جایشان تنگ شده چند روز است گنده شدهاند بزرگ خیلی بزرگتر از آنکه در آن قفس کوچک راحت باشند همان جوجههای نسل اول
بچهها گفتند قفس بزرگ بسازیم و ساختیم
رفتیم بازار کهنه قفسهایی داشتند یک معمولیاش به قیمت پنجاه هزار تومان تازه نصف اینچیزی که ما ساختیم
چوب اندازه زد و برید چوبفروش آوردیم خانه و به هم متصل کردیم بچهها رنگ زدند رنگی متفاوت نارنجی! :)
توری هم در بازار دیدیم به جای فلزی از پلاستیک اولش گمان کردم ضعیف باشد پاره شود زود ولی تأکید داشت محکم است خیلی محکم و راست میگفت از توری سیمی هم محکمتر و البته ارزانتر!
رنگ توری نارنجی بود این شد که قرمز و زرد خریدیم قاطی کردیم و تقریباً نارنجی شد تأثیر قرمز بیشتر از آن بود که به زرد اجازه خودنمایی دهد نارنجیاش به سمت سرخ کشیده!
جوجهها در قفس تازه ریز دیده میشوند جای کافی برای ورجه و وورجه بپرند بالا و بالاتر پلکانهایی برای بالارفتن
به یک روز نکشید بچهها گیر دادند که حالا قفس کوچکمان خالی مانده نمیشود که دوباره برویم و یکروزه بخریم صبح رفتیم همین امروز صبح فروشنده دستش آلوده به خون خروسی که تازه سر بریده پنج جوجه در جعبه همراهمان انداخت گفتم پنجتا تا بقیه پول را برنگرداند نمیخواستم یک اسکناس دو تومانی خروسی در جیبم بگذارم خون ِ خروسی! این شد که یکی بیشتر از دفعه قبل گرفتیم نسل دوم جوجهها را فقط برای احتراز از آلودگی! :)
قدرت بر پرستاری اهمیت به نگهداری حفظ احساس مسئولیت داشتن نسبت به دیگری چه همنوع باشد و چه غیرهمنوع اساساً این خیلی خصلت مهمیست توانایی بر «اهمیتدادن» اینکه بتواند انسان «نگران» دیگران باشد دلواپس یعنی غذایش دیر نشود ظرف آبش خالی نماند تشنه هست؟ گشنه نیست؟ در این یک ماه کودکانم این حس را تجربه کردهاند و از این بابت در لذّتاند و خوشحال من نیز خوشحالم احساس میکنم راه جدیدی پیدا شده تا معرفتشان ارتقاء یابد تصاعدی رشد کند!
خدای را سپاس!
پ.ن. بچهها برای جوجههای نسل اول اسم گذاشته بودند جوجه سیدهمریم حنا جوجه سیداحمد طلا جوجه سیدمرتضی پرسفید و نام جوجهای که برای من کنار گذاشتند را وروجک قرار دادند امروز هم در حال رایزنی میباشند قصد دارند پنج نام هم برای اینها ثبت کنند و در حال تملّک گفتگو میکنند تا هر کدام یکی را مالک شود چه دنیای جالبی دارند کودکان تمام تلاششان اینکه دنیایشان واقعی باشد مثل دنیای بزرگترها انگار تمرین زندگی میکنند با این بازیهایشان البته به تعبیر ما بازی برای خودشان زندگیست! :)
پ.ن. خیلی زرنگ شده تیز و حواس جمع دید دارم چیزی مینویسم پرسید: میخواهی درباره جوجهها مطلب بنویسی؟ گفتم: بله! دیگر چیزی نگفت چند ساعت بعد کولدیسک را آورد و گذاشت روی لپتاپم پرسیدم: چیست؟ پاسخ داد: درباره جوجهها مطلب نوشتم!
مریم خودش رفته از جوجهها عکس گرفته آنچه در نظرش بوده نوشته بیشتر هم بیان احساسش از اینکه جوجهها را در دست گرفته و لمس کرده با چنین عباراتی:
برچسبهای مرتبط با این نوشته: جوجه 8 -
|