استاد با تناسب فرمایش شما یک پارادوکسی بین مطالعات من و فرمایش شما بوجود آمد. شما در ایمیلتان فرموده اید: ما ابتدا حالات و کیفیات نفسانی خود را مییابیم و سپس بعد از تحلیل این حالات است که به وجود خود پی میبریم در صورتی که من در کتب مختلفی که مطالعه کردم و با آن روبرو شده ام بیان شده است انسان اول وجود خود را می یابد و با تناسب آن به حالات نفسانی خود پی می برد که بر همین اساس اشکال بر کوجیتوی دکارت هم گرفته می شود.یعنی اول باید اندیشه کننده ای باشد تا اندیشه کند و بعد مابقی مسائل اقامه شود و حالات نفسانی را گفته می شود به نوعی علم حصولی هستند.مانند اینکه بگوییم من شاد هستم اول باید من اثبات شود و بعد شادی که با این تناسب علمی حاصل می شود بین من و شادی و ما اینجا فقط من را با علم حضوری می یابیم. این مطلب با فرمایش شما به نظر متضاد می رسد.چطور بین این دو را می شود جمع کرد؟
پاسخ پرسش شما دقیقاً در این نکته نهفته است که شیوه درک عقلانی و پردازشی که توسط عقل صورت میپذیرد را چگونه توصیف کنیم اینکه عقل چگونه با واقع مرتبط میشود و چگونه و در چه مراحلی آن را درک مینماید که البته نخستین واقع برای درک عقلانی خود «نفس» است
عرض شد پیش از این که عرفا و البته حکمت متعالیه از آن جنبه که فلسفهای عرفانیمسلک است و اساساً حتی نظم کتاب مشهور صدرالمتألهین اسفار اربعه نیز بر مبنای چهار مرحله سیر و سلوک عرفانی بنا شده این گروه معتقدند روند دستیابی عقل به ادراک از واقع مبتنی بر «وحدت» است به نهایةالحکمة مرحوم علامه طباطبایی(ره) که مراجعه بفرمایید مرحله یازده اتحاد عقل و عاقل و معقول تصریح دارند که پیدایش علم مبتنی بر وحدت عقل با معقول است این یک روش برای توصیف سازوکار ادراک
اگر چنین بیاندیشیم البته که پیش از درک از کیفیات و حالات نفسانی ابتدا به «وجود» آن پی میبریم به وجود نفس و اشکالی که فلاسفه مسلمان به کوجیتوی دکارت گرفتند قابل توجیه خواهد بود
اما اگر به مسلک سابق فلاسفه اسلامی باز گردیم آنچه پس از ملاصدرا به اصالت ماهیت معروف شد چه اینکه میدانید پیش از آن ترکیبی از اصالت ماهیت و اصالت وجود نزد قدما از ابنسینا گرفته و فارابی و حتی شیخ اشراق رایج بوده است این تصریح و تفکیک فلسفه به دو عنوان اصالت وجود و ماهیت را به ما گفتهاند که از ابداعات صدرالدین شیرازیست
در هر صورت بر مبنای اصالت ماهیت تطابق صور ذهنی با صور خارجیه در یکسانی ماهیت آنهاست از این رو روشن است که فرد در ارتباط با واقع این فلاسفه میپذیرند که ابتدا ماهیت را حاضر مییابد
البته همین شیوه را در ابتدا و آغاز بحث فلاسفه وجودی نیز میتوان دید وقتی علامه طباطبایی (ره) در شروع بحث فلسفه در نهایه بحث را از شمارش مصادیق اشیاء در پیرامون ما میآغازد و سپس به دو مفهوم انتزاعی از آنها اشاره مینماید مفهوم وجود و مفهوم ماهیت و بعد بر اساس قاعده «الواحد» مصرّ میشود که تنها یکی از این دو مفهوم باید مابحذاء واقعی داشته و دیگری بدون مابحذاء تنها ساخته و پرداخته ذهن بشر باشد روشن مینماید که حقیقت روند و سیر ذهن همین است ما ابتدا با آثار اشیاء مواجه میشویم و سپس پی به وجودشان میبریم پی به جوهرشان
استاد حسینی (ره) عقل را از اساس سنجشی میداند یک قوه در نفس بشر که تنها با «سنجیدن» به درک میرسد سنجیدن نیز محتاج حداقل دو طرف است لذا نفس را نمیتوان بماهونفس در یک وهله و یک ارتباط عقلی شناخت انسان باید تغییر حالات را در خود مشاهده کند گرسنگی را پس از سیری تشنگی را پس از گرسنگی درد را پس از شادی شادی را پس از رنج وقتی با حالات متعدد مواجه شد این کثرت حالات را با هم میسنجد و تازه اولین درک پیدا میشود درک از «حالات نفس» با سنجش حالات مختلفه نفس با یکدیگر با سنجش مصادیق آنها عقل ابتدا پی به وجود حالات متعدد میبرد تا قبل از آن، که هیچ درکی وجود ندارد اگر بپذیریم که مکانیزم عمل کردن عقل مبتنی بر «سنجش» است
اما پس از این مرحله البته که عقل میتواند از مقایسه «حالات دارای منشأ اثر حقیقی» با حالاتی که «دارای منشأ اثر» نیستند پی ببرد به «وجود» و «عدم» یعنی تصوراتی دارای منشأ حقیقی هستند در سنجش با تصوّراتی که خود، در قوه مخیّله ساخته است اینجاست که تازه معقول ثانیه «وجود» ساخته میشود در عقل انسان و بعد هم نسبت دادن آن به نفس به جهت اینکه علت است از برای پیدایش حالاتی که سابق بر آن مورد سنجش و درک عقل قرار گرفته بود
انسان هیچ درک مستقیمی از نفس نمیتواند داشته باشد زیرا نمیتوان جوهر را نمیتوان وجود محض را نمیتوان قوه خالی از فعلیت را با روش سنجشی درک کرد و ما اگر عقل را «سنجشی» بدانیم نه «وحدتی» ناگزیر باید بپذیریم هیچ درکی از «وجود بماهو وجود» نداریم! همیشه موجودات را با خواصّ و کیفیات خاصّ تصور مینماییم و غیر این برای ما ممکن نیست!
اینکه: باید ابتدا اندیشهکننده باشد و سپس اندیشه نتیجه یک تحلیل عقلیست پس از اینکه اندیشهها را سنجید وقتی وجود اندیشهها را یافت با این تحلیل عقلی به وجود اندیشهکننده میرسد ترتیب عملی آن بدین نحو است برهانی که «إنّی» نامیده میشود.
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 73 - آقامنیر 117 -
|