سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

آنکه با کسی که از مدارایش ناگزیر است مدارا نمی کند، حکیم نیست . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اگر خواننده بازگردد + دوشنبه 102 آذر 20 - 10:5 صبح

تلویزیون می‌دیدیم
بچه‌ها چیزی یادشان آمد
وقتی خواننده‌ای می‌خواند
سیده مریم: اون خواننده سیبیلو واقعاً جفتک می‌ندازه تو کنسرتش؟
- نمی‌دانم

در نقیضه‌اش که بود
همان پارودی
خنده‌بازار این‌طور نشانش می‌داد
می‌پرید و جفتکی هم می‌انداخت

در آپارات جستجو کردیم
یکی دو صحنه از کنسرت‌هایش آمد
بچه‌ها جمع شده دور لپ‌تاپ
با دقت نگاه می‌کردند
زمان زیادی نگذشت
تنها هم نه
سه نفر دیگر آمدند کنارش
از نوازندگان
و چهارنفری با هم
آری
هر چهارنفر با هم پریدند و جفتک انداختند!

بچه‌ها که مُردند از خنده
رشته کلام را دست گرفتم
کنسرت را متوقف کردم
و توجه همه را جلب:

- یه لحظه...
همین الآن
فرض کنید این خواننده همین الآن
دقیقاً همین لحظه
مُرد
خوب دقّت کنید بعد جواب بدید
همین الآن مُرد
اگر حساب و کتابش رو ببینه
از این‌کارهایی که در این دنیا کرده پشیمان میشه یا نه؟!

بالاتفاق گفتند: بله!

- خب...
حالا فرض کنید التماس میکنه که برگرده
فرض که قبول می‌کنن
حالا یه سؤال مهم‌تر
با دقت یکی یکی جواب بدید
به نظر شما
اگر برگرده
چه رشته‌ای رو انتخاب میکنه و به چه کاری مشغول میشه؟!



سیدمرتضی و سیداحمد: یا میره حوزه یا میره سپاه قدس!
سیده مریم: میره رشته الاهیات و معارف اسلامی!

- یعنی دیگه خوانندگی نمی‌کنه؟
نمی‌ره رشته موسیقی؟
تلاش نمی‌کنه در دستگاه‌های موسیقی مهارت کسب کنه؟

همه نظرشان همین بود
او دیگر هرگز هیچگاه هیچوقت دنبال موسیقی نمی‌رفت
اگر به این دنیا باز می‌گشت
چه برسد به جفتک انداختن با آن همه سیبیل!

حقیقت همین است
واقعیت جز این نیست
همه‌مان غافلیم
حواسمان یعنی نیست
خیالات برمان داشته
توهّم زده‌ایم
یادمان رفته خبری هست
نبأ آمده
چیزی آن سو منتظرمان
حسابی و کتابی
و گرنه این همه شغل لاطائل درست نمی‌شد
مشاغل کاذب

- خب بچه‌ها
یه چیزی رو دقت کنید
حالا که ما می‌دونیم اگر برگردیم چیکار می‌کنیم
یعنی هر کی بره و برگرده چکار می‌کنه
خب یه چیزی
اگر عاقل باشیم
چرا بریم که دیگه نذارن برگردیم
فقط حسرتش رو بخوریم
همین الآن همون کاری رو بکنیم که اگر می‌ذاشتن برگردیم می‌کردیم
نه؟!
آدم عاقل غیر از این فکر میکنه؟!

همه این‌ها اتفاق افتاد
همه این حرف‌ها ردّ و بدل شد
اما
باز غفلت هست
شیاطین انس و جنّ هم
دوباره یادمان می‌رود
خدا کند نرود
خدا مراقبت کند ازمان!

قال اَشرفُ المَکین(ع): «فَلْتَکُنِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِکُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ، وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ قَبْلَ أَنْ یَتَّعِظَ بِکُمْ مَنْ بَعْدَکُمْ، وَ ارْفُضُوهَا ذَمِیمَةً فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ کَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْکُمْ» (نهج‌البلاغه، خ32)
باید دنیا در چشم شما کم ارزشتر از تفاله برگ هایى باشد که با آن دبّاغى مى کنند (که بسیار بدبو و متعفّن و بى ارزش است) یا (بى بهاتر از) بقایاى قیچى شده پشم حیوانات باشد (که بر زمین مى ریزد و کسى به آن اعتنا ندارد). و از کسانى که پیش از شما بودند پند گیرید، قبل از آن که آیندگان از شما پند گیرند و این دنیاى پست و نکوهیده را رها کنید زیرا کسانى را که از شما شیفته تر نسبت به آن بودند رها ساخت (و به عاشقان خود کم ترین وفایى نکرد). (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سارق ِ خدمتگزار + یکشنبه 102 خرداد 21 - 4:17 عصر

لطف کرد
واقعاً لطف
با ماجرایی که پدید آورد
این‌چنین:

آبان بود
سال پیش
1401
از یک شماره دوبار تماس
جواب ندادم
پیش‌شماره 98 نبود
مال ِ ایران نبود
من شماره‌های ناشناس را جواب نمی‌دهم معمولاً
چه برسد که خارجی هم باشد!
چرا؟!
معتقدم کسی که کار دارد
و ناشناس است
اول پیامک ارسال می‌کند
خود را معرفی
بعد تماس

دوستی زنگ زد:
- یکی دنبال مقاله‌نویس می‌گشت
شمارتو بهش دادم!

بنده خدا آمد در ایتا
این پیام را فرستاد:







موضوع پیشنهاد کردم
سه‌تا
اولی را برگزید
قرار شد بنویسم











آماده شد
در بیست روز
صفحه‌بندی و ارسال
با سه چکیده
فارسی و عربی و انگلیسی







ولی ناگهان حذف شد
دیگر خبری هم نشد
حساب کاربری‌اش در ایتا

تعجب نکردم زیاد
خب جمع‌آوری مقالات تمام شده
حساب را هم نیاز نداشتند دیگر!

به ایمیل موجود در پوستر همایش هم ارسال کردم
محض احتیاط
شاید بنده خدا فراموش کند مقاله را تحویل دهد
به مدیرانش



چند ماه گذشت
اردیبهشت شد
نزدیک به زمان همایش
تماس گرفت
بنده خدایی:
- مقاله شما برگزیده شده
دو هفته دیگر تشریف بیاورید کربلا
مهمان آستان مقدس امام حسین(ع)
برای ارائه مقاله
بهتر است به زبان عربی ارائه شود

از بچه‌ها پرسیدم
هر سه موافق
مصرّ که بروم

شگفت‌زده
دویدم دنبال پاسپورت
آخرین سفرم به کربلا 17 سال پیش
اولین سفرم هم
پاسپورت باطل شده
اقدام کردم
یک هفته زمان نیاز

تصویر پاسپورت را ارسال کردم
تصویر بلیط را هم آن‌ها
پنجشنبه صبح فرودگاه بودم
تنها
و کسی منتظرم نبود
حتی وقتی در نجف پیاده شدم
هنوز باور نکرده



چند طلبه دیگر هم بودند
پرسیدم
آن‌ها نیز برای همایش
مدتی انتظار
وسیله‌ای فرستادند
از طرف عتبه
همه سوار
مستقیم کربلا

در هتل که مستقر شدیم
یک روز برای خومان
کل پنجشنبه
زیارت حرمین شریفین
و مقامات
تا جمعه صبح

افتتاحیه در داخل شبستان حرم امام حسین(ع)
وزیر بود
رئیس دانشگاه بود
متولی حرم بود
و خیلی بزرگان دیگر از عراق
پخش زنده از کربلاتی‌وی
شرکت‌کنندگان هم
لبنانی
سوری
فلسطینی
الجزایر
تونس
از خیلی کشورها بودند
کسانی که مقاله ارائه کرده و انتخاب شده
بیش از صد نفر

عصر برای ارائه مقاله
سه سالن مجزّا
عربی و فارسی و انگلیسی
سالن که جدا شد
گفتند مقاله را هم به فارسی ارائه کنید
وقتی همه حاضرین ایرانی هستند

به من شنبه صبح افتاد
هر نفر 15 دقیقه
من در شش هفت دقیقه معرفی کردم
متنی که نوشته بودم
و تمام



عصر اختتامیه
ملاقات با متولی حرم
با قائم مقام ایشان
و در نهایت
یک‌شنبه آوردند نجف اشرف
زیارت
فرودگاه
پرواز
مستقیم ایران
ولی
یک اتفاق
سبب خنده همگان شد
وقتی برایشان تعریف کردم
بعد از این‌که برای خودم تعریف کردند



در جلسه با تولیت حرم امام حسین(ع)
مسئول بررسی مقالات در کنارم نشسته بود
کمی فارسی می‌دانست
رو به من کرد و پرسید:
- موشح شما هستی؟
:: بله!
- شما مقاله خود به دوستی ندادید؟
:: خیر. چطور؟
- از مقاله شما دو تا به دست ما رسید
سؤال بود که کدام نویسنده است و کدام سارق
من سایت شما دیدم
نوشته‌های زیادی داشتید
گفتم برای ایشان کاری ندارد بنویسد
نیازی ندارد سرقت کند
آن یکی را که به نام «حیدر بـ[....]ری» بود حذف کردم
:: من فایل مقاله را فقط برای شما ارسال کردم
هم در ایتا و هم در ایمیل
- ولی ما که ایتا نداریم!

هاهاها...
خنده‌ام گرفته بود
آقای حسینی را نمی‌شناخت
فردی که ادعا کرده از طرف آن‌هاست
مقاله می‌خواست
سارق مقاله همو بود
همان فرد نخست
هوس دلارها را داشت
جایزه نفر اول دو هزار دلار بود آخر!

شماره‌ای که تماس گرفته بود را دادم
گفت موبایل است
مربوط به داخل کربلا
پیدایش می‌کنیم
گفتم:
اگر پیدایش کردید، از طرف من تشکر کنید!
اگر ایشان نبود، از همایش خبردار نمی‌شدم
مقاله هم ارائه نمی‌کردم
توفیق این زیارت را هم

قصه را برای همراهان تعریف
جوکی شده بود
لطیفه‌ای
ایرانیانی که با هم در یک هتل بودیم
یکی از هم‌اتاقی‌ها
عضو هیئت علمی یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور
متخصص زبان‌شناسی
زبان‌های سامی
دکترا
با تعجب گفت:
- آقای دکتر، روز اول که گفتید سفارش مقاله به شما دادند
گفتم ایشان دیگر چقدر استاد است
ما خودمان مقاله نوشته‌ایم
ایشان مقاله سفارشی نوشته است
پس بگو سفارش از طرف دزد ِ مقاله بوده است! :)

عرض کردم دکتر نیستم؛
- این‌جا که هستید از نظر ما دکترید!



مقاله در مجموعه‌مقالات‌شان منتشر شد
گواهی شرکت در همایش هم



ولی
هیچ‌کدام به اندازه توفیق زیارتی که به دست آمد باارزش نبود
این‌طور ناگهان
این‌طور آسان
این‌طور رایگان
این‌طور با فراغت
چقدر فرصت برای حضور در زیر قبّه حضرت
چقدر در کنار ضریح مطهّر
بالای سر مرقد
باورپذیر نبود
هنوز هم گمان می‌کنم خواب بوده است!
خدا این سارق ِ عزیز را گرامی بدارد
سبب خیر شد
خدا از گناهش بگذرد و او را هدایت کند
این انسان خدمتگزار را! (;

...
[دانلود فیلم]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: سفر 33 - خودم 11 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
دیدی گفتم + سه شنبه 101 بهمن 4 - 5:0 صبح

منتظر
در ماشین
تا مریم بیاید
من و سیداحمد و سیدمرتضی

صحبت شد
سیداحمد از ماجرایی گفت
قبلاً تذکر داده
می‌دانستم این‌طور می‌شود
سرانجام آن را
از سر تجربه

- الآن اگه بهت بگم «دیدی گفتم» شاید ناراحت بشی
مردم معمولاً این‌طور
نوعی شماتت
ولی یه جمله از یه نفری می‌خوام برات بگم
خیلی وقت پیش شنیده:
اونیکه میگه «دیدی گفتم» دوستته
دشمن میگه «می‌خواستم بگم»!

توضیح لازم
توضیح دادم
شیرفهم
- دشمنت نمی‌خواد موفق بشی
پس بهت نمی‌گه
می‌ذاره در خطا بیافتی
گرفتار بشی
بعد که خوب تو دلش بهت خندید
با این جمله ویرانت میکنه: «می‌خواستم بهت بگم»
خب چرا نگفتی؟
چرا تذکر ندادی؟
چرا کمک نکردی تا خطا نکنم؟
گرفتار نشم؟
اما دوست
حتماً میگه
تذکر میده
حتی وقتی توجه نکنی
عمل نکنی
چون نمی‌خواد در خطا گرفتار بشی

بله
درسته که شماتت بده
شاید اگر این جمله رو نگه بهتر
ولی هدفش چیه؟
«قبلاً گفتم، عمل نکردی، گرفتار شدی، بعداً اگر گفتم، عمل کن، گرفتار نشی»
هدف این
که بدانی باتجربه‌تر از توست
اعتماد
قبول کنی
برای پذیرش آینده
برای کمک‌های بعدی
این شماتت را تحمّل می‌کند
او که می‌خواهد از خطاهایش بکاهد!



- یک جمله دیگه هم یادم افتاد
از یک بزرگی:
«وقتی رو در رو با کسی هستی، او پشت سر تو را می‌بیند، چیزی را که تو نمی‌بینی»
همیشه دنبال این باش که نظر دیگران را بدانی
درباره خودت
و پشت سرت
آن‌چه نمی‌توانی ببینی
ما خودمان را معمولاً کم می‌بینیم
خیلی کم
یکی دوبار در روز که جلوی آینه باشیم
ولی دیگران
آن‌ها هستند که «مدام» ما را می‌بینند
خودمان و رفتارمان را
عاقل به نظر دیگران اهمیت می‌دهد
چون برای بهتر شدن نیاز دارد

«اینا رو از کجا یاد گرفتی بابا»
سیدمرتضی پرسید
به گفتگوی من و سیداحمد گوش می‌داد
- روی در توالت عمومی خوندم! :)
به شوخی گفتم
خندیدند
- پسرم اگه کتاب زیاد بخونی، می‌بینی این‌چیزا تو کتابا هست!

قَالَ عِصمَةُ الأولیاء (ع): الْغِیبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ. (نهج‌البلاغه، ح461)
به زشتى یاد کردن مردمان پشت سر آنان، سلاحى است براى مرد ناتوان. (ترجمه شهیدی)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
قدرمان + سه شنبه 100 اردیبهشت 14 - 3:21 صبح

مولا علی (ع) فرموده است: «تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ، حَتَّى یَکُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ» (نهج‌البلاغه، ح16)



چنان نیست که همیشه انسان هاى مدیر و مدبر پیروز گردند; گاه تقدیرات همه تدبیرات آنها را برهم مى زند.
مى فرماید: «حوادث و امور، تسلیم تقدیرهاست تا آنجا که گاه مرگ انسان در تدبیر (و هوشیارى او) است»
گرچه انسان باید در همه امور هوشیارانه و مدبرانه عمل کند; اما چنین نیست که از لطف خدا بى نیاز باشد. خداوند براى بیدار ساختن انسان و شکستن غرور و غفلت او گهگاه امورى مقدر مى کند که بر خلاف تمام تدبیرها و پیش بینى ها و مقدمه چینى هاى انسان است تا به او بفهماند در پشت این دستگاه، دست نیرومندى است که هیچ کس بى نیاز از لطف و محبت او نیست.
در طول تاریخ گذشته و در زندگى خود بسیارى از این صحنه ها را دیده ایم که گاه افراد بسیار هوشیار و قوى و صاحب تدبیر ضربه هایى از تدبیر و هوشیارى خود خورده اند و دست تقدیر مسیرى جز آنچه آنها مى خواستند برایشان فراهم ساخته است.

(مکارم شیرازی، پیام امیرالمؤمنین)

پ.ن.
افراد حاضر در تصویر فوق (از راست): خودم، سیده مریم، سید احمد، سید مرتضی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
جیغ ِ خرید + جمعه 98 مهر 12 - 8:0 صبح

سه‌شنبه‌بازار که بودیم یادم افتاد
خاطره‌ای از کودکی‌شان
وقتی کودکی را دیدیم
جیغ می‌کشید
چیزی را می‌خواست تا پدر و مادرش بخرند
دو نفر را معطّل خود کرده بود
دو آدم بزرگ را
و هر دو
هر دوی آن آدم‌‌بزرگ‌ها
متحیّر بودند
نمی‌دانستند چه کنند!

رفتار آدم‌ها متفاوت است
والدین
ولی بیشتر
این‌طور که من دیده‌ام
مادرها دست بچه را می‌کشند تا راه بیاید
بلند می‌کنند اصلاً از زمین
کودکی که پاهای خود را جمع کرده است
تا به زمین بچسبد
تا نیاید
مقاومت کند

پدرها بیشتر می‌خرند
خیلی زود
تا خلاص شوند
از جیغی که آبرویشان را به خطر می‌اندازد

مریم کنارم بود
برایش تعریف کردم
خاطره‌ای از کودکی‌شان
به هدف این‌که یاد بگیرد:
- ببین دخترم!
یه بار در همین سه‌شنبه‌بازار
سیدمرتضی همین کار رو کرد
فقط یک بار
جیغ کشید و نشست
گریه کرد و شیون
اسباب‌بازی‌ای را دیده بود و می‌خواست

«چیکار کردی؟»
- من هم نشستم
کنارش
روی دو پا نشسته بود
من هم روی دو پا نشستم
وسط سه‌شنبه‌بازار
وسط عبور و مرور مردم
در گوشش چیزی گفتم
یک رمز بود
کلید کار با کودکان
رمز را که دریافت کرد
آرام شد
بلند شد و راه افتاد
و تا امروز که می‌بینی
دیگر هرگز لج نگرفته تا چیزی را بخواهد!

مرموز گفتم تا حساس شود
تا بخواهد
تا طلب نباشد که آموزش تأثیر ندارد
یادگیری مقدم بر یاددادن است
رمز آموزش

«چی گفتی بهش؟!»
- بچه‌ها مثل کامپیوتر هستند
رفتارشان خیلی قابل پیش‌بینی‌ست
خیلی عجیب و غریب نیست
البته اگر الگوریتم‌هایشان را بشناسی
همه کودکان با کدهای مشابهی کار می‌کنند
همه‌شان
بدون استثناء
فقط باید رمزها را بدانی
من هم این رمز را به تو می‌گویم
رمزی که برای سیدمرتضی به کار بردم:

- سیدمرتضی
گوش کن
یه دقیقه جیغ نکش تا یه چیزی بهت بگم
[بچه آرام می‌شود، چون می‌خواهد بشنود]

من اگه الآن چیزی رو که خواستی برات بخرم
مردمی که این صحنه رو دیدن
می‌گن پدر این بچه چقدر ضعیف و بیچاره‌ست
که به خاطر جیغ بچه‌ش
مجبور شده اسباب‌بازی براش بخره
من مطمئنم تو دوست نداری که یه بابای ضعیف و بیچاره داشته باشی
تو دوست داری بابات قوی باشه
الآن به خاطر جیغ و گریه‌ت
دست منو بستی
کاش از اولش آروم در گوشم می‌گفتی چی می‌خوای
تا تو این وضعیت بد گرفتار نشیم
حالا
آروم بلند شو و بریم
اگه تا هفته بعد رفتارت خوب بود
دفعه بعد که اومدیم سه‌شنبه‌بازار
آروم در گوشم بگو چی می‌خوای
اگر تونستم برات می‌خرم!



همین
رمز همین است
اما
البته اگر قبلاً دروغ به بچه نگفته باشی
اگر به تو اعتماد داشته باشد
اگر به خاطر آمپول زدن:
«نه آمپولش اصلاً درد نداره، یهو... آخ...»
اگر به خاطر مهد رفتن:
«نه، مهدکودک که نمی‌خوایم بریم، یهو... وای...»
اگر به خاطر دارو خوردن:
«تلخ نیست که، بخور ببین چقدر شیرینه، یهو... ایش...»
اگر به خاطر دندانپزشک:
«آمپول نمی‌زنه، دهنتو باز کن، یهو... ویژ...»

راز تربیت که اساساً «اعتماد» است
اما
پس از این اعتماد
باید کودکان را متقاعد کرد
که
اگر جیغ بکشند و شیون
دیگر نمی‌توانند به آن‌چه می‌خواهند برسند
نه این‌که چون ما می‌خواهیم با آن‌ها بجنگیم
بلکه
به خاطر این‌که می‌خواهیم آن‌ها عزیز و گرامی باشند
نزد همه مردم جامعه!

اولاً که به شخصیت او احترام گذاشته‌ای
آبرویش را نبرده‌ای
کنارش نشسته‌ای و محترمانه و آهسته سخن گفته‌ای
دوم این‌که
فهمانده‌ای به خاطر خودش است
سر جنگ نداری و در جبهه مقابلش نیستی
در کنار اویی
با اویی
و برای خود او
سوم
امید داده‌ای
این‌که اگر امروز نشد
اگر کوتاه بیاید و عقب‌نشینی کند
بعداً می‌رسد
از دست نمی‌رود
چهارم خط قرمز است
خط قرمز تو را فرا می‌گیرد
می‌فهمد که نمی‌شود
نمی‌تواند
محکم بودن تو را درک می‌کند
مطمئن می‌شود که از راه جیغ نمی‌رسد
هیچوقت
هیچ‌جا
به هیچ چیز
این از همه مهم‌تر است!
شیوه ارتباط درست را یاد می‌گیرد
جیغ در نظرش نمی‌شود یکی از ابزارهای ارتباط با دیگران!



همیشه وقتی وارد سوپر مارکت می‌شدیم
بچه که بودند
قبل از ورود
به سه تایی‌شان می‌گفتم:
- توی مغازه یه وقت نگید اینو می‌خوام یا اونو می‌خوام
چون اگه کسی بشنوه
دیگه نمی‌تونم براتون بخرم
اگه چیزی خواستید
یواش در گوشم بگید!

بچه‌ها تا وقتی ندیده‌اند
معمولاً نمی‌خواهند
وقتی هم ببینند
فقط همان لحظه است
زود یادشان می‌رود
از مغازه که بیرون بروند!

من این رمز را یک‌بار برای هر کودک استفاده کردم
در یکی دو سالگی‌شان
قفل جیغ و شیون باز شد
رها شد و رفت پی کارش
تعجب می‌کنم از این همه پدر و مادر
که چطور
حتی گاهی تا ده دوازده سالگی هم
هنوز گرفتار جیغ و شیون کودکان‌شان هستند
چه برسد به نوجوانی و جوانی
سن پرخاشگری!

قال مولی الموّحدین (ع): «فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا تِیکَ الَّتِی آبَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ وَ عَلَیْهَا مُحَاسَبُونَ، وَ لَعَمْرِی مَا تَقَادَمَتْ بِکُمْ وَ لَا بِهِمُ الْعُهُودُ وَ لَا خَلَتْ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُونُ» (نهج‌البلاغه، خ89)
اى بندگان خدا پند بگیرید، و به یاد آرید عقاید و آرایى را که پدران و برادرانتان در گرو آنند، و بر اساس آنها مورد محاسبه حق قرار گرفته اند. به جانم سوگند میان شما و آنان فاصله زیادى نیست، و سالها و قرنها میان شما و آنها نگذشته. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
ماهواره بر + یکشنبه 98 تیر 30 - 5:0 صبح

موزه انقلاب اسلامی
و دفاع مقدس
ما و موشک‌ها
همه نسل‌های آن
ماهواره‌برهای ایرانی!



افتخارانگیز
غرورآفرین
انسان حال عجیبی پیدا می‌کند
وقتی
این موشک‌های بزرگ را می‌بیند
بچه‌ها که به آن دست هم زدند
خیلی از نزدیک
دیدن دارد!

هویت همین است
این‌که انسان
تعلّق اجتماعی پیدا می‌کند
به محیط
به مجموعه‌ای که با آن‌ها زندگی می‌کند
هم‌زبان است
هم‌فرهنگ
هم‌دین و آئین

ما نساختیم
ما زحمتی برای آن نکشیدیم
ولی
به اندازه آدم‌هایی که آن را ساخته‌اند
ما هم
از دیدن ماهواره‌برها لذّت بردیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
جاپارک راهپیمایی + جمعه 98 خرداد 10 - 6:47 عصر

پیدا کردم
همین راحتمان کرد

همیشه مشکل داشتیم
سال‌هاست
اوایل نزدیک پارک می‌کردیم
مشکل ترافیک بود
بعد هم دور
کلّی باید پیاده می‌رفتیم تا تازه به آغاز راهپیمایی برسیم
این شد که...

این‌بار نقشه را گستراندم
تمام اطراف حرم حضرت معصومه (س) را
مسیر راهپیمایی را
خوب گشتم
و یافتم
جایی را که در مسیر نبود
عوارض طبیعی و مصنوعی جدا کرده
اما
راهی داشت
میان‌بری تا مسیر

خوب است
خودش است
همین است
امروز ماشین را بردم و آن‌جا پارک کردم
دیگرانی نیز فهمیده
همان‌جا آمده
از میان‌بر رفتیم و زود به راهپیمایی رسیدیم
در بازگشت نیز
خیلی سریع
بدون هیچ ترافیکی!

راهپیمایی روز قدس امسال
امروز صبح
خیلی خوش گذشت
برای بچه‌ها هم راحت بود
راحت‌تر از گذشته



کجا؟
نمی‌گویم
بگویم که دفعه بعد جا برای خودمان هم گیر نمی‌آید
نباید لو برود! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
رفاقت ِ خانوادگی + پنج شنبه 98 فروردین 29 - 5:5 عصر

تا مجری آمد
مریم که دید
این جمله را به من گفت:
«حیف که قدش کوتاست، وگرنه اینو برات انتخاب کرده بودم!»
خیلی مادرانه حرف زد
این شد که تعجب کردم!

ماجرای ازدواج است
بچه‌ها گاهی پیشنهاد می‌دهند
بیشتر مریم
از خیلی سال پیش
پیشنهاد ِ همسر برای پدر!

شبکه را عوض که کردم
خانم مجری که آمد
از مریم پرسیدم:
«این قدش بلنده، اینو پسند نکردی؟!»
قصد شوخی داشتم
و گرنه که پسند خودم نبود
و مریم با بی‌تمایلی پاسخ داد:
«خب... این شاید ازدواج کرده باشه!»



چند وقت پیش هم فروشگاهی رفته بودیم
خانمی چادری متصدّی بود
کمی که دور شدیم
مریم زیرگوشی پرسید:
«ببین حلقه نداره؟»
- یه انگشتر داره، شاید به جای حلقه استفاده کرده باشه. چطور؟
«خیلی خانم خوبی به نظر می‌رسه آخه!»
- از چه نظر؟
«رفتارش خوبه، می‌خنده، مهربونه»
- دختر گلم!
نباید زود قضاوت کرد
بیشتر آدم‌ها در محیط کار مجبور هستند خوش‌رفتار باشند
باید در محیط خانه دید چه رفتاری دارند
از روی ظاهر نمی‌شود فهمید!

چقدر خوب است
این‌که
جرأت دارند این‌طور صحبت کنند
با بزرگ‌تر خود
من این جرأت را به آن‌ها دادم
فرصت
از کودکی
اجازه دادم نظر خود را بگویند
محترمانه
نقد کنند
پیشنهاد بدهند
اصلاً سؤال می‌کردم و می‌کنم
مدام نظرشان را
می‌خواهم تا بگویند
اصرار دارم تا نقد کنند

مسئولین باید این‌طور باشند
جرأت بدهند
فضا ایجاد کنند
بخواهند

ما هم
باید بتوانیم با بزرگان خود این‌طور راحت باشیم
تا
بتوانیم دوستشان باشیم
دوست باشیم با آن‌ها
دوست بداریم‌شان
کمک‌شان کنیم
پیشنهاد و انتقاد

و گرنه
فاصله می‌افتد
بین ما و بزرگان‌مان
فاصله‌های زیاد
شکاف‌های پُرنشدنی
اگر
ناگزیر باشیم با هزار پیشوند و پسوند صدایشان کنیم!
«حضرت مستطاب»، «آیت الأرض و السماء»، «حجت خداوند بر مسلمانان»، «مقام عالی»...

قال مولانا أمیرالمؤمنین (ع): «إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاتِ الْوُلَاةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ أَنْ یُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ یُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْکِبْرِ، وَ قَدْ کَرِهْتُ أَنْ یَکُونَ جَالَ فِی ظَنِّکُمْ أَنِّی أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ کَذَلِکَ، وَ لَوْ کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ یُقَالَ ذَلِکَ لَتَرَکْتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَ الْکِبْرِیَاءِ» (نهج‌البلاغه، خ216)
از بدترین و سخیف ترین حالات زمامداران نزد مردم صالح این است که گمان برده شود آنها دوست دار تفاخرند و کار آنها را بر نوعى برترى جویى حمل کنند، من خوش ندارم که این فکر در ذهن شما جولان کند که مدح و ستایش را دوست دارم و از شنیدن آن لذت مى برم. من بحمدالله چنین نیستم و به فرض که من (به مقتضاى طبیعت بشرى) مدح و ثنا را دوست مى داشتم، آن را به سبب خضوع و تواضع در برابر خداوند سبحان ترک مى کردم. خداوندى که با عظمت و کبریاییش از همه سزاوارتر براى ثنا و ستایش است. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تبعیض؛ اختیار یا اجبار؟ + سه شنبه 96 اردیبهشت 5 - 6:55 عصر

«چرا من نرم نون بخرم؟!»
معمولاً سیداحمد می‌رود
مدّتی‌ست نان‌خر خانه شده
دو قدم هم بیشتر نیست البته
تا سر کوچه و خرید نان و بازگشت
اما این‌بار مریم تاب نیاورد و گله کرد



باید برایش توضیح می‌دادم
باید متقاعدش می‌ساختم
درونش گر گرفته از این بی‌عدالتی
قطعاً احساس کرده ظلمی روا شده
او حتی سنش نیز از سیداحمد بیشتر
أولی به این‌که مسئول خرید‌های خانه شود

- دختر گلم!
واقعاً برای من تفاوتی نمی‌کند
چه تو بروی و چه سیداحمد
همه شما برای من مساوی و برابر هستید
اما...

بنایم بر صداقت است
باید راست گفت
اما چطور می‌شود همه راست‌ها را گفت؟!
من چطور می‌توانم برای او توضیح دهم
این‌که تبعیض از جانب من نیست
بلکه...

- دختر عزیزم
نگاه کن
من وظیفه دارم امنیت همه شما را حفظ کنم
هر سه تای‌تان را
اما مسأله‌ای در بین است
آمارهایی که پلیس هر سال منتشر می‌کند
نشان داده که دخترها نسبت به پسرها آسیب‌پذیرترند
یعنی چه؟!
خوب دقت کن تا برایت توضیح بدهم
فرض کن از هر هزار پسربچه‌ای که تنها به خیابان می‌روند
یکی‌شان مثلاً دزدیده می‌شود یا اذیت می‌گردد
اما آمار و اطلاعات نیروی انتظامی
می‌گوید که از هر هزار دختربچه
پنج‌تای‌شان آسیب می‌بینند
متوجهی؟!
حالا کاری ندارم به دلیل آن
چون آن یک بحث علمی و جامعه‌شناسی‌ست
نیاز به تحلیل دارد
متخصصان آن باید قضاوت نمایند
ولی این هست
این اتفاقی‌ست که دارد می‌افتد
آسیب دخترها بیشتر از پسرهاست
همین
حالا من چه وظیفه‌ای دارم؟!

اوقاتش شیرین نشد
راستش را اگر بخواهم بگویم
متقاعد شد
پذیرفت یعنی
ولی آن لحظه
همان ناراحتی را می‌شد در چهره‌اش دید



زمان که گذشت...
دو سه هفته‌ای می‌شود از این گفتگو گذشته
چند بار دیگر هم سیداحمد به خرید رفته
ولی در تمام این بارها
دیگر هیچ گله و شکایتی از مریم صادر نشده!
به نظرم حرفم را باور کرده
این‌که تبعیض از طرف من نیست
از طرف ویرانه‌های فرهنگی جامعه است
بیماران گناهکاری که سلامت جامعه را تهدید می‌نمایند
و متأسفانه دختران را بیشتر از پسران!

رسول خدا ص فرمودند: إنّ اللّه‏َ تبارکَ وتعالى علَى الإناثِ أرأفُ مِنهُ علَى الذُّکورِ ، وما مِن رجُلٍ یُدخِلُ فَرحَةً علَى امرأةٍ بَینَهُ وبَینَها حُرمَةٌ ، إلاّ فَرَّحَةُ اللّه‏ُ تعالى یَومَ القِیامَةِ . (الکافی : 6 / 6 / 7)
خداوند تبارک و تعالى به زنان مهربانتر از مردان است . هیچ مردى نیست که زنى از محارم خود را خوشحال سازد ، مگر این که خداوند متعال در روز قیامت او را شادمان گرداند .


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
حضرتمان در مقام آشپز + شنبه 93 شهریور 8 - 6:38 عصر

چنین گرفت یکی از خواصّ دوستان
فی حین طبخ غذا
در یومی مِن الأیام

ایمیل‌مان کرد امروز
آن‌چه غافلگیرانه اخذ کرده بود تصویراً

گذاشتیم بر وبلاگ
تا ادخال سرور باشد
و دوستان را به تبسّمی میهمان کرده باشیم! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: خودم 11 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

   1   2      >

پنج شنبه 103 آذر 1

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
خودم - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X