سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

بدانید که از جمله بلاها درویشى است و سخت‏تر از درویشى بیمارى تن ، و سخت‏تر از بیمارى تن بیمارى دل . بدانید که از نعمتها فراخى مال است و بهتر از فراخى مال ، درستى تن و بهتر از درستى تن ، دل از گناه محفوظ بودن . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نسبت عقل و دین 32 + چهارشنبه 94 خرداد 6 - 6:0 صبح

متشکر از پاسخ شما به سوال بنده پیرامون «نظریه ی علی ارجاع» که مطالب سنگین بود و متوجه نشدم.
اما پیرامون «مغز درون خمره» دو سوال از خدمت شما دارم:
1-اصل و اساس اسن نظریه به نظر می آید که اشتباه است چراکه نمی شود مغز کسی را درون خمره ای قرار داد و به آن القائاتی از جنس واقعیت تلقین کرد.به عنوان مثال انسان با چشم می بیند و انعکاس آن بر روی مغزمی افتد و توسط مغز پردازش می شود و شخص متوجه تصویر روبروی خود می شود.حال وقتی مغزی درون خمره قرار گرفته و چشمی وجود ندارد که تصویری را مشاهده کند و مغز هم آن را پردازش کند پس اصل و اساس نظریه ی «مغز درون خمره» نمی تواند درست باشد و در نهایت جوابگویی به آن هم کار صحیحی نیست زیرا سوالی که اشتباه است به طبع جوابی ندارد.نظر شما چیست؟
2-اگر بخواهیم با «علم حضوری» که خدمتتان عرض کردم و شما از آن ایراد گرفتید،بخواهیم به این نظریه جواب دهیم چگونه می شود پاسخ داد؟البته در کتاب «...» نوشته ی «...» ایشان با «علم حضوری» آن را رد می کند ولی شما اشکال گرفتید.می خواهم بدانم با علم حضوری از نظر شما چگونه می شود «مغز درون خمره» را رد کرد.

مهم‌ترین دغدغه فلاسفه
در طول تاریخ
همیشه همین بوده است؛
ارتباط ذهن با واقع
ربط ادراکات ذهنی با جهان خارج از ذهن
بخش نخست را توضیح عرض می‌کنم
همان قسمتی را که فرمودید سنگین است

هر فیلسوفی ناگزیر به پاسخ بوده
ولی پاسخی متفاوت یافته
گروهی که ما امروز با نام اصالت ماهیتی می‌شناسیم
یک چیز را جهان‌شمول می‌گرفتند
و آن را توصیف‌گر چیستی هر چیز دیگری می‌دانستند
نام آن را هم گذاشتند ماهیت
اگر ماهیت انسان را «جسم نامی حسّاس متحرّک بالاراده ناطق» می‌گفتند
این را مشترک بین واقعیت، ذهن و نفس‌الامر در نظر می‌گرفتند
پس
آن‌چه که درک ما از «زید» را مطابق واقع می‌کرد
همین ماهیت بود
«زید» یک انسان است در خارج از ذهن ما
تصوّری از او به ذهن ما می‌آید
این تصوّر از جنس ماهیت است
آن «زید» خارجی هم در حقیقت مصداقی از ماهیت نفس‌الامری انسان است
پس آن‌چه ما درک کردیم (ماهیت انسان)
عین آن‌چیزی‌ست که در خارج است (ماهیت انسان)

اشکالش این می‌شود که خصوصیات شخصی «زید» می‌شود اعراض وی
و انطباق ماهیت بر مصادیق متعدّد هم که ممکن است
پس اگر ما انسان دیگری شبیه «زید»‌ بیابیم
ادراک ما از زید
مفهومی که از وی در ذهن داریم
بر «شبیه زید» هم منطبق می‌شود

خاستگاه این نظریات ظاهراً به افلاطون باز می‌گردد
و آن‌چه در قالب «مُثُل» بیان می‌داشت
او ماهیت را یک امر کاملاً واقعی می‌پنداشت
و برای آن یک حقیقت جهان‌شمول قائل بود

اما این آقای پاتنَم ظاهراً بیشتر به اصالت وجودی نزدیک شده است
در تبیین ارتباط ذهن با واقعیت
او می‌گوید:
ما می‌فهمیم یک ارتباطی بین ادراک ما از زید
با خود زید در خارج وجود دارد
این ارتباط هم صرفاً مربوط به خصوصیات ظاهری نمی‌شود
یعنی این نیست که چون ادارک ما می‌گوید: «قد 178 سانتی‌متر»
و زید هم در خارج همین وصف را دارد
پس این دو به هم مرتبط باشند
خیر...
پاتنَم می‌گوید: ریشه ارتباط ادراک ذهنی با خارج در جای دیگری‌ست
زیرا اگر در یکسانی خصوصیت‌ها و اوصاف می‌بود
باز هم می‌توانستیم غیر زیدی را تصوّر کنیم که مصداق مفهوم و درک مذکور باشد
دقت بفرمایید
شما اگر هزار صفحه هم در توصیف زید کتاب بنویسید
باز هم عقلاً
کلاه خود را اگر قاضی بفرمایید
هیچ منع و ممنوعیتی به نظر نمی‌آید
که یک فرد دیگر پیدا شود که بتواند تمام هزار صفحه را عیناً داشته باشد
یعنی مصداقی برای توصیفات شما باشد
و این خلاف فرض است
فرض این‌که وقتی مفهومی را از یک شیء خارجی درک می‌کنیم
این درک صرفاً به همان شیء اشاره می‌کند
دلالت به هم می‌خورد اگر فرض اشاره به غیر او هم داشته باشد

پس چه می‌شود؟!
پاتنَم این را «علّی» توصیف می‌نماید
یعنی زید خارجی علّت شده برای پیدایش زید ذهنی
و این علیت کافی‌ست
تا ارجاع و دلالت رخ دهد

دقت کنید که حتی ممکن است تصوّر شما از زید نادرست باشد
مثلاً قد او را 183 دیده باشید
ولی باز هم تصوّر شما از زید
فقط و فقط به او اشاره می‌نماید
روشن است که این دلالت ناشی از خصوصیات و کیفیات نیست
چیزی که ماهیت از آن سخن می‌گوید
مربوط به چرایی‌ست
چرایی پیدایش تصوّر خودش دلیل می‌شود برای دلالت تصوّر به متصوّر
یعنی همان شیء خارجی

این را او «نظریه علّی ارجاع» نامیده است
با این وصف
آن‌چه ما از «من» درک کرده‌ایم
هر کدام از ما
ناشی از یک رابطه علّی میان «خودمان»
با «تصوّر از خودمان» است
و از این رو
این تصوّر که از خودمان داریم
صرفاً بر همین «خودی» که می‌شناسیم دلالت می‌کند
همین خودی که دست و پا داریم و راه می‌رویم و در «خمره» هم نیستیم!
اما آن «من» که در خمره است
اصلاً «من» نیست
یک اشتراک لفظی‌ست
یعنی یک تصوّر دیگری است که در خیال خود می‌سازیم
از یک مغزی که در یک خمره قرار دارد
و طبق نظریه علّی ارجاع
«من» تنها به مغز خودمان که در جمجمه است اشاره می‌نماید
و نمی‌تواند بر «مغز در خمره» دلالت کند
پس این شبهه از اساس یک پارادوکس بوده
که از یک اشتراک لفظی سوءاستفاده کرده
و ما را به مغالطه دچار  نموده است!

اما گزاره 1 شما
این که می‌فرمایید «نمی‌شود مغزی را درون خمره...»
آیا این امتناع، عقلی‌ست یا تجربی
بله
از نظر تجربی تا به حال امکان القاء به مغز فراهم نشده است
اگر چه دانشمندان علم زیست‌شناسی
آن را از نظر علمی هم ممکن می‌دانند
ولی از نظر فلسفی چطور؟
آیا عقل ممتنع می‌داند که بشود به یک مغز آن‌چیزهایی را داد
که در حالت عادی از اعضاء و جوارح دریافت می‌نماید

مسأله و پرسش اصلی این است؛
که انسان چیست
محل درک کجای اوست
آیا همه مفاهیم به «مغز» منتهی می‌شود؟!
آیا آن‌طور که قدما می‌گفتند با «دل» و قلبش درک می‌کند حقایق را
یا با «مغز» و فرآیندهای شیمیایی سلول‌های عصبی آن

اگر آن‌طور که ساینتیست‌های امروز معتقدند
فرآیند درک در مغز روی می‌دهد
چرا نتوان با القائاتی مشابه آن‌چه از حواس حاصل می‌شود
چشم و گوش و حسگرهای لامسه و فشار و درد
چرا نتوان احساسات حقیقی را شبیه‌سازی کرد؟!
فرض عقلی آن وجود دارد
و همین است که شبهه «مغز در خمره» را باورپذیر نموده است

بنابراین
اشتباه سؤال در «عدم امکان القاء به مغز» نیست
اشتباه
در عدم تطابق «این من» با «آن من» است
من اول «خودم» هستم
و من دوم «آن مغز در خمره» است
و ما هرگز نمی‌توانیم به وحدت برسیم
زیرا از دو سنخ متفاوتیم
و دو ادراک جزئی که دو منشأ متفاوت دارند
بر مصادیق یکدیگر صدق نمی‌کنند

درباره گزاره 2 نیز
این‌که با علم حضوری بتوان پاسخی یافت
با توجه به فرض مسأله
که علم حضوری نیز قابل القاء به مغز است
زیرا علم بالکل داخل در مغز فرض شده
و چه حضوری و چه حصولی
هر دو قابل القاء می‌باشند
هیچ دلیلی نداریم که بگوییم
«فلان علم حضوری» القاء شده است
یا «بهمان علم حضوری» القاء نشده و درست است
و عرض شد که
مثلاً اگر بگوییم: دانشمند خبیث نمی‌تواند ترس را القاء کند
زیرا خلاف غرض عقلایی اوست
این به «باید و نباید» عقل عملی باز می‌گردد
که تابع حسن و قبح عقلی‌ست
و یقینی به معنای یقین‌آور صددرصد
مانند سایر برهان‌های نظری نیست
لذا قابل اعتنا نمی‌باشد
زیرا ممکن است اصلاً آن دانشمند خبیث، دیوانه هم باشد
و رفتاری غیرعُقلایی انجام دهد! :)

این را هم عرض کردم که با توجه به آیات قرآن و روایات
و آن‌چه در لسان علما و عرفا همیشه جاری بوده است
این‌که انسان در...
خلاصه هر مخلوقی بستری برای تحقق می‌خواهد
و این‌که انسان‌ها در این دنیا «خواب» هستند
و با مرگ «بیدار» می‌شوند
و حقایق جهان را می‌بینند
بعید نیست که بتوان گفت
شاید تمام آن‌چه ما اکنون درک می‌کنیم از این حیث مجاز باشد
که نسبت به عوالم دیگر
غیرواقعی‌ست
و ما انگار که در توهّماتی به سر می‌بیرم
که مرگ
ما را از آن خارج می‌سازد
نه این‌که در خمره باشیم
ولی قطعاً در ظرفی هستیم
که محدودیت‌هایی را ایجاب نموده است در ادراکات ما
و تنها آن‌چیزهایی را می‌بینیم
که مجوّز داده‌اند ببینیم
این‌که هر انسان یک چهره برزخی دارد
که متناسب با اخلاق و رفتار اوست
و چه بسا خوب‌رویی در این دنیا
که از نظر برزخی کریه‌روی و زشت دیده می‌شود
و به ما گفته‌اند
بوده‌اند کسانی که در همین دنیا
چهره برزخی آدم‌ها را می‌دیده‌اند
اگر این قرائن و مؤیدات را مورد توجه قرار دهیم
شبهه مغز در خمره چندان دور از حقیقت نیست
ولی قصه اصلاً ربطی به «مغز» ندارد
این «روح» است که در قفس «تن» اسیر است
در قفس «دنیا»
و «دنیا» همان خمره‌ای‌ست
که «روح» را چون زندانی (سجن) در بر گرفته
این است که  مؤمن میل به مرگ دارد
و آن را رهایی از این خمره موقّتی می‌داند

اما...
فراموش نکنیم که آن‌چه درون خمره روی می‌دهد
در این دنیا
همه واقعیت است
واقعیتی بالنسبه به همین دنیا
که آثار آن
بر عالم خارج از خمره نیز عارض می‌شود
و هنگام خروج از خمره
وقتی از دنیا می‌رویم
آن‌چه پیش فرستاده‌ایم را می‌بینیم
آثاری که از درون خمره بر بیرون آن نهاده‌ایم

نظر شما چیست؟

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 73 -
<< مطلب بعدی: فلسفه حجاب
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

پنج شنبه 103 آذر 1

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
نسبت عقل و دین 32 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X