی، سر خود...»
 
مرکز مشاوره‌ای می‌شناسم در قم
‌در کوچه ممتاز
‌مرکز مشاوره بلاغ
‌استاد هستند واقعاً
‌خیلی خوب مشکل را می‌فهمند
‌و راه حل را هم می‌گویند
‌به شما پیشنهاد می‌کنم
‌یک مرکز مشاوره حتماً بروید
‌از این مراکزی که مخصوص طلاب و خانواده ایشان است
‌می‌توانید ابتدا تنها بروید
‌بعد اگر بتوانید با خانواده
‌هر کدام در یک نوبت جدا مثلاً
‌تشریف ببرید
‌قطعاً بی‌تأثیر نیست
‌یک مرکز مشاوره مخصوص طلاب هم هست
‌در ابتدای صفاییه
‌کوچه ورزشگاه تختی
‌پشت دفتر رهبری
 
‌إن‌شاءالله خداوند به شما یاری رساند
‌و دنیا و آخرت شما را بهترین نماید

در زمینه خانواده به مشاوره مراجعه کردیم . در یک تصمیم عجیب توصیه به جدایی از همسر دومم کردند.
در زمینه کار علمی و معاش کمک نمیدهید ؟


‌بضاعت بنده در آن‌چه خواستید اندک است
‌اما از جهت نقل قول
‌آن‌چه از اساتید شنیده‌ام و در پاره‌ای کتاب‌ها خوانده
‌هر چه در نظرم هست عرض می‌کنم
‌یحتمل خود بهتر می‌دانید
‌گاهی اما تکرار مطالب سودمندتر است

‌رفتار انسان ِ موفق تابع برنامه است
‌برنامه هم صدالبته تابع جهت
‌ما «مقصد» نداریم
‌انسان اساساً این‌گونه است
‌انسان مقصدپذیر نیست
‌مقصد یعنی جایی که پایان یابد
‌جایی که حرکت تمام شود
‌چنین چیزی وجود خارجی ندارد
‌خلق نشده است یعنی
‌انسان هر چقدر برود جا برای رشد هست
‌پایان ندارد این حرکت
‌آن‌چه محدود است عمر اوست
‌زمانی که فرصت حرکت دارد
‌معیّن کرده‌اند زمانی را بدویم
‌تمام شود، ایست می‌دهند
‌این‌که کجا تمام شویم به خودمان بسته است
‌به سرعت‌مان
‌به دقت‌مان در تعیین مسیر
‌به گذرمان از موانع و مشکلات

‌مقصد را که برداریم، فقط جهت می‌ماند
‌حرکت انسان «جهت» دارد، نه «مقصد»
‌این‌که بخواهیم «مرجع» شویم مثلاً
‌مجتهد شویم
‌حتی اگر بخواهیم بهترین مهندس دنیا باشیم
‌فیلسوفی بزرگ
‌دانشمندی وارسته
‌این‌ها مقصد نیستند
‌ایستگاه‌ند
‌مقاطع زندگی ما هستند
‌مراحل رشد و کمال
‌در حرکت‌مان به سمت جهت
‌در راستای جهت

[ادامه دارد]

چرا تعدّد زوجات نه 1
چرا تعدّد زوجات نه 2
چرا تعدّد زوجات نه 3
چرا تعدّد زوجات نه 4
چرا تعدّد زوجات نه 5
چرا تعدّد زوجات نه 6
چرا تعدّد زوجات نه 7
چرا تعدّد زوجات نه 8
چرا تعدّد زوجات نه 9
چرا تعدّد زوجات نه 10
چرا تعدّد زوجات نه 11
چرا تعدّد زوجات نه 12


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   6   7      >

شنبه 103 آذر 3

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
خانواده - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X