سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

کشت در دشت هموار می روید و نه درسنگلاخ ؛ همین گونه حکمت در دل فروتن آباد و بارور می شود، نه در دل متکبّر سرکش . [امام کاظم علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کتک ِ پدر + دوشنبه 98 مرداد 14 - 2:20 عصر

پرسشی طرح
شاید برای خیلی‌ها
اولین نیست
آخرین هم نخواهد بود
چه کنیم؟

- پدرش سر یک اشتباه کوچک پسرم را می‌زند، خیلی شدید، خشونتی غیرطبیعی!

اولین مقدمه:
زن یک انسان است
شوهر هم یک انسان است
هر انسانی
اختیار خودش را دارد
ما
انسان‌ها
اختیاردار یکدیگر نیستیم
جز در موارد استثنایی
جایی که قیّم شرعی باشیم

شوهر فرزند را می‌زند
بد هم
یا زن می‌زند
او هم غیر متعارف
زن‌هایی هم هستند که فرزند خود را بد می‌زنند
شاید کم هم نه

مقدمه دوم:
دعوا راه حل نیست
خیابان که نیست
من این مسیر
او در مسیری دیگر
چند ثانیه‌ای ملاقات
بعد هر کسی برود دنبال راه خود
ما
با هم زندگی می‌کنیم
چند سال؟
شاید تا آخر عمر
دعوا بقیه زندگی را خراب می‌کند
مشاجره راه به جایی نمی‌برد
کدورت می‌آفریند و از هم دور می‌سازد

من روانشناس نیستم
جامعه‌شناس هم
این مسأله اصلاً در تخصص من نیست که
ولی
فقط نظر شخصی خودم را می‌گویم
تجربیاتم را
نسخه‌ای نمی‌توانم بدهم برای حل مشکلات
اما حق که دارم نظر خود را بیان کنم!

مقدمه سوم:
انسان چرا یک انسان دیگر را می‌زند؟
دو تا دلیل
یا برای تنبیه
یا برای عصبانیت

می‌خواهد فرزند را تربیت کند
فکر می‌کند با کتک می‌شود
کودک کار زشتی کرده
ظرفی را زده و شکسته
پدر او را می‌زند
به خیال این‌که دیگر نخواهد شکست
دیگر ظرف‌ها امنیت خواهند داشت
زیرا
کودک از کتک خوردن رنج می‌کشد
درد می‌کشد
درد می‌شود کلید ارتباط
شاید هم شرطی شود
دیگر تکرار نکند

اما گاهی فکر تنبیه نیست
عصبانی‌ست
پول داده خریده
یا آرامش خانه به هم خورده
یا قدرتش زیر سؤال رفته
حرفش شکسته
می‌زند تا آرام شود
عصبانیتش رفع شود
تبدیل به سادیسم شده
اصلاً‌ عادت کرده
با کتک زدن عصبانیتش خوب می‌شود

گام اول:
حرف زدن!


با شوهر
وقتی که فرزند نیست
وقتی که فرزند خوابیده
وقتی کسی غیر از شوهر نمی‌شنود:
شما اگه زدیش که تنبیه بشه و دیگه نشکنه
زیاده روی کردی
این به لجبازی می‌افته
دفعه بعد یواشکی به خانواده ضرر می‌زنه
که هم دلش خنک شه
و هم کتک نخوره
اصلاً با زدن که رفتارش اصلاح نمی‌شه
دوازده سالشه
کتک روی بچه به این سن اثر نداره
لج‌بازش می‌کنه

اگر هم زدیش تا دلت خنک شه
خب، خنک شدی؟
اما به این فکر کن
چند سال بعد این بچه جوان می‌شه و قوی
من و تو پیر می‌شیم و ضعیف
اون‌وقت که زور ما به او نرسه
چون بهش زور گفتیم و به زور زدیمش
ممکنه اون ما رو بزنه
یا با کارهاش ما رو اذیت کنه
چون می‌دونه دیگه زورمون بهش نمی‌رسه

گام دوم:
سُر خوردن!


اما اگر شوهر آدم نبود
یا شاید زن هم
چه فرقی می‌کند
آن‌کسی که دیوانه می‌شود و کتک می‌زند
اگر واقعاً سادیست است

این‌بار سراغ فرزند می‌رویم
جایی که پدر نیست و نمی‌شنود:
عزیز دلم
یه چند دقیقه گریه نکن ببین چی بهت می‌گم
مطلب مهمیه
ببین
من چند ساله دارم با پدرت زندگی می‌کنم
یه چیزهایی ازش فهمیدم
شاید اگه روز اول می‌دونستم
قبول نمی‌کردم
ولی
حالا
راه حل را یافته‌ام
من طوری رفتار می‌کنم که گرفتار عصبانیت او نشوم
می‌خوام بهت کمک کنم
بابات به یه چیزهایی حساسه
من بهت یاد می‌دم
می‌گم چه چیزایی
اون کارها رو اگه بکنی
به خطر می‌افتی
مگه بابات چند سال زنده‌ست؟
مگه تو تا کی تو این خونه با ما زندگی می‌کنی؟
چند وقت دیگه سر کار می‌ری
زن می‌گیری و می‌ری
سر زندگی خودت
ولی
این چند وقتی که این‌جا موندنی هستی
من یادت می‌دم چه کارهایی نکنی
و چه کارهایی بکنی
نگران نباش
من این‌جا هستم تا مراقبت باشم
اگه به حرفام گوش بدی
به هیچ مشکلی بر نمی‌خوری!

اما
توقع نداشته باش وقتی بابات عصبانی شد ازت
من طرفتو بگیرم
دوست داری من هم کتک بخورم؟
دوست داری من هم آسیب ببینم؟
دوست داری رابطه من و بابات خراب بشه؟
پس
خودت باید مشکل رو حل کنی
با یاد گرفتن چارچوب‌های رفتاری پدرت

و بعد
کارهایی را که فرزند باید و نباید
یادش می‌دهیم
این‌جا
کتک پدر می‌شود ابزار هدایت ما
فرزند را ما عملاً تربیت می‌کنیم
اگر چه پدرش کتک زده است
و حالا
فرزند به مادر اعتماد می‌کند
کارهای لازم را انجام می‌دهد
مسیر را پیدا می‌کند
کتک هم دیگر نمی‌خورد

نه!
پدر عوضی‌تر از این حرف‌هاست
اصلاً معتاد است
از در می‌آید که بزند
نزند آرام نمی‌گیرد
بهانه و دلیل هم نمی‌خواهد

گام سوم:
مشاوره رفتن!


بعضی‌ها دمدمی هستند
الآن می‌زنند
بعد پشیمان
در پشیمانی سراغش می‌رود:
ببین
هر روز می‌زنی
بعد عذرخواهی می‌کنی
به نظرت حالت خوب است؟
- نه، من دیوانه هستم، مریضم، من...
خب!
بیا با هم پیش یک کارشناس برویم
ما را راهنمایی کند
شاید چند تا قرص و دارو بدهد و خوب شوی
- نه، من می‌ترسم! آبرویم می‌رود!
به کسی نمی‌گوییم
یواشکی
حتی بچه‌ها نفهمند
تازه
تو که می‌گویی مرا دوست داری
دوست داری هر بار از تو کتک بخورم؟
بعد پشیمان بشوی؟
اگر یک‌بار که حالت خوب نیست، زدی و کُشتی چه؟
بعد هم از غصه خودت را می‌کُشی!
پس
بیا برویم مشاور!

نه بابا
این پشیمانی ندارد که
این از آن زنجیری‌هاست
مدام می‌زند و خسته هم نمی‌شود
عذرخواهی هم

گام چهارم:
شکایت بردن!


اگر بشود به خانواده‌اش
اگر نشد پزشکی قانونی و مدرک جرم
دادگاه و شکایت و عریضه نوشتن
دادخواست و پی‌گیری‌های قضایی
طلاق آخرین راه است معمولاً
چاره دیگری نیست
حفظ جان واجب است
زندگی با مرگ نمی‌سازد
قرار نیست که بمیریم
ازدواج کرده‌ایم تا زندگی کنیم!

این را فراموش نکنیم
او یک انسان است
من ارباب او نیستم
چیزی که خیلی از زن‌ها نمی‌فهمند
سر شوهر داد می‌زنند
می‌خواهند رفتارش را عوض کنند
قهر می‌کنند و آزار
خیال می‌کنند حالا طور دیگر رفتار خواهد کرد
خیر
او را از خود دور می‌کنند
مسیر زندگی را به دوراهی می‌کشند

اگر پدر با پسر مشکل دارد
به من چه ربطی دارد
دو تا انسان هستند
خودشان باید با هم کنار بیایند
اما
اگر نگران پسرم هستم
خصوصی باید او را مطلع کنم
یادش بدهم
که چطور کنار بیاید
با مصیبتی که به نام پدر دارد

اگر امروز یاد نگیرد
کنار آمدن با آدم‌های عصبی را
فردا در جامعه
باز هم گرفتار خواهد شد
مگر پدرش تنها عصبی تاریخ است؟!

ما کفیل هم نیستیم
ازدواج که می‌کنیم
صاحب هم نمی‌شویم
این را خیلی‌ها نمی‌فهمند
باید رفتار یکدیگر را یاد بگیریم
رفتار کردن با یکدیگر را
عین دو تا آدم
در کنار هم زندگی کنیم
این رمز جاودانگی رابطه است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
علم برای چه؟ + دوشنبه 98 مرداد 7 - 5:0 صبح

کتب علامه [...] را با شروح [...] گوش می‌کنم.
عده‌ای از گوش کردن به اصوات
[...] منع می‌کنند و می‌گویند ایشان دارای عقایدی می‌باشد که مخالف مسائل اعتقادی ما شیعیان یعنی قرآن و عترت است ... چون در حدی نیستم که بتوانم سره را از ناسره تشخیص دهم پس ممکن است عقاید و افکار ایشان نیز در من تاثیر بگذارد و دچار عقاید خلاف قرآن و عترت شوم.
اساتید دیگری موافق ... هستند و می‌فرمایند ایشان هیچ مشکلی ندارد و عقایدشان هم برخلاف قرآن و عترت نیست و خیلی هم مطالب ایشان خوب است و می‌فرمایند ... گوش کنم و ... ادامه دهم.

با چند گزاره ساده
سعی می‌کنم
آن چه در نظرم آمده را عرض کنم:

1. عمر ما محدود است
2. دانش‌ها گسترده و نامحدود
3. پس: ما نمی‌توانیم به همه علوم دست پیدا کنیم، وقت نمی‌کنیم یعنی!

4. وقتی امکانات محدود است
5. و خواسته‌ها نامحدود
6. پس: ناگزیر به «الگوی تخصیص» نیاز داریم

7. الگوی تخصیص یعنی شیوه اختصاص امکانات به خواسته‌ها

8. هم فلسفه وجود دارد و هم فیزیک
9. یا باید عمر را صرف فلسفه کنم یا فیزیک، یا نسبتی از آن دو
11. من فلسفه را انتخاب می‌کنم
12. شما فیزیک
13. پس الگوی تخصیص من با شما تفاوت می‌کند
14. نتیجه: سرنوشت من با شما متفاوت می‌شود

15. ما انسان‌ها شبیه هم هستیم
16. آن‌چه ما را متفاوت می‌سازد الگوهای متفاوت در تخصیص است

17. الگوی تخصیص مبتنی بر اولویت‌بندی خواسته‌هاست
18. اولویت‌بندی تابع ارزش‌هاست
19. یک نفر آخرت را برتر از دنیا می‌داند
20. دیگری دنیا را برتر از آخرت
21. نتیجه: آن‌ها دو الگوی متفاوت در تخصیص امکانات خود پیدا می‌کنند

دقت بفرمایید
مهم این است که کدام مهم‌تر باشد
نه این‌که یکی به نفع دیگری حذف شود
ما معمولاً سبدی از خواسته‌ها را بر می‌گزینیم
مثال:

ده میلیون پول دارم
دلم ماشین می‌خواهد، موتور می‌خواهد، گوشت، شیر و مسکنی برای اجاره
مهم‌تر برای من کدام است؟
البته مسکن
جایی برای استراحت
امن و راحت
نصف آن را اجاره ماهیانه
بعد شیر می‌خرم
اگر رسید گوشت
اضافه اگر نیاید
حمل و نقل را با اتوبوس انجام می‌دهم

دیگری اما الگویی متفاوت
اول ماشین می‌خرد
اگر اضافه آمد موتور سیکلت
گوشت و شیر هم نمی‌خورد
خانه هم ندارد
شب در ماشین می‌خوابد

نتیجه چه می‌شود؟
تفاوت در الگوی تخصیص آثاری دارد
من سالم هستم
در سلامت جسمی
ولی با اتوبوس رفت و آمد می‌کنم
دیگری اما
اگر چه با خودرو می‌رود و می‌آید
بیمار است
و همیشه آشفته و نگران و به هم ریخته

پس
1. امکانات محدود
2. خواسته‌ها نامحدود
3. نیاز به تخصیص
4. تخصیص محتاج الگو
5. الگوی تخصیص تابع اولویت‌بندی
6. اولویت تابع ارزش‌ها

برگردیم به سؤال
عرفان بخوانم؟
نوارها را گوش کنم؟
کتاب علامه را چطور؟
معرفت است دیگر
آیا معرفت برای من اولویت دارد؟
آیا معرفت عرفانی ارزش است؟

علم برای علم ارزش که ندارد
هیچ چیز برای خودش ارزش ندارد
خداوند از ما عمل صالح خواسته است
نکیر و منکر اعمال را می‌سنجند
نامه اعمال ماست که به دست راست و چپ ما داده می‌شود
این یعنی کارآمدی
علم باید کارآمد باشد
باید به عمل صحیح منجر گردد

آیةالله [...] اهل عرفان بود
آیةالله [...] نیز
من درس اخلاق هر دو می‌رفتم
در مجالس هر دو بزرگوار شرکت می‌کردم
هر دو هم دارای معرفت عرفانی
سال 88 چه شد؟
یکی اسیر فتنه شد و موضع الف
دیگری طرف نظام اسلامی و موضع ب

کتاب [...] را خوانده‌اید
من خوانده‌ام
رفتم مشهد و خدمت بعضی شاگردان [...] رسیدم
آقای [...] عکسی را نشانم داد
[...] از مشهور عرفاست
در آن تصویر، پیراهن سیاه داشت:
«آقا وقتی انقلاب پیروز شد این لباس سیاه را پوشید»
آقا ضد انقلاب تشریف داشتند
و برای پیروزی آن مجلس عزا گرفتند
همین [...]

خب این چیست؟
این حاصل معرفت عرفانی‌ست
من از خود پرسیدم:
معرفتی که واقع را نشان ندهد به چه درد من می‌خورد؟
معرفت باید واقع را نشان دهد
واقع هم که یکی بیشتر نیست
من نمی‌گویم انقلاب بر حق
یا ناحق
ولی
وقتی دو عارف دو موضع خلاف دارند
الف و ب
متضاد با هم
این نمی‌شود
واقع یکی بیشتر نیست
یا این عارف است یا آن
ولی
هر دو معرفت عرفانی دارند
یعنی
عرفان نمی‌تواند واقع را نشان دهد
بلکه
تنها پندار عارف را نشان می‌دهد

عرفان اساساً واقع‌نما نیست
تنها ذوق و سلیقه فرد است
عرفان نوعی ریاضت ذهنی و عملی‌ست
نوعی خلوص است
نوعی فدا کردن و رنج کشیدن
نزد محبوب
قربانی شدن
قربانی کردن هوای نفس
خواسته‌ها
نزد معشوق
نزد دلدار
دلبری‌ست
عرفان اساساً دلبری‌ست
کاری هم با واقعیت ندارد

اصلاً علم نیست
اگر دقت کنیم
به کار گیری کلمات است
واژه‌هاست
رفتارهایی که دل محبوب را نرم کند
ابزاری ندارد تا واقعیت را نشان دهد
تا بسنجد
تا کنترل و ارزیابی کند
اصلاً عرفان ابزاری برای سنجش علمی ندارد
پس
ما هرگز نمی‌توانیم
نمی‌توانیم بگوییم معرفت این عارف درست است و معرفت آن عارف غلط

چنین علمی
اگر مجازاً به آن علم بگوییم
چنین سیره و رفتاری
قابل ارزیابی نیست
و اختلاف در آن
امری ساده و همیشگی‌ست

فلسفه هم همین‌طور است
به همین دلیل اصالت‌ها متعدّد شده
وجود و ماهیت
هیچ‌کدام هم قادر نبوده دیگری را متقاعد سازد
برتری یابد
فلسفه‌های سقراطی
افلاطونی و ارسطویی
ابزاری برای ارتباط با واقع ندارد متأسفانه
همین است که
مدام در قلمرو ذهن می‌گردد

افلاطون معتقد بود
او به مثال‌هایی اعتقاد داشت
مُثُل افلاطونی
او می‌گفت: «ماهیات در خارج از ذهن وجود دارند»
به صورت کلّی
بدوت تشخّص
خب
بر اساس این دیدگاه
او فکر می‌کرد می‌تواند واقعیت را تعریف کند
با حدّ تام
با تعریف

اما
امروز می‌دانیم که نیست
پس
می‌دانیم که این فلسفه‌ها مرتبط با واقع نیست
پس در علم بودن آن‌ها هم تردید است
چون واقع‌نما نیست
علمیّت علم به واقع‌نمایی‌ست دیگر!

خب من وقتم محدود
عمرم محدود
دنبال کارآمدی
علمی که به کارم بیاید
بروم عرفان بخوانم؟
البته که عرفان خوب است
زیرا خلوص مرا بالا می‌برد
عشق‌بازی با محبوب است
خلسه است
رها شدن و غرق شدن در اراده باری تعالی
دیوانگی در فدا شدن
عرفان زیباست
فلسفه هم
همان‌قدر که عرفان روح انسان را غرق در معنویت می‌کند
فلسفه هم
ذهن مرا درگیر می‌کند
سیر و سیاحت افلاطونی
ذهن به پرواز در می‌آید
عقل از خودبی‌خود می‌شود
در محاسبات ذهنی فراوان
لذّت‌بخش
مقدمات و لوازمات عقلی گزاره‌ها

اما
درباره کارآمدی؟
ما کارآمدی می‌خواهیم

من اگر نوارهای درس الف را گوش کنم
قطعاً خیلی خوب است
نوارهای درس ب هم
کتاب‌های جیم هم
شکی نیست
اما
وقتم نامحدود نیست
چه کنم؟
بهتر است هر دو را رها کنم
هر سه را
هر چهار را
هر پنج را
وقتی اولویت‌بندی کنم
سراغ ششمی می‌روم
بله
نوارهای این درس مفید است
به کار می‌آید
مثل علم کلام
مثل علم فقه
مثل علم اخلاق
مثل علومی که جامعه را اصلاح می‌کند
روانشناسی اسلامی
جامعه‌شناسی اسلامی
علوم انسانی‌ای که به امروز ما فایده برساند

من با حرف آن دوستان که می‌گویند این را نشنو آن را بشنو موافق نیستم
خودم هم درگیر بودم
حرف اگر باطل باشد
من که عقل دارم
حرف حق را هم گوش می‌کنم
باطل را هم
من اگر اهل مطالعه باشم
دقیق باشم
حرف هر دو را گوش کنم
چرا از باطل پیروی کنم؟
فتنه در جایی‌ست که حرف حق را نشود شنید
زیرا
باطل فضا را پر کرده
غبار آلود
دسترسی به حق کم شده
اما
اگر حق این‌ور میز
باطل آن‌ور میز
هر دو را که ببینی و مقایسه کنی
فرصت برابر
حق آشکار می‌شود
اصلاً حق نمی‌تواند در برابر باطل شکست بخورد
اگر
باطل حق را پنهان نکند و حیله‌گری ننماید
در شفافیت
ما باید بدانیم
همیشه و پیوسته حق آشکار می‌گردد

حقیر معتقدم اصلاً برای یک محقق
کسی که علاقه به دانستن دارد
دانستن هر دو طرف ماجرا مهم است
زیرا
حق را اگر در کنار باطل نشنوی
همیشه در تردید هستی:
«نکند یک حرف حقی هم آن سو باشد که ندیده باشم!»
اصلاً یقین ما به حق هم خدشه‌دار می‌شود
یقین‌مان کم می‌شود
ایمان باید با اختیار باشد
دعوت است
از هر دو طرف
دعوت به حق
دعوت به باطل
انسان باید بفهمد و انتخاب کند

اگر من فقط حق را بشنوم
دیگر انتخاب نیست
اختیار نیست
دینی‌ست که ارثی‌ست
او بودایی‌ست
چون پدرش بودایی‌ست
من مسلمان
چون پدرم
این اجر و مزد دارد؟
خدا بهشت را و پاداش را برای این جبر عطا می‌کند؟!
«لا اکراه فی الدین» توجه به همین اختیار است

اما
شنیدن ادعای حق و باطل که این‌همه وقت نمی‌خواهد
عمرم را آیا باید صرف کنم تا تمام نوارهای تمام دروس عالم را بشنوم؟
خلاصه‌اش پیدا نمی‌شود
مقاله‌ای که به اجمال نظریات ایشان را بگوید
هست
معمولاً هست
متونی که ما را از ساعت‌ها گوش کردن به نوار معاف نماید

ما وقت نداریم
داریم
ولی کم داریم
عمر محدود
خواسته‌ها نامحدود
کسانی هستند که بیشتر از ما زحمت می‌کشند
جاهای خوب بهشت را آن‌ها می‌برند
ما جا می‌مانیم
اگر عمرمان را صرف درگیری‌های بین علما کنیم
که هیچ سودی ندارد
علم‌هایی
که کارآمدی ندارد
دارد؟!
اگر دارد چرا برای خود آن‌ها نداشت
که این‌طور با هم به اختلاف نیافتند؟!
چرا نمی‌توانند با هم گفتگو کنند؟
چرا از هم فرار می‌کنند؟
اگر علم آن‌ها به واقعیت مرتبط بود
آن را ابراز می‌کردند
بهترین موضع هم در مناظره و گفتگو
اما
از هم دوری می‌کنند
زیرا
هیچکدام نمی‌تواند مبنای خود را برای دیگری اثبات کند
این علوم
فقط در دوری از هم می‌توانند زیست کنند
زیرا
دسترسی به واقعیت ندارند
ابزاری برای استدلال علمی!

با مطالعه‌ی فرمایش شما به این نتیجه رسیدم که عرفان که علم نیست و واقع را به ما نشان نمی‌دهد، فلسفه هم نیز همینطور، فقه نیز واقع را به ما نشان نمی‌دهد چراکه اگر مشخص بود اختلافی بین فقها و فتاوی آن‌ها نبود پس آن‌ها نیز واقع را نمی‌دانند، اخلاق هم دارای همین شاخصه است زیرا آن دو بزرگواری که فرمودید آیت‌الله [...] و آیت‌الله [...] هم یکی طرفدار فتنه 88 شد و دیگری مخالف پس این دو نیز واقع را نمی‌دانستند پس اخلاق نیز واقع را نشان نمی‌دهد، تفسیر قرآن نیز همینطور است و آیت‌الله [...] نیز همین مطلب را عنوان می‌کنند و می‌گویند کسی واقع را نمی‌داند چراکه واقع در لوح محفوظ است و فقط آن 14 نور واحد به آن دسترسی دارند که ما نیز به بقیةالله الاعظم عج دسترسی نداریم که واقع را از اوبپرسیم و ایشان می‌گوید هرکس هرآنچه برایش با دلیل به اثبات رسیده (این دلیل از نظر ایشان سیر منطقی عقل است) او را به سعادت می‌رساند زیرا نزد خداوند داشتن دلیل شرط است چراکه در جاهای مختلف قرآن خداوند می‌فرماید "قل هاتوا برهانکم" خداوند دلیل می‌خواهد هرچند که مطابق با واقع نباشد زیرا همانطور که عرض کردم واقع در لوح محفوظ و از دسترس ما خارج است و با این حساب او نه تنها معذور بلکه مأجور هم هست.
سوال؟
1-پس ما باید چی کار کنیم؟
الان عرفان و فلسفه که مرا به واقع نمی‌رساند و بقیه هم که حقیر عرض کردم پس من دنبال چه علمی برم که مرا به واقع برساند؟ آیا واقعا علمی هست که ما را به واقع برساند؟ اگر نیست پس چه کنیم؟ با این تناسب که علمی نیست ما را به واقع برساند آیا همین عرفان و فلسفه که علاقه‌مند به آن‌ها هستم بهتر نیست؟ و اگر بهتر است آیا اصوات آقای [...] خوب است یا بد؟ با دلایل دو گروه گوش کنم یا نکنم؟
2-از طرف دیگر این‌که هم حق را باید گوش کرد و هم باطل را اما این اساتید مخالف که می‌گویند اصوات [...] را گوش نکنم دلیل و استنادشان به این است که می‌گویند حقیر علمم زیاد نیست و قدرت تشخیص درست از نادرست را ندارم و برای همین همه‌ی صحبت‌های ایشان را حمل بر صحت می‌کنم و در ذهنم می‌نشیند و معتقد به آن‌ها حتی مطالب نادرست‌ می‌شوم ولی اساتید دسته‌ی موافق می‌گویند همه دارای مطالب درست و غلط هستند و فقط معصومین ع بری از خطا هستند و آقای [...] بیشتر مطالب‌شان خوب و صحیح است پس برو گوش کن.

- از این‌که
بیانم روشن نبود
عذر می‌خواهم

آن‌چه می‌خواستم عرض کنم
این‌که
علم برای علم ارزش ندارد
دانش برای دانش
ارزش علم به عمل است
به کارآمدی آن
و هر علمی
کارآمدی خاص خود دارد

فیزیک
برای ساختن فناوری‌های جدید
شیمی
برای تولید مواد و ماتریال‌های تازه
فقه
برای دستیابی به احکام شرعی
مصالح و مفاسد
اخلاق
برای اصلاح رفتار

هر علمی کارآمدی خود را دارد
و انتخاب کارآمدی
تابع ارزش‌هاست

انسانی که آخرت برای او مهم است
دنبال عمل صالح است
می‌داند که دنیا رفتنی‌ست
نابود شدنی
نماندنی
او آخرت را با عمل صالح می‌سازد
آن‌طور که خداوند در قرآن راهنمایی فرموده
و عمل صالح
از کدام علوم بیرون می‌آید؟

عرض حقیر بیشتر ناظر به این مطلب
که «معرفت بماهی معرفت» چه ارزشی دارد؟
واقع‌نمایی
کدام علم واقعیت را نشان می‌دهد؟
هر انسانی دنبال مصالح خود است
آن‌چه برای او بهتر باشد
این همان ارزش‌هاست

بحث مصداقی را رها کنیم
عرفان یا فلسفه یا فقه یا اخلاق یا تفسیر
یا کلام و اعتقادات
اصلاً بحث مصداق نیست
بحث کلّی‌ست:
1. ما وقت کم داریم
2. ما به عمل صالح نیاز داریم
3. ناگزیر به اولویت‌بندی هستیم
4. پس: هر علمی که ما را بیشتر پیش ببرد مفیدتر است

حالا اگر با نوارهای درس الف می‌شود
یا با جزوات درس ب
با هر کدام
مسأله این است
این دیگر تکلیف هر فرد است
تشخیص دهد و عمل کند
تشخیص هم بخشی از تکلیف است
فقط
فقط کودکان هستند که ما برایشان تصمیم می‌گیریم
اما
انسانی که به سن اختیار رسیده است
کسی حق ندارد برای او تصمیم بگیرد
زیرا
تصمیم گرفتن بخشی از تکلیف و وظیفه خود اوست
به همین تصمیمات است که عقاب می‌شویم
یا تشویق

مهم این است که در مسیر «عمل صالح» پیش برویم
علم را برای این بخواهیم
کلمه کلمه‌اش را
علم را برای شهرت نخواهیم
علم را برای علم نخواهیم
و گرنه به فرمایش امام راحل (ره) علم حجاب است
حجاب بزرگ!

در پناه خدا


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نقد نقض طرح + پنج شنبه 98 تیر 27 - 5:0 صبح

گویا رهبر فرموده اند که برای اجرای سند تحول 1 ساعت هم دیر است. بعضی دوستان در این راستا، خواستار نوسازی محتوای کتب درسی در سطح خیلی اساسی بودند...
نظر شما چیست؟

بسیار عالی‌ست
اگر بنده نیز چنین فرصت و امکانی داشتم
قطعاً تأخیر نمی‌کردم
اقدام می‌کردم
إن‌شاءالله کار به خوبی انجام شود
باید بشود
باید شروع کرد
البته خوب است واقعاً از پتانسیل‌های کشور استفاده شود
نیروهای انسانی خوبی دور هم جمع شوند
از نظرات کارشناسان باتقوا و متدیّن که کم هم نیستند
قطعاً خداوند یاری خواهد کرد
کسی را که برای یاری دین او اقدام کند

چند سال پیش سند تحوّل آموزش و پرورش را خواندم و به صورت نمودار در آوردم
از این لینک می‌توان دانلود کرد:
http://www.movashah.ir/fa/index.php?w=work&x=848
شاید به کار شما بیاید

چند مسئله وجود داره:
- حجم کار بسیار زیاد است. تغییر محتوای این همه کتاب درسی از ابتدایی تا آخر متوسطه با مبانی اسلامی آن هم در طی دو سال، کار عجله ای و سرهم کاری می شود.
- فرض کنیم که انجام شد. تا معلمان همراهی نکنند و سبک و شیوه ی سنتی خود را کنار نگذارند چنین کاری اثربخش نخواهد بود. کما اینکه در کتب راهنمای معلم که برای هر کتاب درسی چاپ شده است تاکید زیاد بر روی امثال کار گروهی بچه ها و روشهای جدید تدریس شده است ولی بیش از 90درصد معلمان اصلا به کتاب راهنمای معلم توجهی نمی کنند. کلاس های ضمن خدمت هم که اجباری برای معلمان می گذارند تاثیری که باید داشته باشد ندارد.
- تحول در آموزش و پرورش نیاز به تحول در دیگر ساختار های کلان جامعه نیز دارد. چیزی نیست که به صورت تکی و جدا از دیگر نظام ها بتوان دید. مثلا اینکه بگوییم حالا فعلا تحول در آموزش و پرورش ایجاد شود، بعد از آن سراغ دیگر نهاد ها رفت ممکن نیست.
نظرتان چیست؟

احسنت
دقیقاً همین است
مثال:
کارخانه پژو مدل 405 تولید کرده است
30 سال پیش
بعد خواسته 408 تولید کند
چند سال بعد
سایز چرخ‌ها را می‌خواهد عوض کند
نوع دنده را تغییر بدهد
موتور را قدرتمندتر می‌کند
حالا
این وسط
آیا شاسی 405 تحمّل این همه تغییر را دارد؟
ندارد
به خاطر همین ناچار است شاسی را نیز دوباره طراحی کند

سیستم این طور است
نظریه سیستمی هم همین است
یک تغییر در یک نقطه
اگر بزرگ باشد
در بسیاری دیگر از زیرسیستم‌ها نیز تغییر می‌طلبد

معمولاً در روش سنّتی
ما دو مرحله برای تغییر داریم
نقد
طرح

مثلاً موس کامپیوتر ایراد دارد
سرعت کافی ندارد
خوب کار نمی‌کند
این می‌شود نقد
تصمیم می‌گیریم موس جدید طراحی کنیم
می‌رویم سراغ طرح
سیستم داخلی موس را تغییر می‌دهیم
موس جدیدی طراحی می‌کنیم

این در نظریه سیستمی غلط است
استاد حسینی (ره)
یک گزینه جدید اضافه کرده است
نقض

او می‌گوید که برای اصلاح هر زیرسیستم
به سه گام نیاز داریم
نه دو گام
نقد
نقض
طرح

در بخش نقد همان کار قبلی را انجام می‌دهیم
موس کارآمد نیست و باید تغییر کند
در بخش نقض
تمام زیرسیستم‌های مرتبط با موس را تحلیل می‌کنیم
این‌که
تغییر در موس
چه تغییری در آن‌ها الزام می‌کند
یعنی کدام بخش‌های مرتبط نقض می‌شود کارشان
وضعیت فعلی‌شان
و بعد
در آخرین مرحله
سراغ طرح می‌رویم
ولی
نه این‌که فقط موس جدید طراحی کنیم
هم موس را طراحی می‌کنیم
و هم طرح قطعاتی که با آن در ارتباط هستند
مثل درگاه جدیدی که باید بتواند موس جدید را بشناسد
به جای پورت یو اس بی

وقتی ما بخواهیم آموزش و پرورش را متحوّل کنیم
باید آموزش عالی را هم متحوّل کنیم
باید رسانه را هم متحوّل کنیم
باید فرهنگ خانواده‌ها را هم متحوّل کنیم
شیوه آموزش معلم‌ها و فرهنگ کاری آن‌ها را هم
و خیلی دیگر
حتی نحوه تخصیص بودجه در سازمان برنامه را
و گرنه بودجه کافی برای مدارس جدید فراهم نمی‌شود

فرمایش شما صحیح است
ولی
این‌ها نمی‌شود
امروز نمی‌شود
زیرا هیچ‌کسی به این حرکت جامع با این گستره اعتقاد ندارد
یا باید دست روی دست گذاشت و نابودی کودکان را مشاهده کرد
و یا
پارتیزانی و چریکی عمل کرد
همین کاری که دوستان شما می‌خواهند انجام دهند
کار خوب امروز
بهتر از کار بهتر فرداست
چون معلوم نیست فردا اصلاً وقتی برای کار کردن باقی مانده باشد!

ولی همین امروز
برای این‌که کار خوب باشد
باید آدم‌های خوب و کارشناس را جمع کرد
نظر همه را شنید
نوشت
خلاصه کرد
جمع‌بندی کرد
به بهترین راه‌حل‌های ضربتی رسید

در پناه خدا


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
فقدان لوله گذار + چهارشنبه 98 تیر 19 - 5:0 صبح

اگر یک واجب کفایی روی زمین مانده باشه، بر هر فرد مسلمان واجب است آن را انجام دهد. حال در مسئله ی به این مهمی همچون ربا در  نظام اقتصادی،  بر همگان تکلیف وارد است.
ولی حد آن را چگونه تشخیص دهم. آیا صرف آگاه سازی اطرافیان کفایت می کند، یا اینکه کار پژوهشی عمیق و آگاه سازی سطح  نخبگان اقتصادی جامعه در دانشگاه های کشور نیز بر امثال بنده واجب است؟

سؤال خوبی‌ست
تکلیف چیست؟

قبل‌ترها که با نظریه سیستمی آشنا نبودم
تصوّرم این بود
که اصل انجام تکلیف کافی‌ست
کاری هم به دیگران ندارد
مثلاً
من موظفم مردم را نسبت به مطلب الف آگاه کنم
شخص دیگری هم
وظیفه دارد برای مردم امکان عمل به الف را فراهم کند
حالا
شخص دیگر عمل به تکلیف نمی‌کند
به من چه؟
من
تکلیف خود را عمل می‌کنم
مگر اسلام جز این است؟

این اسلام فردی‌ست
این را بعد فهمیدم
این چنین اسلامی اجتماعی نمی‌شود
اسلام اجتماعی نظام‌مند است
سیستم دارد
روابط اجزاء مهم است
همکاری و همراهی آن‌ها
در چنین اسلامی
اگر فرد دیگر عمل به تکلیف نکرد
نه تنها تکلیف از من ساقط است
که اصلاً چه بسا گاهی «نباید» آن کار را انجام دهم

مثال معروف
دو نفر مشغول کار بودند
یکی می‌کَند و دیگری پُر می‌کرد
پرسیدند، گفتند:
ما سه نفر بودیم، یکی هم لوله می‌گذاشت
امروز نیامده
ما مشغول انجام تکلیف خود هستیم!

فرض بفرمایید که حضرت امیر (ع) وظیفه به قیام داشت
مقابل غاصبین خلافت
به چهل نفر اعلام کرد و خبر داد
آن‌ها نیامدند
فرض که بدون حضور آن‌ها قیام می‌کرد
آیا این عمل ایشان عمل به تکلیف بوده
یا خروج از تکلیف
و خیانت به اسلام و مسلمین؟

بعضی احکام در نظام این طورند
در حقیقت تمام احکام اجتماعی

فرض بفرمایید من وظیفه دارم مردم را آگاه کنم
نسبت به ربای در بانک
به نحوی که
دیگر در بانک سرمایه‌گذاری نکنند و پول خود را نگذارند
خب
اصل اسکناس که خودش سرمایه‌گذاری در بانک مرکزی‌ست
پس
باید اصل اسکناس را رها کنند
با چه معامله کنند
با طلا و نقره؟
آیا سازوکار آن در نظام دیده شده است؟

این می‌شود مردم‌آزاری
مانند این طب سنتی‌هایی که اخیراً باب شده
مدام مردم را از این خوردنی و آن خوردنی می‌ترسانند
اما بعد
جامعه پر است از کارخانه‌ها و محصولات این‌چنینی
مردم باید زجر بکشند یعنی؟
سابقاً نان جو ارزان بود و نان گندم گران
حالا برعکس شده
با تبلیغ این‌ها
نان جو گران‌تر از نان گندم
این می‌شود؟
این خودش مکیدن پول مردم توسط فرصت‌طلبان گیاه‌فروش است!

ما یک مجموعه هستیم
من و شما و دولت اسلامی
باید با هم همکاری کنیم
تا به یک هدف برسیم
اگر دولت تخلف می‌کند
نمی‌فهمد یا نمی‌خواهد که بفهمد
نمی‌شود که من بکَنَم و شما پُر کنی
دولت هم لوله نگذارد!

بحث ربا در نظام اسلامی با دولت اسلامی حل می‌شود
حالا اگر دولت نکرد
راه چیست؟
آیا راه این است که مردم را به خیابان بکشیم؟
تحت فشار تبلیغی قرار دهیم
زندگی آن‌ها را مختل کنیم؟
بگوییم از فردا خرید و فروش نکنید
زیرا پولی که در دست دارید پیوسته در حال رباست؟!
اصلاً اسکناس یک ابزار ربوی‌ست؟!
این را به مردم بگوییم چه می‌شود؟
مردمی که تا دیروز ناآگاهانه درگیر ربا بودند
امروز که نمی‌توانند درگیر ربا نباشند
پس
از امروز آگاهانه درگیر ربا خواهند بود!

آقای نصیری مصاحبه‌ای کرده بود
مهدی نصیری
همو که ماهنامه صبح را داشت
وقتی ما نوجوان بودیم
فساد دستگاه‌های دولتی را درج می‌کرد
پخش می‌کرد و در جامعه موج می‌ساخت
پرسیدند: چرا متوقف کردی؟
پاسخ داد:
دیدم هر چه فسادها را لو می‌‌دهم
هیچ دستگاهی اقدام نمی‌کند
وزارتخانه علیه من شکایت کرده
دادگاه رأی داده که حق با من است
خب که چه؟
یعنی وزارتخانه واقعاً دزدی کرده
ولی
برای مقابله با این دزدی کاری نمی‌کند
ایشان با خود اندیشیده
خود ِ این، اشاعه فحشا و ظلم است
دست برداشته
این‌که دزدی‌ها را لو بدهد و بعد مردم ببینند که دستگاه قضا با دزدی مقابله نمی‌کند!

من نمی‌دانم تکلیف شما چیست
ولی
یقین دارم که فردی نیست
تنهایی یعنی
باید گروه شوید
جمع شوید
با کسانی که ارتباطات ییشتری دارند
جمع نخبگانی می‌خواهد
افراد تأثیرگذار
مثلاً آقای [...] در این زمینه فعال است
سایت و گروهی هم دارند
برای مقابله با ربا
شاید اگر با آن‌ها مرتبط شوید
با هم به نقشه‌ای برسید
که بشود خواص جامعه را بیدار کرد
خواص اهل حق را
این شاید جواب بدهد
باید بررسی کرد و آزمود

موفق باشید و در پناه خدا
این دغدغه شما خیلی مبارک و مهم است
خداوند پشت و پناهتان باشد

در دو روز اخیر تمامی پست های "چه کنیم" از شما را خواندم. برای بنده بسیار مفید بود. از اینکه آن ها را در وبلاگ قرار داده بودید سپاسگزارم.
اگر امکان جواب گویی به این سوال دارید ممنون می شوم بفرمایید که شما تکلیف خود را به طور کلی(اعم از حوزه اقتصادی و اندیشه های علامه حسینی و غیره) چه چیزی تشخیص داده اید؟ اگر چه تکلیف هر شخصی متناسب با خود اوست،‌ ولی پاسخ شما ممکن است به بنده نیز کمک کند.   

حقیر نیز روی موضوع تکلیف خیلی فکر کرده‌ام
جامعه یک امر سازمانی است
گروهی اتفاق‌ها می‌افتد
فردی نیست
مثال معروف:
یکی زمین را می‌کَند و دیگری پُر می‌کرد
چه می‌کنید؟
ما سه نفر بودیم
یکی می‌کِند و دیگری لوله می‌گذاشت و آخری پُر می‌کرد
نفر وسط امروز نیامده است!

جامعه این‌طور است
اولی اگر حرکت کند
دومی اگر نباشد
اولی کار عبثی کرده است
نه فقط عبث
که اشتباه
چون قاعده بازی را بر هم زده
و فرصت را از دیگران گرفته
در زمان‌های بعد یعنی

من حقیقت این است که منتظرم
منتظر حوادثی
اتفاقاتی که می‌افتد
و بن‌بست‌هایی که فشار می‌آورد
مدعی‌هایی که کنار می‌کشند
وقتی ادعایشان به دیوار می‌خورد
و ناکارآمدی‌اش جلوه‌گر می‌شود
فتنه‌هایی که جامعه ما امروز آبستن آن است
شاید کمی دردناک
ولی
تا تشنگی نباشد کسی آب نمی‌نوشد
کسی به دنبال راه می‌گردد که قصد حرکت داشته باشد
امروز
نخبگان ما
دچار روزمرگی‌اند
غیر از اندکی
من شخصاً در حال مطالعه هستم تا شرایط مناسبی را ببینم
وقتی که یک بزرگی پرچمی را بلند کند
قیامی را آغاز کند
مثل حضرت امام (ره) در انقلاب سیاسی
تا من هم بروم زیر آن پرچم
همراهی کنم إن‌شاءالله

شما راه دیگری در نظرتان هست؟
بفرمایید استفاده می‌کنم

قبول دارم که فتنه 88 در نهایت به نفع نظام تمام شد، ولی اگر بخواهیم صبر کنیم تا فتنه ای آغاز شود تا خواص بیدار شوند،‌ چه بسا ممکن است به خاطر فتنه ها  وضعیت آنقدر وخیم شود که تا خواص بخواهند بیدار شوند و دنبال راهکار بگردند،‌ به جامعه ضربات سهمگین و جبران ناپذیری وارد آید.
چنین تشبیهی به نظرم می رسد: اگر بدن انسان را مشابه با جامعه در نظر بگیریم فتنه مشابه با واکسن می ماند که بدن را وادار به تولید پادتن برای مقابله با آن می کند و سیستم ایمنی را تقویت می کند. ولی کسی که مریض شده است، واکسن چه سودی برای او دارد؟ حال او را بدتر نمی کند؟  واکسن را به بدن سالم می زنند نه مریض. جامعه ی ما نیز مریض اقتصادی و فرهنگی و .... است. بیم آن دارم که اگر خواص هرچه زودتر بیدار نشوند و نسخه های علوم اسلامی تولید نگردد، فتنه ها جامعه ی مان را در چاهی بیندازد که بیرون آمدن آن بسیار سخت باشد.
در مورد فیزیک اسلامی، بنده بدین باورم که اگر پایه های اولیه ی آن ریخته شود، در تبیین پدیده ها و رفع مشکلات زیاد موجود در نظریات فعلی، زیبایی آن به قدری زیاد است که بسیاری از اساتید فیزیک(خواص) جامعه را جذب خود می کند، مگر اساتیدی که واقعا معاند باشند. حتی نمود عینی آن نیز با ساخت وسایلی که نتوان با فیزیک فعلی توضیحشان  داد بروز می کند. (مثلا ابزاری که در ساخت آن، نوع جدیدی از نیرو به کار رفته باشد.)   
آن زمان است که با بیداری این خواص، حرکت در جهت تولید فیزیک اسلامی توسط آن ها شکل خواهد گرفت. چه بسا علوم انسانی نیز به خاطر پایه های فلسفی فیزیک اسلامی تاثیر زیاد خواهند پذیرفت.
اما در مورد علوم اقتصادی به نظرتان چنین چیزی ممکن است؟ واقعا اگر مبانی اقتصاد، اسلامی شود بحث های پایه ای اقتصاد نظیر مالکیت، کار، ارزش و ... اسلامی گردد، ولو در حد اولیه،‌ در حدی که فطرت ها را بیدار سازد. آنگاه زیبایی اقتصاد اصیل برای خواص جامعه حیرت انگیز نخواهد بود؟ آن ها را به حرکت در جهت تولید اقتصاد اسلامی وا نمی دارد؟

مشکل تحوّل در علوم این است
که
تا به عمل نرسند
زیبایی خود را نشان نمی‌دهند
طبق فرمایش شما
تا
فیزیک نظری نیروهای جدید را در عمل به کار نگیرد
آن را توهّم می‌پندارند
نمی‌پذیرند
صرف چند معادله خیالی

در اقتصاد هم همین است
شهید صدر نظریات جدید دارد
در کتاب اقتصادنا
فصل آخر را که بخوانید
درباره ملکیت زمین حرف تازه دارد
خیلی هم خوب است
اما
چهل سال است به آن توجه نشده
هیچ توجهی
چرا؟
زیرا به عمل نرسیده
و کسی باور نمی‌کند
باور نمی‌کنند که عملی باشد
از سوی دیگر هم
تا باور نکنند
قبول نمی‌کنند که در جامعه پیاده شود

صبر کنید
به یک دور باطل می‌رسیم
تا باور نکنند اجازه نمی‌دهند اجرا شود
تا اجرا هم نشود
باور پدید نمی‌آید که عملی‌ست
این‌جاست که کار سخت می‌شود

مسائلی از این دست هم
مسائل حکومتی
«بخشی» که نمی‌شود عمل کرد
نمی‌شود مثلاً فقط در یک شهر اتفاق بیافتد
بحث پول است
بحث رباست
باید بانک مرکزی متحوّل شود
تمام بانک‌ها تغییر کنند
روال اجرایی‌شان متحوّل شود
این‌ها که با یک تصمیم ساده ممکن نیست

یعنی
اقتصاد، اسلامی نمی‌شود
مگر همه‌اش بشود
یا همه یا هیچ است
نمی‌شود اسکناس که اساس آن بر رباست وجود داشته باشد
ولی مثلاً در کنارش ما صندوق قرض‌الحسنه بزنیم
آن هم با پول کار می‌کند
پول وقتی ربوی شد
از اساس...

یعنی جایگزینی طلا و نقره با پول از ابتدا ربوی بوده
معادلات بانک مرکزی برای نشر اسکناس ربوی بوده
بانک‌ها با خلق پول اختراع شده
نمی‌شود بخشی عمل کرد که
نمی‌شود یواش‌یواش اسلامی کرد
یا همه یا هیچ است
یا همه کشور باید اقتصاد جدید را بپذیرد
یا همچنان کاپیتالیزم بتازد

پس
آن دور باطل مشکل‌ساز می‌شود
حتی در مسئولین متدین ما
انسان‌های خوب ما هم
قبول نمی‌کنند
خواص اهل حق یعنی
می‌ترسند به نسخه جدید عمل کنند
زیرا آن را باور ندارند
زیرا کارآمدی آن را که ندیده‌اند
خب چه کنیم که ببینند؟
باید عمل کنیم دیگر
عمل هم که معلّق است به باور آن‌ها

شما چه راهی را پیشنهاد می‌کنید
برای خروج از این لوپ
از این حلقه باطل
از این دوران امری که پایان ندارد؟
چطور آن را بشکنیم؟

نیروهای جدید(در سطح کوانتوم)  را به عنوان مثالی عرض نمودم. فیزیک اسلامی چارچوب های رایج را می شکند. حتی در همان سطح فیزیک نیوتونی که نمود عملی آن خیلی خیلی مشهود تر است.
 اگر به خواص فیزیک بگوییم که مثلا انرژی جنبشی به تعریفی که رایج کرده اند اصلا قادر نخواهد بود فلان و فلان پدیده ها را توضیح دهد! و یا اصلا اگر به درستی بیندیشیم با تعاریف رایج از فلان و فلان مفهوم فیزیک در تعارض است و سازگاری درونی ندارد. آنگاه به اندیشه فرو نمی روند؟ آیا بت فیزیک نیوتونی برایشان شکسته نمی شود؟ خصوصا اگر تک تک مفاهیم فیزیک نیوتونی به چالش کشیده شود و در موضع راهکار، بگوییم که اگر مفاهیم را این گونه ی جدید تعریف کنیم نه تنها این مشکلاتی که بر شمردیم ندارد بلکه چقدر تصویر روشن تری ارائه می دهد. به نظرتان در این صورت خواص بیدار نمی شوند؟
پذیرش اینکه باید دست روی دست گذاشت و منتظر بحران های اقتصادی برای بیداری خواص بود، برایم سخت است.
پاسخی که از از گروه [...] دریافت کردم چنین است:
سلام رویکرد ما رویکرد امام خمینی هست. ایشون با توده مردم انقلاب کردن. امیدی به خواص جامعه خصوصا اقتصاددانهانیست
اونها سیستم بانکی کشور رو صرفا بهش نقد دارن
اونها هژمونی بانک رو قبول دارن و به دنبال حذف بانک و الگوی جایگزین نیستن
لذا امیدی خیلی به اقتصاددانها نیست. ما باید کار رو با عموم مردم جلو ببریم

نمی‌دانم
یعنی مطلب برای خود من هم چندان مشخص نیست
این‌که
باید دست روی دست بگذاریم؟
یا اقدامی کنیم؟
چه اقدامی؟
مسأله این است
ما چه اقدامی باید انجام دهیم؟
چه در فیزیک
چه در اقتصاد
چه در خیلی از علوم دیگر
واقعاً چکار می‌توانیم بکنیم؟
این سؤالی‌ست که من هنوز هم درگیر آن هستم
شاید به همین خاطر است
که منتظرم
تا یک کسی یک کاری بکند
من هم بیافتم دنبالش
چه کسی؟
نمی‌دانم... :(

انشاالله که خداوند ما را در یافتن صراط مستقیم راهنمایی نماید.
در اقتصاد شاید تکلیف این باشد که ما نیز جزئی از خواص شویم تا هم دولت و هم دیگر خواص، حرف ما را بشنوند و خریدار داشته باشد.
به خاطر دارم که طبق فرمایش شما زمانی که استاد زنده بود سعی داشتید که بین ایشان و استاد مصباح مباحثه صورت گیرد. حال که این امر صورت نگرفت، به طور خاص در زمینه ی اصالت ربط، آیا تاکنون شده است که با یکی از اصالت وجودی ها مباحثه کنید و با دلایل استاد حسینی دیدگاهشان را نقد کنید؟ در هر حال در زمینه های فلسفه ی اسلامی خواص اهل حق کم نیستند و بیداریشان نسبت به مباحث استاد حسینی راحت تر.

بله
در زمینه فلسفه بحث کردم
اصالت ربط را ارائه کردم
با اصالت وجودی‌ها چند دوره بحث داشتم
آخرین دوره همین یک ماه پیش
پیش از ماه مبارک رمضان
با یکی از اساتید مؤسسات قم
بحثی را شروع کردیم
قرار شد بعد از ماه مبارک ادامه پیدا کند

متأسفانه نمی‌توانم نتیجه این بحث‌ها را مثبت تلقی کنم
البته که برای خود حقیر تجربه خوبی بود
ولی
این‌که توانسته باشم طرف مقابل را متقاعد سازم
این اتفاق نیافتاد
که قطعاً و بی‌تردید
ناشی از ضعف و کاستی‌های حقیر است
و نیاز به مطالعه و تحقیق و دقت بیشتر دارم

آن روزی که تلاش کردم جلسه مناظره‌ای بین دو استاد برگزار کنم
استاد مصباح و استاد حسینی
زیرا
گمان می‌کردم آقای مصباح بی‌اطلاع است
از آن چه آن سید می‌گوید
ولی بعدتر
خبردار شدم که آقای میرباقری جلسه داشته است
و به عرض آقای مصباح رسیده
مباحث استاد حسینی (ره)
و حتی در مراسم ختم استاد حسینی
در مسجد محمدیه
خودم بودم
خودم دیدم
آقای مصباح هم تشریف آوردند
یعنی
به عنوان یک حوزوی احترام قائل بودند برای مرحوم آسیدمنیرالدین
ولی
از نظر مباحث علمی
نپذیرفته بودند

در پناه خدا


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مربّی ِ فقیه + دوشنبه 98 خرداد 20 - 1:18 صبح

پرسید:
رئیس‌جمهورها
با این‌همه دیدگاه‌های عجیب و غریب
متفاوت و شگفت
چرا؟!

پاسخ داد:
وظیفه ولی فقیه
پیاده کردن اسلام فقط نیست
او
وظیفه دارد مردم را تربیت کند
تربیت سیاسی
تا
مردم
خودشان اسلام را محقّق کنند

تا بماند
اسلام بماند
تا
«جامعه»
اسلامی شود

به یک نفر نمی‌شود
امّت باید باشد
«امّت اسلامی»
مردم باید به بلوغ برسند
به فرد نیست
به جمع است

اسلام زمانی می‌ماند
که مردمی باشد
دست خود مردم
به دست خود مردم
تا ماندگار شود
تا با رفتن یک نفر نرود
وابسته به فرد نباشد

وظیفه ولی فقیه این است
این صبوری می‌خواهد
مدارا باید کرد
زمان می‌برد
سریع نمی‌شود
تحمّل آدم‌های مختلف
احترام به انتخاب مردم
به تصمیم آن‌ها
حتی اشتباه
تا یاد بگیرند
دیگر اشتباه نکنند
دیگر به هر کسی رأی ندهند
هر کسی را انتخاب نکنند
هر کسی را مالک جان و مال و ناموس خود نکنند

تربیت «تدریجی»ست
دفعی نمی‌شود!

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو صَالِحٍ مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحِ بْنِ فَیْضٍ الْعِجْلِیُّ السَّاوِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ الْعَظِیمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الرِّضَا، عَنْ آبَائِهِ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ أَبِی جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ):
«إِنَّا أُمِرْنَا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ بِقَدْرِ عُقُولِهِمْ. قَالَ: وَ قَالَ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): أَمَرَنِی رَبِّی بِمُدَارَاةِ النَّاسِ، کَمَا أَمَرَنِی بِإِقَامَةِ الْفَرَائِضِ.» (أمالی شیخ صدوق، مجلس17، ص481)
امام باقر (ع) نقل کرد از پدرش (ع)، از جدش (ع)، از علی بن ابی‌طالب (ع) که فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: ما پیامبران دستور داریم تا با مردم به اندازه عقل آن‌ها سخن بگوییم و خداوند به من امر کرد با مردم مدارا کنم همانطور که دستور داد واجبات را به پا دارم.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
رسوایی ِ کاپیتالیزم + شنبه 98 اردیبهشت 7 - 5:0 صبح

بدون شرح
فقط ببینید
گزارش رسمی
از قول خودشان:



ترجمه عبارت در تصویر:
«گزارش نابرابری جهانی
ثروت 1% مردم بیش از 99% دیگر است»

این شعار آدام اسمیت نبود
پدر کاپیتالیزم
مخترع آن
مالتوس و ریکاردو هم
جان استوارت میل اصلاً این را نمی‌گفت
همه اقتصاددانان کلاسیک
نه
اصلاً همه مبدعین نظریه‌های اقتصاد سرمایه‌داری
همه‌شان
ادعا می‌‌کردند که رفاه عمومی می‌شود
وضعیت مردم بهتر
آن‌ها می‌گفتند جامعه ثروتمند می‌شود
اگر
اجازه دهیم ثروت‌ها انباشته گردد
اشتغال بیشتر
درآمد کارگر بیشتر



نشد
می‌بینیم که نشد
این سرانجام نظریه اقتصاد کاپیتالیزم است
این گزارشی که خودشان ارائه کرده‌اند!

برای ما هم همین
گرانی‌های پی‌درپی
تورّم بی‌پایان
چون اقتصاد ما هم کاپیتالیستی‌ست
هست
از ابتدا بود
از وقتی بانک آمد
وقتی انقلاب شد هم ماند
کاپیتالیزم
چون بانک ماند
بانک قطب نظام سرمایه‌داری‌ست!

«وَ سُئِلَ (علیه السلام) أَیُّهُمَا أَفْضَلُ، الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ؟ فَقَالَ (علیه السلام): الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا» (نهج‌البلاغه، ح437)
از حضرت [علی (ع)] سؤال شد: کدام برتر است عدل یا جود [بخشش]؟ آن حضرت فرمود: عدل امور را در جاى خود قرار مى دهد، و جود آنها را از جایگاه خود بیرون مى برد. عدل حافظ عموم است، و جود سود بخش به عده اى خاص. پس عدالت شریفتر و برتر است. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 - فاصله طبقاتی 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
فلسفه هرزنگاری + پنج شنبه 97 دی 27 - 5:7 صبح

وقتی به ما دو خبر می‌دهند
در تعارض با هم:
فلانی تصادف کرده و به طرز فجیعی مُرده
فلانی تصادف مختصری داشته و چیزی نشده

دو وضعیت روی می‌دهد
فلانی از بستگان‌مان باشد
یا نباشد
اگر باشد
تماس می‌گیریم
پی‌گیری می‌کنیم
بیمارستان‌ها را می‌گردیم
ادارات پلیس
تا خبر صحیح را بیابیم
رها نمی‌کنیم
تا به قطعیّت نرسیم
چون برای‌مان مهم است

اما اگر نباشد
مهم نباشد
فامیل و آشنا نباشد
موضوع عوض خواهد شد
این‌بار آن‌چه مهم است
فحوای خبر است
هیجانی که بر می‌انگیزد:
«به طرز فجیعی مُرده است!»

این‌بار دست به انتخاب می‌زنیم
بدون تحقیق
نیازی به بررسی هم نمی‌بینیم
اصلاً به قطعیّت نیازی نداریم
ما باید یکی از دو خبر را انتخاب کنیم
همانی‌که ما را به هیجان آورده
زیرا
می‌دانیم دیگران را نیز مسحور خواهد کرد
وقتی با تعجب می‌گویند:
واااای، جدّی؟! نه...

از کودکی یاد گرفته‌ایم
عادت کرده‌ایم اصلاً
این‌که اگر نسبت به کاری تشویق شدیم
آن را تکرار کنیم
و اگر تنبیه
ترک
وقتی مخاطب لایک‌مان می‌کند
ما را تشویق کرده
وقتی هیجان‌زده می‌شود
یعنی تشویق کرده
وقتی سکوت می‌کند و نه بازنشر و نه هیچ بازخوردی
تنبیه شده‌ایم
نتیجه چه می‌شود؟!

از اخباری که به ما می‌رسد
در شبکه مجازی
99 درصد آن ربط مستقیمی به ما ندارد
بستگی اجتماعی یعنی
پس حسّاس نسبت به افراد درون آن خبر نمی‌شویم
پس
بررسی و تحقیق نمی‌کنیم
اما
در 90 درصد
اگر نگوییم 100
آن‌چه انتخاب می‌کنیم تا نقل کنیم
تا بازنشر نماییم
تا به دیگران برسانیم
کدام موارد است؟!
روشن و واضح
آن‌چه که به تشویق ما منتهی شود
چیزی که از کودکی فرا گرفته‌ایم
پس ما
فقط چیزهایی را منتشر می‌کنیم که هیجان داشته باشند:
فلانی هزار هزار میلیارد دزدی کرده
به فلانی تهمت دزدی زده‌اند و هیچ گناهی نکرده
ما
همه ما
همه مردمی که در شبکه مجازی زندگی می‌کنند
اکثریت
گزینه اول را برمی‌گزینند
بدون تحقیق
بدون بررسی
فقط بر اساس یک انتخاب طبیعی
زیرا فقط گزینه اول است که مخاطب را به هیجان می‌آورد
درست مثل خودمان!

ما دست به انتخاب‌های طبیعی می‌زنیم
مثل یک روبات
هرزنگاری می‌کنیم
[هرزنگاری، نه هرزه‌نگاری]
وقتی در شبکه مجازی هستیم
پیوسته مواردی را
اخباری را
که فارغ از صحّت یا خطا
هیجان بیشتری برانگیزند



محصول چه خواهد بود؟!
کدام خبرها بالا می‌آیند
بولد می‌شوند و به گوش مردم می‌رسند؟!
حجم زیادی از اخبار دروغ که فقط به خاطر هیجان‌شان دست به دست شده‌اند
و امنیت روانی جامعه را بر هم زده‌اند!

کتب أمیرالمؤمنین (ع): «فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَیَّرَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ عَنْ کَثِیرٍ مِنْ حَظِّهِمْ، فَمَالُوا مَعَ الدُّنْیَا وَ نَطَقُوا بِالْهَوَى، وَ إِنِّی نَزَلْتُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْزِلًا مُعْجِباً اجْتَمَعَ بِهِ أَقْوَامٌ أَعْجَبَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ، وَ أَنَا أُدَاوِی مِنْهُمْ قَرْحاً أَخَافُ أَنْ [یَعُودَ عَلَقاً یَعُودُ] یَکُونَ عَلَقاً. وَ لَیْسَ رَجُلٌ -فَاعْلَمْ- أَحْرَصَ [النَّاسِ] عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی؛ أَبْتَغِی بِذَلِکَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ کَرَمَ الْمَآبِ؛ وَ سَأَفِی بِالَّذِی وَأَیْتُ عَلَى نَفْسِی وَ إِنْ تَغَیَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِی عَلَیْهِ، فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ. وَ إِنِّی لَأَعْبَدُ أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اللَّهُ؛ فَدَعْ [عَنْکَ] مَا لَا تَعْرِفُ، فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَیْکَ بِأَقَاوِیلِ السُّوءِ؛ وَ السَّلَامُ.» (نهج‌البلاغه، ن78)
(آگاه باش) گروه زیادى از مردم از بسیارى از بهره هاى خود (که بر اثر اعمال صالح در آخرت نصیب آنها مى گردد) باز مانده اند; به دنیا روى آورده و با هواى نفس سخن گفته اند و این کار مرا به تعجب وا داشت که اقوامى خودپسند در آن گرد آمدند (چگونه ممکن است افرادى که دم از ایمان و اسلام مى زنند این گونه به دنبال هوا و هوس حرکت کنند) من مى خواهم زخم درون آنها را مداوا کنم، زیرا مى ترسم مزمن و غیر قابل علاج گردد (ولى مع الأسف آنها از معالجه مى گریزند)
بدان هیچ کس بر اتحاد و الفت امت محمّد(صلى الله علیه وآله) از من حریص تر و کوشاتر نیست. در این کار پاداش نیک و سرانجام شایسته را از خدا مى طلبم.
من به آنچه با خود تعهد کرده ام وفادارم (و اگر بر طبق کتاب و سنّت داورى کنى از تو پشتیبانى خواهم کرد) و اگر تو از آن شایستگى که به هنگام رفتن از نزد من داشتى تغییر پیدا کنى (و بر خلاف حق و عدالت و کتاب و سنّت حکم نمایى راه شقاوت پوییده اى) زیرا شقى و بدبخت کسى است که از عقل و تجربه اى که نصیب او شده محروم بماند و من از اینکه کسى سخن بیهوده بگوید متنفر و از اینکه کارى را که خدا اصلاح کرده بر هم زنم بیزارم (من خواهان وحدت امت اسلام و خاموشى آتش فتنه ام)
آنچه را نمى دانى رها کن (و به شایعات و سخنان اشرار گوش فرا مده) زیرا مردم شرور سخنان نادرستى را به تو مى گویند (تا تو را از راه حق منحرف سازند). والسلام.
(ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
لیبرالیزم ِ کافی شاپ + جمعه 97 آذر 30 - 5:0 صبح

درباره کافی‌شاپ نوشته بودم
چندی پیش
در این‌جا
کاملاً متأثر از آن‌چه جریان دارد
در کشور خودمان

اما
دیروز دیدم کتابی منتشر شده است
خبرش را خواندم
سه روز دیگر قرار است عرضه شود
با این عنوان:

آن‌چه کافه‌ها برای لیبرالیزم انجام دادند!

توضیح کتاب:
کافه‌ها نهادهای اجتماعی ضروری‌ای برای مدرن‌سازی سیاسی بودند؛ گذرگاه‌هایی کافه‌ای برای خروج از جامعه قبیله‌ای و ورود به جهان بین‌الملل.

کتاب دیگری قبلاً توسط دانشگاه نیویورک منتشر شده
حدود شش‌ماه پیش
با عنوان:

چگونه کافه‌ها فرهنگ یهودی مدرن را پدید آوردند؟

هر دوی این کتاب‌ها
مبتنی بر نظریه هابرماس
جامعه‌شناس و فیلسوف آلمانی
معتقدند که کافه‌های قرن هفده و هجده
از ارکان پایه‌گذاری تفکر لیبرالیزم بودند
دموکراسی در خیابان‌ها ساخته نشد
بلکه در میان بشقاب‌ها و لیوان‌ها
در کافه‌ها پدید آمد!

و در ادامه:

سرمایه‌گذاری در کافه
برای یهودیان
چیزی بیشتر از یک تجارت بود
بلکه
یک سرمایه‌گذاری اجتماعی
در سراسر اروپای قرن نوزدهم
و اوایل قرن بیستم
کافه‌ها فضای سومی بودند
نه کاملاً عمومی
نه کاملاً خصوصی
مکانی برای فرار
جایی که معمولاً نام تو را نمی‌دانند
ولی به کلام تو گوش فرا می‌دهند!

معرفی کتاب با این جمله به پایان می‌رسد:
کافه‌ها هنوز به عنوان نخستین رکن از ارکان پلورالیزم باقی مانده‌اند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
خلق پول؛ کلاهبرداری و حرام + دوشنبه 97 آذر 19 - 5:0 صبح

این مطلب خیلی مهم است
از خواندن آن خوشحال شدم
بالاخره:

به گزارش خبرگزاری فارس از قم، متن استفتای جمعی از اقتصاددانان حوزوی از آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی در مورد موضوع خلق پول توسط بانک‌ها به این شرح است:

در قدیم و در دوره‌هایی که انواع پول از جمله سکه‌های طلا و نقره در داد و ستدها و معاملات مورد استفاده واقع می‌شد، افرادی به عنوان امین، سپرده‌های سکه‌های طلا را از مردم و سپرده گذاران می‌پذیرفتند. این شبکه سپرده پذیر به تدریج دریافتند که سپرده گذاران، همه و همزمان و برای دریافت تمامی موجودی خویش مراجعه نمی‌کنند، در نتیجه در نزد این شبکه، همیشه مقادیر زیادی پول نقد (سکه طلا و نقره) باقی می‌ماند.

لذا به این فکر افتادند که از این مقادیر باقی مانده، استفاده کرده و به همین منظور با ذخیره مقداری که جوابگوی مراجعان باشد، با مقادیر باقی مانده به متقاضیان، وام می‌پرداختند و از آنها بهره دریافت می‌کردند.

پس از مدتی سپرده گذاران در انجام مبادلات، به جای استفاده از پول نقد (سکه طلا و نقره)، از رسید و حواله آنها که از سوی شبکه سپرده پذیر صادر می‌شد، استفاده می‌کردند و این عمل به شدت به کم شدن مراجعه سپرده گذاران برای دریافت پول نقد و سکه‌هایشان شد و در نتیجه شبکه سپرده پذیر، امکان یافت تا سکه‌های به مراتب بیشتری را وام دهد و درآمد بهره‌ای خود را افزایش دهد.

در مرحله سوم، این شبکه در عوض وام دادن با پول نقد (سکه طلا و نقره)، به وام گیرندگان، رسید و حواله سکه می‌داد و بالمآل با این کار، عملیات وام دهی به مراتب افزون تر و بهره دریافتی به شدت بالاتر رفت. نتیجه چنین اوضاعی این شد که در حالی که کل پول نقد (سکه طلا و نقره) موجود به عنوان مثال یک میلیون عدد بود ولی با رقم سکه‌های در رسیدها و حواله‌ها مجموعا بالغ بر پنج میلیون عدد می‌شد.

این تولید و خلق رسید و حواله سکه، از یک سو ثروت بادآورده‌ای را برای صرفا شبکه سپرده پذیر فراهم ساخت تا با وام دادن و دریافت بهره، هر چه بیشتر به ثروت خویش بیفزایند و از سوی دیگر به جهت افزایش نقدینگی در جریان و افزایش تقاضا، به تورم و کاهش ارزش ثروت دیگران به خصوص مردم فاقد دارایی‌های غیر منقول و با دوام انجامید و به این سبب هم موجب سوق دادن ثروت از عموم جامعه به سوی شبکه سپرده پذیر گردید. در عین حال، این شبکه در وضعیت قدیم همیشه یک محدودیت در برابر خود داشت و آن میزان ذخیره موجودی سکه در نزدشان بود که بایستی پاسخگوی مراجعات احتمالی سپرده گذاران باشد. ضمن آنکه با برگشت رسید و حواله به شبکه سپرده پذیر، از مجموع نقدینگی در اقتصاد کم می‌گردید.

در وضعیت امروزی، بانک‌ها نقش شبکه سپرده پذیر را در اقتصاد دارند و نقش سکه‌های طلا را اسکناس‌های موجود بازی می‌کنند و وظیفه رسیدها و حواله‌ها را سپرده‌های دیداری و جاری ایفا می‌کند.

پس تمام آنچه در قدیم از سوی شبکه سپرده پذیر بر سر جامعه می‌آمد، امروزه توسط بانک‌ها صورت می‌گیرد، ولی یک تفاوت بسیار عجیب و خارق‌العاده، امروز را نسبت به قدیم متفاوت و اسفبار می‌سازد و آن اینکه در قدیم، رسید و حواله سکه، خود سکه محسوب نمی‌گردید بلکه رسید و حواله سکه بود و بایستی همیشه شبکه سپرده پذیر برای مراجعه دارنده رسید، آمادگی و سکه لازم را ذخیره داشته باشد و در صورت برگشت رسید به شبکه، از مجموع نقدینگی اقتصاد کم می‌گردید در حالی که امروزه، سپرده‌های دیداری، خود پول به حساب می‌آیند و لذا با کارت متعلق به آن حساب یا چک یا سایر ابزارها و روش‌های الکترونیک، قابل جابجایی و نقل و انتقال هستند و این بدین معنی است که رسید پول، خود، پول گردیده است. این بدین معنی است که در وضعیت امروزی هیچ برگشتی برای رسیدها وجود ندارد، چرا که خود پول هستند و در نتیجه هیچگاه از مجموع نقدینگی و پول در اقتصاد کاسته نمی‌شود، بلکه مرتب به میزان و حجم آن افزوده می‌گردد.

و عجیب‌تر و جالب‌تر اینکه هیچگاه این پول‌ها (سپرده‌های دیداری) از سیستم یکپارچه بانکی خارج نمی‌شوند بلکه در عین افزایش مرتب و دایمی، فقط از حسابی به حسابی دیگر منتقل می‌شوند.

این دو مساله عجیب در وضعیت امروزی، ابعاد خلق پول و اعتبار را به مراتب و بسیار شدیدتر افزایش داده است و ثروت بادآورده بانک‌ها را به شکلی بسیار گسترده، روزافزون، شتابان و به صورت تصاعد هندسی که حد یقف و انتهایی ندارد، بالا برده است. در این فرایند، هر چه میزان نگهداری پول نقد نزد مردم کمتر شود قدرت خلق پول بانکها افزایش می‌یابد که در  نتیجه با رواج روز افزون بانکداری الکترونیکی (کارت خوان‌ها، خودپردازها و ... ) این امر شدت پیدا می‌کند.

در یک جمع بندی می‌توان گفت بانک به یمن بانک بودن به منزله ماشینی است که پول تزریق شده به اقتصاد و یا پول اعتباری را از طریق سازکار خلق پول به چند برابر پول منتشره اولیه تبدیل می‌کند و این سیکل معیوب و مخرب به شکل تسلسل‌وار همواره ادامه دارد به گونه‌ای که سود نقدینگی ایجاد شده نصیب بانک می‌شود و هزینه‌های متعدد آن دامن گیر اقتصاد و مردم می‌شود. به میزان پول خلق شده تقاضا در بازار برای کالا و خدمات افزوده می‌شود و با توجه به محدودیت عرضه در اقتصاد، این مازاد تقاضا موجب افزایش تورم می‌شود و در نتیجه اولا موجب تداول ثروت بین اغنیا می‌گردد، ثانیا به بی عدالتی در جامعه منجر می‌شود، ثالثا اسباب اخلال به نظام اقتصادی جامعه اسلامی را فراهم می‌سازد و رابعا پیامدها و تبعاتی بر خلاف مصالح جامعه و مسلمانان به بار می‌آورد. با نظر به آنچه که تقدیم گردید، سؤالات زیادی از قبیل موارد زیر برای متدینین مطرح است که آیا عملیات یاد شده:

1.اکل مال به باطل از سوی بانک‌ها نیست؟

2.موجب ضرر و ضرار به جامعه و مسلمانان نیست؟

3. موجب غبن و غرر جامعه و مسلمانان نمی‌شود؟

4. بر خلاف موازین شرع مقدس اسلام نیست؟

5. سبب تقویت زمینه رباخواری در سیستم اقتصادی نمی‌گردد؟

 

پاسخ آیت الله مکارم شیرازی به این شرح است:

با توجه به آنچه مرقوم داشته اید این کار مصداق اکل مال به باطل است زیرا سرمایه ای وجود ندارد که آنها به وسیله آن معامله می کنند و از سوی دیگر باعث تورم و ضرر و زیان جامعه است و در مجموع بی شباهت به یک نوع کلاهبرداری نمی باشد که آن هم حرام است و اگر روزی سپرده گذاران بخواهند سپرده خود را بگیرند آن بانک مسلما ورشکست خواهد شد؛ چون چند برابر موجودی مصرف کرده است.

ولی
دیر نیست؟!
وقت نگذشته است؟!
مال حرام جامعه را فاسد نکرده؟!
ظلم پدید نیاورده؟!
فقر را گسترش نداده؟!

روش حضور مرجعیّت در نظام اسلامی اشکال دارد
انتظاری‌ست
منفعل
پسیو
آیا باید منتظر باشیم تا استفتائی صورت پذیرد؟!
حالا اگر نپذیرد؟!
یا دیر بپذیرد؟!
این مسأله را باید حل کنیم
مراجع باید حضور جدّی‌تری در جامعه داشته باشند
نباید منتظر باشند
باید فعال باشند
آن‌ها مطالبه اطلاعات کنند
گزارش بخواهند از مسئولین امر
و بر اساس آن
به موقع فتوا دهند

و بعد؛
فتوا کافی نیست
پی‌گیری می‌خواهد
این فتوا بایگانی می‌گردد
فراموش می‌شود
پی‌گیری اگر نباشد
باید مردم حسّاس شوند
آگاه گردند
دفاتر مراجع
شاگردان ایشان
باید از نظر فقهی مرجع دفاع نمایند
ترویج
مردم به نماینده‌ای رأی دهند
برای مجلس
که متعهد شود این فتواها را عملی سازد
با رأی‌هایی که در مجلس شورا می‌دهد
مکانیزم عمل همین است
مکانیزم حل مشکلات

به امید آن روز!

پ.ن. درباره خلق پول قبلاً این‌جا نوشته بودم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: روحانیت 20 - اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
درآمد بیشتر؛ چاق یا لاغر؟ + شنبه 97 آذر 10 - 5:0 صبح

مگر ربط دارند؟!
من نمی‌دانم
این‌ها می‌گویند
می‌گویند که در آمریکا این‌طور است
این هم نشانی‌اش

می‌گویند وابستگی دارد
درآمد کم
به چی؟!
به وزن زیاد
یعنی چه؟!
یعنی هر چه لاغرتر باشد درآمدش بیشتر است

اما
عجیب این‌که
این قانون فقط مختصّ زنان است
در آمریکا
نه مردها!

مگر قرار نبود عدالت جنسیّتی برقرار شود؟!
مگر این‌ها پیشتاز نبودند در جهان
ادعا نمی‌کردند
چطور شده که به این‌جا رسیده‌اند؟!

و جالب این‌که
همین آمار
یک چیز عجیب دیگر هم می‌گوید:
مردهای چاق درآمد بیشتری دارند!
آری
در آمریکا این‌طور است
زن‌ها با لاغری درآمدشان بالا می‌رود
و مردها با چاقی!

مؤسسه گالوپ این آمار را منتشر کرده است!

عجیب نیست
این‌ها زن‌ها را برای کار نمی‌خواهند
که اگر می‌خواستند
نباید تفاوت می‌کرد
نه حداقل چنین تفاوت معناداری!

اما آن‌چه پذیرفتنی‌ست
که نه چاقی
و نه لاغری
نباید در میزان حقوق انسان‌ها اثر داشته باشد
نه مرد بودن
و نه زن بودن
فقط انسانیّت
و توانایی انجام کار
عدالت این است
غیر از این است؟!

حضرت علی (ع): «لَمْ تَکُنْ بَیْعَتُکُمْ إِیَّایَ فَلْتَةً وَ لَیْسَ أَمْرِی وَ أَمْرُکُمْ وَاحِداً، إِنِّی أُرِیدُکُمْ لِلَّهِ وَ أَنْتُمْ تُرِیدُونَنِی لِأَنْفُسِکُمْ. أَیُّهَا النَّاسُ أَعِینُونِی عَلَى أَنْفُسِکُمْ، وَ ایْمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ، حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ کَانَ کَارِهاً.» (نهج‌البلاغه، خ136)
بیعت شما (مردم) با من بى مطالعه و ناگهانى نبود، و وضع من و شما یکسان نیست، من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خویشتن، اى مردم! مرا براى اصلاح خودتان یارى دهید (تا بتوانم عیوب شما را بر طرف سازم) به خدا سوگند! داد مظلوم را از ظالمش مى ستانم و افسار ظالم را مى کشم تا او را به آبشخور حق وارد سازم هر چند از این کار ناخشنود باشد! (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

   1   2      >

یکشنبه 103 آذر 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
نوشته‌ها 5 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X