سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

[ و شنید که مردى از خارجیان شب بیدار است در نماز و خواندن قرآن ، فرمود : ] به یقین خفتن به که با دو دلى نماز گزاردن . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مسأله شناخت 13 + یکشنبه 99 آبان 11 - 5:0 صبح

اما
انتگرال چه؟
دقیقاً بر عکس
در مرحله عملیات

دیفرانسیل مربوط می‌شود به تولید معادله
در آزمایشگاه
وقتی فیزیک‌دان مشاهده می‌کند
نمونه‌های آزمون را
اندازه‌گیری می‌کند
کلّی باید بکند
با دیفرانسیل
دیفرانسیل او را به علم می‌رساند
علم
کلیّاتی که در هر مثال دیگری هم قابل انطباق باشند
انطباق؟
چطور انطباق می‌یابند؟

احسنت
بله
این‌جاست که انتگرال پیدا می‌شود
انتگرال کارش جزئی‌سازی‌ست
هر چقدر که دیفرانسیل کلّی کرد
انتگرال به صورت وارونه
اگر معیّن باشد
عدد داشته باشیم یعنی
که ساده است:
دما 10 است، اگر بکنیم 30، فشار چند برابر می‌شود؟
انتگرال می‌آید
معادله‌ای که با دیفرانسیل تولید شده بود را
ملاک گرفته
عدد می‌دهد
جواب یعنی
دقیقاً معلوم می‌شود که چه بلایی سر فشار می‌آید

پس کاربرد انتگرال معیّن
در عملیات است
جایی‌که
می‌خواهیم بسازیم
تولید کنیم
با کمک معادلات
پیش‌بینی نماییم

اما
انتگرال نامعیّن چه
آن‌هم همین است
جزئی کننده است
اما
به عدد نمی‌رسد
پله‌هایی پایین می‌آید
تا شرایط خاص را بازسازی کند
تا معادله کل را
در شرایط خاص پیش‌بینی نماید
مثلاً:
با این فرمول کلّی که داریم
فرمول مربوط به فشار هوا در ارتفاعات بالاتر چه می‌شود؟
در سطح زمین نباشیم

خب این یک حالت خاص است
متفاوت از حالت کلّی
که با دیفرانسیل به دست آورده بودیم
حالا
با انتگرال
فرمول اختصاصی مربوط به ارتفاع را به دست می‌آوریم
نسبت فشار و دما در ارتفاعات مختلف

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مسأله شناخت 12 + یکشنبه 99 آبان 4 - 5:0 صبح

عرض من این است
دیفرانسیل یعنی چه؟
ما در فیزیک
یا هر علم دیگری
که با واقعیت کار دارد
وقتی آزمایش می‌کنیم
به یک نسبت می‌رسیم
مثلاً این:
دما را از 20 به 40 درجه که رساندم، فشار هوا از 10 به 100 رسید
من در این‌جا مثل علم حساب
عدد دارد
پر است از عدد
جبر به کمک می‌آید
عددها را حذف می‌کنم
به نسبت می‌رسم:
با دو برابر شدن دما، فشار ده برابر می‌شود
ولی
آیا این فرمول
در هر دمایی همین است
و تکرار می‌شود؟

آزمایش می‌کنم:
دما را از 40 که به 60 رساندم، فشار هوا از 100 به 10000 رسید
نه
عوض شد
باز هم جبر می‌آید:
با دو برابر شدن دما، فشار صد برابرشد
عجب!
چه شد؟
من که دیگر نمی‌توانم با جبر کار کنم
متغیّرها نسبت عجیبی پیدا کرده‌اند
چه کنم؟
چطور این تغییرات را در یک معادله واحد جمع کنم؟
من به یک معادله برای نشان دادن نسبت دما با فشار نیاز دارم
من که نمی‌توانم صد معادله داشته باشم؟

دیفرانسیل این‌جا تولد می‌یابد
یک ابزار است
همان‌طور که متغیّرها
تغییرات دنیای واقعی را نشان می‌دهند
دیفرانسیل هم
تغییرات متغیّرها را نشان می‌دهد
آن‌هم
فقط در یک معادله واحد!

از اول:
وقتی من گفتم:
دما را از 20 به 40 درجه که رساندم، فشار هوا از 10 به 100 رسید
یک قاعده کلّی‌ست
بر روی زمین
در سطح دریا
هر جایی این اتفاق می‌افتد
پس
من با کمک جبر
یک‌بار واقعیت را کلّی کردم
نسبتی که میان تمام گازها با دما در همه‌جا برقرار است
حالا
وقتی می‌گویم:
با افزایش دما، فشار به صورت ده‌برابری اضافه می‌شود
مشتق گرفته‌ام
شیب نمودار را به دست آورده‌ام
در حقیقت
آهنگ تغییرات نسبت میان متغیّرهاست
یعنی
نسبت ِ نسبت

تا کجا؟
تا هر جا
هر چقدر که نیاز باشد
می‌توانم دیفرانسیل بگیرم
تا وقتی که تغییرات به صفر برسد
آهنگ تغییرات یعنی
یعنی
کلّی‌ترین نسبت را پیدا کنم

پس
فلسفه دیفرانسیل این است
که معادلات حاکم بر تغییرات مختلف را
به یک معادله برساند
محاسبه تمامی تغییرات را آسان کند

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مسأله شناخت 11 + یکشنبه 99 مهر 27 - 5:0 صبح

با شما مخالفم
همیشه از متغیّرها آغاز می‌شود
اما
ریاضی آمده تا پیش ببرد
بدون نیاز به آزمون
کار ریاضی اصلاً همین است
قطعاً تمام انواع مکانیکی که اشاره فرمودید
بدون شک و شبهه
از مشاهده آغاز شده‌اند
از آزمون‌های اولیه
ولی
بعد رفته‌اند در فیزیک نظری
به کمک ریاضیات جبری
به کمک دیفرانسیل و انتگرال

آیا شما
معادله‌ای در فیزیک می‌شناسید
که بدون کمک دیفرانسیل و انتگرال به دست آمده باشد؟

حالا
من خدمت شما عرض می‌کنم
ما در مدرسه
و در دانشگاه
هم دیفرانسیل را می‌خوانیم
یاد دانش‌آموزان می‌دهیم
با نام مشتق
و هم انتگرال را
حد و لگاریتم هم برای کمک
می‌روند داخل همین دو ابزار
اما
هرگز فلسفه دیفرانسل و انتگرال را یاد نمی‌دهیم
یاد نمی‌گیریم

خب من عرض می‌کنم
من برای شما
فلسفه‌ای که پشت دیفرانسیل و انتگرال هست را عرض می‌کنم
دو ابزار قدرتمندی
که
نه تنها فیزیک
امروزه
تمامی علوم تجربی و حتی انسانی به آن محتاجند
از آن استفاده می‌کنند
حتی در روانشناسی و جامعه‌شناسی و اقتصاد هم
شما که قطعاً نمی‌گویید مکانیک لاگرانژی بدون دیفرانسیل و انتگرال قابل تولید بوده است؟

نه
نمی‌خواهم بگویم تمام معادلات جبری
با متغیّرها تعریف می‌شوند
متغیّر و تابع
که البته تابع هم خودش متغیّر است
نه
این درست است
این که اصلاً جبر با متغیّر کار می‌کند
این تحوّلی‌ست که در حساب پدید آمده
جبر یک نوآوری‌ست
که علم حساب را از شرّ عددها خلاص کرده
متغیّر کرده
همان اعداد را
نه
این را نمی‌خواهم عرض کنم
اگر چه صحیح است

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مسأله شناخت 10 + یکشنبه 99 مهر 20 - 5:0 صبح

نخست نکته ای از ایمیل قبل ترتان که فرمودید :

فرض می‌کنیم
صدها علت وجود دارند که می‌توانند دست مرا بسوزانند
ولی
من کبریت را آزمایش می‌کنم
بار اول که کبریت را روشن می‌کنم
دستم می‌سوزد
احتمال دارد این سوزش مربوط به کبریت نباشد
بلکه
یک موضوعی مثل ب آمده و سوزانده
ولی
اتفاقاً هم‌زمان شده با روشن کردن کبریت
این احتمال وجود دارد
ولی بار دوم
وقتی دوباره کبریت را روشن می‌کنم و دستم می‌سوزد
این‌بار
از صدها احتمال
یکی دو بار اتفاق افتاده
این صُدفه نمی‌تواند باشد
زیرا
صُدفه تکرار نمی‌شود
پس
نظریه احتمال وارد می‌شود
هزاران حالت را در نظر می‌گیرد
چند بار فقط یک حالت اتفاق افتاده


اگر واقعا خطا در تشخیص موضوع رخ داده باشد و موضوع دیگر نه بر اساس صدفه بلکه در تمامی شرایطی که آزمایش کرده ایم با  روشن کردن کبریت معیت داشته باشد. آنگاه هزاران بار آزمایش،‌ نتیجه را عوض نمی کند. مثال دیگری می زنم تا منظورم را روشن تر کنم:

قانون گرانشی نیوتون هزاران بار آزمایش شده بود و به خوبی پیش بینی می کرد. ولی نظریه نسبیت عام اینشتن چارچوب مفاهیم را عوض کرد. دیگر در رویکرد او گرانش اصلا نیرو نیست بلکه خمیدگی فضا است و این خمیدگی منجر به حرکت اجسام می شود.

اشتباه نیوتون در کجا بود؟  او می دانست اعمال نیرو منجر به شتاب جسم می شود ولی از کجا فهمید که عامل شتاب در سقوط آزاد نیز نیرو است؟ در اصل خمیدگی فضا نیز منجر به شتاب جسم می شود.

ما در گرانش نیوتونی در چارچوب اشتباهی قرار داشتیم. استقراء ولو به تعداد زیاد تحت مشاهده ی علمی چه فایده داشت؟ آیا علم ما را بیشتر کرد؟ آیا به قول شهید صدر ما را به یقین نزدیکتر کرد؟ حتی با تکرار آزمایش ها اگر حرکت سیاره ای مثل عطارد را به درستی نمی توانستند پیش بینی کنند می توانستند شروع به ساختن فرضیه هایی برای توجیه فلان گونه حرکت عطارد بکنند.

نکته ی دیگر هم این که فرآیند علمی همیشه بررسی متغیرها و بررسی تاثیر تغییر آن ها نیست. مثلا همین نظریه نسبیت خاص و عام هیچ کدام در چارچوب این روش علمی نمی گنجد. اینگونه نبوده که اینشتن نخست مجموعه ای از متغیرها را داشته باشد و در مقام آزمون هر بار تمامی را ثابت نگه دارد و تنها یکی تغییر دهد تا به معادلاتش برسد. مکانیک لاگرانژی و مکانیک هامیتونی در مکانیک کلاسیک نیز همینگونه است. مکانیک کوانتومی نیز اینگونه است.

فرمودید:

یک احتمال دیگر هست
این‌که
ما بعضی از متغیّر ها را که نمی‌شناسیم
شاید
آن‌ها مؤثر باشند
و ما ندانیم
خب
این در علم مهم نیست
چرا؟
زیرا متغیّرهایی که ما نمی‌شناسیم
دقیقاً آن‌هایی هستند
که
در طول زمان زندگی ما
و گذشتگان ما
و عمری که تاریخ بشر می‌شناسد
تغییر نکرده‌اند
یعنی
عملاً
آن‌ها دیگر برای ما ثوابت هستند نه متغیّر

مثال:  پیش از کشف اکسیژن تا قرن ها و شاید هزاران سال تصور بر این بود که  حرارت گوگرد همیشه منجر به اشتعال آن می شود. این فرضیه را شاید هزاران بار تحت شرایط مختلف آزموده بودند ولی کسی تصورش هم نمی کرد در تمام این آزمایش ها ماده ای به نام اکسیژن در هوا وجود دارد که با گوگرد واکنش می دهد و آتش ایجاد می شود. بنابرین در مجموعه ی متغیرها کسی اصلا اکسیژن را دخیل نمی کرد. ولی اکسیژن متغیر بسیار مهمی است که ما نادیده گرفته بوده ایم. از کجا معلوم متغیرهای دیگر بسیار مهم در میان نباشد که حتی با فرض وجود اکسیژن و گوگرد و حرارت،  اشتعال صورت نگیرد؟

وقتی
ده متغیّر داشته باشیم
و
همیشه فقط و فقط با آمدن یک متغیّر خاص
نتیجه حاصل شود
یعنی تابع
پس
حکم می‌دهیم که آن نتیجه تابع این متغیّر است
با کمک از نظریه احتمال
و محاسبات آن

نظریه احتمال می‌آید و اطراف علم اجمالی را
نابود می‌کند
به صفر می‌رساند
و
فقط یک احتمال باقی می‌ماند
برجسته و با ارزش بالا
و آن می‌شود علّت

زمانی که ما می خواهیم تاثیر این ده متغیر را از طریق مشاهده ی علمی بررسی کنیم. همیشه این امکان وجود دارد که در هرکدام از این ها، به اشتباه محمول(متغیر) دیگری را به جای این محمول(متغیر) قرار داده باشیم. به همین خاطر با صرف تکیه به مشاهده علمی با روشی که می فرمایید نه می توان تابعیت متغیری را اثبات کرد و نه می توان تابعیت متغیری را ابطال کرد. امثال مثال علامه طباطبایی در باب اشتباه در موضوع و محمول در گزاره ی "دزد به خانه آمد" را می توان در تاریخ علوم تجربی به کرات  دید. در نتیجه با این روشی که می فرمایید همچنان در شک گرایی باقی خواهیم ماند. حتی نمی توان فهمید واقعا علوم تجربی در غرب رو به پیشرفت بوده اند یا خیر. 


احسنت
معیّت
درست است
خودش است
اما
چه اشکالی دارد؟

وقتی بحث از رابطه و نسبت الف و ب است
این‌که
هر گاه الف هست ب می‌آید
شما اشکال کنید که شاید ج همراه الف بوده
خب مسیر بحث عوض می‌شود
می‌رود روی رابطه و نسبت الف و ج

این‌که در چند بار آزمایش
همیشه ج با الف همراه شده
معیّت داشته
نشان از ارتباط است
این‌که
نسبتی واقعی بین ج و الف وجود داشته است
یعنی
آن‌جا صُدفه نبوده

خب
پس در حقیقت شما می‌فرمایید که رابطه میان ج و ب است
ولی
رابطه میان ج و الف هم حتماً هست
حالا
ما از رابطه ج و ب بی‌خبر هم که باشیم
به «کارآمدی» می‌رسیم
چیزی که هدف علم است
یعنی
الف را می‌آوریم تا ب بیاید
اگر چه
حد وسطی در کار است
الف فقط ج را می‌آورد
و ج است که ب را می‌آورد

این همان اجمال در علم است
همان محدودیت
همان رشد و تکامل
در آینده
وقتی انیشتین ما هم آمد
کشف می‌کند که ج حد وسط الف و ب است
چه زمانی؟
وقتی که الف آمد و ج نیامد
به دلیلی
یعنی شرایط به گونه‌ای تغییر کرد
که معیّت الف و ج در شرایطی خاص به هم خورد
آن‌روز
علم تکامل می‌یابد
زیرا
آزمون‌ها به دنبال ج می‌گردد
و
متوجه می‌شویم که چیزی غیر از الف هست که گاهی با الف هست و گاهی نیست
شرایط را می‌سنجیم
پیدایش می‌کنیم
وقتی بفهمیم در چه شرایط همراه الف می‌شود

علم این طور رشد کرده
و می‌کند
مثل همان مثالی که فرمودید
نیوتن و انیشتین
هر دو
علم تولید کردند
اگر چه علم نیوتن شامل متغیّرهای علم انیشتین نبود!

مخالفم
من مخالفم
با شما مخالفم...

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مسأله شناخت 9 + یکشنبه 99 مهر 13 - 5:0 صبح

استاد حسینی
علم را نسبی می‌داند
زیرا
بشر را مطلق نمی‌داند
مخلوق نمی‌تواند مطلق باشد
عقل ما هم
درک و فهم ما
همه نسبی است
ولی
این نسبی بودن مانع نمی‌شود که نتوانیم حرکت کنیم
بشناسیم و تشخیص دهیم
شناخت نسبی
حرکت نسبی
رشد و تکامل نسبی

نسبی بودن علم
فقط آن‌هایی را ناراحت می‌کند
که
علم را به «یقین صددرصد» تعریف کرده‌اند
به
انطباق ادراک با واقع
اما
اگر دست از انطباق برداریم
و به کمتر از صددرصد راضی شویم
یعنی
در حقیقت راضی شویم که مخلوق هستیم
و توان ما محدود است
همه چیز ما محدود است
علم ما هم محدود است
اما
همین محدود برای رشد ما کافی‌ست
زیرا خداوند هر آن‌چه برای رشد نیاز داشته‌ایم در اختیار ما قرار داده است!

فلسفه استاد حسینی
پیوند زیادی با اعتقادات اسلامی دارد
یعنی
نسبی بودن علم را
با کمک دین و اعتقاد به خداوند
تعریف می‌کند
با مبانی اعتقادی خودمان
بنابراین
به شک‌گرایی نمی‌افتد
و تجربه‌گرای محض
و پوزیتیویست
و پراگماتیست
از این‌ها نمی‌شود

حرف راسل قطعاً نادرست است
آزمون اگر علمی باشد
ما را به علم می‌رساند
برهان خلف هم دارد
اگر
حرف راسل درست بود
این‌همه کشفیات علمی رخ نمی‌داد
همین رایانه‌ای که من و شما مشغول تایپ در آن هستیم
سرویس ایمیلی که از آن استفاده می‌کنیم
این‌ها با علم تولید شده‌اند
اگر
همه ما مثل بوقلمون راسل بودیم
بشریت
هرگز این فناوری‌ها ساخته نمی‌شد

علم نسبی‌ست
و
با همین نسبیت هم کارآمد است
چون قادر به شناخت از واقعیت است
با آزمایش
البته
آزمایش علمی!

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مسأله شناخت 8 + یکشنبه 99 مهر 6 - 5:0 صبح

مثلاً
یک بوقلمون در همان‌جایی که هست باشد
یک بوقلمون دیگر را
می‌فرستیم به جنگل
یعنی متغیّر مکان را تغییر می‌دهیم
بوقلمون دیگر را
پیر انتخاب می‌کنیم
یعنی متغیّر سن را تغییر می‌دهیم
بوقلمون بعد را
مریض
یعنی متغیّر سلامت جسمی را تغییر می‌دهیم
و همین‌طور
پس از چند روز
گزارش تهیه می‌کنیم
و با نمونه سفید و دست نخورده مقایسه می‌کنیم
چه می‌بینیم؟

این یعنی مشاهده علمی
راسل این خطا را کرده
این مغالطه را
مشاهده علمی را با مشاهده غیرعلمی فرق نگذاشته
ما
در آزمون
متغیّرها را تغییر می‌دهیم
پس
تأثیر متغیّرها را مشاهده می‌کنیم
و
سپس قضاوت می‌کنیم

شهید صدر منظورش این است
این‌که
ما نسبت متغیّرها را در اطراف علم اجمالی بررسی می‌کنیم
وقتی
ده متغیّر داشته باشیم
و
همیشه فقط و فقط با آمدن یک متغیّر خاص
نتیجه حاصل شود
یعنی تابع
پس
حکم می‌دهیم که آن نتیجه تابع این متغیّر است
با کمک از نظریه احتمال
و محاسبات آن

نظریه احتمال می‌آید و اطراف علم اجمالی را
نابود می‌کند
به صفر می‌رساند
و
فقط یک احتمال باقی می‌ماند
برجسته و با ارزش بالا
و آن می‌شود علّت

اما
یک احتمال دیگر هست
این‌که
ما بعضی از متغیّر ها را که نمی‌شناسیم
شاید
آن‌ها مؤثر باشند
و ما ندانیم
خب
این در علم مهم نیست
چرا؟
زیرا متغیّرهایی که ما نمی‌شناسیم
دقیقاً آن‌هایی هستند
که
در طول زمان زندگی ما
و گذشتگان ما
و عمری که تاریخ بشر می‌شناسد
تغییر نکرده‌اند
یعنی
عملاً
آن‌ها دیگر برای ما ثوابت هستند نه متغیّر

مثلاً
یکی بگوید
چون ما در کهکشان راه شیری هستیم این اتفاقات می‌افتد
یا
مثلاً
چون در فاصله فلان هزار سال نوری ما چند سیاهچاله حضور دارند
خب
داشته باشند
این دیگر متغیّر نیست
هست
ولی نه در طول عمر ما
ما
در محاسبات علمی
از این نوع متغیّرها صرف نظر می‌کنیم
به همین دلیل است
که
علم ما صددرصد نیست
قطعی نیست
گاهی یکی پیدا می‌شود و از درون سنگ و کوه حیوان زنده بیرون می‌کشد
شتر حضرت صالح
یا
ماه را به دو نیم می‌کند
و
دوباره می‌چسباند
این‌ها هم علمی هستند
ولی
خارج از توان محاسباتی ما

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مسأله شناخت 7 + یکشنبه 99 شهریور 30 - 5:0 صبح

اما
استاد حسینی
راهی در این میانه نشان می‌دهد
می‌گوید
بحث از صحیح و خطا غلط است
بحث اصلاً درباره انطباق علم و معلوم نیست
تطابق معنا ندارد
بلکه
واقعیت چیزی نیست جز نسبت‌ها
آن‌چه آب را آب می‌کند
ذات آب نیست
حقیقت آب نیست
بلکه
نسبتی میان اکسیژن و ئیدروژن است
آن‌چه اکسیژن را اکسیژن می‌کند
ذات آن نیست
حقیقت آن نیست
ماهیت آن نیست
بلکه
نسبتی میان پروتون‌ها و الکترون‌هاست
آن‌چه پروتون را پروتون کرده
ذات آن نیست
بلکه
نسبتی میان سه کوارک آن است
ذرات بنیادی

بله
در این نگاه
وقتی واقعیت چیزی جز نسبت‌ها نیست
و در ذهن هم
ما
نسبت‌ها را بین مفاهیم درک می‌کنیم
حالا
این نسبت‌های ذهنی
با آن نسبت‌های خارجی تناسب دارند
این تناسب را چطور می‌فهمیم؟
با آزمون
با مشاهده علمی
آزمایش کردن یعنی

اما نظریه شهید صدر
که با احتمال
استقراء را علمی کرد
یقین‌آور
متفاوت از بوقلمون راسل است

راسل حرف دیگری دارد
او می‌گوید
اتفاقاتی که در خارج می‌افتد
هر چقدر هم تکرار شود
دلیل نمی‌شود که رابطه علیّت بین آن‌ها برقرار باشد!

این
برای نفی اصالت علیّت است
رکن مهمی
در دستگاه فلسفی اصالت وجود و اصالت ماهیت
علیّت ِ مطلق
علیّتی که قابل تخلّف نیست
جبری‌ست
و دائمی

بله
بوقلمون اشتباه کرده است
این‌که گمان کرده
میان ساعت 9 شب و آمدن غذا رابطه علیّت هست
زیرا
بوقلمون آزمایش نکرده
دقت بفرمایید
بوقلمون مشاهده علمی انجام نداده
بوقلمون
ففط قضاوت کرده
قضاوتی ناشی از آن‌چه درک کرده
ولی
آزمون علمی متفاوت است

فرض کنیم ما جای آن بوقلمون باشیم
دانشمند باشیم
نه یک حیوان ابله و سفیه
ما ابتدا نمونه آزمون تهیه می‌کنیم
یک موردی که تغییری در آن ندهیم
نمونه‌ای که متغیّرهایش دست نخورده باشند
سپس
نمونه‌های دیگری بر می‌داریم
و
در هر کدام
یکی از متغیّرها را تغییر می‌دهیم

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مسأله شناخت 6 + یکشنبه 99 شهریور 23 - 5:0 صبح

1-  آیا علامه حسینی(ره ) بر خلاف دیدگاه شهید مطهری می گویند که حس خطا می کند؟ حتی در علم تجربی  این که حس خطا می کند را از لحاظی بیشتر ناظر به دقت می دانند.مثلا وقتی در آزمایشگاه می خواهیم با زمان سنج  همین لحظه که توپ به زمین افتاد را کلید بزنیم و زمانش را بخوانیم دستمان خطا می کند در نتیجه چندین بار آزمایش انجام می دهیم و میانگین می گیریم تا خطا به حداقل برسد. البته  از لحاظ دیگر،  آنجا هم که مثلا دست سردم را در آب ولرم فرو ببرم و احساس گرما می کنم حس خطا نکرده است. زیرا حس لامسه میزان دمای جسم را اندازه گیری نمی کند تا بگوییم که در اینجا حس من آب ولرم را گرم احساس کرده پس خطا کرده. بلکه  حس لامسه آهنگ شارش گرما یعنی میزان گرمایی که در واحد زمان از دستم به آن جسم و یا بر عکس منتقل می شود را اندازه می گیرد. در اینجا شارش گرما از آب ولرم به دستم می باشد و از این رو گرمی را احساس می کنم.

2- مثال راسل را احتمالا شنیده اید که جوجه ای هر روز می دید که صاحبش می آید و به او غذا می دهد و او نتیجه گرفت که میان آمدن صاحبش و غذا دادن او رابطه ای است. ولی یک روز صاحبش آمد و سر او را برید!سوالم این است که اگر صد روز هم این عمل تکرار شود آیا احتمال سر بریدن جوجه کاهش می یابد؟؟! حتی ممکن است بر عکس افزایش هم بیابد. یعنی صاحب جوجه منتظر است که جوجه چاق شود پس هر چه بیشتر به اوغذا دهد احتمال افزایش می یابد.  درواقع تا قصد و هدف صاحبش را ندانیم تکرار آزمایش هیچ تاثیری در کاهش احتمال ندارد.

می گوییم با اعمال نیرو جسم شتاب می گیرد.  ما این رابطه را در شرایط مختلف آزموده ایم. در هنگامی که ناظر در حال حرکت باشد. در گرما، در سرما در محیط  آب و غیره ...  حتی اگر 99 بار هم این آزمایش را تحت شرایط مختلف انجام داده باشیم،‌ بازهم ممکن است در همه ی این شرایط، نیرو همراه چیز دیگری بوده باشد که علت اصلی شتاب است و ما را به خطا انداخته باشد. در بار صدم ممکن است نیرو همراه آن چیز(علت اصلی شتاب) نباشد و در نتیجه جسم شتاب نگیرد. حتی خودمان هم ممکن است نبود آن چیز را متوجه نشویم زیرا اصلا دنبال آن نبودیم. بنابرین تکرار آزمایش احتمال را کاهش نمی دهد. درست متوجه شدم؟   


خیر
ایشان نمی‌فرمایند که حس خطا می‌کند
بلکه
بحث از خطا و صحیح را نادرست می‌دانند
چون موضوعاً
خارج از موضوع بحث است

چطور؟!
حس چیست؟
حواس ما چگونه کار می‌کند؟
آیا حسّ از خارج متأثر می‌شود؟
خارج چگونه در حسّ ما تأثیر می‌گذارد؟

استاد حسینی از ابتدا بحث را در فلسفه طور دیگری می‌چیند
من
اجمالاً عرض می‌کنم
ما با واقعیت در ارتباط هستیم
این ارتباط از نوع «ترکیب» است
بدون ترکیب
هیچ ارتباطی برقرار نمی‌شود
و آن‌چه در نتیجه پدید می‌آید
اثری مرکّب است
از مشاهده‌گر و مشاهده‌شونده

البته من این واژه مشاهده‌گر را
از فیزیک‌دانان قرض گرفته‌ام
کوانتومی‌ها
استاد حسینی
عبارات و واژگان‌شان متفاوت است

وقتی من چیزی را حسّ می‌کنم
یعنی
دستگاه حسّی من
مثلاً لامسه
با شیء خارجی ترکیب شده
بخشی از دستگاه حسّی من
بنابراین
آن‌چه من درک می‌کنم
چیز جدیدی‌ست
نه خود شیء‌ خارجی‌ست
و نه صرف دستگاه حسی
محصول تعامل و ارتباط این دوست

حالا
یک مطلبی را بنده اضافه کنم
ما شخص ثالثی در اختیار نداریم
داوری کند
خودمان
در مقام اول شخصیم
نه سوم شخص
من اول
شیء دوم
با هم مرتبط می‌شویم
اگر شخصی در مقام سوم
خارج از من و شیء بود
می‌توانست «درک» مرا با «حقیقت شیء» مقایسه کند
و از این رهاورد
حکم صادر نماید:
منطبق است یا منطبق نیست
صحیح است یا غلط

پس
ما فقط آن‌چیزی را می‌بینیم که «درک» کرده‌ایم
و نه شیء را
شیء هم که فقط از خودش خبر دارد
نه «درک» ما
بنابراین
هیچ شخصی نیست که بتواند حکم به تطابق درک با واقع کند!
دقت فرمودید

حالا
راه حل چیست؟
این همان بن‌بستی‌ست که شک‌گرایان غربی به آن رسیدند
و
توقف کردند
کسانی مثل راسل
وقتی دیدند علیّت قابل اعتماد نیست
دست از هر چه علم است شستند
با همان مثال بوقلمون شب کریسمسی که به آن اشاره فرمودید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مسأله شناخت 5 + یکشنبه 99 شهریور 16 - 4:0 صبح

بله
یک‌بارش را قبول دارند
در تصوّر و تصدیق
می‌گویند بعضی علوم نیاز به حس دارند
مثلاً: رنگ گنبد حضرت معصومه س چه رنگی‌ست؟
می‌گویند از علوم حسی‌ست
باید بروی و ببینی
ولی
این مشاهده به معنای تجربه‌گرایانه آن نیست
این آزمون و آزمایش نیست
چون
یک‌بار آن کافی‌ست
تکرار نمی‌خواهد
منظور از مشاهده و آزمون در علوم غربی
علوم تجربی
روش استقرایی‌ست

حالا اگر بخواهیم به دانش‌آموز یاد بدهیم
من روش سیدمنیر را ترجیح می‌دهم:

ما اشیاء واقعی را نمی‌شناسیم
مفاهیم ذهنی هم نمی‌دانیم چقدر با واقعیت منطبق هستند
ولی
یک چیزی را می‌دانیم هست
یک ارتباطی وجود دارد
بین ذهن و خارج

در خارج بین موضوعات «نسبت‌هایی» وجود دارد
مثلاً
اگر قرمز دو برابر آبی باشد
رنگ بنفشی که حاصل می‌شود نصف قبلی به قرمز تمایل دارد
یک نسبت است
نسبتی بین بنفش‌ها
و قرمزهایی که در آن‌ها به کار رفته است
چون بنفش را از ترکیب قرمز و آبی ساخته‌ایم
این نسبت واقعی‌ست

حالا در ذهن
یک نسبت وجود دارد
بین مفهوم قرمزی و مفهوم بنفشی
ما
البته که نمی‌دانیم آن‌چه از قرمز تصوّر می‌کنیم
عیناً همان قرمزی خارج است یا خیر
این را مطمئن نیستیم
که قطعاً هم عین هم نیستند
ولی
نسبتی که بین قرمزی ذهنی و بنفشی ذهنی وجود دارد چه؟
آیا
این نسبت‌ها عین نسبت‌های واقعی هستند؟!

خیر
این را هم نمی‌دانیم
ولی
می‌دانیم این نسبت‌های ذهنی با نسبت‌های واقعی «متناسب» هستند
یعنی بین آن‌ها هم نسبت‌هایی واقعی وجود دارد
شاید مثلاً نسبت‌های واقعی دو برابر نسبت‌های ذهنی باشند
ولی
هر چه که باشند
نتیجه همیشه یکی‌ست
وقتی قضاوت می‌کنیم در ذهن خودمان
که اگر دو برابر قرمز بریزیم، بنفش نصف آن قرمزتر خواهد شد
این قضاوت را وقتی بین مفاهیم ذهنی می‌کنیم
در نسبت میان آن‌ها
در خارج اتفاقی می‌افتد
که متناسب با همین است
بنفش هم در خارج همین رفتار را بروز می‌دهد
اگر قرمز خارجی را دو برابر بریزیم
بنفش خارجی نصف آن قرمز‌تر می‌شود!

این‌جا اعداد مهم می‌شوند
علم حساب
زیرا
اعداد نماد نسبت‌ها هستند
استاد حسینی ره
اساساً‌ علم حساب و ریاضی را علم «نسبت‌ها» می‌داند
و راه شناسایی واقعیت

شاید این نظریه
شباهت به پوزیتیویسم پیدا کند
اما
با توجه به تعریفی که از اعداد می‌دهد
و سرایتی که به تمام مفاهیم
و ارزش‌ها را در آن مؤثر می‌داند
یعنی اسلامی بودن را
متفاوت می‌شود
با پوزیتویسم و تمامی شناخت‌های تجربه‌محور

موفق باشید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مسأله شناخت 4 + یکشنبه 99 شهریور 9 - 6:0 عصر

اشکالی که عارف معروف به ابن سینا کرده بود همین
گفته بود:
قیاس تو بی‌فایده است
علم‌آور نیست
قیاس شکل اول
زیرا
یک صغری دارد و یک کبری
صغری: این شیء الف است
کبری: هر الف ب است
نتیجه: این شیء ب است
خب
تو خودت کبری را از کجا آورده‌اید؟
از استقراء
یعنی می‌گفت که راه حصول کبری استقراء است
حالا
استقراء را مفید علم نمی‌دانی
ولی
قیاس را می‌دانی
پس تو هرگز به علم نمی‌رسی
چون هرگز به کبری دست پیدا نمی‌کنی!

اما از هیوم به بعد در غرب
تجربه‌گرایی که پیدا شد
پذیرفتند که علم ما به واقع قطعی نیست
منطبق نیست
تطابقی نیست
پس
علم ما به اندازه‌ای با واقع نسبت دارد
ارتباط دارد
مثلاً ده درصد
برای این منظور
باید آزمون کرد
تا این علم پیوسته بیشتر شود
چرا آزمون؟

شهید صدر مفصل توضیح می‌دهد
کتاب خوبی دارد
متأسفانه ندیدم به فارسی ترجمه شده باشد
درباره استقراء
با نظریه احتمال توضیح می‌دهد
و
به کمک علم اجمالی که در اصول فقه از آن بحث می‌شود
با این خلاصه:

فرض می‌کنیم
صدها علت وجود دارند که می‌توانند دست مرا بسوزانند
ولی
من کبریت را آزمایش می‌کنم
بار اول که کبریت را روشن می‌کنم
دستم می‌سوزد
احتمال دارد این سوزش مربوط به کبریت نباشد
بلکه
یک موضوعی مثل ب آمده و سوزانده
ولی
اتفاقاً هم‌زمان شده با روشن کردن کبریت
این احتمال وجود دارد
ولی بار دوم
وقتی دوباره کبریت را روشن می‌کنم و دستم می‌سوزد
این‌بار
از صدها احتمال
یکی دو بار اتفاق افتاده
این صُدفه نمی‌تواند باشد
زیرا
صُدفه تکرار نمی‌شود
پس
نظریه احتمال وارد می‌شود
هزاران حالت را در نظر می‌گیرد
چند بار فقط یک حالت اتفاق افتاده
مثال در احتمال:
در یک کیسه صد توپ است
اولی را که برداریم قرمز است
خب
شاید صد رنگ بوده شانس ما قرمز آمده
اما
اگر دومی را هم برداشتیم و قرمز بود
احتمال این‌که همه صد توپ قرمز باشند خیلی زیاد می‌شود

طبق این نظریه احتمال
استقراء مفید علم می‌شود
یعنی
با استقراء به علم می‌رسیم
زیرا
پس از چند بار آزمون
هر بار دیدیم که کبریت دست را سوزاند
پس
حکم کبروی صادر می‌کنیم:
هر کبریت روشنی دست را می‌سوزاند!
شد یک کبرای علمی
قابل استفاده در هر قیاس برهانی

آزمون این است
مشاهده برای این است
روش تجربی‌ست
استقرایی
روشی که اصالت وجود و ماهیت اصلاً آن را قبول ندارند

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<      1   2   3   4   5      >

پنج شنبه 103 آذر 22

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
مسأله شناخت - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X