سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

مزد جهادگر کشته در راه خدا ، بیشتر نیست از مرد پارسا که معصیت کردن تواند لیکن پارسا ماند . و چنان است که گویى پارسا فرشته‏اى است از فرشته‏ها . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - فقه هوش مصنوعی - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - فهرست فصوص و فتوحات - ما چند روح داریم؟ - 
بحران ِ همکاری + چهارشنبه 97 اردیبهشت 12 - 5:0 صبح

بحران؟!
مگر همکاری بحران‌زاست؟!
گاهی هست
وقتی به بیکاری منجر شود!

چند ماه پیش بود
رفته بودیم مدرسه مریم
من و سیداحمد
جلسه اولیاء و این‌جور چیزها
چشمم به دیوار افتاد
چند هلال ماه
و عکس‌های کودکان
نوعی تشویق
در ازای تلاش
در ذهنم جرّقه زد
از سیداحمد پرسیدم:
«می‌خوای یه همچین چیزی درست کنیم تو خونه؟»
با شدّت قبول کرد
نه فقط قبول
که پی‌گیری...

یکی دو ماهی گذشت
اراده جدّی نداشتم برای آن
ولی اصرار سیداحمد
تا روزی که آن صورتک‌ها را درست کرد
و بچه‌ها رنگ‌آمیزی



- بچه‌ها موافقید برای هر کار خوب یک امتیاز بچسبونیم روی صورتک‌ها؟!
«جایزه هم دارد؟!»
سیدمرتضی پرسید
و پاسخ دادم: خب معلومه، بدون جایزه که نمی‌شه!

حالا استقبال از هر سه
مصرّ بودند
رقابت
رقابت انرژی می‌دهد
قدرت بر حرکت
موتور محرّکه کودکان است
تلاش برای
خودبرترسازی!

فقط چهار روز
یا پنج
بیشتر نتوانستم تحمّل کنم
از گرفتاری حاصل از این پروژه! :(

دیگر داشت دعوا می‌شد
یکی لباس را ماشین می‌ریخت
دیگری آویزان
دیگری جمع
جاروبرقی هر روز
یکی شیشه ماشین را
دیگری آینه
دیگری اسباب‌بازی‌ها را مرتّب
سفره را پهن می‌کردند
ظرف‌ها را با زور می‌شستند
مجبور بودند قرعه‌کشی کنند
از بس هر سه مشتاق کار

نشد
اجازه ندادم
متوقف کردم
یک هفته بود هیچ کار نکرده بودم
جز پخت غذا
همه کار را آن‌ها می‌کردند
داشتم تنبل می‌شدم
تنبل
و چاق‌تر
و این خطرناک است
کمکاری
کمکاری ناشی از همکاری!

بحران را درک کردم
یاد مادر بزرگم افتادم
هشت فرزند داشت
خب کارها را آن‌ها می‌کردند
زمان قدیم این‌طور بود
بیشتر کارها با فرزندان
بنده خدا زمین‌گیر شده بود
همیشه نشسته و دستور به این و آن

انسان تنبل می‌شود
زود عادت می‌کند
من از نفس خودم ترسیدم
از این‌که چهار پنج روز بیکار مانده‌ام

«بچه‌ها این دوره تمام شد، برویم جوایز را بخریم!»
خوشحال
رفتیم لوازم‌التحریری
برای هر کدام یک دفتر خاطرات زیبا
قفل‌دار
در رنگ‌های مختلف
با قیمت‌های متفاوت
نفر اول سیدمرتضی بود
بیشتر از همه برچسب گرفته
واقعاً بیشتر کار کرده
باورم نمی‌شد
چقدر ظرف شست این کودک سوم دبستانی من!



دوم سیداحمد
و نفر آخر...
خب معلوم است دیگر
کمکارترین فرد خانواده! :)

از دوره بعد که پرسیدند
گفتم کمی استراحت کنید
خیلی خسته شدید این هفته
همین شد و گذشت
فراموش کردند
نسیان ِ مرور زمان
و فعلاً قصد ندارم دوره دوم «همکاری» را شروع کنم
خیلی خطرناک است
هم برای جسمم و هم برای جیبم! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - کار 38 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

سه شنبه 102 اسفند 29

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
بحران ِ همکاری - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

X