سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تماس1 + پنج شنبه 89 آبان 27 - 9:57 عصر

بدون هیچ توضیحی:

زن: «من که دارم به شما زنگ می‌زنم
همین الآن خدا شاهده هر دفعه زنگ زدم قایمکی دارم زنگ می‌زنم»
مادرشوهر: «چی؟ چرا؟ دزدی کردی مگه؟»
زن: «نه، به خاطر این‌که اطرافیان سر منو می‌برن اگه بخوام برگردم!»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مادرشوهر: «اون 16 نفر اقوامتون تهمت زدند، به چیزی که ندیده بودند شهادت دادند
کدومشون دیدن که شوهرت تو رو از خونه بیرون کرد؟! یکیشون بیاد دادگاه شهادت بده!»
زن: «شما مسلمانید، روزی 5 بار نماز می‌خونید
توی رکعت دومش می‌شینید اشهد می‌خونید
أشهد أن لا إله إلا إلله، أشهد أنّ محمداً عبده و رسوله
درسته؟»
مادرشوهر: «بله»
زن: «یعنی شهادت می‌دهم پیغمبر عبد و فرستاده رسول خداست
شما دیدید که پیغمبر فرستاده خداست؟! ندیدید که!»
مادرشوهر: «این چه استدلالیه؟! شاهد باید با چشم خودش ببینه»
زن: «کی گفته؟! شما مگه درس حوزه خوندید؟!»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مادرشوهر: «حالا تو پدر بچه‌هاتو بندازی زندان کیف می‌کنی؟»
زن: «من نمی‌خواستم بندازمش زندان
فقط این حکم رو گرفتم که اینقده هارت و پورت نکنه!
شما فکر می‌کردین من توی دادگاه محکوم می‌شم
دیدین نشدم!»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
زن: «توی این ده ماه می‌تونستم پدرشو در بیارم
بدتر از این‌چیزی که اتفاق افتاده
می‌تونستم برم شکایت نفقه هم توی دادگاه بکنم
ولی نمی‌خوام زندگیم از این بدتر بشه
این که تازه یه حکمشه
می‌تونم ده تا حکم دیگه هم براش در بیارم بشه 3 سال زندان
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
زن: «الآن همه برادرا، خاله‌ها، فامیل‌ها می‌گن اینو بندازش زندان
می‌گن خُلی اگه اینو نندازی زندان!
خدا شاهده یک نفر اینور قائل نیست برگردم سر زندگیم
حتی می‌گن بچه‌هارم نگیر
همه می‌گن اینو بندازش زندان آدم شه»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
زن: «من چون یه بزرگ‌تری رو قبول دارم
حرف یه بزرگ‌تر رو آدم باید گوش کنه
چون ما جوونیم خیلی چیا حالیمون نمی‌شه
باید حرف یه بزرگ‌تری رو گوش کنیم
حرف بابامو دارم گوش می‌کنم»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
زن: «اگه شما کاری نکنید [برای کمک به بازگشت بدون قید و شرط]
من یهو عصبانی می‌شم اینو می‌ندازم زندان ها»
مادرشوهر: «من چکار باید بکنم؟»
زن: «من این فشار رو میارم
من وظیفه‌ام بود که بگم!»

پ.ن: اطلاعات را که داد از دادگاه پرسیدم
«سه دادگاه در پیش دارم؛ 7/9/89 و 8/9/89 و 16/9/89»
تعجب کردم: چقدر زیاد؟
«در این یک‌سال میانگین ماهی دو سه دادگاه داشته‌ام
دیگر عادت کرده‌ام!
نگهبان‌های دم در دادگاه شهید قدوسی هم دیگر مرا می‌شناسند
هر بار که می‌روم احوال‌پرسی می‌کنند!»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
<< مطلب بعدی: فلسفه حجاب
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

دوشنبه 103 آذر 5

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
تماس1 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X