چند قُلُپ از چای را که خورد فنجان را روی میز گذاشت به اولین پیامک اشاره کرد: «اصرار داشت که بگذارید زنتان بازگردد» - چه کسی بود؟ خود را معرفی نکرد؟ «تمام تلاشش را مصروف میداشت که شناخته نشود میگفت: ببخشینش!»
از یک چیز ناراحت بود حدس میزد هر کسی هست مدتی نزد پدرزن شاگردی کرده - چرا این طور فکر میکنی؟ «به خاطر این جمله که پیامک کرده: شما کسی میشناسید که در حق کسی ظلم نکند؟!» معتقد بود این یکی از خطرناکترین مغالطات پدرزن است گناه را تعمیم میدهی و بعد هم تطهیرش میکنی! وقتی ظلم عمومی شد، دیگر قابل اعتراض نیست! - الحق و الانصاف هم حرف باطلی است. «گفت: همه در حال خطاکردن هستند! و من هم بلافاصله گفتم: شما حتماً از مسعود درس گرفتهاید!»
- آخرش چه شد؟! میگفت دو سه روز پیوسته در پیامک بود ظهر و البته بیشتر شبها اصرار که ظلم و خطا را ماستمالی کند و طوری بنمایاند که انگار اتفاق مهمی نیافتاده و دوست ما تلاش که بفهماند اگر مشکلی در این زندگی بوده تا آن مشکل حل نشود این زندگی قابل بازگشت نیست و البته قابل تداوم - مشکل کجاست؟! «مشکل ِ معمول کسانی که میخواهند واسطه حل اختلافات خانوادگی شوند در همین ماستمالی است انگار خیال میکنند با چهار کلمه محبتآمیز و زیبانمایی ِ آنچه در نظر طرف مقابل زشت آمده میتوان مسأله را پاک کرد غافل از اینکه اگر علّتی در کار است که قطعاً هست بازگشتن چندان طول نمیکشد چون علّت حدوث فراق علّت تجدید فراق میشود!»
- راه درست چیست به نظرت؟! «ریشهیابی، چیزی که از هیچ واسطه ندیدم باید گفتگو شود با طرفین منصفانه همه چیز را بریزند وسط و قضاوت صورت گیرد و معلوم شود عوامل اصلی چهها بودهاند راهکاری پیدا شود و آنگاه میتوان امید پیدا کرد به حل مشکل!»
خیلی تلاش کرد این مطالب را به این واسطه پیامکی بفهماند ولی گویا چندان مؤثر نبود «احساس کردم در ارتباط مستقیم با ناشزه است چون جواب پارهای از سؤالها را دقیق میداد به نظر میرسید می پرسید و بعد پاسخ را ارسال میکرد» - چه کردی؟ «از فرصت استفاده کردم یک لعن مفصل برای زن سابق و پدرش فرستادم: پیشته الآن مگه؟ بش بگو سید گفت: خدا تو و پدرت را لعنت کند و از رحمت خود دور بدارد. در این دنیا رهایت کردم و هر کذبی در دادگاه گفتی سکوت کردم ولی به حقانیت اجداد طاهرینم قسم سر پل صراط میگیرمت و به حضرت فاطمه س شکایت میکنم و هر حقی را که ضایع کردی بازپس میگیرم. وای بر تو و اکاذیبی که چون آب خوردن بر زبان میراندی. ننگت باد و از خیر جهان دور بادت. تا زنده ای اسیر شرور عالم باشی و آرامش نیابی تا مرگی سخت تو را در بر گیرد و سزای عملت را ببینی که دروغگو دشمن خداست و جایگهش دوزخ. هزار لعن بر تو. نفرین من هماره با تو باد و پدر گمراهت!» - پس این همان کاری بود که کردی! :)
چاییاش دیگر سرد شده بود نگاهی به قندان روی میز کرد یکی برداشت که با چای سرد شده بخورد: «پیامکهای فامیل شیرازیشان قطع شد ولی در کمتر از یکساعت آن پیامک از شماره زن سابق به دستم رسید» - همان پیامک ِ چه کار کردی؟ «دقیقاً، و پیوسته زنگ میزد» - چند بار مثلاً؟ «شاید ده دوازده بار تماس گرفت شمارهاش را بسته بودم و مدام رد میخورد» - و پیامک آخری؟ «بله، و آن دو پیامک نالان را زد، کاملاً از سر درماندگی»
و دوباره با هم به لیست پیامکها بازگشتیم و آنها را مرور کردیم این دو پیامک را میگفت: «گوشی ات روشنه؟میتونم یکمی باهات حرف بزنم؟» و بعد از نیمساعت: «تورو خدا جواب بده!حالم خیلی بده!»
مطلب اصلی: این همه پیامک!؟
مطلب قبلی: چه کار کردی؟ برچسبهای مرتبط با این نوشته:
|