شانه و قیچی را برداشتم هوا گرم شده است و خواستم کمی سرش را خلوت کنم منظمتر هم ده دقیقه بیشتر طول نکشید الحمدلله دو سه ماهی است از تمام شدن سه سالگیاش گذشته صبر و تحمل بیحرکت نگهداشتن سرش را پیدا کرده به نظر خودم که خوب شد اما... کارشناسی از دوستان دید و گفت: «مدل کوپ را از کجا یاد گرفتهای؟» من که این واژه برایم غریبه بود (حتی مطمئن نیستم که درست نوشته باشم!) متحیّر ماندم که... چه؟! مادرم البته شکایت داشت که چتریاش زیاد بالا رفته است شاید، ولی فقط یک سانت و نیم از ابروانش، آنهم برای اینکه کمتر احساس گرما کند!
سیداحمد کارش سادهتر بود سادهترین مدل موی پسرانه... سرش را ماشین کردم، با شماره شش! سیدمرتضی هم که هنوز کوچکتر از اصلاح سر است فردا ده ماهش تمام میشود و حالاحالاها وقت دارد تا به اصلاح سر برسد!
خیلی لذتبخش است با فرزندان خودت سرگرم باشی گاهی هنگام نگاه کردن به کودکانم بدجوری دلم غنج میرود یعنی یه جورایی قند ته دلم آب میشود، اینکه فرمود: «المال و البنون زینة الحیوة الدنیا» (کهف:46) را تا حدّی میفهمم! و البته: «إنما أموالکم و أولادکم فتنة» (تغابن:15) را خوب...!
هنوز هم باورم نمیشود موهای دخترم را «کوپ» زده باشم ؛)
البته دردسرهایی هم دارند، یک لحظه غفلت کردم و سیده مریم خودکار برداشت و روی بالش این نقاشی را کشید:
خدایا این یک رحمت و دو نعمت را از من مگیر و از صالحان روزگارشان قرار ده! آمین، بحق حبیبک یا أرحم الراحمین. برچسبهای مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
|