سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

[ و به یکى از کسانى که بدو سخنى گفته بود و از مقدار وى بزرگتر مى‏نمود فرمود : ] پر نیاورده پریدى و در خردسالى بانگ در کشیدى . [ و شکیر ، نخست پرهاست که بر پرنده روید ، پیش از آنکه نیرومند و استوار شود ، و سقب شتر خردسال است و شتر بانگ بر نیاورد مگر آنگاه که فحل گردد . ] [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
740 هزار تومان در 20 روز + دوشنبه 91 خرداد 8 - 3:0 عصر

«یعنی می‌شود؟!»
- چه چیز می‌شود؟
«این‌که در 20 روز 740 هزار تومان پول را خرج کرد؟»
- البته که می‌شود، بستگی دارد طرف چه کسی باشد! :)

پیامک اول بهمن را توضیح می‌داد:
«آخرین روز آذرماه 740 هزار تومان به حسابش ریختم
120 برای نفقه فرزندان و 620 برای یک سکه بهار آزادی طرح جدید
اول بهمن پیامک زده که 10 روز است جیبش خالی است!»

- شاید راست می‌گوید؛
خب پول‌ها را در بانک گذاشته و جیبش خالی است واقعاً!

شوخی کردم که کمی حال و هوا را تغییر دهم
اما با ناراحتی پرسید:
«اگر مدعی است جیبش خالی است
چطور فیش حج خریده است؟»

- نخریده شاید! پدرش که آخوند کاروان است، شاید او داده...
«رایگان؟!»
هنوز دهانم را نگشوده، فریاد زد: «امکان ندارد»
- چطور این‌قدر مطمئنی؟

سر قصه را گشود و داستان سه ماه قهر سال 86 را پیش کشید
«شش‌ماهی که پدر به دختر امر کرد در خانه او باشد
که داماد پرورش پیدا کند و رشد نماید...»
از این‌که خنده‌ام ترکید، لبخندی زد و ادامه داد:
«پدر گفته بود خود دختر باید پول یک فیش حج را بدهد
تا او را با خود به حج ببرد
به عنوان سهمیه‌ای که هر کس دارد برای بردن زن خود
به جای همسر، دختر را ببرد»

- ولی با پول خود ِ دختر!
«دقیقاً»
- مگر دختر پول داشت؟!
«بله، یادت نیست گفته بودم بخشی از مهریه را پرداخت کردم اول زندگی!»

در ادامه گفت:
«فقط این هم نبود که
دختر را مجبور کرد برای این‌که بحث‌های علمی پدر را ضبط نماید و بعد
پیاده و ویراست
یک دستگاه mp3 بخرد»
- باز هم با پول خودش؟
«پـَ نـَ پـَ با پول پدرش؟!»

با این تکه دیگر هر دو خندیدیم
مطمئن بود دختر با پول خودش فیش حج تهیه کرده
و جز این نمی‌توانسته باشد
ولی این اصرار به بی‌پولی و ...!

در نهایت گفتم: رفیق!
می‌بینی وقتی سختی‌ها می‌گذرد
چیزی جز خنده بر لب نمی‌ماند
و خاطره‌اش انسان را خُرسند می‌کند
به شرطی که مثل ذغال
روسیاه از حادثه بیرون نیامده باشد
و فتنه و امتحان را با دروغ و کلک و حرام‌های الهی ویران نکرده باشد
اگر سختی را تحمّل کنی
و در دادگاه دروغ نگویی
و خیانت نکنی
روسفید اگر باشی
وقتی سختی به پایان رسید
خاطراتش همه و همه شیرین است
قند است و عسل
و کوله‌باری از تجربه که همیشه برایت کار می‌کند! :)

مطلب اصلی:
این همه پیامک!؟


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
<< مطلب بعدی: فلسفه حجاب
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

پنج شنبه 103 آذر 1

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
740 هزار تومان در 20 روز - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X