سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

این دانش دین است، پس نیک بنگرید که از چه کسی دین خود رامی گیرید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
حل مشکل جبر و اختیار 8 + دوشنبه 91 اردیبهشت 25 - 8:0 صبح

آسیدمنیرالدین پایگاه هماهنگی عالم را وحدت فاعل می‌داند
یا به عبارت خود «فاعل واحد»
هیچ قواعد واحدی در کار نیست
و هیچ آثار و خواص واحدی
آن‌چه واحد است فاعل ِ فاعل‌هاست
وقتی یک اراده بر تمام عالم جریان داشته باشد
هماهنگی ایجاد می‌شود

می‌بینید که «ثبات» را از تمام مجموعه مخلوقات خارج کرد
چرا که روشن است هر بخشی از آن به ثبات برسد
تمام آن‌چه را در ارتباط با خود دارد
به ثبات می‌کشاند
و این ثبات تمام مجموعه خلقت را فرا خواهد گرفت

بحث فلسفی زیاد طول کشید
قرار بود جبر و اختیار را بفهمم
وقتی با این مباحث استاد حسینی(ره) آشنا شدم
دیدم در پس تمام این گفتارها
اختیار را متفاوت از «انتخاب» معنا می‌کند
بسیار متفاوت از آن‌چیزی که امروزه از اختیار گفته می‌شود

معمولاً در تعریف اختیار می‌گویند: گزینش یکی از گزینه‌های ممکن!
ولی آسیدمنیر این تعریف را قبول نداشت
او می‌گفت این تعریف انتخاب است نه اختیار
اختیار «گزینه‌ساز» است
نه گزینه‌برگزین!

چطور؟!
وقتی اساس حرکت و تغییر در عالم را مبتنی بر اراده و اختیار می‌داند
اختیار را ایجاد کننده آثار می‌پندارد
اختیاری که آثار را ایجاد می‌کند و آن‌ها را تغییر می‌دهد
با همین تغییر در آثار، در حقیقت تغییر در ذوات و ماهیات (با برداشت اصالت ماهیتی) ایجاد می‌کند
اختیار گزینه‌ای در پیش خود ندارد
اختیار نوعی خلق کردن است
فعلی که انسان انجام می‌دهد در واقع خلق چیزی است که نبوده است
«همان فعل با تمام شرایط و اوصافی که با آن ایجاد شده»

اختیار به این معنا اصلاً تابع آگاهی نیست
اصلاً تابعیت برای اختیار معنایی ندارد
اختیار هرگز به انتخاب میان آگاهی‌ها نمی‌پردازد
که اختیار خود آگاهی‌های جدیدی را ایجاد می‌کند
آگاهی‌هایی که ناشی از ایجاد آثار جدید در عالم است

این‌ها را که از استاد حسینی(ره) خواندم
تازه احساس کردم مشکل جبر و اختیار حل شده است
اختیار اساساً با علیّت نمی‌ساخت و نمی‌سازد
آسیدمنیر بالکل علیّت را کنار گذاشت تا اختیار را به حکومت برساند
تا از شرّ جبری
که دست‌بردار نبود از گرده بشر
همه ما را راحت کند!

اما اخیراً...

[این بحث ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
حل مشکل جبر و اختیار 7 + یکشنبه 91 اردیبهشت 24 - 1:49 عصر

ما دو گزینه بیشتر نداریم
یا بپذیریم که جهان واقع در حال حرکت و تغییر است
و یا قائل به سکون ِ مطلق در واقعیت شویم
(یعنی هیچ تغییر و تبدیل و حتی جابه‌جایی در واقع رخ نمی‌دهد)
اگر گزینه دوم را نپذیریم
راهی جز نفی علیّت نخواهیم داشت

استاد حسینی(ره) برای این بیان خود این‌گونه استدلال می‌آورد که:
1. اگر خواصّ اشیاء واقعی ثابت می‌بود
و غیر قابل تغییر
هیچ حرکتی رخ نمی‌داد
زیرا تأثیر و تأثر میان اشیاء بی‌معنی می‌شد
ترکیب و تجزیه مصداقی پیدا نمی‌کرد
و ربط و ارتباط میان آن‌ها هیچ تصوّری نمی‌داشت
و هر واقعیتی با واقعیات دیگر متباین بود به تمام ذات خود (نفی اصالت ذات)
2. اگر ارتباط میان اشیاء تابع اثر آن‌ها در یکدیگر می‌بود
که این اثر برای هر شیء ثابت بود و تغییر نمی‌کرد
تمام اشیاء اثر ویژه خود را اگر می‌داشتند به صورت ثابت
باز هم دیگر حرکت و تغییری نبود
تمام حرکت‌ها انجام می‌شد و پایان می‌یافت
هر تأثیر و تأثری کار خودش را می‌کرد
و تغییر به انتها می‌رسید (نفی اصالت ربط)
3. همچنین است اگر آثار را ثابت ندانیم
ولی تابع قواعد و قوانین خاصی
اگر معتقد شویم آثار اشیاء تغییر می‌کند
چیزی که امروز می‌تواند قابل انفجار و آتش‌زا باشد (H و O)
می‌تواند در شرایطی دیگر آتش را خاموش کند (H2O)
اما این تغییرات را مشخص و معیّن بدانیم
مثلاً تابع فرمول‌های فیزیک و شیمی و ...
باز هم حرکت پایان می‌یافت
گویا نقشه ثابتی را بر عالم واقعیت حاکم بدانیم
قواعدی که نحوه تغییر آثار و خواص را بیان کند (نفی اصالت تعلّق)

پس می‌ماند یک گزینه
گزینه‌ای که هیچ بخش ثابتی نداشته باشد

نه خواص در آن ثابت باشد؛
مانند تعریفی که از ماهیت می‌شود
و برای واقعیت حدّی قائل است به نام جنس و فصل و غیرقابل تغییر
یا مانند حقیقت وجود
که ذات شیء را چیزی جز «بودن» نمی‌داند
و حدّ این بودن را غیر قابل تغییر

نه کنش و واکنش‌ها و تأثیر و تأثرها ثابت باشد
و نه البته قواعدی که بر این کنش و واکنش‌ها حاکم است
هیچ عنصر ثابتی نباید فرض شود

هر وعائی که ثبات در یک گوشه آن وارد شود
حرکت از گوشه دیگر خارج می‌شود
پس: تمام آثار و تغییرات و حرکت‌ها باید تابع «اراده‌ها» باشد!

[اشکال نکنید که در باب واجب‌الوجود چه می‌گوید استاد
که فرض حرکت و تغییر در او خلاف واجب بالذات بودن اوست
استاد دایره بیان فلسفی خود را از ابتدا محدود می‌کند به مخلوقات
و خارج از این دایره را قابل بحث فلسفی برای مخلوقی چون انسان نمی‌داند
لذا اصلاً با این شبهه مواجه نمی‌شود!]

اگر هیچ نحوه ثباتی در عالم نباشد
پس جهان خلقت به چه بند است؟!

[همچنان ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
حل مشکل جبر و اختیار 6 + پنج شنبه 91 اردیبهشت 21 - 7:0 صبح

آسیدمنیرالدین(ره) از اساس با علیّت سر جنگ داشت
ناسازگاری عجیبی با چنین رابطه‌ای
می‌گفت: علیّت یکی از آن زنجیرهایی است که با آن دست خدا را بسته‌اند
همین فلاسفه‌ای که خداپرست‌اند.
و این آیه را می‌خواند: «وقالت الیهود ید الله مغلوله»(مائده:64)
راه نجات از بن‌بست فلسفی جبر و اختیار را
سیدناالاستاذ در رهایی از رابطه علیّت می‌دانست
که این شعار را صدر کتاب‌ها و جزوات می‌نگاشت: «ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم»(اعراف:157)
که این علیّت دست و بال ما را بسته است!

استاد حسینی(ره) نتایج و آثار اعتقاد به علیّت را بررسی کرد
و به این نتیجه رسید که اگر قائل به علیّت شویم
هیچ حرکتی در جهان خلقت امکان نخواهد داشت
بگذارید این‌گونه تفسیر کنم:

هر معلولی علّتی دارد
آن علّت هم علّت دیگری
نهایت این سلسله علل هم به واجب بالذاتی باز می‌گردد که نیاز به علّت ندارد
و علّت هم ندارد
خب، حالا توجه کنید
اگر آن علّت باشد (که هست)
معلول او باید باشد
و اگر آن معلول باشد ...
هلمّ جرّا
تا آخر تمام معلول‌ها باید حاضر باشند،
مادامی که علّت‌العلل موجود است
و چون علّت‌العلل قدیم است (یعنی ازلی است و همیشه بوده است)
تمام معلول‌ها باید باشند
و دیگر هیچ معلولی نباید پدید آید
و دیگر هیچ حرکتی نباید رخ دهد

پاره‌ای عرفا چیزی شبیه به این را پذیرفته‌اند
ولی فلاسفه به روش‌هایی توجیه کرده‌اند
بعضی گفته‌اند: او عقل اول را خلق کرده است
و عقل اول، عقل دوم را
و یک سلسله‌ای درست کرده‌اند که بگویند عالم ما را آن عقل آخری خلق کرده
که او تغییر دارد و حرکت دارد و بداء و این حرف‌ها
متکلمین هم شبیه آن را در قالب مخلوقی به نام «مشیّت»
و مشیّت باری‌تعالی سایر خلق‌ها را بر عهده دارد
بعضی هم گفته‌اند چه اشکالی دارد اصلاً که عالم قدیم باشد
حدوث عالم لازم نیست حتماً تا ممکن بودن آن توجیه شود
شما اصلاً‌ معنای امکان را نفهمیده‌اید
چیزی می‌تواند ممکن باشد و قدیم هم باشد
چون در امکان تنها نیاز شرط است، نه حدوث (یعنی یک زمانی نباشد و بعد هست شود)

این دعوای حدوث و قِدم عالم زمان معصومین(ع) هم بود
و روایاتی در این باب به دست ما رسیده است

اما سیدمنیرالدین(ره) علیّت را نفی کرد، بالکلّ!
و گفت...

[این بحث خیلی ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
حل مشکل جبر و اختیار 1 + چهارشنبه 91 اردیبهشت 13 - 8:5 صبح

از دبیرستان باز می‌گشتم
مثل همیشه با کلاسوری که زیر بغل داشتم
از زیر پیلوت‌ها
لابه‌لای ستون‌های بزرگ بلوک‌های اکباتان
نان بربری را از روبه‌روی دبیرستان خریده بودم
از مسجد که گذشتم
در بلوک E1
پسری را دیدم با دختری سخن می‌گفت

به رسم همیشگی
او را که می‌شناختم با اشاره صدا کردم
پشت ستون که آوردمش ناراحتی‌ام را ابراز کردم
«فلانی، این دختر کیست که با او صحبت می‌کنی؟»

ما را می‌شناختند
ما نیز آن‌ها را می‌شناختیم
ما بسیجی‌های شهرک بودیم
و تمام خلاف‌کارهای شهرک را می‌شناختیم
از آن خلاف‌سنگین‌ها نبود

گفت: «نه به خدا، باهاش دوس نیستم، مزاحمم میشه هی، داشتم می‌گفتم دیگه باهام تماس نگیره»
داشت سیاه می‌کرد
می‌دانستم، ولی اصراری نداشتم که فشار بیشتری بیاورم
گفتم: «برو! اما دیگر نبینمت با دخترها می‌پری»
نان تعارف کردم و رفتم

در راه مثل همیشه ذهنم مشغول شد
به موضوعی که سال‌ها درگیر آن بودم: «جبر و اختیار»

«این آدم‌ها در این محیط متولّد شده‌اند
در همین‌جا بزرگ شده‌اند
این‌جا کارهای زشت برای‌شان زیبا جلوه کرده است
این‌جا این‌گونه آموخته‌اند
این‌جا فرهنگ غلطی یافته‌اند
رفتار انسان تابع اخلاق و فرهنگ اوست
جامعه این اخلاق و فرهنگ را شکل می‌دهد
پس چه تقصیری دارند این آدم‌ها که خلاف می‌کنند؟!»

به همین شبهه بود که آسان می‌گرفتم
برخلاف بعضی دوستان که سخت‌گیر بودند
با خود می‌گفتم: «من بچه خواجه نظام الملکم
از کودکی در مسجد سادات بزرگ شدم
محله‌مان غیرت داشت
اگر پسری را با دختری می‌دیدند
غیرت‌مندان ِ محل پسر را ادب می‌کردند
تا دیگر جرأت نکند به ناموس محل بد نگاه کند
این‌ها اما بچه اکباتان...»
یک‌جورهایی دلم برای همه‌شان می‌سوخت
به جرم نکرده جهنم می‌رفتند؟!

عجیب گرفتار شبهه جبر و اختیار شده بودم
سال‌ها این شبهه رهایم نمی‌کرد تا آن‌که...

[این بحث ادامه دارد]

بخش‌های بعدی:


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سایت آسیدمنیرالدین + یکشنبه 91 فروردین 20 - 10:0 عصر

سامانه وبرایت یک کار مشترک بود
دومین و هاست از ایشان
و طراحی و برنامه‌نویسی با من
اجاره دومین و هاست که تمام شد
دیگر تمدید نکرد
سایت سیدمنیر را هم که روی آن سامانه راه انداخته بودم از کار افتاد
آخرالامر خودم دست به کار شدم
فضای اندکی اجاره کردم و دومین را دوباره ثبت کردم
و سایت http://seyedmonir.ir دوباره از دیروز به کار افتاد! 


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
ضرورت اصول فقه حکومتی به روایت جوادی آملی + پنج شنبه 90 آذر 24 - 5:8 عصر

«ما تا اصول فقه حکومتی نداشته باشیم، فقه حکومتی نخواهیم داشت»
این جمله‌ای است که چند دقیقه پیش
آیةالله العظمی جوادی آملی (حفظه‌الله)
در کنگره بزرگداشت مرحوم آخوند خراسانی بیان کرد

حیفم آمد در وبلاگم ننویسم
که این حرف را سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی (أعلی‌الله مقامه الشریف)
بیست سال پیش مطرح کرد
و برای تولید اصول فقه احکام حکومتی
بیش از 200 جلسه بحث کرد
که نوارهای آن موجود است
و دو  سال طول کشید تمام جزوات آن را بخوانم و مباحثه کنم
دو دور بحث است
یک دور «مبادی» اصول فقه احکام حکومتی
و یک دور «مبانی» آن

خداوند رحمتش کناد
و به آقای جوادی آملی هم توفیقات کثیر عطا نماید!

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة علی بن ابی‌طالب


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: خواص 17 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
راز مکعب روبیک و نرم افزار حل آن + پنج شنبه 90 آبان 12 - 10:23 عصر

این بازی را همه می‌شناسند
یکی از سرگرمی‌های کودکی من بود

اما جذابیت آن وقتی بیشتر شد که به شکل استوانه‌ای در آمد
این بازی را برادرم برایم خرید
وقتی دوره دبستان را می‌گذراندم

ولی جذاب‌تر از همه و البته پیچیده‌تر
مدل سه‌بعدی آن بود
مکعب روبیک برایم بسیار شگفت‌آور بود
فکر کنم دوره راهنمایی را می‌گذراندم که برایم خریدند
اقرار می‌کنم هرگز نتوانستم آن را حل کنم
یعنی شش وجه را بسازم
حداکثر یک وجه یا فوقش دو
البته امروزه مدل‌های بزرگ‌تری هم ساخته شده

همیشه برایم سؤال بود که چگونه این قطعات کنار هم می‌لغزند
بدون این‌که از هم بپاشند
تا این‌که چند وقت پیش دوباره به یاد گذشته یکی خریدم
این‌بار آن را گشودم و تکه‌تکه کردم

مکانیک بسیار ساده و البته هوشمندانه‌ای دارد
سه محور که به صورت z ،y ،x به هم متصل شده
هر کدام دو سر دارد و شش قطعه این‌گونه به هم متصل شده‌اند
سایر قطعات روی همین شش قطعه می‌لغزند و حرکت می‌کنند
با زوائدی که دارند به هم چفت می‌شوند

در اینترنت گشتم و چند نرم‌افزار پیدا کردم
کارشان ارائه راه‌حل برای دستیابی به پاسخ است

کافیست به وضعیت دو بعدی این نرم‌افزار بروید
رنگ‌ها را آن‌طور که روی روبیک خود دارید سِت کنید
حالا دگمه راه‌حل را بزنید
تمام مراحل کار را برای شما خواهد نوشت
و البته به صورت انیمیشن هم به شما نشان خواهد داد
تمام راه‌حل با فرمول‌های ریاضی قابل توصیف است
کافیست چند مرحله را ببینید
لِم و قلق کار دست‌تان خواهد آمد
این‌که همیشه حل کردن از «بعلاوه» وجه فوقانی شروع می‌شود
و به صورت مثلثی از چهار طرف پایین می‌آید
تا به لایه پایینی برسد.
خیلی جالب است، وقتی حل روبیک را می‌بینید!
آپلود کردم این‌جا نرم‌افزار را که بردارید.

اتفاقاً هفته پیش رفته بودم مؤسسه کودکان فردا
جلسه‌ای داشتیم با دوستان
یک روبیک جدید دیدم که توجهم را جلب کرد

سعی کردم به روش‌هایی که می‌دانم حل کنم
ولی اصلاً نمی‌شد
می‌گفتند 18 هزار تومان قیمت داشته که خریده‌اند
هیچ‌کدام از روش‌های مرسوم روی آن کار نمی‌کند
چون چهار وجهی است!
نمی‌توانی یک قطعه را گوشه کار نگهداری تا جایش را تغییر دهی
با هر حرکت تمام قطعاتی که کنار گذاشته‌ای داخل بازی می‌شوند!
شگفت‌آور بود!
خلاقیت انسان حد و مرزی ندارد، تا کجا پیش می‌تواند رفت؟!

اما دلیل حساس شدنم به روبیک چیز دیگری است
این‌که چند وقتی است در کنارم است و هر از گاهی ور می‌روم
دلیل خاصّی دارد،
این جدول را ببینید:

این جدول 27 خانه‌ای
مرسوم‌ترین جدولی است که استاد ما برای توصیف یک موضوع از آن استفاده می‌کرد
نمی‌خواهم این‌جا و در این فرصت کم
زیر و بم و سازوکار این جدول را تفسیر کنم
اما نکته جالب آن سه‌بعدی بودنش است
و ربط جالبی که به روبیک دارد
این تصویری است که در ذهنم نقش بست
همان اولین روزهایی که جدول را دیدم
همان سال 1380
این دیاگرام را ترسیم کردم:

مکعب روبیک دقیق‌ترین تطبیق جداول 27 وصفی استاد حسینی(ره) است
چون یک موضوع را از سه بُعد نگاه می‌کند
و هر بُعد سه رُکن دارد و هلمّ جرّاً.
تنها نکته مهم در ارزش‌گذاری منزلت‌ها روی مکعب است
استاذنا منزلت‌ها را به صورت کمّی تعیین کرده است
کم‌ترین ارزش را یک فرض کرده
نسبت‌ها را دوبرابر گرفته تا به عالی‌ترین منزلت در مکعب می‌رسد
منزلت آن 64 می‌شود
در حقیقت روبیک ِ منزلت‌ها به روی گوشه پایینی ایستاده است
که باارزش‌ترین وصف در بالا و کم‌ارزش‌ترین وصف در پایین قرار می‌گیرد:

به این ترتیب ما یک خانه با ارزش 64 خواهیم داشت
سه خانه با ارزش 32
شش خانه با ارزش 16
و هفت خانه با ارزش 8
به همین نسبت دوباره کم می‌شود و شش خانه با منزلت 4 داریم
سه خانه با منزلت 2
و یکی هم با منزلت یک
این شباهت است که مکعب روبیک را برای من رازدار کرده است!

در این‌جا کلکسیونی از انواع روبیک ببینید! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
شهید صدر: اصل واقعیت بدیهی نیست! + چهارشنبه 90 مهر 27 - 9:18 صبح

در این یک‌سال و اندی که به مباحثه کتاب «الأ ُسس المنطقیّة للإستقراء»
کتاب شهید صدر در منطق
اشتغال دارم
عجایبی در کلام ایشان یافته‌ام
که یکی از آن‌ها همین ادعای «بدیهی نبودن اصل واقعیت» است!
برای من که به اندیشه‌های مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی(ره) باور دارم
و فلسفه ایشان را سال‌ها تحصیل کرده‌ام و سالی است تدریس می‌نمایم
بسیار جالب و شگفت‌انگیز است که امروز شهید صدر را خیلی
بسیار و بسیار
نزدیک به استاد حسینی می‌یابم!
نه فقط در مخالفت با فلسفه و منطق ارسطویی
با حکمت مشائی و صدرایی
که حتی در پاره‌ای مباحت اثباتی و ایجابی و ادعایی
که در مخالفت
خیلی‌ها با ما اشتراک دارند
از مکتب تفکیک ِ حکیمی
ادعاهای مهدی نصیری و نوشتارهای آوینی
تا آن‌چه به احمد فردید نسبت داده می‌شود و از هایدگر...

سید صدر می‌گوید: «وفی ضوء ما تقدّم نعرف: أنّ اعتقادنا بوجود الواقع الموضوعی للعالَم یعبّر عن معرفة استقرائیة؛ لأنّ کلمة «الواقع الموضوعی للعالم» تعنی: أنّ لدینا قضایا محسوسة لها واقع موضوعی مستقلّ عن إدراکنا و تصوّرنا. و قدعرفنا قبل لحظات أن التصدیق بالواقع الموضوعی للقضیة المحسوسة - أی قضیة محسوسة - مستدلّ استقرائیاً. و هذا یعنی: أنّ التصدیق بالواقع الموضوعی للعالم معرفة استقرائیة.» (ص527)
(در پرتو آن‌چه بیان شد دانستیم که باور ما به وجود واقعیت خارجی از یک شناخت استقرایی حاصل شده است. زیرا عبارت «عالَم واقعیت خارجی دارد» به این معناست که ما قضایای محسوسه‌ای در نزد خود داریم، با واقعیتی مستقل از ادراک و تصورمان...)

و جایی دیگر نظریه «بداهت اصل واقعیت» را رد می‌کند: «کما نردّ أیضاً علی بعض المناقشین للمثالیة الذین ادّعوا أنّ القضیة القائلة بوجود واقع موضوعی للعالم قضیة أولیّة بدیهیة یصدّق بها الإنسان تصدیقاً مباشراً. و ردّنا علی هؤلاء: أنّ هذه القضیة لاتعنی إلا أنّ بعض القضایا المحسوسة علی الأقلّ صادقة، فقیمتها مستمدّة من جمع قیم هذه القضایا المحسوسة، وهذا هو الذی یفسّر لنا أنّها أکثر وضوحاً من أیّ قضیة محسوسة بمفردها.» (ص528)

پس تطابق ادراک ما با واقعیت چه می‌شود؟
شهید صدر این تطابق را با تشابه تبیین می‌نماید: «إنّنا نعتقد عادة بوجود تشابه - بدرجة ٍ ما - بین الصورة المحسوسة التی ندرکها و الواقع الموضوعی لها الذی أثبتناه فی التطبیقات السابقة. و هذا الاعتقاد استقرائی مستدلّ ولیس علماً أوّلیاً مباشراً، لأنّنا فی إدراکنا الحسّی لانواجه الواقع الموضوعی مباشرة و إنّما نواجه الصورة المحسوسة.» (ص530)
(... این یقین استقرایی است و بدیهی نیست ...)

البته سیدنا الاستاذ، حسینی الهاشمی، این تشابه را به تناسب تعبیر می‌کند
و طرفین تناسب را هم نسبت خارجی و نسبت ذهنی می‌داند
نسبتی که بین موضوعات خارجی و بین موضوعات ذهنی وجود دارد
زیرا ایشان اساساً قائل به اصالت ذات نیست و ربط بین موضوعات را
بیانگر هویّت اصلی آن‌ها می‌داند
(بماند که در تحلیل ربط و نسبت بین موضوعات نیز از تعلّق و فاعلیت مدد می‌گیرد)

اما آیا نشانه‌هایی از این اندیشه در کلام فلاسفه صدرایی یافت می‌شود؟
آری
ردّ پاهای واضحی در کلام علامه طباطبایی(ره) وجود دارد
با این‌که برخی (استاد فیاضی) برداشت علامه از کلام صدرالمتألهین را
قرائتی مخالف با اندیشه صاحب مکتب حکمت متعالیه می‌دانند
اما در نهایت، علامه هر دو کتاب فلسفی معروف خود را
بدایةالحکمة و نهایةالحکمة
با استقرائی از قضایای محسوسه آغاز می‌کند:
«إنا معاشر الناس أشیاء موجودة جدا ومعنا أشیاء أخر موجودة ربما فعلت فینا أو انفعلت منا کما أنا نفعل فیها أو ننفعل منها. هناک هواء نستنشقه وغذاء نتغذى به ومساکن نسکنها وأرض نتقلب علیها وشمس نستضیء بضیائها وکواکب نهتدی بها وحیوان ونبات وغیرهما. وهناک أمور نبصرها وأخرى نسمعها وأخرى نشمها وأخرى نذوقها وأخرى وأخرى. وهناک أمور نقصدها أو نهرب منها وأشیاء نحبها أو نبغضها وأشیاء نرجوها أو نخافها وأشیاء تشتهیها طباعنا أو تتنفر منها وأشیاء نریدها لغرض الاستقرار فی مکان أو الانتقال من مکان أو إلى مکان أو الحصول على لذة أو الاتقاء من ألم أو التخلص من مکروه أو لمآرب أخرى.» (نهایه، ص3)

البته علامه بلافاصله تمام این‌ها را تنها شواهدی می‌داند
بر «بداهت اصل واقعیت»
اما این‌که این بداهت را با این امور محسوسه بیان می‌کند جای تأمل دارد!

با توجه به این‌که اصل واقعیت ریشه، بنیان و اساس فلسفه صدرایی است
که در کلام شهید مطهری این‌طور تبیین می‌شود:
«محققین حکما باین نکته بر خورده‏اند که یگانه اصلى که صلاحیت دارد مبدا و نقطه شروع فلسفه قرار گیرد همان «اصل واقعیتى هست» مى‏باشد که سر حد فلسفه و سفسطه یا رئالیسم و ایده آلبسم محسوب مى‏شود و اصلى است‏یقینى و فطرى و مورد تصدیق تمام اذهان بشرى» (اصول فلسفه، ج3)

اما او نیز نمی‌تواند خود را از بیّنه قرار دادن محسوسات خلاص کند:
«ما در نخستین لحظه‏اى که گریبان خویش را از چنگال مغالطات سفسطى خلاص مى‏کنیم و از فطرت واقع بین خود استفاده مى‏کنیم خود را با واقعیت اشیاء مواجه مى‏بینیم ... در نخستین گامى که مى‏خواهیم پس از خاموش کردن ترانه سفسطه برداریم با واقعیت اشیاء مواجه شده و سر و کار ما با واقعیت ِ هستى خواهد بود یعنى اصل واقعیت را اثبات نموده و با غریزه ...» (همان)

تغییر مبنا در آن
تحوّل کوچکی در فلسفه نخواهد بود
یک انفجار بزرگ را نوید می‌دهد
و ساخت و سازی جدید و بنیانی!

البته شهید مطهری تلاش می‌کند محسوسات را متأخر از «ادراک اصل واقعیت» بنمایاند:
«پس از قبول این اصل یعنى پس از اذعان و تصدیق به اینکه واقعیتى هست در مرحله دوم سیر عقلانى خویش بدنبال این مطلب مى‏رویم که مظاهر این واقعیت چیست و بعبارت دیگر چه چیز هست و چه چیز نیست در این مرحله است که مظاهرى مى‏یابیم و مى‏رسیم به اینکه من هستم، زمین هست‏، ستارگان هست، ماده هست، قوه هست، روح هست، همانطورى که در متن بیان شده مى‏دانیم واقعیتى هست و سپس به تولید و تکثیر این حقیقت که حقیقتهاى دیگرى را بوجود مى‏آورد خواهیم پرداخت» (همان)

ما شهید صدر را بیشتر با کتاب‌های اصولی او همچون «حلقات»
یا تقریرات خارج اصول
که دور اول تدریس ایشان را آیةالله سیدکاظم حائری تحریر فرموده
و دور دوم را آیةالله سیدمحمود هاشمی شاهرودی
یا «فلسفتنا» و «اقتصادنا» می‌شناسیم
اما به عنوان یک نظریه‌پرداز در منطق
کم‌تر مورد توجه بوده است

کسانی که درس‌های خارج حوزه علمیه قم را تجربه کرده باشند
قوّت نظریات شهید صدر در اصول را
در کلام آنان‌که پیرو مکتب اویند
هضم کرده
و از ابداعات، نوآوری‌ها و شگفتی‌های تفکر او لذت وافر برده‌اند
اما در منطق و فلسفه
این اواخر ایشان نظریات جدیدی داشته است
اگر چه نوشتن «الأسس المنطقیة» از گرفتاری کیفیت اثبات یقین برای تواتر در روایات آغاز شده است
و مباحثه‌ای است میان استاد و شاگرد (آسیدکاظم حائری)
که در نهایت به قلم شهید نگارش یافته
اما مملوّ است از نوآوری در نگرش فلسفی و منطقی اسلامی
شهید صدر کتاب خود را این‌گونه معرفی کرده است:
«دراسة جدیدة للإستقراء تستهدف اکتشاف الأساس المنطقی المشترک للعلوم الطبیعیة و للإیمان بالله تعالی»
شاهکار است نه؟!
دقیقاً همان هدفی را در نظر داشته که استاد حسینی(ره) به دنبال آن بود
شهید صدر به دنبال کشف یک اساس منطقی مشترک بین علوم تجربی و ایمان به خداوند است!

سید صدر در این کتاب حتی برهان نظم را بازتعریف می‌نماید
اشکالات فلسفی آن بر مبنای حکمت صدرایی را بیان کرده
و آن را بر اساس استقراء دوباره به یقین می‌رساند
از طریق پنج بدیهی جدید که به نظریه احتمال اضافه نموده
و مصادره‌ای که با آن توانسته استقراء را در دو شکل منطقی به اثبات یقینی برساند
باورتان می‌شود که «استقراء ناقص مفید یقین باشد؟!»
شهید صدر این کار را انجام داده
و همان‌طور که قیاس در منطق صوری دارای چهار شکل استدلالی است
برای استقراء ناقص دو شکل برهانی بیان کرده است
و با بیان «قاعده عدم تماثل» توانسته بسیاری از بن‌بست‌های فلسفی را حل نماید.

توقع نداشته باشید که تمامی استدلال‌های ایشان را در وبلاگ بنگارم
قصد این کار را هم ندارم
غرض فقط اِشعار به این منبع علمی عجیب بود
که بدجوری میان اهل فنّ و تخصّص غریب واقع شده

این کتاب نیز همچون اقتصادنا نظمی سه‌گانه دارد
اگر اقتصادنا
(که مطالعه آن را سال گذشته تمام کردم)
ابتدا دو مکتب سوسیالیسم و کاپیتالیسم را نقد می‌کند
و در فصل سوم به اقتصاد اسلامی
به عنوان نظریه اثباتی می‌پردازند
در این کتاب نیز ابتدا نظریه ارسطو را بیان و نقد کرده است
سپس به اندیشه‌های غربی پرداخته
نظریه جان استوارت میل، راسل و هیوم را
و در نهایت هم درگیری با تئوری‌های لاپلاس و کینز
تا در بخش سوم کتاب بتواند نظریه «توالد ذاتی» خود را تبیین کند
البته یک بخش چهارم هم برای این کتاب در نظر گرفته است
تا کاربردهای این نظریه را در پاره‌ای مباحث فلسفی نشان دهد

شاگرد شهید صدر می‌گوید: ایشان این اواخر در حال نگارش کتابی در فلسفه بوده است
که نظریات جدید خود را طرح نماید
دست‌نوشته‌هایی هم داشته
که در تعرّض بعثی‌های ستمکار مفقود شده
و اطلاعی از آن در دست نیست

حیف... که اگر می‌نگاشت تا انتها و به دست می‌رسید...

آنان‌که به نوآوری‌‌های سیدمنیر ایراد می‌گیرند
در برابر کلام صدر که شهرت اندیشه‌اش قابل اغماض نیست چه می‌گویند
وقتی که این هر دو
جهت واحدی در فلسفه انگاشته‌اند؟!

ابتهاج عجیبی بر روح و جسمم مستولی گشته
و شادی وصف‌ناپذیری احساس می‌کنم

از آن سنخ هیجان‌هایی که ارشمیدس را از حمام به خیابان می‌کشد [...] :)

پ.ن. ممکن است اشکال شهید مطهری به دکارت که وقتی می‌گویی:
«من فکر می‌کنم، پس هستم»
پیش از اعتراف به فکر کردن، همین‌که اذعان به «من» داری
و موضوع قضیه را بیان می‌کنی
اقرار به بودن خود نموده‌ای
را
بعضی گمان نمایند به صدر هم وارد است
در حالی که چنین نیست
اندکی توضیح: درست است که اصل واقعیت ادعایی فلاسفه صدرایی
به صرف تصور واقعیت خارجی برای «خود»
مصداق پیدا می‌کند و اثبات می‌شود
اما اصل واقعیت در کلام شهید صدر
وجود واقع خارجی ورای ادراک ماست
در حقیقت فلاسفه صدرایی تعریفی از اصل واقعیت ارائه می‌نمایند
که پس از اثبات آن
چیزی أخس از مدعای خود را بیان نموده‌اند
اگر اصل واقعیت را با بداهت ادراکی که از وجود واقعی خود داریم اثبات کنیم
سپس در واقع داشتن سایر ادراکات خود که از سنخ محسوسات ظاهری هستند (و نه باطنی)
دچار مشکل شده و احتمال بود و نبود واقع آن‌ها مساوی خواهد بود
چیزی که فلسفه شناخت (معرفت‌شناسی) درصدد اثبات آن است
واقع داشتن ادراکات نظری ورای ادراک است
این تنها با بیان اصل واقعیت به «ورای ادراک ما واقعی هست» قابل توصیف می‌باشد
لذا شهید صدر این را موضوع بحث قرار داده و از طریق استقراء اثبات یقینی می‌نماید.
اما اصل واقعیتی که تنها وجود «خود مدرِک» را اثبات کند
قادر نیست واقع داشتن «مدرَک» را اثبات نماید! فتأمّل!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
متن کامل مقاله مان + پنج شنبه 90 تیر 9 - 11:34 صبح

یک‌سالی می‌شود که با یکی از دوستان مباحثه فلسفه‌ای داریم
هدف فقط فهمیدن اندیشه فلسفی استاد حسینی (ره) نبود
که درک کامل آن با تطبیق بر سایر مبانی فلسفی
و عقل خودمان هم بود
یعنی از هیچ گزاره‌ای نگذشتیم
مگر آن‌که آن را اندیشه کنیم و بررسی نماییم
و پس از تعقّل و ارزیابی بپذیریم
از ریشه‌ها شروع کردیم و از بنیادین‌ترین مباحث
آخرهای بحث بودیم که خبر همایش را شنیدم
آخرین دستاورد بحث خود را جمع و جور کردیم و یک مقاله شد
قصد داریم همه بحث را هم تدوین کنیم
اگر شد یک کتاب که خیلی خوب است

اما از همایش
آن‌قدر سخنران داشت این همایش و پنل و این حرف‌ها
که ارائه مقاله نکردند اصلاً
هنوز هم نشنیدم که مقالات را ارائه نموده باشند
بعضی دوستان اما مدام سراغ این مقاله را می‌گیرند
گفتم بگذارم در وبلاگ
شاید به درد کسی بخورد از رفقا
از این‌جا متن کامل مقاله را بردارید!

عنوان مقاله: «تحلیل چگونگی کاربست ارزش‌های دینی در روش‌شناسی علوم؛ مطالعه موردی اندیشه‌های استاد حسینی الهاشمی(ره) در فلسفه نظام ولایت»
و اما چکیده مقاله:
«استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی(ره) برای کاربست ارزش‌های الهی در مبانی روش‌شناسی علوم، تلاش نموده با مبنا قرار دادن «عقل متعبّد» بر اساس تبعیّت از روش انبیاء و تعریف آن به «تسلیم بودن عقل نسبت به دعوت انبیاء» در تولید روش، به «روش متعبّد» دست یابد. روش متعبّد نه تنها با لحاظ تقدّمِ «ارزش‌ها» بر «شیوه تفکر» می‌تواند «حجیّت» خود را اثبات نماید که به‏کارگیری آن در تولید علم به «حجیّت علم» نیز می‌انجامد.
این مقاله درصدد است چگونگیِ دستیابی به «حجیّت» در علم را مبتنی بر حاکم شدن «ارزش» بر «روش»، بر اساس اعلام عجز و ناتوانی عقل و شروع بحث از «اصول انکارناپذیر؛ تغایر، تغییر و سنجش» تفسیر نماید و نشان دهد چگونه با لحاظ یک «مبدأ جبریِ» ناشی از «ادراکات تبعی» در «ظرفیت اولیه» و حاکم نمودن «عقل عملی» بر «عقل نظری» و به تبع آن حاکم شدن «جهت» بر «حرکت»، می‌توان علاوه بر تحلیل «اختیار»، ملاک «حجیّت روش» را به تبع روش انبیاء الهی که «تسلیم به وحی» و سپس «تعجیز با آیات» بوده، با «حفظ جهت» در سه عنوان «تسلیم»، «بذل جُهد اجتماعی» و «استمرار تاریخی» تعریف نمود.»

امیدوارم گامی هر چند کوچک در تعالی اندیشه اسلامی‌مان باشد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
یعنی چه نظم ما در بی نظمی ماست؟ + سه شنبه 90 خرداد 31 - 11:6 صبح

چند روز پیش خدمت قائم مقام مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه بودم. آقای فرّخ‌فال خاطره‌ای از مرحوم آیةالله گلپایگانی(ره) بیان فرمودند که بعینه نقل می‌کنم:
«دوران بمباران صدام خیلی کار برای ما در مرکز مدیریت حوزه دشوار بود. پرونده‌های طلاب علوم دینی را پیوسته از یک زیرزمین به زیرزمینی دیگر منتقل می‌کردیم که مبادا از بین برود و آسیب ببیند. با آمدن رایانه تصمیم گرفتیم اطلاعات را در یک نرم‌افزار ثبت نماییم. با آقای طالب‌پور صحبت کردیم و طبق پیشنهاد ایشان یک رایانه گران‌قیمت تهیه کرده و اطلاعات بیست هزار طلبه آن روز را به نرم‌افزار پاراداکس تحت داس منتقل ساختیم. تمام اطلاعات در فضایی کم تقریباً برابر با سه فلاپی‌دیسک ذخیره شده. خدمت آیةالله گلپایگانی رسیدم که گزارش این مطلب را عرض کنم. امام(ره) فرموده بودند امور حوزه را با ایشان مشورت کنید. ایشان بیمار بودند و در بستر. بخشی از گزارش این انتقال اطلاعات را که به عرض رساندم اصرار کردند که بنشینند و به کمک دوستان با حالت بیماری به سختی نشستند و باقی گزارش را با دقت و توجه شنیدند. در انتها حمد خدا را کردند و ابراز خوشحالی و البته تذکر مهمی را فرمودند. مضمون  تذکر ایشان این بود که هزار و اندی سال است علمای اسلام برای حفظ دین تلاش کرده‌اند و دشمنان اسلام نتوانسته‌اند بر حوزه‌های علمیه مسلّط شوند. اگر بزرگانی از علما فرموده‌اند نظم ما در بی‌نظمی ماست، منظورشان این بوده که نظم حوزه برای دشمنان قابل درک نیست، یعنی یک نوع نظمی است که پیر استعمار یعنی انگلیس نتوانسته از آن سر در آورد. و گرنه چطور می‌شود ما که شیعه امیرالمؤمنین(ع) هستیم، توصیه ایشان به نظم را رها کنیم (اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم، نهج البلاغه: نامه47). یک وقت نشود این نظمی که شما به اطلاعات حوزه می‌دهید، دست دشمن را به حوزه باز کند».
آقای فرخ فال در ادامه فرمودند: «اگر دشمنان نظم ما را دریابند، قدرت پیش‌بینی نسبت به افعال ما پیدا خواهند کرد و این می‌تواند خطرناک باشد».

به نظرم آمد چند نکته‌ای درباره نظم عرض کنم، چون جمله «نظم ما در بی‌نظمی ماست» خیلی‌ها را به موضع‌گیری منفی یا مثبت کشانده در طول تمام این سال‌ها. از علامه جعفری(ره) نقل شده است:
«در زمان مرحوم آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی در نجف، مرحوم آیت الله آقا سیدعلی، مد نظرش این بود که در حوزه، از نظر تحصیل علم و دریافت حقوق تجدیدنظری بشود، ولی از این پیشنهاد استقبالی نشد و اکثریت معتقد بودند که اگر حوزه ها نظم و نظام پیدا کند، بارور نخواهد بود و آن حالت خلوص و انقطاع الی الله کم می شود و مرجع وقت معتقد بود که نظم ما در بی نظمی ماست. به گمان من نگرانی آن ها از این جهت بود، چون وقتی که نظم در حوزه پیش می آمد، هدف‌های مجازی طرح می شود و علم و اخلاص و تقوا و اخلاق تحت‌الشعاع رسیدن به آن هدف قرار می‌گیرد؛ از طرف دیگر دخالت‌های ضرربار در مجموعه‌های منظم آسان‌تر است.» (حوزه و توجه به آرمان‌ها، مجله حوزه، ش140)
ایشان تلاش کرده با بیان دو دلیل، تز مذکور را توجیه کند.
امام(ره) هم که نظر معروفی در این باب دارند:
«شاید تز نظم در بی‌نظمی است، از القائات شوم همین نقشه‌ریزان و توطئه‌گران باشد» (وصیتنامه، ص21)

مطلب این است که ما دو جور نظم داریم؛ نظم Clock time و نظم Raise event. هر دو نظم هستند، ولی تفاوت‌های فاحشی با یکدیگر دارند. اگر چه همه ما در مقام عمل هر دو نوع نظم را به کار می‌گیریم، ولی نسبت این به کارگیری متفاوت است و آدم‌ها نیز از همین رو در رفتار متفاوت می‌شوند. طبیعتاً «بی‌نظمی» که نقیض آن‌هاست نیز بالتَبَع دو معنای متفاوت پیدا می‌کند، بی‌نظمی به معنای نفی نظم Clock time و بی‌نظمی به معنای نفی نظم Raise event.

نظم Clock time را همه می‌شناسیم، نظمی است رایج که شاید ساده‌ترین و بی‌ارزش‌ترین نظمی باشد که با آن در زندگی روزمره مواجه هستیم. تصور کنید یک آقای دکتر هر روز 8 صبح به مطب می‌رود، برای 16 بیمار نسخه می‌نویسد و ساعت 12 ظهر به منزل باز می‌گردد. سه ساعت استراحت می‌کند و... . چنین نظمی که مبتنی بر یک رفتار روزمره است، نه رشدی در آن لحاظ شده و نه هدف و غایت قابل توجهی مترتب بر آن است. چنین نظمی را غالباً نظم ماشینی می‌نامیم، چیزی که در زندگی مدرن بشر پدید آمده و مغز انسان را تحت تأثیر قرار داده و قدرت تفکر را ضعیف می‌کند. آیا دیده‌اید کسانی که به فِرَق صوفیه تمایل می‌یابند، ساعت‌ها «هوهو» می‌کنند و از این کار لذت می‌برند؟ اساساً مغز انسان در برخورد با روندهای تکراری به حالت خلسه می‌رود، یک‌جور Stand by که قدرت تفکر را از بشر می‌گیرد و نوعی مستی پدید می‌آورد. همان‌کاری که «دوپس‌دوپس» موسیقی‌های غربی و بعضاً مداحی‌های مدرن امروزی می‌کند. این‌که در اسلام گفته شده موسیقی اراده را ضعیف می‌نماید، شاید ناظر به همین تضعیف قدرت استدلال و تفکر و تصمیم‌گیری است. زندگی ماشینی را چاپلین خوب در کمدی خود نشان داد، انسانی که به صورت منظم باید یک رفتار را تکرار نماید (سفت کردن دو عدد مهره با دو آچار)، درست مانند یک روبوت. این انسان دیگر نمی‌تواند فکر کند و قدرت قضاوت درباره افعال خود را از دست می‌دهد. تمامی فرقه‌های باطل از همین طریق پیروان خود را مسخ می‌نمایند و شستشوی مغزی می‌دهند، با درگیر کردن آن‌ها در کارهای تکراری. همین کار را مسعود رجوی نیز در سازمان خود انجام می‌داد، تمامی افرادش را مشغول کارهای سنگین ولی تکراری هر روزه می‌کرد، تا به قول خودش فرصت فکر کردن به بازگشت را نداشته باشند.

اما نظم Raise event بسیار هوشمندانه است. همین است که تمامی پلت‌فرم‌های برنامه‌نویسی نیز به سمت و سوی این نوع نگرش سوئیچ کرده‌اند. مدیریت رویداد امروزه جای رفتارهای تکراری و بیمارگونه را گرفته است. تصور کنید همان آقای دکتر را، در مطب نشسته و مشغول مطالعه است، هنگامی که بیماری نیاز به جراحی دارد، او را فرامی‌خوانند، می‌رود جراحی را انجام داده و باز می‌گردد. دوباره حالت Listening پیدا می‌کند و منتظر Event بعدی است که Raise شود. اگر چه این‌جا هم سطحی از نظم Clock time مشاهده می‌شود، ولی بسیار اندک و به طور کلی در امور بسیار Low level. مثلاً در سطوح نزدیک به سخت‌افزار نیز تمامی امور به صورت Clock time است. پردازنده یک رایانه، یا حتی یک موبایل هم با نظم Clock time کار می‌کند. اما نرم‌افزارهای قدرتمند امروزی رویکردی کاملاً مبتنی بر مدیریت رویداد دارند.

بی‌نظمی حوزه از کدام نوع است و نظم آن از کدام نوع؟ در طرف نقیض که بنگریم، شاید حوزه از نظر Clock time بی‌نظم به نظر برسد، ولی از نظر Raise event فوق‌العاده منظم است. حوزه نسبت به پاره‌ای رویدادها حساس است، علما این‌گونه بوده و هستند. تاریخ این واقعیت را نشان داده و اثبات کرده است.

اگر حوزه درگیر نظم Clock time شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟! این مطلب را از دیدگاه سیدنا الاستاذ عرض می‌کنم. استاد حسینی الهاشمی(ره) مهم‌ترین ویژگی آموزش را «نظم» می‌داند و مهم‌ترین ویژگی پژوهش را «دقت» و البته مهم‌ترین ویژگی تبلیغ را هم «سرعت» ذکر می‌‌کند. در آموزش گاهی لازم است دقت و سرعت فدای نظم شود، ولی باید به خاطر داشته باشیم که در پژوهش، سرعت و نظم را فدای دقت کنیم. اگر این‌طور به حوزه نگاه کنیم، شأن علمای حوزه به دلیل اشتغال به فراساختارهای علمی و حرکت در مرزهای دانش، کاملاً مبتنی بر «دقت» است و Planning برای سازمان‌های پژوهش‌محور نمی‌تواند مبنی بر نظم Clock time باشد، چنین نظمی کاملاً مخل و ضررزننده است. این سامانه‌ها باید Raise event برنامه‌ریزی شوند.

یک مثال ساده‌تر و یک نتیجه‌گیری کلّی؛ اگر عضو یک سازمان تروریستی مانند CIA یا موساد هستید و قصد ترور فردی را دارید که هر روز سر ساعت مشخصی از خانه خارج می‌شود و سر ساعت مشخصی باز می‌گردد، کار شما بسیار ساده است. اصلاً هم نیاز نیست بدانید کجا می‌رود و چه می‌کند، همین که Clock time عمل می‌کند کافیست. با همین یک داده می‌توانید عمل خود را برنامه‌ریزی کنید. اما نسبت به فردی که Raise event رفتار می‌کند، شما نیاز به دو دسته از داده‌ها دارید، اگر می‌خواهید شخصی را بربایید که نسبت به رویدادهای خاصی، کارویژه‌هایی دارد، باید هم رویدادها را بشناسید و هم کارویژه متناسب با هر رویداد را. متغیرها بسیار بیشتر می‌شوند، زیرا رویدادها نیز شرایطی دارند که در تحقق کارویژه تأثیر می‌گذارد و هر فرد هم نسبت به رویدادها می‌تواند متفاوت عمل نماید. مثلاً رویداد را این قرار می‌دهید: تلفن کنید و بگویید برادرت تصادف کرده و در فلان بیمارستان است. کارویژه فرد الف ممکن است این باشد: به سرعت از خانه خارج شود، تاکسی بگیرد و به سمت بیمارستان برود. اما نسبت به فرد ب، ممکن است با تلفن همراه برادرش تماس بگیرد، سپس به دوستش زنگ بزند که بیاید دنبالش، با هم به بیمارستان بروند.

می‌گویند وقتی میرزای شیرازی(ره) در قضیه انحصاری شدن امتیاز تنباکو برای انگلیسی‌ها فتوای حرمت تنباکو برای نفی سبیل کفار بر مسلمین را داد، متأثر شد، پرسیدند و اظهار کرد: امروز دشمن به  قدرت مرجعیت شیعه پی برد. این یعنی چه؟ یعنی دشمن برای به دست آوردن قدرت پیش‌بینی و برنامه‌ریزی علیه شما اگر نظم‌تان از نوع Raise event باشد، ناگزیر به استقراء است و استقراء به دلیل ابتناء بر نظریه احتمال، محتاج آزمون‌های پیوسته و مداوم می‌باشد. هر آزمون یک گام شما را به نتیجه‌گیری نزدیک می‌سازد. پس هر بار که رویداد مورد نظر Raise شود یک فرصت برای نزدیک‌تر شدن به Planning است. مثل این است که با هر بار انداختن سکه‌ای ناهمگون و غیریکنواخت، علم شما به این‌که طرف رو بیشتر احتمال رویداد دارد یا طرف پشت، بیشتر می‌شود.

می‌خواهم فرمایش مرحوم آیةالله گلپایگانی(ره) را این‌گونه تحلیل کنم که دشمن اسلام اگر چه توانسته نوع نظم حوزه‌ها را تشخیص دهد که از نوع Raise event است، ولی همچنان در آزمون و خطای رویدادها و کارویژه‌های متناسب با آن اسیر و گرفتار است. ما تا زمانی که دشمن داریم، باید نسبت به نوع نظم خود حساس باشیم و البته هر نظمی را در جای خود به کار گیریم. قطعاً برای آموزش در سطوح پایین حوزه نیاز به زمان‌بندی Clock time داریم، ولی گمان نکنیم اگر مراجع ما و بزرگان ما Clock time عمل نمی‌کنند، پس چیزی در حوزه کم است، بلکه این یک تکنیک فراهوشمندانه بوده و سازوکاری است که قدرت انعطاف بسیار فراوانی به سازمان روحانیت در حوادث پیچیده و خطرناک سیاسی و اجتماعی داده است و سبب جلوگیری از درافتادن به انحرافاتی شده که بسیاری از سازمان‌های روحانیت غیر اسلامی و غیر شیعی به ورطه آن غلطیده‌اند. اصلاً قوه تفکر انسان یعنی: «دو روز انسان مثل هم نباشد»!

مثالی از یک درد تاریخی؛ اگر دومی جرأت کرد طناب به گردن حضرت(ع) بیاندازد و او را به مسجد بکشاند، چون کارویژه متناسب با این رویداد را می‌دانست، این‌که ایشان به جهت مصالح اسلام و حفظ کیان توحیدی اقدامی نخواهد کرد، و الا چه جرأتی؟ مگر ندیده بود دروازه قلعه خیبر را چگونه از جا برکند؟! ملاحظه همین تناسب کارویژه و رویداد بود که دلیل شد تا آن یهودی اسلام آوَرَد.

پس بدانیم این حقیقتِ عظمت قوّه درّاکه علمای شیعه در اعصار و قرون متمادی بوده که نظم (Raise event) آن‌ها در بی‌نظمی (Not Clock time) طراحی شده است! بسیار هم هوشمندانه و با درس گرفتن از کتاب و سنّت!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   11   12   13      >

پنج شنبه 103 آذر 8

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
آقامنیر - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X