سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

چون توانایى بیفزاید ، خواهش کم آید . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سفرنامه خاورمیانه اسلامی - بخش سوم + یکشنبه 85 شهریور 26 - 11:52 عصر

از حمام آمده‏ام. ساعت نه شب جمعه 10 شهریور است و من در هتل تنها هستم. دوستان برای تهیه شام رفته‏اند بیرون. فلافل برای هر نفر 250 دینار عراقی، یعنی هر هزار دینار عراقی معادل 610 تومان است. بنابراین فلافل دانه‏ای 150 تومان در می‏آید. فلافل‏های خوبی دارند. سه قرص فلافل با سالاد و سس انبه بسیار غلیظ را در نانی به نام صَمّون می‏ریزند. به شکل لوزی است که وسط آن را باز می‏کنند. خوشمزه است.

روز بسیار فعالی بود. قصد داشتم بروم مسجد کوفه که مقتدا صدر را ببینم، ولی دوستان موافق نبودند. دفتر سید سیستانی رفتیم. ما را راه ندادند. ملاقات تعطیل بود،‌ به جهت امنیت ایشان. ولی گفتند اگر از قم دفتر ایشان تماس بگیرند ممکن است. پدر دوست یکی از بچه‏ها با پسر سید سیستانی رفاقتی داشت. تلفن کردند و ما را راه دادند. حدود ساعت 11 صبح بود. چقدر امنیت سنگینی دارد. ابتدا همه وسایل ما را گرفتند؛ انگشتر، تسبیح، پول، سکه و… و از چهارچوب x-ray‌ گذشتیم، پس از این که یک تفتیش بدنی دقیق را گذراندیم. چند قدمی که راه رفتیم داخل ساختمانی شدیم و دستگاه عجیبی دیدیم. شبیه دستگاه اسکن مغز یا MRI. اما به صورت عمودی. روی یک سکوی متحرک می‏ایستادیم و سکو شروع به حرکت می‏کرد و از مقابل آن دستگاه بزرگ رد می‏شد و شخصی آن سو در یک مانیتور تمام اجزای درون بدن ما را می‏دید! می‏ترسند در بدنشان با عمل جراحی بمب جاسازی کنند و به صورت انتحاری سید را بکشند! پس از این مرحله باز هم هنگام ورود به دفتر تفتیش بدنی سنگینی انجام دادند.

در دفتر نشستیم و برای ما چای و آب آوردند. ظاهراً ملاقات‏کننده‏ای جز ما نبود. سایرین اعضای دفتر بودند که انگشتر و تسبیح داشتند! پس از نیم ساعت ما را صدا کردند و خدمت آقا رسیدیم. یک شیخ هم در کنار ایشان بود. در اتاقی بزرگ من در کنار سید نشستم و گفتگو آغازیدم.

از قم پرسید و در مورد حوزه و خودمان چیزهایی گفتم و بعد از اوضاع و احوال عراق صحبت کردم و ایشان خیلی محترمانه فرمودند که به شما ربطی ندارد، چون به اوضاع داخلی عراق مسلط نیستید. دیدم واقعاً‌ راست می‏گوید، ما شرایط عراق را دقیقاً نمی‏دانیم و حق نداریم درباره آن نظر دهیم! نظر ایشان را در مورد ولایت فقیه و امر حکومت پرسیدم، گفتند همان است که علما در کتاب‏هایشان نوشته‏اند و آن‏چنان که آقای جوادی می‏گویند تصوّرش تصدیق می‏آورد! خلاصه به ربع ساعت نرسید که با ادای احترام خارج شدیم. می‏گفت عراق جنگ است و وظیفه خود را حفظ آرامش می‏دانست. نتوانسته بودم گفتگو را ضبط کنم. ولی پس از خروج گزارشی گفتم و ضبط کردم.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: سفر 33 -
<< مطلب بعدی: فلسفه حجاب
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

یکشنبه 103 آذر 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سفرنامه خاورمیانه اسلامی - بخش سوم - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X