سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

[ و او را گفتند خردمند را براى ما بستاى فرمود : ] خردمند آن بود که هر چیزى را به جاى خود نهد . [ پس او را گفتند نادان را براى ما وصف کن ، گفت : ] وصف کردم . معنى آن این است که نادان آن بود که هر چیز را بدانجا که باید ننهد ، پس گویى ترک وصف ، او را وصف کردن است چه رفتارش مخالف خردمند بودن است . ] [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
هَمدیسی! + جمعه 97 بهمن 5 - 5:0 صبح

مودّت می‌آورد
نعمت را هم افزایش می‌دهد
وقتی
انسان‌ها بر سر یک سفره طعام می‌خورند
در این شکّی نیست!

تک‌خوری خوب نیست
هیچ‌وقت
انسان را بخیل می‌کند
در این هم شکّی نیست!

اما
بالاتر
والاتر
رفاقت و صداقت بیشتر
وقتی
هم‌سفرگی
ارتقا می‌یابد

هم‌کاسه‌ای
هم‌ظرفی
هم‌بشقابی
هم‌قابلمه‌ای

در مورد ما؛
هم‌دیسی!



از کودکی‌شان این برنامه را داشتم
همیشه که نه
هفته‌ای یک یا دو بار
غذا خوردن در یک ظرف

احترام به حقوق دیگران را یاد می‌گیرند
در کنار اخوّتی که حسّ می‌کنند
وقتی
دست‌شان به غذای دیگری می‌رسد
می‌آموزند
که به حق خود قانع باشند
به سهم خود
بیشتر بر ندارند
ملاحظه یکدیگر را
اخلاق را اصلاً اصلاح می‌کند
وقتی آدم‌ها با هم غذا می‌خورند
از یک دیس!

یادم هست
بیت رهبری که می‌رفتیم
حسینیه امام خمینی (ره)
ایام محرّم
سال‌ها پیش
در دیس
شام که می‌آوردند
با دیگران
با غریبه‌ها
غریبگی اصلاً رخت بر می‌بست
آدم‌ها مهربان‌تر می‌شدند
وقتی
همه از ظرف‌های مشترک روزی می‌خوردند!

قال علی (ع): «أَیُّهَاالنَّاسُ، الزَّهَادَةُ قِصَرُ الاَْمَلِ، وَالشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ، وَالتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْـمَحَارِمِ، فَإِنْ عَزَبَ ذلِکَ عَنْکُمْ فَلاَ یَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَکُمْ، وَلاَ تَنْسَوْا عِنْدَالنِّعَمِ شُکْرَکُمْ، فَقَدْ أَعْذَرَ اللهُ إِلَیْکُمْ بِحُجَج مُسْفِرَة ظَاهِرَة، وَ کُتُب بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَة.» (نهج‌البلاغه، خ81)
اى مردم، زهد عبارت از کوتاهى آرزو، شکر نزد نعمت، و کناره گیرى از محرمات است. اگر (جمع) این سه واقعیت از شما دور شد، حد اقل اینکه حرام بر صبر شما غلبه نکند، و به فراموشى شکر نعمت دچار نشوید، زیرا خداوند به وسیله حجت‏هاى آشکار و روشن، و کتابهایى که عذر بیّن و واضح خدا بر بندگان است جاى عذرى براى شما باقى نگذارده است. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - فرهنگ 89 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سرعت ِ بد + شنبه 97 شهریور 17 - 6:47 عصر

تولید خانگی تغییر کرده
تحوّل یافته
قبل‌تر همه کارها
اکنون همه از بیرون
سبزی دیگر پاک کردن نمی‌خواهد
خُرد کردن هم
پیاز سرخ کرده بیرون هست
سیب‌زمینی خلالی
فلافل نیم‌پز شده
کتلت نیم‌آماده

شرکت‌ها دنبال درآمد
بازار می‌سازند
و خانه‌دارها
البته که تا بتوانند درصدد تسهیل

قبل‌تر هر چه تلاش می‌کردیم
بارها و بارها
هرگز موفق نشدیم
خامه‌مان سفت و محکم نمی‌شد
برای شیرینی



ناگهان دیدیم قنادی محل تابلو زده
خامه قنادی برای فروش
یک کیلو خریدیم
سفت و محکم و آماده
مریم به سادگی شیرینی تر درست کرد در خانه

روستا که بود
کله سحر می‌رفت از کوه سبزی جمع می‌کرد
گاهی هم در زمین خود می‌کاشت
پاک می‌کرد و می‌شست و خُرد
تا بلکه به ظهر نرسیده ناهار را بار بگذارد

شهری سبزی را می‌خَرید
پاک می‌کرد و می‌شست و خُرد
دو سه ساعته ناهار آماده

اما امروز...
خانه‌دارها این‌طور است که بی‌کار می‌شوند
کار ِ خانه کم می‌شود
سبزی که خُرد شده
حتی سرخ‌کرده
پیاز هم
اصلاً غذای آماده
نیم‌پز و تندپز
زمان تهیه غذا به دقیقه رسیده
اتفاقی که زندگی را متحوّل کرده
سبک زندگی را

اگر چه این تحوّل ابتدا به نظر خوب می‌رسد
ولی آثار خوبی بر آن مترتّب نیست
آثاری که می‌توانیم در جامعه خود مشاهده کنیم
به روابط درون خانواده‌ها که نگاه کنیم
اگر اهل دقّت باشیم
سرعت همیشه خوب نیست!

قال الامیر (ع): «اَما وَ الَّذى نَفسى بِیَدِهِ لَیَظهَرَنَّ هؤُلاءِ القَوْمُ عَلَیکُم، لَیسَ لاِنَّهُم اَوْلى بِالْحَقِّ مِنکُمْ، وَلکِن لاِسراعِهِم اِلى باطِلِ صاحِبِهِم وَ اِبطائِکُم عَن حَقِّى» (نهج‌البلاغه، خ97)
بدانید به خدایى که جانم در دست قدرت اوست که ارتش معاویه بر شما پیروز خواهند شد، نه به خاطر اینکه از شما به حق شایسته ترند، بلکه بدان خاطر که آنان در حرکت به سوى باطل ِ زمامدارشان شتابانند! (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - خانواده 57 - آشپزی 93 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مِن حیثُ لایحتسب + سه شنبه 97 شهریور 13 - 3:15 عصر

صدای موتور پستچی را می‌شناسم
همیشه هم سر ظهر
ولی امروز
من که منتظر بسته‌ای نبودم

وقتی موتور ایستاد
کنار پنجره آشپزخانه
حس کردم الآن زنگ خواهد زد
ولی امروز
هیچکدام که منتظر بسته‌ای نبودیم

رفتم
پیش‌قدم در سلام شدم
تا در را باز کردم
هم را می‌شناسیم
مهربان است
احوال‌پرسی و گوشی موبایلش را جلو آورد
همان کار حُمقا را تکرار کردم
با انگشت
روی صفحه گوشی موبایلش امضا
مثل همیشه کج و کوله
مسخره درآمد
ولی خب به خیالشان
امضای دیجیتال است دیگر
کاری که قبلاً هم درباره‌اش این‌جا نوشته بودم

بسته را داد
خداحافظ
آمدم داخل
حیران
من و بچه‌ها که منتظر بسته‌ای نبودیم
آن هم با چنین فرستنده‌ای:
دفتر مقام معظّم رهبری

به نام گیرنده نگاه کردم
این را که دیگر اصلاً انتظار نداشتم
بر حیرتم افزود
آن‌چه دیدم



مریم گریه‌اش گرفت
تا باز کرد
سجاده و مهر و تسبیح را که دید
پرسیدم
و خلاصه جواب داد:
«معلّم گفت به دیدار رهبری می‌رود، هر که می‌خواهد نامه بنویسد»

مریم در کلاس نامه نوشته بود
در سال تحصیلی گذشته
من هم خبر نداشتم
تحویل ِ معلّم
و امروز...

مریم خوشحال شد
به حدّی که گریه‌اش گرفت
و من...

با خود اندیشیدم
وقتی نامه‌ای از بزرگی به دستمان می‌رسد
خوشحال می‌شویم
طبیعی هم هست
پس من چرا غفلت می‌کنم
چند بار تا به حال نامه مهم‌ترین موجود عالم را خوانده‌ام؟!
با دقّت
با تدبّر
نامه‌ای که برای من فرستاده است
برای همه ما
برای بشریّت
بله قرآن را می‌گویم

چرا از داشتن قرآن شادی نمی‌کنم
و از خوشحالی اشک نمی‌ریزم
بد به حالم که از ذوق نمی‌میرم
وقتی الله (جل جلاله و عظم شأنه) مرا خطاب قرار می‌دهد:

«یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم» (بقره:21)
«یا ایها الناس کلوا مما فی الارض حلالا طیبا» (بقره:168)
«یا معشر الجن و الانس ألم یأتکم رسل منکم» (انعام:130)
و بسیاری دیگر...

امام صادق (ع) متوجه این مطلب بوده که فرموده است:
«لذة ما فی النداء ازال تعب العباده والعنا» (مجمع‌البیان، ج2، ص5)
لذتی که در ندای الهی است، خستگی و رنج عبادت را برطرف می‌کند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
آموزش ِ شکست + یکشنبه 97 تیر 24 - 5:0 صبح

همیشه که موفقیّت نیست
شکست هم هست
گاهی
نباشد نمی‌شود
دنیا این طور است
تجربه همین است
پله پله یاد می‌گیرد انسان
باید باشد
اما...
در کودکی چه بهتر
بزرگسالی مصیبت

انسان ِ بزرگ خطایش سخت
شماتت
پذیرش دشوار
فرصت نمی‌دهد جامعه معمولاً

اما در کودکی
اصلاً زمان تجربه
خطا بخشودنی

کیک فنجانی درست کرد
من می‌گویم کیک یزدی
خودش «کاپ‌کیک»
خراب کرد
افتضاح
آبروریزی واقعاً
غیرقابل قبول! O_o

یعنی یک چیزی می‌گویم
یک چیزی می‌شنوید
تلخ!
غیر قابل خوردن!

علّت را جویا شدم
روش تولید را گفت و بررسی کردم
موادّ استفاده
یازده قاشق غذا خوری (!) جوش شیرین!
باور کردنی نیست!

پرسیدم: آخه چرا؟!
پاسخش ساده بود:
- در مواد اولیه نوشته: جوش شیرین 11/2 ق چ
هاهاهاها... :)
تجربه همین است
بنده خدا نمی‌دانست این را
این که در رایانه، نوشتن یک‌-دوم دشوار است
نصف گفتن بهتر
اگر به عدد بنویسند
این می‌شود
گفتم: منظورش یک قاشق و یک-دوم قاشق بوده است!

- حالا عزیز دلم، چرا قاشق غذاخوری؟!
متوجه نشده بود
به جای قاشق چای‌خوری...
هاهاهاها...

ریختیم دور
همه‌اش را
شکست بود
شکست تلخ است
کاپ‌کیک‌هایش هم تلخ شد!

اما آموزش
این طور که نمی‌شود
شکست پل پیروزی شود
چطور؟!

- دخترم! نگران نباش
مهم نیست
فردا دوباره درست کن
با دقّت
دقت کن به این نکات
إن‌شاءالله درست می‌شود
آناً خوشحال شد
باور نمی‌کرد
این‌که فرصت دادم دوباره
آن هم به این زودی



و شد
فردا پخت
از اول
همه مسیر را رفت
این‌بار همان یک و نیم قاشق چایخوری را
عالی
عالی شد واقعاً
حرف ندارد
خوردیم و چه طعمی
کاکائو و قهوه
وقتی با خامه مخلوط شود
یک موفقیّت

او از پل رد شد
خیلی زود
خدای را سپاس!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
میوه بازی + یکشنبه 97 خرداد 13 - 5:0 صبح

یکی از میوه‌ها را انتخاب کن
نه
اسمش را نگو
در ذهنت
حالا
در ستون‌ها بگرد
در هر ستون که بود
عدد بالای آن را بگو
چند؟
هشت؟
پس تو «لیمو» را انتخاب کرده‌ای!



اوج هیجان
خیال ِ جادوگری
شگفت‌زده اصلاً
نمی‌دانستند چطور
داد و هوارشان بلند شد:
از کجا فهمیدی بابا؟! :)

وسط‌های سال تحصیلی بود
یک روزی که بچه‌ها واقعاً بیکار شده بودند
یک پدر یا مادر خوب
باید این لحظه‌ها را حسّ‌ کند
وقتی مشق ندارند
حال بازی دیگری هم
می‌فهمی
وقتی هر روز با هم هستید
حال و هوای‌شان را حسّ می‌کنی
قبل از آن‌که بخواهی تحقیق کنی
یا سؤالی بپرسی

نمی‌دانم چطور یاد این بازی افتادم
بازی دوران کودکی خودمان
وقتی مدرسه می‌رفتیم

سریع درست کردم
از ذهن خودم
چند محاسبه ریاضی لازم داشت
روی هوا انجام دادم
وقتی شگفت‌زده شدند
جدول رمز را نشان‌شان دادم!



من با دست نوشته بودم
وقتی خوش‌شان آمد
سه چهار ساعتی که با هم بازی کردند
سر هم را گرم
تایپ کرده و چاپ
برای هر کدام
بردند مدرسه
یکی دو هفته‌ای هم آن‌جا
شگفتی برای هم‌کلاسی‌ها

در گذشته همیشه چیزی هست
چیزی که به کار امروز بیاید
اگر سر و کار ما با کودک است
ما خود بوده‌ایم
یک روز کودکی را تجربه کرده
امروز فراموش
به خاطر که بیاوریم
می‌فهمیم نیازهایشان را
سرگرمی‌هایشان را
علاقه‌ها و خواسته‌هایشان را
گرفتاری ما در ارتباط با جوانان نیز همین است
فراموشی ِ جوانی خودمان!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - بازی 21 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سستی ِ سَببیّت + دوشنبه 96 اسفند 14 - 1:39 عصر

«یادت نره وضو بگیری»
بعد از ظهری‌ست
معمولاً نماز می‌روند
مدرسه که برود
پاسخ داد:
«امروز وضو نمی‌گیرم»
این را گفت و ادامه داد:
«آخه هر وقت وضو می‌گیرم نمی‌رویم نماز»



حق داشتم تعجب کنم
ولی می‌خواستم راستی‌آزمایی نمایم
این‌که شوخی می‌کند یا جدّی‌ست
پس :
- خب پسرم
یعنی تو متوجه شدی یک رابطه‌ای وجود دارد
بین وضو گرفتن تو
و برگزار نشدن نماز جماعت در مدرسه
به همین خاطر وضو نگرفتی تا بروید نماز؟

من جدّی گفتم
و همین‌طور که به سوی مدرسه می‌رفتیم
پیاده
او تأیید کرد:
«آره، خیلی رابطه جالبیه!»

وقت این بود که عمق فلسفی بدهم
کمی بیشتر شبهه بیافکنم
وقتی این‌قدر آسان به رابطه سببیّت رسیده
با کمترین استقراء
پس پرسیدم:
- نگاه کن!
رابطه‌های عجیبی پیرامون ماست
کافیه کمی دقت کنیم
مثلاً
آیا تا به حال به این رابطه دقت کرده بودی
این‌که وقتی به سمت جلو حرکت می‌کنیم
چیزهایی که روبه‌روی ما هستند بزرگ می‌شوند
آن درخت را نگاه کن
وقتی سمتش می‌رویم مدام بزرگ‌تر می‌شود
چرا به نظرت؟!
«خب چون داریم حرکت می‌کنیم
وقتی حرکت می‌کنیم چیزهای دیگه بزرگ می‌شن»
- وایستا
برگرد
پس چرا اشیاء پشت سرمان دارند کوچک می‌شوند؟!
«وقتی از چیزی دور می‌شویم کوچک می‌شود
وقتی نزدیک می‌شویم بزرگ»

خب باید کمی به اشتباه می‌انداختم
- چقدر جالب!
یعنی با راه رفتن، اشیاء دیگر بزرگ و کوچک می‌شوند؟!
«نه، واقعاً که نه، توی ذهن ما بزرگ و کوچک می‌شوند»

و سؤال
- حالا چرا این طوریه؟!
می‌تونی بررسی کنی و بفهمی؟!
امروز توی مدرسه فکر کن
زنگ تفریح
هر وقت که فرصت داشتی
ببین می‌تونی بفهمی چرا با راه رفتن ما اشیاء به نظر کوچک و بزرگ می‌رسند!

فکر کردن مهم است
ولی معمولاً انگیزه کافی برایش وجود ندارد
این است که کودکان
مشغول تخیّل می‌شوند
بیشتر از تفکّر
اما وقتی انگیزه بدهیم
سؤالات مبهم کنیم
فرصتی‌ست که به خود فشار بیاورند
فکر کنند و راه بیابند
حتی اگر به پاسخ نرسند
نرمش و ورزشی کرده‌اند


پ.ن.
از این پرسش‌های فکری زیاد داریم
قبل‌تر وقتی سیداحمد فوت کرد و شمع را خاموش
پرسیدم: چرا شمع با فوت خاموش می‌شود؟
چند پاسخ داد:
«از دهان ما اکسیژن به شعله می‌خورد»
- اکسیژن که آتش را بیشتر می‌کند
«پس اکسیژن ندارد فوت ما و باعث می‌شود خاموش شود»
سیدمرتضی پاسخ داد:
«شعله گرم است و فوت ما سرد است!»
مریم گفت پاسخی ندارد
و احتمالی را طرح نکرد
شاید چون بیشتر مدرسه رفته
بیشتر خلاقیتش سرکوب شده!
:(

پ.ن.
از مدرسه که بازگشت
خودش پیش‌قدم شد:
«درست بود، چون تو خونه وضو نگرفته بودم، رفتیم نماز جماعت!»
- پس الآن یقین کردی که این رابطه حقیقتاً وجود دارد؟!
«خیلی عجیبه،‌ ولی آره، همیشه اتفاق می‌افته آخه!»
و ادامه داد:
«به یکی از دوستانم گفتم، گفت این‌ها خرافاته!»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - فلسفه 73 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
بیکاری + پنج شنبه 96 اسفند 3 - 3:46 عصر

من کشیدم
دادم تا ببُرد
برای بیکاری سیداحمد
تا متوجه شدم

بارها گفته‌ام
به فرزندانم
گفته‌ام که بیکاری خطرناک است
فساد می‌آورد
ذهن را مشغول می‌کند
به موضوعاتی که نباید
که لازم نیست
که آسیب می‌زند
دست را مشغول به خطر
بچه‌هایی که به گاز و برق و آب و تلفن و کبریت دست می‌زنند
و برای خود و دیگران خطر می‌آفرینند
این‌ها از بیکاری‌ست
کودک نباید بیکار باشد
یا باید خود بازی بسازد
یا اگر نتوانست
برایش بسازیم

من این‌طورم
حواسم همیشه هست
اگر یکی از فرزندانم مشغول کاری نباشد
بازی
تماشا
کاردستی
نقاشی
مشق
یا حتی خواب
فوری چون عقابی بر سرش فرود می‌آیم
کاری دستش می‌دهم که مشغول شود
که سرگرم
که یاد بگیرد و بر مهارت‌هایش بیافزاید

دیروز سیداحمد بیکار شده بود
مشق نداشت
حال تلویزیون دیدن هم
تلویزیون هم برنامه خوبی نداشت
فوری چند تکه فوم (یونولیت) برداشتم
و ماژیک
سه نقاشی کشیدم
گفتم این‌ها را ببُر... (با فوم‌بری که خودمان ساخته‌ایم)



مریم و سیدمرتضی هم خوشحال شدند
ظهر که به خانه آمدند
وقتی این بریده‌ها را دیدند
گفتم حالا رنگ‌آمیزی کنید
هنرمندی نمایید
تا ببینیم کدام زیباتر می‌شود

با گواش
سه‌تایی رنگ کردند
و به نقش‌های بی‌روح و بی‌معنای من جان دادند
و به روح خود جلا
هر فعالیت موفقی یک امتیاز محسوب می‌شود
برای روح انسان
بر اعتماد به نفس می‌افزاید
اما بیکاری
بی‌حوصلگی
کسلی
بیماری می‌سازد
فرزندان من همیشه مشغولند
خدا را بر این نعمت‌هایش می‌ستایم و سپاس می‌گزارم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - کار 38 - هنر 24 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
ترامپیده + یکشنبه 96 آذر 19 - 2:7 عصر

«همین نوک تیز مدادو می‌کنم تو چشمش!»
راستش من هم ترسیدم
خیلی جدی و خشن گفت این را
مگر چه شده بود؟!

تلویزیون این روزها نام ترامپ را زیاد می‌برد
به خاطر غلطی که کرده
و سیداحمد
نمی‌دانم شاید تحت تأثیر حرف‌هایی که در مدرسه می‌زنند
هم‌کلاسی‌ها
آن‌ها هم یحتمل از والدین خود
ابتدا از من پرسید:
«می‌دونی ترامپ کیه؟»
البته که می‌دانستم
ولی...
با پرسش پاسخ دادم:
- کیه؟
«رئیس جمهور آمریکا...»
دقیقاً در همین نقطه بود که آن جمله دهشتناک را گفت!



نگاهش کردم
خیره‌خیره در چشمش:
- تو قساوت قلب داری؟!
نفهمید چه می‌گویم
این شد که پرسید:
«یعنی چی؟!»
- یعنی قلبت از سنگه؟!
«نه!»
- فقط آدم‌هایی که قلبی از سنگ دارند چنین کارهای وحشتناکی می‌کنند
ما مسلمان هستیم
ما انسان‌هایی آزاده هستیم
ما کسی را زجر نمی‌دهیم و شکنجه نمی‌کنیم
حتی بدترین دشمن خود را
این دستور دین ماست!

تعجب کرده بود
معلوم بود که آن حرف اول را نفهمیده گفته
شنیده و نسنجیده تکرار کرده
از فرهنگ ناهنجاری که در بعضی خانواده‌ها رواج دارد
مانند یک بیماری
واگیر کرده و سرایت
به مدرسه آمده و بچه مرا مبتلا نموده
سریع پاسخ داد:
«آره، منم بدم میاد»
و خاطره‌ای تعریف کرد
تا ثابت کند رقیق‌القلب است:
«تو دزد و پلیس*
اون‌جا که داشت می‌گفت انگشتشو می‌ده سگ بخوره
گریه‌م گرفت!»
و بعد حدیث خواست
در همین موضوع
که امامان ما چه گفته‌اند
- امام علی (ع) وقتی ابن ملجم به سرش ضربه زد
به پسرش گفت
اگر تصمیم گرفتید او را قصاص کنید
یعنی بکشید
فقط یک ضربه بزنید
یعنی او را اذیت و آزار نکنند
با شگفتی:
«وقتی داشت از سرش خون می‌اومد این‌ها را گفت؟!»
- بله، وقتی ضربه خورده بود این نصیحت را کرد!
ما شیعه امام علی (ع) هستیم
ما هیچوقت انسانی را آزار نمی‌دهیم
چه برسد بخواهیم چشمش را کور کنیم!

از همین روزهای اول باید مراقب باشیم
کودکانمان را داعشی بار نیاوریم
انسان باید قلبش نرم باشد
هرگز به آزار موجود زنده‌ای رضا ندهد
پیامبر (ص) و امامان (ع) ما این‌طور بودند
و به ما این‌طور توصیه کردند
ما وقتی که ناگزیر به قتال دشمن باشیم نیز
البته که می‌کُشیم
اما مُکرهیم

تنها برای عمل به تکلیف
خوشحالی که نمی‌کنیم!

قال رسول الله (ص): إنّ اللَّه تعالى یعذّب یوم القیامة الّذین یعذّبون النّاس فی الدّنیا. (نهج‌الفصاحه، ص308)
خداوند روز رستاخیز کسانى را که در دنیا مردم را عذاب کرده‏‌اند عذاب می‌کند.

* سریالی تلویزیونی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - دشمن 13 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
ولادت انسان کامل + چهارشنبه 96 آذر 15 - 11:19 صبح

با هم رفتیم
ولی خودشان انتخاب کردند
گفتم جشن تولد می‌گیریم
برای پیامبر (ص)
خوشحال بودند
سیداحمد پرسید:
ولی پیامبر (ص) خودش که نیست شمع‌ها را فوت کند
پاسخش دادم:
شما بچه‌های پیامبرید، شما به جای او فوت می‌کنید
خوشحال شد
خوشحال بود
امروز صبح هم با خوشحالی بیدار شدند
برای جشن گرفتن :)



هر سال تلاش می‌کنم این اتفاق بیافتد
قبلاً گزارشی نوشته بودم
این‌جا

چرا؟!
چرا این کار را می‌کنم؟!
راستش سه نکته تربیتی در آن قصد کرده‌ام:

1. اهمیت انسان کامل را دریابند
رسول خدا ص در نظرشان گرامی و بزرگ شود
فردی که به خاطر ورودش به عالم دنیا جشن می‌گیریم
پس باید خیلی مهم باشد

2. توجه پیدا کنند که که هستند
از نسل کدام منتخب
فردی که خداوند خواسته نسلش دوام و استمرار یابد
و دیده شود
و مورد توجه باشد
این را بفهمند و رفتار خود را شایسته چنین موقعیتی نمایند

3. اهمیت جشن تولد «خودمان» کم شود
این‌که تولد فیزیکی ما جشن ندارد
رشد روحی و ایمانی ما
از طریق ایمان به خدای متعال
به واسطه رسول مکرّم اسلام (ص)
این را باید جشن گرفت
و بزرگ داشت

امید که این سه روی دهد و فهم آن محقّق شود!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
انحراف آموزش + سه شنبه 96 آبان 16 - 6:0 صبح

پارچه نمدی ریش‌ریش نمی‌شود
مهم‌ترین خوبی‌اش همین
که مناسب شده برای کودکان
برای کاردستی‌های کوچک
برای کارهایی که نمی‌توان دوردوزی کرد

از پارسال مقداری خریده بودم
رنگ‌های مختلف
اوایل سخت
چند کار انجام دادم تا یاد بگیرند
اما امسال...



این را خودش ساخته
حتی طراحی
خودش کشیده
خودش بریده
خودش پنبه از جعبه کمک‌های اولیه برداشته
خودش پر کرده
خودش هم دوخته
چشم و ابرو و دهان هم با نخ
همین چند روز پیش
وقتی من دیدم کامل بود!

دیگر از من اجازه نمی‌خواهد
مجوّز دائم دارد
برای استفاده از چرخ
دوخت خرگوشش را هم با چرخ انجام داده
از تابستان که مفصّل تمرین کرد
دوخت‌های بسیار
دیگر اجازه یافت هر وقت خواست استفاده کند
بی‌نیاز از یاری
سوزن عوض می‌کند و ماسوره پر
نخ تعویض
چیزی کم و کسر ندارد این دختر عزیز و دردانه من! :)

گاهی از خودم می‌پرسم
اگر به جای این همه حفظیات در مدرسه
معلم از روز اول ابتدایی
در کنار آموزش الفبا
مهارت‌هایی این‌چنین را آموزش می‌داد
اگر دخترانمان
کار با چرخ خیاطی را
و پسرانمان
کار با اره و میخ و چکش و سمباده را
در همان دوره ابتدایی می‌آموختند
آیا امروز با این‌همه لیسانسیه بیکار مواجه می‌شدیم؟!
اصلاً دیگر چه کسی دنبال دانشگاه و مدرک آن می‌رفت؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

   1   2      >

شنبه 103 آذر 3

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
فرزندانم 27 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X