سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

بزرگترین دریغها در روز رستاخیز دریغ مردى است که مالى را جز از راه طاعت خدا به دست آورد ، پس مردى آن را به ارث برد و در طاعت خداى سبحان انفاق کرد . او بدان انفاق به بهشت رفت و نخستین بدان راه دوزخ سپرد . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
دبیرستان سرای ایرانی + شنبه 102 بهمن 28 - 10:40 صبح

رفته بودیم اندیشه اسم بنویسیم
متوسطه دوم
من و سیداحمد
همان اواسط تابستان
گفت: نمی‌شود
مدیر گفت
از اداره اجازه نداده بودند امسال دهم ثبت نام کند
ولی مدیر موافق بود
علاقه داشت امسال دهم ریاضی بگیرد
پیشنهاد داد تا از اداره بخواهیم

رفتیم اداره
من و سیداحمد
با معاون متوسطه دوم صحبت کردیم
اصلاً قبول نکرد
دلیل هم داشت:
یک مدرسه جدید در حال ساخت است
تا یک ماه دیگر تمام می‌شود
همه دهم‌ها را می‌خواهیم آن‌جا بفرستیم

رفتیم ثبت نام
اسم مدرسه ناراحتم کرد:
سرای ایرانی!
کم تبلیغش را دیده‌ایم؟
حالا مدرسه‌اش هم!
آن هم مایی که اساساً با این مظاهر نظام سرمایه‌داری مخالف
من سر خیابان بروم گران‌تر جنس بخرم
حاضر نمی‌شوم از این شرکت‌های زنجیره‌ای
این‌هایی که ذات ِ تورّم‌زا دارند
اقتصاد را می‌بلعند
مونوپولی و انحصارگرایی

مدرسه‌ها که شروع شد
پیام فرستادند که فلان مبلغ بیاورید
من کمتر فرستادم
نامه‌ای هم در کنارش
تند و محکم
انگار که مخاطبم خود آن برادرانی باشد که سرای ایرانی را تأسیس کرده‌اند

امروز برای گرفتن کارنامه نوبت اول رفتم
مدیر اصرار داشت با من صحبت کند
سر آن نامه‌ای که نوشته بودم:
- باور می‌کنید ما 20 میلیون تومان از جیب دادیم
برای ماژیک و اقلام مصرفی
هنوز حتی اداره هم یک ریال به ما پول نداده

من اما دوباره با توپ پُر
خب مگر سرای ایرانی بانی این مدرسه نیست؟!
اسم خودش را هم که گذاشته
نگفته اسم پدرش را بگذارد
حداقل به اسم آزمون
یا اسم شهیدی
مثل مدارس شهید هندوئیان
قشگ اسم مغازه و دکّانش را گذاشته که چه؟!
که تبلیغ کند دیگر
غیر از این که نیست!

مدیر اما این‌طور گفت:
- آموزش و پرورش یک قانونی دارد
اگر یک نفر نصف هزینه‌های ساخت مدرسه را بدهد
می‌تواند اسم آن را انتخاب کند
سرای ایرانی تمام هزینه‌های این مدرسه را نداده
فقط در همان حدّ نصف
باقی را خود آموزش و پرورش هزینه کرده است!



نظام سرمایه‌داری این‌طور است
کاپیتالیسم
مبتنی بر انحصار
مونوپولی
همان بازی که در ایران به اسم ایروپولی ترجمه شد
بعد هم روپولی
و بعد هم هزار اسم دیگر
اسم واقعی آن مونوپولی است
یعنی انحصار
یعنی چرا دیگران تجارت کنند، وقتی من تجارت می‌کنم؟!
وقتی من هستم در بازار، دیگران چرا باشند؟!
من تمام نیاز بازار را تأمین می‌کنم، خب دیگران بیایند کارگر من بشوند!

اگر هزار خُرده‌فروش لوازم خانگی در کشور هست
من یک شرکت بزرگ می‌زنم
با حمایت بانک
با وام‌های هنگفت
وقتی خُرده‌فروش‌ها به مرحله فروپاشی و ورشکستگی رسیدند
مغازه را ببندند
بیایند در فروشگاه من
من همه‌شان را استخدام می‌کنم
تجربه هم که دارند
بشوند فروشنده من
این یعنی مونوپولی
از رکن‌های مهم نظام اقتصاد غربی!

با مدیر همدردی کردم
عذرخواهی هم
به خاطر بی‌اطلاعی‌ام
گفتم نام سرای ایرانی مرا برآشفت
وگرنه با شما که دشمنی ندارم
سیصد هزار تومان را پرداخت کردم
کارنامه را گرفتم و زدم بیرون
در فکر آینده
در فکر این‌که چطور دُم این‌ها را بچینیم
تازه همین امسال که چند هکتار هم در تهران دکان زده‌اند
یک سرای بی‌نظیر هم در قم راه افتاده
شهر لوازم خانگی هم
عین سه هیولا
سه هیولا که آمده‌اند تمام بازار را ببلعند
مثل والمارت آمریکا!

قال امام القَوم (ع): «لِکُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ، وَ مَا أَدْبَرَ کَأَنْ لَمْ یَکُنْ‏» (نهج‌البلاغه، ح152)
هر بخت‌یارى را بخت‌برگشتنى است، و آنچه برگشت، پندارى نبوده و نیست. (ترجمه شهیدی)
توضیح: هر جا که دنیا به کسی روی کند، قطعاً یک روز هم از او روی بر می‌گرداند. وقتی روی برگرداند، طوری آن بخت و اقبال محو می‌شود که گویا اصلاً از اول هیچ نبوده است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
ایده پرتقالی + جمعه 102 بهمن 20 - 9:28 صبح

تازه پرتقال خریده
روی کابینت آشپزخانه
و سیدمرتضی ناراحت:
«معلم گفته با عکس گرفتن یک داستان درست کنید»
- خب درست کن!
«نمیشه، چند تا بازیگر لازم داره»
- بازیگر چرا؟
«حرکت کنن و عکس بگیرم»

اصلاً نیاز نبود فکر کنم
حتی بگردم
تا چشمم به پرتقال‌ها خورد:
- با همین پرتقال‌ها درس کن
براشون چشم و ابرو بکش
یکیشون رو ببر
بقیه گریه کنن
خیلی راحته که!



و همین کار را کرد
خیلی خوشحال
عکس‌ها را کنار هم پرینت
و برد مدرسه!

حرف جالبی هم در این میانه زد:
«وقتی چشم و ابرو کشیدم دلم نمی‌اومد ببرمش!»

نیازها عوض می‌شود
کودک که بزرگ می‌شود
نیازهای جسمی کمرنگ‌تر
خورد و خوراک و مراقبت‌های پزشکی و بهداشتی
نیازهای ذهنی پررنگ‌تر
هدایت نیاز دارند
امثال همین ایده‌ها

فرزندان وقتی تغییر می‌کنند
نقش والدین هم تغییر می‌کند!

قال اَشْجَعُ المَتین (ع): «فَطُوبَى لِذِی قَلْبٍ سَلِیمٍ أَطَاعَ مَنْ یَهْدِیهِ وَ تَجَنَّبَ مَنْ یُرْدِیهِ» (نهج‌البلاغه، خ214)
خوشا به حال آن کس که قلب سلیم دارد، از کسى که به هدایتش مى پردازد اطاعت مى کند و از آن کس که او را به پستى و هلاکت مى کشاند دورى مى جوید (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اگر خواننده بازگردد + دوشنبه 102 آذر 20 - 10:5 صبح

تلویزیون می‌دیدیم
بچه‌ها چیزی یادشان آمد
وقتی خواننده‌ای می‌خواند
سیده مریم: اون خواننده سیبیلو واقعاً جفتک می‌ندازه تو کنسرتش؟
- نمی‌دانم

در نقیضه‌اش که بود
همان پارودی
خنده‌بازار این‌طور نشانش می‌داد
می‌پرید و جفتکی هم می‌انداخت

در آپارات جستجو کردیم
یکی دو صحنه از کنسرت‌هایش آمد
بچه‌ها جمع شده دور لپ‌تاپ
با دقت نگاه می‌کردند
زمان زیادی نگذشت
تنها هم نه
سه نفر دیگر آمدند کنارش
از نوازندگان
و چهارنفری با هم
آری
هر چهارنفر با هم پریدند و جفتک انداختند!

بچه‌ها که مُردند از خنده
رشته کلام را دست گرفتم
کنسرت را متوقف کردم
و توجه همه را جلب:

- یه لحظه...
همین الآن
فرض کنید این خواننده همین الآن
دقیقاً همین لحظه
مُرد
خوب دقّت کنید بعد جواب بدید
همین الآن مُرد
اگر حساب و کتابش رو ببینه
از این‌کارهایی که در این دنیا کرده پشیمان میشه یا نه؟!

بالاتفاق گفتند: بله!

- خب...
حالا فرض کنید التماس میکنه که برگرده
فرض که قبول می‌کنن
حالا یه سؤال مهم‌تر
با دقت یکی یکی جواب بدید
به نظر شما
اگر برگرده
چه رشته‌ای رو انتخاب میکنه و به چه کاری مشغول میشه؟!



سیدمرتضی و سیداحمد: یا میره حوزه یا میره سپاه قدس!
سیده مریم: میره رشته الاهیات و معارف اسلامی!

- یعنی دیگه خوانندگی نمی‌کنه؟
نمی‌ره رشته موسیقی؟
تلاش نمی‌کنه در دستگاه‌های موسیقی مهارت کسب کنه؟

همه نظرشان همین بود
او دیگر هرگز هیچگاه هیچوقت دنبال موسیقی نمی‌رفت
اگر به این دنیا باز می‌گشت
چه برسد به جفتک انداختن با آن همه سیبیل!

حقیقت همین است
واقعیت جز این نیست
همه‌مان غافلیم
حواسمان یعنی نیست
خیالات برمان داشته
توهّم زده‌ایم
یادمان رفته خبری هست
نبأ آمده
چیزی آن سو منتظرمان
حسابی و کتابی
و گرنه این همه شغل لاطائل درست نمی‌شد
مشاغل کاذب

- خب بچه‌ها
یه چیزی رو دقت کنید
حالا که ما می‌دونیم اگر برگردیم چیکار می‌کنیم
یعنی هر کی بره و برگرده چکار می‌کنه
خب یه چیزی
اگر عاقل باشیم
چرا بریم که دیگه نذارن برگردیم
فقط حسرتش رو بخوریم
همین الآن همون کاری رو بکنیم که اگر می‌ذاشتن برگردیم می‌کردیم
نه؟!
آدم عاقل غیر از این فکر میکنه؟!

همه این‌ها اتفاق افتاد
همه این حرف‌ها ردّ و بدل شد
اما
باز غفلت هست
شیاطین انس و جنّ هم
دوباره یادمان می‌رود
خدا کند نرود
خدا مراقبت کند ازمان!

قال اَشرفُ المَکین(ع): «فَلْتَکُنِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِکُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ، وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ قَبْلَ أَنْ یَتَّعِظَ بِکُمْ مَنْ بَعْدَکُمْ، وَ ارْفُضُوهَا ذَمِیمَةً فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ کَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْکُمْ» (نهج‌البلاغه، خ32)
باید دنیا در چشم شما کم ارزشتر از تفاله برگ هایى باشد که با آن دبّاغى مى کنند (که بسیار بدبو و متعفّن و بى ارزش است) یا (بى بهاتر از) بقایاى قیچى شده پشم حیوانات باشد (که بر زمین مى ریزد و کسى به آن اعتنا ندارد). و از کسانى که پیش از شما بودند پند گیرید، قبل از آن که آیندگان از شما پند گیرند و این دنیاى پست و نکوهیده را رها کنید زیرا کسانى را که از شما شیفته تر نسبت به آن بودند رها ساخت (و به عاشقان خود کم ترین وفایى نکرد). (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
رأی ِ مخفی + پنج شنبه 102 مهر 13 - 2:31 عصر

برایم همیشه سؤال بود
بچه که بودم
چرا مخفی رأی می‌دهند؟
هم حضرت امام (ره)
هم حضرت آقا
مقام معظّم رهبری
در هر انتخاباتی که برگزار می‌شود
تا این‌که...

مریم: بابا میشه بریم این هفته تهران دیدن عمه؟
- با بقیه صحبت کن
اگر هر سه تا موافق باشید می‌رویم

خیلی سعی کرد
تلاش
آن‌ها را متقاعد
هنگام گفتگو با سیدمرتضی
وقتی رفتن به تهران را «تفریح» معرفی کرد
- یادتان نیست
دو سال پیش که رفتیم
اصلاً تهران تفریح دارد؟
عمه که خودش دو سه ماه یکبار می‌آید قم
عموحسن و عموحسین هم می‌آیند
آن همه شلوغی و ترافیک و دود و هوای بد
شب هم چقدر سر و صدای ماشین می‌آید که نمی‌شود خوابید
تهران چه تفریحی دارد؟
حداقل همین کهک برویم که بیشتر خوش می‌گذرد!

عصبانی شد
وقتی این حرف‌ها را زدم
مریم: چرا حرفتو عوض کردی
مگه نگفتی موافقی؟

صدایم را آرام کردم تا آرام شود
بفهمد دعوا ندارم:
- ببین دخترم
من حرفم رو عوض نکردم
گفتم اگر موافق باشید هر سه
می‌رویم
ولی
آیا حق ندارم نظر خودم را بگویم؟!
من نظر خودم را گفتم
این‌که به نظرم تهران رفتن هیچ لطفی ندارد
حداقل این‌که می‌گویی تفریح
به نظر من تفریح نیست
حداکثر دید و بازدید و عیادت بستگان!

مریم باز هم عصبانی:
چرا نظرتو می‌گی؟
خب وقتی نظرتو می‌گی
نظر سیدمرتضی و سیداحمد عوض میشه دیگه!

- جان؟!
یعنی چون استدلال من درست است
چون منطق درستی دارم
چون حرف صحیح می‌زنم
خب این تأثیر میذاره و تصمیم دیگران رو درست میکنه
نباید حرف بزنم؟!



اشکش در آمده بود دیگر
خشم و نفرت را می‌شد در نگاهش دید
- باشه
قبول
من اصلاً دیگه نظر خودمو نمیگم
خود شما نظر بدید
هر سه تایی‌تون
تو هم راضی‌شون کن
من نظرمو نمیگم که رو نظر اونا اثر نذاره
خوبه؟!
مشکل حل شد؟!

بله، مشکل حل شد
تهران هم رفتیم
و برگشتیم
و من نظر خود را دیگر نگفتم
و این‌طور بود که فهمیدم
جامعه نیاز به آرامش و وحدت دارد
رهبر جامعه نمی‌تواند نظر خود را همیشه بیان کند
گاهی باید مخفی باشد
حتی رأی در انتخابات
ریاست جمهوری یا مجلس یا خبرگان
دیگران بفهمند شرّ می‌شود
همیشه هستند آدم‌هایی که از علنی شدن رأی رهبران برمی‌آشوبند!

قال امام الصّالِحین(ع): «وَ لَا تَصَدَّعُوا عَلَى سُلْطَانِکُمْ فَتَذُمُّوا غِبَّ فِعَالِکُمْ، وَ لَا تَقْتَحِمُوا مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ فَوْرِ نَارِ الْفِتْنَةِ وَ أَمِیطُوا عَنْ سَنَنِهَا وَ خَلُّوا قَصْدَ السَّبِیلِ لَهَا ... إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَةِ یَسْتَضِیءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا» (نهج‌البلاغه، خ187)
هرگز از اطراف پیشواى خود پراکنده نشوید که سرانجام، خویشتن را به خاطر اعمال خود نکوهش خواهید کرد. خود را در آتش فتنه اى که در پیش است نیفکنید و از مسیر آن دورى گزینید. راه را براى عبور آن، باز گذارید ... مَثَل من در میان شما همچون چراغ در تاریکى است که هر کس در ظلمت قرار گیرد از نور آن بهره مى برد. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
دستاورد تحصیلی + جمعه 102 مرداد 27 - 9:31 صبح

امسال عالی بود
کرونا تمام
کلاس‌ها حضوری
مدرسه‌ها بر روال
نه دیگر مجازی
شاد و ایتا تعطیل
نمره‌هایشان هم عالی

سیدمرتضی که زیر 19.5 نداشت:



سیداحمد هم همین‌طور
کمترین 19.5:



اما سیده مریم
شگفت‌آور
چون دهم هم
متوسطه دوم
اصلاً غیر از 20 نبود
کارنامه انگار ایده‌آل
انگار نسخه تست نرم‌افزار است
همه فیلدها در بالاترین اندازه ممکن
بالاتر از آن دیگر فرض ندارد:



خدا را شکر می‌کنم
زحمات‌شان به نتیجه نشسته
خداوند لطف فرموده
که
لا حول و لا قوّة إلا بالله العلی العظیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
شدّت ِ عدالت + چهارشنبه 102 مرداد 4 - 2:45 صبح

این را امروز گفت
تا به حال نمی‌دانستم
نگفته بود یعنی

- این‌قدر از عدالت برای ما گفته بودی
وقتی دست راستم را می‌خاراندم
حس می‌کردم عدالت نیست
ظلم شده
دست چپم را هم می‌خاراندم تا به عدالت رفتار کرده باشم!



از خاطرات کودکی‌اش
تأثیرات اصرار بر عدالت
در ادامه اضافه کرد:

- هر دو با هم نیاز به خاراندن پیدا می‌کردند
بعد از مدتی که به عدالت رفتار کردم!

این را جدّی می‌گفت
این‌قدر جدّی گرفته بود
عدالت را
این‌قدر اثر گذاشته بود
تأکیدی که داشتم
در تمام طول زندگی
از کودکی‌شان
عدالت این‌قدر مهم است
درونی شدن و ارتکازش

عدالت آرامش می‌آورد
امنیت
حسّ امنیت
وقتی مطمئن باشد حقّش ضایع نمی‌شود
انسان دیگر چه اضطرابی خواهد داشت؟!
جامعه به آرامش می‌رسد.

وَ سُئِلَ (ع) أَیُّهُمَا أَفْضَلُ، الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ؟ فَقَالَ (ع): الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا. (نهج‌البلاغه، ح437)
(از امام پرسیدند عدل یا بخشش، کدام یک برتر است، فرمود:) عدالت: هر چیزى را در جاى خود مى نهد، در حالى که بخشش آن را از جاى خود خارج مى سازد. عدالت تدبیر عمومى مردم است، در حالى که بخشش گروه خاصّى را شامل است، پس عدالت شریف تر و برتر است. (ترجمه دشتی)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - اقتصاد 141 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
رشد + یکشنبه 102 تیر 18 - 3:15 صبح

زمان می‌گذرد
گذشت
گاهی نگاه به گذشته
سپاس خدای را
همه در گذر
بعضی می‌آیند
بعضی می‌روند
همه در عبور

بعضی نقاشی‌های کودکی‌شان را نگه داشته‌ام
این‌ها را مریم کشیده است
وقتی خیلی کوچک بود:



خدا را شکر
امروز پیشرفت
خیلی متفاوت
طراح لباس
کلاس یازدهم
همان سوم دبیرستان خودمان

چقدر زود می‌گذرد
و چقدر خوشحال
انسان شاد می‌شود وقتی پیشرفت را می‌بیند
نتیجه زحمات
الطاف الهی را
نعمت‌هایی که ارزانی داشته
چه سختی‌هایی که پشت سر
چه مشکلاتی که رفع
بحول و قوّه پروردگار

فرزندان نعمت‌های خداوند هستند
احساس موفقیت
برای والدین
وقتی رشد می‌کنند
آثاری که باقی می‌مانند
باقیات صالحات
إن‌شاءالله
اگر به درستی تربیت یافته!

قال امام الاُمّة (ع): «فَلَوْ أَنَّ أَحَداً یَجِدُ إِلَى الْبَقَاءِ سُلَّماً أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلًا، لَکَانَ ذَلِکَ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ (علیه السلام) الَّذِی سُخِّرَ لَهُ مُلْکُ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مَعَ النُّبُوَّةِ وَ عَظِیمِ الزُّلْفَةِ، فَلَمَّا اسْتَوْفَى طُعْمَتَهُ وَ اسْتَکْمَلَ مُدَّتَهُ، رَمَتْهُ قِسِیُّ الْفَنَاءِ بِنِبَالِ الْمَوْتِ وَ أَصْبَحَتِ الدِّیَارُ مِنْهُ خَالِیَةً وَ الْمَسَاکِنُ مُعَطَّلَةً وَ وَرِثَهَا قَوْمٌ آخَرُونَ» (نهج‌البلاغه، خ182)
اگر کسى براى جاوید ماندن در دنیا نردبانى مى یافت، یا براى دفع مرگ راهى پیدا مى کرد، هر آینه سلیمان بن داود علیه السّلام بود، که سلطنت بر جنّ و انس را همراه با نبوت و منزلت عظیم قرب در اختیارش گذاشته بودند، ولى چون روزى مقدّرش را خورد، و مدّت عمرش را تمام کرد، کمانهاى نیستى با تیرهاى مرگ به کارش پایان داد، و شهرها از وجودش خالى، و خانه ها معطّل ماند، و همه مانده هایش را دیگران به ارث بردند. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - هنر 24 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
موشک ِ ایرانی + شنبه 102 اردیبهشت 30 - 5:52 عصر

نمایشگاه
در شهرمان
رفتیم و تماشا
فوق‌العاده
حرف نداشت
این‌قدر از نزدیک
«آسمان اقتدار»



خدا خیرشان دهد
خیلی زحمت کشیده
امنیت تأمین
در این دوران پر از جنگ
اگر این فناوری‌ها نبود
این آرامش هم نبود
کشورهای زورگو به هر ملتی که «بتوانند» حمله می‌کنند
این دوستان کاری کردند که آن‌ها «نتوانند»!

قال خالِصَةُ الرَّسول (ع): «لِلظَّالِمِ الْبَادِی غَداً بِکَفِّهِ عَضَّةٌ» (نهج‌البلاغه، ح186)
آن که ابتدا به ستم مى کند فردا دستش را به دندان مى گزد. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
رنج ِ روزه + شنبه 102 فروردین 19 - 12:38 عصر

سیدمرتضی: «بابا چیکار کنیم تشنه نشیم؟»

موقع سحری بود که پرسید
آخرهای جمع کردن سفره
و من
سریع و بی‌درنگ پاسخ دادم:
- روزه نگیر!

سیدمرتضی: «نه، منظورم اینه که کمتر تشنه بشیم»
باز هم:
- روزه کله‌گنجشکی بگیر!



ببین پسرم!
روزه‌ای که توش تشنگی نباشه
گشنگی نباشه
رنج
این‌که اصلاً روزه نیست
یک روز زندگی مثل روزهای دیگه‌ست
دنبال همچین چیزهایی نباش!

قال سراجُ المُنیر(ع): «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ، مَا أَکْرَهْتَ نَفْسَکَ عَلَیْهِ» (نهج‌البلاغه، ح249)
بهترین اعمال و کارها کارى است که نفس خود را بانجام آن به اجبار وادارى (زیرا پاداش باندازه رنج داده میشود...) (ترجمه فیض‌الاسلام)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نعمت ِ محرومیّت + جمعه 102 فروردین 4 - 7:39 عصر

نداشتن نعمت است
واقعاً هست
بدون تردید یعنی
برای ساختن
برای یاد گرفتن
برای پیشرفت
برای انسانی که یأس ندارد
امید داشته باشد
کاری که داشتن نمی‌تواند
نداشتن انجام می‌دهد

از بچگی چیزهایی دوست داشت
آن‌چه نداشت
بازی‌هایی که دیگران داشتند
لگوهای عجیب و غریب
شیفته مرد عنکبوتی و ددپول
وقتی بسیار کوچک بود

طراحی کرد تا داشته باشد
کشید برای خودش
و شد طرّاح
یاد گرفت
شد این که امروز
اسبابی جهت افتخار



تحریم هم همین‌طور
اگر مأیوس نباشیم
اگر تلاش
اگر بخواهیم
یاد می‌گیریم
مسیر را طیّ می‌کنیم
خودکفا
پیشرفت و توسعه
رونق می‌گیرد کسب و کارمان
وقتی همه‌چیز را خودمان بسازیم
کم که نیستیم
هشتاد و چهار میلیونیم!

قال خلیفةالله (ع): «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ، بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّه» (نهج‌البلاغه، ح452)
غنا و فقر آن گاه آشکار مى شود که اعمال (انسان ها) به پیشگاه خدا عرضه شود. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

   1   2      >

پنج شنبه 103 آذر 22

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
فرزندانم 28 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X