سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

هرکس در راه اسلام، برادری تازه را به دوستی بگیرد، خداوند در بهشت، برایش بُرجی از گوهر می سازد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
بی نظیر + شنبه 99 شهریور 22 - 5:0 عصر

این نمونه اول



و بعد هم
نمونه‌ای دیگر
نمونه‌هایی دیگر
زیاد و زیادتر



بیشتر است
خیلی بیشتر

استاد شده
تلاش کرده و یاد گرفته
مهارت
بسیار فراتر از آن‌چه می‌پنداشتم
شگفتی‌آفرین

کودکان بی‌نظیرند
تقصیر گردن بزرگان
چرا جامعه حاضر نیست فرصت فراهم کند؟
چرا این‌قدر اصرار دارد
اصرار بر چه؟
اصراری کور
بر این‌که کودک باید بازی کند و تفریح
در حالی‌که خودشان این را نمی‌خواهند
کودکان عاشق بزرگی‌کردنند
پاکردن در کفش بزرگ‌ترها

هر کلاسی که ثبت نامش می‌کردم می‌خندیدند
هنوز هم
هم استاد و هم سایر شاگردان
هم مسئول ثبت‌نام حتی
قبول نمی‌کنند کودکی مهارت بیاموزد
نظیر ندارد انگار
از بس که کودکان را از مهارت‌آموزی دور داشته‌اند
بس نیست؟
کودکی مگر بهترین فرصت یادگیری نیست؟!

قال مولانا حجّةالأبرار (ع): «سَیِّئَةٌ تَسُوءُکَ، خَیْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُکَ» (نهج‌البلاغه، ح46)
کار بدى که تو را ناراحت (و پشیمان) مى سازد نزد خدا بهتر است از کار نیکى که تو را مغرور مى کند. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - آموزش 28 - هنر 24 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تحصیل ِ کرونایی + شنبه 98 اسفند 10 - 9:24 صبح

خیلی خوب بود
خیلی راضی
مریم امروز صبح کلاس داشت
توی تلویزیون
شبکه آموزش
سر ساعت 8

خیلی زود بیدار شدند
خیلی سریع رختخواب‌ها را جمع کردند
خیلی زود صبحانه خوردند
خیلی تند سفره را جمع کردند
هر کدام بشقاب و لیوان خود را شست
نیم‌ساعت به 8 مانده
همه‌شان خیره به تلویزیون
در انتظار
منتظر این‌که درس آغاز شود

یاد کودکی‌ام افتادم
آن روزها هم بود
مدتی از شبکه دو آموزش می‌دیدیم
وقتی موشک‌باران شده بود
تمام مدارس تهران را تعطیل کرده بودند



کلاس که تمام شد
سه اتفاق عجیب افتاد
اول گزارش مریم بود:
«معلم ما یک درس رو سه ساعت طول می‌کشید یاد بده، این تو نیم‌ساعت یاد داد!»

دوم
یادگیری کلاس‌پایینی‌ها
بله
در لابه‌لای درس
آن‌ها نیز پاسخ می‌دادند
به پرسش‌های معلم
سیداحمد و سیدمرتضی
وقتی
خیره به تلویزیون نگاه کرده بودند
انگار
آن‌ها نیز در کلاس درس ریاضی هفتم شرکت داشتند



الآن هر سه تایشان یاد گرفته‌اند
اولین بحث «توان» در ریاضی را
چقدر خوب
چقدر کارآمد
چقدر با راندمان بالا

سوم هم ذهن من بود
دوباره بهم ریخت
و دوباره از نگرانی‌ها پر شد
این‌که
سبک آموزش کهنه و پوسیده فعلی باید عوض شود

دنیا عوض شده است
آموزش نباید بشود؟
فناوری آمده است
آموزش نباید فناورانه بشود؟

یادم هست اسکیپی را
کودکی که با کانگرویی دوست بود
دور از مدرسه و تحصیل
از طریق یک تلویزیون با معلم ارتباط داشت
و سر ساعت باید جلوی تلویزیون می‌بود
آن روزها خیال می‌کردیم این شیوه آموزش آینده است
آرزویش را داشتیم

بله
یک چیز هست
کودکان در کنار هم چیزهای دیگری نیز یاد می‌گیرند
روابط اجتماعی را
دعوا کردن یا نکردن را
البته فحش و فحاشی هم را
پسران من که از وقتی مدرسه رفته‌اند کلکسیونی از واژگان بی‌تربیتی شده‌اند(!)
این خوب است
این پرورش است
این جامعه‌پذیری را افزایش می‌دهد
از انزوا دور می‌کند
کودک را با آینده‌ای که خواهد داشت
همین امروز روبه‌رو می‌کند

اما
اگر کودکان ما بتوانند آموزش‌های نظری را در خانه یاد بگیرند
از طریق تلویزیون
یا از طریق اینترنت
آن‌وقت
فقط برای آموزش‌های مهارتی به کلاس می‌روند
برای نجاری و نقشه‌کشی و آهنگری و خیاطی و آشپزی و شیشه‌بری و ...
بگذاریم روابط اجتماعی را در محیط کار فرا بگیرند

آیا آموزش دوازده‌ساله به پنج‌سال تقلیل نخواهد یافت؟
وقتی راندمان یادگیری در خانه بالاتر است
تمرکز بیشتر
فرصت فراوان‌تر
نمی‌بینیم وقتی کارتون و فیلم می‌بینند چقدر تمرکز دارند؟!

چه خواهد شد؟
به زودی لشکری از جوانان پُرتوان خواهیم داشت
هم دانش دارند
هم مهارت
هم وقت و فرصت کافی برای اقدام
فرصتی که امروز به دلیل طولانی بودن آموزش از دست می‌دهند

این‌ها دنیا را متحوّل خواهند کرد
چنین جوانان پُرتوان و پُرفرصتی
دنیایی که با گذشته فرق می‌کند
چرا هنوز هر روز صبح سر صف بایستند و در کلاس بنشینند و زنگ تفریح تغذیه بخورند و ناظم سرشان داد بزند و سر کلاس هم معلم جلوی تخته درس‌شان بدهد؟!

قال أمیرالمؤمنین(ع): «...لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْیِکَ مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْیَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ، فَتَکُونَ قَدْ کُفِیتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ وَ عُوفِیتَ مِنْ عِلَاجِ التَّجْرِبَةِ، فَأَتَاکَ مِنْ ذَلِکَ مَا قَدْ کُنَّا نَأْتِیهِ وَ اسْتَبَانَ لَکَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَیْنَا مِنْهُ» (نهج‌البلاغه، ن31)
همه اینها براى آن است که با تصمیم جدى به استقبال امورى بشتابى که اندیشمندان و اهل تجربه تو را از طلب آن بى نیاز ساخته و زحمت آزمون آن را کشیده اند تا نیازمند به طلب و جستجو نباشى و از تلاش بیشتر آسوده خاطر گردى، بنابراین آنچه از تجربیات نصیب ما شده، نصیب تو هم خواهد شد (بى آنکه زحمتى کشیده باشى) بلکه شاید پاره اى از آنچه بر ما مخفى شده (با گذشت زمان و تجربه بیشتر) بر تو روشن گردد. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آموزش 28 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
گیر ِ بچه داری + یکشنبه 98 مهر 14 - 2:0 عصر

بلد نیستند
می‌دانیم
امروز دیگر همه می‌دانند
دخترانی که ازدواج می‌کنند
اصلاً خانه‌داری و بچه‌داری نمی‌دانند
معمولاً که این‌طور است
حداقل حداکثرشان

ایراد کجاست؟
آموزش در مدرسه؟
یا خانه؟

خیر
مسأله خیلی ساده‌تر از این حرف‌هاست
به خاطر تغییر تک‌بُعدی فرهنگ است
یک بخشی از آن

همیشه همین‌طور است
یک سیستم را
یک دستگاه را
یک فناوری را
وقتی بخشی از آن را تغییر دهی
بدون تغییر ِ سایر بخش‌ها
بخش‌های مرتبط و متصل به آن
هنگ می‌کند
گیر می‌کند
خراب می‌شود و از کارآیی می‌افتد
درست مثل همین پژویی که موتور پیکان روی آن نصب کردند
آردی و روآ
یا پیکانی که یک روزی موتور پژو!



فرهنگ ایران این‌طور بود
بعد از ازدواج
دختری که به خانه شوهر رفته
در کنار مادرشوهر
خانواده شوهر
زندگی اصلاً مستقل نبود که
حداقل برای مدّتی
یاد می‌گرفته
فرهنگ خانه‌داری و بچه‌داری آن‌ها را
قدم به قدم
ذره ذره
با هر حادثه‌ای که اتفاق می‌افتاده
هر مرحله طی می‌شده
از آموزش
آموزشی که باید مطابق فرهنگ خانواده شوهر اتفاق می‌افتاده

اصلاً به خاطر همین آموزش نمی‌دادند
مادر ِ دختر یاد بچه‌اش نمی‌داد
اولاً تا سر و گوشش نجنبد
خیال ازدواج بَرش ندارد
هی فکر و اندیشه شوهر و فرزند در دلش نیافتد
مالیخولیایی نشود
ثانیاً
تا دو آموزشه نگردد
همین که نگرانی امروز آموزش و پرورش هم هست
معلم‌ها
می‌گویند مبادا ریاضی را به روش قدیم یاد بچه بدهید
دو هوا می‌شود
با روش جدید نمی‌سازد
معلّم را گرفتار می‌سازد

دختر اگر خانه‌داری و شوهرداری و فرزندپروری را
به سبک مادر خود می‌آموخت
در خانه شوهر سختش می‌آمد
رفتار کردن مطابق سلیقه آن خانواده را

امروز می‌گویند چرا دختر در خانه یاد نمی‌گیرد
دلیل دارد
دلیلش همین دوتاست

اما گیر اصلی کجاست؟
این‌که دیگر حاضر نیستند در کنار خانواده شوهر زندگی کنند
از همان روز اول
می‌خواهند مستقل باشند
دختر است که می‌خواهد معمولاً

استقلالی را می‌خواهد که دانش آن را ندارد
نیاموخته یعنی
چون در فرهنگ قدیم
قرار نبوده مستقل باشد



حالا چاره چیست؟
تغییر سایر بخش‌ها
اگر قرار است این استقلال‌طلبی ادامه یابد
چاره دیگری ندارد
باید که پس از ازدواج
دوره‌های آموزش خانواده برای همه بگذارند
اداره کار و رفاه اجتماعی
همه تازه ازدواج‌کرد‌ه‌ها هم شرکت کنند
پله‌پله یاد بگیرند
اگر نه از مادر شوهر
این‌بار از معلّم!

فرهنگ فردمحوری ِ مدرن این‌طور برای سنّت چالش می‌آفریند!

قال امیرالمؤمنین (ع): «ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّیْطَانُ مَرَامِیَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِیهَهُ. وَ سَیَهْلِکُ فِیَّ صِنْفَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ، وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ، وَ خَیْرُ النَّاسِ فِیَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ، فَالْزَمُوهُ، وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ، فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ [عَلَى] مَعَ الْجَمَاعَةِ، وَ إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ، فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَ لَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هَذِهِ.» (نهج‌البلاغه، خ127)
اما شما بدترین مردم هستید، و شیطان شما را به موارد کفر و طغیان انداخته، و به سرگردانى دچار کرده. به زودى دو دسته در باره من به هلاکت مى افتند: یکى محبّى که در محبت افراط کند و افراطش او را به راه ناحق برد، و دیگرى دشمنى که تجاوز از حد کند و دشمنى بى حدّش او را به غیر راه حق برد. بهترین مردم در باره من مردم معتدل هستند، پس ملازم راه وسط باشید و با اکثریت همراه شوید، که دست خدا بر سر جماعت است، و از تفرقه و جدایى بپرهیزید، که یکسو شده از مردم بهره شیطان است، چنان که گوسپند دور مانده از گله نصیب گرگ است. آگاه باشید کسى که به این شعار (تفرقه) دعوت کند او را بکشید گرچه زیر عمامه من باشد. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خانواده 57 - آموزش 28 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
هابی + چهارشنبه 98 خرداد 22 - 5:0 صبح

«لحظه»‌ای‌ست
علاقه‌های کودکان
کم‌تر ماندنی باشد
بیشتر آزمایشی

نرم‌افزار رُزتا استون را نصب کردم
یکی از زبان‌ها را انتخاب کردند
عربی

سیداحمد و سیدمرتضی
چند روز سرگرم
درس‌ها را می‌گذراندند
هر وقت که وقت می‌کردند
پشت سر هم



زیاد اما طول نکشید
از دو هفته عبور نکرد
رها شد
رها کردند
دیگر سراغش نرفتند
خسته شدند
نه
خسته نشدند
علاقه‌شان تمام شد
علاقه‌ای که موقّتی بود
از سر کنجکاوی
بیشتر حسّ آشنایی با یک زبان جدید

کلمه «هابی» را اولین بار از دکتر عدالتی* شنیدم
خدایش بیامرزاد
به ما نجوم درس می‌داد:
«ستاره‌شناسی هابی است، یعنی هر کسی دوست دارد درباره آن بداند، ولی کمتر کسی تا پایان ادامه می‌دهد»

* محمد تقی عدالتی، دکترای تخصصی نجوم از دانشگاه منچستر انگلستان، استاد کامل در رشته اختر فیزیک و عضو هئیت علمی گروه فیزیک دانشگاه فردوسی مشهد، رئیس مرکز تقویم کشور، وفات: 1383


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آموزش 28 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تعادل ِ سه وجهی + شنبه 98 فروردین 3 - 5:0 صبح

با سه عدد سیب‌زمینی
و دو چنگال
یک مداد کوچک هم گذاشتم به عنوان تکیه‌گاه
وسیله‌ای که شگفت‌زده‌شان کرد!



نمی‌توانستند بفهمند چرا
در عجب
توجه‌شان را شدیداً جلب
خواستند حتماً به مدرسه ببرند

تمام مجموعه روی یک لبه مداد می‌ایستد
چیزی که عجیب به نظر می‌رسد
شاگردان مدرسه را هم به شگفتی واداشت
مجبور شدم توضیح دهم
مفصل درباره مرکز ثقل
تا یاد بگیرند و برای هم‌کلاسی‌ها تعریف کنند

حقیقت این‌که پرنده‌ای را دیده بودند
جایی
پلاستیکی
روی نوک خود قرار گرفته
با این‌که توقّع می‌رفت بیافتد
سرجایش متوقف مانده
این شد که این نمونه را در خانه ساختم
تا ببینند و یاد بگیرند

قالَ علی (ع) وَ قَدْ مَدَحَهُ قَوْمٌ فى وَجْهِهِ: «اللّهُمَّ اِنَّکَ اَعْلَمُ بِى مِنْ نَفْسى، وَ اَنَا اَعْلَمُ بِنَفْسى مِنْهُمْ. اللّهُمَّ اجْعَلْنا خَیْراً مِمّا یَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْلَنا ما لایَعْلَمُونَ.» (نهج‌البلاغه، ح100)
گروهى در مقابلش او را ستودند، فرمود: پروردگارا، از من به من آگاه ترى، و من به خودم از آنها داناترم. خدایا، ما را بهتر از آنچه به ما گمان دارند قرار ده، و از ما آنچه را که خبر ندارند بیامرز. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آموزش 28 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کافی شاپ + دوشنبه 97 آبان 14 - 5:0 صبح

آموزش است دیگر
ظرافت‌هایی هم دارد

بردمشان کافی‌شاپ
جایی در همین شهر قم
جایی که تا به حال ندیده بودند

- بچه‌ها این‌جا شده محل فساد
در کشور ما
قبل‌تر قهوه‌خانه بود
فساد نبود
مردمی که تلویزیون برای دیدن نداشتند
و شبکه‌های اجتماعی برای وقت هدر دادن
در قهوه‌خانه جمع می‌شدند
با هم گب می‌زدند و اختلاط می‌کردند
از اوضاع و احوال زمانه آگاه می‌شدند
سیدجمال که اصلاً درس غروب خود را در قهوه‌خانه دایر می‌کرد

اما امروز
کافی‌شاپ‌ها مصرف دیگری دارند
داخل اسمشان قهوه است
ولی برای دوستی دختر و پسرند
اگر دوست‌تان شما را دعوت کرد
اسم کافی‌شاپ را که شنیدید
«نه» بگویید
بدانید این‌جا محلی نیست که از آن به آسمان بروید

در آمریکا مشروب‌فروشی هست
دخترها و پسرهای فاسد هم را می‌یابند
محلّی تا قرار فساد بگذارند
ما نابود کردیم
تمام مشروب‌فروشی‌هایی را که شاه ساخته بود
حالا این‌جا شده پاتوق‌شان
چرا؟!
چون خانواده‌ها که تحمّل فساد را نمی‌کنند
دختر و پسری که فاسدند
محلّی برای ملاقات نیاز دارند
کافی‌شاپ فقط در اسمش قهوه دارد
رسمش جور دیگر است
این‌جا کانون رفت و آمد این قبیل است
این‌جا خطرناک است!



اردوی آموزشی کافی‌شاپ
چرا؟!
این‌ها را گفتم تا یاد بگیرند
جامعه‌شان را بشناسند
دوره آموزش جامعه‌شناسی‌ست
مدتی‌ست که آغاز کرده‌ام

فروشنده تعجب کرده
هول شده بود یک جورایی
آخوندی دیده بود با سه کودکش
ناگهان وسط کافی‌شاپش
شاید همین‌طور دیگرانی که گرد آمده بودند
قطعاً نه فقط برای خوردن قهوه
چیزهایی که دست به دست می‌کردند و مخفی می‌ساختند
شاید از ترس این‌که نکند مأمور باشد!

- بچه‌ها این تابلو را ببینید
نوشته‌های یادگاری دخترها و پسرها را
آن‌هایی که دور از چشم خانواده به این‌جا آمده‌اند
این‌ها عاقبت ندارند
دوستی‌شان مفید نیست
از آن‌ها انسان نمی‌سازد
انسان موجودی جاودان است
تمام‌شدنی نیست
این‌ها تمام می‌شوند!

امیرالمؤمنین (ع): «فَمَا احْلَوْلَتْ لَکُمُ الدُّنْیا فى لَذَّتِها، وَلا تَمَکَّنْتُمْ مِنْ رَضاعِ اَخْلافِها، اِلاّ مِنْ بَعْدِ ماصادَفْتُمُوها جائِلاً خِطامُها، قَلِقاً وَضینُها. قَدْ صارَ حَرامُها عِنْدَ اَقْوام بِمَنْزِلَةِ السِّدْرِ الْمَخْضُودِ، وَ حَلالُها بَعیداً غَیْرَ مَوْجُود. وَ صادَفْتُمُوها وَاللّهِ ظِلاًّ مَمْدُوداً اِلى اَجَل مَعْدُود.» (نهج‌البلاغه، خ104)
پس شما از شیرینى دنیا لذت نبردید، و براى نوشیدن شیر از پستان آن توانمند نشدید، مگر بعد از آنکه مهارش را رها، و تَنگ پالانش را نبسته یافتید. حرامش نزد اقوامى به منزله درخت سدر بى خار (آسان و در دسترس) و حلالش دور از دسترس و غیرموجود بود. به خدا قسم به آن دنیایى دست یافتید که چون سایه اى گسترده ، [اما] تا زمانى معین است. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آموزش 28 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
آسان خواندن + دوشنبه 97 مهر 30 - 5:0 صبح

درباره بهشت و جهنم صحبت کردم
گاهی پیش می‌آید
وقتی داریم تلویزیون نگاه می‌کنیم
من زیاد حرف می‌زنم
ولی سعی می‌کنم
حرف ِ زیادی نزنم
حرف‌های مفید و خوب
چیزهایی که به درد بچه‌ها بخورد

سیداحمد حسّاس شد
سؤال بیشتری پرسید
می‌خواست مطمئن شود
با دست به آن سوی اتاق اشاره کردم:
«قرآن آن‌جاست، ترجمه دارد، فارسی هم که بلدی، خودت برو بخوان، ببین خدا چه گفته!»

گفتم که من بهشت و جهنم را ندیده‌ام
هر چه می‌دانم از قرآن است
آن‌چه که خالق بهشت و جهنم درباره آن فرموده
و در قالب یک پیام مهم
برای ما ارسال کرده

آورد
دو سه کلمه خواند
ترجمه آیت‌الله مکارم
اگر چه قرار است بهتر از سایر ترجمه‌ها باشد
اما
بالاخره به واژه‌ها وفادار مانده
ترتیب کلمات را رعایت کرده
و در معادل‌سازی
معمولاً مترجمین تلاش می‌کنند دقیق‌ترین معنا را افاده کنند
نه ضرورتاً قابل فهم‌ترین

نتوانست بفهمد
گفت: «نمی‌فهمم»
راست می‌گفت
خودم را جایش تصوّر کردم
من هم اگر عربی‌اش را متوجه نمی‌شدم
شاید چیز زیادی از فارسی آن دستم را نمی‌گرفت

به فکر افتادم
آیا ترجمه‌ای از قرآن برای کودکان هست؟!
ترجمه‌ای که روان باشد
مانند کتاب درسی و مدرسه‌ای خودشان
راحت بخوانند و بفهمند
این شد که جستجو کردم...



چند وقتی می‌شود این نسخه را خریده‌ام
جالب این‌که رنگ‌بندی هم دارد
سبزش را سیداحمد انتخاب کرد :)
گفتم برای شماست
برای بچه‌ها
ترجمه‌ای دارد که می‌فهمید
هر وقت خواستید این را بخوانید

دیده‌ام دو سه باری رفته سراغش
اما فعلاً جویای فهمش نشده‌ام
نمی‌خواهم حسّاس شود
صبر می‌کنم ببینم چقدر با آن ارتباط برقرار می‌کند
نباید حسّ کند می‌خواهم مجبورش کنم
باید خودش انتخاب کند
انسان «مختار» آفریده شده
با اختیار خود عمل می‌نماید
عمل بدون اختیار
سودی نمی‌رساند
حتی اگر خیرترین ِ اعمال باشد!

امیر المؤمنین (ع): «وَ کُلُّ شَىْء مِنَ الدُّنْیا سَماعُهُ اَعْظَمُ مِنْ عِیانِهِ، وَ کُلُّ شَىْء مِنَ الاْخِرَةِ عِیانُهُ اَعْظَمُ مِنْ سَماعِهِ. فَلْیَکْفِکُمْ مِنَ الْعِیانِ السَّماعُ، وَ مِنَ الْغَیْبِ الْخَبَرُ. وَاعْلَمُوا اَنَّ ما نَقَصَ مِنَ الدُّنْیا وَ زادَ فِى الاْخِرَةِ خَیْرٌ مِمّا نَقَصَ مِنَ الاْخِرَةِ وَ زادَ فِى الدُّنْیا.» (نهج‌البلاغه، خ113)
شنیدن هر چیزى از دنیا بزرگتر است از دیدنش، و دیدن هر چیزى از آخرت عظیم تر است از شنیدنش. پس باید شنیدن و خبرگرفتن از غیب (به وسیله انبیاء) شما را از دیدن کفایت کند. بدانید آنچه از دنیاى شما کم شود و به آخرت اضافه گردد بهتر است از اینکه از آخرت شما کم شود و به دنیاتان اضافه گردد. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آموزش 28 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
روال ِ آشپزی + شنبه 97 مهر 28 - 4:19 صبح

دیگر عادی شده
هفته‌ای یک‌بار چیزی بپزد
شیرینی خصوصاً
یا حلوا
هر چیزی که برایش جالب باشد



پیراشکی گوشت
هدف این‌که یاد بگیرد
گفته‌ام نباید زیاد درست کنی
اندک
خیلی کم
فقط به اندازه تست
و گرنه بیمار می‌شویم اگر بخواهیم پرخوری کنیم!

فرصت زیاد نیست
کودکان مگر چقدر مهمان ما هستند
باید وارد جامعه شوند
خانه را ترک
پرواز کنند و بروند
لانه‌ای بسازند
و نقشی ایفا
باید یاد بگیرند
مهارت‌هایی را لازم دارند
تعجب می‌کنم از مادر ِ دختری که فرزندش پس از ازدواج
هنوز بلد نیست یک وعده غذای عادی بپزد
پس این مادر چه می‌کرده است
تمام این ده بیست سال را
یعنی نمی‌دانسته دخترش باید روزی مادر شود؟!

قال الأمیر (ع): «وَ مِنَ الْعَناءِ اَنَّ الْمَرْءَ یَجْمَعُ ما لایَأْکُلُ، وَیَبْنى ما لایَسْکُنُ، ثُمَّ یَخْرُجُ اِلَى اللّهِ تَعالى لا مالاً حَمَلَ، وَ لا بِناءً نَقَلَ.» (نهج‌البلاغه، خ113)
و از رنجهاى دنیا این که: شخص جمع مى نماید چیزى را که نمى خورد، و خانه اى مى سازد که در آن ساکن نمى شود، آن گاه به سوى خدا مى رود بدون آنکه مالى بردارد، و ساختمانى همراه ببرد. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آشپزی 93 - آموزش 28 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
انتخاب ِ آموخته + دوشنبه 97 مهر 9 - 5:0 صبح

می‌خواهد پیراهن بخرد
دستش را باز گذاشتم
انتخاب با خودش
رفتیم مغازه‌ای
بازارچه الغدیر
انواع پیراهن
رنگ‌های متنوّع
طرح ساده‌ای را انتخاب کرد



نه هیچ‌کدام از آن‌هایی که نوشته داشتند
نه آن‌هایی که مرسوم
نه لباسی که دوستانش معمولاً انتخاب می‌کنند

به خانه که آمد
دیدم بشکاف برداشته
سخت درگیر
«چه می‌کنی پسرم؟!»
آرم کوچک فلزی بالای جیب لباس را جدا کرد
تا ساده‌تر باشد
تا نمادهای خارجی روی آن نباشد
چرا؟!

تربیت اتفاقی نیست
خود به خود نمی‌شود
مکانیزم دارد
روندی
فرآیندی
رفتار را می‌بینند
اعتماد می‌کنند
اگر دروغ نگویی و خطا نکنی
اگر ظلم نکنی و تبعیض قائل نشوی
معتمد که باشی الگو می‌شوی
رفتار الگو را می‌آموزند
یاد می‌گیرند و تکرار می‌کنند
این می‌شود که شده
انتخاب‌هایی که آموخته!

قال امیرالمؤمنین (ع): «تَکْرُمُونَ بِاللّهِ عَلى عِبادِهِ، وَلا تُکْرِمُونَ اللّهَ فى عِبادِهِ. فَاعْتَبِرُوا بِنُزُولِکُمْ مَنازِلَ مَنْ کانَ قَبْلَکُمْ، وَانْقِطاعِکُمْ عَنْ اَوْصَلِ اِخْوانِکُمْ» (نهج‌البلاغه، خ116)
به سبب خدا بر بندگانش کرامت یافته اید، در حالى که خدا را (با نافرمانى از اوامرش) در میان بندگانش اکرام نمى کنید. از قرار گرفتن در منازل آنان که پیش از شما بودند و از دنیا رفتند، و از جدا شدن از نزدیکترین برادرانتان (به سبب مرگ) عبرت بگیرید (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آموزش 28 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تندروی + شنبه 97 مهر 7 - 2:36 عصر

بزرگ که می‌شوند
مستقل‌تر
باید هم باشند
تنها بروند و بیایند
مسیر مدرسه را
اما نه بدون آموزش
نکاتی را یادشان دادم:

از راه‌های خلوت نروید
مسیر همیشگی
شلوغی امنیت است

اگر دوست‌تان گفت از این ور
یا تا فلان مغازه
هرگز
دوست مدرسه‌ای مال ِ مدرسه است
مال ِ خیابان نیست

داخل گوشی موبایل
یا تبلت دیگران
هرگز نگاه نکنید
بچه‌های مدرسه
در مدرسه اجازه ندارند بیاورند
بیرون شاید
چیزهایی هست که اگر ببینید به شما آسیب می‌زند
روح و روان‌تان
زیاد هم شده
خود را از خطر گوشی‌های هوشمند حفظ کنید



حرف کسی را گوش نکنید
مثلاً بگوید پدرتان مرا فرستاده
گفته بیایم دنبال شما
یا هر شخص دیگری
کودکان را معمولاً به این روش می‌دزدند

اگر به شما تنه زدند
زیاد به شما نزدیک شدند
کسی به شما دست زد
سریع فاصله بگیرید
بعضی آدم‌ها بیمارند
انسان سالم به حریم شما نزدیک نمی‌شود
سادیسم یا مالیخولیا یا مازوخیسم یا پدوفیلی

اگر چه معنی این واژگان را نمی‌فهمند
اما با دقت
گوش می‌کنند و می‌پذیرند

در خیابان ندوید
آرام عبور کنید
تا راننده خود را با شما هماهنگ کند
دویدن فرصت را از او می‌گیرد
سبب تصادف می‌شوید

و از همه مهم‌تر
تند راه بروید
در مسیر
انسانی که مقصد دارد تند راه می‌رود
آهسته نروید
شل و وارفته
این یک علامت است
یک نشانه
یک فرصت است
آسیب‌پذیری را ساده‌تر می‌کند
آن‌هایی که آرام راه می‌روند بیشتر مورد طمع هستند
کسی با تندروها کاری ندارد!

قال الأمیر (ع): «وَکانَ اَهْلُ ذلِکَ الزَّمانِ ذِئاباً ... وَ اَوْساطُهُ اُکّالاً، وَ فُقَراؤُهُ اَمْواتاً، وَ غارَ الصِّدْقُ، وَ فاضَ الْکَذِبُ، وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسانِ، وَ تَشاجَرَ النّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَ صارَ الْفُسُوقُ نَسَباً، وَالْعَفافُ عَجَباً» (نهج‌البلاغه، خ107)
مردم (توانمند) آن روزگار همچون گرگ، و میانه حالشان طعمه، و نیازمندانشان مرده خواهند بود، راستى ناپدید شود، و دروغ فراوان گردد، مردم به زبان اظهار دوستى، و به دل دشمنى کنند، فسق عامل نسبت، و عفّت باعث شگفتى شود. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - آموزش 28 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

   1   2   3      >

پنج شنبه 103 آذر 1

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
آموزش - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X