سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

خداوند، سکوت را در سه جا دوست دارد :به هنگام خوانده شدن قرآن، به هنگام پیش رفتن به سوی دشمن، و به هنگام تشییع جنازه . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اشتباه ِ عینک + سه شنبه 96 دی 19 - 2:12 عصر

تقصیر دکتر نبود
تقصیر عینک‌ساز...
نه
او هم مقصر نبود
می‌خواست کمک کند
از همین رو بود که پرسید:
آیا با رایانه کار می‌کنید؟
- بله!
آیا رانندگی می‌کنید؟
- بله!
زیاد مطالعه می‌کنید؟
- بله!
خب، با همین اطلاعات بود که شیشه ضد UV را پیشنهاد کرد
و من هم
با همین توصیه او بود که تصمیم گرفتم

سه‌شنبه‌بازار بودم
امروز
اگر چه هوا سرد
اما چه آفتاب تندی
نور شدید خورشید
آمدم سیب‌زمینی بخرم
بچه‌ها خیلی دوست دارند
وقتی خلال می‌کنم و سرخ
عاشق یعنی
دیدم به قرمزی می‌زند
پرسیدم:
این سیب‌زمینی‌ها رنگ عجیبی دارند
طعم‌شان هم فرق می‌کند؟!

فروشنده نه گذاشت و نه برداشت
رک و پوست‌کنده گفت:
عینکتو بردار حاج‌آقا تا درست ببینی! :)
هاهاها...
راست می‌گفت
تا عینک را برداشتم...
چه سیب‌زمینی‌های زرد و قشنگی
چقدر تمیز و زیبا
چه رنگ خوبی هم
روشن و طلایی!



خندیدم
عذرخواهی کردم
گفتم تقصیر عینک‌فروش است
او پیشنهاد کرد این شیشه را انتخاب کنم
او این‌بار عینکم را این‌طور ساخت
عینکی که در آفتاب تغییر رنگ می‌دهد!

به سیداحمد نگاه کردم
به نظر آفریقایی می‌رسید! :)
با خنده پرسیدم: عینکم تغییر کرده؟!
خندید
با هم خندیدیم
این بار با خنده گذشت
اما...

اما در جامعه
در زندگی
در محیط زیست انسانی
وقتی عینک‌مان متفاوت باشد
حرف‌ها را متفاوت می‌فهمیم
واقعیت‌ها را مختلف می‌بینیم
دعوا می‌شود
اختلاف پیش می‌آید
اصول‌گرا و اصلاح‌طلب درست می‌شود
چپ و راست
با این‌که همه مسلمانیم
همه ایرانی
همه یک خدا را می‌پرستیم
به پیام یک رسول ایمان آورده‌ایم
به یک قبله هم نماز می‌خوانیم
جالب این‌که دشمن مشترک هم داریم
اما...

دعوا سر چیست؟!
سر قدرت؟!
سر هوای نفس؟!
سر سردمداری؟!
سر فرعونیت؟!
سر پول و ثروت؟!
سر منافع شخصی؟!
بله خب...
ممکن است این‌ها هم باشد
ولی از همه مهم‌تر
بین خودی‌ها
دعوا معمولاً سر «عینک» است
ما عینک‌های متفاوتی داریم
زیرا از عینک‌فروشی‌های مختلف خرید کرده‌ایم
بعضی از حوزه اجتهاد گرفته‌اند
بعضی از دانشگاه‌های ایران دکترا
بعضی هم از دانشگاه‌های خارج از کشور
عینک‌فروشی‌های مختلف عینک‌های متفاوت می‌فروشند
دیدن‌ها «عوض» می‌شود
نه این‌که همه «عوضی» شده باشند
اشتباه عینک را نباید گردن آدم‌ها انداخت!

راه حل:
به جای این‌که دعوا کنیم
بنشینیم و مثل آدم صحبت کنیم
اجلاسیه‌های مشترک
عینک‌ها را در آینه هم ببینیم
المؤمن مرآة المؤمن
بفهمیم چه عینک زمختی بر چشم داریم
و عینک‌فروش
این‌بار چه بلایی سر هر کدام‌مان آورده است
گارد را که باز کنیم
زد و خورد تمام می‌شود
و پیروزی حاصل می‌گردد
این رسم روزگار است
سنّت خداوند!
«سُنَّةَ اللَّـهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّـهِ تَبْدِیلًا» (فتح:23)
خدا روشی ثابت و قطعی مقرّر کرده است که از پیش [بر پیروزی مؤمنان و شکست کافران] جاری بوده است، و هرگز برای روش خدا تغییر و تبدیلی نخواهی یافت. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فلسفه 73 - فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اصلاح ِ سران + یکشنبه 96 دی 17 - 9:49 عصر

معمولاً موهای بچه‌ها را خودم کوتاه می‌کنم
اگر نگویم همیشه
ماشین کردن که کاری ندارد
رفتن تا آرایشگاه هم نمی‌خواهد

سال 1384 خریدم
دسته دوم
از مغازه‌ای سر باجک
خیابان 19 دی
امسال برای اولین بار بردم تعمیر
شکایت بچه‌ها بود از این‌که موهایمان گیر می‌کند

امروز صبح که رفتم بازپس بگیرم
24 هزار تومان را که به تعمیرکار پرداخت کردم
در مسیر بازگشت
به نظرم رسید پارچه‌ای هم برای اصلاح تهیه کنم
پارچه شمعی
با این دلیل
پارچه‌ای که داشتیم کوچک شده
کوچک که نه
بچه‌ها بزرگ شده‌اند در حقیقت
وقتش رسیده...

زیرزمین پاساژ موسی بن جعفر (ع)
وارد مغازه شدیم
من و سیداحمد
سیده‌مریم و سیدمرتضی مدرسه بودند
مردی در حال خرید پارچه
از پارچه شمعی پرسیدم
بزاز گفت:
برای چه می‌خواهید؟! خبری شده؟! این آقا هم همین الآن ده متر پارچه شمعی خریده!
عرض کردم: خیر، برای اصلاح سر بچه‌ها...

دقیقاً همین‌جا بود که آن گفتگوی عجیب آغاز شد
زخمی که سر باز کرد
به نظرم جایش بود
وقتش هم بود
مردم مگر چقدر طاقت دارند؟!
حرفشان را با ما نزنند به که بگویند؟!

بزاز:
این آقا آرایشگر است
پارچه شمعی می‌خواهد برای آرایشگاهش
شما چرا در خانه موی بچه‌ها را می‌زنی
چرا با این کار نان این آقا را آجر می‌کنی؟!
- خب، گران می‌گیرند
یک ماشین کردن سر بچه هفت هزار تومن؟!
بزاز:
خب خرج کنید، پول‌ها را نگه می‌دارید برای سفر اروپا؟!
به مردم می‌گویید مریض شدند بروند خودشان را به پنجره فولاد ببندند
بعد خودتان برای معالجه می‌روید هانوفر آلمان؟!

سریع فهمیدم منظورش چیست
پاسخ بخش اول کلامش را این‌طور دادم:
بزرگان ما بنده ندیده‌ام بگویند دکتر نروید و فقط دعا کنید
بر عکس
امام خمینی (ره) که خودشان اجازه دادند در بیمارستان بستری شوند
پنجره فولاد هم مربوط به کسانی‌ست که دکترها از درمان‌شان ناامید شده‌اند
آن‌وقت است که به نذر و توسّل توصیه می‌شود

بنده خدا قانع شد ظاهراً
ادامه نداد
پارچه را متر کرد و داد
متری شش هزار تومان
گفت اگر خواستی زولبیا هم درست کنی
قنّادها از همین پارچه قیف می‌سازند
چون ضد آب است
اضافه همین را استفاده کن!

یک متر و نیم خریدم
خداحافظی کردم و خارج شدم
اما حرفی که زد از ذهنم خارج نشد
درونم آتشی برپا شد:
آخر چرا؟!
با کدام پول؟!
روزی که طلبه شد چنین ثروتی داشت؟!
هزینه رفت و آمد از ایران تا آلمان چقدر است؟!
هزینه اقامت در بیمارستان چقدر؟!
با پول شخصی بوده یا بیت‌المال؟!
آن یکی آقا که برای معالجه به لندن رفته بود چه؟!
از وجوهات استفاده کرده بود؟!
یعنی اگر یک طلبه معمولی هم بیمار شود
همین بیماری را اصلاً بگیرد
و حتی بدتر از این
آیا او هم می‌تواند برای معالجه برود خدمت دکتر سمیعی برسد؟!
آیا این درمان در اختیار همگان هست؟!
آیا انقلاب برای مستضعفان نبود؟!
آیا انقلاب برای مستضعفان هست؟!
آیا مردم حق دارند دلگیر شوند؟!
آیا انقلابی‌ها حق ندارند ناراحت باشند؟!



در میان خرابه‌های خیابان ارم قدم می‌زدیم
خیابانی که کنده‌اند و دارند بازسازی می‌کنند
جلوی پاساژی که در آن این گفتگو رخ داد
ذهنم مشغول
درگیر یعنی
یاد خاطره‌ای از رهبر انقلاب افتادم
جایی که در ردّ پیشنهاد پزشکان فرمودند:
«در ایران معلولین مثل من زیاد هستند. اگر همه آن‌ها آمدند، من هم می‌آیم»
زندگی مسئولین نباید در حدّ أضعف ملّت باشد؟!
قرار ما این بود؟!
آیا قرار ما این بود؟!
مگر داد ما از طاغوت چه بود؟!
آیا قرار ما این بود؟!
گویا به جای اصلاح ِ سر
باید در فکر اصلاح ِ سران باشیم

دلم شکسته
اشکم را نگذاشتم سرازیر شود
در خود فرو رفته
نجواکنان
در نطقی باطنی:
من یک روزی تقریرات اصول ایشان را می‌خواندم
درس خارج ایشان شرکت می‌کردم
آیا قرار ما این بود؟!
نمی‌توانم بهانه رئیس دفتر ایشان را هم بپذیرم
در کتم نمی‌رود
هر چقدر که فکر می‌کنم
هیچ پاسخی ندارم
همین یک جمله است که مدام در ذهنم تکرار می‌شود:
«آیا قرار ما این بود؟!»

پ.ن.
سر بچه من که اصلاح شد
با استفاده از پیش‌بندی که دوختم
با پارچه‌ای که خریدم
به خواست خودش
از ته زدم
تراشیدم
ماشین کردم یعنی! :)
می‌ماند سران
آن را چطور اصلاح کنیم؟!



برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - روحانیت 20 - خواص 17 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سس ِ کیوی + جمعه 96 دی 15 - 6:56 عصر

سنّت‌های غذایی جالبی داریم
قطعاً تصادفی پدید نیامده
این‌که گوجه‌سبز و خیار را مثلاً با «نمک‌سبز» می‌خوریم
یا گریفروت را با گلپر
در انار و باقالی‌پخته هم گلپر می‌ریزیم
سرکه هم در دومی



در پختنی‌ها دقیق‌تر
برای کباب سماق
برای کله‌پاچه آب‌لیمو
ولی سیرابی سرکه
در ماست نعناع و پونه
در نیمرو شوید
پنیر هم با گردو
کاهو با سکنجبین
تا عوارض جانبی هر غذا را دفع کند
آسیب‌هایی که هر ماده غذایی می‌تواند سبب شود
به تنهایی

سال‌هاست «کیوی» وارد کشور شده
در فرهنگ غذایی ما
آن اوایل چه موج عجیبی هم داشت
درخت‌های پرتقال را می‌بریدند و کیوی می‌کاشتند
در گیلان
گران‌تر بود و اقتصادی‌تر
اما...

گذشتگان کارشان را انجام داده‌اند
برای هر میوه‌ای که لازم بوده
اگر ترش بوده و طعمش نیاز به مکمّل داشته
سس مخصوصی طراحی کرده‌اند
انتخاب یعنی
امروز تکلیف غذایی ما چیست
درباره با پدیده‌های جدید؟!
پزشکان مدرن به فکر می‌افتند یا اطبّای سنّتی؟!
کدام تحقیق می‌کند
بررسی و تصمیم
این‌که کیوی را با چه چیزی باید بخوریم؟!
نمک یا نمک‌سبز
گلپر یا شکر؟!
آیا می‌توان با شیر آمیخت؟!
مثل شیرموز و شیرخرما و شیرهویج؟!

این‌ها پرسش‌هایی بود که ذهنم را متوجه خود ساخت
وقتی داشتم برای بچه‌ها پوست می‌کندم
ترش‌ترین‌هایش را



با گلپر و نمک خوشمزه به نظر آمد
برای من البته
نه بچه‌ها
من این سس را برگزیدم
سؤال اما باقی؛
مسئول طراحی و تأمین بهداشت و سلامتی غذاهای جدید در کشور ما کدام نهاد علمی‌ست؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - فرهنگ 89 - آشپزی 93 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
انقلاب ربایی + یکشنبه 96 آذر 26 - 11:21 صبح

شکایت دارند
حق هم دارند
مردم:
«آن وقت که نداشتیم
همه نداشتیم
حالا مسئولین دارند و ما نه»


مصرف مسئول که بیشتر از رعیت باشد
رعیّت به چه صبر کند؟!
عدالت را که نبیند

شهید رجایی حقوق وزرا را کاهش داد
در حدّ کارمند
مساوات کامل
وقتی رئیس دولت شد*

مدرس را وقتی گفتند عده‌ای از نمایندگان
حقوق‌مان را افزایش دهیم که کم است و نمی‌رسد
پاسخی منطقی داد:
«شما را با این حقوق وکیل خود کردند
مردم
استعفا بدهید
بگویید با حقوق بیشتر وکیل نمایند»**



خیلی‌جاها با بچه‌ها
بیرون که می‌رویم
مردم که اعتراض می‌کنند
بعضی که می‌گویند: انقلابیون چرا؟!
این‌ها را پاسخ می‌دهم
و در انتها:

- انقلاب را «هایجک» کرده‌اند
انقلاب‌ربایان
انقلاب مال ِ مردم است
مال ِ ماست
انقلاب مال ِ مستضفین بوده و هست
هنوز هم هست
هنوز هم انقلاب مال ِ ماست
همه آن‌هایی که زیر خط فقرند
همه کارتن‌خواب‌ها
همه روستایی‌ها
همه دست‌فروشانی که تن به گدایی نمی‌دهند
حتی خود ِ گدایان
متکدّیان چه بسا
انقلاب مال ِ همه کسانی‌ست که به استضعاف کشیده شده‌اند
با زور مستکبران
زرداران
بانک‌داران و بانک‌بازان
قماربازان ِ فریبکار بازار بورس
آنان‌که با پول، دانش خریدند
و به زور ِ آن بر دیگران غلبه یافتند
حتی آن معتادی که از فرط بیکاری بیمار شده
اختیار ِ نادرست کرده و راه غلط رفته
محیط آموزشی و تربیتی مناسب نداشته

انقلاب قطعاً مال ِ اختلاس‌گران نیست که بگوییم انقلاب از دست رفت
انقلاب هست
چون مستضعفین هستند***
چون ما هستیم
مردم

انقلاب را عده‌ای ربوده‌اند
شاید روزی انقلابی بوده‌اند
آنان‌که دیگر نیستند
کسانی که ما آن‌ها را این‌گونه می‌شناسیم
با این اصطلاح:
«انقلاب‌ربایان»!****

وقت آن است #انقلاب_ربایی را بکنیم هشتگ
کمپین و پویش راه بیاندازیم
مردم را بسیج کنیم
مستضعفین را
تا انقلاب را پس بگیرند
از دست احزاب و گروه‌هایی که آن را ربوده‌اند
با هر عنوانی که سر کار باشند
اصلاح‌طلب یا اصول‌گرا
هر کسی که به فاصله طبقاتی دامن می‌زند
اختلاف پدید می‌آورد
و با تفرقه فرصت به دشمن می‌دهد
چگونه؟!
این‌که فرا بگیریم چگونه مسئولین را انتخاب کنیم و به آن‌ها رأی بدهیم
مِن‌بعد به هر کسی رأی ندهیم!


* شهید رجایی حقوق خود و وزرا را 4 هزار و 600 تومان تعیین کرد
* از اولین مصوبات دولت شهید رجایی این بود که حقوق وزرا برابر متوسط حقوق کارکنان دولت باشد

** یک بار یکی از نمایندگان مجلس پیش مدرس آمد وگفت: حقوق هر نماینده صد تومان است که برای اداره زندگی بسیار کم است. ترتیبی دهید مجلس این مبلغ را به دویست تومان افزایش دهد. مدرس جواب داد:” روزی که شما انتخاب شدید مشخص بود حقوق تان صد تومان است و با رضایت وکالت را انتخاب کردید. اگر حالا ناراضی هستید باید استعفا دهید و اعلام کنید ما با حقوق دویست تومان نمایندگی را قبول می کنیم. اگر مردم باز به شما رأی دادند، حق دارید دویست تومان بگیرید

*** بقای انقلاب دست مستضعفین و محرومان است
بخشی از وصیت‌نامه امام ره: «به مجلس و دولت و دست اندرکاران توصیه می نمایم که قدر این ملت رابدانید و در خدمتگزاری به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیای نعم همه هستند و جمهوری اسلامی رهاورد آنان و بافداکاریهای آنان تحقق پیدا کرد و بقای آن نیز مرهون خدمات آنان است ،فروگذار نکنید و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید»

**** انقلاب ربایی: از مشروطه اسلامی تا اصلاحات انگلیسی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: دشمن 13 - فاصله طبقاتی 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کنترل آینده دست کیست؟ + شنبه 96 آبان 13 - 3:48 عصر

جیمز دابسون
بنیانگذار جنبش «کانون خانواده»
در صفحه 38 کتاب «کودکان در خطر»
که 27 سال پیش منتشر کرده
می‌نویسد:

کسانی که اندیشه و تجربه خردسالان را کنترل کنند
که کودک چه ببیند
فکر کند
یا باور کند
مسیر آینده ملت را تعیین خواهند کرد!


James Dobson, founder of "Focus on the Family":

Those who control what young people are taught, and what they experience - what they see, hear, think, and believe - will determine the future course for the nation.

Children at Risk (1990), Page 38

و ما
با کودکان خود
چطور رفتار می‌کنیم؟!
آیا در حال کنترل آینده هستیم؟!
پرسشی که زیاد ذهنم را درگیر خود می‌کند
لحظاتی که در کنار فرزندان خود هستم:





ما آیا برای کودکان خود
برای تربیت آن‌ها
برنامه داریم؟!

نظام اسلامی چطور؟!
آیا آموزش و پرورش برنامه مشخصی برای کنترل آینده دارد؟!
وقت آن نرسیده است که برای کنترل آینده فکری کنیم؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آموزش 28 - کتاب 9 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
حساسیت ِ حکومت + جمعه 96 مهر 7 - 11:21 صبح

حضرت امیر علیه‌السلام می‌نویسد: [نامه 62 نهج‌البلاغه]
آسى
برای امت نگران است
از چه؟!
اَنْ یَلِىَ اَمْرَ هذِهِ الاْمَّةِ
حکومت امت اسلام دست کسانی بیافتد
چه کسانی؟!
سُفَهاؤُها وَ فُجّارُها
بی‌خردان و تبهکاران
چطور؟!
مگر چه می‌شود؟!
مگر آن‌ها چه می‌کنند با امت؟!
فَیَتَّخِذُوا
چه چیز را؟!
مالَ اللّهِ دُوَلاً
مال خدا را در بین خود دست به دست می‌کنند
دیگر چه؟!
وَ عِبادَهُ خَوَلاً
عباد حق را به بردگى می‌گیرند
بندگان خدا را
مستضعفین را
و دیگر؟!
وَ الصّالِحینَ حَرْباً
با شایستگان به جنگ می‌خیزند
با خوبان
با بهترین‌های امت
و بعد؟!
وَ الْفاسِقینَ حِزْباً
فاسقان را همدست خود می‌نمایند
دست‌شان می‌رود در یک کاسه
هم‌حزبی می‌شوند!

چرا حضرت امیر (ع) حکومت را به دست گرفتند
و پذیرفتند؟!
فَلَوْلا ذلِکَ
ما اَکْثَرْتُ تَأْلیبَکُمْ وَ تَأْنیبَکُمْ
وَ جَمْعَکُمْ وَ تَحْریضَکُمْ
وَ لَتَرَکْتُکُمْ
اِذْ اَبَیْتُمْ وَ وَنَیْتُمْ

اگر از حکومت این نابکاران بر شما نمى ترسیدم این مقدار شما را ترغیب و توبیخ نمى کردم، و در جمع و تحریک شما کوشش روا نمى داشتم، و زمانى که سر باز زدید و سستى نمودید رهایتان مى کردم.

همیشه دغدغه تاریخی ما همین است
مراقبت کنیم
حواس‌مان جمع باشد
نسبت به سفها و فجّار...
بی‌خردان و تبهکاران
که این دو گروه راحت با هم پیوند می‌خورند
و آن چهار بلا را سر امت می‌آورند؛
1. دست به دست کردن حکومت و ثروت
2. به بردگی کشیدن مستضعفین
3. جنگ با شایستگان
4. هم‌دستی با فاسقان


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
زبان فارسی ِ صهیونیسم + شنبه 96 شهریور 25 - 9:24 صبح

مرکز آموزش‌های جهانی لیرام
آموزشگاهی در اسرائیل
زبان فارسی را به خوبی توصیف می‌کند
و یادگیری آن را به دانشجویان اسرائیلی توصیه می‌نماید
با این عبارات:

فارسی
یکی از مهم‌ترین زبان‌های خاورمیانه است
که در ایران
تاجیکستان
افغانستان
قطر
و ازبکستان صحبت می‌شود
و به گفته دولت ایالات متحده
یک زبان مهم است

فارسی یک زبان هندواروپایی
مرتبط با انگلیسی و فرانسوی است
با این‌که مرتبط با زبان عربی نمی‌باشد
ولی با رسم‌الخط عربی مدرن نوشته می‌شود

زبان فارسی قرن‌ها بدون تغییر باقی مانده است
و در نتیجه
یکی از فرهنگی‌ترین و ادبی‌ترین زبان‌های غنی دوره‌های مدرن است

دانش‌آموزانی که علاقه‌مند به یادگیری فارسی هستند
برای پیوستن به برنامه‌های زبان «مرکز زبان لیرام [اسرائیل]» دعوت می‌شود
جایی‌که در آن
زبان فارسی و فرهنگ غنی و متنوع آن را
در اختیار خواهند داشت

به جهت شرایط خاص سیاسی و اقتصادی ایران
دانش‌آموزان علاقه‌مند به یادگیری فارسی
موقعیت ممتازی برای دستیابی به جایگاه‌های شغلی دارند
در بخش‌های
دولتی
نظامی
اطلاعاتی
مطبوعاتی
یا سیاسی

هر فردی که علاقه‌مند به درک
بازار جهانی
بخش امنیتی
یا فعالیت‌های نظامی
در منطقه باشد
از داشتن یک درک عمومی نسبت به زبان فارسی منفعت می‌برد




برنامه زبان فارسی «مرکز زبان لیرام [اسرائیل]»
دانشجویان را
برای ورود به زبان فارسی
با شیوه‌ای ساده و روشن حمایت می‌کند
و به خوبی در آشنا ساختن‌شان با
الفبا، ساختار جملات و بنیان‌هایی از کلمات روزمره.


چه چیزی تعجب مرا بر انگیخت؟
این‌که تغییر نپذیرفتن زبان را
یکی از ویژگی‌های برتری آن بیان می‌کند
این‌که زبان فارسی تغییر نکرده
طیّ قرن‌ها و قرن‌ها...
و این‌که چقدر نسبت به دشمن خود حسّاس‌اند
ایران
آیا ما نیز همین‌قدر نسبت به زبان دشمن خود
عِبری
حساس هستیم؟!
که آن را فرا بگیریم تا افکارشان را بخوانیم
و فریب‌شان را نخوریم؟!

وقتی آن‌ها اصرار دارند نشان دهند
خودشان
که چگونه در سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی‌شان
زبان فارسی را آموزش می‌دهند
با جزئیات فرهنگی و اصطلاحات روزمره ایرانی:

...
[دانلود فیلم]

فراگیری زبان عبری دشوار نیست
خیلی شبیه به عربی‌ست
کلمه‌ها و معانی
حروفی کمتر از عربی
22 حرف
با همان ترتیب مشهور بین خودمان:
ابجد، هوز، حطی، کلمن، سعفص، قرشت
فقط شکل‌ها کمی تغییر کرده‌اند



سایر صداها را با گذاشتن نقطه‌هایی مشخص می‌سازند
در همین حروف
و نقطه‌هایی هم برای اِعراب

واقعاً چرا اسرائیل نسبت به آموزش زبان فارسی حساس است؟
پاسخ شاید مطلبی باشد که در این صفحه نوشته‌اند
در چهار سرفصل:
فرصت‌های شغلی
منافع اقتصادی
بینش سیاسی
فرصت‌های یادگیری


می‌گویند:
تنش‌های سیاسی میان ایران و ایالات متحده
فرصت‌های شغلی زیادی را
برای غربی‌هایی که بتوانند زبان فارسی صحبت کنند
فراهم آورده
دیپلمات‌ها
نهادهای دولتی
اطلاعاتی
نظامی
مطبوعاتی
توسعه بین‌المللی
تحلیل‌گران سیاسی
مدیریت درگیری
واسطه‌گران قطعنامه‌ها
و مترجمان!


این‌بار وقتی در شبکه‌های اجتماعی
با یک فارسی‌زبان صحبت می‌کنیم
که فارسی را بهتر از خود ما صحبت می‌کند
اعتماد نکنیم
شاید یک جاسوس اسرائیلی باشد
که می‌خواهد ما را بفریبد!

«یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّـهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» (توبه:32)
همواره می خواهند نور خدا را با سخنان باطل [و تبلیغاتِ بی پایه] خود خاموش کنند؛ ولی خدا جز اینکه نور خود را کامل کند، نمی خواهد، هر چند کافران خوش نداشته باشند. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فیلم 16 - دشمن 13 - فارسی 2 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
حکمت ِ اعتماد + پنج شنبه 96 شهریور 2 - 9:1 عصر

وَ قَالَ [امیرالمؤمنین علی علیه السلام]:

إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ
ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ
لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ
فَقَدْ ظَلَمَ

وَ إِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ
فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ
فَقَدْ غَرَّرَ


هرگاه نیکوکارى بر روزگار و مردم آن غالب آید
اگر کسى به دیگرى گمان بد برد
در حالى که از او عمل زشتى آشکار نشده
ستمکار است!

و اگر بدى بر زمانه و مردم آن غالب شود
و کسى به دیگرى خوش گمان باشد
خود را فریب داده است!

حکمت 114 نهج البلاغه


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: نهج‌البلاغه 5 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
زن ِ خوب یا عالی + سه شنبه 96 مرداد 31 - 9:48 صبح

خاطراتی را می‌خواندم
از طلبه‌ای
ایرانی
اما مشغول تحصیل در نجف اشرف
حدود صد سال پیش نوشته
به این فراز رسیدم
و شگفت‌زده شدم
واقعاً شگفت‌زده
از این‌که چطور زنی اختیار کرده
فوق تصوّر
عین عبارات کتاب این است:

من و او
با محبت و انسانیت فوق‌العاده
انیس یگانه در جهان
یک نفر مرد و زن و خویش و بیگانه بدخواه و دشمن و معین نداریم
او شب و روز همت و کوشش دارد مرا از هر جهت آسوده کند
و در خدمت من
هر زحمت می‌کشد
من
کوشش دارم ذره‌ای به او بد نگذرد
من
هر روز یک بار
او را با خودم به حرم برده
زیارت برای او می‌خوانم
واقعاً از هر بابت آسوده شده‌ام
کم‌کم قوّت به تنم عود کرده
یک روحی به جانم افزوده است
این زن مکرّر می‌گوید:
«ابداً در خیال نباشید که من از بابت جامه و خوردن و هر نعمت راضی باشم
به شما به قدر ذره‌ای تحمیل شود
و خود را مانند طلاب دیگر
آلوده به قرض کرده
خیال خود را آلوده سازید
من
با همین جامه که دارم
اگر از صد جا پینه زنم
قناعت می‌کنم
و راضی نمی‌شوم شما برای یک پیراهن من
از خرج راحت خود بکاهید
یا قرض کنید
این‌جا ما را که می‌شناسد؟
من که نمی‌خواهم با جامه پسندیده شوم
و محترم گردم
راحت دل خودم و شما را به هم زنم
که فلان چیز بپوشم
یا فلان خوراک یا میوه بخورم»
هر روز
با این‌که من سبقت می‌کردم و می‌پرسیدم:
«امروز برای ناهار یا شام چه می‌خواهید»
او سبقت می‌کرد:
«البته چیزی که موافق مزاج و صحت شما باشد تهیه کنید
من دهستانی
بدنم سالم
همه چیز را می‌توانم بخورم و خوشم»
اگر کفشش پاره می‌شد
از من پنهان می‌کرد
اگر جامه لازم داشت
همان را که داشت پینه می‌نمود
گاه من بی‌خبر ازو
کفش یا چیت
برای پیراهن یا مِعجر می‌خریدم
بسیار دقت می‌کرد که سبب ضرر و گرفتاری نشده
و چیز ارزان خریده باشم
من به او
هر قدر اصرار کردم
یک دفعه هم نشنیدم بگوید
امروز فلان چیز برای خوردن تهیه کنید
مگر
دو دفعه
با یک کنایه شیرینی
میل خود را فهمانید
یک روز گفت:
«شما خورش را با ترشی میل دارید و می‌خورید
غوره در بازار هست
با مزاج شما چگونه است؟»
فهمیدم حمل برداشته
و به حسب عادت زنانه
میل ترشی و غوره دارد
خریدم
همان ایام هم که بهار بود
یک روز گفت:
«در عربستان این روزها هم که هوا گرم کم‌کم شده
ماهی می‌خورند؟»
گفتم:
«ماهی را همه وقت می‌خورند»
دانستم میل ماهی دارد
خریدم
چه گویم
آن عالم فقر
و اما یکدلی ما
چه عالمی بود؟
باری
سال آینده
روز عاشورا
یک پسر زایید
من این گمان نداشتم
تمام روز را در حرم به زیارت عاشورا و گریه و ناله می‌گذراندم
او هم به روضه زنانه رفته بود
همان‌جا درد زاییدن عارض می‌شود
با چه زحمت‌ها
خود را تنها به خانه رسانید
موافق عادت آن‌جا
یک کلید از بیرون در بود
باز کرده
تنها
وقت ناهار
زاییده در میان بود
من رسیدم
به زنان عرب خبر کردم
آمده ناف کودک را بریده
و زن را خوابانیدند
با کمال مهر و یگانگی
هر دو قدر این نعمت آسودگی را دانسته
بی‌اندازه ازین زندگانی
که واقعاً بهشتی بود
خشنود بودیم
دو نفر
سر یک عمر
هر یک کوشش کند که آن دیگری را از خود راضی ساخته
و بر خود مقدّم کنند
و یک لقمه نان
و یک دسته سبزی را
بهتر از خوان‌های الوان شمارند
و خود را پادشاه نفس خود دانند
و رعیّت و محکوم کسی نبوده
و خیال به حکم کسی نداشته باشند
و ایمان و اعتقاد بی‌شبهه
به یک مدیر امور
و مدبّر جهان داشته
دینی را قطعی دانسته
از آن دین
جز کمال نفس و حسن اخلاق نخواهند
یک چنین عمری بهشت است
و کدام بهشت از این زندگانی بهتر تواند بود؟!


و زبان من قاصر
از شرح این عبارات
حتی تصوّرش ناممکن
چگونه به تصدیق رسد؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: خانواده 57 - تاریخ 4 - روحانیت 20 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
پیش بینی یازده سپتامبر در فیلم ماتریکس + جمعه 96 مرداد 20 - 12:15 عصر

از ابتدا مورد توجهم بود
همان سالی که فیلم ماتریکس پخش شد
نه دوبله فارسی داشت و نه حتی زیرنویس فارسی
ولی به زحمت
با همان زیرنویس انگلیسی دیدم
مملوّ از فلسفه بود
و از هر دین و مکتبی چیزی در آن اندود کرده
سایت مستقلی داشت (که الآن دیگر نیست)
که یک سرفصل تحت عنوان «فلسفه» داشت
و ده‌ها مقاله فلسفی در آن درج شده
پیرامون مفاهیمی که در این فیلم به کار رفته

فروش فوق‌العاده این فیلم
اتفاق جالبی را رقم زد
به گمان حقیر
یک دهه تحوّل در فیلم‌های هالیوود با ماتریکس آغاز شد
یک دهه فیلم‌های معناگرا
فیلم‌هایی مانند اینسپشن و گابریل
که اخیراً البته رو به نزول نهاده
و دوباره به مفاهیم ماقبل ماتریکسی باز گشته

دو هفته پیش اما اتفاق جالبی افتاد
رویدادی که دوباره مرا به این فیلم توجه داد
آقای طالب‌زاده
در برنامه عصر
مصاحبه‌ای
با عنوان
«بررسی تکنیک‌های به کار رفته در فیلم‌های هالیوودی»
پنج مرداد 1396 در ساعت ده شب از شبکه افق
به مدت 45 دقیقه

آن‌جا رازی را فاش کرد
رازی که تا خود ندیده و بررسی نکرده بودم
نمی‌توانستم باور نمایم!

این شد که یک نسخه بسیار با کیفیت از ماتریکس را دانلود کردم
گشتم تا به زمان 00:18:20 از فیلم رسیدم
دقیقاً سکانسی که این‌جا قرار دارد



تصویر را بزرگ کردم و چرخاندم



و باز هم بزرگ‌تر





عجیب است
راست می‌گفت
(فقط نفهمیدم چرا دو بار سپتامبر را نوشته است)*
برای اطمینان رفتم و نمونه پاسپورت‌های آمریکایی واقعی را در گوگل یافتم
پاسپورت‌های جدید آمریکا این‌طور است



که البته اندکی متفاوت است با نسخه‌ای که نئو در ماتریکس دارد
زیرا جنسیت را سمت راست نوشته
گشتم و قدیمی‌تر پیدا کردم
پاسپورت‌هایی که زمان ساخت فیلم ماتریکس معمول بوده



بله
این‌ها کاملاً مشابه هستند
حالا می‌شود به دقّت همه چیز را فهمید

نئو یک هویّت مستعار و ساختگی در ماتریکس دارد
به نام توماس اِی اندرسون
که در 13 سپتامبر 1971 متولّد شده است
در شهر مرکزی ایالات متحده آمریکا
(در کپتال، و شاید هم مرکز کاپیتالیسم آمریکا، نیویورک یعنی!)
و در تاریخ 12 سپتامبر 1991 پاسپورت او صادر شده است
چرا؟!
زیرا پاسپورت ده سال اعتبار دارد
و دقیقاً در تاریخ 11 سپتامبر 2001 باطل می‌گردد
دقیقاً روزی که حمله به برج‌های دوقلو انجام خواهد شد!
(در بیست سالگی پاسپورت گرفته
13 را هم تولد وی کرده‌اند شاید برای این‌که ترتیب 11 و 12 و 13 تکمیل گردد)


البته به نسبت سال 1999 که این فیلم ساخته و پخش شده است
می‌شود دو سال قبل از برخورد هواپیما با برج‌های تجارت جهانی
حادثه‌ای که ساختار روابط جهانی را متحوّل کرد
و به آمریکا فرصت داد تا به سمت جهان تک‌قطبی پیش برود!

این قطعاً تصادفی نیست
حالا این‌که کدام از کدام گرفته شده
فیلم را از روی اطلاعاتی که داشته‌اند ساخته‌اند تا قدرت اطلاعاتی خود را نمایش دهند
به مثابه یک امضا برای یک کار بزرگ
یا حادثه را از روی فیلم رقم‌ زده‌اند
دومی خیلی بعید
ولی اولی نظر آن کارشناسی است که آقای طالب‌زاده دعوت کرده بود.

اگر خودم در فیلم ندیده بودم باور نمی‌کردم
ما با چه جور حیواناتی طرف هستیم؟!
به این‌ها که آدم نمی‌شود گفت!

عجیب این‌که دو برادری که با هم این فیلم را ساخته‌اند
رفته و خود را خواهر کرده
شده‌اند خواهران واچوفسکی
معلوم نیست چه فشاری متحمّل شده‌اند در ساخت این فیلم! :)

* شاید قصد داشته‌اند دو کلمه را با آن بفهمانند
نه فقط یک کلمه
هم ماه سپتامبر را
و هم یک واژه دیگر
در لغتنامه نگاه کردم و دیدم دو معنای دیگر برای SEP ذکر شده است

1. نوعی از بازنشستگی کارکنان که هزینه آن به صورت مشترک توسط کارمند و کارفرما پرداخت می‌شود
2. جدا شدن یا جدا شده


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فیلم 16 - دشمن 13 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<      1   2      

چهارشنبه 103 آذر 28

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
نوشته‌ها 4 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X