سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

اندوه خوردن نیم کهنسال شدن است . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
کتاب به زبان ساده + دوشنبه 95 خرداد 17 - 5:16 صبح

آیا می‌شود یک کتاب را در بیست دقیقه خواند؟
خواندن یک کتاب معمولاً چقدر طول می‌کشد؟
برای یک کتابخوان حرفه‌ای
مثلاً کتابی که 176 صفحه داشته باشد؟

واقعاً می‌شود؟
بله، می‌شود
بدون تندخوانی؟
بله، بدون تندخوانی
البته به شرط آن‌که...

اصلاً در یک کتاب چه نوشته می‌شود؟
یک کتاب مملوّ از جمله‌هاست
جملاتی که نهاد و گزاره دارند
و واژگانی که به هم پیوند می‌خورند
تا ترکیباتی جدید بسازند
«حرف» کتاب کجاست؟ آن‌چه «می‌خواهد» بگوید؟
واژگان که تازه نیستند
آن‌ها پیوسته تکرار می‌شوند
از کتابی به کتاب دیگر
چه چیزی در یک کتاب تازگی دارد
که ما مبادرت به خواندن آن می‌کنیم؟
چیزی که تکراری نیست
و احساس می‌کنیم که به خواندن آن نیاز داریم؟

به نظرم
کتاب سه خدمت به ما عرضه می‌کند
سه دلیل وجود دارد
برای خواندن یک کتاب

نخستین کاری که کتاب می‌کند...
اصلاً چرا کتاب؟
هر نوشته‌ای
پیوند و ارتباطی میان مفاهیم برقرار می‌کند
نسبت‌هایی
که پیش از این میان مفاهیم وجود نداشت
مهم‌ترین هدف همین است
از نوشتن
این‌که همان نهادهای همیشگی
با گزاره‌های جدیدی پیوند بخورند
گزاره‌هایی که آن‌ها هم تکراری هستند
اما
ارتباط‌ها جدیدند
ارتباطی که قبلاً به ذهن ما هم خطور نمی‌کرد
مثلاً «آب در صد درجه به جوش می‌آید»
آب را می‌شناختیم
نقطه جوش در صد درجه را هم
اما آن‌چه این گزاره به ما می‌دهد
یک «اطلاع» تازه است
«نسبت میان آب و نقطه جوش صد درجه»

ما اگر بخواهیم «متن» را بکاویم
و داده جدید دریافت کنیم
داده‌ها همین «نسبت‌ها» هستند
نسبت‌هایی که میان «مفاهیم» برقرار می‌شوند
جایی هم که مفهومی را نشناسیم
به لغتنامه رجوع می‌کنیم
آن‌جا هم «نسبت‌هایی» وجود دارند
که آن مفهوم را نسبت به سایر مفاهیم نشان می‌دهند

با این نگرش
اگر هدف ما از کتاب خواندن این باشد
بله
می‌شود کتاب را در ده الی بیست دقیقه خواند
زیرا
مگر ارتباطات اصلی و نسبت‌های کلیدی کتاب
آن نسبت‌هایی که تازگی دارند
چند تا هستند
اصلاً چند تا می‌توانند باشند؟!

این کتاب* را خواندم
در زمانی کوتاه
و تمام نسبت‌های مهم میان مفاهیمش را
در این نمودار نشان دادم
حالا خواندن این نمودار چقدر زمان می‌گیرد؟!
بیشتر از بیست دقیقه؟!



نمودار کامل را در این نشانی ببینید

تمام کتاب «می‌خواست» همین نمودار را نشان دهد
این روابط را
این نسبت‌ها را
و نشان دادند
هم کتاب
و هم نمودار فوق
پس خواندن این نمودار با خواندن کتاب برابری می‌کند

پس کتاب چرا بیش از صد صفحه دارد
در حالی‌که نمودار بیش از چند صفحه نیست؟
این‌جاست که دلیل دوم هویدا می‌شود
دلیل دومی که کتاب برای آن نوشته شده است

عبارت‌های کتاب درصدد «اقناع» ما هستند
باورپذیری
ایجاد پذیرش و قبول
این‌که بپذیریم نسبت‌های فوق برقرارند
عبارت‌پردازی‌ها به این هدف صورت می‌گیرند
این‌که یک نسبت
با نهاد و گزاره‌های متعدد توصیف می‌شوند
ارجاعات متعدّد صورت می‌گیرد
با پاورقی‌های فراوان
برای چه؟!
برای این‌که ما در «جریان» حرکتی قرار بگیریم
که ذهن‌مان را آماده پذیرش «نسبت‌ها» نماید
فقط همین
البته که این هم دلیلی منطقی‌ست
برای مطالعه گزاره‌های کتاب
که نمودار، آن را به ما نمی‌دهد

اما دلیل سوم
آن‌چه تا کنون ذکر شد برای تمام کتاب‌ها که نیست
بعضی کتاب‌ها اصلاً نوشته می‌شوند برای لذّت بردن
نه از «نسبت‌ها»
که از اصل ترکیب واژگان
و عبارت‌پردازی‌ها
بعضی کتاب‌ها این‌طورند
می‌خوانیم تا رؤیا ببینیم
تخیّل کنیم
مانند دیدن یک فیلم سینمایی یا شاید یک تصویر نقاشی
این‌جا نه نسبت‌ها به تنهایی کفایت می‌کنند
و نه حتی «جریان»‌ مفاهیم
این‌جا تک‌تک واژگان در کنار هم
یک تابلوی زیبا می‌سازند
و ما
برای تماشای این تابلوست که کتاب را می‌خوانیم
این‌جا تندخوانی اصلاً زیبا نیست
آهسته باید خواند
در این موارد هم نمودار نسبت‌ها مفید نیست
و حرف کتاب را نمی‌گوید

از میان این سه دلیل
من دلیل نخست را برمی‌گزینم
قبل‌ترها شاید...
اما سال‌هاست
فقط برای شنیدن حرف‌های تازه
به نوشته‌ها گوش می‌دهم
و برای همین
سریع می‌خوانم
و به جای دیدن واژگان
و حتی عبارت‌ها
فقط «نسبت‌ها» را مشاهده می‌کنم
نسبت‌هایی که در یک نمودار هم می‌توان نشان داد
و تمام محتوای یک کتاب را
در کمتر از سی دقیقه «دید»
و «فهمید»
من دقیقاً‌ وقتی که کتاب را «نمودار» می‌کنم
می‌توانم بگویم آن را فهمیده‌ام
و الا
وقتی در «جریان ذهنی»‌ نویسنده وارد می‌شوی
قضاوت دشوار می‌شود
معمولاً آن می‌شود که او می‌خواهد
و به نتیجه‌ای که پیش‌بینی شده است
اما نمودار
محاسبه‌ها را بر هم می‌زند
«جریان» را حذف می‌کند
و فقط «نسبت‌ها» را نشان می‌دهد
و قضاوت را صادقانه‌تر می‌نمایاند!

* این کتاب یک کتاب خوب است
و من آن را با اشتیاق و علاقه مطالعه کردم
و اگر در این متن اشاره‌اش کردم
تنها به عنوان یک مثال بود
مثال برای مطلبی که قصد داشتم عرض کنم
و گرنه هر کتاب دیگری نیز می‌توانست به عنوان مثال ذکر شود
و غرض توصیف کتاب خاصّی نبود!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کتاب 10 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
شاخص های انقلابی بودن + جمعه 95 خرداد 14 - 9:43 عصر

مقام معظم رهبری
چندی پیش
مطالبی پیرامون ضرورت انقلابی بودن حوزه‌های علمیه فرموده بودند
طلبه‌ها
اساتید و فضلای حوزه یعنی
اما جزئیات تعریف «انقلابی بودن»‌
در فرمایشات آن روزشان نبود
چند روزی در به در می‌گشتم
تا در سایر بیانات ایشان و حضرت امام (ره)
شاخص‌هایی برای انقلابی بودن پیدا کنم
چیزهایی هم جُسته بودم
جَسته گریخته

اما امروز
امروز واقعاً متفاوت بود
روشن و واضح
کاملاً قابل فهم و استفاده
ایشان رسماً خودشان پنج شاخص انقلابی بودن را بیان فرمودند
من هم سریع
در اولین فرصت
تجمیع و خلاصه کردم



نمودار بزرگ را از این‌جا بردارید
خدای را سپاس
این‌طور بهتر شد
بهتر می‌توانیم نسبت خود با انقلاب را پیدا کنیم
و همچنین
نسبت دوستان خود را
مهم‌ترین کار شاخص همین است
فارق است
جدا می‌کند
مرزها را روشن می‌نماید

البته ایشان فرمودند «انقلابی بودن»‌ نسبی‌ست
همه به یک اندازه انقلابی نیستند
کم و زیاد دارد
بعضی شاخص‌ها را بعضی از ما فاقد هستیم
این یک راهنماست
که اول خودمان بفهمیم نسبت خودمان را با انقلاب

خدا حفظ نماید
و بر طول عمرشان بیافزاید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: سند 32 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
برنامه کُشون + دوشنبه 95 خرداد 3 - 1:57 عصر

سال تحصیلی تمام می‌شود
اما نوعی بهت‌زدگی
اولین دستاوردی‌ست که کودکان با خود به خانه می‌آورند
خوشحال‌ند
اما در پس این شادی
در ورای این بالا و پایین پریدن‌ها
در پشت تمام خنده‌ها و قهقهه‌هاشان
یک تحیّری پنهان است
«چه کنمی» مخفی
مانند همان حسّ بیهودگی و بی‌ثمری که ما بزرگسالان
معمولاً پس از بازنشستگی دچارش می‌شویم؛
«حالا چه کنم؟!»

تا امروز صبح به مدرسه می‌رفتند
دیروز مدرسه رفتند
یک سال هر روز
هر روز به مدرسه رفتند
حالا که به خانه بازگشتند
این‌بار
این بازگشت با تمام بازگشت‌های قبلی‌شان فرق دارد

خواستم فضای ذهن‌شان آرام شود
حس و حال‌شان بهبود یابد
از تحیّر خلاص شوند
نقطه عطف پیدا کند تحوّلشان
تحوّل از دوران درس
به دوران تعطیلی درازمدّت تابستان
با یک جشن کوچک
جشن برنامه‌کُشون!

هر کدام که روز آخرش شد...
آخر در یک روز که تعطیل نمی‌شوند
سیداحمد را معلّمش از شنبه صبح آزاد کرد
سیدمرتضی امروز آخرین روزش
مریم فعلاً تا فردا و پس‌فردا باید برود
هر کدام در پسین آمدنش از مدرسه
برنامه درسی‌اش را از دیوار جدا می‌کند
و با غیض
با خشمی در چهره
با هیجان و انرژی
آن را مچاله می‌نماید
و به سطل زباله پرتاب می‌کند!

دلیل؟!
تخلیه هیجانات کودکی
تا همراه با آن
با دور انداختن برنامه درسی
هر کدورت و ناراحتی که در دل‌شان مانده
غم و غصه‌های مدرسه
معلّم و همکلاسی‌ها
هر چه و هر چه هست
دور ریخته شود و فراموش گردد
و این اتفاق
حسّ «تغییر» را در آنان پدید آورد
این‌که وارد مرحله دیگری شده‌اند
روشی ساده برای خروج از بهت‌زدگی ناشی از تعطیلی مدارس! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
تفاوت ِ ازدواج دائم + دوشنبه 95 خرداد 3 - 9:22 صبح

پسر جوانی قصد ازدواج کرده، خواستگاری رفته، تلاش نموده، اما کارها بر وفق مراد نبوده، خانواده‌اش با خانواده دختر تقابل یافته‌اند. مهریه بیش از حدّ‌ ِ مقبول، خواسته‌ها نامعقول، تفاوت فرهنگی بی‌نهایت، خانواده پسر مخالف، پسر اما دربست موافق، می‌خواهد و برای خواستنش قصد دارد بجنگد، با که؟ با پدر و مادرش، با خانواده‌اش.
به سبب آشنایی، از من نظر خواست. چه می‌توانستم بگویم؟! وقتی متخصصین مغز و اعصاب هم حتی می‌گویند: بخشی از مغز که معمولاً هنگام استدلال و فعالیت عقلی به کار می‌افتد، در عاشق از کار می‌افتد، چه کار از حقیر ساخته است؟!
به نظرم آمد چند کلمه‌ای از ویژگی مهم ازدواج دائم بنویسم و تفاوتش با آن‌چه ما معمولاً می‌پنداریم؛ این‌که ازدواج را «زندگی مشترک دختر و پسر» توهّم می‌کنیم. ایمیل زیر را برایش ارسال کردم. باشد این‌جا، شاید به درد دیگرانی نیز بخورد که در شرایط مشابه گرفتارند.

سلام برادرم
بنده کوچک‌تر از آنم که بتوانم حرف درخور و شایسته‌ای بر زبان آورم
چیزی که راه زندگی شما را ترسیم کند
قطعاً چنین توان و منزلتی ندارم
و بر این حقیقت در همین ابتدای کلام اقرار می‌نمایم
نه بهره‌ای از علم غیب الهی دارم
که بتوانم پشت پرده عوالم وجود را ببینم
و درباره درستی یا نادرستی
یا حق و باطل بودن رفتار دیگران نظر دهم
مانند آن‌چه مردان حق عمل می‌کنند
و سالکان و رهروان را یاری می‌رسانند
و نه دانشی دانشگاهی
روانشناسی و جامعه‌شناسی
که قدرت قضاوت و پیشنهاد درباره موضوع مذکور را بدهد
توانی که در مشاورین خانواده جمع شده است معمولاً

اما؛
از آن رو که خود «در چاه‌اوفتاده»ام
و درد آن را حس می‌کنم
و جای این چاه را یاد گرفته
نقطه سقوط آن را
شیب پرتگاه آن را
دقیقاً جایی که معمولاً در آن می‌افتند را تجربه کرده‌ام
با تمام وجود حس
و با تمام روح و جسمم رنجش را چشیده‌ام
از این منظر با شما سخن می‌گویم
باشد که شاید
شاید از باب عنایات حق تعالی
و لطف او
چیزی در این کلام ضعیف جاری شود
که یاری نماید و کار گشاید

ازدواج موقت خیلی خوب است
ارتباط میان دو آدم است
دو آدم از نظر روحی و جسمی مرتبط می‌شوند
و البته گاهی می‌توانند
و گاهی هم نمی‌توانند با روحیات هم بسازند
سازش در میان این دو کاملاً تابع خلق و خوی طرفین است
دو طرفی
که عقد میان‌شان جاری شده است
این مقدمه اول

و مقدمه دوم
جلوی ضرر بزرگ را می‌شود با ضرر کوچک گرفت؟
بله می‌شود
جایی خوانده بودم روایتی قدیم‌ها
ابوحنیفه ظاهراً بود که از حضرت امام صادق (ع) سؤالی می‌پرسد
در چیستی عقل
حضرت سؤال را به خود وی باز می‌گردانند انگار
او می‌گوید: ابزار تشخیص خیر از شر
حضرت می‌فرماید: این را که بهائم نیز می‌توانند
تمام حیوانات
غذای‌شان دهی با تو راه می‌آیند
بزنی‌شان بر تو یورش آورند
تشخیص خیر از شر که در حدّ فهم و شعور تمام جانداران است!
فرق انسان چیست که عاقل است؟
گویا ابوحنیفه در گِل می‌ماند
و حضرت در پاسخ می‌فرماید:
عقل آن است که میان دو خیر، بهتر را تشخیص دهد
و میان دو شر، آن‌که شرّ کمتر دارد

ورود به بحث
ازدواج دائم با موقت فرق دارد
اصلاً ماهوی فرق دارد
خیلی فرق دارد اصلاً
یعنی تو بگو از زمین تا آسمان
تا آسمان؟
نه بابا، برو بالاتر
ماهیت که می‌دانید چیست؟!
اختلاف ماهوی دارند اساسی
انگار این جوهر باشد و آن عرض
این ممکن باشد و آن واجب
یک فرق‌هایی که به نظر نمی‌رسد در بادئ امر
و حیف
صد حیف
و هزاران
که این چیزها را به ما نگفتند
و ما این چیزها را نمی‌دانستیم
این تفاوت عجیب را

اما فرق؛
هر چقدر ازدواج موقت میان دو فرد است
طرفین عقد موقت
ازدواج دائم میان دو خانواده است
اصلاً میان دو خاندان
دو جامعه انگار با هم پیوند می‌خورند
اتصالی شگرف میان دو فرهنگ
دو پاره از اجتماعی که در آن زندگی می‌کنیم
عجیب است این مسأله
ازدواج دائم، دو قبیله را پیوند می‌زند

یادتان هست
در تاریخ هم اگر نخوانده باشیم
در این فیلم‌های تاریخی زیاد دیده‌ایم
جنگ دو قبیله چطور پایان می‌یافت؟
آن یکی دختر می‌داد به این یکی
و پیوندی میان‌شان
مخاصمات را فرومی‌نشاند

ازدواج دائم، فی‌مابین دو خانواده است
اگر خانواده‌ای داری که محتاطند
خلق و خوی ویژه دارند
یا باید به اخلاق‌شان تن دهی
و زنی که با اخلاق‌شان بسازد
یا اگر از خلق و خوی‌شان در رنجی
و زنی با چنین ویژگی‌ها نمی‌خواهی
دو راه بیشتر پیش رویت نیست؛
ازدواج کنی با آن‌که می‌پسندی
یک عمر
می‌گویم یک عمر یعنی «یک عمر»
شکاف میان دو خاندان را بپذیری
شکاف که چه عرض کنم
دو گسل در کنار هم
همان‌که در علم زمین‌شناسی می‌گویند
از فشارشان به هم
و در رفتن دندانه‌های تحت فشار
همان زلزله معروف رخ می‌نماید
و چه بسا گاهی آتشفشان
و تو کجایی؟
تو دقیقاً در همان محل اتصال دو گسل
جایی که از دو طرف فشرده می‌شوی
با دندانه‌های سخت و محکم و شاید هم مذابّ
این انتخاب اول
تا دنیا دنیاست و تا دو خانواده پابرجا هستند
تو یک وصله ناجوری
که دو طیف متضاد را با هم جمع کرده‌ای
در حاشیه دو گسل

اما انتخاب دوم، رنج درونی‌ست و سازش
به وسط گسل بیایی
در محیطی امن و آسوده چادر بزنی
پیرامون تو سراسر سکوت باشد
و هر درگیری که رخ نمود
دو خانواده با هم حل نمایند
زیرا تو بر خواسته‌هایت پای نفشرده‌ای
و بر یک خُلق و خو باقی ماندی
همان خُلقی که یک عمر تحمل کردی
اگر چه دوست نداشتی
اما به این تحمل «عادت» داری!

چنین گسلی اگر چه ممکن است در جاهایی داغ باشد
ولی پاهای تو
به تمام داغی آن عادت دارند
و نقاط کمتر گرم را می‌شناسند
اگر زن تو چون مادرت باشد
یا چون سایر زنان خویش و قومت
در فرهنگ و اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی
درست است که نمی‌پسندی
ولی بلدی چطور از چاله‌هایش بپری
تا گرفتار چاهش نشوی
و شکافی بین دو خانواده نخواهد بود
که تو
بله تو
مجبور باشی آن را پر کنی
با تمام گوشت و پوست و استخوان خود!

اگر دختری دیدی که به این سادگی پشت پدر و مادرش پناه گرفت
یاد بگیر که پشت پدر و مادرت پناه بگیری
اگر او نمی‌تواند رنج چشم‌های تیز و درنده و شماتتگر خانواده‌اش را تحمّل کند
تو نیز نکن
تو چرا باید این رنج را بکشی؟
این منطق تعامل و ارتباط اجتماعی‌ست
که یک قدم پیش
و انتظار یک قدم از طرف مقابل
اگر چه می‌دانم شما مرد هستی
و مردان بر عهد خود استوارند معمولاً
و نمی‌پذیرند که رنجی بر زوجه‌شان نشیند
و همه را چون کوه بر پشت می‌کشند
که بودم
و کشیدم
و صد البته پشیمان نیستم و خدای را نیز شاکرم به این منّت
اما
قاعده تعامل و ارتباط «پایدار» این است
شما یک قدم کوتاه بیایی
طرف مقابل هم بیاید
اگر پدر و مادرتان را قانع کنید که یک قدم از خواسته‌هایشان پایین بیایند
و زوجه نیز خانواده خود را قانع نماید
بر این تعامل می‌توان امید بست

اما اگر نشد
خداوند اختیار شما را سلب نکرده است
و اختیار دیگران را نیز به شما نسپرده است
پدر و مادر شما مختارند
شما هم مختار
البته تکلیف فوق طاقت هم ندارد
می‌توانید همه چیز را به گردن خانواده بیاندازید و رها کنید
نگران نباشید
اما اگر قرص قرمز را بردارید
کاری که نئو در ماتریکس یک کرد
افتخار بزرگی برای شماست
این‌که آماده هستید برای سال‌های سال
فشار دو گسل را تحمّل کنید
تبریک دارد این انتخاب
و شایسته کف زدن حضّار و نُظّار
اما آماده باشید
برای یک زندگی راحت در زیر یک چتر آرامش‌بخش، کلاهی ندوزید
حتی فرزندان شما نیز از طعنه‌های دو خانواده
و رنجش‌های آتی
آسوده و مصون نخواهند بود

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
فرهنگسازی جِلدی + چهارشنبه 95 اردیبهشت 22 - 5:57 صبح

یک سؤال بسیار ساده:
«آیا تصاویری که روی جلد دفتر مشق کودکان چاپ شده
در رفتار آن‌ها
یا آرزوهایشان
یا آینده‌ای که برای خود ترسیم می‌کنند
در نقشه‌هایی که می‌کشند
تأثیر دارد؟!»


سؤالی‌ست که از خیلی وقت پیش‌ها مطرح بوده
در ذهن خود من هم بوده
از وقتی تصاویر کارتون‌های غربی روی دفاتر زیاد شد
همیشه
هر وقت این دفترها را می‌دیدم
از خودم می‌پرسیدم
همین سؤالی که اکنون از شما پرسیدم

پسرم
سیدمرتضی
کلاس اولی
چند روز پیش
به صورت کاملاً ناگهانی
وقتی در حال رانندگی بودم
وقتی دفتر مشقش همراهش نبود
وقتی در حال مشق نوشتن هم نبود
رو کرد به من و پرسید:
«بابا انرژی هسته‌ای چیه؟»
- یه قدرت خیلی زیاده که باهاش کارای زیادی میشه کرد، مث تولید برق.

هنوز متوجه نشده بودم برای چی پرسیده اینو
حدس زدم
شاید توی اخبار شنیده
یا از دوستاش
یا از معلّمش
در ادامه گفت:
«من می‌خوام وقتی بزرگ شدم انرژی هسته‌ای درست کنم!»

تعجّبم بیشتر شد
گفتم: «چطور به فکر انرژی هسته‌ای افتادی حالا؟!»
- عکسشو رو دفتر مشقم دیدم!



یادم افتاد
چند روز پیش
دفتر مشق قبلیش تموم شد
و این دفتر جدید رو بهش دادم
قصه از این‌جا شروع شده!

نه این‌که حالا حتماً تا بزرگسالی
تمام این خاطرات در ذهنش باقی خواهد ماند
که بگوییم این تبلیغ چقدر تأثیرگذار بوده
ولی
در دلش که می‌ماند
تأثیر روحی
این‌که نگاهش به موضوع متمایل شود
که وقتی بزرگ شد
وقتی با موضوع مورد نظر واقعاً برخورد کرد
به عنوان یکی از انتخاب‌های جدّی پیش رویش در زندگی
کشش روحی در خود احساس نماید
حتی اگر فراموش نماید و نفهمد چرا این کشش و میل از درونش زبانه می‌کشد!

حالا فکرش را بکنید
وقتی جلد دفتر مشق کودکمان
تصاویر مبتذل و مستهجن چند شخصیت کارتونی غربی...!
یعنی...
دلبستگی و علاقه‌مندی‌های مردم جامعه سی سال بعد را
ما داریم امروز طراحی می‌کنیم و می‌سازیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
رمزگشایی شبانه + سه شنبه 95 اردیبهشت 14 - 8:51 صبح

سال‌هاست که خودشان شب پهن می‌کنند
صبح جمع
مشکلی نبود
تا چند ماه پیش
با تغییراتی که در فضای منزل دادم
اتاق مشترک پیدا کردند
و در سه نقطه از اتاق
سه رختخواب

این‌بار برایشان تفاوت می‌کرد
این‌که کجای اتاق پهن کنند
کنار میزهای تحریر اولویت عجیبی داشت
جایی که به در ورودی اتاق نزدیک‌تر بود
و چالش شد
قرار گذاشتیم هر که زودتر پهن کرد
انتخاب با او
مدتی جواب داد
اما...
آن‌قدر در پهن کردن رختخواب تعجیل می‌کردند
که باز هم رقابت شدید شد
این نیز دیگر جواب نداد
باید برنامه‌ریزی می‌کردیم
قانون می‌گذاشتیم
چیزی که عادلانه باشد
چنین شد که نظمی حاکم کردم
اما برای تبیین آن...

یادم هست سال‌ها پیش
سایت سازمان امنیت ملّی شیطان بزرگ را که می‌نگریستم
بخشی برای کودکان داشت
بخشی که
رمزنگاری و کشف رمز را
بمثابه یک بازی
به آن‌ها آموزش می‌داد



من هم به رمز نوشتم
این برنامه شبانه را
نه رمزی پیچیده
از کدهای عددی استفاده کردم
تا حدّی ساده
و مدتی‌ست هر شب
هر کدام‌شان
جلوی کابینت شیشه‌ای آشپزخانه می‌ایستند
رمزگشایی می‌کنند
عددها را تطبیق می‌دهند
و از یافتن جای خود لذّت می‌برند
لذّتی که هر انسانی از «حلّ مسأله» می‌برد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
نظم ِ درونی + شنبه 95 اردیبهشت 11 - 2:31 عصر

با گفتن می‌شود؟!
به نظر شما چقدر باید به یک کودک بگویی: «منظّم باش!»
تا منظّم شود
آن‌هم تا این‌قدر یعنی؟!
اصلاً گفتن و تکرار اثر دارد؟!
یا بر لجبازی می‌افزاید؟!

فرزندانم منظّم‌ند
بیش از آن‌چه انتظار می‌رود
انتظار از کودکانی دبستانی*

دیروز عصر
جمعه یعنی
یکهو این را دیدم
چیزهایی که مریم روی تخته‌سفیدش نوشته بود



دیدم برنامه‌ریزی کرده است
برای نظمش
کودکی سوم دبستانی
پرسیدم: «کسی گفته این را بنویسی؟»
فکر کردم شاید معلّمش گفته
یا پرورشی مدرسه
چون من که نگفته بودم
پاسخ داد:
«نه! خودم به ذهنم رسید»

نظم گفتنی نیست
اصلاً اخلاق این‌طور است
کودک نگاه می‌کند و می‌آموزد
گفتن نمی‌خواهد
وقتی نظم ببیند
وقتی برنامه‌ریزی ببیند
یاد می‌گیرد

این‌طور اگر بیانگاریم...
با خود می‌اندیشیدم امروز
تربیت اصلاً کاری ندارد
سه تا بچه باشد یا سی‌تا
همه‌شان را می‌شود بدون زحمت تربیت کرد
کافیست اول خود را تربیت کنی!

*صرف نظر از رخصت‌هایی که خودم داده‌ام
لباس را تا نکرده مثلاً در کشو بگذارند
گفته‌ام همین‌که جمع می‌کنند و در جای خود می‌نهند کافیست
زیرا خودم هم عادت به تا کردن ندارم
و بر نظمی که خودم نداشته باشم امرشان نمی‌کنم!
:)

پ.ن. افتاده است روی دور
امروز از مدرسه آمده این را نوشته:



برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
راهنمای تصویری سامانه پویا + یکشنبه 95 اردیبهشت 5 - 12:54 عصر

معمولاً زیاد پرسش می‌کنند
پرسش‌هایی بسیار ساده
برای کارهای ابتدایی و اولیه
کاربران سامانه
شاید محیط نرم‌افزار پیچیده است
شاید متفاوت از «تجربه کاربری» (UX) آن‌ها
شاید هم سلیقه من خیلی متفاوت است از دیگران

در هر صورت
تصمیم گرفتم یک راهنمای تصویری برای PDM بسازم

برای خیلی از کارهای مهم ساختم
و در این نشانی قرار دادم:
http://pdmcenter.ir/help

نرم‌افزار همان نرم‌افزار است
همان که چند سال پیش نوشتم
ولی...
وقتی دیدم کار کردن با آن در موبایل و تبلت دشوار است
و محیط آن را بعضی کارفرمایان نمی‌پسندند
یک نمای جدید هم برایش ساخته‌ام
هر دو نما با یک دیتابیس کار می‌کنند
با یک هسته مرکزی
با کدی مشترک
فقط قالب ظاهری متفاوت شده

اگر چه این نمای تازه هنوز کامل نیست
و بخش‌های زیادی برای تکمیل دارد
ولی راهنمای آن را هم به صورت تصویری گذاشتم
در همان نشانی که نوشتم

و اما؛
یک نسخه آزمایشی
برای آنان‌که اهل بررسی و تست‌اند
در نشانی: http://pdmdemo.ir
تا کار کنند و بهتر آشنا شوند

امید دارم تا سال‌های آینده
در همین ساعت‌های بی‌کاری لابه‌لای کارهای روزانه
بخش‌های ضروری دیگری نیز بدان بیافزایم
تا خدا چه خواهد و او چه پسندند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
لباس سربازی + چهارشنبه 95 اردیبهشت 1 - 8:6 عصر

فروشگاه جانبازان
با بچه‌ها رفته بودیم
چند وقت پیش
همان‌که قبلاً دورشهر بود
خیابان فاطمی
و الآن
مدت‌هاست رفته سر کلهری
خیلی دورتر
از ما دور شده و به بعضی‌ها نزدیک!

خلاصه
چشم سیدمرتضی به پارچه‌ای افتاد
لجنی
از آن‌هایی که لباس کماندوها را با آن می‌دوزند
خواست
خیلی خواست
مصرّانه خواست
خواهش کرد یعنی:
«بابا، بابا، بابا، بابا، میشه ازین پارچه‌ها بخری برام لباس سربازی بدوزی؟!»
نه نگفتم
چند متری خریدم
دو رنگ داشت
از هر رنگ دو متر

شلوار تا به حال زیاد دوخته بودم و آشنا
برای خودم البته
اما پیراهن...
یکی از پیراهن‌هایش را برداشتم و اندازه زدم
فوت و فن‌هایش را درآوردم
و دوختم
جیب می‌خواست
دو تا روی پیراهن
دو تا هم روی شلوارش جیب دوختم
امروز صبح تمام شد
دادم و پوشید
داشت می‌مرد از خوشحالی!

رها نمی‌کند
مدام پوشیده است
از مدرسه که آمده یه سره تنش
چقدر کودکان مغلوب خواسته‌های خویشند

و ما چطور؟!
وقتی چیزی را «می‌خواهیم»
چقدر «محتاج» آن می‌شویم؟!
چقدر بر آن اصرار می‌کنیم؟!
«خواستن» را در عربی «هوی» گویند
امروز
وقتی شادی سیدمرتضی را می‌دیدم
با خود اندیشیدم؛
چقدر تبعیّت از «هوی» انسان را «کودک» می‌کند؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خیاطی 10 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - 
نجّاری خانگی + شنبه 95 فروردین 21 - 9:47 صبح

آیا می‌شود با هزینه‌ای کمتر
در حدّ یک سوم
کمد و دیگر لوازم چوبی منزل را تهیه کرد؟!
به صورت خانگی
خودمان بسازیم یعنی
می‌شود، آری می‌شود...
ما کردیم و شد
زیاد هم سخت نبود!

داستان آن این است:

تا وقتی یکی‌شان مدرسه می‌رفت
میز خودم کافی بود
حتی وقتی دو تا شدند
شیفت‌شان فرق می‌کرد
یکی صبحی و دیگری عصری
مشق‌هایشان را روی همان میز می‌نوشتند



مشکل خاصّی نبود
تا این‌که...
وقتی سه بچه مدرسه‌ای داشته باشی
با هم که قرار باشد مشق بنویسند
امسال یعنی
همین سال تحصیلی که در گذر است...
هر کدام کلّی کتاب و دفتر
هم میز تحریر و هم البته کمد نیازشان است
به این دلیل، دست به طراحی زدم



میزهای همراه با کمدی که در مغازه‌ها می‌فروشند
چند ایراد عمده برای ما داشتند:
1. بزرگ بودند و جای زیادی اشغال می‌کردند
2. گران بودند و سه تای‌شان بار اضافی مالی تحمیل می‌کرد
3. سنگین و جابه‌جایی‌شان در منزل دشوار
4. نیاز به صندلی داشتند و آن نیز بر اشغال فضای خانه می‌افزود


من با میزهای نشستنی روی زمین بیشتر موافق بودم
پس طرح فوق را با این ویژگی‌ها کشیدم:
1. نیازی به صندلی ندارد
2. جای کمی اشغال می‌کند
3. سبک است و به سادگی قابل جابه‌جایی
4. چوب کمتری نیاز دارد و طبیعتاً ارزان‌تر می‌شود


به شکلی طراحی کردم که میز تحریر در حالت عادی بسته باشد
به عنوان در روی کتابخانه تحتانی
بخشی که کتاب‌ها در آن قرار می‌گیرد
که سنگینی‌شان در پایین میز
به تعادل و ثبات بهتر آن کمک می‌کند
بخش بالایی را شیب‌دار طراحی کردم
تا وسایلی مانند مداد و خودکار سر بخورد و برود ته
به راحتی بیرون نیافتد
و همین شیب
سبب شود نور لامپ اُریب بتابد به میز مطالعه
یک لبه کوچک در جلو
مانع تابش مستقیم نور لامپ به چشم‌ها می‌شود

و رفتم نجّاری
چندین جای مختلف
قبول نمی‌کردند
همه‌شان مدعی بودند که فقط سِری‌کاری می‌کنند
تعداد بالا می‌زنند یعنی
خیابان کاسه‌گران شهر قائم را گشتم
جای معروفی در شهر قم
یک نجّار پیدا کردم
قبول کرد
پیشنهاد کرد با نئوپان روکش‌دار بسازد
قبول کردم



هر کدام 80 هزار تومان در آمد
روزهای آخر شهریور بود
قبل از باز شدن مدرسه‌ها کار تمام شد
و میزکمدهای کوچک
به سادگی در خودروی سواری جا شدند و به خانه آوردم



لولایی که می‌خواستم را پیدا نکرد نجّار
به اجبار با ترفند دیگری باز شدن میزها را پیاده‌سازی کردم
بچه‌ها از این میزها خیلی خوش‌شان آمد
تمام دفتر و کتاب‌های‌شان بسامان شد
و نظم و نسق گرفت
احساس هویّت تحصیلی هم که به کنار
انرژی و امیدی که حسّ بهتری از دانش‌آموزی به آن‌ها می‌دهد



یک حرف عجیب از نجّار شنیدم
این‌که چوب‌ها را خود نمی‌بُرد
نئوپان روکش‌دار (ملامینه) ابزار ویژه‌ای برای برش نیاز دارد
ابزاری که فقط بعضی شرکت‌ها در اختیار دارند

چند هفته‌ای که از سال تحصیلی گذشت
مشکل لباس هم پیدا شد
حالا هر سه‌شان لباس‌های ویژه مدرسه داشتند
در کنار سایر البسه‌شان
آویزان کردنش به جالباسی عمومی منزل هم داستانی داشت برای خود
لباس‌های مدرسه‌ای به رنگ و شکل هم
و اشتباهاتی که رخ می‌داد و جابه‌جاپوشی‌ها
و کلاً بی‌سامان بودن البسه
مرا بر آن داشت که به سه کمد بیاندیشم
برای سه فرزند محصّلم

قیمت آماده‌اش در مغازه دانه‌ای 400 هزار تومان می‌گفتند
که چند ایراد عمده داشت:
1. معمولاً کشو داشتند که نیازی به آن نداشتیم
2. قد بچه‌ها به میله آویز آن‌ها نمی‌رسید و بلند بودند
3. قیمت هم که واقعاً گران، سه‌تایش سر به میلیون می‌گذاشت


این شد که دوباره دست به طراحی شدم
با نرم‌افزار PolyBoard کمدها را به صورت سه‌بعدی طراحی کردم
و به سراغ همان نجّار رفتم



کمدی طراحی کردم که کوتاه باشد
دست بچه‌ها به میله آویز برسد
تجربه هم نشانم داده بود
که معمولاً ما چیزهای فراوانی را روی کمدها قرار می‌دهیم
گفتم سقف کمد را هم دوردار بسازم
که خودش فضای اضافه‌ای باشد برای قرار دادن بعضی وسایل

تعجب کردم
وقتی قیمت 300 هزار تومان را از نجّار شنیدم
باز هم مقرون به صرفه نبود
از پسش بر نمی‌آمدم
این شد که سراغ جایی را گرفتم که نئوپان‌های روکش‌دار را می‌بُرید
ولی...
هیچ...
هیچ نجاری آدرس نمی‌داد
از هر نجّاری که می‌پرسیدم
با شگفتی...
انگار تعمّداً قصد پنهان‌کاری داشتند
مشکوک شدم
حتی یک نجّاری گفت من قطعات را برایت سفارش می‌دهم
و متری 30 هزار تومان به دستت می‌رسانم
ولی او هم نشانی شرکتی که برش را انجام می‌دهد نداد!

اندیشیدم اتصال قطعات که نباید سخت باشد
دشواری کار بیشتر همان برش است
پس از دوستان و آشنایان سراغ گرفتم
تا این‌که یکی از دوستان آدرس داد:
بعد از پل امینی‌بیات
یه کوچه‌ای هست دست راست
یه مغازه دیدم که چوب‌های بزرگ رو برش می‌ده!


رفتم
و نجّارها را دیدم
صف کشیده و منتطر
ماجرا را فهمیدم
و جریان کلاه‌برداری بزرگ را
آن‌چه امروز اتفاق می‌افتد...

یک وقتی
نجّار باید نئوپان را برش می‌داد
روکش را دستی می‌چسباند
چسب می‌زد و در گیره می‌گذاشت
آخر سر هم میخ می‌کوبید
بیشتر کارها هم با دست
خب البته که قیمت یک کمد معقول بود زیاد بیافتد

اما امروز...
نئوپان‌ها یا MDFها
در کارخانه روکش می‌خورند
ملامینه یا لترون
ملامینه حدود 2 میلی‌متر ضخامت دارد و بسیار مقاوم در برابر آب و ضربه و فشار
خیلی هم زیبا و در طرح‌های متنّوع
که حتی رنگ هم نمی‌خواهد
بعضی هم روکش «های‌گلس»
که مانند شیشه است و با طرح‌های بسیار درخشان

نجّارها به همین‌جا می‌آیند
همین‌جایی که من پیدا کردم
اندازه‌ها را می‌دهند
شرکت هر پانل نئوپان ملامینه را 130 هزار تومان
و هر پانل MDF را 200 هزار تومان می‌فروشد
پانل‌هایی که حدوداً 6.6 متر مربع مساحت دارند
یعنی ملامینه کمتر از 20 هزار تومان متری
و MDF حدود متری 30 هزار تومان
قطعات شما را هم برش می‌دهد
این‌جایی که من رفتم با دست برش می‌دادند
جاهایی هم هست که با دستگاه برش خودکار CNC
یک پرتو لیزر همه کار برش را به انجام می‌رساند
و نجّار
فقط یک متصل‌کننده است
قطعات را بدون استفاده از چسب
تنها با پیچ به هم وصل می‌نماید
کاری بسیار آسان و پرسود
پرسود؟!
زیرا پولی را می‌گیرد که متناسب با حجم کار نیست
و مشتری
ما یعنی
گمان می‌کنیم حق با اوست
و زحمت زیادی کشیده
پولی را می‌دهیم که به نجّارهای نخستین می‌دادیم
امروز نجّاری با این تعریف جدید
با این فناوری‌ها...
خلاصه زیاد دارند می‌گیرند
نجّارهایی که این‌چنین قیمت می‌دهند!

وقتی دیدم سرش شلوغ است
نجّارها می‌نشستند و تک به تک اندازه‌ها را می‌گفتند
متصدّی هم وارد نرم‌افزاری می‌کرد
که قطعات را می‌چید در یک پانل کامل
و پرینت آن را
می‌داد برای برش

در صف نایستادم
آمدم خانه و نرم‌افزار را در اینترنت جستم
CutMaster 2D Pro
اصلاً سخت نیست
ابتدا اندازه پانل را می‌دهی
دیده بودم که پانل‌هایشان را 183 در 366 محاسبه می‌کنند
از هر اندازه می‌گویی چند تا می‌خواهی
اگر هم مصرّ باشی که «به راه چوب» برش داده شود
مثلاً برای درهای کمد
که معمول است خطوط طرح چوب عمودی باشند
گزینه خاصی را در نرم‌افزار فعال می‌کنی
در نهایت
برای هر پانل یک صفحه پرینت به تو می‌دهد نرم‌افزار
جاهایی را که باید نوار دور بخورد
نواری که حدود 2 میلی‌متر ضخامت دارد
و باید آن را نیز در اندازه‌هایت به حساب آوری
یک خط زیر آن می‌کشی
که به شرکت می‌فهماند باید آن اضلاع را نوار بچسباند
نوار را هم دستگاه می‌زند
آن نیز کاری ساده و بدون زحمت است

این بار پرینت‌ها را بردم
دیگر در صف نایستادم
در صفی که نجّارها ایستاده بودند!



یکی از نجّارها گیر داد که: حاج آقا شما چرا اومدی این‌جا؟!
گفتم: شما نجّارها گران می‌گیرید
آمدم خودم بسازم تا ارزان در آید
کنایه‌ای زد:
«اگر شما بیایید نجّاری کنید
فردا هم ما نجّارها منبر می‌رویم‌ها...»

و قطعات را گذاشتم صندوق عقب
آوردم خانه و مونتاژ کردم
منصفانه حساب کنیم، مفت در آمد
تمام قطعات چوب روی هم حدود سیصدهزار تومان
دو تا پانل ملامینه برد، با هزینه برش و نوار دور
حدود 80 هزار تومان هم ابزار و یراق
از گازر و لولا تا پیچ و برچسب دایره‌ای روی پیچ و لوله آویز و...
می‌دانید قیمت هر کمد چند در آمد؟!
فقط و فقط...
آری فقط و فقط 130 هزار تومان!
باورتان نمی‌شود!
حالا منصفانه هست که نجّار بگیرد 300 هزار تومان؟!



از همه زیباتر این‌که بچه‌ها هم کمکم کردند
قطعات خیلی تمیز بود
نیازی نبود در حیاط کار کنم
روی فرش یک پارچه‌ای انداختم و مشغول اتصال شدم
بچه‌ها هم در تلاش
قطعات را نگه می‌داشتند تا من پیچ‌ها را ببندم
از این‌که کمدهایشان را خودشان می‌ساختند
غرق لذّت
یک روز و نیم طول کشید
بستن هر کمد فقط نصف روز زمان گرفت
دو سه ساعت یعنی

در میان طرح‌های ملامینه
طرح «گردوی قدیمی»‌ را انتخاب کردم
که نجّارها به آن «سِویز آنتیک» می‌گویند
چون این طرح‌ها از ترکیه آمده
و در زبان ترکی «گردو» را «سویز» گویند



چند ماهی‌ست که بچه‌ها کمد دارند
لباس‌هایشان را خود مدیریت می‌نمایند
نظم بیشتری یافته
و من هم
هر جا رفته‌ام و با هر که سخن گفته‌ام
قصه «نجّاری خانگی» را تعریف کرده
و جالب این‌که
در همین چند وقت
چند تن از دوستان عمل کرده و جواب گرفته‌اند

یکی باید درب کابینت‌هایش را تعویض می‌کرد
نجّار گفته بود یک میلیون و هشتصد هزار تومان هزینه می‌شود
اگر بخواهد MDF‌ بزند درها را
راهنمایی‌اش کردم
خودش با CutMaster اندازه زد
و MDF را قطعه‌قطعه شده تحویل گرفت
نصب کرد
می‌گفت با ششصد هزار تومان کارش انجام شده!

این شد که به نظرم آمد در وبلاگ بنویسم
تصاویر را هم قرار بدهم
تا مخاطبین هم چه بسا بهره‌مند شوند
با یک تیر دو هدف؛
هم هزینه پایین
هم یک دورهمی در منزل برای ساخت و ساز

و چقدر بچه‌ها ساختن را دوست دارند
باور نمی‌کنید؟!
خودتان امتحان کنید! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 - ساخت 12 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   96   97   98   99   100   >>   >

چهارشنبه 04 خرداد 28

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X