فسنجان دوست ندارد! عجیب نیست بله میدانم خیلی آدم بزرگها هم هستند دیدهام بعضی غذاها باب طبعشان نیست اصلاً ولی عکسالعمل ما مقابل یک کودک چیست؟ وقتی میگوید فلان غذا را نمیخورم!
سیدهمریم و سیدمرتضی دیوانه فسنجانند مریم اصلاً آن را در برنامه گنجاند و بر آن اصرار داشت اما هر بار که میپزم سیداحمد مخالفت میکند سخت میگیرد و نمیخورد
خانوادهها مواضع متفاوتی اتخاذ میکنند معمولاً در چنین شرایطی بعضی با محروم کردن مبارزه میکنند دعوا راه میاندازند؛ یا همین یا هیچ! کودک گرسنه بماند که چه؟! چون باید غذایی را که شما دوست داری دوست داشته باشد؟! جبر است؟! در ذائقه هم اختیاری نیست؟!
بعضی هم به راحتی میگذرند حوصله قلدری ندارند یعنی نان و پنیری جلوی وی میگذارند میخواهی آن بخور، میخواهی این! فرقی هم برایشان نمیکند وقت فکر کردن هم ندارند شاید که آینده این کودک چه میشود اگر نسبت به غذاها انعطاف نداشته باشد و همین ناز کردنها و نفسمحوریهایش بعداً به امور دیگر سرایت کند آدمی شود که ذائقهمحور است هر چه بخواهد میکند و از هر چه میلش نباشد دوری میگزیند! مگر نباید یادش دهیم که «میلش» را فدای «عقلش» کند مگر تربیت جز این است؟!
من اما وقت گذاشتم اینبار که فسنجان پختم وقتی گفت: دوست ندارم نیمساعتی شاید با وی سخن گفتم چنین مضمونی تقریباً:
پسر گلم میل خودت است میخواهی بخور یا نخور اما یک مطلب به آینده فکر کن امروز در این خانه هستی و هر چه بخوری و نخوری اهمیتی ندارد فردا در جامعه اگر نسبت به غذاها انعطاف نداشته باشی اگر سفت و محکم روی هوس و میل خودت پابفشاری دیگران از تو آزرده خاطر میشوند هر بار مهمانی که بروی صاحب خانه به اضطرار میافتد: وای فلانی دارد میآید که فلان غذا را نمیخورد مجبور میشود دو رنگ غذا درست کند یک غذای دیگر فقط به خاطر تو آیا آدمهای دیگر باید برنامهشان را به خاطر تو عوض کنند؟! بله عوض خواهند کرد به خاطر آبروی خودشان ولی این از اعتبارت خواهد کاست دیگر آنقدر که دوست داری پیش مردمان عزیز نخواهی بود شاید در برابرت چیزی نگویند ولی در دلشان... تو دیگران را با این وسواسها سر غذا خوردن خواهی آزرد
اما بدان که ذائقه بر عادت شکل میگیرد قاشقها را کوچک بر دهان بگذار فسنجان و پلو را مزّهمزّهکنان بخور زود قورت نده بگذار مزه غذا را خوب حس کنی و با خودت بگو: چه خوشمزه! به خوشمزگی غذا بیاندیش و تلاش کن تا آن را دوست داشته باشی آیا تو باید اسیر زبانت باشی و او برای تو تصمیم بگیرد که چه بخوری و چه نخوری؟! یا زبان در خدمت توست و تو باید بر آن حکمبرانی؟ حاکم کیست؟ تو یا زبانت؟! تو میتوانی! بر نفست غلبه کن و عاقلانه بیاندیش!
راستش خیلی امیدوار نبودم فقط به تکلیف عمل کردم او بیشتر از آنکه عاقلانه عمل کند تابع احساسات است گذشته هر فرزندی آیینه آینده اوست تکتکشان را میشناسم روحیات و توانمندیهاشان را
اما خورد تا ته غذا را با میل و رغبت ته بشقاب را هم درآورد انگار با همان لذّتی که سیدمرتضی فسنجان را میخورد! و رفت مدرسه و من عکس گرفتم و من فکر کردم و من از خدا تشکر کردم و من به این اندیشیدم که اختیار انسان چقدر قدرتمند است و اگر چوب و چماق در کار نباشد با سخن گفتن و قانع ساختن...
اصلاً اگر روح انسان مریض نباشد قانع شود، عمل میکند
یحتمل قانع نمیشوند که لجبازی کرده مخالفت مینمایند کودکان و نوجوانان و جوانان امروزمان! برچسبهای مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سید احمد 274 -
|