دادخواست را نشانم داد خانمش مهریه را اجرا گذاشته بود گفتم: نگفتم طلاق میخواهد، آن شرایط هم مقدمه بود همان دوستم را میگویم بنده خدایی که خانمش ترکش کرده و شوهر را با فرزندان تنها گذاشته است پنج ماه است که تنهاست 24 سکه را میگفت پرداخت کردهام از روی محبتی که به زنم داشتم و باقی را او بخشیده بود از روی محبتی که به من داشت اما امروز هر دو واقعه را منکر شده است در دادخواست نوشته که تمام مهریه را میخواهد!
میگفت در آخرین جلسه دادگاه از این خندهاش گرفته است که به جای زنش یک خانم دیگر در کنارش نشسته و طرف دعوا شده است آن خانم 45 ساله وکیل است وکیل خانم دوست ما...! گفتم: چرا خنده؟ گفت: نمیدانم در دادگاه چگونه به وکیل زنم بگویم: آیا خاطرت هست وقتی برای ملاقات فرزندان آمده بودی، تو را بوسیدم! آخر وکیل زنم که آنجا نبود تا ببیند! وکیل زنم چگونه میتواند احساس من و زنم را نسبت به یکدیگر درک کند؟! گفتم: به فکر مهریه باش که باید بپردازی... مهریه را باید پرداخت، حتی اگر 110 سکه طلا باشد! برچسبهای مرتبط با این نوشته:
|